آزادی از دیدگاه امام علی علیه السلام
آزادی از دیدگاه امام علی علیه السلام
منبع:فصلنامه معرفت
امروزه عدهای با شعار آزادی، درصددند چنین القا كنند كه حكومت دینی و حتی دین، مخالف آزادی است و سرگذشت غرب را پیش روی مسلمانان مینهند و اسلام را با مسیحیت و جامعهاسلامی و رهبران مسلمان را با جامعه قرون وسطای غرب و رهبران مسیحی آن مقایسه میكنند. اینان تفاوتهای روشن میان اسلام و مسیحیت و جامعه ایران و غرب را نادیده میگیرند. برخی از خودباختگان و شیفتگان فرهنگ غرب بر این پندارند كه غرب خاستگاه آزادی است و حال آنكه دین اسلام در چهارده قرن پیش، گوهر آزادی را برایجامعه بشری به ارمغان آورده است. بدینروی، امروزه مساله آزادی، كه مهمترین مطلوب عصر جدید است، باید بیش از گذشته مورد تحلیل قرار گیرد و جایگاه و حدود آن در متون اسلامی مشخص گردد. یكی از بهترین راهها برای این منظور، بررسی سیره و سخنان امام علیعلیه السلام است كه میتواند معنا و جایگاه «آزادی» را در اسلام روشن سازد.
معنا و مفهوم «آزادی»
برخی مفاهیم، هر چند بدیهی مینمایند، اما چندان روشن و دقیق نیستند و اندیشمندان تعریف یكسانی از آنها ارائه ندادهاند; از جمله این موارد، مفهوم «آزادی» است. چه بسا مواردی را كه برخی از مصادیق «آزادی» میشمارند، عدهای دیگر عین «اسارت» بدانند و به عكس، مواردی را كه برخی «محدودیت» میپندارند، برخی دیگر، «آزادی» نام نهند. شناخت مفهوم، اولین گام در مسیر داوری است و موضوع تحقیق و نقد را روشن مینماید و انسان را از گرفتاری در دام مغالطات نجات میبخشد.بسیاری از واژهها به تدریج، تحولات معنایی زیادی یافتهاند. آزادی نیز یكی از آنهاست. موریس كرنستون گفته است: «آزادی از گستره وسیع معانی ممكن برخوردار است» . (2) آیزایا برلین میگوید: تاكنون بیش از دویست تعریف برای آزادی ذكر شده است. (3)
بنابراین، برای مشخص شدن معنای «آزادی» در دیدگاه حضرت علیعلیه السلام و تمایز آن از آزادی در عرف جوامع غربی و تفكر غرب ابتدا باید به تبیین مفهوم آزادی در تفكر غرب و سپس نگرش امام علیعلیه السلام در تفسیر و معنای آزادی پرداخت.
مفهوم «آزادی» در غرب
رابرتسون میگوید: نظریهپردازان سیاسی، «آزادی» را غالبا به دو نوع تقسیم میكنند:1- آزادی منفی.
2- آزادی مثبت.
آزادی منفی برفارغ بودناز موانع و محدودیتهای خارجی یا بیرونی دلالت دارد و شعار آزادی رایج در كشورهای مردمسالار معاصر غربی و آزادیخواهی لیبرالیسم اصیل و بیپیرایه همین است. (4)
فرانتس نویمان نیز در تعریف این قسم از آزادی میگوید: آزادی یعنی فقدان منع و این برداشت پایه نظریه لیبرال درباره آزادی است. این را میتوان «آزادی منفی» یا «آزادی حقوقی» تعریف كرد. مراد از منفی، صفتبدی نیست، بلكه یعنی ناكافی. توضیحآنكه بهصرفداشتن چنین عنصری (فقدان مانع) نمیتوان آزادی سیاسی را تبیین كرد. (5)
فریمان درباره ناكافی بودن آزادی منفی همچنین میگوید: آزادی منفی لازم است، ولی كافی نیست; زیرا نمیگوید كه میخواهیم از این آزادی به چه منظوری استفاده كنیم و جوهر و محتوای آزادی ما بناست چه باشد. (6)
برخی دیگر از متفكران غربی، «آزادی سلبی» را چنین معنا كردهاند: قلمروی از كنش فردی كهدرآن، صاحبانقدرت حق ندارند فردراازكاردلخواهاش بازدارند یابهكاری كهنمیخواهد وا دارند. (7)
