با تشکیل دولت‌های خاورمیانه‌ای دوران جدیدی از توسعه‌ی فرهنگ اسلامی اشرافی و جهان‌شمول آغاز گردید. در دوران پس از امپراتوری عباسیان دو جریان عمده مشاهده می‌شود. جریان اول استمرار فعالیت‌های عباسیان برای دو شاخه کردن فرهنگ اسلامی یعنی تشکیل یک فرهنگ جهان‌شمول اسلامی و یک فرهنگ مذهبی اسلامی می‌باشد. دربار، رژیم و نخبگان حاکم این دوره علاوه بر این که از هنر معماری، شعر، علوم طبیعی و قالب‌های خاصی از ادبیات نثر حمایت می‌نمودند از انجام مطالعات مذهبی اسلامی نیز پشتیبانی می‌کردند. بعضی از موضوعات دیگر از جمله تاریخ، مطالعات سیاسی، و برخی از اقسام فلسفه و کلام نیز هم در دربار و هم در محیط‌های شهری این دوره مورد توجه بودند.
جریان دوم بروز تنوع فرهنگی در منطقه بود. با وجود اینکه در این دوره اصول و سنت‌های هنری، ادبی و مذهبی عباسیان حفظ شد رژیم‌های متعدد حاکم بخش‌هایی از فرهنگ‌های ایالتی را وارد فرهنگ اسلامی کردند. با زوال بغداد شهرهای سمرقند و بخارا، نیشابور و اصفهان، قاهره، فاس (1) و کوردوا (2) به پایتخت‌های جدید تمدن اسلامی تبدیل شدند. هر یک از این پایتخت‌ها حکومت و دربار خاص خود را داشتند. این حکومت‌ها به جریان ترویج و اشاعه فرهنگ اسلامی حیات تازه‌ای بخشیدند. در هر پایتختی ترکیب و آمیزه‌ای از طرح‌های اسلامی و میراث محلی جایگزین فرهنگ جهان‌شمول واحد عباسیان شد و از این رو در این دوره معماری اسلامی از منطقه‌ای به منطقه‌ی دیگر متفاوت بود. آجرکاری‌های سامانی، مناره‌های غزنوی، گنبدهای اصفهانی و مرقدهای فاطمی برجای مانده از این دوره همه بر وجود تنوع فرهنگی در دوره‌ی مذکور دلالت دارند.
در این دوره ما شاهد تمایل برای تقسیم قلمرو امپراتوری عباسیان به دو ناحیه‌ی زبانی و فرهنگی می‌باشیم: ناحیه ویژه فرهنگ عربی و ناحیه ویژه فرهنگ فارسی. در مناطق غربی از جمله عراق، سوریه، مصر و همچنین در دوره اسلامی از جمله شمال آفریقا و اسپانیا زبان عربی به زبان غالب تبدیل شد (چه از نظر گفتاری و چه از نظر ادبی)، و در مناطق شرقی از جمله ایران و ماوراءالنهر زبان فارسی به زبان غالب ادبی تبدیل گردید. در این دوره اشعار و داستان‌های حماسی که در شرق خلق می‌شدند به زبان فارسی بودند در حالی که قصیده‌ها و رباعی‌های بغداد و کوردوا به زبان عربی نوشته می‌شدند. با این حال این دو ناحیه‌ی فرهنگی دارای ارزش‌ها و نهادهای مذهبی مشترکی بودند.
در این دوره بغداد همچنان موقعیت خود را به عنوان مرکز مهم انجام مطالعات مذهبی و ادبی حفظ نمود. اشعار، آثار تاریخی و دیگر آثار ادبی که در دو قرن دهم و یازدهم در بغداد خلق گردیدند همه تحت تأثیر آثار ابن قطیبه قرار داشتند. در این دوران زبان نوشتاری در بغداد عربی و زبان مکاتبه نیز نثر پیچیده مسجعی بود که نیاز به مهارت زیادی داشت. شاید بتوان مقامات الحریری (وفات 1122) که با نثری استادانه و ظرافت لغت‌شناسانه‌ی خاصی نوشته شده است را بزرگترین نثر از این نوع دانست. در این دوره نگارش تاریخ نیز رونق گرفت و تاریخ‌نگاری درباره دستگاه خلافت جای خود را به تاریخ‌نگاری درباره جهان، تاریخ‌نگاری محلی، زندگینامه‌نویسی و نگارش حکایت‌های تاریخی-که برای سرگرمی و بیان تاریخ نوشته می‌شدند-داد. نثر عربی نیز سخت تحت تأثیر نقدی ادبی قرار گرفت که به ویژگی‌های صوری و ظاهری نگارش، سبک نگارش و مهارت نویسنده در استفاده از لغات توجه داشت، به شدت نوآوری را رد می‌کرد و برای محتوای متون اهمیتی قایل نمی‌شد. با این حال اشعاری که در بغداد سروده می‌شدند همچنان از قالب‌های قرن نهم پیروی می کردند. قصیده و غزل دو قالب مهم شعر عربی در این دوره بودند.
