قرآن و فرهنگ زمانه
نويسنده:
منبع:

قرآن كریم آخرین پیام آسمانی است كه بر بشریت نازل گشته و در محیطی بر انسان‏ها فرود آمده كه آن‏ها سرگشته و حیران در وادی جهل و تعصب و فرهنگشان آمیخته‏ای از عناصر صحیح و غیر صحیح بوده است; چرا كه از طرفی، اعراب جزیرة العرب وارثان حضرت ابراهیم و اسماعیل‏علیهماالسلام و دین حنیف بودند و بنابراین، عناصر فرهنگی الهی و مفیدی مثل حج داشتند. اما از طرف دیگر، در طول اعصار متمادی و با دوری از انبیای الهی‏علیهم‏السلام به تدریج، خرافات و عناصر باطل در فرهنگ آنان رسوخ كرده بود. در این نوشتار، رابطه قرآن با فرهنگ آن زمان عرب مورد بررسی قرار می‏گیرد و در این راستا، به دو دیدگاه مهم در مورد این مطلب اشاره می‏شود:
اول، تاثیرپذیری كامل قرآن كریم از فرهنگ عصر نزول;
دوم، قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفی آن.

دیدگاه اول: تاثیرپذیری كامل قرآن كریم از فرهنگ عصر نزول

از سخنان برخی نویسندگان و خاورشناسان (مستشرقان) این‏گونه بر می‏آید كه قرآن كاملا تسلیم فرهنگ عصر نزول - یعنی، صدر اسلام - بوده و به عبارت دیگر، قرآن فرهنگ زمان خویش را - كه همان فرهنگ جاهلی عرب و آمیخته با خرافات ضد علمی بوده - پذیرا شده و خدا آن‏ها را در متن قرآن وارد كرده است. این تا حدودی شبیه نظریه‏ای است كه در زمینه تاثیر فرهنگ زمانه در نویسندگان تورات و انجیل گفته شده است. (1) البته در مورد قرآن، برخی از نویسندگان این دیدگاه را كاملا پذیرفته (2) و برخی دیگر با ذكر مثال‏هایی، تاثیرپذیری را به‏طور گسترده طرح كرده و با احتیاط از آن سخن‏گفته‏اند. (3)

مثال‏ها و نمونه‏ها

1- فرهنگ بازرگانی حاكم بر عربستان قرن هفتم میلادی: این فرهنگ در قرآن كریم نیز بازتاب یافته و الفاظ و مفاهیم كلیدی آن نظیر ربح، ضرر، تجارت، بیع، شرا، اشترا، كنز، وزن، ترازو و... از قرآن كریم سر بر آورده است. (4)
2- آرزواندیشی پیامبرصلی الله علیه وآله و مردم: برخی (از مستشرقان) كه به مكتب روان‏شناسی فروید نیز اعتقاد دارند، تصویر بهشت و نعمت‏های آن از آب روان، درختان سبز و خرم و سایه‏های آن‏ها و بوستان‏های پر از میوه‏هایی هم‏چون خرما، انگور و انار را حاكی از «آرزو اندیشی‏» (wishful thinking) مردم آن روزگار و - العیاذب الله - شخص رسول - الله‏صلی الله علیه وآله می‏دانند. (5)
3- شان نزول‏ها: پدیده‏ای كه حاكی از راه یافتن بخشی از زندگی و فرهنگ مردم معاصر با نزول قرآن در قرآن كریم است مساله اسباب نزول یا شان نزول است كه مثال‏های متعددی دارد. قریب دویست آیه در قرآن كریم شان نزول دارد. این پدیده‏ها و رویدادها و یا حتی سؤال‏ها و جنگ‏ها و توطئه دشمنان و حتی نذر حضرت علی‏علیه‏السلام و حضرت فاطمه‏علیهاالسلام در سوره دهر، همگی موجب گردیده تا به تناسب آن‏ها، آیه یا آیاتی از قرآن نازل شود. (6)
4- احكام امضایی اسلام: احكامی كه در گذشته و جاهلیت‏به صورت دیگری سابقه داشته و شارع اسلام آن را با تغییر و تحولی در قرآن كریم آورده است; مانند: حج كه آیینی ابراهیمی است و در اسلام، با اضافات وكاستی‏هایی‏امضا(تصویب) شده است. همچنین است ایلا، ظهار و لعان. (7)
5- قالب‏های زبانی - ادبی و شیوه‏های بیانی: برخی از آداب و عادات زبانی زمان نزول قرآن در قرآن كریم دیده می‏شود; مانند:سجع(كه همان فاصله در قرآن است) و استفاده از ابزارهای تاكید مثل سوگندها یا نمونه‏هایی از نفرین یا چیزهایی كه به دلیل ضیق دامنه زبان، به ناچار، باید آن را شبیه به دشنام دانست; مانند:
- «قتل الانسان ما اكفره‏» (عبس:17);مرده باد انسان كه چه‏قدر كفر می‏ورزد.
- «تبت‏یداابی لهب وتب‏»(لهب:1): «بریده‏باد دستان ابولهب.»
- «عتل بعد ذلك زنیم‏»(قلم:13); متكبرندو خشن باآن‏كه حرام‏زاده و بی اصل نسب‏اند. (8)
6- از تشبیهات معهود مردم و لسان قوم استفاده كردن: گاهی قرآن از عادات و رسم زبانی معهود استفاده كرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم (لسان قوم - ابراهیم: 4) سخن گفته است; مانند:
«طلعهاكانه‏رؤوس‏الشیاطین‏»(صافات:65); (درخت زقوم) میوه‏اش گویی سرهای شیاطین است. (9)
قرآن همان تعبیرات جاری عرب را به‏كار برده كه اعراب از باب تغلیب، خطابشان با مذكر بوده و از این‏رو، غالب آیات‏الاحكام خطاب به مردان است و منظور آن نبوده كه زن‏ها شامل احكام نبوده‏اند. (10)
7- استفاده از واژگان قرضی (وام واژه‏ها) در زبان عربی صدر اسلام: در قرآن بیش از دویست واژه غیر عربی (واژه‏های دخیل) (11) و از جمله، نزدیك به پنجاه واژه فارسی دیده می‏شود. (12)
برای مثال، لغت هندی «زنجبیل‏» از طریق فارسی و لغت‏یونانی یا لاتین «بلد» و «قلم‏» از طریق سریانی وارد عربی شده و سپس در قرآن آمده است. (13)
8- نظریه‏های علمی زمانه: اگر در قرآن كریم، هیئت‏بطلمیوسی یا طب جالینوسی منعكس باشد، نباید انكار كرد و اگر پیشرفت علم، هیئت‏بطلمیوسی و طب جالینوسی را ابطال نمود، نباید نتیجه گرفت كه احكامی از قرآن را ابطال كرده است; زیرا قرآن فرهنگ زمانه را بازیافته است، نه لزوما و در همه موارد، حقایق ازلی و ابدی را. (14) و در جای دیگر، مساله هفت آسمان را از همین باب می‏دانند. (15)
در ماجرای محاجه حضرت ابرهیم‏علیه‏السلام با نمرود نیز او خطاب به نمرود می‏فرماید: «پروردگار من خورشید را از مشرق بیرون می‏آورد. اگر تو راست می‏گویی از مغرب بیرون آر.»(بقره: 258) در این بیان، حركت‏خورشید و سكون زمین مفروض گرفته شده است. (16)
9- جن: در قرآن كریم سخن از وجود جن نیز به میان آمده و سوره‏ای به نام جن و در شرح ایمان آوردن بعضی از آن‏ها و استماع مجذوبانه آنان از آیات قرآنی هست، حال آن‏كه بعید است علم یا عالم امروزی قایل به وجود جن باشد. (17) سوره جن هفتاد و دومین سوره قرآن است.
