اتّحاد جماهیر شوروی و کشورهای مسلمان
ستیز با اسلام
برگردان: علی بختیاری زاده
اتّحاد جماهیر شوروی و کشورهای مسلمان
به دنبال وقوع انقلاب روسیه در سال 1917 رژیم تزاری این کشور از صحنهی روزگار حذف گردید و کشمکش قدرتی بین روسها و روسها و مسلمانان آغاز شد. در فوریهی 1917 حکومتی موقتی توسط انقلابیون تشکیل گردید و سپس در اکتبر همین سال رژیم شوروی بنیان نهاده شد. نظریهی اولیهی حزب کمونیست این بود که همهی جوامع تحت استعمار روسیه حق برخورداری از خودمختاری و استقلال را دارا میباشند. تشکیل «کمیساریای امور ملیّت» (1) نیز اقدامی در جهت پیشبرد این نظر بود. اما در سال 1919 این حزب تغییر موضع داد. نخبگان شوروی تصمیم گرفتند سلطهی خود بر مسلمانان آسیای مرکزی را حفظ کنند. طبیعی است که این خط مشی با مخالفت مسلمانان روبه رو شد.در همان سالهایی که سرخها و سفیدها با یکدیگر درگیر جنگ بودند رهبران و روشنفکران مسلمان درجهت کسب استقلال و رهایی از سلطهی روسیه فعالیت میکردند. مسلمانان باشقیرستان، قزاقستان، آذربایجان، و قفقاز در جریان سالهای 1917 تا 1920 تلاشهای بسیاری را برای کسب استقلال انجام دادند. ساکنان باشقیرستان از نظر نژادی به تاتارها بسیار نزدیک بودند و از طریق دامپروری، جنگل داری، و کشاورزی روزگار میگذراندند. آنان با هدف رهایی از سلطهی روسیه و خارج کردن زمینهای زراعی خود از دست مهاجران روسی در سال 1917 فعالیتهای استقلال طلبانهی خود را آغاز کردند. آنها در این سال از « کنگرهی مسلمانان سراسر روسیه» خارج شدند و «شورای ملی باشقیر» را تشکیل دادند. با تشکیل این شورا جمهوری باشقیر اعلان موجودیت کرد. تشکیل جمهوری باشقیر در ابتدا با موافقت استالین روبه رو شد؛ استالین با اتخاذ این موضع سعی در جلب حمایت مسلمانان روسیه داشت. اما تاتارهای محلی که در اندیشهی تشکیل یک دولت یکپارچهی تاتاری بودند با استقرار مسلمانان باشقیرستان شدیداً مخالفت داشتند. استالین نیز پس از مدتی تغییر موضع داد و در جهت برچیدن این جمهوری برآمد. بدین ترتیب در سال 1920 روسها و تاتارهای محلی با حمایت ارتش سرخ جمهوری مذکور را از میان برداشتند.
قزاقها نیز در دسامبر 1917 اعلان استقلال کردند. آنها در سومین کنگرهی سراسری خود منطقهی قزاقستان را به عنوان منطقهای مستقل معرفی کردند و دو شهر سمی پالاتینسک (2) و جامبیتی (3) را به عنوان پایتختهای این منطقه برگزیدند. اردوی آلش در پی پایان دادن به استعمار روسیه در قزاقستان و بازگرداندن زمینهای زراعی این منطقه به دست صاحبان بومی آنها بود. این اردو نهایتاً در سال 1920 با حملات بلشویکها و پان اسلامهای ترکستانی از هم پاشیده شد و بدین ترتیب جنبش استقلال طلبی قزاقها پایان یافت. با فروپاشی حکومت اردوی آلش قزاقستان به عنوان یکی از جمهوریهای سوسیالیستی و خودمختار شوروی معرفی شد. جنبشهای استقلال طلب آذربایجان و قفقاز نیز با همین سرنوشت مواجه شدند.
در دیگر مناطق، مسلمانان تنها خواهان حفظ هویت فرهنگی خود و تا حدودی کسب خودمختاری سیاسی در درون چارچوب نظام شوروی بودند. آنها به هیچ وجه برای کسب استقلال کامل مبارزه نمیکردند. مسلمانان منطقه ولگا برای نیل به اهداف خود اقدام به تأسیس چند حزب سوسیالیست و بورژوازی کردند. آنها همچنین در ماههای مه، ژوئیه و نوامبر 1917 کنگرههایی را تشکیل دادند تا دربارهی این موضوع به بحث بپردازند که آیا باید سلطهی روسها را بر خود بپذیرند (و تنها در جهت حفظ هویت فرهنگی خود تلاش کنند) یا این که در جهت کسب استقلال کامل گام بردارند. در اولین کنگره شرکت کنندگان تصمیم گرفتند یک شورای ملی و یک کمیتهی اجرایی را تشکیل دهند. در دومین کنگره نیز یک شورای نظامی تحت رهبری نخبگان تاتار و باشقیرستان پدید آمد. سومین کنگره نیز منجر به تشکیل دولت تاتاری ایدل-اورال شد. دولت ایدل-اورال (4) در سال 1918 توسط بلشویکها برچیده شد. پس از آن استالین با تشکیل «کمیساریای عالی امور مسلمانان» تاتارهای سوسیالیست و ملی گرای ولگا را جذب حزب کمونیست کرد و جمهوری خودمختار سوسیالیستی تاتاری را در این منطقه بنیان نهاد. سلطهی شوروی بر کریمه نیز در نتیجهی ائتلاف بین حزب کمونیست روسیه و حزب «فرقهی ملی» برقرار شد. جمهوری دموکراتیک کریمه که در سال 1917 تشکیل شده بود تحت کنترل شوروی درآمد و در سال 1921 به جمهوری کریمهی شوروی تغییر ماهیت داد.
مسیری که منجر به برقراری سلطهی شوروی بر ترکستان شد بسیار پیچیده و پرپیچ و خم بود. در فوریهی 1917 روسهای مهاجر با انجام انقلابی، یک حکومت موقتی را در این منطقه بوجود آوردند. این اقدام با واکنش روشنفکران مسلمان این منطقه مواجه شد. آنها در آوریل 1917 کنگرهای را تشکیل دادند تا دربارهی آیندهی سیاسی خود به بحث بپردازند. اکثر شرکت کنندگان این کنگره بازرگانان تاتار و روشنفکران تحصیل کرده در روسیه بودند که تنها بر حفظ هویت فرهنگی خود تأکید میکردند و از استقلال سیاسی صحبتی نمیکردند. اما عدهی اندکی نیز وجود داشتند که خواستار خودمختاری سرزمینی در قالب یک نظام-فدرالی بودند. در نتیجه کنگره به دو گروه تقسیم شد. یکی از این دو گروه شورایی اسلامی را تشکیل داد که برپایهی تعالیم جنبش اصول جدید قرار داشت و از تشکیل یک دولت فدرالی مدرن حمایت میکرد. گروه دوم نیز انجمنی از علما را بوجود آورد که بیش از هر چیز در جهت حاکم کردن شریعت بر جامعه فعالیت میکرد.
در اکتبر 1917 شورویها کنترل ترکستان را در دست گرفتند و با این بهانه که در بین مسلمانان ترکستانی طبقهی پرولتاریا وجود ندارد از مشارک دادن آنها در حکومت خودداری کردند. مسلمانان ترکستان در پاسخ به این اقدام در نوامبر 1917 جمهوری خودمختار ترکستان به پایتختی خوقند را تشکیل دادند. این جمهوری که برپایهی شریعت قرار داشت در طول دوران کوتاه حیات خود مدارس جدیدی را در ترکستان احداث کرد، یک شاخهی شبه نظامی را برای خود تشکیل داد، زمینهای زراعی را به کشاورزان بازگرداند، موقوفات را مجدداً توزیع کرد و مقادیری غله را در بین فقرا تقسیم نمود. جمهوری مذکور نهایتاً در فوریهی 1918 توسط نیروهای روس از میان برداشته شد و به جای آن جمهوری خودمختار سوسیالیستی شوروی تشکیل گردید.
