فرایند جهانی شدن از منظر جامعه‏شناختی
نويسنده:دكتر مهدی طالب
منبع:فصلنامه معرفت

مقدمه

بحث جهانی‏شدن را می‏توان از ابعاد گوناگون مورد توجه قرار داد; مثلا، الگوهای مربوط به رویكردهای توسعه، مكتب نوسازی، مكتب وابستگی و نظام جهانی و یا از ابعاد اقتصادی، به جهانی‏شدن پرداخت و یا ابعاد سیاسی موضوع را بررسی كرد. در این مقاله سعی بر آن است كه، از منظر جامعه‏شناختی موضوع جهانی‏شدن مورد توجه قرار گیرد. از آن‏جا كه هنوز تحقیقات و بررسی‏های جامعی در ایران در این باب صورت نگرفته با استفاده از چند سخنرانی گیدنز، جامعه‏شناس معروف انگلیسی، به بررسی بخش‏هایی از این مقوله پرداخته شده است. بخشی از این مقاله اقتباسی از نوشته‏ها و سخنرانی‏های ایشان در محافل گوناگون است و در مواردی، اشاراتی با استفاده از مشاهدات نگارنده آمده است. تصور آن است كه بحث‏های گیدنز با آن‏كه واجد برخی ابعاد قابل توجه است، ولی باید به صورت جدی مورد نقد قرار گیرد. از این نظر، می‏توان این مقاله را مقدمه‏ای بر شناخت‏بخشی از نظرات این صاحب نظر تلقی كرد.

نمودی از جهانی‏شدن

در سال 1371 در یك ماموریت علمی در ژاپن به سر می‏بردم، در تابستان، همسر و فرزندانم برای مدت دو ماه به دیدنم آمدند. در ژاپن، تلویزیون NHK معمولا فیلم‏های خوبی به صورت مستند و داستانی پخش می‏كند. از حدود 15 روز پیش از آمدن خانواده، هر شب راجع به پخش فیلمی تبلیغ می‏كردند كه در فلان شب پخش می‏شود و دیدن آن برای كودكان كم‏تر از 12 سال ممنوع است. زمان پخش فیلم رسید. از دختر كوچكم خواستم كه بخوابد. او رفت كه بخوابد. خواهر بزرگترش هم او را همراهی كرد. هنوز چند دقیقه از شروع فیلم نگذشته بود كه صدای خنده بچه‏ها به گوش رسید و دختر كوچكم آمد و گفت كه این فیلم را دیده است. او توضیح داد كه در جشن تولد دختر همسایه‏مان، كه پدرش بازاری و از اشخاص متدین است، این فیلم را دیده; هر دو قسمت آن را هم دیده است. فیلمی كه ژاپن یك ماه تبلیغ می‏كرد كه می‏خواهد در فلان شب نمایش بدهد و تاكید می‏كرد كه بچه‏ها آن را نبینند، بچه من، كه فكر می‏كنم خیلی مواظب او بوده‏ام، قبلا دیده بود. امروز در روستاهای دوردست نه تنها شبكه‏های تلویزیونی، بلكه ماهواره اوقات فراغت آن‏ها را پر كرده و این یك واقعیتی است كه نمی‏توانیم آن را كتمان كنیم. امروز امواج از مرزها گذشته است. دوست و مهندس معماری نقل می‏كرد كه برای بازدید ساختمانی در مهرآباد جنوبی در بالای ساختمانی چند طبقه رفتم. از دیدن انبوه بشقاب‏های ماهواره نصب‏شده در پشت‏بام خانه‏های كوچك منطقه متعجب شدم; چون مهرآباد جنوبی منطقه‏ای است در پایین‏های شهر تهران و خانه‏ها كوچك. آن همه بشقاب‏های ماهواره‏ها برایم واقعا عجیب بود!

پدیده جهانی‏شدن در ایران و نظرگاه‏های متفاوت

این پدیده در ایران به صورت‏های گوناگون مورد توجه قرار گرفته است:
1. گروهی آن را به پدیده «تهاجم فرهنگی‏» تقلیل داده و با گرایش تدافعی در مقابل آن سنگربندی كرده‏اند و در مقابل پیامدهای یكپارچگی جهانی و بررسی آن به منزله گسترش فرهنگ غربی پای می‏فشارند.
2. گروهی دیگر این پدیده را تا حد اقتصاد جهانی تقلیل داده‏اند و راه حل را در عضویت در نهادهای اقتصاد جهانی می‏دانند. این نظر هنوز هم در جامعه ما مطرح است.
3. دسته سوم گروهی هستند كه ضمن هشداردادن نسبت‏به عوارض تهاجم فرهنگی، پیوستن به سازمان تجارت جهانی را متذكر می‏شوند و در این زمینه، نظراتی نیز ارائه می‏كنند. اگر این نظرات را قدری جدی تلقی كنیم، متاسفانه باید یادآور شویم كه این پدیده را به طور جامع و همه جانبه مورد توجه قرار نداده‏ایم. جامعه‏شناسان، كه در شرایط امروز ایران محلی از اعراب ندارند یا در حاشیه هستند، این موضوع را جدی تلقی كرده و كسانی مثل جرج ریتزر به بعد فرهنگی موضوع توجه كرده‏اند، صحبت از مك دونالدی كردن جوامع [ دهكده جهانی ]به میان می‏آورند و نظام‏هایی از جمله رسانه‏های عمومی، آموزش و پرورش، بازتولید فیلم‏های غربی یا نمایش مستقیم آن‏ها با حذف برخی صحنه‏ها را پیشنهاد می‏دهند. اما گاهی جملات، فضا و گفت‏وگوهای مربوط به هم را در این فیلم‏ها نمی‏توان سانسور كرد. اكنون جامعه‏شناسان وطنی، كه چند سالی را در خارج بوده‏اند، برخی از ابعاد این پدیده را متوجه شده و شعار جامعه مدنی، آزادی به نوعی كه آن‏ها می‏خواهند (یعنی آزادی غربی دارای منشا زمینی) سر می‏دهند و می‏خواهند با استفاده از وسایل نوین ارتباطی بتوانند به هر طریق ممكن، زندگی كنند; آنچه را نظام جهانی از چند سال پیش‏به‏عنوان‏یك‏خطمشی‏درسطح‏كشورهای جهان سوم پی می‏گیرد، هر روز به نوعی مطرح می‏كنند، بدون این‏كه به ساختارهای كلی جامعه ما عنایتی داشته باشند.
چند سال است كه سازمان ملل پس از طرح مقوله توسعه پایدار، بر دو مقوله تاكید فراوان دارد و عملا هم این مقولات را به كار می‏برند: یكی این‏كه ان. جی. او N.G, O را تایید می‏كند; یعنی سازمان‏های بین‏المللی (UN) تایید ان. جو. او است. من در یكی از این گردهمایی‏ها در استانبول شركت كرده بودم (كنفرانس هبیسات 2) بیش از 15 هزار نفر از ان. جو. اوها به نمایندگی، به آن‏جا آمده بودند; یعنی سازمان‏های غیر دولتی كه امروز مدنظر هستند، حتی می‏گویند ما به شما كمك می‏كنیم تا حرف‏هایمان را به وسیله شما بزنیم، ما اصلا دولت‏ها را قبول نداریم، ما اصلا با دولت‏ها صحبت نمی‏كنیم. دیگری حكومت‏های محلی و طرح آن‏ها در قالب شوراهای محلی است. این دو مقوله به طور رسمی امروز سیاست و راه‏كار سازمان‏های بین‏المللی است كه نه تنها با جریان جهانی‏شدن منافاتی ندارد، بلكه پیش‏نیاز آن‏ها نیز می‏باشد.

