فمينيسم، فراز يا فرود-قسمت دوم
فمينيسم، فراز يا فرود-قسمت دوم
منبع: مجله پرسمان
ب) اومانیسم
مفهوم امروزی واژه اومانیسم آن، چیزی است كه «شلر» آلمانی مطرح كرده است «خواست انسان، معیار و مقیاس همه چیز است» (1) . بر این اساس، اومانیسم نگرشی كلی است كه بینشهای فلسفی، هنری، حقوقی، اخلاقی و حتی رشتههای علمی را تحت تاثیر قرار میدهد و جهتدار میسازد . از این منظر، باید انسان در جهان بینی، هنر، ایدئولوژی، اخلاق، حقوق و . . . مدار و محور هرگونه تلاش قرار گیرد و خالق همه ارزشها و ملاك تشخیص خیر و شر باشد . در واقع «انسان» جای «خدا» مینشیند و قادر است توجه به دین و ارتباط با ماورای طبیعت مشكلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل كند . (2)نتیجه اومانیسم، مادی قلمداد كردن انسان، نفی حاكمیتخداوند، زمینی ساختن دین و بی اعتبار كردن آن است . آنچه اصالت دارد، خواستهها و لذاتهای انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید در جهت تامین هواهای افراد و هماهنگ با خواستهای آنها گام بردارد . اومانیستها اگر از «دین انسانی» نیز سخن میگویند، مرادشان دین تابع هوسهای این و آن است . مبنای فلسفی اومانیسم متاخر، پوزیتویسم است . اگوست كنت، بنیان گذار مكتب پوزیتویسم، (در اوایل قرن نوزدهم) با اعتراف به ضرورت دین برای بشر معبود آن را «انسانیت» قرار داد، خودش عهده دار رسالت این آیین شد و مراسمی برای پرسشش فردی و گروهی تعیین كرد) . آیین انسانپرستی (جنوبی، كه نمونه كامل اومانیسم بود، در فرانسه و انگلستان و سوئد و امریكا پیروانی پیدا كرد كه رسما به آن گرویدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند . این گروه خانه اگوست كنت در پاریس را كعبه میدانند و معشوقه ناكامش را چون مریم عذرا میشمارند . (3)
فمینیسم در آغاز شكلگیری، ماهیتی اومانیستی داشت . اگوست كنت، جان استوارت میل و همسرش هاربت تایلور، ساراگریمكه و فرانسیس در قرن نوزدهم از معروفترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به زنان و نخستین رهبران فمینیسم لیبرالی بودند . ترتیب جنسی آرمانی برای فمینیستهای لیبرال، ترتیبی است كه طی آن هر فردی هر نوع زندگی را كه میخواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود . این گروه، جنسیت فرد را با حقوق او صد در صد بی ارتباط میداند و معتقد است كه سرشت زنانه و مردانه كاملا یكسان بوده، تنها «انسان» وجود دارد نه جنسیت . از این رو با پذیرش نقشهای متفاوت و از پیش تعیین شده برای مذكر و مؤنث در خانواده مخالف است و چنان باور دارد كه در روابط زناشویی، شادكامی و لذت خود محورانه زن و شوهر اصل است نه تشكیل خانواده و تربیت فرزند . (4)
اگر هوس انسان محور و ملاك همه امور باشد، قانون اعطای حق خودداری از تمكین جنسی به زنان در مقابل همسر، مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی و اجتماعی و كورتاژ و . . . و همجنس بازی بر اساس جدایی روابط از تولید مثل و حق تسلط بر بدن و روابط جنسی و نیز مبارزه با بسیاری از احكام دینی و مقررات اجتماعی پدیدآورنده محدودیتهای شرعی، اخلاقی و حقوقی به بهانه مخالفتبا انسانیت انسانها، در همین راستا تحقق مییابد .