در سال 1919 نخبگان شوروی که از دشمنی مسلمانان ترکستان با رژیم تازه تأسیس خود نگران بودند کمیسیون ویژهای را مأمور متمرکز کردن قدرت حکومت مرکزی در این منطقه نمودند. این کمیسیون به منظور جلب حمایت رهبران اصول جدید، مسلمانان ترکستان را در اجرای تعالیم دینی خود آزاد گذاشت و «کمیساریای خودمختاری ترکستان» (5) را به وجود آورد. از این رو رهبران اصول جدید به حزب کمونیست پیوستند و تلاش نمودند تا از این طریق سیاستهای کمونیستها را در جهت رفع نیازهای مسلمانان سوق دهند، هدف اولیهی رهبران اصول جدید ریشه کنی بیماری و قحطی در مناطق مسلمان نشین بود.
اما در حالی که روشنفکران و رهبران اصول جدید سعی کردند به درون رژیم شوروی نفوذ پیدا کنند روستائیان ترکستان اقدام به انجام فعالیتهای شبه راهزنی علیه روسها و دولت شوروی نمودند. این فعالیتها از حمایت زمینداران، بازرگانان، اشراف روستایی، رهبران قبیلهای، صوفیان، کشاورزان بیکار، و کارگران برخوردار بودند. فعالیتهای مذکور با نام شریعت و تعالیم پیامبر انجام میگرفتند. نیروهای شوروی تا سال 1920 توانستند شبه راهزنان روستایی (باسماچیها) را به دور افتادهترین مناطق روستایی برانند و از فعالیتهای آنها تا حد زیادی بکاهند، اما به هیچ وجه نتوانستند آنان را سرکوب کنند. باسماچیها مجدداً در طی سالهای 1921 و 1922 به دلیل اتخاذ سیاستهای ضداسلامی توسط شوروی بر فعالیتهای خود شدّت بخشیدند، در این زمان انورپاشا، وزیر پیشین جنگ عثمانیان، در جهت متحد کردن گروههای مختلف باسماچی به فعالیت پرداخت تا جنبش متحد و بزرگی را علیه روسها پدید بیاورد. اما وی در اگوست 1922 پیش از آن که بتواند به موفقیتی نائل شود توسط قوای روس کشته شد. پس از کشتن انورپاشا روسها که دریافته بودند با اقدامات نظامی خود نمیتوانند باسماچیها را سرکوب کنند اقدام به اعطای امتیازهای سیاسی به مسلمانان کردند. آنها زمینهای وقفی را مجدداً در اختیار صاحبان اصلیشان قراردادند و اجازهی فعالیت مجدد مدارس اسلامی و دادگاههای شریعت را صادر نمودند. درنتیجهی این امتیازات باسماچیها بیش از پیش موقعیت و قدرت خود را از دست دادند و لذا با ضربهی نهایی ارتش شوروی در سال 1924 سرکوب شدند. البته در اواخر دههی 1920 و اوایل دههی 1930 نیز مقاومتهای پراکندهای از سوی باسماچیها شکل گرفتند اما آن چه که مسلّم است در سال 1924 کنترل عملی و مؤثر شوروی بر ترکستان برقرار شده بود.
بخارا و خیوه نیز براساس فرآیند مشابهی تحت کنترل رژیم سوسیالیستی شوروی درآمدند. در بخارا همواره بین امیر، نخبگان مذهبی و اجرایی، و اصلاح طلبان «جدیدی» کشمکش و اختلاف وجود داشت. به دنبال وقوع انقلاب فوریه جدیدیهای میانه رو فعالیتهای خود را افزایش دادند و خواستار تشکیل یک دستگاه اداری منظم، جداسازی خزانهی مملکتی از ملک شخصی پادشاه، و عزل قاضی اعظم از منصب خود شدند. «بخارائیهای جوان» نیز در این زمان برای تشکیل پارلمان، آزادی آموزش، آزادی انتشار کتب و مجلاّت، و اخراج وزرای مرتجع از کابینه به مبارزه برخاستند. بخارائیهای جوان تلاشهای بسیاری را برای تحقق خواستهای خود انجام دادند اما نهایتاً در نتیجهی تظاهراتهای تودهای که تحت رهبری ملاهای محافظه کار پدید آمدند با شکست مواجه شدند. با این حال بخارائیهای جوان در سال 1920 مجدداً قدرت یافتند و تحت حمایت نظامی شوروی توانستند جمهوری خلق بخارا را تشکیل دهند. جمهوری خلق بخارا که شدیداً از سوی بازرگانان ثروتمند بخارائی حمایت میشد در عین تعهد به اسلام و شریعت برپایهی نظام دموکراسی تودهای بنیان نهاده شده بود. این جمهوری حق برخورداری از مالکیت، تشکیل انجمنها و سازمانها، انتشار کتب و مجلاّت، و انجام تعالیم مذهبی را برای همهی مردم بخارا به رسمیت شناخت. این رژیم همچنین وعده داد دست به انجام اصلاحات سیاسی بزند، زمینهای زراعی را در بین کشاورزان توزیع کند، و زنان را نیز از حق رأی برخوردار نماید. رژیم مذکور به دلیل نداشتن نخبگان وفادار کافی برای جایگزین کردن نخبگان قدیمی هیچگاه نتوانست به این وعدهها جامهی عمل بپوشاند.
جمهوری خلق بخارا پس از اندک مدتی توسط دولت سوسیالیستی شوروی از میان برداشته شد. شورویها همواره خواهان برقراری سلطهی کامل خود بر بخارا بودند. از این رو آنها در دوران حیات رژیم مذکور تلاشهای بسیاری را برای تثبیت نفوذ خود در این منطقه انجام دادند. در این دوران روسها و تاتارهای بسیاری در ارتش، نظام آموزشی، دستگاه انتظامی، و دستگاه اجرایی بخارا مشغول خدمت شدند. به علاوه در سال 1923 با تشکیل شورای اقتصادی آسیای مرکزی، منطقهی بخارا نیز در درون شبکهی پولی، حمل و نقلی، و ارتباطی اتحادیهی شوروی قرار گرفت. پس از آن حزب کمونیست شوروی که موقعیت خود را در بخارا تثبیت شده میدید حزب بخارا را به دلیل داشتن گرایشات ملی گرایانه، پان اسلامی، و پان ترکی محکوم کرد، مقامات حکومتی این منطقه را دستگیر نمود، و حزب پرولتاریایی جدیدی را در این منطقه پدید آورد که با اسلام و بورژواهای مسلمان دشمن بود. اصلاح طلبان مسلمان به دلیل عدم برخورداری از حمایت تودهها نتوانستند از بروز این تحوّلات جلوگیری کنند. نهایتاً در سال 1924 بخارا به عنوان یکی دیگر از جمهوریهای سوسیالیستی شوروی اعلان شد و بدین ترتیب سلطهی کامل کمونیستها بر این منطقه برقرار شد. خیوه نیز در سال 1923 تحت سلطهی کامل شوروی درآمد.به هرحال در اکثر مناطق مسلمان نشین آسیای مرکزی روشنفکران مسلمان به همکاری با حزب کمونیست روسیه روی آوردند. آنها به دلیل عدم برخورداری از قدرت سیاسی به تنهایی نمیتوانستند اهداف فرهنگی و ایدوئولوژیک خود را متحقق نمایند و لذا صلاح آن دیدند که به کمونیستها بپیوندند. این افراد عمیقاً دچار تفرقه بودند، فاقد سازماندهی منظمی بودند، هیچ قدرت نظامی نداشتند، و از هیچ ارتباط مستقیمی با تودهها برخوردار نبودند. به علاوه آنها با دشمنی رهبران و اشراف محلی و رهبران محافظه کار مذهبی روبه رو بودند. علاوه بر روشنفکران اشراف فئودال، تجار ثروتمند و علمای اصلاح طلب نیز به همکاری با بلشویکها روی آوردند. وعدههای لنین مبنی بر اعطای خودمختاری به مسلمانان و تظاهر استالین مبنی بر موافقت با برقراری نظام فدرالی و ایجاد برابری بین روسها و مسلمانان از جمله عوامل مهم گرایش نخبگان مسلمان به سمت حزب کمونیست بودند. حتی برخی از نخبگان مسلمان اهداف انقلاب روسیه را نزدیک به اهداف اصلاح طلبانهی «اصول جدید» میدیدند. از جمله مهمترین رهبران مسلمان که با روسها به همکاری پرداختند عبارت بودند از میرسعید سلطان گالیف (6) (1928-1880 ، یکی از تاتارهای ولگا)، احمد بایتورسون (7) (1937-1873 ، نویسندهی قزاق و بنیان گذار آلش اردو)، عبدالرئوف فطرت (وفات 1938، یکی از رهبران ایدوئولوژیک جنبش بخارائیهای جوان)، فیض الله خوجایف (8) (1938-1896، یکی از بخارائیهای جوان)، و نریمان نریمانف (1933-1870 ، یکی از سوسیال دموکراتهای آذری و بنیان گذار «همت»).