به هر حال، یك معنای «آزادی» در تفكر غرب عبارت است از: فقدان منع و جلوگیری (8) كه «آزادی منفی» یا «آزادی سلبی» نامیده میشود و پایه لیبرالیسم است كه فیلسوفان انگلیسی آن را طراحی كردهاند. (9)
اشكال این معنای از آزادی - چنان كه برخی از فیلسوفان غربی نیز گفتهاند - این است كه متعلق آن مشخص نمیباشد و معلوم نیست ما میخواهیم از این آزادی (یعنی رهایی از مانع) به چه منظور استفاده كنیم (10) و یا چنان كه عدهای دیگر از متفكران غربی گفتهاند: «عادتمان این است كه بگوییم آزادی خوب است. من برآنم كه نباید در دم، به چنان تصدیقی قایل شد; زیرا آزادیهای بسیار هست; همانگونه كه قیود و موانع و بارهای بسیار است. » (11) وی در ادامه میگوید: «برخی از خوانندگان كتابهای فلسفی و سیاسی چندان به نام «آزادی» خو گرفتهاند كه هرگز به فكرشان نمیگذرد، بپرسند: «آزادی از چه؟ » (12)
در نتیجه، دو ضعف اساسی مفهوم سلبی آزادی آن است كه روشن نمیسازد كه «آزادی از چه؟ » و «آزادی برای چه؟ » و همین ابهام زمینه بهرهبرداری نادرست و سوءاستفاده فرصتطلبان و دینگریزان را فراهم نموده است.
اما معنای مثبت آزادی در تفكر غرب، در رابطه با عقل شكل میگیرد. برخی از تعاریف آزادی بر نقش خرد در اراده و انتخاب استوار است. از باب نمونه، برخی آزادی را چنین معنا میكنند:
1. انسان آزاد كسی است كه تنها به موجب حكم عقل زندگی میكند. (اسپینوزا)
2. آزادی، خودانگیختگی عقل است. (لایب نیتس)
3. آزادی عبارت است از استقلال از هر چیز سوای قانون اخلاقی كه توسط وجدان یا عقل عملی درك میشود. (كانت)
4. آزادی برای انسان، حكومت روح است. (پاولزن) (13)
چنین معنایی از «آزادی» پیوند مستحكمی با انسانیت انسان دارد; زیرا تمایز اساسی انسان و حیوان در برخورداری او از عقل است. بر اساس این تعریف، اگر كسی از حاكمیت عقل بر وجودش محروم باشد، نه تنها از آزادی به معنای «رهایی و رفع موانع» سودی نخواهد برد، بلكه این نوع از آزادی وسیلهای مناسب برای تمنیات حیوانی او خواهد شد و در نهایت، به زیان او خواهد انجامید، بنابراین، تنها انسانهای عاقل آزادند و آزادی تنها در پرتو عقل دستیافتنی است.
دیوید رابرتسون این نوع آزادی را «آزادی واقعی» مینامد و درباره آن میگوید: ریشه و سابقه آزادی در اروپای قارهای، كه غالبا «آزادی مثبت» (14) نامیده میشود، در اندیشه یونان است و پس از آن، در فلسفه كمال بخش (15) اروپایی; مانندفلسفه هگل و كانت و درایناواخر هم به ویژه در كارهای متفكران ماركسیست، به خصوصكسانیمانندماركوزهدیدهمیشود. در اینها، برخلاف آزادیخواهی (لیبرالی) انگلیسی تكیه بر آزادی واقعی انتخاب درونیاست، نه بر آزادی منفی و سلبی. (16)
باید گفت: چنین معنایی از آزادی گامی به جلو در جهتشناخت درست مفهوم آن است. اما از آن رو كه عقلانیت و خردگراییغرب درفلسفهمادیگرایی و دینگریزی (سكولار) ریشهدارد، نمیتواند شكلی درست از آزادی ترسیم نماید، بلكه انسانمحوری (اومانیسم) و استقلال و تكیه انسانبر عقل خویش در برابر خدا و وحی و تفسیر ابزاری از عقلانیت، موانع دیگری هستند در راه تحقق مفهومی درست از آزادی در مكاتب غربی.