دیدگاه‏های گوناگون در باب جهانی‏شدن

مشكل اصلی از ترجمه واژه globalization ناشی می‏شود. در ایران، این واژه به جهانی‏شدن، سیاره‏ای شدن، كوچك شدن جهان، دهكده جهانی، فراگیرشدن جهان، یكپارچگی جهانی ترجمه شده است، اما همان‏گونه كه اخیرا در ترجمه كتابی از گیدنز آمده، او از جامعه جهانی به عنوان «جهان رهاشده‏» (1) یاد می‏كند. این تعبیر، كه در ایران با عنوان جهانی‏شدن ما با آن برخورد می‏كنیم، انواع و اقسام گوناگونی دارد. مسائل فراوانی ناشی از جهانی‏شدن است: گسترش فقر و غنا، فروپاشی شوروی (سابق) و اضمحلال ماركسیسم، دگرگونی ارزش‏های خانواده، بی‏قوارگی شهرها، افزایش سن ازدواج، فزونی طلاق، گسترش همجنس‏بازی، ازدیاد اعتیاد و هزاران مساله دیگر از این سنخ، نه تنها در ایران، بلكه در كشورهای بسیاری طی دو سه دهه اخیر ابعاد نگران‏كننده‏ای یافته است. جهانی‏شدن مقوله‏ای است كه این روزها بیش از مقوله «تهاجم فرهنگی‏» مساله‏زاست; یعنی ابعاد مساله جهانی‏شدن و اثرات فرهنگی آن گسترده‏تر، عمیق‏تر و اساسی‏تر از فقط یك بعد فرهنگی آن است. درباره جهانی‏شدن و یكپارچگی جهانی، در حال حاضر، چند دیدگاه وجود دارد:

اول. نظریه «دولت - ملت‏» اومای

اومای ژاپنی در كتابش به نام دولت و ملت، كه در سال 1995 نوشته و جامعه روشن‏فكری اروپا را وادار به واكنش كرده، نظرات نگران‏كننده‏ای درباره سرنوشت جهانی‏شدن ذكر كرده است. او اعتقاد دارد سرعت و پیشرفت جهانی‏شدن چنان قوی است كه دولت‏ها و ملت‏ها قدرت مهار آن را ندارند. او نقش قدرت و خطمشی را در بازار بی‏مرز جهانی مهم دانسته است و جایی برای منافع ملی در آن نمی‏بیند. به عبارت دیگر، منافع ملی در این بازار جایی ندارد. وی ایالات شمالی امریكا را مثال می‏زند كه در سال‏های اخیر، یك سوم سرمایه‏گذاری‏های ژاپنی‏ها در آن‏جا انجام شده است. امهات نظریات این محقق و سایر كسانی را كه در این گروه قرار دارند، می‏توان این‏گونه ذكر كرد:
1. رقابتی بین كشورها وجود ندارد; اگر رقابتی باشد، بین مناطق است، نه كشورها. «منطقه‏» ای هم كه عنوان می‏كند، منطقه سرمایه‏داری است; منطقه‏ای كه سرمایه‏ها در آن گرد هم می‏آیند. برای مثال می‏گویند: ناامنی‏هایی كه پدید آمده یا حضور چین در هنگ‏كنگ، موجب مهاجرت سرمایه از هنگ‏كنگ به سوی كانادا یا نقاط دیگر شده است.
2. این نظر كه دولت‏ها باید مردم را در مقابل خطر استثمار حفاظت و حمایت كنند، مرده است و حتی حمایت از سرمایه را نیز به دولت واگذار نمی‏كنند. بازار خود به تحولات جواب داده و اقدامات لازم را صورت می‏دهد; بازار جهت و محل سرمایه را تعیین می‏كند.
3. اطلاعات بدون دخالت دولت‏ها به سرعت و مستقیم به مصرف‏كننده می‏رسد و راه دخالت دولت در این میان، برای تشخیص منافع ملی بسته شده است. افراد به منافع خود می‏نگرند، به منافع ملی توجه ندارند. 4. مردم دوست دارند به سبك عمومی و جهانی زندگی كنند; در «دهكده جهانی‏» ، كه ارزش‏ها متكثر شده، اقتصاد پلورالیستی است و در كشورهای گوناگون، چالش‏هایی در این زمینه مشاهده می‏شود; مثل ژاپن كه با همه پیشرفتش، دولتش آن‏چنان كه می‏بایست، توسعه پیدا نكرده است.
5. این نظر كه منابع طبیعی یك ثروت واقعی تلقی می‏شوند، دیگر منتفی شده است; حتی كشورهای عضو اوپك هم باید این واقعیت را بپذیرند كه دیگر نمی‏توان در درون مرزهای ملی خود زندگی كرد و مرزهای ملی فعالیت‏های صنعتی را جذب نمی‏كنند. دولت‏ها با این موضوع مخالفند و حقایق را منكر می‏شوند، ولی اطلاعات راه‏های نفوذ خود را از ورای مرزها گشوده و دولت‏ها قادر به مهار آن نیستند. 6. از این پس، دولت‏ها دارای سه منبع اصلی اقتدار یعنی اخذ مالیات، تسلط و بهره‏گیری از منابع طبیعی و مهار نیروهای نظامی - انتظامی نخواهد بود. این‏ها را به عنوان سه منبع اصلی اقتدار تا پیش از جهانی‏شدن برای دولت‏ها می‏دانستند و اومای و طرفدارانش معتقدند كه این‏ها دیگر منبع اقتدار نیستند، بلكه اقتدار بر آگاهی مردم و جریان سریع اطلاعات متكی است. به عقیده این گروه، وظیفه دولت اطلاع‏رسانی و آموزش، آن هم برای اصل «یكپارچگی جهانی‏» است. دولت‏ها چاره‏ای جز خدمت‏به رشد و گسترش این پدیده ندارند; یعنی جهانی‏شدن، آن‏چنان سریع است كه از دولت‏ها تسلیم نهایی را می‏خواهند.
7. حذف مرزها و یكپارچگی جهانی در عرصه تجارت و اقتصاد; شركت نیسان، فولكس واگن را در ژاپن توزیع می‏كند، فولكس واگن، نیسان را در اروپا می‏فروشد، مزدا و فورد با هم ازدواج می‏كنند و حتی گروه‏های طرح تحقیق مشترك می‏سازند و استودیوهای فیلم‏برداری هالیوود را ژاپنی‏ها اداره می‏كنند. آن‏ها این اختلاط و یا بی‏مكان‏شدن سرمایه را به عنوان یك عامل اصلی، كه از بین‏رفتنش مرزها را هم از بین می‏برد، یاد می‏كنند. پس یك عده كسانی هستند كه به صورت افراطی معتقد به یكپارچگی جهان هستند و علایمی هم كه ذكر شد هم فرهنگی است، هم اقتصادی، هم دارای شكل‏های گوناگون. پرچمدار این طرز تفكر اومای است كه كتاب خود را در 1995 منتشر كرده است. (2)