اومانیسم با همه اشكالات سكولاریسم رو به رو است . افزون بر این، حقوق مردم كه ابزار زندگی جمعی و تامین سعادت آنان است، نباید تنها به واقعیتهای صرفا تجربی و متغیر منوط شود; زیرا این كار ممكن است آثاری به ظاهر مفید در بر داشته باشد; اما مضافا بر سستی مبانی فلسفی پوزیتویسم كه همه واقعیتهای عالم را مادی و محسوس میپندارند و شناختهای تجربی و حسی را جزم اندیشانه، عاری از خطا و اشتباه فرض میكند، پوزیتویسم حقوقی از نظام زندگی مدنی و حقوقی اجتماعی اخلاق زدایی كرده، حقوق را به نوعی حل المسائل مبتنی بر تجربه تبدیل میكند كه به نام انسان و انسانیت جز تامین هر چه بیشتر منافع مادی هدفی ندارد و سایر مصالح انسان را در نظر نمیگیرد . بدین سبب امروزه در جوامعی كه حقوق را در خدمت هوسها و خواستههای انسان قرار دادهاند، (5) بسیاری از روشهای خلاف اخلاق و عفت رسمیتیافته است . اومانیسم، رابطه مخلوقیت و بندگی آدمیان با خداوند را آگاهانه نفی میكند; در حالی كه توجه به خداوند تبارك و تعالی (حقیقت مطلق) و رابطه انسان با او مبنای هر حق و حقوقی به شمار میآید .
«انسان» موضوع اومانیسم، حیوان ناطق و موجود مادی صرف است و انسانیت مورد نظر آنان نیز چیزی جز غرائز و تمنیات نفسانی نیست; در حالی كه انسان موجودی مادی و معنوی است و بعد مادیاش وسیله تكامل روحی و معنوی او شمرده میشود; و انسانیت انسان در قرب الی الله و وصول به مقام خلیفة اللهی نهفته است . آری، همه چیز برای انسان خلق شده است; اما انسان مخلوق خدا است نه شریك و در عرض او . سخن «كانت» - «هر انسان باید به عنوان غایتی فی نفسه مطلق در نظر گرفته شود و نه آن كه صرفا وسیلهای برای تحقق بعضی مقاصد باشد» - و اصل حرمت گذاری مطلق و بی قید و شرط به انسان با اسلام، سازگار نیست; (6) گرچه ممكن است گفتار كانت در مقام نقادی عقل عملی، به جهتی دیگر ناظر بوده، با انسانشناسی اسلام مخالفت نداشته باشد . (7)
افزون بر این، همه چیز برای انسان خلق شده، ولی خود او برای تقرب به خداوند پدید آمده است; «و اصطنعتك لنفسی» (8) و «خلقتك لاجلی» .
معمولا در گرایشهای فمینیستی از برابری زن و مرد و محور قرار دادن «انسانیت» سخن به میان میآید; اما عملا در این گروهها دفاع یك جانبه از زن و «زن مداری» چشمگیر است . آلیسون جگر (Alison Jaggar) مینویسد:
«بر خلاف تصور، آرمان رادیكال فمینیستها آرمان دو جنسی نیست، آرمان دو جنسی (Androgyny) متضمن تركیبی از صفات مردانه و زنانه است; حال آن كه بسیاری از رادیكال فمینیستها، صفات ارزشمند را صفات ویژه زن میدانند . از این رو، آرمان انسانی آرمان زن است . . . . انسان آرمانی زنی است كه میتواند تمام نیروهای انسانی خود را تكامل بخشد . . . . یكی از شعارهای رادیكال فمینیسم، این مفهوم را چنین خلاصه میكند: «آینده مؤنث است .» . (9) «سیمون دو بوار» نیز موجودیت مرد را مصداق «دوزخ بر هم زننده فردیت و آزادی زنان» قرار میدهد . (10)
ج) لیبرالیسم