اکثر کمونیستهای مسلمان سیاستمداران واقع گرایی بودند و اهداف سیاسی و اقتصادی واقع بینانهای را دنبال میکردند. آنها پذیرش سلطهی روسیه را اجتناب ناپذیر میدیدند و لذا اقدامات عملی چندانی را برای کسب استقلال انجام ندادند. با این حال در جریان سالهای 1919 تا 1923 این افراد سعی کردند اندیشههای استقلال طلبانهی مسلمانان را برپایهی اصول ایدوئولوژیک خود تبیین و تشریح کنند. گالیف و دیگر کمونیستهای مسلمان در این سالها همواره تأکید میکردند کمونیسم تنها نظریهای برای انقلاب پرولتاریایی نیست بلکه این ایدوئولوژی دکترین کارآمدی است که به خوبی چگونگی سازماندهی جنبشهای زیرزمینی، مبارزه، آموزش تودهها، جلب حمایتهای سیاسی، و نیل به اهداف ملی را توضیح میدهد. آنها ایدهی مارکسیستی کشمکش طبقاتی و تأکید بر اهمیت طبقهی پرولتاریا را مردود میدانستند و معتقد بودند هر یک از جوامع تحت استعمار، صرف نظر از اختلافات داخلی خود، ملت پرولتاریایی واحدی را تشکیل میدهند. وظیفهی اصلی این ملت تلاش برای کسب استقلال میباشد. آنها معتقد بودند انقلاب ملی توسط کشاورزان انجام میشود نه کارگران و مرکز انقلاب مناطق روستایی میباشد نه شهرها. این افراد قبل از هر چیز خواهان «آزادی ملی» مسلمانان بودند. به عقیدهی آنها «آزادی ملی» به کشورهای مسلمان این امکان را میداد تا بدون ورود به مرحلهی سرمایه داری مستقیماً وارد مرحلهی سوسیالیسم شوند. سلطان گالیف با اشاره به عدم اعتماد جهانیان به روسها ادعای انقلابیون روس مبنی بر این که به استثمار مسلمانان خاتمه میدهند را دروغ میدانست و همواره تأکید میکرد با وقوع انقلاب روسیه تنها یک کشور کاپیتالیست ظالم به یک کشور سوسیالیست ظالم تبدیل شده است. گالیف بر این باور بود اسلام و سوسیالیسم با هم سازگار هستند. او معتقد بود اسلام باید سکولاریزه شود و جوامع اسلامی برپایهی اسلام سکولاریز شده از نو سازماندهی گردند.
به هرحال نخبگان مسلمان روسیه با ارائهی تعریفی اسلامی-ملی از کمونیسم نشان دادند کاملاً با مداخلات روسیه در امور محلی خود مخالف هستند و آرزوی رهایی از سلطهی استعماری را در سر میپرورانند. آنها همچنین خواهان اخراج مهاجران روسی از مناطق خود بودند. برخی از این افراد معتقد بودند مسلمانان باید در حزب کمونیست رخنه کنند، کنترل نظام آموزشی روسیه را در دست بگیرند، و به پیشبرد آرمانهای پان اسلامی و پان ترکی خود بپردازند.
حزب کمونیست روسیه شدیداً با این جهت گیری ملی گرایانه مخالف بود. از این رو استالین به مقابله با کمونیستهای مسلمان پرداخت و با هدف جذب گروههای مسلمان اقدام به تأسیس سازمانها و تشکیلات جدیدی نمود. او همچنین شدیداً به ترویج و تبلیغ این نظریه پرداخت که تنها یک حزب کمونیست میتواند در اتحادیهی جماهیر شوروی وجود داشته باشد، کشمکش طبقاتی مقدم بر کشمکش ملی میباشد، و انقلاب ابتدا باید در اروپا اتفاق بیفتد نه در آسیا. سپس در سال 1923 حزب کمونیست روسیه در دوازدهمین کنگرهی خود کمونیستهای ملی گرای گرجستان را محکوم کرد و خواستار اطاعت احزاب منطقهای از حکومت مرکزی شد. این حزب همچنین سلطان گالیف را مورد انتقاد قرار داد و وی را به اتهام مخالفت با حکومت مرکزی، تهدید امنیت شوروی، و ترویج ملی گرایی محلی از حزب اخراج کرد. گالیف در سال 1928 به اردوگاه زندانیان فرستاده شد و از آن پس کاملاً ناپدید گردید .
خلاصه این که اتحاد بین ملی گرایان مسلمان آسیای مرکزی و حزب کمونیست نهایتاً از هم پاشیده شد و شورویها توانستند رقبای مسلمان خود را از صحنه خارج کنند. در حالی که رهبران اصلاح طلب و ملی گرای مسلمان در اکثر کشورهای جهان سوم توانستند قدرت خود را تثبیت کنند، حمایت تودهها را جلب کنند و به استقلال دست یابند، رهبران مسلمان شوروی با شکست مواجه شدند و به هیچ یک از اهداف خود نرسیدند. رژیم شوروی تا سال 1920 توانست با برقراری چند جمهوری سوسیالیستی در مناطق قزاق نشین، تاتارنشین، کریمه، آذربایجان، و ترکستان مسلمانان این مناطق را کاملاً تحت سلطه و نفوذ خود درآورد. در خیوه و بخارا نیز ابتدا دو جمهوری خلق شوروی پدید آمدند که پس از مدتی به دو جمهوری سوسیالیستی شوروی تبدیل شدند. نهایتاً در سال 1924 مرزهای ترکستان، بخارا، و خوارزم از نو تعریف شدند و چهار جمهوری ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، و قرقیزستان پابه عرصهی وجود گذاشتند؛ هدف کمونیستها از انجام این عمل ایجاد جدایی بیش از پیش بین مسلمانان و ممانعت از گسترش جنبشهای پان ترکی در منطقه بود. چهار جمهوری ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان در حال حاضر به عنوان جزئی از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی محسوب میشوند. این جمهوریها در اصل دولتهای مستقلی هستند که تنها باید امور دفاعی، سیاست خارجی، و امور اقتصادی آنها تحت کنترل دولت مرکزی باشد، اما عملاً حزب کمونیست از نزدیک کنترل این جمهوریها را در دست دارد.
رژیم شوروی هریک از اقوام مسلمان تحت سلطهی خود را که دارای تاریخ، زبان، فرهنگ، و سازماندهی سیاسی مشترکی میباشند و جمعیتی بیش از 300000 نفر را تشکیل میدهند یک ملت مسلمان (ناتسی) (9) مینامد. براساس این تعریف ازبکها، تاتارها، قزاقها، آذریها، تاجیکها، ترکمنها، قرقیزها، باشقیرها، چچنیها، اوستها، آوارها، لزگیها، کاباردها، و قره قالپاقها هریک ملت واحدی را تشکیل میدهند. رژیم مذکور گروههای کوچکتری را که دارای ماهیت قبیلهای میباشند و تنها از زبان مشترک برخوردار هستند نیز ملیتهای مسلمان (نارُدنستی) (10) مینامد. درحال حاضر ملتها و ملیتهای مسلمان شوروی در قالب شش جمهوری سوسیالیستی شوروی (ازبکستان، آذربایجان، قزاقستان، ترکمنستان، تاجیکستان و قرقیزستان) و هشت جمهوری سوسیالیستی خودمختار شوروی (تاتارستان، باشقیرستان، داغستان، و...) سازمان یافتهاند. به علاوه چهار ایالت خودمختار و کوچکتر دیگر نیز در قفقاز وجود دارند.