دوم. نظریه نهادینه‏كردن اقتصاد مبتنی بر بازار

برخی جهانی‏شدن را یك ایدئولوژی می‏دانند; مانند لیبرالیسم كه هدف از آن این است كه ایدئولوژی اقتصاد مبتنی بر بازار را در كشورهای گوناگون نهادینه كنند; ایدئولوژی‏ای كه سعی دارد به اشكال گوناگون، اقتصاد جهانی مبتنی بر بازار را گسترش دهد و آن را سرنوشت محتوم مردم بداند. دیدگاه مبتنی بر لیبرالیسم اقتصادی می‏كوشد مقولات مربوط به راهبردهای جایگزینی واردات، حفاظت از صنایع داخلی، خوداتكایی، محوریت تولید مواد غذایی كشور و چیزهایی دیگر از این قبیل را به مسخره بگیرد، همان نكات كلیدی و اصلی كه در انقلاب ما و در قانون اساسی به برخی از آن‏ها تصریح شده و مورد تاكید قرار گرفته است. این‏ها جریان اقتصاد جهانی را با چنان سیطره‏ای مطرح می‏كنند كه هیچ صاحب‏نظری توان طرح چنین مقولاتی را نداشته باشد. این گروه معتقدند كه اقتصاد جهانی در حال درونی‏شدن است و دارای اساسی پویاست، این پویایی را هم نیروهای غیر قابل مهار، هدایت می‏كنند. این‏ها كنشگران اقتصادی را عاملان اصلی این تغییرات می‏دانند كه حتی دولت و ملت هم جلودار آن‏ها نیستند و آن‏ها نیز خود را مدیون دولت نمی‏دانند. از این‏رو، هر چه را بازار القا كند، انجام می‏دهند. در واقع، مزیت اقتصادی راه را باز می‏كند و دخالت دولت‏به قیمت گرانی تمام می‏شود.
نقدهای عمده‏این گروه، كه جهانی‏شدن را اشاعه لیبرالیسم اقتصادی می‏دانند، را می‏توان به چند دسته تقسیم كرد:
1. این‏كه یكپارچگی جهانی پدیده‏ای بی‏سابقه نیست. عده‏ای می‏گویند كه در اواخر قرن 19 و حتی پیش از آن، در مواردی بین كشورهای اروپایی، حتی گذرنامه‏ای وجود نداشته، رفت و آمدها آزاد بوده و اقتصاد این كشورها ارتباط نزدیكی باهم داشته است. گیدنز سال 1870 - 1914 را مثال می‏زند و می‏گوید: هیچ‏گاه مثل آن زمان بازار یكپارچه نبوده است، ولی پیامدهای منفی‏ای هم كه امروزه ذكر می‏كنند وجود نداشته است.
2. تعداد شركت‏هایی كه در حال انتقال به یكپارچگی جهانی هستند كم و محدودند. بیش‏تر شركت‏ها در قالب كشورها، پایه‏ای ملی دارند. تجارت بین‏المللی بر قدرت تولید و فروش ملی استوار است. بنابراین، گرایش به یكپارچگی شركت‏های بین‏المللی امری واقعی نیست.
3. جریان تحرك سرمایه‏گذاری و اشتغال از سوی شركت‏های توسعه‏یافته معطوف به شركت‏های در حال توسعه است. در عین حال، بیش‏تر سرمایه‏گذاری‏های مقیم خارج در كشورهای پیشرفته متمركز است و كشورهای جهان سوم در تجارت و سرمایه‏گذاری در حاشیه قرار دارند.
4. این اقتصاد با لیبرالیسم اقتصادی یا چیزی كه به «جهانی‏شدن‏» یا «اقتصاد جهانی‏» مشهور شده است، فاصله زیادی دارد. آنچه مشهود است تمركز جریان تجارت و سرمایه‏گذاری است و جریان مالی كه در مثلثی با سه راس ژاپن، اروپای غربی و امریكای شمالی دارای اثر است.
5. در این دیدگاه، موضوع صرفا از منظر اقتصادی نقد می‏شود; معتقدند در صورتی كه جهانی‏شدن در بعد اقتصادی شكست‏بخورد، سایر ابعاد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن نیز به چالش كشیده خواهد شد. (3)

سوم. نظریه توجه به نیازهای غیرمادی

شاید بتوان دسته دیگری را در این زمینه مطرح كرد; گروهی باشد كه این پدیده را سطحی‏تر از آنچه گذشت می‏نگرند و معتقدند با حفظ اصول و ارزش‏های معنوی، می‏توان و باید به مبارزه با آن برخاست. این راه با عنایت‏به دستاوردهای فرهنگی و ارزش‏های از دست داده‏شده فرهنگی و معنوی دور از دسترس نیست. شاید عمده‏ترین معضلات این راه، كه از دیدگاه غربیان بسیار غریب به نظر می‏آید، ارتباط و امكان رسانیدن پیام‏هایی است كه ابعاد معنوی را پوشش می‏دهد. به عبارت دیگر، عنایت‏به ابعاد درونی انسان كه در تحلیل‏های مربوطبه جهانی شدن تا حدودی مغفول مانده است و انسانیت را تنها از بعد مادیت نمی‏بیند، بلكه ایجاد تعادل بین نیازهای مادی و معنوی را پی می‏گیرد. یكی از صاحب‏نظران غربی در بحث از نیازهای اساسی انسانی، به دو دسته نیاز مادی و معنوی معتقد است. وی معتقد است‏به یمن گسترش فن‏آوری، انسان از نظر تامین نیازهای مادی به حد مصرف انبوه رسیده، ولی از نظر نیازهای معنوی با خسران‏های زیادی روبه‏روست. ژان ژاك دو پیرو آرامش روحی، تعادل فكری، اعتماد به نفس و تامین اجتماعی را اساس نیاز معنوی می‏داند و معتقد است در آرامش روحی، آنچه به فرد مربوط می‏شود وجود روحیه آزادگی و آزادمنشی است و آنچه مربوط به جامعه است وجود عدالت اجتماعی می‏باشد، به‏گونه‏ای كه اگر درآمدها متناسب با كار و كوشش افراد توزیع شده باشد، تعادل فكری از طریق رسوخ دید علمی ایجاد می‏گردد و با استفاده از هنر و ادبیات، مداومت می‏یابد. به عبارت دیگر، تعادل فكری به وسیله دید علمی تولید و به وسیله ادبیات و هنر تغذیه می‏شود. اعتماد به نفس از راه مبارزه با حقارت پدید می‏آید و تامین اجتماعی نیز فرد را از دست‏یازیدن به هر عملی برای كسب پول و تامین آتیه خود اعضای خانواده‏اش باز می‏دارد توسل به وحی و آنچه شارع مقدس در قرآن كریم برای رستگاری اشرف مخلوقات خود فراهم آورده است، نیاز به بازشناسی روندی دارد كه دست كم در نیم قرن گذشته صاحب‏نظران حقوق‏بگیر از سرمایه‏داران فراروی مردم گذاشته‏اند، به نحوی كه دولت‏ها و سرمایه‏داران را از عدم دخالت دولت در امور به آن‏جا می‏كشاند كه مسؤول همه چیز باشند و «دولت رفاه‏» را مطرح می‏كنند و امروز مشق «جهانی‏شدن‏» را پس از فروپاشی شوروی ارائه داده‏اند. جمهوری اسلامی ایران پیش از گفت‏وگوی تمدن‏ها لازم است‏به بررسی مقولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی امروز دنیا بپردازد و پیام‏های مناسبی برای گفت‏وگو با افراد و دولت‏های لائیك بیابد.

