نویسنده: جان بوینتن پرسلی
برگردان: ابراهیم یونسی



 

در کپنهاک به دو دانمارکی برمی‌خوریم که شهرت جهانی دارند، و اگرچه هر دو هنوز در چارچوب سنن رمانتیک هستند، همانقدر با هم فرق دارند که مانزونی و لئوپاردی. نخستین این دو «کی‌یر کگور (1)» است که آوازه‌اش امروزه به مراتب بلندتر از زمان و حتی سالیان پس از مرگ زودهنگام او است. تأثیر این مقاله نویس و فیلسوف شوریده حال بر قلیلی از نویسندگان مهم، نخست در شبه جزیره‌ی اسکاندیناوی و سپس در آلمان، در حوالی پایان قرن نوزدهم قابل ملاحظه بود، و اینک در عصر ما و در دوران پس از جنگ، پس از ظهور اگزیستانسیالیسم (2) فرانسه که در حقیقت منبعث از او و تأثیری است که بر نویسندگان آلمان داشت آثارش پیاپی تجدید طبع می‌شود و مورد مطالعه قرار می‌گیرد. آثارش بسیار غریب و در عین حال بدیع، و آمیزه‌ای است از مطالب شوخ و به ظاهر نامعقول و مطایبه‌ی کنایه آمیز و استدلالی که قوت و سرعت آهنگ آن از شدت حساسیت خود وی مایه می‌گیرد. شاید بتوان وی را پاسکال شمال، پاسکال بی قید و بند و عاری از نبوغ ریاضی وصف کرد که در عصر رمانتیک در کشوری کوچک زاده شده است. ما فلسوف و حکیم الهی نیستیم اما به هر حال ولو برای توجیه وجود وی در میان رمانتیستها باید مطالبی هر چند به احمال در باب نحوه‌ی دید و تلقی‌اش بیان داریم. در قلمرو فلسفه و حکمت الهی هر چه باشد، در مقام نویسنده باید وی را رمانتیکی پنداشت که هنوز چندان از رمانتیکهای قدیم آلمان دور نیست.
درست است وی مخالف ایدآلیسم رمانتیکی است که در آلمان به عنوان متحد فلسفی نهضت رمانتیسیسم شناخته شده است، همچنانکه در نوشته‌های بعدی خود مخالف مسیحیت رسمی کلیسا نیز هست، که در نظر او اصولاً مسیحیت نیست. او معتقد است که آدمی با توسل به ایمان می‌تواند به یک فرد واقعی مبدل شود و در عین حال خویشتن را از نگرانی و ناامیدی برهاند و باور نکردنی را باور دارد؛ و می‌گوید که از راه عقل نمی‌توان به وجود خدا پی برد، این کار را باید از طریق ایمان به انجام رساند. مذهب یا همه چیز است یا هیچ چیز؛ شق ثالثی وجود ندارد، و چیزی چون مسیحیت آسانگیر و آزادیخواه و اصلاح طلب نمی‌تواند وجود داشته باشد. مسیحیت حقیقی متضمن و مستلزم یک عمر رنج و مشقت و عجز و درماندگی در پیشگاه خداوند و توکل مطلق به فیض و تأیید او است. «کی‌یر کگور» سرانجام اعلام داشت اگر بنا است و باید مذهبی حقیقی در دانمارک باشد به «شهید» ی نیاز است. چندی پس از آن در خیابان از هوش رفت؛ به بیمارستانش بردند اما هرگز به هوش نیامد و در چهل و دو سالگی از جهان رفت. دوران کودکیش در محیطی عصبی و غم آلوده و آمیخته به گناه به سر آمد و پس از سالیانی چند که در عیاشی گذشت، که بر اثر طبیعت ویژه وی صورت یک رشته‌ی شهوترانی به خود گرفت، سرانجام دل در گرو عشق بست و دختری جوان را به نامزدی گرفت، اما اندکی بعد دست از وی کشید، چون احساس کرد که فرمان یافته است ترک نفس کند؛ پس از آن، یک رشته حملاتی که یکی از روزنامه‌های فکاهی به وی کرد (و این در کشوری کوچک که وی در آن سیمایی برجسته بود شوخی نیست، هر چند در اینجا هم باز خود او بود که موضوع را بزرگ کرد) موجب شد به مطبوعات و مردم و فساد اخلاق اجتماع، و