فمينيسم، فراز يا فرود-قسمت دوم
نويسنده:سید ابراهیم حسینی
منبع: مجله پرسمان
«فمینیسم‏» (feminism) واژه‏ای فرانسوی است كه در قرن نوزدهم به «جنبش زنان‏» اطلاق می‏شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسی زنان بر اساس آرمان برابری‏طلبی‏» اطلاق می‏شود . پس از آشنایی اجمالی با مفهوم فمینیسم و تلقی‏های مختلف از آن، اشاره به ریشه‏ها و زیرساخت‏های فكری فمینیسم و نمودها و پیامدهای آن سودمند می‏نماید . فمینیسم در سكولاریسم، اومانیسم و لیبرالیسم ریشه دارد كه در قسمت قبل به نقد مبنای سكولاریستی آن پرداختیم; در این قسمت به دو مورد دیگر می‏پردازیم:

ب) اومانیسم

مفهوم امروزی واژه اومانیسم آن، چیزی است كه «شلر» آلمانی مطرح كرده است «خواست انسان، معیار و مقیاس همه چیز است‏» (1) . بر این اساس، اومانیسم نگرشی كلی است كه بینش‏های فلسفی، هنری، حقوقی، اخلاقی و حتی رشته‏های علمی را تحت تاثیر قرار می‏دهد و جهت‏دار می‏سازد . از این منظر، باید انسان در جهان بینی، هنر، ایدئولوژی، اخلاق، حقوق و . . . مدار و محور هرگونه تلاش قرار گیرد و خالق همه ارزش‏ها و ملاك تشخیص خیر و شر باشد . در واقع «انسان‏» جای «خدا» می‏نشیند و قادر است توجه به دین و ارتباط با ماورای طبیعت مشكلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل كند . (2)
نتیجه اومانیسم، مادی قلمداد كردن انسان، نفی حاكمیت‏خداوند، زمینی ساختن دین و بی اعتبار كردن آن است . آنچه اصالت دارد، خواسته‏ها و لذات‏های انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید در جهت تامین هواهای افراد و هماهنگ با خواست‏های آن‏ها گام بردارد . اومانیست‏ها اگر از «دین انسانی‏» نیز سخن می‏گویند، مرادشان دین تابع هوس‏های این و آن است . مبنای فلسفی اومانیسم متاخر، پوزیتویسم است . اگوست كنت، بنیان گذار مكتب پوزیتویسم، (در اوایل قرن نوزدهم) با اعتراف به ضرورت دین برای بشر معبود آن را «انسانیت‏» قرار داد، خودش عهده دار رسالت این آیین شد و مراسمی برای پرسشش فردی و گروهی تعیین كرد) . آیین انسان‏پرستی (جنوبی، كه نمونه كامل اومانیسم بود، در فرانسه و انگلستان و سوئد و امریكا پیروانی پیدا كرد كه رسما به آن گرویدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند . این گروه خانه اگوست كنت در پاریس را كعبه می‏دانند و معشوقه ناكامش را چون مریم عذرا می‏شمارند . (3)
فمینیسم در آغاز شكل‏گیری، ماهیتی اومانیستی داشت . اگوست كنت، جان استوارت میل و همسرش هاربت تایلور، ساراگریمكه و فرانسیس در قرن نوزدهم از معروف‏ترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به زنان و نخستین رهبران فمینیسم لیبرالی بودند . ترتیب جنسی آرمانی برای فمینیست‏های لیبرال، ترتیبی است كه طی آن هر فردی هر نوع زندگی را كه می‏خواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود . این گروه، جنسیت فرد را با حقوق او صد در صد بی ارتباط می‏داند و معتقد است كه سرشت زنانه و مردانه كاملا یكسان بوده، تنها «انسان‏» وجود دارد نه جنسیت . از این رو با پذیرش نقش‏های متفاوت و از پیش تعیین شده برای مذكر و مؤنث در خانواده مخالف است و چنان باور دارد كه در روابط زناشویی، شادكامی و لذت خود محورانه زن و شوهر اصل است نه تشكیل خانواده و تربیت فرزند . (4)
اگر هوس انسان محور و ملاك همه امور باشد، قانون اعطای حق خودداری از تمكین جنسی به زنان در مقابل همسر، مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی و اجتماعی و كورتاژ و . . . و همجنس بازی بر اساس جدایی روابط از تولید مثل و حق تسلط بر بدن و روابط جنسی و نیز مبارزه با بسیاری از احكام دینی و مقررات اجتماعی پدیدآورنده محدودیت‏های شرعی، اخلاقی و حقوقی به بهانه مخالفت‏با انسانیت انسان‏ها، در همین راستا تحقق می‏یابد .

