نظم نوین جهانی
نويسنده:قاسم شبان‏نیا
منبع:مجله معرفت 

مقدّمه

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، ایالات متحده كه در پی رهبری جهان بود، فرصت را مغتنم شمرد و در پی حمله عراق به كویت، سیاست جدیدی را ارائه داد كه بر اساس آن، جامعه بین‏المللی تحت یك نظم و نظام نوینی قرار می‏گرفتند كه با نظم و نظام پیشین كاملاً متفاوت بود. از همان زمان «نظریه نظم نوین جهانی» مطرح گردید و مورد استقبال برخی از رهبران كشورها، خصوصا كشورهای غربی، قرار گرفت. البته ایالات متحده، از مدت‏ها پیش از بحران خلیج فارس و پایان جنگ سرد در صدد بود تا رهبری خود را بر جهان تحمیل نماید. با پایان جنگ جهانی دوم، از حاكمیّت دولت‏ها كاسته شد و سازمان‏های منطقه‏ای و بین‏المللی در روابط بین‏الملل حاكمیت فزون‏تری كسب نمودند. این روند در ابتدا منجر به بحث «جهانی شدن» در عرصه اقتصاد گردید و سپس به حوزه‏های دیگر تعمیم داده شد. با وقوع حادثه یازده سپتامبر، تردیدهایی در زمینه تحقق نظم نوین جهانی پدید آمد و وجود چنین نظمی را در پرده ابهام قرار داد. در این نوشتار، به نظریه مذكور پرداخته خواهد شد و ماهیّت نظم نوین جهانی و ویژگی‏های آن، نقش بازیگران اصلی جهانی در این نظم نوین، چالش‏های فراروی این نظم، دیدگاه‏های موجود در این زمینه و ارتباط جنگ خلیج فارس و پیدایش نظریه نظم نوین روشن خواهد شد.

