جهاني شدن غربي و حكومت جهاني اسلام
منبع:روزنامه قدس 

به رغم گذشت بيش از يك دهه از زايش و رويش جهاني شدن يا در واقع، پروژه جهاني سازي، هنوز اين پديده در هاله اي از ابهام و ترديد قرار دارد. اين ابهام ها و ترديدها، پرسش هايي را برمي انگيزد؛ از جمله، جهاني شدن يا جهاني سازي به چه معنا است؟ و تاريخ پيدايش اصطلاح جهاني شدن يا جهاني سازي و سابقه رويكرد به آن كدام است؟ و آيا در اسلام ميل به جهاني شدن وجود دارد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا جهاني شدن اسلامي قابل اثبات است؟ مباني، ويژگي ها، ساختار و ابزارهاي جهاني شدن اسلامي چيست؟ اگرچه به بخشي از اين پرسش ها، پاسخ هايي كم و بيش داده شده است؛ اما به علت تنوع و تعدد اين پاسخ ها، ابهام ها و اشكالات جديدي مطرح شده اند؛ بنابراين، هر تلاشي در اين باره، براي ارايه يك نتيجه فاصله گيري روشن مي تواند به رفع اين ابهامها كمك كند.گفتني است اين مقاله، نخست در پژوهشنامه فصلانه "قبسات" وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي انتشار يافته، كه براي استفاده عام تر، در روزنامه درج مي شود.