چهارم. نظریه گیدنز

یك دیدگاه جامعه‏شناختی پدیده جهانی‏شدن را دنباله جریان‏های قبلی نمی‏داند، بلكه آن را پدیده‏ای می‏داند بسیار جدید و ادعاهای دیدگاه اول را زیر سؤال می‏برد. پرچمدار این طرز فكر گیدنز است; جامعه‏شناس سرشناس انگلیسی. او معتقد است كه جهانی‏شدن فرایندی صرفا اقتصادی نیست كه بر اساس اقتصاد بازار قابل فهم باشد و نمی‏تواند به از بین بردن نهادهای گذشته بپردازد. وی جهانی‏شدن را نه پایان سیاست و نه پایان دولت - ملت، نه پایان خانواده، نه پایان فرهنگ، بلكه در مواردی، آن را تقویت‏كننده سیاست‏های ملی و تصمیم‏های محلی می‏شمارد. گیدنز معتقد است كه جهانی‏شدن به معنای یكپارچه‏شدن جامعه جهانی نیست، برعكس موجب می‏شود تا در برخی از موارد، با تفرق و پراكنده‏شدن روبه‏رو گردد. به عبارت دیگر، نباید آن را توسعه نظام‏مند دانست. او جهانی‏شدن را نه تنها پدیده‏ای اقتصادی نمی‏داند، بلكه معتقد است اصولا پدیده‏ای چند بعدی است كه پیامدهای بعدی آن در هر گوشه از جهان می‏تواند اثرات متفاوتی در پی داشته باشد. ستون اصلی جهانی‏شدن را می‏توان در نظریه «ساخت‏یابی‏» (4) وی جست‏وجو كرد. او مسائل اجتماعی را در سطح جهانی بررسی می‏كند و راه حل‏هایی فراگیر ارائه می‏دهد. وی از دام تقلیل‏گرایی امور و مسائل اجتماعی می‏گریزد و از این‏رو، مسائل مربوط به خانواده، حقوق بشر، فقر و دموكراسی را از طریق دیدگاه جهانی می‏نگرد. به عبارت دیگر، هر چه را در هر جامعه می‏گذرد، فقط به ذات همان جامعه نسبت نمی‏دهد، بلكه آن را وابسته به كل جهان می‏داند. بدین‏روی، آنچه در جهان سوم می‏گذرد با مسائل جهان سرمایه‏داری ارتباطی تنگاتنگ دارد، اما این ارتباط از نوع ماركسیستی نیست.

اصول نظرات گیدنز درباره جهانی‏شدن (5)