اومانیسم با همه اشكالات سكولاریسم رو به رو است . افزون بر این، حقوق مردم كه ابزار زندگی جمعی و تامین سعادت آنان است، نباید تنها به واقعیت‏های صرفا تجربی و متغیر منوط شود; زیرا این كار ممكن است آثاری به ظاهر مفید در بر داشته باشد; اما مضافا بر سستی مبانی فلسفی پوزیتویسم كه همه واقعیت‏های عالم را مادی و محسوس می‏پندارند و شناخت‏های تجربی و حسی را جزم اندیشانه، عاری از خطا و اشتباه فرض می‏كند، پوزیتویسم حقوقی از نظام زندگی مدنی و حقوقی اجتماعی اخلاق زدایی كرده، حقوق را به نوعی حل المسائل مبتنی بر تجربه تبدیل می‏كند كه به نام انسان و انسانیت جز تامین هر چه بیش‏تر منافع مادی هدفی ندارد و سایر مصالح انسان را در نظر نمی‏گیرد . بدین سبب امروزه در جوامعی كه حقوق را در خدمت هوس‏ها و خواسته‏های انسان قرار داده‏اند، (5) بسیاری از روش‏های خلاف اخلاق و عفت رسمیت‏یافته است . اومانیسم، رابطه مخلوقیت و بندگی آدمیان با خداوند را آگاهانه نفی می‏كند; در حالی كه توجه به خداوند تبارك و تعالی (حقیقت مطلق) و رابطه انسان با او مبنای هر حق و حقوقی به شمار می‏آید .
«انسان‏» موضوع اومانیسم، حیوان ناطق و موجود مادی صرف است و انسانیت مورد نظر آنان نیز چیزی جز غرائز و تمنیات نفسانی نیست; در حالی كه انسان موجودی مادی و معنوی است و بعد مادی‏اش وسیله تكامل روحی و معنوی او شمرده می‏شود; و انسانیت انسان در قرب الی الله و وصول به مقام خلیفة اللهی نهفته است . آری، همه چیز برای انسان خلق شده است; اما انسان مخلوق خدا است نه شریك و در عرض او . سخن «كانت‏» - «هر انسان باید به عنوان غایتی فی نفسه مطلق در نظر گرفته شود و نه آن كه صرفا وسیله‏ای برای تحقق بعضی مقاصد باشد» - و اصل حرمت گذاری مطلق و بی قید و شرط به انسان با اسلام، سازگار نیست; (6) گرچه ممكن است گفتار كانت در مقام نقادی عقل عملی، به جهتی دیگر ناظر بوده، با انسان‏شناسی اسلام مخالفت نداشته باشد . (7)
افزون بر این، همه چیز برای انسان خلق شده، ولی خود او برای تقرب به خداوند پدید آمده است; «و اصطنعتك لنفسی‏» (8) و «خلقتك لاجلی‏» .