مفهوم جهاني سازي

اگر تاريخچه جهاني سازي را به گذشته هاي دور ببريم، آن گاه جهاني سازي با مفهوم امروزي فاصله مي گيرد.به رغم متداول بودن اصطلاح جهاني شدن يا جهاني سازي، هنوز تعريف جامع و مانعي از آن ارايه نشده است؛ زيرا:
اولاً دقيقاً زوايا و ابعاد جهاني شدن، محسوس و روشن نيست؛ حتي براي آناني كه در فرآيند جهاني شدن قرار دارند.
ثانياً اصطلاح جهاني شدن مفهوم جديدي است و عمري كم تر از دو دهه دارد؛ بنابراين، هنوز تحقق نيافته و همچنان دستخوش تحول است.
با اين وصف، كوششهايي براي ارايه تعاريفي از جهاني شدن، هر چند ناقص، ناقض، مبهم و مشكوك؛ صورت گرفته است؛ از جمله:
ـ جهاني شدن يعني يكسان شدن يا مشابه كردن دنيا. اين حادثه از راه هاي گوناگوني چون توسعه ماهواره ها، گسترش رايانه ها، افزايش رسانه ها و به ويژه ازدياد كانال هاي تلويزيوني صورت مي گيرد.
ـ جهاني شدن، پديده اي چند بعدي است؛ از اين رو، اقتصاد، سياست، فرهنگ و... را در برمي گيرد، و با تحقق آن، مرزهاي ملي از بين رفته يا كمرنگ مي شود. كشورها نقش گذشته خود را از دست مي دهند، و به جاي قوانين داخلي، قوانين بين المللي بر كشورها حا كم مي شود.
ـ جهاني شدن فرآيندي اجتماعي است كه در آن، قيد و بندهاي جغرافيايي، فرهنگي و مذهبي و... كه بر روابط انساني سايه افكنده، از بين مي رود؛ البته، اگر چه جهاني شدن، روند سياسي، فرهنگي و اجتماعي و... است، بيش از همه، روندي اقتصادي به شمار مي رود.
اما اگر به ماهيت نه به صورت جهاني شدن توجه كنيم؛ مي توانيم جهاني شدن را به صورتهاي ذيل تعريف كنيم:
ـ گسترش فرهنگ اروپايي از طريق مهاجرت، استعمار و تقليد فرهنگي به سراسر كره زمين.
ـ تداوم حركت سرمايه داري كه پس از پايان جنگ سرد رؤياي تسلط بر عالم را در سر مي پروراند.
ـ تلاش براي گسترش جهاني الگوهاي آمريكا. همين نكته، نگراني و ترس برخي از كشورهاي اروپايي را برانگيخته است.
ـ تصويري ترسناك از بازار عنان گسيخته و پايان نوسازي به سبك ملي و ديني كه نزديك است، تمام شالوده هاي سياسي و اجتماعي ملت ها و دولت ها را از هم بگسلد.
ـ دخالت در امور داخلي دولتهاي جهان سوم و كنار گذاشتن هر گونه قانوني كه مانع از تجارت آزاد از سوي شركتهاي چند مليتي است، بدون آن كه ثبات اجتماعي و حاكميت اين دولت ها را در نظر بگيرد.
فرآيند جهاني شدن را به طور معمول در چهار حوزه فني، اقتصادي، سياسي و فرهنگي مطالعه مي كنند. در حوزه فني و تكنولوژيك از وقوع انقلاب صنعتي سوم سخن مي رود. انقلاب صنعتي اول در قرن هجدهم ميلادي تحولي در تكنولوژي توليد بود. انقلاب صنعتي دوم در نيمه دوم قرن نوزدهم رخ داد و تحولي در تكنولوژي توزيع و ارتباط پديد آورد. انقلاب صنعتي سوم در پايان قرن بيستم، دگرگوني هايي اساسي در حوزه ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورده است. در حوزه اقتصاد، به پيروي از تحولات فني مذكور، تغييرات بي سابقه اي رخ نموده است. در جهاني شدن اقتصاد، كنترل دولت ملي بر اقتصاد ملي به نحو فزاينده اي از دست مي رود و عناصر اصلي سياستهاي اقتصادي و مالي ملي، جهاني مي شوند. از لحاظ سياسي با ظهور و گسترش اختيارات نهادهاي سياسي جهاني چون بانك جهاني، دگرگوني هاي چشمگيري در حوزه محدود شدن قدرت و حاكميت دولتهاي ملي رخ مي نمايد. به طور كلي در فرآيند جهاني شدن، ويژگي هاي اصلي دولت ملي همانند اهميت و نقش مرزها در حال زوال قرار مي گيرد. در سطح فرهنگ بايد از ظهور جامعه مدني جهاني سخن گفت. جنبش هاي فرهنگي و اجتماعي بين المللي جزئي از اين جامعه هستند و به مسايل و موضوعاتي چون رعايت حقوق بشر و آزاديهاي مدني از جانب دولتهاي ملي نظر دارند كه از حدود توانايي و ديد دولتهاي ملي بسيار فراتر مي روند.

تاريخچه جهاني شدن

در بحث مربوط به تاريخچه جهاني سازي، با دو پرسش عمده روبه رو هستيم: 1. تاريخچه اصطلاح جهاني شدن، 2. تاريخچه گرايش و رويكرد به جهاني شدن.

1. سابقه اصطلاح جهاني شدن:

