"عنصر سوم" در فرهنگ ايراني
نويسنده:زهرا دلپذیر
منبع:روزنامه قدس
اگر فرهنگ را ميراث انديشه ها، رفتارها و تجربه هاي انساني بدانيم، به دليل وجود تنوع و تفاوت در شرايط تاريخي، سياسي، جغرافيايي و اجتماعي جامعه هاي مختلف، با گوناگوني فرهنگها روبرو هستيم. با اين تعريف، فرهنگ هويت تاريخي افراد و ملتها را تشكيل مي دهد و در جريان دگرگوني اوضاع، تغيير مي كند و گهگاه در تعامل با فرهنگهاي ديگر، از آنها تأثير پذيرفته و يا روي آنها تأثير مي گذارد. البته اين مسأله به غناي يك تمدن بستگي دارد. به عبارت ديگر، هر اندازه فرهنگ يك ملت از رويدادها و خاطره هاي حماسه ساز و ماندگار بيشتري متأثر شده باشد، تأثيرگذارتر است. در اين ميان، فرهنگ ايراني با پيشينه باستاني هزاران ساله از گذشته هاي دور به عنوان يكي از بسترهاي اصلي تبادل فرهنگ و انديشه جهاني محسوب شده است. اما آيا در شرايط كنوني كه كشورهاي غربي سردمداري علمي جهان را برعهده دارند و غالب شدن فرهنگ آنها در عرصه اقتصادي و سياسي جهان يك روند معمولي تعبير مي شود؛ فرهنگ ما در شرايط مغلوب قرار گرفته است؟ آيا همان طور كه تمدن ما زماني در جهان غالب بود و ديگران از فرهنگ ما الگوبرداري مي كردند، اكنون كه تمدن غرب حاكم و غالب شده بايد در امور كلي و جزيي زندگي خويش از غرب الگو بگيريم؟ و اساساً چه ضرورتي دارد كه ما به فرهنگ ملي خود مراجعه كنيم، در حالي كه تمدن غربي پاسخگوي نيازهاي مادي جهان امروز است؟ در اين گزارش، براي پاسخ به سؤالهايي از اين قبيل، با كارشناسان فرهنگي به گفتگو نشسته ايم:

فرهنگ ملي...

درباره فرهنگ بويژه فرهنگ ملي، تعاريف و برداشتهاي متعددي وجود دارد، به طوري كه در دهه 60 ميلادي، 2 محقق مردم شناس، 164 تعريف براي فرهنگ ملي مشخص كرده اند كه البته دامنه اين تعاريف به مرور زمان افزايش يافته است...
دكتر علي منتظري، رئيس جهاد دانشگاهي و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي، با بيان اينكه فرهنگ ملي مجموعه اي در هم پيوسته از مشخصات، رفتارها، ويژگيها و شناسه هاي اعتقادي و ملي "مردم" يك سرزمين در يك نقطه جهان است، به خبرنگار ما مي گويد: وقتي مي گوييم "مردم"، در حقيقت لفظ جامعه را با تمام تعاريف جامعه شناختي آن در نظر داشته ايم. جامعه را هم در يك بيان كلي مي توان اين گونه تعريف كرد: "گروهي از افراد كه مدت زمان درازي با هم زندگي كرده و سرزميني را براي خود در اختيار داشته باشند و متمايز از مردم ديگر نقاط جهان، بر اساس قاعده ها و انتظارهاي فكري و رفتاري يكسان، زندگي خود را سامان دهند."
وي مي افزايد: "اين قواعد و انتظارها در واقع هنجارهايي هستند كه فرهنگ ملي تعيين كننده آن است."