همه، بتازد. باری، ارزش نهائی خدمتی هم که به فلسفه و حکمت الهی کرد هر چه باشد باز در پس این همه، مشرب و مزاجی فوق العاده رمانتیک به چشم می‌خورد که با خویشتن بینی بیکران و آشنایی که هیچ گاه در اینکه خویشتن را در پیشنما قرار دهد تردید روا نمی‌دارد تکمیل گشته و با تلقی و برخورد مبهمی که نسبت به مسأله‌ی جنسی و ترس از اجتماع و روابط اجتماعی دارد - و این ترس در لباس تحقیر آن جلوه می‌کند - و نیز با قبول کامل خدایی که در خفا به شمایل خویشتن نقش زده است و با سلطه‌ای که ضمیر ناآگاه بر او دارد تحکیم یافته است. و اما، امروزه در این عصر ضد رمانتیک، جدیدترین فلسفه‌ی ضد رمانتیک ناگزیر است جداً و خالی از هرگونه کنایه و طعنه‌ای به دینی که به این رمانتیک دو آتشه دارد اعتراف کند.
دانمارکی دیگری که از او یاد کردیم و با «کی‌یر کگور» فرق بسیار دارد و برای حسن ختام لازم است از او سخن داریم کسی جز «هانس اندرسن (3) دوست ایام کودکی ما نیست. بیگمان باید وی را از سیماهای جا افتاده‌ی ادبیات غرب دانست، ولو به این سبب که بیشتر ما بیش از آنکه با چهره‌‌های بزرگتر آن آشنا شویم با وی طرح دوستی درافکنده‌ایم. اندرسن تقریباً در تمام زمینه‌های ادب: شعر، نمایشنامه، رمان و تذکره‌ی احوال شخصی و سفرنامه طبع آزمایی کرد و هرگز نخواست بپذیرد که همه‌ی شهرت و آوازه‌اش، دست کم در خارج از شبه جزیره‌ی اسکاندیناوی، کلاً و کاملاً بر قصه‌هایی استوار است که برای کودکان می‌نگاشت. (و از قضا زبان محاوره‌ای و روانی که در نگارش این قصه‌ها به کار برد سایر نویسندگان بزرگ اسکاندیناوی را یاری کرد که با سبک ادبی خشک و رسمی قدیم که هنوز در آن دیار پا به پا می‌کرد پیوند بگسلند.) باری، قصه‌های اندرسن هر چند متنوع اند یکدست نیستند، برخی از آنها زشت و نفرت انگیزند، و باید قبول کرد که اینها همانهایی هستند که بیشتر کودکان می‌پسندند. بهترینشان متضمن رگه‌ها و اشاراتی است که از حیث قدرت و قدمت از حدود تصور و خیال اندرسن فراتر می‌روند و بارقه‌ای از اساطیر و ادبیات عامه از پس زرق و برق پری‌وارشان جلوه می‌کند. و این موجب شگفتی نخواهد بود اگر به یاد آوریم که در کودکی بسا اوقات به قصه‌های شگفتی که سینه به سینه آمده بود و پیر زنانی که در کارگاههای وابسته به نوانخانه‌ی «اودنس (4)» باز می‌گفتند که خود در خردی از پیرمردان و پیرزنان شنیده بودند گوش فرا داده بود. بدینسان همچنانکه گیسوان سفیدِ پیرزنان بر فراز کاکل زرین کودکان در نوسان بود داستانهای افسانه‌ای و افسون آمیز و قصه‌ی بختیاریهای اسرارآمیز از خلال قرون ره می‌سپرد و به سوی اعصار آینده روان می‌گشت، و اینک از دولتِ سرِ آخرین رمانتیست عصر، هانس اندرسن، نسلها کودک با این داستانها انس و الفت یافته و این قصه‌ها جزء طفولیت مردم باختر زمین گشته‌اند. در بزرگی هر ادبیاتی را هم که برگزینیم در خردی با داستانهای خیال انگیز آغاز می‌کنیم و برای سایه‌های ماه دست می‌زنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1) Kierkegaard
2) Existentialism
3) Hans Andersen
4) Odense شهری در دانمارک.

منبع مقاله :
پریستلی، جان بوینتن؛ (1387)، سیری در ادبیات غرب، ترجمه‌ی ابراهیم یونسی، تهران: نشر امیرکبیر، چاپ چهارم.