لیبرالیسم از واژه Liberty ] »به معنای آزادی بی قید و شرط در انتخاب هرگونه زندگی و به عبارت دیگر، آزادی انسان در خواستهها و تمنیاتش و تلاش در راه رسیدن به آن پذیرفته شده است . (11) این فلسفه آزادی و خوشباشی كه شایعترین فصل مشترك جهان بینی مردم غرب به شمار میآید، تا حدی معلول محدویتهای قرون وسطایی دنیای غرب است . رهاورد این محدودیتها، جریان آزادی خواهی افراطی و اصالت لذت است كه بعد از رنسانس شكل گرفت . یكی از مبانی مهم لیبرالیسم، اصالت فرد و نفی هر نوع سرچشمه و مبدا آگاهی غیر از تشخیص فردی است . جرمی بنتام میگوید: «به طور كلی میتوان گفت هیچ كس به خوبی خود شما نمیداند چه چیزی به نفع شما است . هیچ كس با چنین پیگیری و شور و شوقی، مایل به دنبال كردن آن نیست» (12) ; به عبارت دیگر، چه كسی حق دارد بگوید خواست «واقعی» و مصلحت هر كس، غیر از آن چیزی است كه خود او میگوید؟ به گفته «آیزایابرلین» ،«این عمل، نوعی «خود جایگزین سازی شرم آور» است . هر یك از افراد را باید قابل اعتمادترین داور در امیال خویش به حساب آورد» . (13)
این طرز فكر در نخستین جلوههایش، در فرهنگ و تمدن اخیر غربی بر اساس اصالت فرد و نفی حاكمیت هر نوع نظام اجتماعی به وجود آمد; گرچه آرام آرام به سوی پذیرش نسبی جامعه حركت كرد و از «لیبرالیسم سوسیال» سر در آورد:
«هسته متافیزیكی و هستی شناختی لیبرالیسم ، فردگرایی است . تعهدات لیبرالی نسبتبه آزادی، مدارا و حقوق فردی از همین مقدمه ناشی میشود . . . فرد گرایی هستی شناختی، مبانی فلسفی لازم برای فرد گرایی اخلاقی و سیاسی را به وجود میآورد; لذا در این طرز تفكر، فرد و حقوق و خواستهای او از هر لحاظ بر جامعه و حقوق و خواستهای آن مقدم داشته میشود .» (14) همچنین تملك مطلق انسان بر خویشتن، از اندیشه فردگرایی ملكی لیبرالی ناشی شده است كه به موجب آن زندگی «فرد» به خود او «تعلق» دارد . این زندگی، دارایی خود او است; به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و میتواند با آن هر طور كه مایل است رفتار كند . (15) «هابز» آزادی را حق طبیعی انسان، به نحوی كه هیچ كس حق محدود كردن آن را ندارد، میپنداشت .
تجربه گرایی نیز از اصول این طرز فكر است . مبانی آكادمیك تجربه گرایی، بخشی از تاریخ لیبرالیسم است . راسل در «فلسفه سیاست» میگوید: «جوهر بینش لیبرالی این نیست كه چه باورهایی پذیرفته شدهاند، بلكه چگونگی پذیرفتن آنها است . باورها باید به گونهای آزمایشی پذیرفته شوند . بدین گونه است كه روش قبول آرا در علم را در مقابل عقاید خداشناسانه یا فلسفی قرار میدهیم .» (16)
برای درك تاثیرات لیبرالیسم در گرایشهای فمینیستی، توجه به ویژگیها و نتایج انسانشناسی لیبرال سودمند است:
فمینیسم تا حدود زیادی مدیون لیبرالیسم است . فمینیستهای اولیه از فرد گرایی لیبرالی متاثر بودند . یكی از گرایشهای فمینیستی معاصر گرایش اگزیستانسیالیستی (مكتب اصالت وجود) مبتنی بر تفسیر خاص «سیمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است . مفهوم «آزادی و اختیار مطلق» در اگزیستانسیالیسم، صورتی افراطی از مفهوم لیبرالی و اومانیستی «آزادی» است كه در واقع، جز میدان دادن به هواهای نفسانی معنایی ندارد .