10- مجنون: با این‏كه دیوانگی یك بیماری است، ولی قرآن آن را بر اساس فرهنگ زمان صدر اسلام به عنوان «كسی كه در اثر لمس شیطان دیوانه شده‏» بیان می‏كند: «الذین یاكلون الربا لایقومون الا كمایقوم الذی یتخبطه الشیطان من‏المس‏»(بقره: 275); كسانی كه ربا می‏خورند، (در قیامت، از قبرها) برنخیزند، جز مانند آن‏كه به واسطه لمس شیطان دیوانه شده است.
11- تعبیر حورالعین (سیاه چشم): در قرآن این تعبیر به كار رفته است; چون جمال زن در جامعه عربی در چشمان درشت و سیاه بود. اما اگر این آیه در اروپا نازل می‏شد، می‏فرمود: زنان چشم زاغ و مو بور.
12- چشم زخم: قرآن دست كم، دو بار - یك بار به تلویح (یوسف: 8 -67) و یك بار به تصریح تمام - از چشم زخم سخن گفته است:
«و ان یكاد الذین كفروا لیزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و یقولون‏انه لمجنون‏»(قلم: 51); و بسیار نزدیك بود كه كافران چون قرآن را شنیدند، تو را با دیدگانشان آسیب برسانند و می‏گویند كه او دیوانه است.
مفسرانی مثل میبدی، ابوالفتوح رازی و قرطبی می‏نویسند كه این آیه به چشم‏زخم اشاره دارد و در میان قبایل عرب (به‏ویژه قبیله بنی اسد) رایج‏بوده است.
در دائرة المعارف دین آمده است كه «اعتقاد به تاثیر شوم چشم بد، جهانی است.» (18)
اگر از نظر علم، امروز یا فردای جهان، به‏طور قطعی اثبات شودكه چشم‏زخم صرفاتلقین وتوهم است، درآن صورت ممكن است‏بعضی معاندان و مدعیان بگویند: ملاحظه كنید، این هم یك مورد دیگر از موارد اختلاف و مخالفت قرآن با علم. (19)
13- توصیف بهشت: قرآن در آیات بسیاری، بهشت را با درختان و جوی آب و مانند آن توصیف می‏كند و این برای اعراب جزیرة العرب كه غالبا در بیابان‏های خشك بودند، جذابیت داشته است و بنابراین، مخاطب و مكان در تعبیرات در نظر گرفته شده، در حالی كه همین تعبیرات درشمال ایران و اروپا جاذبه چندانی ندارد.
14- سحر: در قرآن مجید، بارها به سحر اشاره شده است; یك بار، به اجمال (بقره:102) و بار دیگر، به صورت صریح:
«قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق... و من شر النفاثات فی‏العقد»(فلق: 1-4) بگو به پروردگار فروزنده صبح روشن پناه می‏برم از شر آن‏چه آفرید... و از شر زنان افسونگر دمنده در گره‏ها.
حال‏اگر علم امروز یا فردا به نحوی قطعی، تجربی و منطقی، واهی بودن سحررابه‏اثبات برساند،در آن صورت، مدعیان خواهند گفت: این هم یك مورد دیگر از مخالفت قرآن با علم. (20)
پس بهتر است در مواردی مثل: جن، چشم زخم و سحر بگوییم كه خداوند مثل پدیدارگرایان امروز، درباره واقع و حقیقت زیان تاریكی شب یا رشك رشك‏بران یا چشم‏زخم چشم‏زنان و یا واقعیت ابدی هیئت‏بطلمیوسی و طب جالینوسی خاموش است، ولی چون دست‏كم، برای آن‏ها موجودیت فرهنگی (حضور در فرهنگ زمانه) قایل است، بر وفق آن رفتار می‏كند یا واكنش نشان می‏دهد. بنابراین وضع و موضعش نقض و ابطال بر نمی‏دارد. (21)
15- روح: یكی از نویسندگان این‏گونه نگاشته است: «روح در زبان تازی، مناسب با جغرافیای خشك و تفتیده جزیرة العرب، از ماده «ریح‏» (باد، نسیم) و نمادی مناسب‏برای‏دمیده‏شدن‏گوهری‏برتراززندگی در موجودی از این جهان خاكی است...»