متنبی (وفات 965) و ابوالعلاء مروی (وفات 1057) بزرگ‌ترین شعرای عرب این دوره هستند. اشعار عرفا در این زمان تجارب عرفانی را با تمثیل گرفتن از مستی حاصل از عشق و شراب به تصویر می‌کشیدند.
فرهنگ و زبان فارسی با وجود این که طی قرون متمادی در مناطق مختلف و متعددی رواج داشته به طور قابل توجهی که پارچه‌ باقی مانده است. خاستگاه این زبان مناطق شرقی ایران می‌باشد. زبان فارسی در قرن نهم دچار تحول شد. سجستان، خراسان و ماوراءالنهر مراکز عمده این تحول بودند. با این حال تنها در اواخر قرن دهم و در قرن یازدهم بود که زبان متحول شده فارسی به غرب ایران منتقل شد و به عنوان زبانی رایج آن منطقه درآمد. در دوره‌ی طاهریان، سامانیان و غزنویان پایه و اساس تمدن جدیدی به وجود آمد و نسل‌های بعدی یعنی سلجوقیان، غزنویان، ایلخانیان و تیموریان به توسعه آن کمک کردند. فرهنگ فارسی تنها در محدوده‌ای ایران رواج می‌یافت بلکه این فرهنگ به عامل مهمی در توسعه فرهنگ اسلامی در آسیای مرکزی، هند، و اندونزی تبدیل شد.
زبان فارسی جدید تحت تأثیر دو عامل به وجود آمد. کاملاً به وضعیت زبانی در شرق ایران، قبل از فتوحات عرب‌ها بود. در اواخر دوره ساسانیان زبان پهلوی یا فارسی میانه زبان ادبی و مذهبی رسمی به حساب می‌آمد. دری نیز لهجه‌ای از این زبان بود که در اکثر نقاط ایران تکلم می‌شد. زبان فارسی علاوه بر زبان رسمی پهلوی و لهجه‌ی گفتاری دری دارای بعد دیگری نیز بود با نام ادبیات شفاهی. (3) این ادبیات که توسط شعرا و هنرمندان با هدف سرگرم کردن مردم عادی و ارباب‌های محلی به وجود آمد به لهجه دری بود. هر سه بعد فوق (زبان رسمی پهلوی، لهجه‌ی دری، و ادبیات شفاهی) به تشکیل زبان فارسی جدید کمک کردند.
عامل دوم فتح ایران توسط عرب‌ها بود که به طور عمیق و ناباورانه‌ای وضعیت زبانی منطقه را تغییر داد. تحت سلطه عرب‌ها زبان عربی به زبان اصلی دینی و اداری در این منطقه تبدیل شد. لذا زبان فارسی رو به زوال گذاشت و عمدتاً توسط روحانیان زردشتی ساکن غرب ایران حفظ گردید. ترجمه آثار کلاسیک فارسی به عربی روند جانشینی زبان عربی به جای زبان فارسی را تسهیل کرد. بدین ترتیب زبان عربی به ضعف اصلی فرهنگ والای ایرانیان تبدیل شد و این حقیقت تا قرن یازدهم ادامه یافت. با این حال فاتحان عرب کمک کردند تا لهجه‌ی دری به زبان گفتاری مشترک در خراسان، افغانستان و مناطق آن سوی رود جیحون تبدیل شود. شگفت اینکه در دوران سلطه اعراب و اسلام، در مناطقی که هیچ گاه به طور یکپارچه زبان فارسی تکلم نمی‌شد شاهد ظهور نواحی فرهنگی خاص زبان فارسی هستیم.