نظرات گیدنز درباره جهانی‏شدن را می‏توان در مقولات ذیل تشریح كرد:
1- یكپارچگی جهانی:
بنیان‏گذاران عصر روشنگری قاعده‏ای بسیار ساده، اما قوی درباره ارتباط بین شناخت انسان، علوم، فن‏آوری و دنیای خارج داشتند; آن‏ها می‏گفتند: هرچه بیش‏تر بتوانیم درباره جهان طبیعت، زندگی و تاریخمان بدانیم، بیش‏تر می‏توانیم طبیعت را مهار و تاریخ را هدایت كنیم. آن‏ها می‏گفتند: چرا تلاش نكنیم تا به طور عقلانی جهان را بفهمیم؟ سخن ماركس معرف این دیدگاه است: «ما باید تاریخ خود را بدانیم تا تاریخ را بسازیم، تاریخ قبلا ناآگاهانه ساخته شده است. »
امروز مبرهن گردیده است كه اگر آن‏ها درست می‏گفتند، باید اكنون جهان حت‏سلطه‏ای سازمان داده شده و قابل پیش‏بینی بود. از دهه 1980 پوچی چنین برداشتی روشن شد و آنچه ماركس می‏گفت و می‏خواست، برعكس شد. امروز جهان با ریسك‏های مختلفی روبه‏رو است. ما امید بر سلطه جهان را از دست نمی‏دهیم، ولی واقعیت این است كه اگر نخواهیم آن را جهان رها شده بدانیم، باید بپذیریم كه این جهان از عدم قطعیت‏هایی رنج می‏برد. جالب آن‏كه برخی از این عدم قطعیت‏ها از جایی برمی‏خیزد كه نقطه امتیازمان بوده است; یعنی فن‏آوری. اكنون مشكل اساسی ما این است كه جهان رها شده از سیطره‏مان را به قلمرومان برگردانیم. بشر به مقررات و مهار و هدایت آگاهانه انسانی بیش‏تری نیاز دارد و ناچاریم رؤیاهای فیلسوفان عصر روشنگری را كنار بگذاریم. از این‏رو، ما باید به پدیده یكپارچگی جهانی توفیق پیدا كنیم. در غیر این صورت، نمی‏توانیم دانشمندی اجتماعی باشیم كه توان مطالعه پدیده‏های پیچیده را دارد.
عده‏ای به این یكپارچگی شكاك و مظنون هستند و می‏گویند: هیچ چیز جدیدی وجود ندارد و شك دارند كه جهان یكپارچه شود. این گروه معتقدند كسانی با انگیزه‏های سیاسی به این بحث دامن می‏زنند و به این بهانه كه باید از نظام‏های رفاهی كارگران بكاهیم و حمایت از آنان را كم كنیم تا بتوانیم در بازار یكپارچه جهانی قدرت‏رقابت‏به‏دست‏آوریم، درصدداستثمار كارگران هستند; یعنی راست‏های افراطی. در پاسخ، این عده می‏گویند: در قرن گذشته، كه حتی كشورهای اروپایی از همدیگر گذرنامه نمی‏خواستند و چنین بازاری وجود داشت، ولی چنین اثری دیده نشد. آن‏ها می‏گویند: در سی، چهل سال اخیر تغییری رخ نداده است كه بتوان بحث از یكپارچگی و یا نظام جهانی كرد. پل هرست Paul Hirst و گراهام تامسون Grahame Thompson نقد این نظر را در كتابی به نام جهانی‏شدن در مظان سؤال (6) مطرح كرده‏اند. در مقابل این گروه، افراطیون قرار دارند كه از آن‏ها یاد شد; اومای ژاپنی معروف‏ترین آن‏هاست. اومای می‏نویسد: در كم‏تر از سی‏سال دیگر، دویست‏یا سیصد شهر به طور گسترده، جانشین دولت - ملت‏خواهند شد و دولت - شهرها و دولت‏های منطقه‏ای مهم‏تر خواهند شد; چرا كه مستقیما وارد اقتصاد یكپارچه جهانی خواهند شد.
از بین این دو گروه، گیدنز با گروه دوم - یعنی افراطیون - هم نظرتر است، ولی او می‏گوید: بسیار دشوار است كه با نگاه به آمارهای مالی و اقتصادی، نتیجه بگیریم كه جهان به سمت‏یكپارچگی سیر می‏كند. او می‏گوید: می‏توان از هر دو طرف حمایت كرد; زیرا اقتصاد از عوامل سوق‏دهنده به یكپارچگی است، ولی جهانی‏شدن فقط اقتصادی نیست; جهانی‏شدن چند بعدی است و به دسته‏ای از تغییرات مربوط می‏شود كه بعضی سیاسی، بعضی فرهنگی و بعضی اجتماعی هستند. یكپارچگی جهانی استحاله نهادهای اساسی است كه فقط تحت تسلط نیروهای اقتصادی نیستند. جهانی‏شدن منشوری سه وجهی است كه فشار به پایین آن احیای ناسیونالیسم است (همچون تكه تكه كردن یوگسلاوی) و فشار به بالای آن جهانی‏شدن است و فشار به اطرافش ایجاد مناطق جدید اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی كه گاهی مرزها را نیز در می‏نوردد.
جهانی‏شدن دارای دو قطب دیگر نیز هست: یكی فردی‏شدن كه قطب شخصی جهان‏گرایی است و دیگری جهانی‏شدن نهادهای بزرگ. «فردی‏شدن‏» به معنای «ایجاد هویت‏شخصی‏» است كه روندی آزادساز است; آزاد از تاثیر آداب و سنن و زیرپا گذاشتن فرهنگ سنتی. این روند - یعنی ایجاد یك هویت‏شخصی - وحشتناك نیز هست. مثال زنان بهترین نمونه آن است. زن بودن در گذشته، به معنای اهل زندگی بودن، مادر بودن، بچه‏دار شدن و تحت ریاست مرد بودن - به معنای مسؤول زندگی اقتصادی - بود، اما امروز در دنیای غربی، این وضع كاملا فرق كرده است. امروز زنان به گونه دیگری به موضوع می‏نگرند. این هویت موجب شده است زن زیر بار مسؤولیت‏های قبلی نرود و آن را ظلم بداند. داستان «فمینیسم‏» از همین قرار است. امروز سؤال زنان غربی این است: آیا باید ازدواج كرد؟ آیا باید بچه داشت؟ به این دلیل، 25 درصد - یعنی یك چهارم - زنان زیر سی سال سن در كشورهای جامعه اروپا، به طور جدی بچه نمی‏خواهند و میزان زاد و ولد در برخی از كشورهای اروپایی به 1/1 تا 2/1 درصد تنزل كرده است. خانواده‏های تك سرپرست امروزه یك سوم خانواده‏های انگلستان و فرانسه را تشكیل می‏دهد. و جالب‏تر این‏كه بورگس در كتاب خود تحت عنوان ساختن پدر نوین، كه در سال 1997 منتشر شده، آورده است كه زنان ازدواج نكرده‏صاحب بچه 50 درصد كل خانواده‏ها را در كشورهای اسكاندیناوی تشكیل می‏دهند.
لیبرال‏ها از این وقایع استقبال می‏كنند و می‏گویند: این موضوع نشان می‏دهد كه زنان و مردان از قید و بند خانواده سنتی، ازدواج سنتی و تمایلات سنتی رهایی پیدا كرده‏اند.
2- دولت - ملت:
گیدنز معتقد است: دولت - ملت زوال‏ناپذیر است و با جهانی‏شدن از بین نمی‏رود; زیرا هنوز هم دارای قدرتی اساسی است. امپراتوری‏ها مثل شوروی ناپدید شده‏اند. اگر شركتی بسیار ثروتمند شود، مثل «اكسون‏» ، كه درآمد سالیانه‏اش ده برابر برخی از كشورهاست، با این وجود، قدرت ملت را ندارد; زیرا سرزمین ندارد. ملت‏ها قدرت نظامی و ابزار مهار خشونت را در اختیار دارند، ملت‏ها سرزمین دارند، ولی شركت‏ها فاقد آن هستند; ملت‏ها نه تنها مسؤول تاسیس چارچوب‏های اساسی قانونی هستند، بلكه ساختارهای قانونی شركت‏ها را نیز تعیین می‏كنند. قدرت سیاسی و یا رهبری سیاسی فقط یك مفهوم نیستند، بلكه واقعیتی است كه هنوز اهمیت دارد و به زودی نمی‏توان اثرات اجتناب‏ناپذیر آن را از بین برد.
گیدنز معتقد است‏شكل ظاهری دولت - ملت در حال تغییر است و نه نابودی; به عبارت دیگر، ماهیت مطلقه حاكمیت كشورهایی همچون شیلی و پینوشه را زیر سؤال برده، ولی حاكمیت دولت - ملت را در این كشورها نابود نكرده است.
نكته جالب توجه این‏كه گیدنز این موضوع (توسعه یكپارچگی جهانی) را توطئه غربی‏ها می‏داند و موجب توسعه قدرت آن‏ها در جهان، كه موجب فساد و ویرانی فرهنگ‏های سنتی می‏شود. امریكا، كه خود را ابر قدرت جهان می‏داند، در غیبت‏شوروی، خود را قدرت مسلط می‏شمارد و برای خود موقعیتی تصور می‏كندتابه كمك آن، اقتصاد جهانی مطابق علایق وی تغییر شكل و ماهیت دهد.
گیدنز می‏پذیرد كه جهانی‏شدن پدیده‏ای غربی است، ولی تسلط امریكا را بر این جریان باور نمی‏كند; زیرا یكپارچگی جهانی را پیچیده‏تر و غیرمتمركزتر از آن می‏داند كه كشوری بتواند ادعای هدایت و یا تسلط بر آن كند. او می‏گوید: هر كشوری، اعم از غربی و غیرغربی، در این جریان مؤثر است. این باور را كه یكپارچگی جهانی منشا نابرابری‏های اقتصادی رو به گسترش در جهان است، نمی‏پذیرد; در عین حال، حمایت از اقتصاد داخلی را بیرون از چارچوب نظام جهانی و نیز حامی و یاور كشورهای فقیر نمی‏داند.
