هرمنوتیك
نويسنده:جان بی.تامسون
ترجمه: سیدنصیر احمدحسینی
منبع:فصلنامه معرفت
بحث از هرمنوتیك و تاویل و تفسیر متون مقدس به روش خاص خود، از جمله مباحث جدیدی است كه به تازگی وارد ادبیات و زبان فارسی شده است و هنوز هم، همچون بسیاری از اصطلاحات و واژگان‏های بیگانه، ابعاد مبهم و ناگشوده فراوانی در آن وجود دارد.آنچه می‏خوانید نیم‏نگاهی است‏به این بحث.لازم به ذكر است كه طرح این‏گونه مباحث در نشریه به منزله تایید محتوای مقالات نیست‏بلكه صرفا با هدف اطلاع‏رسانی صورت می‏گیرد.بدین‏روی، معرفت‏برای تنویر افكار و تضارب آرا آمادگی خود را برای چاپ مقالاتی از این دست و یا نقد بر چنین مباحثی اعلام می‏دارد.معرفت«هرمنوتیك‏»، (HERMENEUTICS) واژه‏ای است كه برای توصیف دیدگاه‏های نویسندگانی به كار می‏رود كه دغدغه فهم و تاویل داشته‏اند.دانشمندان علوم اجتماعی انگلیسی زبان از طریق آثار ماكس وبر، (Maxweber) با برخی موضوعات مربوط به هرمنوتیك آشنا شدند.ماكس وبر به عنوان شركت‏كننده در مباحث روش شناختی كه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در آلمان صورت گرفت، با دیدگاه‏های فیلسوفان و مورخانی هم‏چون ویلهلم دیلتای، (Wilhelm Dilthey) ،هاینریش ریكرت ( Heinrich Rickret) و ویلهلم ویندلباند، (Wilhelm Windleband) آشنا بود; كسانی كه معتقد بودند مطالعه جهان به لحاظ اجتماعی و تاریخی، نیازمند به كار بستن روش‏هایی است متفاوت با روش‏های به كار رفته در پژوهش پدیده‏های طبیعی.این استدلال‏ها (مباحث) در تاكید خود وبر بر مفهوم فهم، (Verstehen) تاثیر گذارد.
با آن كه ماكس وبر نقش مهمی در آشنا ساختن بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی با اندیشه‏هایی در زمینه هرمنوتیك ایفا كرد، اما سنت اخیر درست‏به دوره پیش از عصر وبر می‏رسد.«هرمنوتیك‏» مشتق از فعل یونانی hermeneuein به معنای روشن ساختن چیزی و اعلام كردن یا آشكار نمودن پیامی است.می‏توان گفت: رشته هرمنوتیك نخست‏با تاویل هومر و دیگر شاعران در عصر روشنگری یونان شكل گرفت.از آن پس، هرمنوتیك پیوند نزدیكی با فقه اللغه (لغت‏شناسی) و نقد متون پیدا كرد.علم هرمنوتیك در عصر نهضت اصلاح دینی، هنگامی كه پروتستان‏ها حقانیت‏سنت را به چالش كشاندند تا تاویل نوشته‏ها و متون مقدس را معین نمایند، رشته بسیار مهمی گردید.هم عالمان و هم متالهان سنتی كوشیدند تا قواعد و شرایط حاكم بر تاویل معتبر متون را روشن سازند.
ویلهلم دیلتای (در قرن نوزدهم) دامنه هرمنوتیك را تا حد زیادی گسترش داد.دیلتای به عنوان یك مورخ و فیلسوف بر این موضوع واقف بود كه متون صرفا گونه‏ای از آن چیزی است كه او آن را «عینیت‏یافتگی‏های زندگی‏» می‏نامید.بنابراین، مساله تاویل باید با این پرسش عام‏تر، كه چگونه معرفت جهان تاریخی - اجتماعی ممكن است، ارتباط داده شود.به نظر دیلتای، چنین معرفتی مبتنی بر مناسبات متقابل تجربه، بیان و فهم است.پدیده‏های فرهنگی از قبیل متون، آثار هنری، كنش‏ها و اشارات بیان‏های هدفمندی از زندگی انسانی می‏باشد.آن‏ها در حوزه توافق‏ها و ارزش‏هایی كه [انسان‏ها] به طور جمعی [در آن‏ها ]شریكند، عینیت می‏یابد; بدان صورت كه نگرش انسان به واسطه زبان می‏تواند عینیت‏یابد.دریافتن پدیده‏های فرهنگی همان درك آن‏ها به عنوان بیان‏های عینیت‏یافته زندگی است.نهایت این‏كه كنش خلاق دوباره تجربه می‏شود و تجربه دیگری مجسم می‏گردد.در حالی كه نوشته‏های دیلتای هرمنوتیك را در جهت تامل بر مبانی Geisteswissensc haften یا «علوم انسانی‏» متمایل می‏ساخت، كشمكش میان كاوش عینیت و میراث رمانتیسم را حفظ كرد.
شخصیت كلیدی هرمنوتیك در قرن بیستم مارتین هایدگر، (Martin Heidegger) است.در حالی كه مساله هرمنوتیكی در آثار دیلتای با مساله «معرفت‏» مرتبط است، این بحث در آثارهایدگر با مساله «وجود» (being) پیوند می‏خورد: مسائل فهم و تاویل هنگامی رو در روی هم قرار می‏گیرند كه ویژگی‏های بنیادین «بودن - در - جهان‏» ما را آشكار نمایند.از نظر هایدگر، «فهم‏» پیش از هر چیز، موضوع فرافكندن چیزی است كه قادر به انجام آن هستیم.این خصلت «پیش‏گویانه‏» (anticipatory) فهم، به زبان هستی‏شناسی، صورت‏بندی مجددی است از آنچه عموما «دور هرمنوتیكی‏» (hermeneutical circle) نامیده می‏شود.درست همان‏گونه كه جزئی از متن را از رهگذر پیش‏گویی ساختار كل [آن ] می‏فهمیم، همین‏طور نیز هر فهم متضمن «پیش فهم‏» ی (understanding - pre) است كه حاكی از اتحاد ازلی ذهن و عین می‏باشد.ما پیش از این كه موضوعاتی ذهنی مدعی داشتن معرفت درباره موضوعات عینی در جهان باشیم، هست‏هایی در جهان هستیم كه با امور دم‏دستی (hand - to - ready) آشناییم و از آن مراقبت می‏كنیم.