فرهنگ غرب، فرهنگ مهاجم

دكتر منتظري در پاسخ به اين سؤال كه ويژگي يك فرهنگ غالب و قوي چيست و چرا فرهنگ غرب توانسته است خود را به عنوان فرهنگ غالب در اكثر نقاط جهان مطرح كند، اظهار مي دارد: شايد بهتر باشد به جاي لفظ غالب، از كلمه برتري استفاده كنيم؛ زيرا بعضي از فرهنگها در مواجهه با فرهنگهاي ديگر برتر هستند؛ يعني به دليل ويژگيهايشان با سرعت و نفوذ بيشتري بر فرهنگهاي ديگر اثر مي گذارند. وي با اشاره به اينكه سه عامل دانش و فناوري، اقتصاد و سياست موجب برتري فرهنگها هستند، مي گويد: قاعدتاً قدرت علمي، اقتصادي، سياسي و نظامي مي تواند موجب برتري فرهنگي شود. به عنوان مثال، ما در تاريخ شاهد نفوذ و برتري فرهنگ ايران و اسلام در بسياري از نقاط جهان در يك مقطع مهم هستيم. دليل اين نفوذ، برتري علمي فرهنگ ايران و اسلام در قرون نهم و دهم ميلادي بود. البته بعدها اين فرآيند برعكس شد و برتري علمي غرب موجب نفوذ فرهنگ آن گرديد.
عوامل سياسي و اقتصادي هم هست. مثلاً تصرف هندوستان به دست انگليسي ها موجب برتري زبان انگليسي در هند شد كه اين برتري تا رسميت يافتن زبان انگليسي در اين سرزمين پيش رفت. زبان بسياري از جزاير دور افتاده در اقيانوسها، فرانسه، ايتاليايي و يا پرتغالي است كه اين مسأله به عوامل سياسي برمي گردد. عوامل اقتصادي هم كه جاي خود را دارد و فرآيند آن پردامنه تر است.
وي ادامه مي دهد: من با اين عقيده كه فرهنگ غرب، غالب است موافق نيستم فرهنگ غرب مهاجم است و طبعاً بر اثر تهاجم غنيمتهايي به دست مي آيد؛ اما بروز يك تهاجم لزوماً به معناي غلبه نيست، هر چند بايد پذيرفت كه فرهنگ غرب براي بسياري از فرهنگها - در سراسر جهان- تهديدي جدي بوده و تأثيرهاي فراواني هم بر آنها گذاشته است، اما زماني مي توانيم براي يك فرهنگ قيد غالب را بگذاريم كه بتواند وجوه فرهنگي سرزمين مغلوب را متحول كند و البته اين اتفاق تنها در جوامعي رخ مي دهد كه فرهنگ مغلوب براي بقا چيزي نداشته باشد.
بيشتر جوامع بي ريشه در اين فرآيند مغلوب مي شوند، اما جوامعي كه از يك اصالت فرهنگي عميق برخوردارند، به آساني تحت تأثير فرهنگ مهاجم قرار نمي گيرند.
دكتر منتظري اضافه مي كند: به هر صورت، بدون پذيرش غالب بودن فرهنگ غرب بر فرهنگهاي ريشه داري مانند فرهنگ خودمان، بايد اعتراف كنيم كه برتري علمي، فناوري و اقتصادي غرب توانسته است دامنه نفوذ و قدرت تأثير فرهنگ غرب را بالا ببرد.
دكتر مهدي ناظمي اردكاني، عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع)، نيز با بيان اينكه فرهنگ غالب و قوي فرهنگي است كه اكثر افراد جامعه به آن وابسته باشند و نمادهاي آن را در زندگي خويش مطلوب بشمارند، مي گويد: به طور كلي هر فرهنگي داراي 3 لايه زيرين، مياني و بيروني است. لايه زيرين تشكيل دهنده باورها و مفروضات اساسي، لايه مياني متشكل از ارزشها، بايدها و نبايدها و لايه بيروني بيانگر نمادها و نشانه هاي يك فرهنگ است.
وي مي افزايد: رسوخ در اين 3 لايه بويژه لايه زيرين فرهنگهاي قوي، تقريباً محال است. به همين دليل، يك فرهنگ غالب علاوه بر ماندگاري مي تواند موجبات رشد و امكان بروز رفتارهاي متعالي فردي و اجتماعي را در جامعه فراهم كند. به عنوان مثال، ارزشهاي فرهنگي بسيجيان در جبهه هاي نبرد در دوران هشت سال دفاع مقدس كشورمان، بسيار غالب، قوي و تأثيرگذار بود.
وي در مورد دلايل نفوذ فرهنگ غرب در عصر حاضر، اظهار مي دارد: البته فرهنگ غرب پس از رنسانس به دليل برخورداري از تكنولوژي نوين، نظر صاحب نظران و دانشمندان نقاط مختلف جهان را به خود جلب نمود، هر چند آنچه نصيب كشورهاي جهان سوم شد به جاي علم و دانش ظواهر و نمادهاي مسخ كننده فرهنگ غرب بود كه حتي خود جوامع غربي را نيز دچار بحران كرده است.