از میان این وضعیت پیچیده زبانی زبان فارسی جدید سربرآورد. در قرن نهم فرمانروایان طاهری خراسان (73-820) برای اولین بار الفبای عربی را به جای الفبای پهلوی به کار بردند. در این دوره حکام مناطق شرقی ایران نیز در محدوده‌ی امیرنشین‌های کوچک خود از اشعار درباری محلی که به زبان دری پیشرفته‌ای سروده می‌شدند حمایت می‌کردند. این اشعار از قالب‌های شعر عربی خود گرفته بودند و لذا طرفداران ایرانی آنها که با زبان عربی آشنا نبودند می‌توانستند از چنین اشعار برجسته و شکوه بخشی- که به سبک بغدادی سروده شده بودند-لذت ببرند. این نوع شعر در مناطقی که نفوذ فرهنگ عربی عباسیان کم بود و همچنین در مناطقی که هیچ رقابتی از سوی ادبیات کلاسیک فارسی میانه متوجه آن نبود رشد و گسترش پیدا کرد.
شعر مذکور هم قالب‌های ادبی عربی را قرض گرفت و همچنین ادبیات شفاهی ایرانی را مورد توجه قرار داد. این نوع شعر که قالب اصلی‌اش قصیده بود و بر پایه‌ی الگوهای موزون و طرح‌های قافیه‌دار عربی قرار داشت عمدتاً برای مدح و ستایش شاهزاده‌ها و حکام ایرانی به کار می‌رفت. ادبیات شفاهی (4) فارسی و ویژگی‌های ذاتی این زبان باعث به‌وجودآمدن الگوی موزون جدیدی برای این نوع شعر شدند. دو شاعر درباری سامانیان،-رودکی (وفات 41-940) که پدر شعر جدید فارسی تلقی می‌شود و دقیقی (وفات 980) که به ویژه در انتقال جنبه‌های مختلف زندگی روزمره در اشعار خود موفق بوده است-از مهم‌ترین شعرای نخستین این نوع شعر می‌باشند. شعرای دو زبانه‌ی این دوره در زمینه‌ی ترجمه اشعار عربی و سرودن شعر به هر دو زبان عربی و فارسی فعالیت می‌کردند.
میراث ادبی فارسی، موجود در قصه‌ها، داستان‌ها، حکایت‌ها و تاریخ نگاره‌های سلسله‌های حکومتی نیز پایه‌ی نوع جدیدی از شعر حماسی گردید. سامانیان باعث احیای اخلاق ایرانیان نسبت به تاریخ پادشاهان دوران باستان و مجموعه‌های ادبی دوره‌ی ساسانیان شدند. به همین سبب بود که از قلم فردوسی (وفات 21-1020 یا 26-1025) اشعار حماسی و تاریخی قابل ملاحظه‌ای پا به عرصه‎ی وجود گذاشتند. کتاب او با نام «شاهنامه» نه تنها دربرگیرنده‌ی مطالب تاریخی جمع‌آوری شده در دوره ساسانیان می‌باشد بلکه همچنین دوره زندگی اسطوره بزرگ (رستم) را به تصویر می‌کشد. فردوسی در کتاب خود به مسائل و مشکلات مربوط به حکومت داری، به مسئله فئودالیسم، همچنین به جنگ بین خوب و بد پرداخته است. شعر وی که به زبان فارسی جدید سروده شده است و لغات عربی نفوذ معتدلی در آن دارند به استاندارد ادبی عصر جدید تبدیل گردید.
نثر نیز در شکل‌گیری فارسی جدید دارای نقشی برابر با نقش نظم بود. در سال‌های قبل از ظهور فارسی جدید ما شاهد ترجمه آثاری از جمله آثار تاریخی، آثار تفسیری، رساله‌های عرفانی، متون فقهی و دیگر متون مذهبی از زبان عربی به زبان فارسی هستیم. همچنین در این سال‌ها آثاری در رابطه با جغرافیا، فلسفه و علوم طبیعی به زبان فارسی نگارش یافتند. این ترجمه‌ها و نگرش‌ها عموماً به سبکی روان بودند و از تصنع‌های ادبی اشعار حماسی یا غزل برخوردار نبودند. در اثر این ترجمه‌ها و نگارش‌ها زبان دری بیش از پیش عربی زده شد تا این که زبان «فارسی جدید» شکل گرفت: زبانی که شدیداً تحت تأثیر نحو و واژگان زبان عربی قرار داشت.