معمولا در گرایش‏های فمینیستی از برابری زن و مرد و محور قرار دادن «انسانیت‏» سخن به میان می‏آید; اما عملا در این گروه‏ها دفاع یك جانبه از زن و «زن مداری‏» چشمگیر است . آلیسون جگر (Alison Jaggar) می‏نویسد:
«بر خلاف تصور، آرمان رادیكال فمینیست‏ها آرمان دو جنسی نیست، آرمان دو جنسی (Androgyny) متضمن تركیبی از صفات مردانه و زنانه است; حال آن كه بسیاری از رادیكال فمینیست‏ها، صفات ارزشمند را صفات ویژه زن می‏دانند . از این رو، آرمان انسانی آرمان زن است . . . . انسان آرمانی زنی است كه می‏تواند تمام نیروهای انسانی خود را تكامل بخشد . . . . یكی از شعارهای رادیكال فمینیسم، این مفهوم را چنین خلاصه می‏كند: «آینده مؤنث است .» . (9) «سیمون دو بوار» نیز موجودیت مرد را مصداق «دوزخ بر هم زننده فردیت و آزادی زنان‏» قرار می‏دهد . (10)

ج) لیبرالیسم

لیبرالیسم از واژه Liberty ] »به معنای آزادی بی قید و شرط در انتخاب هرگونه زندگی و به عبارت دیگر، آزادی انسان در خواسته‏ها و تمنیاتش و تلاش در راه رسیدن به آن پذیرفته شده است . (11) این فلسفه آزادی و خوش‏باشی كه شایع‏ترین فصل مشترك جهان بینی مردم غرب به شمار می‏آید، تا حدی معلول محدویت‏های قرون وسطایی دنیای غرب است . رهاورد این محدودیت‏ها، جریان آزادی خواهی افراطی و اصالت لذت است كه بعد از رنسانس شكل گرفت . یكی از مبانی مهم لیبرالیسم، اصالت فرد و نفی هر نوع سرچشمه و مبدا آگاهی غیر از تشخیص فردی است . جرمی بنتام می‏گوید: «به طور كلی می‏توان گفت هیچ كس به خوبی خود شما نمی‏داند چه چیزی به نفع شما است . هیچ كس با چنین پی‏گیری و شور و شوقی، مایل به دنبال كردن آن نیست‏» (12) ; به عبارت دیگر، چه كسی حق دارد بگوید خواست «واقعی‏» و مصلحت هر كس، غیر از آن چیزی است كه خود او می‏گوید؟ به گفته «آیزایابرلین‏» ،
«این عمل، نوعی «خود جایگزین سازی شرم آور» است . هر یك از افراد را باید قابل اعتمادترین داور در امیال خویش به حساب آورد» . (13)
این طرز فكر در نخستین جلوه‏هایش، در فرهنگ و تمدن اخیر غربی بر اساس اصالت فرد و نفی حاكمیت هر نوع نظام اجتماعی به وجود آمد; گرچه آرام آرام به سوی پذیرش نسبی جامعه حركت كرد و از «لیبرالیسم سوسیال‏» سر در آورد:
«هسته متافیزیكی و هستی شناختی لیبرالیسم ، فردگرایی است . تعهدات لیبرالی نسبت‏به آزادی، مدارا و حقوق فردی از همین مقدمه ناشی می‏شود . . . فرد گرایی هستی شناختی، مبانی فلسفی لازم برای فرد گرایی اخلاقی و سیاسی را به وجود می‏آورد; لذا در این طرز تفكر، فرد و حقوق و خواست‏های او از هر لحاظ بر جامعه و حقوق و خواست‏های آن مقدم داشته می‏شود .» (14) همچنین تملك مطلق انسان بر خویشتن، از اندیشه فردگرایی ملكی لیبرالی ناشی شده است كه به موجب آن زندگی «فرد» به خود او «تعلق‏» دارد . این زندگی، دارایی خود او است; به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و می‏تواند با آن هر طور كه مایل است رفتار كند . (15) «هابز» آزادی را حق طبیعی انسان، به نحوی كه هیچ كس حق محدود كردن آن را ندارد، می‏پنداشت .
