ريشه يابي اتحاد و اختلاف در انديشه استاد مطهري(ره)
نويسنده:علی جواهری
منبع: روزنامه كيهان
بي گمان قرآن بهترين و كامل ترين منبع شناخت است؛ زيرا تنها كتاب وحياني است كه از تحريف در امان مانده است. اين كتاب به جهت خصوصيات منحصربفرد كتابي فراتاريخي، فرازماني و مكاني است و از دست برد زمان در امان بوده و گردكهنگي بر آن نمي نشيند. اين ويژگي از آن روست كه قرآن، عمل خداوندگاري است كه مطلق و بي نهايت است و از آن جايي كه هركس بر شاكله وجودي خود عمل مي كند، كنش خداوند نيز همانند وي مطلق و بي نهايت است. از اين رو دستيابي به محتواي بلند آن دور از دسترس همگان و تنها اختصاص به كساني دارد كه به تعبير قرآني راسخون در دانش و علم الهي هستند و برخوردار از طهارت روح و روان مي باشند. شهيد مطهري ( ره )با روح مطهر خود در استدلال ها و استنباط هاي عالمانه خويش سراغ قرآن و سنت مي رفت و بحث اتحاد و اختلاف را هم با الهام از قرآن تبيين مي كند اينك با هم قسمت اول آن را از نظر مي گذرانيم :

بهره گيري از قرآن

قرآن هرچند به جهت بندهاي الفاظ و كلمات، نمي تواند كنش كاملي از علم اطلاقي خداوند باشد ولي نسبت به ظرفيت واژگاني، در نهايت كمال خود مي باشد و هيچ گاه نمي توان مفاهيمي را كامل تر و مطلق تر از آن در حوزه واژگاني، ارايه داد. از اين روست كه يكايك واژگان آن در جاي مناسب قرار گرفته و به بهترين و كامل ترين شكل، مفاهيم و محتوايي كه خداوند مطلق و كامل اراده كرده را با خود حمل مي كند.چنان كه گفته شد، دست يابي و رسيدن به اين مفاهيم بلند تنها از عهده كساني برمي آيد كه از آبشخور توحيد و طهارت الهي بهره مند شده و ا ز چشمه علم الهي سيراب شده و از دانش لدني برخوردار گرديده اند. اينان بي هيچ شك و ترديد اولياي معصوم الهي هستند كه به عنوان عترت طاهر(ع) در قرآن و سنت از آن ياد شده است. از اين جهت براي درك كامل و شناخت درست از مفاهيم بلند كتابي كه كنش الهي است، مي بايست به عترت و آموزه هاي نبوي و (ولايتي) مراجعه كرد و از علوم و دانش خاندان پاك پيامبر(ص) بهره مند شد تا درك درستي به دست آوريم. بنابراين، بهترين راه شناخت انسان، قرآن و بهترين راه رسيدن به محتواي آن عترت طاهر(ع) و سخنان و سنت ايشان است.
علامه شهيد استاد مرتضي مطهري به عنوان اسلام شناس و قرآن پژوه، در تحليل خود از هر موضوعي به سراغ قرآن و سنت معصومين(ع) مي رود و به تحليل آن بر پايه اين دو منبع اصيل و صادق مي پردازد.دراين نوشتار برآنيم تا علل و عوامل اختلاف و اتحاد را بر پايه تحليل استاد مطهري در برخي از كتاب هاي ايشان مورد بررسي قرار دهيم.هرچند كه اين نوشتار كوتاه اين امكان را به ما نمي دهد تا با مراجعه به همه كتب و نوشته ها و سخنراني هاي آن بزرگ، تحليل جامعي از موضوع به دست دهيم ولي از آن جايي كه نوشته ها و گفته هاي ايشان از غناي علمي و ديني خاصي برخوردار است، مي توان اين گفته امام خميني(ره) را در موردشان به كار برد كه همه نوشته هاي ايشان درست و بر پايه اسلام و قرآن است.