مفهوم «آزادی» در نگرش امام علی علیه السلام
برای تبیین مفهوم «آزادی» از منظر آن حضرت، لازم است ابتدا عناصر مرتبط با آزادی از دیدگاه ایشان تبیین شود:1- حقوق انسان و آزادی
در ماده یك اعلامیه حقوق بشر در انقلاب فرانسه آمدهاست: «افراد بشر آزاد متولدشدهاند و مادام العمر آزاد میمانند. » (17) در ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشر كه توسط سازمان ملل متحد در دسامبر 1948 صادر شد نیز چنین آمده است: «تمام افراد، آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حقوق با هم برابرند. » (18)«آزادی» پس از حق حیات، دومین اصلی است كه در مجموعه حقوق بشر جایگاه ویژهای به خود اختصاص داده است. حال باید ببینیم در منظر امام علیعلیه السلام، آزادی چه جایگاهی دارد و اسلام برای آزادی چه منزلتی قایل است.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در منزلت و جایگاه آزادی، آن را لازمه وجودی انسان و از جمله حقوق انسان به شمار آورده، میفرمایند: «لاتكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا» (19) ; بنده دیگری مباش و حال آن خداوند تو را آزاد آفریده است.
و نیز میفرماید:
«ایها الناس ان آدم لم یلد سیدا و لا امة و ان الناس كلهم احرار» (20) ;
ای مردم، هیچیك از آدمیان آقا یا برده دیگری آفریده نشدهاند، بلكه تمامی انسانها به طور یكسان، آزاد به دنیا آمدهاند و كسی را بر دیگری امتیازی نیست.
از سخنان علی علیه السلام نتایج ذیل به دست میآید:
اول، آزادی یكی از حقوق انسانی است.
دوم، این حق را خداوند به انسان اعطا كرده است.
سوم، حق "آزادی" ریشه در خلقت انسان دارد و لازمه وجودی انسان است. یعنی بنابر روایت اول انسان باید تلاش كند آزادی اخلاقی و معنوی را به دستبیاورد و خود را در بند هوا و هوسهای نفسانی گرفتار نسازد و بنده نفسانیات نگردد. و بنا بر روایت دوم، یكی از حقوق انسانها آزادی اجتماعی و سیاسی است و همه انسانها به طور یكسان دارای حق تعیین سرنوشتخود هستند و هیچ فردی حق ندارد دیگری را به بندگی و اسارت خود درآورد.
چهارم، در حالی كه خداوند انسان را آزاد آفریده است، شایسته نیست كه یك فرد آزاده خود را در اسارت دیگری درآورد، چه به اسارت درونی بر اساس روایت اول و چه به اسارت بیرونی بنا بر روایت دوم، بلكه باید خود را بیابد و با شناختخود و كمالاتش، حیات خود را سامان دهد. اینها مجموعه نكاتی است كه میتوان از كلمات امام علیعلیه السلام استفاده نمود.
آزادی و ایمان
در طول تاریخ، از دیرباز تاكنون، درباره نسبت «خدا» و «آزادی» یا «دین» و «آزادی» نظرات متفاوت و گاه متضادی ابراز شده است. برخی از فیلسوفان و متكلمان این دو معنا را در غایت ناسازگاری و تزاحم میپنداشتهاند و در مقابل، برخی متفكران نه تنها آزادی و خداپرستی را متضاد نمیدیدهاند، كه آزادی حقیقی را عین خداپرستی میدانستهاند.آنان كه اعتقاد به خدا و خداپرستی را با آزادی مانعة الجمع میپنداشتهاند، خود دو دستهاند: یك دسته كسانی كه در انتخاب میان خدا و آزادی، چون جمع هر دو را ممكن نمیدانند، خدا را برمیگزینند و آزادی را رها میكنند. دسته دوم در این تقابل، جانب آزادی را میگیرند و خدا را كنار مینهند. به عنوان نمونه، نیچه معتقداست: «مفهوم خدا تاكنون بزرگترین دشمن زندگی بوده است. » او میگوید: «نیرومندی و آزادی عقلی و استقلال انسان و دلبستگی به آینده او خداناباوری میطلبد. » (21)
ژان پل سارتر اصالت وجودی (اگزیستانسیالیست) معاصر میگوید: «نفی خالقی علیم، تدبیر و شرط عقلی و منطقی حریت كامل انسان است. » (22)