این زبان و ادبیات جدید در پروازهای منطقه‌ای رشد و غنی یافت. سلطان محمد غزنوی (1030-988) که درصدد بود با کمک شعر به حکومت خود مشروعیت ببخشد و آن را به حق جلوه دهد از شعرا حمایت می‌کرد. عنصری (وفات 40-1039) یکی از شعرای مورد حمایت وی بود. فردوسی، بیرونی (دانشمند و جغرافی‌دان) و مورخانی که در زمینه ثبت وقایع فعالیت می‌کردند نیز از دیگر کسانی بودند که مورد حمایت سلطان محمود قرار داشتند. سلجوقیان نیز که در قرون یازدهم و دوازدهم حکومت داشتند به طور قابل توجه‌ای به رشد و غنای شعر فارسی کمک کردند. به علاوه در اثر مسافرت شعرا از درباری به دربار دیگر فعالیت‌های ادبی در مناطق مختلف ایران از نوعی انسجام و یکپارچگی برخوردار شدند.

ادبیات فارسی جدید در دوره سامانیان و غزنویان چندین نوع نثر و نظم را بر دیگر انواع نظم و نثر ترجیح داده، بدین ترتیب تنها چهار قالب شعری قصیده، غزل، رباعی، و مثنوی رواج یافتند. قصیده عمدتاً قالب اشعار مدح کننده‌ی درباری بود. غزل شعری بود با موضوع عشق که هفت تا پانزده بیت داشت و شاعر از طریق آن احساسات شخصی خود را با نمادها و سمبول‌های متداولی از قبیل بلبل و گل بیان می‌داشت. رباعی چیزی به غیر از غزل بود. شاعر در رباعی سعی می‌کرد با استفاده از قالب شفاهی محکمی، عقیده‌ی واحدی را که معمولاً در خصوص موضوعی مرتبط با عشق عرفانی یا عشق دنیوی بود بیان دارد. مثنوی نیز قالب شعری بازی بود که برای بیان داستان‌ها، حکایت‌ها، افسانه‌ها و سرگذشت‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت. ادبیات فارسی در چنین حوزه‌هایی دارای غنا می‌باشد. ماجراهای سندباد، گزارش‌هایی از زندگی قهرمانانه‌ی اسکندر، داستان‌های کلیله و دمنه، و زندگینامه‌های اولیاء و مردان مقدس از آن جمله می‌باشند. محصول ویژه شعرای درباری اشعار مدح کننده‌ای بودند که برای به دست آوردن پول، و در قالب قصیده و مثنوی سروده می‌شدند (شعر درباری).

اشعار درباری دربرگیرنده تصویر‌سازی‌هایی از پادشاه بودند که او را به عنوان فرمانروای شهرها، فردی سخاوتمند و اشراف زاده معرفی می‌کردند. از جمله مهم‌ترین شعرای درباری انوری (89-1116) بود که زندگی خود را در شهرهای مرو، نیشابور، بلخ گذراند. این دسته از شعرا در پی بیان نظرات خود، نوآوری، خلاقیت و یا رسیدن به شناخت شخصی نبودند. کار آنها در واقع عبارت بود از توصیف زندگی درباری برای عموم و آراستن آن در قالب کلمات. لذا آنچه که برای آنها ارزش به حساب می‌آمد مهارت در پرداختن به سوژه‌ها و مضامین واحد بود. شعر درباری تدریجاً صورت آرمانی به خود گرفت و از کیفیات واقعی هنری دور شد. این نوع شعر که در واقع شعر صورت‌های ساختگی بود از مسیر اصلی خود منحرف گردیده بود از موضوعی به موضوع دیگر می‌پرید و ابزاری باشد برای ستایش‌های لذت بخش و یا بیان افکار فلسفی.