از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، انسان، به هیچ جبر و ضرورتی محكوم نیست و بر عكس همه موجودات دیگر كه سرشت و بیعتخاص دارند، طبیعتی خاص ندارد و موجودی كاملا مختار و آزاد است . دایره آزادی او تا آن جا است كه حتی خودش به خودش سرشت و ماهیت میدهد . این امر مستلزم آن است كه هر چه ضد آزادی او باشد، وی را از انسانیتخارج كند . بنابراین، انسان نباید به چیزی تعلق داشته باشد و نباید بنده و تسلیم چیزی جز خود شود . پس اگر كسی بخواهد انسانیتش را حفظ كند، باید آزاد آزاد باشد . به همین دلیل، اگزیستانسیالیستهای الحادی حتی اعتقاد به خدا را منافی آزادی بشر و ضد كمال انسان میدانند . (21)
نفی نهاد ازدواج و خانواده و معرفی آن به عنوان فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان در گفتار «سیمون دوبوار» و جایگزینی نظریه «زوج آزاد» و «همزیستی مشترك» و بدون هیچگونه تعهد و مسؤولیتی میان زن و مرد برای تامین آزادی مطلق زن و مرد، و تصریح به «سوسیالیسم جنسی» كه زن و مرد بتوانند هر دو آزاد باشند (22) ، در همین راستا ارزیابی میشود; و نیز این كه «كنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان» میگوید: «هیچ مكانی نباید به جنس مشخصی مختص باشد .» از این رو، داشتن استخرهای شنای مختلط برای زن و مرد و حضور بدون محدودیت زن و مرد در همه مجامع و اماكن لابهلای همدیگر و مختلط ارزشی لیبرالیستی - فمینیستی است .
در مورد فردگرایی هستی شناختی باید گفت، هرگونه تفسیری از حیات انسانی (اصالت فرد یا اصالت جامعه) بدون در نظر گرفتن هستی بخش و غرض او از اعطای هستی، تفسیری خود پندارانه و خطا است . در اسلام، زندگی فردی و اجتماعی دو چهره گوناگون از حقیقت زندگی انسان شمرده میشود; هدف حقوق كه تامین سعادت اجتماعی است، بدون در نظر گرفتن كمال انسانی و سعادت افراد قابل وصول نخواهد بود; اما در عین حال، در ظرف تعارض منافع و خواستههای فرد با اصل نظام و سعادت مردم، مصلحت عمومی مقدم است و منافع فردی در حد ضرورت محدود میگردد . در مورد عقل مداری نیز اسلام، ضمن ارج نهادن به شناختهای عقلانی، به عقلانیت ابزاری «اصالت» نمیدهد; زیرا راسیونالیسم انسان را از وحی كه متعالیترین و دقیقترین و مطمئنترین سرچشمه معارف و شناختبشر است، محروم میكند . از سوی دیگر اسلام عقل را فقط ابزار تامین امیال، غرائز و منافع مادی بشر نمیداند . در اسلام شان عقل كنترل و هدایت امیال و غرائز و رهنمون ساختن بشر به كمال لایق انسانی است .