مدرنیزاسیون در آسیای مرکزی
با تثبیت موقعیت رژیم شوروی در آسیای مرکزی جوامع مسلمان این منطقه بیش از پیش دچار تحول شدند. شورویها تلاشهای بسیاری را برای مدرنیزه کردن جوامع مسلمان و جذب آنها در جامعهی بزرگ شوروی انجام دادند. نخبگان شوروی برای نیل به این اهداف جوامع مسلمان را تحت کنترل دو دستگاه اداری و سیاسی خود قرار دادند و تحوّلات اقتصادی عدیدهای را در مناطق مسلمان نشین پدید آوردند. به علاوه تلاشهایی نیز برای از بین بردن فرهنگهای مذهبی و خانوادگی محلی و قراردادن فرهنگهای «ملی» طرفدار نظام شوروی به جای آنها انجام گرفت تا زمینه برای جذب مسلمانان در جامعهی مدرن شوروی فراهم شود.در طی دو دههی 1920 و 1930 شورویها سعی کردند نفوذ حکومت مرکزی و حزب کمونیست را در آسیای مرکزی بیش از پیش افزایش دهند. در طی سالهای 1922 و 1923 کلیهی بورژواهای ملی گرای مسلمان از احزاب کمونیست ترکستان، بخارا، خیوه، و دیگر مناطق اخراج شدند و گروههای پرولتاریایی که طرفدار شوروی بودند جایگزین آنها گردیدند. تا سال 1928 احزاب کمونیست تاتارستان و کریمه منحل گردیدند. تا این سال همچنین کلیهی نهادهای ادبی، فرهنگی، و علمی منطقهی ولگا تحت کنترل حکومت مرکزی درآمدند. در دههی 1930 احزاب کمونیست قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان از میان برداشته شدند. به علاوه تا سال 1937 نسل قدیمی کمونیستهای ملی گرای مسلمان کاملاً از بین رفت. خلاصه این که نخبگان شوروی علی رغم حمایت لفظی از حقوق اقلیتها جوامع مسلمان را کاملاً تحت کنترل حکومت مرکزی و حزب کمونیست قرار دادند و حتی بخش اعظم امور اداری این جوامع را در اختیار وزارتخانههای حکومت مرکزی گذاردند.
به دنبال کنار گذاشتن مسلمانان ملی گرا و اخراج آنها از نهادهای سیاسی و اداری، مسلمانان وفادار به شوروی و روسهای مهاجر جایگزین آنها گردیدند. در اواخر دههی 1920 و اوایل دههی 1930 حزب کمونیست بیشتر نسبت به استخدام بومیان در نهادهای سیاسی و اداری آسیای مرکزی تمایل داشت اما از اواسط دههی 1930 به بعد این حزب سعی کرد تنها روس تبارها را به استخدام درآورد. تا پایان این دهه ادارهی بسیاری از امور حکومتی و سیاسی جمهوریهای آسیای مرکزی در دست مهاجران روس قرار گرفت.
توسعهی اقتصادی در آسیای مرکزی میبایست از صفر شروع میشد. در طی سالهای 1914 تا 1920 به دلیل وقوع جنگهای داخلی، بروز بیماریهای واگیر، افزایش راهزنیها، و مصادرهی زمینهای زراعی توسط حکومت تعداد بسیاری از مسلمانان این منطقه جان خود را از دست داده بودند. در سالهای انقلاب تولیدات کشاورزی و صنعتی آسیای مرکزی به حداقل رسید. رژیم شوروی برای احیای اقتصاد این منطقه اقدام به تشکیل مزارع گروهی کرد و سیاستهای اقتصادی جدیدی را در این منطقه در پیش گرفت. این رژیم زمینهای مصادره شده را به مالکان مسلمانشان بازگرداند و اقداماتی را برای جبران خسارتهای وارد آمده در اثر جنگهای داخلی انجام داد. به علاوه بسیاری از شرکتها به بخش خصوصی واگذار شدند و سیاست یکجانشین کردن چادرنشینان برای مدت زمان طولانی کنار گذاشته شد. همچنین در مارس 1923 «شورای اقتصادی آسیای مرکزی» موظف شد در جهت رشد تجارت خارجی، افزایش تولیدات کشاورزی، بهبود وضعیت حمل و نقل، و ساماندهی نظام پولی در این منطقه فعالیت نماید. در اثر فعالیتهای این شورا تا حد زیادی تولید کتان در منطقه افزایش پیدا کرد (البته در مقابل از میزان تولید برنج و محصولات دیگر کاسته شد). به هرحال در اثر اتخاذ سیاستهای اقتصادی جدید از سوی شوروی سطح تولیدات کشاورزی و صنعتی آسیای مرکزی در سال 1928 به هفتاد درصد سطح این تولیدات در سال 1913 رسید.
به دنبال بهبود وضعیت اقتصادی آسیای مرکزی رژیم شوروی برنامهی اصلاحات ارضی خود را در این منطقه به اجرا گذاشت. اجرای این برنامه با مصادرهی موقوفات و زمینهای زمینداران بزرگ آغاز شد. در سال 1924 فئودالهای بازمانده از دورهی قبل نابود شدند، املاک بزرگ و زمینهای بلااستفادهی زمینداران متوسط و کوچک مصادره گردیدند، و زمینهایی به کشاورزان فقیر و فاقد زمین واگذار شدند. اهداف برنامهی اصلاحات ارضی عبارت بودند از افزایش سطح رفاه در بین کشاورزان، کاهش قدرت سیاسی نخبگان سکولار و مذهبی روستایی، و آماده کردن جوامع مسلمان برای تجدید سازمان آنها. قبل از اجرای این برنامه جنبشی تبلیغاتی با نام «کوشچی» (11) بوجود آمد تا زمینه را برای این کار فراهم کند. این جنبش سعی کرد از محبوبیت نخبگان محلی در نزد مردم بکاهد، تضادها و درگیریهای طبقاتی را افزایش دهد، و کشاورزان را علیه زمینداران تحریک کند. علاوه بر این جنبش، همچنین تعاونیها و اتحادیه هایی تشکیل گردیدند تا کشاورزان را به شراکت و فعالیت گروهی عادت دهند.
تلاشهای گسترده و جدی رژیم شوروی برای اشتراکی کردن بخش کشاورزی در آسیای مرکزی و صنعتی کردن این منطقه در سال 1928 آغاز شد. در جریان این سال مزارع دولتی و تعاونیهای متعددی پا به عرصهی وجود گذاشتند. در سال 1934 نیز اتحادیهی تجاری جدیدی برای کارگران بخش کشاورزی و جنگل داری این منطقه تشکیل گردید و به منظور افزایش کنترل دولت بر بخش کشاورزی و استفادهی بهینه از تکنولوژی ایستگاههایی با نام «ایستگاههای ماشین تراکتور» دایر شدند. به هرحال تا سال 1937 حدود نود و پنج درصد از زمینهای آسیای مرکزی در قالب مزارع گروهی سازمان یافتند. در نتیجهی تشکیل این مزارع سطح تولید در منطقه افزایش خوبی پیدا کرد. برای مثال تاجیکستان که قبلاً، تنها به اندازهی نیازهای خود تولید میکرد به صادرکنندهی کتان، غلات، میوه جات، و دام تبدیل شد.