علل اختلاف بشري

استاد مطهري در بررسي تفسيري خود از سوره انفال درباره جنگ و صلح و تاليف ميان مومنان مي كوشد با استفاده از علوم عقلي و نقلي (عقل و روحي) تحليلي از موضوع ارايه دهد. وي درباره ريشه يابي اختلاف ميان بشر براين باور است كه ريشه اختلاف را مي بايست در مسئله منفعت جويي بشر دانست. به نظر مي رسد استاد دراين جا نيم نگاهي به ديدگاه استادش علامه طباطبايي درباره ريشه اختلافات بشري دارد؛ زيرا علامه طباطبايي با عنايت به آيه 32 سوره زخرف براين باور است كه انسان به جهت غريزه استخدام گري كه در ذات وي نهاده شده، موجودي تسخيرگر است و مي كوشد تا به هر وسيله اي، ديگري را به استخدام خود در آورده و از منافع او بهره مند شود؛
از اين رو روحيه استخدام گري، وي را وامي دارد به تشكيل اجتماع اقدام كند تا از منافع بيشتري از اين طريق بهره مند شود.به نظر استاد مطهري، اختلاف، عنصر اصلي زندگي بشر را تشكيل مي دهد و انسان به طور طبيعي و غريزي موجودي است كه با ديگري (هركس كه باشد) اختلاف دارد.مراد ايشان اختلاف در شكل ظاهري و روحيات و مانند آن نيست، بلكه منظور و مقصود ايشان اختلاف در رفتار و كنش و واكنش هاي فردي است.وي اختلاف را به عنوان اصل در زندگي بشر شناسايي مي كند و از اين اصل به عنوان عامل ياد مي كند. مقصود استاد از عامليت دراين جا، همان اصالت و عنصر اصلي بودن است. به اين معنا كه اختلاف ميان دو فرد اصالت دارد و امري عارضي نيست تا بتوان به آساني آن را از ميان برداشت و يا مهار و كنترل كرد و يا به شكلي از اشكال آن را تغيير داد. اگر بخواهيم براي آن همانند بجوييم مي توانيم از بخل و حرص بشر سخن بگوييم كه آن نيز در تحليل قرآني از انسان و بشر، به عنوان امر اصيل شمرده شده است و خداوند در قرآن، انسان را موجودي دانسته است كه اين گونه آفريده شده است؛ از اين روست كه از اين خصوصيات به خلقت و آفرينش تعبير مي كند تا اصالت و فطري و يا غريزي بودن موضوع را بنماياند، چنان كه درباره حرص و آز انساني مي فرمايد: ان الانسان خلق هلوعا؛ اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا؛ انسان اين گونه آفريده شده كه حريص و آزمند باشد، هرگاه شر و بدي با او تماس بگيرد ناله مي كند و هرگاه خيري به او برسد، از ديگري باز مي دارد و براي خود مي خواهد. (معارج آيه 19)
استاد مطهري بر پايه شناخت قرآني و آموزه هاي اسلامي در ريشه يابي علل اختلاف در ميان بشر و فقدان همكاري و همدلي و اتحاد، به خود «اختلاف» اصالت مي دهد و مي فرمايد: در زندگي فردي بشر عامل اولي، اختلاف است؛ يعني اصل اين است كه هيچ دو نفري با يك ديگر اتحاد نداشته باشند. به عبارت ديگر، با قطع نظر از نيروي خارجي كه بايد بر وجود انسان حكومت كند، اگر انسان باشد با همان نيروهاي داخلي اش، اصل، اختلاف است. (آشنايي با قرآن، استاد مرتضي مطهري، ج 3، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1374، ص 171)
وي در تبيين اين مسئله براين باور است كه ريشه اين اختلاف را بايد در طبيعت بشر جست؛ زيرا منفعت خواهي انسان موجب مي شود تا هركس دنبال منافع خود حركت كند و ديگري را به استخدام خود در آورد؛ از آن جايي كه منافع افراد با هم تضاد دارد و هركس مي كوشد تا به منافع بيشتر و آسان تر دست يابد، اختلاف و درگيري و تضاد ميان افراد افزايش مي يابد.آن چه در تحليل استاد مهم است اين كه ايشان نه تنها به اختلاف اصالت مي بخشند بلكه آن را امري طبيعي و غريزي بشر برمي شمارند كه اين نگاه برگرفته از نگرش قرآني علامه طباطبايي(ره ) درباره اصالت بخشي به استخدام بشر است كه در راستاي منفعت جويي مي باشد. استاد مطهري در تاكيد بر مسئله طبيعي بودن اختلاف مي فرمايد: چرا اختلاف اصل است؛ براي اين كه من به حكم غريزه و طبيعت خودم دنبال منافع شخص خودم و دفع مضرات (زيان) از شخص خودم هستم. شما هم به حكم همان غريزه ذاتي خودتان دنبال منافع خودتان و دفع زيان ها از خودتان هستيد. همين مطلب سبب مي شود كه ميان ما و شما در يك مواردي اصطكاك و تصادم پيدا شود. يك منفعتي را من مي خواهم ببرم، شما هم مي خواهيد (همان منفعت را) ببريد. از همين جا تصادم و اختلاف به وجود مي آيد. اين اصل اولي است. (نگاه كنيد: همان پيشين)اگر دراين تحليل دقت شود، مي توان گفت كه استاد مطهري(ره) اصالت را به اجتماع نمي دهد؛ زيرا اجتماع مجموع افرادي است كه به جهاتي با هم متحد شده اند.