سپس با ذكر آیه «و نفخت فیه من روحی‏» (حجر:29) می‏نویسد: «بدین ترتیب، شاید نتیجه گرفته شود كه روح واقعا موجودی جدا و متمایز از بدن انسان نیست، بلكه فقط به عنوان تشبیه و تمثیل و به صورت كنایی آورده شده است.» (22)
16- كنار گذاشتن احكام قرآن نتیجه نهایی این دیدگاه: برخی از طرف‏داران این دیدگاه این‏گونه نتیجه‏گیری كرده‏اند: «ممكن است احكام امضایی قرآن كه تاییدی بر عملكرد آن روز عرب بود، با تحول اوضاع و مقتضیات و تغییر شرایط زمان و مكان و...، حتی در چشم معتقدان به قرآن، كه صمیمانه برای آن احترام و اصالت قایلند، موضوعیت عملی خود را در آن قالب خاص از دست‏بدهد; مانند: تازیانه‏زدن و سنگ‏سار كردن بزه‏كاران، قوامیت مرد بر زن، تعدد زوجات، ستر و حجاب به شكل خاص آن و حرمت‏بهره وام، بلكه بر عكس، اگر به‏فرض، قرآن امروز نازل می‏شد، می‏توان چنین تصور كرد كه آداب و رسوم و قواعد مفید و مؤثر امروزی را امضا و تایید می‏كرد...» (23)
و سپس با توصیه به این‏كه پیروان قرآن نخواهند ظاهر و قالب احكام قرآنی را با تكلف بر دنیای كنونی تحمیل كنند، می‏نویسد: «پس شایسته است پیروان قرآن نیز با مینوی خرد، برای حل مشكلات زندگی خود بكوشند و از سطوح و قشور و پوسترهای كتاب و شریعت‏بگذرند و به مغز و لباب دین و هدایت الهی نایل آیند.» (24)
ایشان در جای دیگری، با تاكید بر این مطلب كه كتب آسمانی با هدف بیان مطالب علمی، مثل فیزیك و شیمی نیامده است، می‏نویسد: «معقول نیست از كتب مقدس دینی، چه قرآن و چه غیر آن انتظار داشته باشیم كه در صدد تشریح و حتی اشاره به چگونگی آسمان و جهان داشته باشد» (25) و در این راستا، تا آن‏جا پیش برود كه حتی مطالب علمی قرآن را این‏گونه تشریح كند: «دیگر برای مردم این روزگار با این معلومات عمومی جدید، بافت عبارت‏های قرآنی در حضور عالم و آدم شفاف نیست و نامتناسب با عرف علمی زمانه است و كم و بیش غریب می‏نماید.» (26)

دلایل این دیدگاه

برخی از كسانی كه این دیدگاه را مطرح كرده‏اند به خود زحمت نداده‏اند كه دلیلی اقامه كنند و فقط آیات قرآن را ذكر كرده و همه را بر طبق فرهنگ غلط عرب جاهلی دانسته‏اند. اما برخی دلایلی نیز آورده‏اند:
اول. آیه شریفه: «لقد انزلنا الیكم كتابا فیه ذكركم افلا تعقلون‏»(انبیاء: 10); به سوی شما كتابی فرو فرستاده‏ایم كه در آن یاد و سخن شماست. آیا تعقل نمی‏كنید؟ این آیه را دارای كمال ارتباط با این بحث می‏دانند و بدان استدلال می‏كنند. (27)
دوم. آیه شریفه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم‏»(ابراهیم: 4); هیچ فرستاده‏ای را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (پیام ما را) برای ایشان بیان كند. یكی از استدلال كنندگان می‏نویسد: معنای دیگر به زبان قوم بودن، در قالب فرهنگ قوم بودن است. این مبتنی بر این معناست كه زبان هر قوم، آینه و تجلی فرهنگ و معتقدات، نظریه‏هاوجهان‏بینی‏آن‏قوم‏است. (28)
سوم. برخی ادعا می‏كنند كه پیامبران‏علیهم‏السلام به اندازه عقول مردم با آنان سخن گفته‏اند. (29)
نقد و بررسی این دیدگاه را در سه بخش به انجام می‏رسانیم:
الف - بررسی دلایل:
اول. كلمه «ذكركم‏» در آیه شریفه، از لحاظ لغوی به معنای «یادآوری و حفظ چیزی‏» در مقابل غفلت است، هرچند كه به معنای «شرف‏» نیز آمده است. (30)
اما از نظر اصطلاحی، مفسران این معانی را برای آن ذكر كرده‏اند:
1- مرحوم طبرسی در مجمع‏البیان آن را به معنای «شرف‏» گرفته است (فیه شرفكم ان تمسكتم به.) (31)
2- مرحوم علامه طباطبائی‏رحمه الله آن را به معنای «چیزی كه ویژه آنان و لایق به حال آن‏هاست - یعنی، آخرین درجه معارف حقیقی و عالی كه درحوصله انسان است‏» دانسته است. (32)
3- برخی از مفسران آن را به معنای پند و اندرز برای جمیع امت می‏دانند كه موجب بیداری آنان (33) و یا مایه تذكر و بیداری آنان و یا مایه تذكر و بیداری اندیشه‏های آن‏هاست. (34)
در همه موارد، قرآن به عنوان مایه شرافت‏یا بیان كننده معارف عالی و یا موجب بیداری اندیشه‏ها معرفی می‏شود.
4- برخی از مفسران نیز قرآن را یادآوری كننده آن‏چه مورد نیاز انسان در امور دین و دنیاست، خوانده‏اند. (35)
در این‏جا، كلمه «ذكركم‏» نه در لغت و نه در اصطلاح مفسران به معنای فرهنگ عمومی جامعه عرب نیست تا بگوییم دلیل بر این است كه قرآن مشتمل بر آن فرهنگ باشد.
دوم. كلمه «لسان‏» در لغت، به معنای عضو مخصوصی است كه در دهان آمده و وسیله سخن گفتن است. هم‏چنین این كلمه به معنای «لغت‏» نیز آمده است. (36)
اما در اصطلاح مفسران، این كلمه به معنای «لغت‏» یعنی زبان نخستین قومی كه مخاطب هر پیامبر است، می‏باشد; یعنی، پیامبران‏علیهم‏السلام به زبان مردم خود سخن می‏گفتند تا احتیاج به مترجم نداشته باشند و مردم بتوانند سخنان آنان را درك كنند و پیامبران نیز بتوانند مطالب خویش را بی‏واسطه برای آنان بیان نمایند.(لیبین لهم) (37)
بنابراین، مرحوم طبرسی‏رحمه الله می‏نویسد: «ای لم یرسل فیما مضی من الازمان رسولا الا بلغة قومه حتی اذا بین لهم فهموا عنه و لا یحتاجون الی من یترجمه عنه.» (38)
علامه طباطبائی‏رحمه الله می‏نویسد: «اللسان هو اللغة‏» و سپس توضیح می‏دهد كه مراد از قوم همان كسانی هستند كه هر پیامبر در میان آن‏ها زندگی می‏كند، نه قومی كه نسبت آن پیامبر به آن‏ها می‏رسد. بر این اساس، در مورد حضرت لوط‏علیه‏السلام نیز كه از كلده‏بود(و زبان آنان سریانی بود) و سپس به مؤتفكات مهاجرت كرد (كه زبان آنان عبری بود) كلمه «قوم لوط‏» به‏كار رفته، در حالی‏كه‏مردم‏مؤتفكات مخاطبان او بودند، ولی حضرت‏لوط‏علیه‏السلام ازنسل آنان نبود. (39)
تفسیرهای روایی نیز این مطلب را تایید می‏كند و روایات ائمه‏اطهارعلیهم‏السلام در پی آن بر آمده‏اند كه ثابت كنند با توجه به این‏كه زبان هر پیامبر از سنخ لغت مخاطبان است، این مطلب موجب انحصار رسالت آن پیامبر در آن قوم نمی‏شود و به این دلیل، رسالت پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله برای همه مردم (كافة للناس) است. (40)
با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی «لسان قوم‏»، كه هیچ‏كدام از آن‏ها به معنای فرهنگ مردم (فرهنگ اعراب صدر اسلام) نیست، متوجه می‏شویم كه استدلال به این آیه در مورد تاثیر فرهنگ زمان صدر اسلام در قرآن كریم بی‏مورد است.