شناسنامه يك فرهنگ

فرهنگهاي مختلف به واسطه تماس مستقيم و يا غيرمستقيم پيوسته در تبادل و تعامل با يكديگرند و بر هم تأثير مي گذارند، اما گاهي يك فرهنگ در تعامل با فرهنگ ديگر سير نزولي پيدا كرده و تحت تأثير فرهنگ مقابل از پويايي باز مي ماند. نگراني اغلب ملتها هم اين است كه مبادا آداب و رسوم و جنبه هاي مختلف هويت ملي آنها در برابر فرهنگ غالب مقابل، نابود شده و به اصطلاح مغلوب شود.
به اعتقاد دكتر منتظري، "هويت" شناسنامه يك فرهنگ است و اگر جامعه اي شناسنامه خود را در كوران حوادث و تغييرات جهان جديد از دست بدهد، حتي اگر مورد تهاجم هم نباشد، يك فرهنگ از دست رفته است. بنابراين، نسلهاي امروز و فردا در جوامع مختلف اگر به ريشه هاي فرهنگ خود آگاه نباشند و فراموش كنند كه موجوديت آنها چگونه شكل گرفته است و به عبارتي ديروز خود را به ياد نياورده و از امروزشان غافل باشند، بي ترديد هويت خود را از دست مي دهند و فرداي قابل تصوري نخواهند داشت؛ درست مانند تمدنهاي مرده تاريخ كه امروز حتي كسي اسم آنها را هم نمي داند.
وي مي افزايد: براي فرهنگهايي كه هويت و ريشه دارند و مردمي كه به فرهنگ خود معتقدند، حتي هيچ تهاجم نظامي هم نمي تواند تهديد كننده باشد. اما براي جوامعي كه بود و نبود فرهنگ آنها براي مردمشان مساوي است، وضع فرق مي كند.
دكتر منتظري اضافه مي كند: در يك بررسي تاريخي، به نمونه هاي روشني در اين زمينه برمي خوريم. به عنوان مثال، ملت ما در جنگ اخير، هشت سال مورد تهاجم بود. در دوره هاي تاريخي پيشتر از آن هم انگلستان و روس مهاجمان نظامي سرزمين ما بوده اند. اما آيا فرهنگ ايراني- اسلامي مضمحل شد؟ مسلم است كه جواب منفي است اما با نگاهي به بعضي از فرهنگهاي ديگر كه مورد تهاجم قرار گرفته اند، مي بينيم كه گاهي حتي نشاني از فرهنگ كشور مغلوب باقي نمانده است؛ لذا همه چيز به ميزان موجوديت و هويت فرهنگي جوامع بستگي دارد.
دكتر مسعود موحدي، معاون برنامه ريزي وزارت بازرگاني و عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع) هم با اشاره به اينكه استفاده از فناوري نوين يكي از روشهاي غلبه فرهنگي غرب بر ملتهاي مختلف است، مي گويد: طبق تقسيم بندي "آگبورن"، فرهنگ به 2 بخش مادي و غير مادي تقسيم مي شود.
وي ادامه مي دهد: جنبه هاي مادي يك فرهنگ هنگام رويارويي با فرهنگ مهاجم، نسبت به جنبه هاي غيرمادي آن با شتاب بيشتري تغيير مي كنند، به طوري كه حتي ممكن است در درازمدت اين تغييرات مادي و ظاهري ارزشهاي معنوي و هويت آن فرهنگ را نيز كم رنگ كنند.
به عقيده دكتر موحدي، اگر ملتي هنگام مواجهه با فرهنگ غالب نسبت به ارزشهاي فرهنگي خود دچار ترديد شود و احساس كند كه عقايد و ارزشهاي ملي و مذهبي اش قادر به پاسخگويي نيازهايش نيست، مغلوب مي شود. اما اگر ملتي با تكيه بر چارچوب و اصول فكري خويش پيش برود و آگاهانه از جنبه هاي مثبت فرهنگ مقابل براي پيشرفتش بهره بگيرد، حتي مي تواند فرهنگ مهاجم و غالب را مقهور خود كرده و به عبارتي در فرهنگ خود حل كند.
ايران كشوري است با گستره پهناور كه از كران تا كران با فرهنگها و پاره فرهنگهاي مختلف احاطه شده و طي سده ها و هزاره هاي گذشته، آداب و رسوم، باورها و سنتهاي آن تأثيرهاي ژرف و گسترده اي از هم پذيرفته و تجلي وحدت در عين كثرت را معنا بخشيده اند. به همين دليل نيز فرهنگ ايراني از گذشته هاي دور، به عنوان يكي از بسترهاي تبادل فرهنگ و انديشه جهاني، محسوب گرديده است.