قزاقستان مورد خاصی بود. در این جمهوری اصلاحات ارضی با توزیع حقوق آبیاری بین مهاجران فقیر در سال 1921 آغاز شد. پس از آن در طی دو سال 1926 و 1927 حدود 2000000 آکر زمین از زمینداران ثروتمند گرفته شد و در اختیار کشاورزان فقیر قرار داده شد. در سال 1928 نیز چادرنشینان این منطقه مجبور به یکجانشینی و تشکیل تعاونیهای پرورش دام گردیدند. یکجانشین شدن قزاقها عواقب سوء بسیاری در پی داشت. در نتیجهی این پدیده جمعیت قزاقستان و میزان تولید گوشت در این منطقه به میزان تکان دهندهای کاهش پیدا کرد.
توسعهی صنعتی در آسیای مرکزی اولویت اول برنامههای درازمدت شوروی بود اما در جریان دو دههی 1920 و 1930 صنعت در این منطقه با رشد چندانی مواجه نشد. حتی در جریان سالهای 1917 تا 1922 در اثر جنگ داخلی و ملی شدن اقتصاد، صنعت پردازش کتان در این منطقه از هم پاشید و نابود گردید. از سال 1928 به بعد صنعت پردازش کتان در آسیای مرکزی مجدداً احیا شد، صنایع جدیدی وارد این منطقه شدند، و تولید برق و زغال سنگ که اساس و بنیان لازم برای توسعهی صنعت در این منطقه بودند افزایش یافتند.
شورویها در حالی که به موفقیت چندانی در زمینهی توسعهی اقتصادی آسیای مرکزی دست نیافتند دستاوردهای آموزشی آنها در این منطقه چشمگیر بود. آنها توانستند سطح آموزشی در این منطقه را به سطح آموزش در مناطق پیشرفتهی اتحادیهی شوروی برسانند. رژیم شوروی در سال 1930 آموزش ابتدایی را در آسیای مرکزی اجباری کرد و به تلاش گستردهای برا ی باسواد کردن افراد بین 16 تا 30 سال دست زد. تا دههی 1940 رژیم شوروی عمدتاً درصدد باسواد کردن بیسوادان بود اما از این زمان به بعد توجه این رژیم بیشتر به سمت آموزشهای کاربردی و تربیت نیروهای متخصص معطوف شد.
رژیم شوروی در کنار فعالیتهای آموزشی خود همچنین سعی کرد برای هر یک از مناطق آسیای مرکزی فرهنگ ملی خاصی را پدید بیاورد و از این طریق روحیهی سوسیالیستی را بر جامعهی مسلمانان حاکم کند. تا پیش از تشکیل رژیم شوروی مفهوم ملت به ندرت در فرهنگ سیاسی مسلمانان آسیای مرکزی دیده میشد. در این دوره اکثر مسلمانان تنها خود را به عنوان عضوی از یک قبیله، شهر، یا روستا تلقی میکردند؛ شاید فقط نخبگان مسلمان بودند که هویت خود را در قالب دولتهای سرزمینی مثل خوقند و بخارا تعریف میکردند. اما هنگامی که رژیم شوروی تشکیل شد نخبگان این رژیم به منظور مقابله با اندیشههای پان ترکی و پان اسلامی جنبش اصول جدید، ممانعت از اتحاد مسلمانان، فراهم آوردن زمینهی جذب آنها در نظام سیاسی خود آسیای مرکزی را به چند دولت ملی تقسیم کردند. با تشکیل جمهوریهای ملی در این منطقه شورویها تلاش گستردهای را برای گسترش سوسیالیسم در بین مسلمانان آغاز کردند. آنها سعی نمودند تا از طریق مدارس، نشستهای سیاسی، تئاترها، کلوپها، روزنامهها، هنرها، و نمایشهای محلی افکار و اندیشههای سوسیالیستی را در بین مسلمانان آسیای مرکزی گسترش دهند. شورویها همچنین درصدد برآمدند تا فرهنگهای محلی را با فرهنگ ملی شوروی درهم بیامیزند.
اصلاح زبان و ادبیات مسلمانان مهمترین تحوّلات فرهنگی بودند که توسط رژیم شوروی در آسیای مرکزی پدید آمدند. این رژیم در سال 1926 الفبای لاتین را جایگزین الفبای عربی در این منطقه نمود. این عمل نتایج سیاسی مهمی را در پی داشت؛ ازجمله این که ارتباط مسلمانان با گذشت خود قطع شد. با این حال در اثر جایگزینی الفبای لاتین به جای الفبای عربی یادگیری زبان روسی برای مسلمانان بیش از پیش مشکل گردید. به همین دلیل در سال 1940 دولت شوروی الفبای سیریلیک را جایگزین الفبای لاتین کرد و کلمات و اصلاحات بسیاری را از زبان روسی وارد زبانهای ترکی این منطقه نمود.
شورویها همچنین تلاشهای بسیاری برای مدرنیزه کردن ادبیات منطقه و سوق دادن آن در جهت حمایت از مدرنیسم انجام دادند. آنها در سال 1934 با هدف موظف کردن نویسندگان به پیروی از اصول حزب «اتحادیهی نویسندگان» را تشکیل دادند. رژیم شوروی همچنین آثار نویسندگان ملی گرا را شدیداً تحت سانسور خود قرار داد. نویسندگان ملی گرا به عنوان اعتراض به این عمل تلاشهای گستردهای را برای حفظ فرهنگهای سنتی خود انجام دادند. در نتیجهی پاکسازیهای اواخر دههی 1930 کلیهی شعرای ملی گرا و گروههای روشنفکری از پای درآمدند.
رژیم شوروی درعین این که در جهت تشکیل فرهنگهای ملی در منطقهی آسیای مرکزی تلاش میکند فعالیتهای جدی را نیز برای به هم ریختن تشکیلات اسلامی و کاهش نفوذ اسلام در امور اجتماعی و فرهنگی مسلمانان انجام میدهد. دین مانع جذب کامل مسلمانان در جامعهی شوروی میباشد. رژیم شوروی رسماً رژیمی سکولار است و به هیچ وجه قائل به حق مالکیت برای نهادهای مذهبی نیست. سیاست شوروی در قبال اسلام اساساً خصمانه است و در جهت ریشه کن کردن این دین قرار دارد. با این حال فعالیتهای ضددینی این رژیم شدیداً محتاطانه و گام به گام بوده است تا مخالفتهای شدید مردمی را در پی نداشته باشد.
شورویها در دورهی جنگهای داخلی که از سال 1918 تا 1920 جریان داشتند سعی کردند اسلام را از صحنهی اجتماع خارج کنند. آنها به جمهوریهای مسلمان خود دستور دادند دادگاهها و مدارس اسلامی را تعطیل کنند و موقوفات را مصادره نمایند. در واکنش به این سیاستها علما وارد صحنهی عمل شدند و ضمن مخالفت با ابعاد کفرآمیز کمونیسم تودهها را به مقابله با سیاستهای مذکور فراخواندند. نهایتاً در نتیجهی مخالفتهای تودهها و فشارهای نخبگان محلی شورویها مجبور شدند اجازهی بازگشایی مدارس و دانشکدههای اسلامی و مساجد را صادر کنند و موقوفات مصادره شده را به صاحبان اصلی آنها بازگردانند. در این زمان نهادی به نام «مقام شریعت» در تاشکند تشکیل شد تا بر نحوهی ادارهی مدارس، مراکز تربیت معلم، و مساجد نظارت کند.