شاید این نكته استدلال كنندگان را به خطا برده است كه كلمه «زبان مردم‏» در فارسی دو كاربرد و استعمال دارد: گاهی به معنای «لغت مردم‏» (یعنی، زبان دستوری) و گاهی به معنای «فرهنگ مردم‏» می‏آید.
اما كلمه «لسان قوم‏» در عربی یك كاربرد بیش‏تر ندارد و آن «لغة قوم‏» است. ولی این افراد گمان كرده‏اند كه همان دو كاربرد كه در فارسی هست، در عربی نیز می‏باشد و سپس آیه را این‏گونه به معنای فرهنگ قوم معنا كرده‏اند، در حالی كه فرهنگ در عربی معادل «الثقافة‏» است. لازم به ذكر است كه اگر «لسان قوم‏» را به معنای تمام معتقدات، حتی اعتقادات باطل، بگیریم دیگر همه چیز مورد پذیرش پیامبرصلی الله علیه وآله و قرآن بوده، پس درگیری‏های افراد جاهل با پیامبران‏علیهم‏السلام بی معنا می‏شود. علاوه بر آن، خواهیم گفت كه قرآن برخی از خرافات عرب را كه جزئی از فرهنگ آنان بوده، نفی كرده است.
سوم. پیامبران الهی‏علیهم‏السلام به اندازه عقل مردمانی كه مخاطب آن‏ها بودند با آنان سخن می‏گفتند. «كلم الناس علی قدر عقولهم.» ولی این بدان معنا نیست كه پیامبران‏علیهم‏السلام بر خلاف عقل و علم، با مردم سخن می‏گفتند و هر مطلب خلاف واقعی را تایید می‏كردند و این باید در قرآن نیز بیاید.
به اندازه ظرفیت علمی وعقلانی مخاطب سخن گفتن، لازمه كار تبلیغ صحیح و مؤثر است و هر گوینده عاقل و حكیمی این مطلب را رعایت می‏كند و سطح مطالب عالی را با ذكر مثال‏هایی پایین می‏آورد تا شنونده متوجه شود. قرآن نیز از این روش بارها استفاده كرده و مثال‏های متعددی آورده است.
امااین‏كه‏بگوییم‏قرآن‏مطالب‏خرافی‏عرب جاهلی را تایید كرده و مطالب خلاف عقل و علم در آن آمده، مطلب دیگری است كه با دلیل مزبور (حدیث) ثابت نمی‏شود.
ب - بررسی واژه «فرهنگ‏»: از آن‏جا كه محور اساسی بحث تاثیر فرهنگ زمانه بر قرآن كریم می‏باشد، ضروری است این واژه مورد بررسی قرار گیرد.
«فرهنگ‏» در لغت‏به این معانی به كار رفته است:
كشیدن; تعلیم و تربیت; علم و دانش و ادب; كتاب لغت; مجموعه آداب و رسوم; مجموعه علوم و معارف و هنرهای یك قوم. (41)
دهخدا در لغت‏نامه می‏نویسد: «فرهنگ مركب از "فر" كه پیشاوند است و "هنگ" از ریشه تنگ (thang) اوستایی به و ادوره (Edure) در لاتین كه به معنای كشیدن و نیز به معنای تعلیم و تربیت است (حاشیه برهان، به تصحیح دكتر معین); به معنای فرهنج است كه علم و دانش و ادب باشد (برهان)... آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت، امور مربوط به مدارس و آموزشگاه‏ها، كتاب لغات فارسی را نیز گویند. (برهان)
درباره «فرهنگ‏» از نظر اصطلاحی، تعریف‏های متعددی ارائه شده كه به برخی از آن‏ها اشاره می‏شود:
1- «فرهنگ مجموعه برداشت‏ها، موضع‏گیری‏های فكری، هنر، ادبیات، فلسفه، آداب، سنن و رسوم و روابط حاكم اجتماعی است.» (شهید باهنررحمه الله) (42)
2- بی‏شك، بالاترین و والاترین عنصری كه در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشكیل می‏دهد.» (امام خمینی‏رحمه الله) (43)
3- «فرهنگ یعنی: مجموعه تعلیم و تربیت و عقل و خرد و دانش و حكمت و هنر و معرفت‏یك انسان یا یك جامعه كه در رفتار و نحوه زندگی و شكل حیات او تجلی نموده و در عمق جان او نفوذ كرده و همه اعمال و كردار او را متاثر از خود می‏سازد.و در واقع، فرهنگ مجموعه بینش‏ها و گرایش‏ها و ارزش‏های یك ملت است.» (44)
اكنون كه معنای لغوی و اصطلاحی فرهنگ تا حدود زیادی روشن شد، لازم است‏بگوییم: اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب عناصری مثل ادبیات باشد این عناصر فرهنگی به ناچار، در هر كتاب یا سخنرانی - كه برای ملت (كسانی كه آن فرهنگ متعلق به آنان است) ارائه شود - نفوذ می‏كند و به كارگیری آن برای تفهیم مطالب لازم است. قرآن نیز از این مساله مستثنا نیست. از این‏رو، خود قرآن هم از واژگان و ضرب‏المثل‏های عرب استفاده كرده است.
اما اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب موضع‏گیری‏های فكری و هنری و آداب و سنن و رسوم اجتماعی است، این شامل خرافات و مطالب باطل و شرك‏آلود نیز می‏گردد. در این صورت، باید گفت كه قرآن كریم متاثر از این فرهنگ نشده است; چرا كه باطل در قرآن راه ندارد: «لایاتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه‏» (فصلت: 42); حتی در موارد متعددی، با این عناصر فرهنگی مقابله كرده است; مثل مذمت زنده به گور كردن دختران (تكویر: 8) و یا عقیده به بت‏پرستی و شرك.