ویژگی‏های نظم نوین جهانی

برای نظم نوین جهانی از سوی نویسندگان و سیاست‏مداران، ویژگی‏های منفی و مثبتی ذكر شده است كه در این‏جا به برخی از این ویژگی‏ها اشاره می‏شود:
1. برخی نویسندگان نظم نوین جهانی را مطلوب معرفی كرده و اظهار داشته‏اند: «در صورتی كه نظم نوین بر پایه عدالت، صلح، مردم‏سالاری و توسعه حقوق بشر و قوانین بین‏المللی استوار باشد و بكوشد میان نظم حقوقی و نظم سیاسی، اقتصادی و اخلاقی جهان یك توازن پایدار ایجاد كند، می‏توان به دورنمای آن امیدوار بود. هرگونه نظام جایگزین در آینده، باید نظمی اخلاقی ایجاد كند كه در پرتو آن نیازهای كلیه ابنای بشر برآورده شود و نوعی وابستگی متقابل و همبستگی را میان اقوام و ملل مختلف ترغیب كند. طبیعی است كه چنین نظم مطلوبی باید روابط بین‏المللی مثبتی برقرار كند كه بر پایه مشاركت حقیقی و صادقانه بین كلیه كشورها، اعم از ضعیف و قوی، شمال و جنوب، غنی و فقیر باشد... منشور ملل متحد می‏تواند به عنوان چارچوب «نظم نوین جهانی» مورد استفاده قرار گیرد، اما كمبودها و خلأهای آن در بسیاری موارد، مثل محیط زیست، معضل فقر، تروریسم و تهدیدهای هسته‏ای باید برطرف شود. در چنین نظامی، صلح و امنیت از طریق توسعه و انسجام سیستم امنیت گروهی، كه سازمان ملل متحد متضمّن آن باشد، یك ضرورت است.»(1) البته برخی از این آرمان‏ها را جورج بوش پس از سركوبی عراق به زبان راند و اظهار داشت: «اما فرصتی در پیش رو داریم تا برای خود و نسل‏های آینده یك نظم نوین جهانی را شكل دهیم؛ جهانی كه در آن حاكمیت قانون و نه قانون جنگل، بر نحوه رفتار ملت‏ها نظارت می‏كند.» جورج بوش در این بیانات، با اشاره به نقش آینده سازمان ملل متحد تأكید كرد كه این نظم نوین جهانی، نظمی است كه در آن یك سازمان ملل معتبر می‏تواند از نقش خود برای پاس‏داری از صلح جهت تحقق منشور و آرمان‏های بنیانگذاران آن بهره گیرد.»(2) ولی در عمل، ما شاهد اعمالی كاملاً مخالف با این شعارها بودیم.
2. برخلاف نظرات بوش، چامسكی ویژگی نظم نوین جهانی به رهبری امریكا را آكنده از نژادپرستی و دورویی می‏داند و اظهار می‏دارد: «یكی دیگر از ویژگی‏های نظم نوین جهانی، كه در آن ماه‏های شوم خود را آشكار كرد، آكندگی این نظم از نژادپرستی و دورویی است. حمله‏های صدام به كردها به گونه گسترده‏ای در همه جا گزارش شد و همین امر واكنشی همگانی را پدید آورد كه واشنگتن را ناچار كرد گام‏هایی در كمال بی‏میلی برای حفاظت از قربانیانی كه ویژگی‏ها و تبار آریایی دارند، بردارد. اما حمله‏های شدیدتر و ویرانگرتر صدام به اعراب شیعی مذهب جنوب نه بازتاب خبری گسترده را سبب شد، نه نگرانی چندانی. در همین ضمن، بی‏رحمی‏های تركیه علیه كردها بكلی از نظر رسانه‏های همگانی ایالات متحده دور ماند و این وضع تا امروز هم ادامه دارد.»(3)
3. فعال شدن سازمان‏های بین‏المللی و كم‏رنگ شدن حاكمیت ملّی كشورها نیز یكی از ویژگی‏های نظم نوین است كه در عباراتی از نویسندگان این‏گونه بدان اشاره شده است: «به طور كلی، در دوران جنگ سرد و حاكمیت نظام دو قطبی بر روابط بین‏المللی، زمینه‏ای برای ظهور سازمان‏های منطقه‏ای و ایفای نقش و تأثیرگذاری آن‏ها بر روند تحولات بین‏المللی وجود نداشت و اساسا سیاست‏گذاری‏ها در همه ابعاد آن در چارچوب مرزبندی كلی دو بلوك شرق و غرب ـ به دیگر سخن دنیای آزاد سرمایه‏داری و دنیای كمونیستی ـ انجام می‏شدند و كشورها بسته به این‏كه عضو كدام اردوگاه یا بلوك بودند، از سیاست‏های مشخصی پی‏روی می‏كردند، در حالی كه پس از فروپاشی نظام كمونیستی و به مدد اتّكا به فناوری‏های پیشرفته، شاهد ظهور مفهوم منطقه‏گرایی و جهان‏گرایی به موازات یكدیگر بوده‏ایم؛ به دلیل آن‏كه نظام سرمایه‏داری غرب تهدیدات گذشته را از میان رفته پنداشته و تمامی تلاش خود را معطوف به پایه‏گذاری نظم نوین بین‏المللی بر اساس هنجارهای موردنظر خود نمود؛ نظمی كه در آن سیاست (دموكراسی)، اقتصاد (سرمایه‏داری) و فرهنگ (لیبرالیزم) عناصر اصلی تشكیل‏دهنده آنند. فعالیت سازمان‏های بین‏المللی با ماهیت جدید «سازمان تجارت جهانی» (WTO) برای یكپارچه كردن و همگون‏سازی رفتار اقتصادی كشورها و تعیین معیارها و الگوهای یكسان توسعه و همگرایی اقتصادی در سطح جهان، تلاش می‏كنند روز به روز نیز بر قدرت و سیطره خود بیفزایند و موجب كم‏رنگ شدن حاكمیت ملی كشورها شده‏اند.»(4)
4. تقسیم قدرت بین قدرت‏های بزرگ از دیگر ویژگی‏های نظم نوین جهانی است. «تقریبا عموم تحلیل‏گران غربی بر این نظرند كه اروپای غربی یك قطب، و امریكا قطب دیگر خواهد بود. بر این اساس، امریكا مجبور خواهد بود كه در نظم نوین، تن به تقسیم قدرت بدهد و غول‏های اقتصادی، چون ژاپن، آلمان، چین و كشورهای نظامی مانند روسیه در مقابل امریكا ساكت نمی‏مانند. اوضاع جهانی تغییر كرده و در ساختار جدید، ملاحظات اقتصادی مهم‏ترند. ژاپن و آلمان در این راستا، دو رقیب جدّی برای امریكا هستند.