چنین اظهارنظرهایی از سوی متفكران غربی ناشی از تاریخ و فرهنگ خاص غرب است و چنان كه مرحوم استاد مطهریرحمه الله متذكر شدهاند: در اروپا، مساله استبداد سیاسی و اینكه اساسا آزادی از آن دولت است، نه مال افراد، با مساله خدا توام بوده است. افراد فكر میكردند كه اگر خدا را قبول كنند، استبداد قدرتهای مطلقه را نیز باید بپذیرند; بپذیرند كه فرد در مقابل حكمران هیچگونه حقی ندارد و حكمران نیز در مقابل فرد، هیچگونه مسؤولیتی نخواهد داشت. حكمران تنها در پیشگاه خدا مسؤول است. لذا افراد فكر میكردند كه اگر خدا را بپذیرند، باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند، باید خدا را انكار كنند. پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند. (23)
اما از نظر فلسفه اجتماعی اسلام، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حكومت مطلقه افراد نیست و حاكم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلكه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول میسازد و افرادی را ذی حق میكند و چنانكه شهید مطهریرحمه الله نیز متذكر شدهاند، آزادی در اسلام، تنها یك موضوع صرفا سیاسی نیست، بلكه بالاتر از آن، یك موضوع اسلامی است و یك مسلمان باید آزاد زیست كند و باید آزادیخواه باشد. (24)
حال باید دید نسبت ایمان و آزادی در دیدگاه امام علیعلیه السلام چیست و ایشان در این زمینه چه فرمودهاند. حضرت نه تنها لازمه توحید را دستبرداشتن از آزادی معرفی نكردهاند و نه تنها دین را منافی آزادی ندیدهاند، بلكه اصلا هدف از بعثت انبیاعلیهم السلام و كاركرد دین را آزادی انسان دانسته و فرمودهاند: «فان الله تبارك و تعالی بعث محمداصلی الله علیه وآله بالحق لیخرخ عباده من عبادة عباده الی عبادته و من عهوده الی عهوده و من طاعة الی طاعته و من ولایة عباده الی ولایته» . (25) خداوند - تبارك و تعالی - محمدصلی الله علیه وآله را به حق فرستاد تا بندگانش را از بندگی تعهدات، طاعت و ولایتبندگانش به سوی عبادت، عهد، طاعت و ولایتخود آزاد سازد. اكنون این پرسش مطرح میشود كه آیا بندگی خدا مایه اسارت نیست؟ درست است كه اسلام و دین انسان را از دیگران آزاد میسازد و بندگی كسی را بر او قرار نمیدهد، اما درباره بندگی خدا چه؟ باید گفت: اگر رابطه انسان و خدا درست درك شود، روشن میگردد كه رابطه انسان و خدا رابطه خود و غیر نیست، بلكه رابطه خود و خود است. الهی بودن نه تنها منافاتی با انسان بودن ندارد، بلكه كمال انسانیت است و دین كه نازل از علم الهی است راه تكامل آدمی میباشد.
حضرت علی علیه السلام به این نكته اشارهمیكنند كه پرستش بندگان سودی برای خدا ندارد، بلكه مایه كمال خود آنهاست. حضرت میفرماید: «در آن دم كه خداوند - سبحانه و تعالی - آفریدگان را بیافرید، از پرستش آنها بینیاز و از گناهشان ایمن بود; زیرا پرستشكسانی كه او را میپرستند سودی برایش ندارد و گناه آنها كه ازفرمانش سرپیچی میكنند، زیانی برایش ببار نمیآورد. » (26)
امام علی علیه السلام همچنین در خطبهای در زمینه منزلت دین و نسبت انسان و خدا میفرماید: خداوند از همه كس به انسان نزدیكتر است، روزی ده و بندهنواز است، گرهگشا و چارهساز است. ذات او سرآغاز هستیهاست. او شایستهترین راهنماست. از او كمك میجویم; چون تواناست و بر او تكیه میكنم، چون مددكاری داناست. پیامبر اكرم را فرستاد تا نیك و بد را به همه بیاگاهاند. (27)
بر این اساس، در دیدگاه امام علی علیه السلام، طاعت و بندگی برای انسان، كمال است، نه سودمند به حال خدا. و خداوند هستی بخش و مقوم و مهربان و چارهساز و راهنمای انسان میباشد. و این چنین است كه از دیدگاه حضرتعلیه السلام ایمان نه تنها منافاتی با آزادی ندارد، بلكه عین آزادی و تكامل بخش آن است. نمونهای از این تاثیر را میتوان در نقش ایمان و دین در زندگی اجتماعی ملاحظه كرد كه دین مایه مهار قدرت در جامعه میباشد.