ج - بررسی نمونه‏ها و مثال‏ها:
1- در مورد استفاده قرآن از «فرهنگ بازرگانی‏» عرب، باید بگوییم كه مراد نویسنده یا آن است كه قرآن از لغات رایج عرب در داد و ستد استفاده كرده كه ظاهر عبارت ایشان گویای همین مطلب است و یا مراد او این است كه قرآن از محتوای آن الفاظ و مفاهیم نیز تبعیت كرده است.
در صورت اول، هیچ اشكالی بر قرآن وارد نیست; زیرا هر كتاب آسمانی یا غیر آسمانی در هنگام تدوین و یا وحی به ناچار، باید از واژگان متعارف مخاطبان خود استفاد كند، وگرنه منظور گوینده فهم نخواهد شد.
در صورت دوم، باید گفت كه مطلب مورد ادعا در مورد قرآن صحیح نیست; چون قرآن كریم هرچند از این الفاظ و مفاهیم استفاده كرده، ولی محتوا و شرایط و احكام خاص خویش را از طرف خدا بیان نموده; یعنی، تابع محض مفاهیم فرهنگ بازرگانی عرب نشده است. به عنوان مثال، ربا را حرام كرده و معامله (بیع) را حلال نموده است. حتی برخی شرایط آن نیز در سنت پیامبر و اهل‏بیت‏علیهم‏السلام بیان شده است. این در حالی است كه ربا در بین مردم عرب جاهلی وجودداشته،ولی قرآن آن را نفی نموده و از محتوای فرهنگ عرب تبعیت نكرده است.
2- درباره آرزواندیشی، می‏توان به دو مطلب اشاره كرد:
نخست این‏كه صرف انطباق آرزوهای یك ملت‏با آنچه خداوند در بهشت‏برای آنان مهیا می‏كند، دلیل بر آن نیست كه قرآن این آرزو را از مردم وام گرفته، بلكه این می‏تواند شاهدی بر این مطلب باشد كه قرآن طبق فطرت مردم سخن گفته است.
دوم آن‏كه اگر پیامبرصلی الله علیه وآله آرزوی این چیزها (باغ، آب‏روان، میوه و ...) را داشت می‏توانست‏به آرزوی خود برسد; چرا كه قرآن مشركان بارها به ایشان پیشنهاد كردند كه دست از دعوت خود بردارد، در عوض، هرچه كه خواست از ثروت و زنان زیبا به او بدهند. (45) اما پیامبرصلی الله علیه وآله نپذیرفت و به مبارزه خود برای حق و حق‏پرستی ادامه داد. بنابراین، چنین ادعایی بدون دلیل و بر خلاف واقعیات تاریخی است كه بگوییم پیامبرصلی الله علیه وآله آرزوی این چیزها را داشته و چون به آرزوی خود نرسیده، آن‏ها را در قالب آیات قرآن بیان كرده است.
3- در زمینه شان نزول آیات قرآن، لازم است‏به چند نكته اشاره كنیم:
اول. برخلاف گمان نویسنده، تعداد آیاتی كه برایشان شان نزول ذكر شده بیش از هزار آیه و تعداد شان نزول‏ها بیش از هفتصد مورد است. (46)
دوم. قرآن كریم طی‏23 سال دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله به صورت تدریجی، برایشان نازل می‏شد و نزول آن مطابق خواست اراده الهی بود; گاهی در جنگ‏ها تكلیف مسلمانان را روشن می‏كرد، گاهی پاسخ پرسش‏هایی را ارائه می‏داد كه برای آنان پیش می‏آمد، گاهی الگوهای برتر را برای آنان ترسیم می‏نمود و به طور كلی، قرآن كریم مردم صدر اسلام را به خوبی هدایت می‏كرد و جامعه نو پای مسلمانان را رو به رشد و بالندگی می‏برد. این مطلب به معنای تبعیت و یا تاثر قرآن از فرهنگ غلط جاهلی عرب نیست، بلكه گاهی در آیات و شان نزول‏ها، برخی عادات غلط عرب را نفی می‏كرد; مانند نفی عبادات عرب جاهلی (انفال: 35)، گاهی هم برخی صفات حمیده را می‏ستود; مانند: ماجرای نذر اهل‏بیت‏علیهم‏السلام (سوره دهر).
سوم. نزول آیات قرآن در ظرف‏های مكانی و زمانی خاص بوده و اسباب نزول قرآن چیزی غیر از این ظرف‏های مكانی و زمانی (واقعه‏ها و سؤالات مردم و مانند آن) نبوده است. و این طبیعی است كه كلامی از گوینده‏ای در ظرف زمانی و مكانی خاصی و یا به مناسبت‏خاصی صادر شود.
اما در مورد قرآن مطلب بالاتر از این است: شان نزول آیات قرآن در غالب موارد، موجب انحصار مطالب آیات در یك مورد و شخص خاص نمی‏شود، بلكه مفاهیم و مطالب آیات كلی است و آن واقعه كه موجب نزول گشته یكی از مصادیق آیه است. (47)
4- در باب احكام امضایی (مثل حج)، باید گفت كه قرآن عناصر مثبت فرهنگی را پذیرفته است; چرا كه این عناصر در عصر نزول قرآن در بین اعراب موجود بوده و غالبا ریشه در ادیان توحیدی (مثل دین حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام) داشته است.
5- در زمینه قالب‏های زبانی، تذكر چند نكته ضروری است:
اولا، استفاده از شیوه‏های بیانی و قالب‏ها و ادوات تاكید هر قوم در هنگام سخن گفتن با آنان یا نوشتن كتاب برای آنان، كاری مطلوب و حتی لازم است.
ثانیا، باید دقت كرد و بین دشنام و نفرین تفاوت گذارد; زیرا در قرآن كریم و روایات و دعاهای ماثور، معمولا لعن و نفرین وجود دارد. «نفرین‏» نوعی دعاست كه علیه شخص به كار گرفته می‏شود، اما هیچ‏گاه در قرآن و دعاها و روایات ما چیزی به نام «فحش‏» و «دشنام‏» نیامده است، بلكه حتی فحش دهنده نكوهش شده است. ادب قرآن تا آن‏جاست كه حتی اجازه نمی‏دهد مسلمان نسبت‏به بت‏ها دشنام دهند; می‏فرماید: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبواالله عدوا بغیر علم. » (انعام: 108) ولی عجب آن است كه یك نویسنده مسلمان چگونه از نفرین‏های قرآن به عنوان دشنام یاد می‏كند!