ريشه اتحاد كجاست؟

اكنون اگر اصالت را به منفعت جويي بشر مي دهيم و اختلاف به عنوان اصل در زندگي و حيات بشري جا مي گيرد؛ ريشه اتحاد را كجا مي توان جست؟ چگونه مي شود كه انسان ها با يك ديگر متحد شده و اجتماعات بشري را شكل دهند؟ چه نيرويي در انسان و يا بيرون انسان است كه وي را برمي انگيزد و يا وادار مي سازد تا اين منفعت جويي و اختلاف اصيل را به كنار نهد و برخلاف طبيعت خود، به منفعت ديگري و سود اجتماع بيانديشد و براي آن عمل كند و در راستاي حفظ جامعه تلاش و حتي عزيزترين عنصر وجودي يعني جانش را در اين راه نهد؟
به نظر مي رسد كه نمي توان اجتماعات بشري را كه برپايه منفعت عمومي و گرايش و همگرايي و همدلي بنا شده است ناديده گرفت. بنابراين يا بايد با توجه به اجتماع واقع شده توجه داشت و آن را اصل دانست و يا عامل و عواملي را در درون و بيرون انسان جست وجو كرد كه قوي تر و نيرومندتر از اين انگيزه و غريزه دروني بشر عمل مي كند و انسان را يا وادار مي سازد تا به اتحاد و اجتماع روي آورد. استاد مطهري(ره) در پاسخ به اين پرسش، به اصولي اشاره مي كند كه آن ها را عامل دومي و يا عامل بيروني برمي شمارد. اين عوامل بيروني آن چنان قوي و نيرومند هستند كه انسان را وادار مي سازد تا برخلاف طبيعت اختلاف طلب و منفعت جوي خود، به اتحاد روي آورده و اجتماعات بشري را شكل دهد.
استاد شهيد مطهري (ره) در اين باره توضيح مي دهد: عواملي (در مقابل عامل اصلي و اولي) پيدا مي شود كه اين ها اصل اولي نيست. اصل دوم است. آن عوامل، افراد را با يك ديگر متحد مي كند. مثلا ما چند نفر در عين اين كه منافعمان با يك ديگر اصطكاك دارد، چون فكر و انديشه داريم، مي بينيم يك منفعتي هست كه من به تنهايي نمي توانم به دست بياورم، شما هم به تنهايي نمي توانيد به دست بياوريد. مي گوييم، بياييم با هم ديگر اشتراك مساعي كنيم تا همه مان منتفع شويم. بعد هم منافع را ميان خودمان تقسيم مي كنيم. اين عامل سبب مي شود كه ما با يك ديگر متفق و متحد شويم. يا يك دشمن مشترك پيدا كنيم، با يك ديگر متحد شده و يك جبهه تشكيل مي دهيم كه در مقابل او بتوانيم دفاع كنيم.
استاد مطهري پس از بيان عامل و يا عواملي بيروني اي كه موجب همگرايي ميان انسان ها مي شود و بر عامل ذاتي و دروني چيره مي گردد، آن را براي رسيدن به اتحاد و اجتماع ناكافي برمي شمارد و در پي عوامل ديگري به جست وجو مي پردازد.
به نظر استاد، منفعت مشترك و يا دشمن مشترك آن گونه قوي و نيرومند نيست تا ريشه اختلافات غريزي و دروني را خشك كند و يا آن را تا آن اندازه كاهش دهد كه اتحاد و اجتماع را پديد آورد. به نظر وي اشتراك در منافع و دشمن تنها اين اندازه عامليت را دارا مي باشد كه انسان را با هم همكار كند. همكاري، امري مقطعي است و با به دست آمدن منفعت مشترك و يا برطرف شدن دشمن مشترك، اين همكاري پايان مي يابد.
وي در تبيين عامليت اشتراك منافع و مضرات، به تمثيل تمسك مي جويد و مي فرمايد: اين گونه امور (اشتراك در منافع و يا دفع دشمن مشترك) ما را متحد نمي كند، بلكه همكار مي كند. وقتي چند نفر سرمايه دار، سرمايه هايشان را روي هم مي گذارند تا يك معامله پر سودي انجام دهند، اينها با يك ديگر همكاري مي كنند. هماهنگي هم در ميانشان پيدا مي شود، اما روحشان با يك ديگر آميخته نيست. فقط همكاري است براي بردن سود بيشتر، براي همين، همان ساعتي كه اين سود بيشتر از ميان برود، همكاري به هم مي خورد؛ همان ساعتي كه مي بينند بعضي از اين افراد را مي شود كنار زد تا خودشان سود بيشتري ببرند، آن ها را كنار مي زنند. (همان پيشين، ص 172)