آیزایا برلین در این باره میگوید: آزادی دو ضابطه دارد:
1. نبود انباشت قدرت بدون قید در جامعه;
2. وجود ضوابط غیرشناور كه توسط حكومت قابل تعویض نباشد. باید این اصول توسط مردم چنان معتبر شناخته شده باشد كه هیچ حاكمیتی نتواند آن را تغییر دهد و به نظر من، این اصول از دین حاصلمیشود. دینشمشیریاستكهحاكمیت همواره باید خود را با آن راست كند.
توكویل، محقق و فیلسوف سیاسی فرانسوی، نیز معتقد است: اگر مردمسالاری از اخلاق و دین خالی باشد، به سادگی میتوان با تبلیغات دروغین عملا زمام جامعه را به دست گرفت. یكی از آفات آزادیفقداناخلاق و وجدان دینی در جامعه است. (28) و این مهار قدرت و برداشتن اسارتهای بیرونی و درونی توسط دین همان چیزی است كه قرنها پیش اسلام درباره هدف بعثت انبیاعلیهم السلام فرموده است: «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم» (اعراف: 175) ; انبیاعلیهم السلام مبعوث شدند تا بارهای سنگین و زنجیرهایی را كه بر گردن آنهاست، بردارند.
3- آزادی و عقل
چنان كه گفته شد، برخی آزاد بودن را بر اساس عقل خود رفتار كردن معنا كرده و این عصر را عصر استقلال انسان و خردگرایی معرفی میكنند. حال پرسش این است كه عقل از دیدگاه امام علیعلیه السلام چه جایگاهی دارد؟ آیا از نظر آن حضرت، انسان با عبودیتخدا و پذیرش او باید دست از آزادی خود و پیروی از عقلش بردارد یا میتواند در پرتو محاسبات و اندیشههای عقلانیخود، حیاتش را بسازد؟باید گفت: بر خلاف فرهنگ و تفكر غربی، كه به ناسازگاری عقل و دین معتقد است، در دیدگاه علیعلیه السلام، نه تنها اینها در برابر هم نیستند، بلكه هر یك دلیل و مكملی برای دیگری به شمار میآید و هر یك به دیگری نیازمند است. اینك منزلت و موقعیت عقل در دیدگاه امام علیعلیه السلام را بررسی میكنیم:
در منزلت عقل نزد امیر مؤمنانعلیه السلام همین بس كه فرمود: «الدین و الادب نتیجة العقل» ; (29) دینداری و ادب محصول خرد است. و عقل است كه انسان را به این راهنمایی میكند.
از دیدگاه آن حضرتعلیه السلام عقل دو نوع است:
1. عقل طبع;
2. عقل تجربه.
به نظر ایشان، این هر دو انسان را سود میبخشد. (30)
به نظر میرسد مراد از «عقل طبع» فهم و درك فطری از برخی حقایق است كه در وجود آدمی نهفته و مراد از «عقل تجربه» حقایقی است كه در طول زندگی با آنها آشنا میشود.
از حضرت سؤال كردند: برای ما عاقل را توصیف كن، فرمودند: عاقل كسی است كه هرچیز رادر جای خود قرار میدهد. (31) به نظر میرسد مقصود ایشان آن است كه عقل انسان را با حقایق امور آشنا میكند و جایگاه هر چیز را روشن میسازد و او را به رفتار رستبا آنها وامیدارد.
درباره حقیقت، علایم، موانع و عوامل رشد عقل از اهل بیتعلیهم السلام و از آن جمله از امام متقیان علیعلیه السلام، كلمات نغز و دقیقی نقل، شده است. اما برای رعایت اختصار، در اینجا، تنها به ذكر نقش عقل در دین از نظر اسلام اشاره میشود:
به اختصار، میتوان گفت: عقل درباب دینشناسی، نقشهای ذیل را ایفا میكند:
1. اثبات پایههای اولیه دین (وجود خدا، ضرورت نبوت و شریعت) ;
2. استنباط احكام شرعی در عرض وحی (عقل به عنوان یكی از منابع و مدارك احكام شرعی در اسلام معتبر شناختهشدهاست. امامصادقعلیه السلامحجتهای خداوند را بر مردم دو دسته میدانند: اول. حجت ظاهری كه پیامبرانند. دوم. حجتباطنی كه عقول انسانهاست. ) (32)
3. فهم و تفسیر وحی (كتاب و سنت) ; در اینجا، عقل ابزار فهم كتاب و سنت است و در طول آن دو قرار دارد، نه عرض آن; یعنی عقل ابزاری استبرای فهم و بیان وحی در كنار تبیین رسولخداصلی الله علیه وآله و اهل بیت عصمتعلیهم السلام.