و اما تجربه گرایی، بسیاری از متفكران و جهان شناسان همچون «ماكس پلانگ» ، «انیشتین» ، «جیمز جینر» ، «هیزنبرگ» و «ادینگتون» معتقدند جهانشناسی و معرفت علمی غرب باید در اعتبار برخی مبانی متافیزیكی و عرفانی در عرصه علم فیزیك تجدید نظر جدی كند; در غیر این صورت، تنها با اعتقاد به مبانی صرفا حسی و تجربی نمیتوان معرفتی واضح، چند بعدی و غیر متعارض درباره جهان هستی به دست آورد . (23)
آزادی را نیز اگر به درستی معنا كنیم، در اسلام آزادی، بستر حركت تكاملی انسان بوده و بدین سبب ارزش بسیار دارد . وصول به مقام شامخ انسانیت (خلافت الاهی) جز در پرتو آزادیهای صحیح انسانی ممكن نیست; ولی نباید از یاد برد كه خالق بشر او را آزاد، اما هدفمند و مسؤول آفریده است . پس آزادی باید در خدمت هدف خلقت (تكامل انسان و رسیدن به قرب الی الله) قرار گیرد . در اسلام، آزادی «حرمت» دارد; اما در چارچوب سعادت و كمال انسانی محدود میگردد; زیرا حرمت آزادی از حرمتخود انسان بیشتر نیست . در اسلام آزادی، مطلق و بدون حد و مرز توجیهی ندارد . آزادیای كه به هیچ اصلی، پایبند نباشد، فاجعه است . وجود هر قاعده فكری یا انسانی مستلزم نوعی حد و حصر منطقی برای آزادی است . در اسلام، علاوه بر سه پرسش «آزادی از چه؟ برای چه؟ و برای كه؟» ، آزادی در قبال «چه كسی؟» نیز مطرح میگردد . انسانها در قبال دیگران آزادند; اما آیا در مقابل خداوند نیز آزادند؟ انسان «خود» و «سرخود» نیامده است تا «سرخود» باشد . انسان، مخلوق خدا و محتاج و بنده او است و ایمان به خدا، یعنی بندگی وی و آزادی از هر چه غیر او است . مؤمن، در برابر هستی و همه انسانها آزاد است; اما در مقابل خدا و آنچه او فرموده، تعهد دارد . آزادیهای جنسی و افكار لیبرالیستی به اضطرابهای روزافزون، پوچگرایی، بحران هویت و پناه بردن به مخدرات و مسكرات میانجامد . انسان پرورش یافته در مكتب لیبرالیسم به مواد مخدر و مسكر پناه میبرد تا در خمار و مستی و اعتیاد لحظهای از آلام جسمی و روحی رهایی یابد; و این خود غفلتی دیگر است; و چه فاجعهای اسفناكتر از این كه «انسانیت» انسان را از او سلب كرده، افتخار كنند او را به مقام «حیوان مملو از غرائز و امیال كه هر جور میخواهد رفتار میكند» تنزل دادهاند!
یكی از محوریترین آرمانهای فمینیسم، اصل برابری كامل و یكنواخت و دور از هر گونه تفاوت حقوق زنان و مردان است . «جان استوارت میل» در كتاب فرمانبرداری زنان مینویسد: «اصل حاكم بر روابط میان دو جنس، خطا است . اصل برابری كامل را باید جایگزین این اصل نمود .» (24)
مونیك ویتیگ یكی از معروفترین صاحب نظران رادیكال فمینیست در سال 1979 در مقالهای تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمیآید» مینویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیات، كاریكاتورها و ساختههای فرهنگی نیست . زنان یك طبقهاند . زن نیز مانند مرد مقولهای سیاسی و اقتصادی است نه مقولهای ابدی . . . . بنابراین، هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان یك طبقه است .» (25)
سوسیال فمینیستها نیز با تعمیم شعار «امر شخصی سیاسی است» (personalispolitical) رادیكال فمینیستها به این نتیجه رسیدند كه تمایز عمومی/خصوصی پدیدهای تجویزی و تحمیلی است و در قرن نوزدهم به شیوههای مختلف جهت منطقی جلوه دادن استثمار زنان به كار میرفت . (26) مضامین شاخص نظریههای نابرابری جنسی این است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعیتهای متفاوت قرار گرفتهاند بلكه این تفاوت با نابرابری همراه بوده است . دیگر این كه زنان از نظر استعدادها و ویژگیهای فطری با مردان تفاوت دارند، اما این تفاوت طبیعی اهمیت ندارد و نمیتواند مبنای تفاوت اجتماعی زن و مرد قرار گیرد . بر همین اساس، فمینیستهای لیبرال برای فعالیتهای خصوصی و بدون مزد زنان در حریم خانواده ارزش قائل نیستند و معتقدند مردان از بیشترین پاداشهای زندگی كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعی استسود میبرند و مانع راهیابی زنان به عرصه فعالیتهای عمومی كه منبع بزرگترین پاداشهای اجتماعی است، میشوند . (27)
به نظر ما، مشروعیت نظام حقوقی به ابتنای آن بر مصالح و مفاسد نفس الامری بستگی دارد نه به آرا و امیال مردم . از این رو، نظام حقوقی مطلوب باید واقعیات زیستشناختی و روان شناختی و جامعه شناختی و همه اوضاع و احوال و شرایط را در نظر بگیرد . در تعیین حقوق و تكالیف، باید با توجه به اشتراك حقوق و تكالیف مشترك و در موارد متفاوت - هر گاه تفاوتها به نحوی باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الامری شود - حقوق و تكالیف متمایز جعل شود .