عامل معنوي، سرمنشأ اتحاد انسان ها

مطهري (ره) در جست جوي خود براي دست يابي به عاملي نيرومندتر و پايدارتر در ايجاد وحدت، اتحاد و اجتماع با توجه به آموزه هاي قرآني، به عامل معنوي، روحي و عاطفي مي رسد. در تحليل قرآني از ويژگي هاي بشر، وي كه شناخت خود از انسان را برپايه داده هاي وحياني و آموزه هاي نبوي و ولايتي نهاده است، به عنصر همدلي مي رسد كه حالتي عاطفي، معنوي و روحي است. همدلي كه وي از آن سخن مي گويد در مسئله تأليف ميان مومنان به خوبي مطرح و تبيين شده و در آيه 63 سوره انفال بدان پرداخته شده است.
وي درباره همدلي و اين كه انگيزه قوي، پايدار و موثر و چيره اي است كه مي تواند عامل قوي اختلاف بشري را كه عاملي غريزي و فطري است به كناري نهد مي فرمايد: گاهي يك عواملي در انسان پيدا مي شود كه واقعا انسان ها را متفق و متحد مي كند؛ نه فقط همكاري مي كنند، بلكه همروح و همدل مي كند؛ و همدلي مافوق همكاري است. مافوق همزباني است؛ يعني طوري مي شود كه هر فردي كه درباره سرنوشت خود مي انديشد، او را همان مقدار دوست دارد كه خودش را دوست دارد و بلكه بيشتر، ديگري را بر خودش مقدم مي دارد. آيه كريمه قرآن مي فرمايد: و يوثرون علي انفسهم و لوكان بهم خصاصه؛ يعني ديگران را بر خودشان مقدم مي دارند هر چند كه خودشان در فقر و تنگدستي باشند. اين يك مسئله ديگري است. چطور مي شود كه افرادي واقعا از نظر روحي متحد بشوند در حدي كه همروح بشوند، نه فقط همكار براي جلب منافع و يا مضرات؟
گاهي افرادي با يك ديگر همكاري مي كنند ولي همروح نيستند. همروحي بستگي دارد به اين كه در روح افراد، يك عاطفه اي پيدا شود كه به موجب آن عاطفه، افراد همديگر را يكي ببينند، عضو يك پيكر ببينند. اين است كه گفتيم، اصل اولي در زندگي بشر اختلاف است و اگر اتحادي پيدا بشود به معناي همكاري است نه اتحاد واقعي، آن هم در شرايط خاصي كه منافع اقتضا مي كند. (همان، 172 و 173)
استاد آن گاه به انواع عواملي كه عواطف انساني را ايجاد و يا تحريك مي كند اشاره كرده و به تحليل انواع و اقسام عواطف و عوامل ايجادي آن اشاره مي كند. هدف استاد از تحليل و تجزيه اين عوامل آن است تا به عاملي دست يابد كه به عنوان عاملي نيرومند و بسيار قوي و پايدار بتواند نه تنها همكاري، همدلي و اتحاد را ايجاد كند بلكه آن را به شكل خاصي درآورد كه از هرگونه آسيب دروني و بيروني در امان باشد و به يك معنا اتحادي واقعي و پايدار باشد. از اين رو به عواطفي چون عاطفه ملي گرايي، قومي گرايي، همزباني، هم نژادي و مانند آن اشاره مي كند ولي درنهايت عامليت آن را چندان نيرومند نيافته و بر پايه آموزه هاي قرآن به عامليت نيرومند ايمان اشاره كرده و مي فرمايد: عاطفه اي كه از خارج و بيرون بر روح انسان حكومت مي كند (و افراد و اشخاص مختلف را با هم همدل و همراه و متحد مي سازد به گونه اي كه افراد با يك ديگر متحد مي شوند، واقعاً همروح مي شوند، اين عاطفه گاهي عواطف به اصطلاح ملي است مانند هموطني، همزباني، هم نژادي كه تا اندازه اي روحيه ها را با يك ديگر يكي مي كند ولي نه خيلي زياد.آن عاملي كه واقعاً افراد را همروح مي كند، ايمان الهي است. هرگز تاريخ جهان، اتحادي را كه در ميان همدين ها و هم ايمان ها بوده است، در ميان گروه هاي ديگر نشان نداده است كه اصلا خودشان را يكي ببينند.... (همان پيشين)