4. تبیین و توجیه حقایق دینی، اعم از مسائل هستیشناسی یا ارزشی. در اینجا، عقل با روش استدلالی خود به كمك دین آمده و فلسفه احكام دین و تایید حقایق هستیشناسی آن را به عهده میگیرد.
به طور خلاصه، با توجه به كلمات امام علیعلیه السلام، باید گفت: از نظر ایشان مؤمن در پرتو عقل، دین را میپذیرد و به شناخت دین نایل میشود و سپس به تفسیر دین اقدام میكند و البته از نظر ایشان، دین هم به تایید عقل و رشد و پرورش آن یاری میرساند و این رابطه دو سویه را میتوان در كلمات امام علیعلیه السلام مشاهده كرد; در كلماتی همچون:
- مثال عقل در قلب، مانند وجود چراغ در میان خانه است. (33) (همانگونه كه چراغ خانه را روشن میكند عقل مایه روشنی دل است. )
- عقل مایه هدایت و رستگاری انسان است. (34)
- خداوند پیامبرانعلیهم السلام را فرستاد تا گنجینههای عقول را آشكار سازند. (35) (اشاره به نقش دین در عقل)
- خدا بیامرزد كسی را كه نخستبیندیشد، سپس عبرت گیرد، آنگاه خرد و بینش به كار برد و حقیقت را بپذیرد. (36)
البته باید توجه داشتخردی كه حضرت آن را مورد تمجید قرار میدهند غیر از خردباوری غربی است كه اساس «فرهنگسكولار غرب» میباشد. عقلانیت و خردابزاریغرب همه توجه و دغدغهاش به روش است، نه به درونمایه و محتوا و از اینرو، به اهداف و غایات نمیاندیشد و پرورای آن را ندارد، (37) در حالی كه عقل دینی همه چیز را با غایت قصوای انسان میسنجد. ازاینرو، حضرتعلیه السلام میفرماید: «بندگانخدا، شما را به خدا به فكر خویشتن - كه از هر چیزی برایتان ارجمندتر و دوستداشتنیتر است - باشید. » (38)
تفاوت دیگر خردابزاری غرب با عقل دینی آن است كه خردابزاری كه «خرد شخصی» نیز نامیده میشود، دغدغه بنیادیاش سود شخصی است و سود شخصی در خرد غربی در سود مادی و لذتهای زودگذر دنیایی خلاصه میگردد كه همان فرهنگ سرمایهداری غرب است. و بدینگونه، فردگرایی در شكل لذتگرایی در فرهنگ سرمایهداری غرب ظاهر شده و به عنوان دوره عقلانیت معرفی گردیده است، چنانكه یكی از متفكران غربی گفته است: «عقل در این دیدگاه، به معنای خدمتكار نفس و به قول هیوم، برده شهوات و خواهشهاست. عقل نمیتواند بگوید كه هدفی بیش از هدف دیگر، عقلانی است. هر هدف یا شیء خواستنی خوب خواهد بود; به این دلیل كه خواستنی است. كار عقل این است كه انرژیهای نیرومند، اما نامنظم خواهشها و امیال را تنظیم نموده و به آنها بیاموزد كه چگونه از اقتصادیترین راهها حداكثر میزان رضایتشخص را كسب كند. » (عقلانیت ابزاری) (39)
در حالی كه هر چند حضرت علیعلیه السلام انسان را در توجه به خود دعوت میكند و میفرماید: «دانا كسی است كه ارزش خود را میداند و نادان را همین بس كه قدر خویشتن نمیشناسد» ، (40) سعادت را نه نفع دنیوی، كه رستگاری اخروی معرفی میكنند و میفرمایند: «برنده رو به بهشت میگذارد و بازنده ره به سوی دوزخ میسپارد. » (41) با توجه به آنچه گشت، انسان آزاد در تفكر غربی كسی است كه برای گزینش امیال و هوسهای دنیوی خود، مانعی در پیش ندارد و با محاسبات عقلانی خود، به اوج هوسها و آرزوهایش میرسد، در حالی كه انسان آزاد در مكتب علیعلیه السلام، كسی است كه خود را بشناسد و آخرت را دریابد و برای گزینش راهها و انجام اعمالی كه او را به سعادت اخروی رهنمون میشود، مانعی در پیش نداشته باشد و حیات اخروی خود را در دنیا، بر اساس عقل و دین بسازد.