اسلام، بر خلاف آنچه در تاریخ و فرهنگ قرنهای پیشین غرب و شرق تصور میشد، زن و مرد را در امتیازات تكوینی و تشریعی یكسان دانسته است . چند نمونه از این موارد عبارتند از:
1 . تساوی در ماهیت انسانی و لوازم آن (نساء/1، شوری/11، حجرات/13، اعراف/189 و) . . .
2 . تساوی در راه تكامل انسانی و قرب به خدا و عبودیت (نساء/124، نحل/97، توبه/72، احزاب/35)
3 . تساوی در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ایمان (توبه/67 و 68، نور/26، آل عمران/43 و) . . .
4 . اشتراك در اكثر قریب به اتفاق تكالیف و مسؤولیتها، (بقره/183، نور/2 و 31و 32، مائده 38 و) . . .
5 . استقلال اجتماعی، سیاسی و اعتقادی زنان و حق مشاركت (ممتحنه/10- 12 و) . . .
6 . استقلال اقتصادی زنان (نساء/33)
7 . برخورداری مادران از حقوق خانوادگی نظیر پدران، و بیشتر بودن حق مادر در برخی موارد با توجه به زحمات و تكالیف و مسؤولیت هایش (عنكبوت/8، اسراء/23 و 24، بقره/83، مریم/14، انعام/126، نساء/36، لقمان/15 و 14، احقاف/15)
پینوشتها:
1 . انسانشناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ص 17 .
2. Davisies tony; Humanism; london and New York; routledge; P.28.
3 . سیر حكمت در اروپا، ج 3، ص 112- 133 .
4 . نگاهی به فمینیسم، ص 12 .
5 . ر . ك: فلسفه حقوق، ص 69- 74 .
6 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص 46 .
7 . سیر حكمت در اروپا، ج 2، ص 270- 291 .
8 . طه (20): 41 .
9. The future is female
ر . ك: مجله زنان، شماره 31، ص 42 .
10 . نگاهی به فمینیسم، ص 17 .
11. B.B.C, English Dictionary, P.644.
12 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ص 42 و 43 .
13 . همان .
14 . همان، ص 20- 19 .
15 . همان، ص 38 .
16 . همان، ص 36 و 37 و 190 .
17 . همان، ص 83- 87 .
18 . ر . ك: دائرة المعارف آلمانی «فروكهاوس» .
19 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ص 84- 138 .
20 . همان ص 40- 52; بررسی و تحلیلی از: جهاد، عدالت، لیبرالیسم، شهید بهشتی، ص 62- 67 .
21 . انسان بر آستان دین (خلاصه آثار استاد شهید)، دانشگاه امام صادق (ع)، ص 138 و 139 .
22 . نگاهی به فمینیسم، ص 16 و 17 .
23 . ر . ك: در اسارت آزادی، نعمت الله باوند، ص 209- 222 .
24 . نگاهی به فمینیسم، ص 51 .
25 . مجله زنان، شماره 31، ص 42 .
26 . همان، ص 44 .
27 . نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ریترز جورج، ص 519 .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}