زمان چنداني از كاربرد واژه جهاني شدن نمي گذرد؛ چون قدمت اين واژه، به سالهاي آخر دهه 50 و سالهاي نخست دهه 60 ميلادي مي رسد. در 1328 مجله آكونوميست از كلمه "سهميه جهاني" استفاده كرد. در 1340 فرهنگ "وبستر" نخستين فرهنگ معتبري بود كه تعاريفي درباره دو اصطلاح globalism , globalizationارايه داد. يك سال بعد، نشريه "spectator" مفهوم جهاني را گيج كننده وصف كرد. در 1344"مارشال مك لوهان"، نام دهكده جهاني را بر كتاب جنگ و صلح در دهكده جهانيِ خود نهاد.
برخي اصطلاحِ دهكده جهاني را سرآغازي بر شكل گيري اصطلاحِ جهاني شدن مي دانند. با اين وصف، كاربرد واژه جهاني شدن يا مشتقات آن، تا دهه آخر قرن بيستم محدود باقي ماند؛ از اين رو، جاي شگفتي نيست كه تا سال 1373 فهرست كتابهاي موجود در كنگره آمريكا كه از واژه جهاني يا جهاني شدن استفاده كرده باشد، به 34 عنوان محدود شود؛ در حالي كه اين عناوين در 1377 به بيش از 200 عنوان و در 1378 به بيش از 400 عنوان رسيد. اين رشد، گوياي پذيرش يا مورد توجه قرار گرفتن پديده و اصطلاحِ جهاني شدن توسط نويسندگان و محققان در سالهاي پاياني قرن بيستم است؛ بنابراين مي توان گفت: از ويژگيهاي سالهاي پاياني قرن بيستم، كاربرد فراگير واژه جهاني شدن است.نتيجه اين كه، جهاني شدن، تداوم حر كت نظام سرمايه داري و كاپيتاليستي غرب است كه پس از پايان جنگ سرد، از لاك دفاعي بيرون آمده، و رؤياي تسلط بر عالم را در سر مي پروراند؛ به همين دليل، با پايان جنگ سرد كه با فروپاشي بلوك شرق همراه بود، سياست و راهبرد جديدي به نام نظم نو جهاني از سوي آمريكا مطرح شد. اين پديده كه با دگرگوني هاي بزرگ در فناوري جديد اينترنت همراه است، به مقدمه اي براي جهاني سازي تبديل شد.

2. تاريخ گرايش به جهاني شدن:

بر خلاف تازگي اصطلاحِ جهاني شدن، ميل به آن، چه در نظر، و چه در عمل، سابقه اي به قدمت بشر دارد. گرايش به جهاني شدن، نخست در اديان الهي بروز كرد؛ به گونه اي كه اديان بزرگ الهي چون يهوديت، مسيحيت و اسلام، سوداي جهاني سازي داشته اند، و اكنون نيز هر يك از آنها، در صددند امتي يگانه و حكومتي واحده و جهاني پديد آورند، و البته در اين راه، جهاني سازي اسلامي، برترين و كامل ترين شكل جهاني سازي ديني را مطرح كرده است. مخاطبان در جهاني سازي اسلامي، نه عرب، نه عجم، نه مكي، نه مدني و نه حتي مسلمانان، بلكه تمام مردمانند، و معنويت (خدا) و عقلانيت (انسان) دو عنصر اساسي آن به شمار مي روند. در كنار اديان الهي، تمدنها، كشورها، و انسانهايي نيز بوده اند كه بر اساس انديشه هاي جاه طلبانه، سودجويانه و توسعه خواهانه، ميل به جهان گرايي داشته ، و حتي كوشيده اند به آن، در قالب جهاني گشايي جامه عمل بپوشانند. بابليان، ايرانيان، روميان و... از همين تمدنها، كشورها و آدم ها هستند كه در پي نيل به حكومت بر جهان و واداشتن همگان به پيروي از ارزشهاي خود بوده اند.
پس از اسلام و ... ، اغلب از دو مكتب ماركسيسم و كاپيتاليسم در جايگاه مدعيان حكومت جهاني نام مي برند.ماركسيستها با تقسيم تاريخ به كمون اوليه، برده داري، فئوداليسم و كاپيتاليسم، مدعي اند كه بشر با گذر از اين مراحل چهارگانه، به مرحله نهايي، يعني كمونيسم وارد مي شود كه آن حكومت جهاني با ويژگيهايي چون مرام اشتراكي، فقدان دولت و نبود مالكيت است؛ البته آنها پيش از ورود به مرحله آخر تاريخ، مرحله اي انتقالي به نام سوسياليسم را نيز پشت سر مي گذارند.سوسياليسم كمي با كاپيتاليسم و نيز اندكي با كمونيسم شبيه است؛ براي مثال در سوسياليسم، همانند كاپيتاليسم، دولت و حكومت وجود دارد؛ ولي بر خلاف كاپيتاليسم حكومت در اختيار همه نيست؛ بلكه در حاكميت كارگران است. اگرچه شكست كمونيسم در دنياي امروز، به معناي غير قابل وصول يا خيالي بودن حكومت جهاني كمونيستي است.كاپيتاليسم يا سرمايه داري غرب، يكي ديگر از مدعيان جهاني شدن نيز در پي جهان گرايي و ايجاد حكومت جهاني است. از زماني كه سرمايه داري غرب شكل گرفت، (از قرن شانزدهم ميلادي)، تسلط نظام سرمايه داري بر جهان آغاز شد. از اواخر قرن نوزده، و به ويژه از اوايل قرن بيست، سرمايه در كشورهاي شمال به مرحله اشباع رسيد و انباشت سرمايه، به ركود اقتصادي دامن زد؛ بنابراين، غرب به صدور سرمايه دست زد تا از اين طريق، به بازارهاي جديد و جوياي سرمايه دست يابد و هم بحرانهاي نهفته در درون خود را به كشورهاي توسعه نيافته منتقل كند. اين فرآيند، سبب رشد دوباره نظام سرمايه داري شد. نتيجه اين كه جهاني شدن:
اولاً ادامه تحولات كلان تاريخ بشر غربي، يعني تحول انقلاب كشاورزي، صنعتي و اطلاعاتي است؛
ثانياً تداوم حركت سرمايه داري غرب است؛ ولي پس از پايان جنگ سرد، تهاجمي تر شده و رؤياي تسلط بر گيتي را در سر مي پروراند.
به اين علل، جهاني شدن بيش از هر تعريف ديگر، به آن معنا است كه سياست اقتصادي، امنيت غذايي و... بايد در حوزه اختيارات تاجران و سرمايه گذاران دولتهاي ثروتمند قرار گيرد، و در اين روند، حكومتها، نهادهاي بين المللي و حتي سازمانهاي بين المللي نيز اجازه ندارند، فعاليت و قدرت آنها را به پرسش گيرند. با چنين نگرش و عقيده اي است كه جهاني شدن را "كروگمن"، ادغام بيش تر بازارهاي جهاني، "مك ايوان"، آن را گسترش بين المللي مناسبات توليد و مبادله سرمايه سالارانه، "بازانسون" نيز جهاني شدن را يكپارچگي تجارت با حذف مرزهاي تجاري، سرعت در مبادله تكنولوژي و افزايش عمومي در مصرف جهاني مي داند. طبيعي خواهد بود كه در رأس چنين نظامي، آمريكا قرار گيرد؛ از اين رو، "مالكوم واترز" مي گويد:
"جهاني شدن نتيجه مستقيمِ گسترش فرهنگ اروپايي از طريق مهاجرت، استعمار و تقليد فرهنگي به سراسر كره زمين است. اين پديده، به طور ذاتي از طريق فعاليتهاي سياسي و فرهنگي با الگوي توسعه سرمايه داري همراه است."
و روژه گارودي نيز در اين باره مي گويد:
"جهاني سازي، نظامي است كه قدرتمندان را با ادعاي روابط آزاد و آزادي بازار، قادر مي سازد تا اصنافي از ديكتاتوري هاي ضد انساني را به مستضعفان تحميل نمايند."

جهاني شدن و حكومت جهاني اسلام

در نتيجه جهاني سازي در غرب ريشه دارد، و در غرب متولد شده است و اصول و مباني فكري و فلسفي آن دقيقاً همان اصول و مباني غرب است. انديشه وران متعددي نيز بر ارتباط مستقيم بين جهاني سازي و غرب و بر پروژه بودن آن تأ كيد دارند. در رأس پروژه جهاني سازي، آمريكاست؛ اما به علل گوناگوني صلاحيت رهبري جهاني سازي را ندارد. در اين صورت، اين پرسش پيش مي آيد كه اگر آمريكا يا مسيحيت دولتي قادر به رهبري عادلانه جهان نيست، چه چيزي اين توانايي را دارد؟ پاسخ اين سؤال، اسلام است؛ اما آيا جهاني سازي اسلام بر اساس آموزه هاي ديني قابل اثبات است؟! اين جهاني سازي بر چه اصولي استوار، و ويژگي ها و ابزارهاي آن كدام است؟! در پاسخ به سؤالات مذكور، مباحث ذيل را مرور مي كنيم:

جهاني شدن در آيات و احاديث

اسلام جهاني تولد يافت؛ مسلمانان براي جهاني كردن اسلام، بسيار كوشيدند؛ شيعيان هم دل به حكومت جهاني حجة بن الحسن(عج) سپرده اند. آيات و روايات اسلامي نيز پروسه جهاني شدن اسلام را مورد تأييد و تأكيد قرار داده اند. آيات و روايات فراواني وجود دارد كه درباره جهان مداري اسلام به كار مي رود:
آياتي از سوره قصص، حجر، توبه، انبياء و نور به مسأله جهاني شدن اسلام اشاره دارند، براي نمونه آيه 5 و 6 از سوره "قصص" به اين موضوع اشاره دارد، خداوند در اين آيه مي فرمايد:
"ما مي خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم و حكومتشان را در زمين پابرجا سازيم، و به فرعون و هامان و لشكريانشان، آن چه را از آنها [ بني اسرائيل] بيم داشتند، نشان دهيم"
اين دو آيه، گرچه به قصه حضرت موسي(ع) ، فرعون و بني اسرائيل مربوط است، محتوا و مفهوم آيات، فقط به آن برنمي گردد. آن چه در آن دوره اتفاق افتاد، گوشه و جلوه اي از اراده خداوند براي حاكميت بخشيدن مستضعفان بر مستكبران بود؛ در حالي كه اراده خدا در اين باره، به طور كامل تحقق نيافته است؛ پس روزي مي رسد كه خداوند، حاكميت خويش بر زمين را از طريق سپردن آن به دست عابدان صالح تحقق بخشد.
همچنين برخي از روايات اسلامي به تفسير آيات مربوط به جهاني شدن اسلام پرداخته اند؛ از جمله اين روايات، روايتي از رسول خدا(ص) است، كه فرمود: "جانشينان من و حجت هاي خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند: اول آنان برادرم و آخرشان فرزندم. گفته شد: اي رسول خدا(ص)، برادرت كيست؟ فرمود: علي بن ابي طالب (ع) سؤال شد: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدي كه زمين را از قسط و عدل پر سازد، همان سان كه از ظلم و جور پر شده. قسم به آن كه مرا به حق در جايگاه بشارت دهنده و ترساننده برانگيخت، اگر از عمر دنيا يك روز باقي مانده باشد، خدا آن را چنان طولاني سازد تا فرزندم مهدي خروج كند..."
روايتهايي كه از پيامبر(ص) به اين موضوع اشاره دارد، بيشتر بر پنج نكته مهم تأكيد دارند:
1- اسلام در صدد گسترش خود در گستره جهان است؛
2- گسترش جهاني اسلام از سوي امام زمان (عج) تحقق مي يابد؛
3- حكومت امام زمان (عج) حكومت جهاني است؛
4- جهاني شدن اسلامي بر پايه عدل و قسط قرار دارد؛
5- حكومت جهاني امام زمان (عج) عمري طولاني دارد.