با تشکیل جمهوریهای ملی در سال 1924 زمینه برای فعالیت مجدد شورویها جهت سکولاریزه کردن آسیای مرکزی فراهم شد. در سال 1923 مجدداً اعلان شد. دین از سیاست جدا میباشد. از این سال تا سال 1928 قوانین جدیدی وضع شدند که براساس آنها تشکیلات مذهبی از حق مالکیت محروم شدند، آموزش دین به کودکان ممنوع اعلان شد، زمینهای وقفی بزرگ مصادره گردیدند، دادگاههای مذهبی برچیده شدند، و آموزش علوم دینی در مدارس کنار گذاشته شد. همچنین در این زمان نهادی تشکیل شد که کنترل کامل موقوفات را در دست گرفت و تا سال 1930 کلیهی اموال و املاک وقفی را به اموال و املاک دولتی یا خصوصی تبدیل کرد. به علاوه به تدریج بخشهایی از شریعت که با قوانین شوروی ناسازگار بودند باطل اعلان شدند و مسلمانان موظف گردیدند تنها به دادگاههای دولتی مراجعه نمایند. درضمن تا سال 1927 کلیهی دادگاههای مذهبی از میان برداشته شدند و تقریباً کلیهی مدارس اسلامی بسته شدند. علاوه بر انجام این اقدامات شورویها از طریق «اتحادیهی ملحدان مبارز» (12) تبلیغات شدیدی را علیه اسلام آغاز کردند و در سال 1929 رهبران مذهبی مسلمانان را دستگیر کردند، بسیاری از آنها را کشتند و سازمانهای مذهبی اسلامی را از میان بردند.
بخش مهمی از مبارزات ضد اسلامی شوروی متوجهی قانون خانواده بود. در بین سالهای 1924 تا 1926 قانون خانوادهی جدیدی در شوروی تدوین شد که براساس آن زنان و مردان در زمینهی طلاق و مالکیت از حقوق برابری برخوردار بودند. این قانون همچنین سن ازدواج برای زنان را 16 سال و برای مردان 18 سال تعیین کرد، اخذ «مهریه» را ممنوع اعلان نمود، چندهمسری را غیرقانونی خواند، اجازهی ورود زنان به بازار کار را صادر کرد، و پوشیدن «پرنجه» (13) را که کاملاً روی بدن و صورت را میپوشاند به باد انتقاد گرفت. با این حال فشارهای اجتماعی موجود در درون جامعهی مسلمانان مانع از آن شدکه زنان سنت شکنی کنند و عملاً به حقوق قانونی خود دست یابند. به علاوه شورویها با وجود این که بر مشارکت زنان در بازار کار تأکید میکردند در سال 1936 به این نتیجه رسیدند حضور آنها در بطن خانواده نیز بسیار ضروری و حایز اهمیت میباشد.
شورویها از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون همچنان سیاست خود مبنی بر جذب مسلمانان در جامعهی شوروی را ادامه دادهاند اما به ویژه بعد از مرگ استالین (1953) سیاستهای مذهبی و فرهنگی آنها عمیقاً دستخوش تغییر شده است. در حال حاضر همچون گذشته پستهای مهم اداری و حزبی در آسیای مرکزی در اختیار روسها قرار دارند. پستهای نظارتی در درون دستگاههای بوروکراسی و حزبی نیز همچنان در دست روسها میباشند. حضور غالب روسها در نهادهای اداری و حزبی آسیای مرکزی تا حدودی ناشی از عدم اعتماد رژیم شوروی به بومیان و تاحدودی نیز نتیجهی کمبود نیروهای تحصیل کرده و شایسته در بین بومیان میباشد.
سیاستهای کنونی شوروی در زمینهی توسعهی اقتصادی منطقهی تداوم سیاستهای دههی چهل میباشد. رژیم شوروی در جریان جنگ جهانی دوم به منظور بوجود آوردن یک پایگاه صنعتی در خارج از تیررس دشمن کارخانجات صنعتی متعددی را در ازبکستان، قزاقستان و منطقهی اورال احداث کرد. بعد از جنگ نیز این رژیم تولید کودهای شیمیایی، فولاد، برق و استخراج زغال سنگ، نفت، و گاز در آسیای مرکزی را بیش از پیش افزایش داد. همچنین طرحهای آبیاری متعددی در ترکستان اجراء شدند که درنتیجهی آنها میلیونها هکتار زمین در این منطقه زیرکشت رفتند (البته کمبود کود شیمیایی و ماشین و شیوههای عقب ماندهی کشت مانع از افزایش قابل توجه کتان در این منطقه شدند). به علاوه در اواخر دههی 1960 استفاده از ماشین در برداشت کتان معمول شد و این امر باعث افزایش بهره وری و فراهم آمدن امکان کشت زمینهای جدید گردید. برنامهی «زمینهای دست نخورده» (14) که توسط خروشچوف اجرا شد نیز منجر به برچیده شدن کامل شبانکارگی در قزاقستان و توسعهی بیش از پیش کشاورزی دراین منطقه گردید.در حال حاضر آسیای مرکزی از توسعهی صنعتی خوبی برخوردار است. به ویژه صنایع تولید کتان و پارچه، مواد غذایی، برق، نفت، و مواد معدنی از رشد خوبی در این منطقه برخوردار شدهاند. رژیم شوروی یارانههای بسیاری را به سرمایه دارانی که در آسیای مرکزی سرمایه گذاری کنند اعطامی کند. هم اکنون تعداد بسیاری از متخصصان و تکنسینهای روسی و اوکراینی در این منطقه مشغول به کار هستند. به دنبال ظهور رژیم شوروی به تدریج سطح زندگی مسلمانان آسیای مرکزی بالا رفته است به طوری که در حال حاضر سطح زندگی مردم این منطقه بالاتر از سطح زندگی در کشورهای مسلمان آسیایی میباشد. شورویها تا دههی 1950 توانستند مشکل کمبود مواد غذایی در این منطقه را رفع کنند و تا سال 1960 از شدّت مشکل مسکن در این ناحیه بکاهند. در حال حاضر نیز آنها از سرمایه گذاری بخش خصوصی در زمینهی تولید مواد غذایی و مسکن به خوبی حمایت میکنند. سیاست فعلی رژیم شوروی آن است که سطح رفاه مسلمانان را افزایش دهد و از تبعیضهای اقتصادی که گریبانگیر مسلمانان است بکاهد. در مقابل، این رژیم مواد خام ارزشمندی مثل کتان، فلزات و سوخت را از مناطق مسلمان نشین آسیای مرکزی جمع آوری میکند.
تحوّلات جمعیتی اخیر باعث افزایش اهمیت مسلمانان در شوروی شده است. جمعیت مسلمانان شوروی در طی سالهای انقلاب و جنگ داخلی کاهش پیدا کرد و در جریان سالهای 1917 تا 1959 راکد بود اما پس از آن به سرعت رو به افزایش گذاشت. در سال 1959 تعداد مسلمانان بالغ بر 24 میلیون نفر میشد. این میزان در سال 1970 به 47 میلیون نفر رسید. در وضعیت کنونی نرخ رشد جمعیت مسلمانان در شوروی چهار تا پنج برابر نرخ رشد جمعیت اسلاوها میباشد.
گسترش فعالیتهای آموزشی و افزایش تعداد تحصیل کردگان مسلمان نیز منجر به افزایش حضور مسلمانان در مشاغل و مناصب حکومتی، حزبی، و فنی شده است و در مقابل نقش روسها، یهودیها، و دیگر اروپاییان در این حوزهها کاهش پیدا کرده است. در سال 1975 حدود 57/6 درصد از نیروی کار در ازبکستان را تکنسینهای مسلمان این منطقه تشکیل میدادند. با این حال مسلمانان علی رغم این که در نهادهای دولتی حضور خوبی پیدا کردهاند اما هیچگاه حاضر نیستند فرهنگ و ساختار اجتماعی خود را کنار بگذارند. آنها به هیچوجه با مهاجران روس احساس نزدیکی و همدلی نمیکنند.
از زمان مرگ استالین تاکنون دولتمردان شوروی عمدتاً سعی کردهاند فرهنگهای غیرروسی را تحمل کنند و بیشتر در جهت جذب مردمان غیرروس در نظام سیاسی و اقتصادی خود تلاش کنند. خروشچف اگرچه خواهان تشکیل یک جامعهی یکپارچه و یکدست در شوروی بود اما معتقد بود چنین هدفی در آیندهی نزدیک قابل دسترسی نیست. برژنف نیز بعد از این که به قدرت رسید به جای سخن گفتن از جذب ملتها و تشکیل یک جامعهی یکدست از ارزشهای مشترک سخن راند. او معتقد بود نیازی به از بین بردن تفاوتهای قومی ملی و نیست و وجود ایدوئولوژی و اصول اجتماعی-اقتصادی مشترک برای تشکیل جامعهی شوروی کافی است. از این رو وی اقلیتها را تا حدودی از خودمختاری فرهنگی برخوردار کرد.