اهميت همدلي ايماني

اين مسأله (همدلي و هم ايماني) آن قدر مهم است كه قرآن آن را به عنوان يك نعمت بسيار بزرگ بر پيغمبراكرم(ص) ياد مي كند، مخصوصاً در ميان مردم عربستان كه از همه مردم روي زمين متفرق تر و متشتت تر بودند و اختلافات در ميانشان بيشتر و شديدتر بود.... اما خداوند به وسيله ايمان در ميان دل هاي اين مؤمنين، الفت به وجود آورد. اتحاد و يگانگي به وجود آورد كه با قدرت زر و پول و يا با قدرت ديگري مثل زور ممكن نيست چنين اتحادي پديد آيد: لو انفقت ما في الارض جميعا ما الفت بين قلوبهم؛ خدا همان كسي است كه با نيروي ايمان در ميان دل هاي اينان الفت به وجود آورد.... اگر اين مسأله ايمان نبود و مي خواستي اين ها را با پول متحد كني اگر تمام ثروت جهان را به اين ها مي دادي محال بود متحد شوند، بلكه ثروت دادن، بيشر باعث اختلاف مي شود. (همان ص 175)
استاد مطهري(ره) در ادامه بيان مي دارد كه براي اين كه مسلمانان و مؤمنان پيكري واحد ايجاد كنند و روح هايشان به هم نزديك شود، مي بايست در تحت ولايت اسلام قرار گيرند و اين ولايت است كه روح هاي پراكنده را متحد مي سازد و پيكرهاي جداگانه را همانند يك پيكر بزرگ يگانه مي سازد.
در حقيقت ولايتي كه درباره مؤمنان نسبت به يك ديگر مطرح است راهكاري است كه قرآن براي افزايش تأليف و نزديكي و يگانگي روحي ميان مسلمانان و مؤمنان مطرح مي سازد. علامه مطهري (ره)مي فرمايد: اين كه گفته مي شود كه مسلمانان بايد نسبت به يك ديگر ولايت داشته باشند، مقصود آن نيست كه بدن هايشان به يك ديگر نزديك باشد و روابط اجتماعيشان با يك ديگر روابط نزديك باشد. مثلا به كسي كمك كنند. اين خودش يك ارتباط و اتصال و پيوندي است. نوعي ولايت كه در قرآن ولاء ناميده مي شود، يعني يك ديگر را كمك بدهيد. ولاي يك ديگر داشته باشيد؛ يعني تعاون در ميان شما حكم فرما باشد، كه اگر بخواهيم روح مطلب را در مظاهر مختلف آن بشكافيم همان مطلبي است كه پيامبر اكرم با آن تشبيه بسيار عالي بيان فرمود: مثل المؤمنين في توادهم و تراحمهم و تعاطفهم كمثل الجسد اذا اشتكي منه عضو تداعي له ساير الجسد بالسهر و الحمي؛ مثل اهل ايمان مثل پيكر واحدي است كه اگر عضوي از آن به درد آيد ديگر اعضا نيز با تب و بيداري با او همدردي مي كنند. (جامع الصغيرج 2 ص 155)
هرگاه مسلمانان به اين شكل درآمدند كه حكم اعضاي يك پيكر را پيدا كردند يعني روابطشان با يكديگر و اشتراكشان در سرنوشت يكديگر، همدردي و همكاري و همدليشان به آن جا رسيد كه حكم اعضاي يك پيكر را پيدا كردند، منظور قرآن در باب ولاي مؤمنان و مسلمانان نسبت به يكديگر عملي شده است.
يك ولاي اثباتي داريم و يك ولاي نفيي؛ مسلمانان نسبت به همديگر ولاي مثبت داشته و چون پيكري واحد باشند و نسبت به كافران ولاي نفي داشته و با آنان همراهي و همدلي نكنند. قرآن به هر دو ولايت اشاره كرده است. (همان با دخل و تصرف)