اما آيا در قرن بيست و يكم نيز فرهنگ ايراني قابليت جهاني شدن را دارد؟

دكتر منتظري در پاسخ به اين سؤال مي گويد: فرهنگ ايراني در هيچ كجاي تاريخ قصد تحميل عناصر خود را به جوامع دنيا نداشته، اما نكته جالب اين است كه به دليل اكتسابي بودن عناصر فرهنگي، هر جا فرهنگ ايراني در معرض نگاه جوامع ديگر قرار گرفته، از اين فرهنگ ريشه دار تأثير پذيرفته اند.
به عنوان مثال در برخي از استانهاي چين بعضي از رفتارهاي ايراني به چشم مي خورد و بعدها معلوم شد كه بازرگانان ايراني موجب انتقال عناصر فرهنگي ايراني به آن ناحيه بوده اند. توجه به توليداتي مثل فرش ايراني نيز مي تواند مثال خوبي براي توجه ملتها به عناصر فرهنگي ايران باشد؛ اما مثال هاي جدي تر را بايد در عناصر فرهنگ اسلامي ايران جستجو كرد.
وي با بيان اينكه سنتهاي علمي و آموزشي كه از ايران به قدرتمندترين كشورهاي دنيا راه يافته در واقع اقتباسي از مهمترين عناصر و جنبه هاي فرهنگي ايراني- اسلامي بوده است، اظهار مي دارد: پس از يك بررسي دقيق در فرهنگ بسياري از كشورهاي اسلامي، درمي يابيم كه بسياري از عناصر فرهنگ ايراني بويژه شيوه هاي معماري ايراني- اسلامي در طول قرنهاي متمادي به فرهنگ آنها راه يافته است. اما نكته اي كه نبايد از آن غفلت كرد، اكتسابي بودن اين عناصر است. بايد توجه داشت، همه ملتهاي جهان عناصر درست و مؤثر ديگر فرهنگها را اكتساب مي كنند.
بنابراين، اگر براي معرفي فرهنگ ايراني- اسلامي و در مبادلات فرهنگي خود جايگاه درستي را جستجو مي كنيم، بايد اهميت فراواني براي روابط فرهنگي خود با ديگر كشورها قايل شويم.
دكتر موحدي نيز با اشاره به اينكه فرهنگ ايراني به دليل برخورداري از فرهنگ و تاريخ ريشه دار هزاران ساله و همچنين فرهنگ انسان ساز اسلام جايگاه ممتازي در عرصه جهاني دارد، مي گويد: ملت ما در مقطعي حساس از حيات خويش، فرهنگ اسلامي را برگزيد و اين پذيرش از روي اجبار نبود، بلكه با رغبت انجام گرفت.
وي مي افزايد: نكته قابل توجه اين است كه ملت ايران جنبه اي خاص و بارز از فرهنگ اسلامي يعني فرهنگ شيعي را پذيرفت و اين انتخاب حتي بر روي اديان و مذاهب ديگر اين سرزمين نيزتأثير گذاشت. بنابراين، فرهنگ ايراني به عنوان يكي از قدرتمندترين و ماندگارترين فرهنگهاي بشري، قابليت جهاني شدن در عصر حاضر را داراست.