3- ریسك:
گیدنز درباره ابعاد دیگر یكپارچگی جهانی نظراتی دارد. برای مثال، درباره ریسك معتقد است كه در بررسی ماهیت تغییراتی كه به دنبال این پدیده مطرح می‏شود، یكی هم شامل آگاهی‏های درونی و هویت افراد - كه خیلی هم شخصی هستند - می‏شود; مثلا، او از پیشرفت‏های علمی بحث می‏كند و با ذكر نمونه‏هایی درباره گرم‏شدن زمین، موضوع احتمال بروز خسارات برای شركت‏های بیمه، مضر بودن مشروبات الكلی و مانند آن را مطرح می‏نماید كه تا چندی پیش نظرات دانشمندان غیر از این بود.
گیدنز به مقوله ریسك توجه می‏كند و معتقد است كه این مقوله امروزه از مهم‏ترین موضوعات علوم اجتماعی محسوب می‏شود. به موضوعاتی مثل جنون گاوی، تب برفكی و سایر بیماری‏های ژنتیكی نگاه كنید كه به قول او، از صفحات آخر روزنامه‏ها نقل مكان كرده و به صفحات اول نشریات مهم رسیده‏اند. وی می‏گوید: ریسك اكنون به درون حیات‏ها رخنه كرده واز راه‏های گوناگون وارد آن شده است. مسائل متنوع مربوط به رژیم‏های غذایی از یك سو، و اقتصاد یكپارچه جهانی از سوی دیگر، بحران اقتصادی در آسیا و مسائل متنوع زیست محیطی، همه ریسك‏های محیطی هستند. نظام «دولت رفاهی‏» طراحی شده بود تا از انسان‏ها در مقابل بیماری، ناتوانی، بیكاری و طلاق حمایت كند و یا حتی فكری برای سوانح طبیعی مثل زلزله بنماید، در حالی كه امروزه بیش از قبل، این موضوعات نگرانی پدید آورده و مشكل‏زا شده‏اند. در گذشته، مردم با این خطرات آشنا بودند و برای هر كدام توجیهی داشتند.
امكان مهار طبیعت از طریق علوم و فن‏آوری اعتقادی است كه محرك توسعه تمدن صنعتی غرب شد و با پیش‏آمدن «مدرنیته‏» با جامعه‏ای روبه‏رو می‏شویم كه چشم به تغییر آینده دوخته است. فیلسوفان عصر روشنگری آینده را سرزمینی می‏دانستند كه می‏توان آن را به دست آورد و تسخیر كرد و در نتیجه، تاریخ را برای نسل بشری تغییر داد. بدین‏سان، ظهور ریسك با توسعه جامعه غربی نوین و تلاش‏هایی برای مهار آینده همراه بود; چیزی كه به بشر امكان مهار طبیعت را می‏داد. از دید جامعه غربی، برای سیطره بر جهان، باید آینده را مهار كرد و نمی‏توان آینده را مهار كرد مگر آن‏كه بین ریسك و امنیت و سلامتی و بیمه توازن برقرار نمود. با شدت گرفتن یكپارچگی جهانی، ساختار ریسك در حال تغییر می‏باشد و این ساختار به طور وسیعی، از طریق نیروهای یكپارچه‏كننده تغییر كرده است. امروزه معتقدند كه در جهان خارجی، چیزهای كمی وجود دارد - مثل آب و هوا یا جغرافیای فیزیكی كه تحت‏تاثیر فن‏آوری بشری یا انسان قرار نمی‏گیرد. از این‏رو، حتی از «پایان طبیعت‏» بحث می‏كنند. كشش بشر به سوی مواد غذایی طبیعی رشدیافته و عقیده بازگشت‏به روش طبیعی زندگی واكنشی به مقوله پایان طبیعت است.
4- سنت‏زدایی:
این نكته مهم دیگری است كه در ذات جهانی‏شدن قرار دارد یا آنچه به عنوان «پایان سنت‏» از آن نام می‏برند. گیدنز با این مقوله مخالفت می‏كند و می‏گوید: پایان سنت (7) به معنای ناپدیدشدن سنت نیست، بلكه منظور آن است كه سنت كم‏تر از گذشته در زندگی ما مؤثر است و یا این‏كه زندگی را تغییر می‏دهد. در همه جوامع، از گذشته‏های دور، سنت‏ها چشم‏انداز فعالیت‏های افراد بودند; زیرا سنت‏ها نتیجه تجربه طولانی نسل بشر بوده است. با قبول این تعریف كه فرد و یا افرادی نیازمند (احساس كمبود) برای ارضای این نیاز، رفتاری را انجام داده‏اند كه مورد قبول و تقلید دیگرانی كه همان نیاز را داشته‏اند قرار گرفته و پس از مدتی تكرار، تثبیت‏شده و به صورت رسم درآمده است. رسم‏ها نیز حیات دارند و به دنیا می‏آیند و می‏میرند، ولی برخی از آن‏ها مدت‏های مدید زنده می‏مانند. از این‏رو، تبدیل به سنت می‏شوند; یعنی رسم‏های پایدار جوامع كه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‏شود.
سنت‏ها تا حدی تصمیمات را از دست ما خارج می‏ساخت; مثلا، وقتی دختر یا پسری به سن بلوغ می‏رسید، طبق سنت می‏بایست ازدواج كند و این دورنمای ازدواج فراروی آن‏ها و اعضای جامعه بود. برای مثال، تولید مثل مانند امروز مهار نمی‏شد. برای یك زن پاك‏دامن مقدر بود كه ازدواج كند و بچه‏دار شود و تعدادی بچه متناسب با ساختار فیزیكی و سلامتی خود داشته باشد. ولی اكنون می‏توان به افراد توصیه كرد كه چه وقت‏بچه‏دار شوند؟ اصلا بچه‏دار بشوند یا نه؟ یا اصلا برای ارضای غریزه جنسی ازواج كنند و یا از بازار آزاد استفاده كنند؟ امروزه فن‏آوری حتی اجازه داده است تا نوع بچه خود را نیز تعیین كنند، به این صورت كه بیش از تولد، سونوگرافی كنند و به ذكور و یا اناث بودن بچه متولد نشده پی ببرند و اگر جنس مورد نیاز نبود، آن را سقط كنند (به رغم منع دین و یا مذهب) . گیدنز می‏گوید: سست‏شدن سنت را می‏توان چنین تعبیر كرد كه عقیده تقدیر بیش‏تر عقب‏زده شده است. مفهوم ریسك - كه مورد بحث قرار گرفت - با سست‏شدن سنت و یا عقب‏نشینی از تقدیر گره خورده است. عقب‏نشینی از سنت را می‏توان عامل تغییر ماهیت ازدواج در جوامع غربی دانست. در نسل پیش، ازدواج به نحو گسترده‏ای توسط سنت‏ساخته و پرداخته می‏شد و شخص متاهل بود و یا دختری ترشیده و پسری عزب. امروز سنت‏زدایی در ازدواج، در غرب برای خود داستانی دارد، حتی كار را به جایی رسانیده است كه مردان در خانه بمانند و زن‏ها در بیرون از خانه كار كنند; این هم در صورتی است كه ازدواجی صورت بگیرد، وگرنه ازدواج همجنس‏ها كه بحث دیگری دارد و داستان دیگری را پدید آورده كه رشد منفی جمعیت در كشورهای پیشرفته صنعتی نمودی از این رفتار است. گیدنز معتقد است: «نهاد ازدواج همیشه شما را درگیر ریسك می‏كند. اما همین نهاد در بسیاری از تصمیمات شما دخالت دارد; همچنان كه طبیعت قبلا چنین می‏كرد. اكنون كه ما در این كارها دخالت كرده و آن‏ها را در معرض روند تصمیم‏گیری قرار داده‏ایم، ریسك همیشه به درون می‏خزد. » (8)
یكپارچگی جهانی تمایل دارد اجتماعات را سنت‏زدایی كند; همچنان كه جنبش‏های سیاسی را. از این‏رو، ملاحظه می‏شود كه در سال‏های اخیر، به ویژه پس از فروپاشی نظام كمونیسم، مسائل گوناگونی از جانب سازمان‏های تحت نظر سازمان ملل - مثل زنان و جامعه مدنی - در كشورهایی با مسائلی بسیار جدی‏تر مطرح شده و روزنامه‏ها و رسانه‏ها آگاهانه و یا ناآگاهانه به آن‏ها دامن می‏زنند. برای شناخت‏بازی نظام جهانی، به یك مثال دیگر توجه كنید: وقتی در دهه 1930 - 1940 سیگار در سطح وسیعی وارد بازار غرب و سپس دیگر كشورها شد، پزشكان از آن به عنوان ماده‏ای آرامش‏بخش یاد كردند و افرادی كه سیگاری می‏شدند از خطرات و ریسك‏های آن خبر نداشتند. اما پس از سی سال بعد، اثرات زیانبار آن را مشاهده كردند و امروز نهضت مبارزه با دخانیات، جهانی شده است. امروز رایانه بازار جهان را در تسخیر خود دارد، ولی كسی می‏تواند اطمینان بدهد كه این وسیله انسان را كور، كر، ، دچار آلزایمر، بیماری‏های مغزی و مانند آن نمی‏كند و یا تلفن همراه كه قطعا معلوم شده است روی مغز اثر دارد.