دیگر انواع شعر نیز رشد یافتند. اشعار عاشقانه در آذربایجان مورد توجه بودند. در دربارهای این منطقه شعرا داستان‌هایی از قهرمانانی را ذکر می‌کردند که در راه عشق واقعی جان خود را از دست می‌دادند، و یا قهرمانانی که عاشق یک زن کامل اما غیرقابل دسترس بودند. شاعر دربار به موضوع عاشقی می‌پرداخت که آرزوی یک نگاه گذرا بر معشوق خود را داشت و تنها آرامش‌بخش وی شراب بود. اینها داستان‌های عاشقانه‌ای بودند که بر پایه‌ی سنت‌ها و اصول ادبی قرار داشتند نه براساس تجارب شخصی. شاید مهم‌ترین نویسنده از این نوع نظامی (1209-1140) باشد که داستان‌های اسکندر در جستجوی آب حیات، داستان عاشقانه شیرین و پرویز، و داستان مجنون (کسی که به خاطر تمایل شدید برای دستیابی به لیلا دیوانه شد و هیچگاه به او نرسید) را نوشته است. شعر نظامی که توجه زیادی را به خود جلب نمود واژگان محلی و بومی را وارد ادبیات منظوم فارسی کرد.
شعر عرفانی نیز از قرن دوازدهم به بعد اهمیت یافت. در این شعر از شراب، شراب‌خواری و عشق دنیایی برای بیان آرزوی رسیدن به خدا و عشق به او استفاده می‌شد. مهم‌ترین نویسنده از این نوع فریدالدین عطار (1221-1142) می‌باشد. وی به خاطر نگارش سرگذشت برخی از صوفیان و همچنین به دلیل تألیف کتاب‌های اسرارنامه، منطق‌الطیر و الهی‌نامه مشهور است. دوری از تمایلات دنیوی و سفر روح برای رؤیت جهان ماوراء طبیعت از موضوعات اساسی الهی‌نامه می‌باشند. عطار در آثار خود به چهل مرحله برای عبور از این جهان اشاره می‌کند. فرد مسافر با عبور از این مراحل به تدریج این جهان را پشت سر می‌گذارد تا به جهانی دیگر برسد. رومی (5) (73-1207) شاید بزرگ‌ترین شاعر عرفانی فارسی باشد که در پی ملحق کردن وجود خود به وجود الهی بوده است. وی در مثنوی معنوی که در برگیرنده غزل‌های پراحساس و داستان‌های دلنشینی می‌باشد موضوعات غیردینی و عرفانی را با هم ترکیب نموده است.
با شکل‌گیری و توسعه این ادبیات جدید امکان انتقال فرهنگ عربی-اسلامی بغدادی (فرهنگ به وجود آمده در زمان عباسیان) به زبان فارسی و احیای آن توسط این زبان فراهم گردید و بدین وسیله برای اولین بار ارتباط اسلام با زبان عربی قطع شد. پس از آن با حمایت قراخانیان که به جای سامانیان بر ماوراءالنهر تسلط یافته بودند فرهنگ اسلامی از طریق زبان ترکی رواج یافت. زبان ترکی جدیدی که در اثر ترجمه ادبیات فارسی به ترکی ظهور پیدا کرد تمدن اسلامی را به سرتاسر آسیای مرکزی انتقال داد. خلاصه این که اسلام در حال تبدیل شدن به یک دین و تمدن جهانی در چند محیط زبانی بود.
همچنین در زمان سلجوقیان ما شاهد ظهور یک سبک هنری ایرانی هستیم. در قرن نهم دو شهر سمرقند و نیشابور تحت تأثیر اجناس چینی، کار ساخت ظروف سفالی سفیدی که با خط کوفی تزئین می‌شدند را آغاز کردند. این ظروف که با اشکالی از حیوانات، پرندگان و گیاهان نیز آراسته می‌شدند مورد علاقه‌ی طبقه‌ی متوسط شهری بودند. علاوه بر این در این دو شهر با تقلید از الگوهای ساسانیان کار ساخت ظروف نقره‌ای و طلایی نیز آغاز گردید. در زمان سلجوقیان در دو شهر کاشان و ری نیز دو نوع جدید سفال ساخته شدند: یکی سفالی بود با طرحی گل دار یا خوشنویسی شده به رنگ فیروزه‌ای که روی آنها لعاب داده می‌شد و دیگری سفالی بود دارای نقاشی رنگارنگی که روی لعاب کشیده می‌شد و منازل درباری و یا افسانه‌های تاریخی را به نمایش می‌گذاشت.