آن‏گونه‏كه‏هانس‏گئورگ گادامر، (Hans - George Gadamer) كوشیده است نشان دهد، آثار هایدگر دارای استلزاماتی است، بدان سان كه در مورد علوم انسانی تصور می‏شود. گادامر در كتاب حقیقت و روش (1975 [1960]) پیوندی میان خصلت پیش‏گویانه فهم و مفاهیم به‏هم پیوسته «پیش‏داوری‏» ، «مرجعیت‏» و «سنت‏» برقرار می‏كند.این فرض كه پیش‏داوری‏ها الزاما منفی می‏باشد.خود داوری ناموجهی است كه به نظر گادامر، از عصر روشنفكری سرچشمه می‏گیرد.این فرض مانع از آن شده است تا بدانیم فهم همواره نیازمند «پیش‏داوری‏» است و «پیش‏داوری‏های مشروع (درست) » (legitimate prejudice) مبتنی بر معرفت مرجعیت است و یك شكل از مرجعیت، كه از ارزش خاصی برخوردار است، سنت می‏باشد.ما همواره غرق در سنت‏هایی هستیم كه برای ما پیش‏داوری‏هایی را فراهم می‏آورند كه فهم را ممكن می‏سازند.بنابراین، در بیرون از تاریخ، دیدگاهی (نقطه‏ای) نمی‏تواند وجود داشته باشد كه بتوان به فهم تمام آثار (پدیده‏های) تاریخی راه برد.در عوض، باید به فهم به عنوان «ادغام افق‏ها» ی تاریخی گشوده و دایم تازه شونده نگریست.
یورگن هابرماس (jurgen Habermas) و دیگر نمایندگان «نظریه انتقادی‏» نظریه تحریك‏آمیز گادامر را در نیمه دهه 1960 مورد پرسش و تردید قرار دادند.هابرماس با اذعان به اهمیت هرمنوتیك گادامر در فلسفه علوم انسانی، پیوند میان فهم و سنت را مورد حمله قرار داد; زیرا چنین پیوندی گستره‏ای را كه سنت می‏تواند برای آن منبع قدرت نیز باشد، نادیده می‏گیرد; منبع قدرتی كه فرایند ارتباط را تحریف می‏كند و به تامل انتقادی فرا می‏خواند.هابرماس با توسل به الگوی «روان‏كاوی‏» چارچوب رشته «هرمنوتیك عمقی‏» (psychoanalysis) را ترسیم كرد كه با عقیده رهایی سازگار باشد.
پل ریكور، (Paul Ricoeur) (1981)بحث میان هرمنوتیك و نظریه انتقادی را مورد ارزیابی مجدد قرار داد.ریكور در مقام فیلسوف هرمنوتیك، كه با نقد سر و كار دارد، كوشید با تاكید مجدد بر مفهوم متن میان دیدگاه‏های گادامر و هابرماس میانجی‏گری كند.متون، برخلاف تجربه متعلق به یك سنت، فاصله یا فاصله‏گذاری را از شرایط اجتماعی، تاریخی و روان‏شناختی خلق خود پیش فرض قرار می‏دهد.تاویل یك متن، كه هم متضمن تبیین ساختاری «معنا» ی آن و هم فرافكندن خلاق «مرجع‏» آن است، امكان ایجاد نسبت انتقادی در برابر جهان و خویشتن را ممكن می‏سازد.ریكور نشان می‏دهد كه چگونه الگوی متن و روش تاویل آن می‏تواند به طرز سودمندی برای مطالعه پدیده‏های گوناگونی هم‏چون استعاره، كنش و ضمیر ناخودآگاه گسترش یابد.
آن‏گونه كه از مباحث‏برمی آید، این مسائل كه قرن‏ها تحت عنوان «هرمنوتیك‏» مورد بحث واقع شده، هنوز هم بسیار زنده و مطرح است.نقد و بررسی متون و آثار هنری، مطالعه كنش و نهادها، فلسفه علم و علوم اجتماعی، در تمام این حوزه‏ها، فهم و تاویل به عنوان مسائل اساسی شناخته می‏شود.در حالی كه برخی از فیلسوفان هرمنوتیك معاصر خواهان آن هستند كه تمایز میان علوم طبیعی و علوم انسانی را بدان‏گونه كه اسلافشان در قرن نوزدهم ایجاد كردند، پدید آورند، با این همه، عده زیادی می‏خواهند از خصلت ویژه پژوهش اجتماعی و تاریخی دفاع كنند; زیرا موضوعات عینی (متعلقات) چنین پژوهشی حاصل كار موضوعات ذهنی (افرادی) است كه قادر به كنش و فهمند به گونه‏ای كه معرفت ما از جهان اجتماعی و تاریخی نمی‏تواند آشكارا از موضوعاتی كه آن جهان را پدید می‏آورد جدا باشد.

نشانی منبع:

The Social Science Encyclopedia, 2nd edition, edited by Adam Kuper & Jessica Kuper (Routledge press,1996),PP.360-361.