تجربه گرایی نیز از اصول این طرز فكر است . مبانی آكادمیك تجربه گرایی، بخشی از تاریخ لیبرالیسم است . راسل در «فلسفه سیاست‏» می‏گوید: «جوهر بینش لیبرالی این نیست كه چه باورهایی پذیرفته شده‏اند، بلكه چگونگی پذیرفتن آن‏ها است . باورها باید به گونه‏ای آزمایشی پذیرفته شوند . بدین گونه است كه روش قبول آرا در علم را در مقابل عقاید خداشناسانه یا فلسفی قرار می‏دهیم .» (16)
برای درك تاثیرات لیبرالیسم در گرایش‏های فمینیستی، توجه به ویژگی‏ها و نتایج انسان‏شناسی لیبرال سودمند است:
  • در لیبرالیسم، این واژه معمولا به صورت «آزادی از» چیزی تعریف می‏شود و نه «آزادی برای‏» منظوری; یعنی تفسیر آزادی به معنای سلبی آن و به مثابه موقعیتی كه در آن شخص به هیچ قیدی مقید نیست و در امورش هیچ‏گونه و از سوی هیچ منبعی، هیچ مداخله‏ای نمی‏شود . (17)
  • فارغ بودن انسان از حاكمیت وحی و شریعت و قانون الاهی و دینی و اكتفا به داده‏های صرفا بشری در قوانین اجتماعی بدون هیچ التزامی به رهنمود انبیا . (18)
  • اباحی گری و مدارای مبتنی بر پلورالیسم عقیدتی، یعنی هر فرد می‏تواند به هر چیزی معتقد باشد و هر چیز را تبلیغ كند و هرگونه مایل است عمل كند و كسی یا نهادی حق مداخله ندارد . (19)
  • لیبرالیسم معتقد است رشد انسانی از نظر شخصی و شخصیتی و فرهنگی و رفتاری یا اقتصادی و اجتماعی به این است كه هر كس هرگونه دلش می‏خواهد حركت كند و قید و بندی را نپذیرد . فرد از دیدگاه «هابز» ، «هیوم‏» و «بنتام‏» به این مفهوم كه هدف‏ها و مقاصد خود را به حكم عقل برگزیند، عاقل نیست; به عكس، این شهوات، خواهش‏ها، تمنیات و بیزاری‏ها هستند كه به فرد جان می‏بخشند و انگیزه لازم برای حركت در سمت و سوی معینی را فراهم می‏آورند . عقل فقط خدمتكار یا برده شهوات و خواهش‏ها و وسیله محاسبه ارضای تمایلات قلمداد می‏گردد . (20)
    فمینیسم تا حدود زیادی مدیون لیبرالیسم است . فمینیست‏های اولیه از فرد گرایی لیبرالی متاثر بودند . یكی از گرایش‏های فمینیستی معاصر گرایش اگزیستانسیالیستی (مكتب اصالت وجود) مبتنی بر تفسیر خاص «سیمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است . مفهوم «آزادی و اختیار مطلق‏» در اگزیستانسیالیسم، صورتی افراطی از مفهوم لیبرالی و اومانیستی «آزادی‏» است كه در واقع، جز میدان دادن به هواهای نفسانی معنایی ندارد .