زدودن عناصر بيگانه، سخت تر از پيشگيري

گروهي معتقدند براي ارايه فرهنگ اصيل ايراني بايد عناصر بيگانه (عربي، غربي و...) را از عرصه آن زدود، اما دكتر منتظري چنين اعتقادي ندارد. وي مي گويد: روشن است كه فرهنگ ايراني، فرهنگ ارتباط درست و انساني بر مبناي تعاليم الهي است. به عبارت ديگر، بايدها و نبايدهاي فرهنگ ما را تعاليم ديني تعيين مي كند. وي ادامه مي دهد: بايدها و نبايدها جزو اجزا و عناصر فرهنگي هستند و هر فرهنگ مشتمل بر ارزشهايي است كه بر مبناي همين بايدها و نبايدها شكل مي گيرد. بنابراين، اكتساب هر عنصر فرهنگي كه با ارزشهاي ديني و ملي ما سازگار باشد، مانعي ندارد. برعكس، هر چه با ارزشهاي ديني و ملي ما هماهنگ نباشد، كسب آن جايز نيست. نكته دوم اين است كه در دايره همين بايدها و نبايدها ممكن است افراط و تفريطهايي رخ دهد كه به خودي خود ضد ارزش است و با تعاليم ديني و ملي سازگار نيست، لذا ممكن است يك عنصر فرهنگي با يك معيار ارزشي در دين و ملت ما مطابقت داشته اما افراط و تفريط در آن ناسازگار باشد. بنابراين، اين بحث داراي وجوه ديگري هم هست كه نبايد با آن ساده برخورد كرد.
وي با بيان اينكه كار دين شناسان و دانشمندان جامعه اين است كه اين وجوه پيچيده را استخراج كنند، مي گويد: اين متفكران و نخبگان هستند كه مي توانند تكليف جامعه را در برابر عناصر پيچيده فرهنگي معين كنند. در غرب زدايي، عرب زدايي و هر بحث ديگري هم كه مطرح مي شود، همين قاعده حاكم است و طبعاً بايد مباحثي نظير رشد و انسجام فرهنگي در اين بخش مطرح شود. متفكران و دانايان، كساني هستند كه هم عناصر مفيد و ثمربخش و هم عناصر زيانبار فرهنگ كشور را مشخص مي كنند.
رئيس جهاد دانشگاهي اضافه مي كند: يك نكته ديگر را هم نبايد از ياد برد و آن اين است كه هميشه زدودن عناصر بيگانه از يك فرهنگ، به مراتب دشوارتر از مراقبتهاي پيشين است. به عنوان مثال، برخي از افراد با مشاهده تعداد واژه هاي بيگانه در زبان فارسي، دچار تعصب مي شوند. برخي هم درنهايت بي توجهي با آن برخورد مي كنند؛ اما نكته مهم اين است كه هر 2 گروه در اشتباهند. زيرا كم كم كار دارد به جايي مي رسد كه اصل بحث زبان كه بسيار هم مهم و جدي است فراموش و به مضحكه تبديل مي شود. امروز كسي حق ندارد مردمي را كه از كلمه "تلفن" يا "راديو" در زبان خود استفاده مي كنند ملامت كند؛ اما اگر كسي به جاي كلمه "نرم افزار" گفت: "سافت ور" مي توان بر او خرده گرفت. لذا، پيش از ورود يك عنصر فرهنگي، بايد به آن توجه كرد. البته توجه درست، علمي و كارشناسانه اي كه مردم هم پذيراي آن باشند. همين طور، يك ايراني فارسي زبان را با اجبار نمي توان وادار به استفاده از كلمه "چرخبال" كرد زيرا اين كلمه با ساختار زبانش سازگار نيست. براي همين است كه من معتقدم پيش از زدودن عناصر فرهنگي بيگانه، بايد به تقويت عناصر فرهنگي توجه كرد. دكتر منتظري، سپس به آسيبهايي كه فرهنگ ايراني را در مقابله با فرهنگ غرب تهديد مي كند اشاره كرده و اظهار مي دارد: اگر خمودگي علمي، سست شدن باورها و بي توجهي به هويت را از مهمترين آسيبهاي عمومي بدانيم، طبعاً جامعه ما نيز مي تواند از همين زاويه آسيب پذير باشد، زيرا آنچه ممكن است موجوديت ما را به خطر بيندازد، همينها هستند. البته، بايد خرسند بود كه در طول سالهاي پس از انقلاب توانسته ايم با وجود تنگناها و خسارتهاي تحميلي، قدمهاي بسيار ارزنده اي در جهت رشد علمي و آموزشي جامعه برداريم به طوري كه سرعت رشد ما در اين زمينه حتي از تصور و انتظار مراجع بين المللي هم خارج بوده است.
وي مي افزايد: ايران امروز توانسته است به پيچيده ترين عرصه هاي علمي گام نهد و با قدرتمندترين كشورهاي جهان رقابت علمي داشته باشد، هر چند از جنبه عمومي سطح نيازهاي جامعه به گونه اي است كه بايد كار بيشتري انجام شود، اما حقيقتاً رشد علمي ما بسيار مشهود است. سست شدن باورها و بي توجهي به هويت نيز از آسيبهاي جدي است كه بارها ملت ما توانسته است از آزمونهاي سخت آن با سربلندي بيرون بيايد. با همه اينها، بايد توجه داشته باشيم كه هيچ گاه نبايد از اين آسيبها و اثرهاي آنها غافل شويم.
دكتر ناظمي هم با بيان اينكه فرهنگ ايراني با نقايصي از درون و تهديدهايي از بيرون مواجه شده است، مي گويد: اصلي ترين ضعف براي فرهنگ ما اين است كه فاصله بين بيان و عمل متوليان امور جامعه در حال افزايش است و بديهي است كه اين ضعف موجب خشنودي كساني است كه منافع مادي و سلطه ظالمانه شان بر دنيا، به دليل حضور و ظهور فرهنگ ايراني و اسلامي در عرصه جهاني به خطر افتاده است و در پي آن هستند كه با تكيه بر كاستيهاي دروني جامعه، تأثير فرهنگ اصيل ايراني را در عرصه هاي نظامي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي كم رنگ كرده و با ايجاد شبهات و ترفندهاي مختلف در بدنه اجتماع، از ميزان وابستگي افراد جامعه به اين فرهنگ بكاهند.