مباني فكري حكومت جهاني اسلام

مباني فكري و فلسفي تمدن و فرهنگ اسلامي، رهاورد وحي الهي، بعثت انبيا و امامت اوليا است كه عقل و فطرت اصيل انساني بر آن مهر تأييد مي زند. اين مباني ار كان تمدن اسلامي در چهارده قرن گذشته را ساخته و تداوم آن، نويد دهنده جهاني شدن تمدن اسلامي است. برخي از مهم ترين اين مباني عبارتند از:
توحيد نخستين شرط تشرف انسان به اسلام و لازمه ورود به جامعه جهاني اسلام است؛ از اين رو، قرآن اهتمام ويژه خود را بر اين اصل ابراز كرده است. يكتاپرستي، نقطه اشترا ك همه انسانهايي است كه در جامعه جهاني اسلام مشاركت مي ورزند، و آن، فراگيرترين عامل همگرايي اجتماعي انسانها است.
عاقبت جويي يعني فرجام خواهي و آخرت گرايي است كه در انديشه ديني و اسلامي به صورت اعتقاد به معاد ياد مي شود. تأكيد اسلام بر معاد، به منظور تأسيس نظام جهاني است كه تا در كنار اعتقاد به مبدأ، بر سرنوشت ساز بودن نقش اين باور (اعتقاد به معاد) در جهت گيري زندگي فردي، جمعي و جهاني آشكار شود؛ زيرا چنين اعتقادي، رفتار اجتماعي را متأثر مي سازد و آن را تحت كنترل در مي آورد. از نظر دين، انسان موجودي مادي و رحماني است؛ از اين رو، برنامه جهاني شدن تمدن اسلامي با برنامه جهاني شدن غربي كه در پي سلطه بر انسان است، از بنيان تفاوت دارد؛ زيرا اسلام در پي ارج نهادن به انسانهاست، و فقط به استقلال آگاهانه و درك آزادانه او از پيام دين مي انديشد، و هرگز در صدد تحميل عقيده بر او نيست.
با توجه به اين اصول، برنامه هاي جهاني اسلام عبارتند از:
1. طبقه بندي انسانها بر مدار عقيده و ايمان، نه نژاد و خون و...؛
2. نفي سلطه گري و سلطه پذيري بر اساس قاعده نفي سبيل؛
3. طرح و اجراي اصول و حقوق مشترك براي همه انسانها، اعم از كافر و مسلمان؛

اركان نظام جهاني اسلام

تحقق انديشه جهاني شدن اسلام و قوام آن بر پايه مباني فكري و فلسفي، منوط به اركان و ساختاري مناسب است كه برخي از آنها عبارتند از:
حاكميت خدا: حاكميت بر جهان هستي، فقط از آن خداست. در واقع، اراده الهي بر سراسر گيتي حاكم، و ادامه هستي به مدد و فيض او وابسته است. به بيان ديگر، جهان و تمام اركان و عناصرش در قدرت هميشگي خداوند قرار دارد، و اوست كه انسان را بر سرنوشت خويش حاكم كرده، و اداره جامعه بشري را به وي سپرده است؛ يعني خداوند سبحان، حاكميت خويش در تدبير جامعه را به انسان واگذاشته كه آن نيز تجلي اراده خدا است. حاكميت خدا بر روي زمين به دست رهبر برگزيده الهي صورت مي گيرد كه خود او نيز از سوي امت به جايگاه و منصب رهبري دست يافته است. در چنين نظامي، عقلانيت، معنويت و عدالت، جامعه را به جهاني در مسير كمال تبديل مي كند.
خليفه خدا مهم ترين ويژگي امامت و رهبري در ساختار نظام جهاني اسلام، برگزيده الهي بودن است.
افزون بر اين، امامت و رهبري ويژگي هاي ديگري نيز دارد؛ از جمله، مركز وحدت و يكپارچگي، زعامت معنوي و سياسي، اساس و پايه فعاليت بشر، هسته مركزي نظم اجتماعي، مشروعيت بيعت مردمي، اسوه فردي و گروهي.
همچنين، رهبري و امامت در نظام جهاني اسلام، محور و قطب عقيدتي به شمار مي رود.
ملت واحد: انسانها در نظام جهاني اسلام، در دوران بلوغ و شكوفايي عقلي و معنوي قرار دارند، و به مرحله والاي تعالي رسيده، و بالفعل داراي ارزشهاي واقعي انساني اند. جامعه جهاني اسلامي، جامعه اي همگون و متكامل است و در آن، استعدادها و ارزشهاي انساني شكوفا مي شود؛ نيازهاي اساسي فطري برآورده مي شود و از همه ابزارها براي تحقق صلح و عدالت بهره مي گيرند.
قانون واحد: حديث ثقلين، گوياي آن است كه راز دستيابي به سعادت دنيايي و آخرتي، پيروي و اقتدا به كتاب خدا و اهل بيت(ع) است. اگر چه، جامعه بشري به نقصان قانون دچار بوده، رنجِ فقدان مجريان صالح، همواره، عميق تر بوده است. در تهيه قانوني كه در جامعه جهاني اسلام حاكميت مي يابد، عقل كه قادر به ترسيم حدود و تعيين همه جانبه مسايل انسان نيست، دخالتي ندارد. اين قانون، قانون شرع است كه خداوند آگاه به همه نيازهاي انساني، آن را فرو فرستاده است؛ از اين رو، همه جانبه است و به طور كامل با فطرت انسانها سازگاري دارد. در دوره تحقق حكومت جهاني اسلام، قانون تمام و كمال (كامل) اسلام يا درحقيقت، نظام حقوقي اسلام اجرا مي شود كه همه در برابر آن يكسانند، و براي هر شخصي به اندازه توان و استعداد، حقوق و وظايفي تعيين شده است.

ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام

ويژگي هاي نظام جهاني اسلام يا مختصات جهاني شدن اسلامي، با هيچ نظام ديگر قابل مقايسه نيست. در اين نظام، جهاني بر پايه معنويت، عقلانيت، انسانيت، عدالت، امنيت، و... شكل مي گيرد؛ از اين رو، جامعه اي كامل و متعالي است. برخي از اين ويژگي ها را مرور مي كنيم:
1- عدل و عدالت: عدالت در نظام جهاني اسلام، فراگير، گسترده و عميق است و به اين جهت، جهاني شدن اسلامي، به تاريخ سراسر ظلم و جور جهان پايان مي دهد؛ به ريشه كني ستم ها و تبعيض ها از جامعه بشري مي پردازد، و نظام اجتماعي، بر پايه مساوات و برابري مستقر مي كند. احاديث بسياري به اين موضوع (عدالت در جامعه جهاني اسلام) پرداخته اند. از پيامبر(ص) نقل مي كنند كه فرمود:
"... شما را به ظهور مهدي بشارت مي دهم كه زمين را پر از عدالت مي كند؛ همان گونه كه از جور و ستم پر شده است. ساكنان آسمان ها و زمين از او راضي مي شوند و اموال و ثروت ها را به طور صحيح تقسيم مي كند.... و دلهاي پيروان محمد را از بي نيازي پر مي كند و عدالتش همه را فرا مي گيرد".
2- رشد و پيشرفت: اطلاعات و صنعت در دوره حكومت جهاني امام عصر(عج) به درجه آخرت كامل خود مي رسد. به بيان ديگر، در اين دوران، هم توسعه علمي و هم توسعه اقتصادي به صورت همه جانبه اتفاق مي افتد؛ از اين رو، تمام علوم براي دستيابي به حداكثر پيشرفت و توليدات به كار مي افتد. احاديثي بر اين موضوع اشاره دارند.
امام صادق(ع) در اين باره مي فرمايد:
"دانش 27 حرف [كنايه از 27 شاخه] است. تمام آن چه پيامبران الهي براي مردم آورده اند، دو حرف بيش نبود و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناخته اند؛ اما هنگامي كه قائم ما قيام كند، 25حرف ديگر را آشكار، در ميان مردم منتشر مي سازد، و اين دو حرف موجود را هم به آن ضميمه مي كند تا 27 حرف، كامل و منتشر شود".
امام باقر(ع) نيز فرمود:
"هنگامي كه قائم ما قيام كند، دستش را بر سربندگان گذارد و خردهاي آنان را گرد آورد و رشدشان را تكميل كند."
3- عشق و معنويت: معنويت در حكومت جهاني آخرالزمان در حد اعلا است. در روايتي آمده است:
" مرداني كه شبها نمي خوابند، در نمازشان چنان اهتمام و تضرعي دارند كه انگار زنبوران عسل در كندو وزوز مي كنند. شب را با نگهباني دادن پيرامون خود به صبح مي رسانند".
4- صلح و امنيت: در حكومت آرماني، امنيت شرط توسعه و لازمه پرداختن به معنويت است. در حديثي مي خوانيم:
"راه ها [امن مي شود چندان كه] زن از عراق تا شام برود و پاي خود را جز بر روي گياه نگذارد. جواهراتش را بر سرش بگذارد؛ هيچ درنده اي او را به هيجان و ترس نيفكند و او نيز از هيچ درنده اي نترسد".
5- رضا و رضايت: حكومت جهاني اسلام، "يرضي بخلافته السماوات و الارض" است؛ يعني آسمان و زمين، توأماً اظهار رضايت و خشنودي مي كنند، و حكومتي است كه "يحبه اهل السموات و الارض" سماواتيان از آن خوششان مي آيد و آن را دوست دارند؛ حكومتي كه نتيجه و بركات آن براي همه، حتي مردگان، گشايش است.
6- نعمت و بركت: خدا به واسطه صالحاني كه حكومت جهاني را در دست دارند، بركت را بر آنان ارزاني مي كند. در حديث مي خوانيم:
"به زين اسب امام دست مي سايند تا بر كت يابند".
7- فرمانبري و اطاعت: اطاعت از امام زمان(عج) در حكومت جهاني اش، خالص و كامل است. در حديث آمده است:
"با جانشان امام را در جنگها ياري مي كنند و هر دستوري بديشان بدهد، انجامش مي دهند".