4- آزادی و عدالت
در تفكر سیاسی غرب، گاه عدالت مورد توجه بوده است و گاه آزادی. امروزه در لیبرالیسم سیاسی، آزادی فردی مقدم بر مصالح جمعی و عدالت اجتماعی شمرده میشود. و در سوسیالیسم، عدالتبر آزادی تقدم دارد. (42)امادر دیدگاه امام علیعلیه السلام هم آزادی مهم است و هم عدالت و باید به هر دو اهمیت داد. اما عدالتحافظ و مبنای آزادی است. از اینرو، آزادی در دیدگاه ایشان، در پرتو عدالتبه دست میآید. بدینروی، ایشان درمنزلتعدالت ونقشآن در جامعه میفرمایند:
(1) «خدای سبحان عدالت را مایه برپایی انسانها و ستون زندگی آنها و سبب پاكی از ستمكاریها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داده است.
(2) هیچ چیز همچون عدالتسرزمینها را آباد نمیسازد.
(3) عدالتمردمانرااصلاحمیكند. » (43)
بنابراین، از نظر امامعلیه السلام، «دولت عادل از واجبات است» (44) و «پیشوای عادل از باران پیوسته بهتر. » (45) و این همه اهمیت عدالت از آنروست كه «عدالت» یعنی ادای حقوق و اگر در جامعهای عدالتباشد، آزادی نیز، كه از جمله حقوق است، خواهد بود، البته آن آزادی كه به دین و دنیای خود و دیگران زیان نرساند. از اینروست كه عدالت هم تحقق بخش آزادی است و هم حافظ و جهتدهنده آن. ادامه دارد.
پینوشتها:
1- امام خمینیرحمه الله، صحیفه نور، ج 12، ص 91
2- موریس كرنستون، تحلیلی نو از آزادی، ص 13
3- قبسات، ش 6 و 5، ص 76
4- دیوید رابرتسون، فرهنگ سیاسی معاصر، ترجمه عزیز كیاوند، ص 10
5- 6- فرانتس فریمان، آزادی و قدرت و قانون، ص 68 - 69 / ص 376
7- لیبرالیسم و دموكراسی، ترجمه بابك گلستان، ص 29
8- مصطفی رحیمی، ص 9
9- دیوید رابرتسون، پیشین، ص 10
10- فرانتس نویمان، پیشین، ص 381
11- 12- 13- موریس كرنستون، پیشین، ص 15 و 16 / ص 30 و 31
14- Positive Liberty.
15- idealist.
16- دیوید رابرتسون، پیشین، ص 11
17- 18- دفتر همكاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر حقوق اسلامی، ص 239 / ص 242
19- نهجالبلاغه، نامه 31
20- قاسم شعبانی، حقوق اساسی، ص 112
21- فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، از فیشته تا نیچه، ج 7، ترجمه داریوش آشوری، ص 394
22- موریس كرنستون، ژان پل سارتر، منوچهر بزرگمهر، خوارزمی، ص 66
23- مرتضیمطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 554
24- همو، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 53
25- محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 365 / نهجالبلاغه، خطبه 154
26- 27- نهجالبلاغه، ترجمه محسن فارسی، چاپ پنجم، تهران، سپهر، ص 271 / ص 78
28- امیررضا ستوده و حمیدرضا سیدناصری، رابطه دین و آزادی، ص 220
29- 30- 31- محمدمحمدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 6، ص 406 / ص 413 / ص 417
32- محمدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، كتاب «عقل و جهل» ، حدیث 12
33- 34- ریشهری، پیشین، ج 6، ص 379
35- نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص 43
36- نهج البلاغه، ترجمه محسن فارسی، ص 109
37- نقد و نظر، ش. 1 و 2 (سال چهارم) ، ص 98
38- نهج البلاغه، ترجمه محسن فارسی، ص 184
39- آنتونیآر. بلاستر، ظهور وسقوط لیبرالیسمغرب، عباس مخبر، ص 136
40- 41- نهجالبلاغه، ترجمه محسن فارسی، ص 109 / ص 38
42- نامه فرهنگ، ش 10 و 11، ص 12
43- 42- 44- 45- مصطفی دلشاد، دولت آفتاب، ص 77 / ص 69 / ص 68
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}