اما...

اما پيشوايي علمي و فرهنگي غرب، چالشهاي نويني را فرا روي ايرانيان قرار مي دهد و بالطبع مقابله با اين فرهنگ بيگانه و حفظ و انتقال ارزشهاي اصيل ملي و ايراني به نسلهاي بعد، راهكارهاي تازه اي را مي طلبد. دكتر منتظري در همين زمينه اظهار مي دارد: در شرايط نابرابر امكانات فرهنگي امروز، بايد تمام نيروي فرهنگي خود را بسيج كنيم تا سرمايه هاي عظيم و ريشه دار فرهنگ ايراني- اسلامي بتواند درست به كار آيد زيرا سرمايه هاي فرهنگ ايراني، ژرف ترين سرمايه هاي فرهنگي جهان و گنجي است كه آسان به ما منتقل نشده و ما نيز نبايد از آن غافل باشيم. وي خاطرنشان مي كند: البته ارزشهاي فرهنگي به خودي خود منتقل مي شوند و واحدهاي اجتماعي به خوبي از عهده اين انتقال برمي آيند، به شرط آنكه باورها سست نشود، زيرا هر باوري از فرهنگ ايراني نشان دهنده بينش و نگرشي است كه ريشه در تعاليم ما دارد. بنابراين، اگر بتوانيم تعاليم ديني را به شايستگي بازگو كرده و بنيانهاي فرهنگ و زبان خود را بشناسيم، آموزش و رشد را از ياد نبريم، بر عناصر فرهنگ خود شناختي با تأمل داشته باشيم و محتواي فرهنگ خود را كه بر دل هر ايراني مي نشيند و از اصالتهاي ريشه دار او جوشيده است به درستي بيان كنيم، مي توانيم با چالشهاي فرهنگي جهان جديد برابر شويم. دكتر موحدي نيز با اشاره به اينكه فرهنگ ما آميخته اي از 2 فرهنگ ايراني و اسلامي است و وجه مادي فرهنگ غرب هم به عنوان مؤلفه سوم در عصر جديد وارد زندگي ما شده است، مي گويد: زندگي با فناوري و ابزار جديد فرهنگ غرب به اين معنا نيست كه ما مغلوب فرهنگ غربي هستيم، زيرا در طول تاريخ بارها از مؤلفه هاي فرهنگ ديگران استفاده كرده ايم بدون اينكه خدشه اي به اعتقادهاي ديني و ارزشهاي ملي ما وارد شود. وي ادامه مي دهد: اگر چارچوب فكري فرهنگ يك جامعه كارآمدي خود را در برخورد با مسايل زمان نشان دهد، به عبارت ديگر فرهنگ جامعه داراي اصول منظم و تثبيت شده اي باشد، قابليت مقابله با هر فرهنگي را دارد. به عقيده من، اين ويژگي كاملاً در فرهنگ ما وجود دارد، زيرا فرهنگ شيعه ايراني بسيار انعطاف پذير است و مي تواند خود را متناسب با زمان با شرايط مختلف تطبيق دهد و اين ويژگي به واسطه انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي تقويت شده است، منتها ما نيازمند كارهاي علمي بيشتر بويژه توسعه نهضت نرم افزاري هستيم. دكتر موحدي تصريح مي كند: به عقيده من، چارچوب فكري و ارزشي ما كاملاً قابليت ارايه به نسلهاي آينده را دارد؛ البته بايد نسلهاي بعدي را در جريان اصول فرهنگي مان قرار دهيم. نكته حايز اهميت اين است كه اصول فرهنگي را نمي توان به صورت احكام مستقيم به نسل بعد منتقل كرد، مگر اينكه فردي، فرهنگ جديد را پذيرفته و خودش بخواهد تحت آموزش بيشتري در حوزه فرهنگ جديد قرار بگيرد.