6- درباره استفاده از تشبیهات معهود و استفاده از لسان قوم، باید چند مطلب مورد بررسی قرار گیرد:
اول. همان‏گونه كه بیان شد، استفاده از زبان قوم (لسان قوم) به معنای استفاده از واژگان لغت است.
دوم. استفاده از تشبیهات و ضرب‏المثل‏های هر ملت در كتاب و سخنی كه برای آنان تنظیم می‏شود كاری صحیح و مطلوب است. گاهی یك ضرب‏المثل می‏تواند مطالب عمیقی را در خود جای دهد. اما این به معنای پذیرش لوازم كلامی و علمی آن ضرب‏المثل و تشبیه نیست; مثلا، در مورد آیه «طلعها كانه رؤوس الشیاطین‏» (صافات: 65)، مفسران سه احتمال داده‏اند:
1. منظور مار بد چهره‏ای است كه به نام «شیطان‏» خوانده می‏شود و میوه و شكوفه زقوم جهنم به آن تشبیه شده است. (یكی از موارد استعمال كلمه «شیطان‏»، «مار» است.)
2. منظور گیاهی است زشت منظر كه به نام «شیاطین‏» خوانده می‏شود.
3. منظور چهره زشتی است كه هر كس در ذهن خود از شیطان به عنوان یك موجود پلید تصویر می‏كند. (48)
بنابراین، چنین نیست كه قرآن تحت تاثیر فرهنگ زمانه قرار گرفته باشد، بلكه از یك ضرب‏المثل معهود عرب استفاده كرده است و نمی‏خواهد بگوید كه شیطان سر دارد و سر او چگونه است،بلكه می‏خواهد بد چهره بودن زقوم را تصویر كند.
سوم. استفاده از صیغه‏ها و ضمیرها و خطاب‏های مذكور در مواردی كه مخاطب‏ها مشترك‏اند (زن و مردند) از قواعد ادبیات عرب است. در جایی كه قرآن از صیغه‏های مذكر استفاده كرده و فاعل یا مخاطب مختلط است، این صیغه‏ها اختصاص به مردها ندارد و به اصطلاح، الغای خصوصیت می‏شود.
پس این مطلب ربطی به تسامح و تساهل ندارد كه نویسنده (بند ششم) به قرآن نسبت داده است.
7- استفاده از واژگان دخیل در هر لغت‏برای نوشتن كتاب یا سخن گفتن با مردمی كه به آن لغت‏سخن می‏گویند لازم است; زیرا در هر زبانی تعدادی واژه دخیل وجود دارد كه گاهی معادل ندارد و یا در صورت معادل‏سازی، لغت اصلی گویاتر است; مثل واژه «كامپیوتر» كه در فارسی جا باز كرده و حتی واژه «رایانه‏» نتوانسته جای آن را كاملا بگیرد. استفاده از این لغات نه تنها مذموم نیست، بلكه گاهی برای القای مفاهیم، لازم است. قرآن نیز از این روش عقلایی استفاده كرده است.
اگر این مطلب به معنای تاثیرپذیری از فرهنگ باشد همه كتاب‏های دنیا و همه سخنرانان تحت تاثیر فرهنگ زمان خود هستند.
به عبارت دیگر، این مطلب همان سخن گفتن به لغت قوم (زبان قوم) است كه در لغت هر قومی، واژگان دخیل وجود دارد.
8- در زمینه نظریه‏های علمی زمانه در قرآن، تذكر چند مطلب لازم است:
اولا، قرآن كریم گاهی در راستای هدایت مردم، به مسائل نجومی و طبی و بهداشتی نیز اشاراتی كرده است و هر چه علوم تجربی بشر بیش‏تر پیشرفت می‏كند، اعجاز علمی قرآن روشن‏تر می‏شود. در این‏باره، مثال‏های زیادی از زوجیت (ذاریات:49)، حركت‏خورشید (یس: 38) و حركت كوه‏ها و زمین (نمل: 88) وجود دارد.
البته در این‏باره، باید توجه داشته باشیم و نظریه‏های علمی را بر قرآن تحمیل نكنیم و معیارهای تفسیر صحیح را رعایت نماییم. (49)
ثانیا، در قرآن كریم مطالبی مخالف مسائل قطعی علمی وجود ندارد. (50) ممكن است‏برخی از مفسران به خطا رفته و برخی آیات قرآن را حمل بر هیئت‏بطلیموسی یا طب جالینوسی كرده باشند، ولی این بدان معنا نیست كه نظر قرآن این بوده و بر طبق عقاید خرافی آن‏ها سخن گفته و خطای قوم را پذیرفته است، بلكه این خطای فهم برخی مفسران بوده است.
جالب این‏كه هیئت‏بطلمیوسی (متولد حدود 150 میلادی) بر افكار جهانیان در عصر بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله (حدود 610 میلادی) سایه افكنده بود، اما قرآن با مطالب پذیرفته شده و مسلم آن هیئت در مورد حركت كوه‏ها و زمین مخالفت كرد.
ثالثا، كلمه «سموات‏» در جاهای متعددی از قرآن كریم به كار رفته است; از جمله: جو زمین، جایگاه ستارگان و سیارات، جهت‏بالا و مراتب عالی وجود و قرب الهی (آسمان معنوی) و.... منظور از كلمه «سبع‏» هم ممكن است عدد «هفت‏» یا بیان كثرت (تعداد زیادی آسمان) باشد. (51)
پس از طرفی، باید در مورد هر آیه كه این تعبیر در آن به كار رفته توجه كنیم كه كدام معنا و مصداق مراد است. نمی‏توان به طور كلی، گفت كه همه جا یك مصداق مورد نظر بوده و قرآن عقیده مردم عرب جاهلی را در مورد هفت آسمان پذیرفته است و از طرف دیگر، هنوز وجود هفت آسمان از نظر علمی اثبات یا نفی نشده تا بگوییم كه نظر قرآن مورد اثبات یا انكار علم مسلم قطعی قرار گرفته است.
رابعا، حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام در محاجه خود با نمرود، بر اساس عقاید خود آن مردم (نمرود و اطرافیانشان) سخن گفت. آنان بر اساس دید كاذب حسی خود فكر می‏كردند خورشید از طرف مشرق به طرف مغرب حركت می‏كند. ازاین‏رو، حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام می‏فرماید: اگر می‏توانید این حركت را برعكس كنید (بقره:258) و اصولا در جدال احسن، اشكالی ندارد كه انسان بر اساس مبانی طرف مقابل چیزی بگوید و نظر او را باطل كند.