معماری ایرانی در این دوره (دوران پس از امپراتوری عباسیان) نیز از آهنگ مشابهی برخوردار می‌باشد. مهم‌ترین ساختمان‌های ایرانی این دوره آرامگاه‌های پادشاهان مردان مقدس می‌باشند. بر بالای این آرامگاه‌ها گنبدی ساخته می‌شده و در اطراف آنها نیز مجموعه ساختمان‌هایی بنا می‌گردیده است که به عبادت و مطالعه اختصاص می‌یافتند. مرقد سامان در بخارا، ساخته شده قبل از سال 943 و «گنبدکاووس» ساخته شده در 07-1006 از جمله مشهورترین این آرامگاه‌ها می‌باشند. همچنین مساجد ساخته شده در این دوره دارای گنبد، مناره‌های گروهی و طاقگان‌های (6) ماندگاری هستند که سنت‌های ایرانی سرچشمه گرفته‌اند. مشخصه‌های معماری ایرانی در اواسط قرن یازدهم عبارتند از آجرکاری، ساخت طاقگان‌ها، مقرنس کاری، و گچکاری‌های تزئینی که دارای طرح‌های هندسی و گیاهی بودند و برای پوشاندن سطوح ساختمان‌های بزرگ مورد استفاده قرار می‌گرفتند.
جالب توجه‌ترین موضوع در معماری این دوره ظهور طرح و نقشه جدیدی برای مساجد می‌باشد که در قرن دوازدهم به سرعت در سرتاسر ایران گسترش یافت و جایگزین طرح رایج الهام گرفته از عرب‌ها (ساخت مسجدی گرداگرد یک حیاط ستون بندی شده (7)) گردید. این طرح که از تحول و تکامل طرح‌های پیشین به وجود آمد شامل یک حیاط بزرگ مرکزی بود که طاقگان‌هایی آن را احاطه کرده بودند. بزرگترین طاقگان که در سمت قبله قرار داشت دارای گنبد بزرگی بود. این مساجد عمدتاً از آجر ساخته می‌شدند و دارای طاق‌های قوسی نوکداری بودند. به علاوه در این مساجد در محل اتصال گنبد با زیربنا، مقرنس کاری می‌شد. در دو قرن دوازدهم و سیزدهم علاوه بر ساخت چنین مساجدی، آرامگاه‌ها و مقبره‌های گنبددار و سر به فلک کشیده‌ای نیز بنا گردیدند. این امر به‌ویژه در آذربایجان و ماوراءالنهر رایج بود.
حمایت دربار از ادبیات، شعر، معماری، و هنر باعث نفوذ شدید مفاهیم سیاسی و مذهبی در آثار هنری شد. هنر، معماری، و ادبیات درباری در پی مدح و ستایش پادشاه و نخبگان حاکم، موجه جلوه دادن حکومت آنها به ترغیب به اطاعت از آن‌ها بودند. از سوی دیگر حکومت سلطنتی سعی می‌کرد با ساخت و تزئین مساجد، مدارس، مقبره‌ها، مناره‌ها، و دیگر ساختمان‌های مذهبی مشروعیت خود را افزایش دهد. این عمل باعث ایجاد پیوند و رابطه بین دین و هنر گردید. آمیخته شدن موضوعات مذهبی و غیرمذهبی در اشعار عاشقانه فارسی شاهدی بر غیرقابل تفکیک بودن هنر و ادبیات از دین می‌باشد.
در دوره‌ی مورد بحث (دوران پس از امپراتوری عباسیان) با تلفیق و ترکیب طرح‌های مذهبی و غیرمذهبی در هنرهای درباری، فرهنگ اشرافی دچار تغییر و تحولاتی شد. در حالی که در دوره عباسیان فرهنگ اشرافی از اسلام فاصله داشت، در عصر سلجوقیان مطالب آموزشی یک اشراف زاده عبارت بودند از علوم ادبی یا غیردینی از جمله شعر، ادبیات، تاریخ، ریاضیات و فلسفه به اضافه علوم اسلامی. علوم غیردینی برای آماده کردن اشراف زادگان جهت مناصب اجرایی آنها تعلیم داده می‌شدند و آموزش‌های مذهبی نیز به منظور ایجاد شرایط روحی لازم در آنها برای بوجود آوردن یک زندگی موفق دنیوی ارائه می‌شدند.