اتحاد و انسجام اسلامي در عصر حاضر

در عصر حاضر نياز بيشتري به اتحاد و انسجام اسلامي احساس مي شود؛ زيرا دشمنان اسلام در شكل جنگ هاي صليبي به مقابله اسلام آمده و اكنون دوباره تمام كفر در برابر تمام اسلام قرار گرفته است. هوشياري و هشداري كه گذشتگان ما بدان اشاره و تأكيد داشتند امري است كه امروز بيش از ديروز احساس مي شود. ژرف انديشاني مثل آيت الله شهيد مرتضي مطهري (ره)حدود سه دهه پيش، زنده بودن روح صليبي گري را در ميان غربي ها كشف و بيان مي كردند.
آيت الله مطهري(ره) هنگامي كه از سيدجمال الدين اسدآبادي و تفكرات و مبارزات او سخن به ميان آورده، پيرامون زنده بودن روح صليبي گري چنين گفته است: سيد به مسلمانان هشدار مي داد كه روح صليبي هم چنان در غرب مسيحي، بالاخص در انگلستان زنده و شعله ور است. غرب علي رغم اين كه با ماسك آزادمنشي، تعصب را نكوهش مي كند، خود را در دام تعصب، خصوصاً تعصب مذهبي عليه مسلمانان، سخت گرفتار كرده است. سيد، عليرغم آنچه فرنگي مابان متعصب را نكوهش مي كنند، مدعي بود تعصب بد نيست. تعصب مانند هرچيز ديگر افراط و تفريط و اعتدال دارد. افراط درتعصب كه در انسان حس جانبداري و بي منطق و كور ايجاد مي كند، بد است. اما تعصب به معني تصلب و غيرت حمايت از معتقدات معقول و منطقي، نه تنها بد نيست، بسيار مستحسن است.
سيد مي گفت: اروپائيان، چون اعتقاد ديني مسلمانان را استوارترين پيوند ميان آنان مي بينند، مي كوشند تا با نام مخالفت با تعصب، اين پيوند را سست كنند، ولي خود بيش از هر گروه و كيش به تعصب ديني گرفتارند. گلادستون ترجماني است از روح پطرس راهب، يعني بازنماي جنگ هاي صليبي. واقع بيني سيد پس از حدود نيم قرن، به خوبي آشكار شد.
آن گاه كه افسر اروپايي فرمانده ارتش يهود در جنگ اول اعراب و اسرائيل، بيت المقدس را از مسلمانان گرفت و تحويل يهوديان داد و دولت صهيونيستي اسرائيل تشكيل شد، گفت: الان جنگ هاي صليبي پايان يافت.رواج انديشه قوميت پرستي و مليت پرستي و به اصطلاح ناسيوناليسم كه به صورت هاي پان عربيسم، پان ايرانيسم، پان تركيسم، پان هندوئيسم و غيره در كشورهاي اسلامي با وسوسه استعمار تبليغ شد، و هم چنين در سياست تشديد نزاع هاي مذهبي شيعه و سني، و هم چنين قطعه قطعه كردن سرزمين اسلامي به صورت كشورهاي كوچك و قهراً رقيب، همه براي مبارزه با آن انديشه ريشه كن كننده استعمار، يعني اتحاد اسلامي بوده و هست».(نهضت هاي اسلامي در صد سال اخير، ص 29 و 30)بنابراين بر همه ماست تا با هوشياري و بيدار باش با توجه به آموزه هاي قرآني و نبوي در سايه سار و هدايت گري هاي انديشمنداني چون مطهري، سيدجمال الدين اسدآبادي و ديگر مناديان وحدت و اتحاد و تقريب عمل كنيم و بر همدلي و ايمان خود بيافزاييم تا از آسيب هاي اختلاف در امان بمانيم.