بنابراین از زمان مرگ استالین به بعد فرهنگهای ملی اجازهی بروز یافتند و تدریجاً احیا شدند. درحال حاضر حضور ادبیات شفاهی آسیای مرکزی در جای جای این منطقه مشهود است. اشعار حماسی، افسانهها، اسطورهها و ترانههای سنتی در هر نشریهای دیده میشوند. در مدارس سعی میشود تا کودکان را تا حدودی با گذشتهی ادبی و تاریخی خود آشنا کنند. به علاوه مجلات علمی متعددی به زبانهای قزاقی، ازبکی، آذری، تاتاری، قرقیزی، تاجیکستانی، باشقیری و دیگر زبانهای محلی در این منطقه منتشر میشوند. در عین حال هنوز رمانها و دیگر آثار ادبی برای انتشار باید از غربال نظارتی رژیم عبور کنند.
در حال حاضر مسلمانان شوروی با وجود این که شهروندی شوروی را پذیرفتهاند اما همچنان حس ملی خود را حفظ کردهاند و در برابر جذب کامل در جامعهی شوروی از خود مقاومت نشان میدهند. ازبکها اگرچه تابعیت شوروی را پذیرفتهاند، روسی را به روانی صحبت میکنند، و از نظر لباس و رفتار اروپایی هستند اما مؤکداً خود را به عنوان یک قوم مجزا معرفی میکنند و از تلاش برای استحالهی خودکاملاً انتقاد مینمایند. به همین ترتیب روشنفکران قزاق نیز سعی میکنند درعین وفاداری به رژیم شوروی هویت ملی خود را حفظ کنند. به طور کلی میتوان گفت که فرهنگ مردمان آسیای مرکزی شدیداً دچار تحول شده است اما این افراد به هیچ وجه کاملاً جذب جامعهی شوروی نشدهاند.
در دوران پس از جنگ سیاست رژیم شوروی در قبال اسلام نیز تاحدودی تعدیل شد. در جریان این دوره حاکمان شوروی به منظور آرام کردن مسلمانان و جلب حمایت آنها اجازهی فعالیت مجدد نهادهای مذهبی-اسلامی را صادر کردند. لذا سازمان «مفتیت» که نام دیگر آن «هیئت مدیرهی مسلمانان» بود مجدداً شروع به فعالیت کرد. به علاوه سازمانهای مذهبی جدیدی در باکو، اوفا، و مخاچ قلعه پدید آمدند (15) تا به ترتیب به ادارهی امور مذهبی آذربایجانیها، تاتارهای سیبری، و مسلمانان قفقاز شمالی بپردازند. همچنین در این دوره برای هر مسجدی کمیتهای به نام کمیتهی متولیات و کمیسیونی به نام کمیسیون منتخب تشکیل شدند (16) تا به ادارهی امور آن مسجد و املاک آن بپردازند.
در حال حاضر «هیئت اسلامی آسیای مرکزی و قزاقستان» (17) مهمترین نهاد مذهبی در اتحادیهی شوروی میباشد. این نهاد مورد توجه مسلمانان سراسر شوروی قرار دارد. سازمان مذکور مدیریت چندین مسجد و همچنین ادارهی تنها مدارس اسلامی موجود در شوروی یعنی مدرسهی «میرعرب بخارا» و «مؤسسهی اسلامی امام بخاری» را عهده دار میباشد. لازم به ذکراست که بجز این دو مدرسه هیچ مدرسه اسلامی دیگر در شوروی فعلی وجود ندارد. به علاوه هیچ دادگاه اسلامی و هیچ ملک وقفی نیز در این کشور به چشم نمیخورد.
«هیئت تاشکند» مهمترین ناشر کتب مذهبی-اسلامی در اتحادیهی شوروی میباشد. این مؤسسه کتب حدیثی، متون قدیمی اسلامی، و مجلهای با نام «مسلمانان شرق شوروی» را منتشر میکند. نشریهی «مسلمانان شرق شوروی» به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، روسی، عربی، فارسی، دری، و ازبکی منتشر میشود. این نشریه حاوی مطالب تاریخی و ادبی، بخشهایی از متون دینی، مطالبی دربارهی چگونگی حفظ آثار تاریخی، و نصایحی درخصوص اجرای آداب مربوط به ماه رمضان، سالروز تولد پیامبر، و زیارت مراقد میباشد. در کنار مسائل صرفاً مذهبی این نشریه همچنین از رژیم شوروی به خاطر دستاوردهای اقتصادی آن تقدیر میکند و از این رژیم در مقابل منتقدان غربیاش حمایت مینماید. نشریهی مذکور با ارائهی مقالاتی درخصوص سفر هیئتهای مذهبی کشورهای اسلامی به شوروی، ارائهی گزارشهایی درخصوص خلع سلاح و کنفرانسهای ضد هستهای، و حمایت شدید از آرمان فلسطین دقیقاً در جهت سیاست خارجی شوروی حرکت میکند. در حال حاضر علمای شوروی به دلیل انجام دیدار با هیثتهای مذهبی-اسلامی خارجی و انجام سفرهای رسمی به کشورهای اسلامی از جایگاه و نقش مهمی در روابط خارجی کشور خود برخوردار شدهاند.
حضور نهادهای مذهبی-اسلامی رسمی در کشور کنونی شوروی حاکی از وجود همکاری ضمنی بین دولت این کشور و علما میباشد. جلب حمایت علما و ممانعت از تقویت جنبشهای زیرزمینی اسلامی را میتوان به عنوان دو هدف عمدهی حاکمان شوروی از موافقت با فعالیت این گونه نهادها در سطح کشور خود برشمرد. در کنار اسلامی رسمی که تحت کنترل دولت قرار دارد اسلامهای غیررسمی چندی نیز در شوروی وجود دارند. مناطق روستایی مراکز اصلی اسلامهای غیررسمی در این کشور هستند. در مناطق روستایی ترکمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، و قفقاز انجمنهای صوفیگری (18) از اهمیت خاصی برخوردار هستند. زیارت آرامگاهها و مراقد مردان مقدس یکی از مشخصههای مهم اسلامهای غیررسمی در شوروی میباشد.
در مناطقی از آسیای مرکزی که فعالیتهای آموزشی دولت در خور توجه نبوده است هنوز اعتقادات و آئینهای روح باور جایگاه خاصی در بین مردم دارند. در این مناطق هنوز از طلسم برای دور کردن ارواح، بیرون راندن شیاطین، و التیام زخمها استفاده میشود. در کنار صوفیان، شامانهای خانه به دوش و جادوگران نیز از نفوذ خاصی در بین مردم این مناطق برخوردار هستند. به علاوه این مردم هنوز آداب و رسوم خاص گذشتگان خود درخصوص تولد، ازدواج، و مرگ را رعایت و اجراء میکنند.
در مناطق شهری همچون روستاها اعتقادات و آئینهای اسلامی جایگاه مستحکمی در بین مردم دارند. در این مناطق گروههایی که ساکن محلههای دور افتاده و فاقد مراکز آموزشی هستند از تعصب مذهبی بیشتری برخوردار میباشند. کارگران صنایع سنتی دارای فرقههای خاص خود میباشند. در هرکجا که خانوادهها هنوز به شیوهی سنتی زندگی میکنند برپایی جشنهای مذهبی و انجام سفرهای زیارتی شدیداً مورد توجه هستند. بنابراین اسلام هنوز به عنوان فرهنگ مشترک گروههای مختلف شهری عمل میکند.