به عبارت دیگر، در این‏جا قرآن كریم كه این محاجه را از حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام نقل می‏كند و نیز خود حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام در صدد بیان و پذیرش لوازم كلامی و علمی این مثال و محاجه نیست، همان‏گونه كه تمام دانشمندان و پزشكان وقتی از بیماران روانی (افراد مجنون) سخن می‏گویند كلمه «دیوانه‏» را به كار می‏برند، در حالی كه «دیو» یك موجود خیالی است. از طرف دیگر، قرآن كریم در جایی، سخن از حركت كوه‏ها و زمین (نمل:88) می‏گوید.
پس معلوم می‏شود كه سكون زمین مفروض قرآن نیست و این خلاف ادعای نویسنده بند هشتم است.
9- درباره مساله جن، سحر، چشم‏زخم و روح به تذكر چند نكته اكتفا می‏كنیم:
یك. قرآن كریم در مورد فرهنگ مردم عرب به صورت گزینشی عمل كرده و هرچه را صحیح و مطابق واقع و حق بوده پذیرفته است. بر این اساس، در آیات متعدد، به جن، سحر، چشم‏زخم و روح تصریح یا اشاره كرده و این به معنای تبعیت از فرهنگ زمانه نیست، بلكه تایید مطالب صحیحی است كه چه بسا از طریق انبیای سلف‏علیهم‏السلام وارد فرهنگ مردم شده و یا برخی از افراد با تجارب شخصی و دلایل عقلی بدان‏ها پی برده‏اند.
دو. وجود جن، سحر، روح و چشم زخم امروزه با شواهد تجربی فراوانی كه در علوم «فرا روان‏شناسی‏» وجود دارد مورد بررسی قرار می‏گیرد. به عنوان مثال، گاهی از طریق هیپنوتیزم و تخلیه روح، این واقعیت‏برای مردم به نمایش گذاشته می‏شود.
علاوه بر آن، دلایل عقلی محكمی برای اثبات روح وجود دارد (52) و در نظر گرفتن ریشه لغوی یك كلمه، موجب انكار یا ابطال معنای اصطلاحی آن نیست.
سه. جا داشت نویسندگان محترم این مطالب، دلیلی برای نفی روح، جن، سحر و چشم‏زخم ارائه می‏دادند.
آیا به صرف این‏كه «بعید است علم امروزی این مطالب را تایید كند» و یا به احتمال این‏كه «ممكن است از نظر علم فردای جهان ثابت‏شود كه چشم زخم یا جن توهم است‏» و یا این‏كه «لغت "روح" از ماده "ریح" است‏»، می‏توان این‏گونه حقایق قرآنی را انكار كرد، در حالی كه برخی از آن‏ها بارها در قرآن به صراحت آمده است؟!
پذیرش علم قطعی خوب است و اصلا یكی از قراین تفسیر آیات قرآن دلایل عقلی و علمی قطعی است، اما علم‏زدگی پسندیده نیست و بدتر از آن، این‏كه كسی به صرف این مطلب كه مبادا روزی مطالب قرآن از سوی علم رد می‏شود، از هم اكنون دست‏به تاویل و تفسیر به رای بزند و بدون این‏كه هیچ دلیل عقلی، نقلی یا علمی قطعی بیاورد، بگوید: بهتر است كه بگوییم منظور از جن و چشم‏زخم و سحر همان زیان تاریكی شب و رشك رشك بران و چشم‏زخم چشم‏زنان است!
طرح این مسائل مناسب شان علمی عالمان غیر مسلمان نیست، چه رسد به مسلمانانی كه ایمان به غیب هم دارند.
10- درباره آیه شریفه «كالذی یتخبطه الشیطان من المس‏»، (بقره: 275) لازم است‏به چند نكته اشاره كنیم:
اول آن‏كه كلمه «شیطان‏» در فرهنگ اسلامی، به معنای هر متمرد و طاغی است، اعم از جن و انس و جنبندگان دیگر. بنابراین، گاهی به «ابلیس‏» گفته می‏شود و گاهی به موجودات موذی دیگر. حتی گاهی بر «میكروب‏» هم اطلاق شده است. (53) پس ممكن است منظور از «مس شیطان‏» همان عوامل مادی موذی باشد.
ثانی آن‏كه احتمال دارد در بیماری جنون عوامل مادی و غیر مادی (مثل شیطان) هر دو دخالت داشته باشد و دلیلی بر نفی آن عوامل نداریم. فقط ممكن است گفته شود كه این عوامل غیر مادی هنوز توسط دانشمندان علوم تجربی كشف نشده است.
ثالث آن‏كه ممكن است دیوانگی دارای انواعی باشد كه در برخی از آن‏ها عوامل مادی و در برخی عوامل غیر مادی مؤثر است. پس نمی‏توان تاثیر عاملی مثل شیطان را در این پدیده‏ها نفی كرد.
رابع آن‏كه قرآن در مورد مزبور، در صدد تعریف مجنون نیست، بلكه منظور آیه این است كه افراد رباخوار را به كسی تشبیه كند كه تحت تاثیر شیطان قرار گرفته‏اند و دلیلی برای نفی چنین چیزی نداریم. تنها می‏توان گفت: این یك مثال معروف در فرهنگ عرب است.
11- در وصف «حورالعین‏» و توصیف بهشت‏با درخت و جوی و...، باید به دو نكته اشاره كرد:
یكی این‏كه قرآن در این موارد، به مقتضای طبع انسان سخن گفته است; یعنی، انسان خواه از شمال ایران یا اروپا یا جزیرة‏العرب و یا هر جای دیگر باشد، سرسبزی درخت و باغ و همسر زیبا را دوست دارد. این علاقه ممكن است كه در بین افراد مناطق گوناگون شدت و ضعف داشته باشد، ولی در همه هست.
دیگر آن‏كه تعبیر «حورالعین‏» به معنی «شدت سفیدی چشم و زیبایی‏» آن است و به معنای «سیاه چشم‏» نیست. (54)
12- درباره كنار گذاشتن احكام عملی قرآن كریم (كه در بند16 مطرح شده)، باید توجه كنیم كه:
وجود احكام امضایی در قرآن كریم مورد انكار نیست، همان‏گونه كه احكام تاسیسی هم وجود دارد. اما این به معنای پذیرش عقاید خرافی مردم عرب نبوده، بلكه همان‏گونه كه قبلا بیان شد، انتخاب و اختیار عناصر صحیح فرهنگی است كه غالبا از انبیای سلف‏علیهم‏السلام به ارث رسیده است.