با این حال هنر از نقطه نظر صرف مذهبی پدیده‌ای غیر قابل اعتماد بود. در عقاید و تعالیم اسلامی تنفر شدیدی نسبت به تصویر وجود داشت. این عقاید مخالف سحر، به رخ کشیدن ثروت خود بر دیگران، و برانگیختن احساسات بودند. آنها همچنین با افسانه‌هایی که ممکن بود جای قرآن را بگیرند مخالف بودند. عقاید خشک این دین همچنین مخالف شراب، موسیقی، ابریشم و برخی چیزهای دیگر بودند. اسلام همچنین با ساخت مجسمه که ممکن بود انسان را به بت‌پرستی وسوسه کند مخالفت می‌ورزید. خلاصه اینکه شریعت اسلامی هیچ مشروعیتی را برای هنرهای مهم و اصلی قایل نبود. از این رو بودجه و حمایت دستگاه سلطنتی و دربار از هنر نوعی ابهام دیده می‌شد. هنر از یک سو به اسلام عظمت می‌بخشید و آن را می‌آراست و از سوی دیگر اعتقادات مذهبی مسلمانان را تهدید می‌کرد.
در دوره مورد بحث که هنر در خدمت اهداف مذهبی و سیاسی بود طرح‌ها و تصاویر هنری فاقد مفاهیم کیهان شناختی و خیالی بودند. همچنین مجسمه نیز در هنرهای اسلامی این دوره ناشناخته بود. هنرمندان این دوره از ساخت پیکرهای انسانی و حیوانی امتناع می‌کردند. هنر اسلامی در این دوره صرفاً برپایه ی نمایش تجسمی یا کلامی مفاهیم و پدیده‌ها قرار داشت و بر مهارت هنرمند، و خلاقیت وی متکی بود. تکرار طرح‌های خوشنویسی، طرح‌های عربانه (8)، و یا طرح‌های هندسی در مناطق مختلف عامل وحدت بخشی برای هنر اسلامی در این دوره بود. تصاویر و چهره‌های انسانی که در هنر اسلامی این دوره به کار می‌رفتند به صورت تصاویری غیرشخصی و عام بودند نه به عنوان تصویری از وجودی بشری یا نمادی اسطوره‌ای.
هنر اسلامی این دوره که از افسانه‌های جهانی اجتناب می‌کرد و هرچه کمتر از تصویرسازی استفاده می‌نمود خود را با عقاید فلسفی و کلامی اسلامی درباره جهان وفق داد. بر اساس عقاید اسلامی، جهان کسی که از هیچ خلق شده و با آفرینش و بازآفرینی مستمر حیاتش حفظ می‌شود توسط خدا اداره می‌گردد. نظم این جهان، ذاتی خود طبیعت نیست بلکه نتیجه‌ی لطف و مرحمت الهی می‌باشد. این نظم برای بشر کامل‌ترین و مطلوب‌ترین نظم می‌باشد. همچنین براساس عقاید اسلامی دستاوردهای معنوی و اخلاقی مانند نظم جهانی نیستند که از جانب خدا به بندگانش اعطا شوند بلکه این دستاوردها در نتیجه اجرای دستورات الهی که در قرآن و سنت ذکر گردیده‌اند حاصل می‌شوند. زندگی بشری مجموعه‌ای از فعالیت‌ها است. انسان باید سعی کند تا فعالیت‌هایش مطابق و سازگار با فرامین الهی باشند و در این صورت است که می‌تواند به کمال معنوی برسد.
به هر ترتیب نثر اسلامی در دوران پس از امپراتوری عباسیان با هدف عظمت بخشیدن به دربار، پادشاه، و نخبگان حاکم پرورش و توسعه یافت. هنر این دوره بنیان‌های فرهنگ اسلامی را به نمایش می‌گذاشت. آثار ادبی و هنری که در این دوره خلق گردیده‌اند سعی می‌کردند حساسیت و تعصب دینی پادشاه را به نمایش بگذارند و همچنین تعصب دینی را به عنوان صفتی خوب معرفی کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Fez
2- Cordova
3- Oral literature
4- Oral literature
5- مولوی
6- Arcade
7- Colonnaded
8- Arabesgues

منبع مقاله :
ایرا ماروین. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ اول