آنچه امروز ما گرفتار آن شده‏ایم و نظام جهانی به ما تحمیل كرده این است كه همگی در مواجهه و تماس با ماهیت‏خاص، قابل تغییر و بی‏ثبات فعالیت علمی هستیم. امروزه همه عرصه‏های زندگی ما در معرض گفت‏وگوی همراه با آزادی عمل است، در حالی كه هیچ متخصصی نظری نهایی اعلام نمی‏كند; روزی می‏گویند: ویتامین ث بخورید، روز دیگر می‏گویند: ضرر دارد، دست نگه دارید; روزی می‏گویند: نمك برای فشار خون سم است; روز دیگر می‏گویند: غلط كرد آن‏كه این حرف را زد، خیلی هم خوب است، چون این شیوه را روی صد نفر در بیمارستانی در هوستن آزمایش كردیم، خیلی هم خوب بوده است. چه كسی اثرات رایانه، تلفن همراه و ماهواره را در زندگی خصوصی و اجتماعی حتی پزشكی ما آزمایش كرده و آن را برای سلامتی جسمی و اجتماعی ما تضمین كرده است.
حكایت ما با غرب صنعتی حكایت كسی است كه وارد اتاقی شد و چون حاضران مطلبی را مطرح كرده و در حال خندیدن بودند، تازه وارد هم شروع به خندیدن كرد. كسی كه ناظر اوضاع بود، از تازه وارد پرسید: شما كه اكنون وارد اتاق شده‏اید، به چه می‏خندید؟ در پاسخ شنید كه من به آقایان، كه از اعاظم هستند، اعتماددارم;ایشان‏كه بی‏خودی نمی‏خندند. به همین دلیل، به آقایان تاسی كردم! گیدنز از واژه‏ای نام می‏برد كه در جای خود، قابل توجه است; او می‏گوید: آیا می‏توانیم نمایندگانی از مصرف‏كنندگان را مامور كنیم كه در این مورد نظارت داشته باشند؟ آیا دولت این وظیفه را بر عهده دارد و واقعا از پس آن برمی‏آید؟ 5- تقابل سنت و تجدد: برای شروع بحث‏به مقوله آب در كشور توجه كنید. ایران همواره كشوری كم آب بوده; زیرا سوای تغییرات جوی، كه برای آن نیز دوران‏های ده ساله و سی‏ساله نیز یافته‏اند، ایران از دیر باز، كشوری كم آب بوده است، خاصه بخش مركزی و مناطقی كه از دو رشته جبال البرز و زاگرس فاصله كمی داشته‏اند. بر این اساس، سنت‏هایی در مورد استفاده از آب در كشور، به خصوص مناطق كم آب حاشیه كویر داشته‏ایم; به طوری كه نزدیكی و دوری خانه به آب و یا حتی مزارع به این مایه حیات نه تنها در قیمت آن‏ها موثر بوده، بلكه تا حدی شخصیت اجتماعی ساكنان نزدیك به آب را نیز به دنبال داشته است. ما از قطره آب به خوبی استفاده می‏كرده‏ایم و در برخی مزارع، چند محصول با هم می‏كاشتیم تا از آب استفاده بیش‏تری بكنیم. نگه‏داری آب باران در بركه‏ها و یا در برخی مناطق در آب انبارها، حفر قنوات، ایجاد منابعی در زیر زمین برای نگه‏داری آب قنات در ایامی كه به آب زراعی نیازی نیست - مثل زمستان - و یا استفاده از آن برای زه كشی اراضی، غرس درختان در كنار نهرها برای ممانعت از تابش خورشید در تابستان و كم كردن پرت آب، ریختن خاك رس به جوی آب برای بستن خلل و فرج نهرهای طولانی، استفاده شرب از آب قنات در پایاب‏ها تا پیش از استفاده حیوانات، آبیاری با كوزه (حفر كوزه‏های گلی در كنار نهال و پر كردن آن‏ها پس از تخلیه تدریجی) و مانند آن نیز از جمله كارهای ما بوده است.
فرهنگ آب، خود مقوله‏ای مفصل است. اما به یكباره، با حفر چاه عمیق (مدرنیته) قنات‏ها را خشكاندیم، با مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها، مصرف سرانه آب را از 50 لیتر روزانه به بیش از 250 لیتر روزانه رساندیم، تهران و شهرهای بزرگ را هم گسترش سطحی دادیم و هم بر ارتفاع آن‏ها افزودیم، شیوه مصرف آب را از فرنگی‏ها گرفتیم و همچون فرنگی، كه حمام را نمی‏شناخت (به سفرنامه‏ها خاصه مربوط به فرانسه نگاه كنید و یا به فیلم‏هایی كه از گذشته غرب می‏سازند و در آن با یك تشت آب و حوله‏ای بدن خود را خیس می‏كنند) ، حمام را به داخل اتاق خواب بردیم و برای این‏كه بچه‏ها مادر را با لباس زیر نبینند، برای كودكان نیز حمام جداگانه ساختیم، دوش گرفتن هر روز صبح را از صبحانه واجب‏تر دانستیم و . . . نتیجه این شد كه مثل شوروی‏ها، كه كمبود محصول كشاورزی خود را هفتاد سال به گردن خشكسالی گذاشتند، ما هم شروع كردیم و به بهانه خشكسالی، از تهران شروع كردیم و آب را نوبتی نمودیم! شهرهای دیگر هم چون همیشه منتظرند ببینند تهران چه می‏كند، آن‏ها هم شروع كردند، در حالی كه میزان بارندگی بسیاری مناطق امسال از سال گذشته كم‏تر نبود، بلكه بیش‏تر هم بود. خلاصه آن‏كه با بی‏آبی مواجه شده‏ایم و معلوم نیست وقتی اجازه برج‏سازی چندین طبقه‏ای می‏دهند چه فكری می‏كنند و اكنون كه با پنج‏طبقه‏سازی نیمی از كوچه‏های تهران در حال ساخت و ساز هستند، چه جوابی برای بی‏آبی دارند!
گیدنز معتقد است كه بسیاری از سنت‏ها را از قرن نوزدهم و در جهت استفاده‏هایی كه بر آن‏ها متصور بوده، غربی‏ها ساخته‏اند، به ویژه در كشورهای تحت استعمار خودشان.
یكی از صاحب‏نظران، اریك هابز بام Hobsbawm Eric ، معتقد است: چون این سنت‏ها ابداعی هستند و بر اساس الگویی آگاهانه ابداع شده‏اند، سنتی واقعی نیستند و آن‏ها را از سنت‏های اصیل متمایز می‏كند. سنت‏های گذشته روند پیدایشی متفاوت دارد. برخی - همان‏گونه كه اشاره شد - از طریق جامعه بنا گذاشته شده و مردم آن‏ها را پدید آورده‏اند و برخی با قدرت پیوند داشته‏اند.
گیدنز معتقد است‏سنت‏های اصیل داری ویژگی‏هایی هستند:
1. حقیقت‏سنت، تشریفات و آیین است و محدود به عرف می‏باشد. اصالت‏سنت در تشریفات مذهبی است و سنت قدرتش را از آن‏ها می‏گیرد و آیین‏ها محور هر چیز سنتی است.
2. سنت‏حالتی جمعی دارد; یعنی به چیزی كه فردی باشد «سنت‏» اطلاق نمی‏شود. رفتارهای فردی گاهی با وسواس و اجبار مطرح می‏شود.
3. به تعبیر گیدنز محوریت كم‏تری دارند، در حالی كه متخصصان قشر وسیع‏تری از جامعه را تشكیل می‏دهند.
4. عنصر سنت‏با تجربه‏گرایی بنیادی امروزه عنصری هیجانی و احساسی به وجود آورده است. (9)
تاكنون به رغم نوشتن كتب و مقالات فراوانی درباره «مدرنیته‏» كم‏تر كسی مطلبی جامع و كامل نسبت‏به سنت نوشته است. گیدنزمعتقد است: دو روند در جهان مطرح هستندكه ارتباطمارا با سنت تغییر می‏دهند و عواقب فریبنده‏ای را مطرح می‏كنند:
اول آن‏كه در این عصر، كشمكش بین تجدد و سنت‏به تنهایی - مساله‏ای جهانی شده است. سنت‏به صورت نسبی، با روشی «غیراندیشیدنی‏» به حیات خود ادامه می‏دهد; با این‏كه سنت‏ها تغییرپذیر هستند، ولی به شیوه‏ای تجربی پدید آمده و با آن زندگی كرده‏ایم. امروزه با هجوم و سیطره تجدد، امكان ندارد تا سنت را به روش سنتی تجربه كنیم. امروزه بیش از همه، كالایی‏شدن‏فرهنگ‏غربی‏رامی‏شناسند و آن را بر سنت ترجیح می‏دهند و توجه به سنت را با این سؤال كنار می‏گذارند: «چرا این‏گونه زندگی كنیم؟ »
دوم موضوعی است كه تحت عنوان «رادیكالیزه‏شدن مدرنیته‏» از آن یاد می‏شود; یعنی بازكردن درهای زندگی به روی هرچه نو و جدید است و با تكیه به حق انتخاب و حق تصمیم‏گیری، كه بنیادگرایی آن را پشت‏سر می‏گذارد. از آن‏جا كه غربی‏ها زندگی روزمره را سنت‏زدایی كرده‏اند از این‏رو، روش خود را به انحای گوناگون به سایر كشورها القا می‏كنند. ولی قابل توجه آن كه در دنیای كنونی اطلاعات، و در دوره‏ای كه از «دهكده جهانی‏» یاد می‏شود، هنوز سنت‏ها در بسیاری از كشورها حیاتی زنده دارند. شاید بتوان گفت: امروز بین «سنت‏» و «مدرنیته‏» گفت‏وگو مطرح شده است. این خود بحث دیگری است كه مجال دیگری می‏طلبند.