    از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، انسان، به هیچ جبر و ضرورتی محكوم نیست و بر عكس همه موجودات دیگر كه سرشت و بیعت‏خاص دارند، طبیعتی خاص ندارد و موجودی كاملا مختار و آزاد است . دایره آزادی او تا آن جا است كه حتی خودش به خودش سرشت و ماهیت می‏دهد . این امر مستلزم آن است كه هر چه ضد آزادی او باشد، وی را از انسانیت‏خارج كند . بنابراین، انسان نباید به چیزی تعلق داشته باشد و نباید بنده و تسلیم چیزی جز خود شود . پس اگر كسی بخواهد انسانیتش را حفظ كند، باید آزاد آزاد باشد . به همین دلیل، اگزیستانسیالیست‏های الحادی حتی اعتقاد به خدا را منافی آزادی بشر و ضد كمال انسان می‏دانند . (21)
    نفی نهاد ازدواج و خانواده و معرفی آن به عنوان فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان در گفتار «سیمون دوبوار» و جایگزینی نظریه «زوج آزاد» و «همزیستی مشترك‏» و بدون هیچ‏گونه تعهد و مسؤولیتی میان زن و مرد برای تامین آزادی مطلق زن و مرد، و تصریح به «سوسیالیسم جنسی‏» كه زن و مرد بتوانند هر دو آزاد باشند (22) ، در همین راستا ارزیابی می‏شود; و نیز این كه «كنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان‏» می‏گوید: «هیچ مكانی نباید به جنس مشخصی مختص باشد .» از این رو، داشتن استخرهای شنای مختلط برای زن و مرد و حضور بدون محدودیت زن و مرد در همه مجامع و اماكن لابه‏لای همدیگر و مختلط ارزشی لیبرالیستی - فمینیستی است .

    در مورد فردگرایی هستی شناختی باید گفت، هرگونه تفسیری از حیات انسانی (اصالت فرد یا اصالت جامعه) بدون در نظر گرفتن هستی بخش و غرض او از اعطای هستی، تفسیری خود پندارانه و خطا است . در اسلام، زندگی فردی و اجتماعی دو چهره گوناگون از حقیقت زندگی انسان شمرده می‏شود; هدف حقوق كه تامین سعادت اجتماعی است، بدون در نظر گرفتن كمال انسانی و سعادت افراد قابل وصول نخواهد بود; اما در عین حال، در ظرف تعارض منافع و خواسته‏های فرد با اصل نظام و سعادت مردم، مصلحت عمومی مقدم است و منافع فردی در حد ضرورت محدود می‏گردد . در مورد عقل مداری نیز اسلام، ضمن ارج نهادن به شناخت‏های عقلانی، به عقلانیت ابزاری «اصالت‏» نمی‏دهد; زیرا راسیونالیسم انسان را از وحی كه متعالی‏ترین و دقیق‏ترین و مطمئن‏ترین سرچشمه معارف و شناخت‏بشر است، محروم می‏كند . از سوی دیگر اسلام عقل را فقط ابزار تامین امیال، غرائز و منافع مادی بشر نمی‏داند . در اسلام شان عقل كنترل و هدایت امیال و غرائز و رهنمون ساختن بشر به كمال لایق انسانی است .
    و اما تجربه گرایی، بسیاری از متفكران و جهان شناسان همچون «ماكس پلانگ‏» ، «انیشتین‏» ، «جیمز جینر» ، «هیزنبرگ‏» و «ادینگتون‏» معتقدند جهان‏شناسی و معرفت علمی غرب باید در اعتبار برخی مبانی متافیزیكی و عرفانی در عرصه علم فیزیك تجدید نظر جدی كند; در غیر این صورت، تنها با اعتقاد به مبانی صرفا حسی و تجربی نمی‏توان معرفتی واضح، چند بعدی و غیر متعارض درباره جهان هستی به دست آورد . (23)
    آزادی را نیز اگر به درستی معنا كنیم، در اسلام آزادی، بستر حركت تكاملی انسان بوده و بدین سبب ارزش بسیار دارد . وصول به مقام شامخ انسانیت (خلافت الاهی) جز در پرتو آزادی‏های صحیح انسانی ممكن نیست; ولی نباید از یاد برد كه خالق بشر او را آزاد، اما هدفمند و مسؤول آفریده است . پس آزادی باید در خدمت هدف خلقت (تكامل انسان و رسیدن به قرب الی الله) قرار گیرد . در اسلام، آزادی «حرمت‏» دارد; اما در چارچوب سعادت و كمال انسانی محدود می‏گردد; زیرا حرمت آزادی از حرمت‏خود انسان بیش‏تر نیست . در اسلام آزادی، مطلق و بدون حد و مرز توجیهی ندارد . آزادی‏ای كه به هیچ اصلی، پایبند نباشد، فاجعه است . وجود هر قاعده فكری یا انسانی مستلزم نوعی حد و حصر منطقی برای آزادی است . در اسلام، علاوه بر سه پرسش «آزادی از چه؟ برای چه؟ و برای كه؟» ، آزادی در قبال «چه كسی؟» نیز مطرح می‏گردد . انسان‏ها در قبال دیگران آزادند; اما آیا در مقابل خداوند نیز آزادند؟ انسان «خود» و «سرخود» نیامده است تا «سرخود» باشد . انسان، مخلوق خدا و محتاج و بنده او است و ایمان به خدا، یعنی بندگی وی و آزادی از هر چه غیر او است . مؤمن، در برابر هستی و همه انسان‏ها آزاد است; اما در مقابل خدا و آنچه او فرموده، تعهد دارد . آزادی‏های جنسی و افكار لیبرالیستی به اضطراب‏های روزافزون، پوچ‏گرایی، بحران هویت و پناه بردن به مخدرات و مسكرات می‏انجامد . انسان پرورش یافته در مكتب لیبرالیسم به مواد مخدر و مسكر پناه می‏برد تا در خمار و مستی و اعتیاد لحظه‏ای از آلام جسمی و روحی رهایی یابد; و این خود غفلتی دیگر است; و چه فاجعه‏ای اسفناك‏تر از این كه «انسانیت‏» انسان را از او سلب كرده، افتخار كنند او را به مقام «حیوان مملو از غرائز و امیال كه هر جور می‏خواهد رفتار می‏كند» تنزل داده‏اند!

    یكی از محوری‏ترین آرمان‏های فمینیسم، اصل برابری كامل و یكنواخت و دور از هر گونه تفاوت حقوق زنان و مردان است . «جان استوارت میل‏» در كتاب فرمانبرداری زنان می‏نویسد: «اصل حاكم بر روابط میان دو جنس، خطا است . اصل برابری كامل را باید جایگزین این اصل نمود .» (24)
    مونیك ویتیگ یكی از معروف‏ترین صاحب نظران رادیكال فمینیست در سال 1979 در مقاله‏ای تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمی‏آید» می‏نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیات، كاریكاتورها و ساخته‏های فرهنگی نیست . زنان یك طبقه‏اند . زن نیز مانند مرد مقوله‏ای سیاسی و اقتصادی است نه مقوله‏ای ابدی . . . . بنابراین، هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان یك طبقه است .» (25)
    سوسیال فمینیست‏ها نیز با تعمیم شعار «امر شخصی سیاسی است‏» (personalispolitical) رادیكال فمینیست‏ها به این نتیجه رسیدند كه تمایز عمومی/خصوصی پدیده‏ای تجویزی و تحمیلی است و در قرن نوزدهم به شیوه‏های مختلف جهت منطقی جلوه دادن استثمار زنان به كار می‏رفت . (26) مضامین شاخص نظریه‏های نابرابری جنسی این است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعیت‏های متفاوت قرار گرفته‏اند بلكه این تفاوت با نابرابری همراه بوده است . دیگر این كه زنان از نظر استعدادها و ویژگی‏های فطری با مردان تفاوت دارند، اما این تفاوت طبیعی اهمیت ندارد و نمی‏تواند مبنای تفاوت اجتماعی زن و مرد قرار گیرد . بر همین اساس، فمینیست‏های لیبرال برای فعالیت‏های خصوصی و بدون مزد زنان در حریم خانواده ارزش قائل نیستند و معتقدند مردان از بیش‏ترین پاداش‏های زندگی كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعی است‏سود می‏برند و مانع راهیابی زنان به عرصه فعالیت‏های عمومی كه منبع بزرگ‏ترین پاداش‏های اجتماعی است، می‏شوند . (27)

    به نظر ما، مشروعیت نظام حقوقی به ابتنای آن بر مصالح و مفاسد نفس الامری بستگی دارد نه به آرا و امیال مردم . از این رو، نظام حقوقی مطلوب باید واقعیات زیست‏شناختی و روان شناختی و جامعه شناختی و همه اوضاع و احوال و شرایط را در نظر بگیرد . در تعیین حقوق و تكالیف، باید با توجه به اشتراك حقوق و تكالیف مشترك و در موارد متفاوت - هر گاه تفاوت‏ها به نحوی باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الامری شود - حقوق و تكالیف متمایز جعل شود .