ابزارهاي تأسيس حكومت جهاني اسلام

نظام جهاني اسلام، براي تحقق خود، نخست به اصل دعوت و هدايت عمومي و سپس در مواجهه با انسانهاي لجوج به جهاد في سبيل ا... متكي است؛ زيرا:
1. اصل دعوت و هدايت اسلامي: قرآن در اين باره مي فرمايد:
"ما تو را جز براي بشارت و بيم دادن همه مردم نفرستاديم."
همچنين، پيامبر گرامي اسلام(ص) رسالت خود را دعوت و هدايت تمام مردم دانست و فرمود:
"من پيامبر خدا براي تمام بشر هستم. وظيفه دارم زنده ها را انذار و هشدار دهم و فرمان عذاب بر كافران مسلم شود.
دعوت و هدايت اسلامي بر پايه صلح و دوستي قرار دارد؛ زيرا همان گونه كه راغب اصفهاني در مفردات مي نويسد: "الصلح تختص بِازالة النفار بين الناسِ."
صلح به زدودن كدورت از ميان مردم اختصاص دارد و به زدودن آن كمك مي كند. خداوند سبحان هم به پيامبر دستور مي دهد كه چنان چه دشمن تو از در مسالمت وارد شد، تو نيز با آن موافقت كن:
"اگر به صلح گرايش نشان دهند، تو نيز از در صلح درآي."
2. اصل جهاد و دفاع اسلامي: اگر دعوت اسلامي مؤثر نيفتاد، و انسانهاي لجوج به مقابله با اسلام برخاستند يا افرادي كه دعوت را پذيرفتند، با خطر مواجه شدند، اسلام بر جهاد يا دفاع تأكيد مي ورزد.
"اي پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن، و بر آنها سخت بگير! جايگاهشان جهنم است، و چه بد سرنوشتي دارند!".
" و در راه خدا، با كساني كه با شما مي جنگند، نبرد كنيد! و از حد تجاوز نكنيد كه خدا تعدي كنندگان را دوست نمي دارد".