پی‏نوشت‏ها:

1- این مفهوم (جهان رهاشده) را در ترجمه جمله World Runaway به كار برده شده است. گیدنز در 14 جلسه سخن‏رانی در سال‏های پایانی قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یكم مطالبی را در تبیین و نقد جهانی‏شدن مطرح كرده است كه در مجموع، نظرات وی را در این مقاله نشان می‏دهد. این كتاب به همت جناب آقای دكتر سعیدی به فارسی برگردانده شده و انتشارات علم و ادب آن را منتشر كرده است.
2- اومای از طرف‏داران جدی مقوله «جهانی‏شدن‏» است. كتاب او در سال 1995 تحت این عنوان منتشر شد:
Ohmae, Kenichi, The End of the nation-state; The Rise of Regional Economies ( London, Harper Collins, 1995).
3- برای این بحث، از چند سخن‏رانی گیدنز تحت عنوان «جهانی شدن‏» استفاده شده است.
4- theory of Structuration.
5- این قسمت عمدتا از سخن‏رانی گیدنز تحت عنوان «یكپارچگی جهانی‏» اقتباس شده كه در نوامبر سال 1999 در بنگاه سخن‏پراكنی بریتانیا ارائه گردیده است.
6- Globalization in Question.
7- Detraditionlization.
8 و 9- آنتونی گیدنز، جامعه‏شناسی، ترجمه منوچهرصبوری، تهران، نشرنی، 1373، ص‏60-61
سایر منابع
- نگارنده، تامین اجتماعی، چاپ پنجم، مشهد، انتشارات دانشگاه امام رضاعلیه السلام، 1377;
- آنتونی گیدنز، گفتارهایی درباره یكپارچگی جهانی; جهان رهاشده، ترجمه عبدالوهاب سعیدی، تهران، علم و ادب، 1379