    اسلام، بر خلاف آنچه در تاریخ و فرهنگ قرن‏های پیشین غرب و شرق تصور می‏شد، زن و مرد را در امتیازات تكوینی و تشریعی یك‏سان دانسته است . چند نمونه از این موارد عبارتند از:
    1 . تساوی در ماهیت انسانی و لوازم آن (نساء/1، شوری/11، حجرات/13، اعراف/189 و) . . .
    2 . تساوی در راه تكامل انسانی و قرب به خدا و عبودیت (نساء/124، نحل/97، توبه/72، احزاب/35)
    3 . تساوی در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ایمان (توبه/67 و 68، نور/26، آل عمران/43 و) . . .
    4 . اشتراك در اكثر قریب به اتفاق تكالیف و مسؤولیت‏ها، (بقره/183، نور/2 و 31و 32، مائده 38 و) . . .
    5 . استقلال اجتماعی، سیاسی و اعتقادی زنان و حق مشاركت (ممتحنه/10- 12 و) . . .
    6 . استقلال اقتصادی زنان (نساء/33)
    7 . برخورداری مادران از حقوق خانوادگی نظیر پدران، و بیش‏تر بودن حق مادر در برخی موارد با توجه به زحمات و تكالیف و مسؤولیت هایش (عنكبوت/8، اسراء/23 و 24، بقره/83، مریم/14، انعام/126، نساء/36، لقمان/15 و 14، احقاف/15)

    پی‏نوشت‏ها:

    1 . انسان‏شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ص 17 .
    2. Davisies tony; Humanism; london and New York; routledge; P.28.
    3 . سیر حكمت در اروپا، ج 3، ص 112- 133 .
    4 . نگاهی به فمینیسم، ص 12 .
    5 . ر . ك: فلسفه حقوق، ص 69- 74 .
    6 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص 46 .
    7 . سیر حكمت در اروپا، ج 2، ص 270- 291 .
    8 . طه (20): 41 .
    9. The future is female
    ر . ك: مجله زنان، شماره 31، ص 42 .
    10 . نگاهی به فمینیسم، ص 17 .
    11. B.B.C, English Dictionary, P.644.
    12 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ص 42 و 43 .
    13 . همان .
    14 . همان، ص 20- 19 .
    15 . همان، ص 38 .
    16 . همان، ص 36 و 37 و 190 .
    17 . همان، ص 83- 87 .
    18 . ر . ك: دائرة المعارف آلمانی «فروكهاوس‏» .
    19 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ص 84- 138 .
    20 . همان ص 40- 52; بررسی و تحلیلی از: جهاد، عدالت، لیبرالیسم، شهید بهشتی، ص 62- 67 .
    21 . انسان بر آستان دین (خلاصه آثار استاد شهید)، دانشگاه امام صادق (ع)، ص 138 و 139 .
    22 . نگاهی به فمینیسم، ص 16 و 17 .
    23 . ر . ك: در اسارت آزادی، نعمت الله باوند، ص 209- 222 .
    24 . نگاهی به فمینیسم، ص 51 .
    25 . مجله زنان، شماره 31، ص 42 .
    26 . همان، ص 44 .
    27 . نظریه جامعه‏شناسی در دوران معاصر، ریترز جورج، ص 519 .