با این حال رشد شهرنشینی که با توسعهی صنعت، آموزش، و افزایش حضور زنان در بازار کار همراه بوده است تا حدودی منجر به سکولاریزه شدن جوامع مسلمان آسیای مرکزی شده است. این پدیده به ویژه در بین متخصصان و کارگران ماهر نمود بیشتری دارد. کاهش توجه به نماز، روزه، عزاداری، و دیگر مراسم مذهبی ازجمله نشانههای بروز سکولاریسم در بین جوامع مسلمان شوروی میباشند.
درعین حال حتی روشنفکران تحصیل کرده نیز هنوز نسبت به زبان، هویت قومی، و اصول مذهبی خود توجه نشان میدهند. آنها با روسها ازدواج نمیکنند و همچون دیگر مسلمانان آئینهای خاص اسلامی درخصوص ماه رمضان، ولادت، ختنه، ازدواج و مرگ را دقیقاً به اجراء میگذارند. به طور کلی چنانچه به نظر میرسد مسلمانان شوروی یک هویت سیاسی سه بُعدی شامل تابعیت شوروی، ملیت محلی، و میراث اسلامی را برای خود برگزیدهاند.رژیم شوروی علی رغم موافقت با تشکیل نهادهای مذهبی-اسلامی شدیداً با اسلام و تعالیم اسلامی دشمنی دارد. در جریان سالهای 1954 تا 1964 تلاشهای گستردهای از سوی خروشچوف برای نابودی روحانیون مسلمان و از بین بردن مساجد انجام شد. بعد از مرگ وی دولت وقت شوروی به جای استفاده از تواناییهای نظامی و اجرایی خود برای مقابله با اسلام به فعالیتهای تبلیغی ضد مذهبی روی آورد. از این رو کتب، فیلمها، برنامههای رادیویی، و گزارشهای تحقیقی متعددی علیه اسلام تهیه شدند. در دههی 1970 نیز رژیم شوروی مبارزهی ضد اسلامی جدیدی را آغاز کرد و به سرکوب صوفیگری در قفقاز پرداخت. در این دهه تبلیغات گستردهای برای ناسازگار جلوه دادن دین با علوم مدرن و معرفی کردن کمونیسم به عنوان ایدوئولوژی برتر از اسلام انجام شد. از سال 1980 تاکنون نیز موج جدیدی از فعالیتها و تبلیغات ضد اسلامی در شوروی آغاز شده است.
هم اکنون رهبران مذهبی مسلمانان شوروی سعی میکنند اسلام را با مدرنیته و سوسیالیسم سازگار جلوه دهند. موقعیت آنها ایجاب میکند که از رژیم شوروی حمایت کنند و اسلام را با جامعهی سوسیالیستی شوروی هماهنگ معرفی نمایند. آنها همچنین به خواست مسلمانان سکولار و متخصص برای اصلاح اسلام آگاه هستند. به علاوه این افراد، خود تحصیل کردهی شوروی میباشند و دارای پیوندهای شغلی و خانوادگی با جامعهی شوروی هستند. هویت آنها آمیزهای از اسلام و مدرنیتهی روسی میباشند.
بنابراین اغلب رهبران مذهبی مسلمانان در حال حاضر بر سازگاری اسلام، سوسیالیسم تأکید میکنند. آنها اسلام را همچون سوسیالیسم، طرفدار گسترش برابری، عدالت اجتماعی و آموزش معرفی میکنند. از نظر آنها با برقراری سوسیالیسم و ملی کردن ابزارهای تولید میتوان به عدالت اجتماعی اسلامی دست یافت. از نظر این افراد زکات نماد عدالت، و حج و نماز نماد برابری در اسلام میباشند. آنان اسلام را با علوم مدرن سازگار تلقی میکنند و سعی مینمایند تا برای حقایق علمی توجیهات مذهبی ارائه دهند. رهبران مذکور همچنین قرآن را در بر دارندهی اصول کلی میدانند اما اذعان میکنند این کتاب در عصر خاصی نازل شده است و با گذشت زمان از بسیاری جهات کهنه شده است. آنها همچنین انجام آئینهای سنتی اسلامی مثل قربانی کردن حیوانات و روزه داری را کار درستی نمیدانند. به طورکلی این افراد سعی میکنند اسلامی را ارائه کنند که بتواند در جامعهی مدرن شوروی به حیات خود ادامه دهد.
درخصوص علل اتخاد این گرایش از سوی رهبران مذهبی مسلمانان نظرات مختلفی ارائه شده است. بسیاری از نویسندگان غربی معتقدند علت اتخاذ این گرایش از سوی رهبران مذهبی مسلمانان اعتقاد آنها به ضرورت همکاری با رژیم شوروی میباشد. برخی از نویسندگان روس اتخاذ این گرایش را به عنوان تلاشی ماهرانه برای جلب حمایت مردم در یک جامعهی شدیداً بی دین و لاقید تلقی میکنند. نویسندگان ملی گرای مسلمان نیز هدف از اتخاذ گرایش مذکور توسط رهبران مذهبی را تثبیت جایگاه اسلام در هویتهای ملی مسلمانان میدانند.
شوروی شناسان درخصوص میزان تمایل مسلمانان به جدایی از شوروی اختلاف نظر دارند. برخی از آنها معتقدند مسلمانان اساساً مخالف رژیم شوروی هستند و علاقهای به استمرار حاکمیت این رژیم بر خود ندارند. گروهی دیگر بر این باورند نخبگان مسلمان کاملاً جذب این رژیم شدهاند اما تودهها هنوز اندیشهی رهایی از تحت سلطهی این رژیم را در سر میپرورانند. همهی شوروی شناسان با هم اتفاق نظر دارند که یک جریان قوی بیگانه ستیزی در بین مسلمانان شوروی وجود دارد؛ به نظر این افراد روابط قبیلهای، طایفهای، ملی، و اسلامی در بین مسلمانان شوروی مستحکم و خلل ناپذیر میباشد.
نکتهای که نخبگان کنونی شوروی بدان واقف هستند آن است که تقویت هویتهای ملی نمیتواند در روند جذب مردمان مسلمان در جامعهی شوروی خللی ایجاد کند. درحال حاضر رژیم شوروی به هیچ وجه خواهان جذب کامل مسلمانان و تشکیل یک جامعهی یکدست در سراسر شوروی نمیباشد. نخبگان این رژیم به این باور رسیدهاند که تشکیل یک جامعهی یکپارچه و یکدست در شوروی ممکن نیست و لذا باید تلاشهای خود را در جهت ایجاد یک جامعهی چندقومه (جامعهای که دارای هویتهای قومی-محلی متعددی باشد) متمرکز کنند. آنها معتقدند هریک از این هویتها زیرمجموعهای از هویت ملی شوروی میباشند نه یک چیز متضاد با آن. به هرحال شورویها اگر میخواهند با شورشهایی از سوی مسلمانان روبه رو نشوند باید امتیازات اقتصادی و اجتماعی مناسبی به آنها بدهند، زندگی مذهبی و محلی آنان را تحمل کنند، و البته ملی گرایان محلی را کاملاً تحت کنترل خود نگه دارند.
پینوشتها:
1- Commissariat for Nationality Affairs.
2- Semipalatinsk.
3- Jambeyty.
4- Idel-Ural.
5- Commissariat for Furkestani self-Administration.
6- Galiev.
7- Baytursun.
8- Khojaev.
9- Natsii.
10- Narodnosti.
11- Koshchi.
12- League of Militant Atheists.
13- Paranja.
14- Virgin Lands Program.
15- هر یک از سازمانهای مذهبی باکو و اوفا تحت ریاست یک مفتی منتخب قرار دارند و هر یک از سازمانهای مذهبی مخاچ قلعه تحت ریاست دو نفر قرار دارند: یک مفتی سنی و یک شیخ الاسلام شیعه.
16- اعضای متولیات و کمیسیون منتخب باید همواره دربارهی فعالیتهای خود به شورای امور فرق مذهبی که در سال 1944 تشکیل شده است گزارش دهند.
17- The Muslim Board for Central Asia and Kazakhstan.
18- طریقتهای صوفیگری
ایرا م. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}