همچنین تاثیر شرایط زمان و مكان در موضوعات و مصادیق احكام، كه از سوی حضرت امام خمینی‏رحمه الله مطرح شده مطلبی صحیح است. كنگره‏ای نیز در این باره بر پا گردید و كتاب‏ها و مقالات زیادی نوشته شد. (55) اما این بدان معنا نیست كه هر كس بدون دلیل متقن، در مورد احكام قرآن ادعا كند كه موضوعیت عملی خود را از دست داده‏اند، بلكه تشخیص این موضوع با متخصصان فن - یعنی، فقهای عظام - است و احتیاج به دلایل محكم و متقن دارد. عجب آن كه در عصر ما، كه همه چیز بر اساس تخصص است، هر كس به خود اجازه می‏دهد كه در مسائل قرآن و اسلام اظهار نظر كند و نتایج جالبی! هم به بار آورد.
برای مثال، نویسنده (بند16) «سنگسار كردن بزهكاران‏» را در ردیف احكام امضایی قرآن آورده، در حالی‏كه این مطلب در قرآن وجود ندارد. (56) گذشته از این، عجیب آن است كه نویسنده (در بند16) در ابتدا صورت مساله را با جمله محتاطانه «ممكن است‏» و «می‏توان چنین تصور كرد» شروع می‏كند، ولی در پایان مقاله، از همین احتمالات و تصورات به یك نتیجه قطعی می‏رسد و همگان را دعوت به «مینوی خرد» می‏كند تا از «سطوح و قشور و پوسترهای كتاب و شریعت‏بگذرند و به مغز و لباب دین و هدایت الهی نایل آیند.» ولی توضیح نمی‏دهد كه منظور ایشان از «سطوح و قشور و پوسترهای كتاب و شریعت‏» چیست. آیا همان احكام ظاهری (مثل حجاب، رجم، ربا و...) را می‏گوید؟ ظاهرا كلام او در باب همین مسائل است.
علاوه بر آن، نمی‏گوید مرادش از «هدایت و لباب دین‏» چیست. آیا هدایت الهی از طریق همین قرآن نیست و آیا قوانین جزایی و اجتماعی و خانواده، كه در قرآن در طی بیش از پانصد مورد (آیات الاحكام) بیان شده، جزئی از هدایت الهی نمی‏باشد؟!
به نظر می‏رسد برخی به صورت زیركانه، سعی می‏نمایند قرآن را از صحنه اجتماع كنار بزنند و در گوشه‏های مساجد زندانی كنند.
قرآن كه احكام عملی آن موضوعیت‏خود را زا دست‏بدهد و در صحنه سیاست، اقتصاد، اجتماع و حتی قوانین خانواده حضور نداشته باشد همان است كه پیامبرصلی الله علیه وآله در قیامت از تنهایی‏اش شكایت می‏كنند: «یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا» (فرقان: 30)
مطلب دیگر آن‏كه همان‏گونه كه گذشت، در قرآن اشارات علمی فراوانی وجود دارد و این اعجاز علمی قرآن را نشان می‏دهد. معلوم نیست كه منكران این واقعیت چه توجیهی برای بیش از 750 آیه قرآن دارند كه اشاره به طبیعت می‏نماید; (57) آن‏جا كه سخن از حركت‏خورشید (یس:38) و یا حركت كوه‏ها (نمل: 88) است.

دیدگاه دوم: قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفی

آن‏چه نزدیك به صواب به‏نظر می‏رسد این است كه بگوییم: قرآن كریم با عناصر فرهنگ زمان خویش سه‏گونه برخورد داشته است:
الف - قرآن عناصر مثبت فرهنگی عرب را، كه ریشه در ادیان ابراهیمی داشته و بر اساسی صحیح بوده، پذیرفته، آن‏ها را پیرایش كرده و تكامل بخشیده است. مثال آن در احكام، مساله حج ابراهیمی و لعان است. و از همین قبیل، در عقاید، اعتقاد به جن، سحر و مانند آن می‏باشد. البته لازم به یادآوری است كه عدم اعتقاد برخی از عالمان یا علوم امروزی به ماورای طبیعت (اعم از خدا، جن، فرشتگان و ...) دلیل بطلان این عقاید نمی‏شود; زیرا این مطالب حقایق دینی است كه در جای خود و به روش خاص آن‏ها، مستدل شده است، هرچند كه در اصل این ادعا سخن بسیار می‏توان گفت; چرا كه علوم «فرا روان‏شناسی‏» در جهان امروز به همین مطلب می‏پردازد و نه تنها آن‏ها را نفی نكرده، بلكه مورد مطالعه و تحقیق قرار داده است. (58)
همان‏گونه كه صرف احتمال این‏كه در آینده علم، بطلان این مسائل را اثبات می‏كند و آن‏ها را از مصادیق تعارض علم و قرآن قرار خواهد داد، نمی‏تواند دلیل دست‏برداشتن از عقاید و ظواهر قرآن باشد، به‏نظر می‏رسد كه ناتوانی برخی در پاسخ‏گویی به تعارضات ظاهری علم و دین باعث طرح این مباحث می‏شود، به‏طوری كه برای جلوگیری از اتفاقی كه نیفتاده و چیزی كه ثابت نشده، حاضرند زودتر تسلیم شوند. و بگویند: قرآن در این مسائل تابع فرهنگ زمانه و زبان مردم بوده است.
ب - قرآن عناصر منفی و خرافات اعراب جاهلی را نمی‏پذیرد، بلكه با آن‏ها مقابله می‏كند و یا نامی از آن‏ها نمی‏برد.
قرآن از عصر قبل از نزول قرآن به «الجاهلیة الاولی‏» (احزاب:33) تعبیر می‏كند و می‏فرماید:
«افحكم الجاهلیة یبغون و من احسن من الله حكما» (مائده: 50); آیا حكم جاهلیت را می‏جویند؟ برای گروهی كه اهل یقین‏اند، حكم چه‏كسی از حكم خدا بهتر است؟

مثال‏ها و نمونه‏ها

مواردی كه از اعتقادات و احكام جاهلی و فرهنگ عرب زمان نزول آیات قرآن بوده و قرآن كریم به مقابله با آن‏ها برخاسته عبارتند از:
1- عبادت اعراب جاهلی: (59) «و ما كان صلوتهم عند البیت الا مكاء و تصدیة فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون‏» (انفال: 35); دعایشان نزد خانه كعبه جز صفیر كشیدن و دست‏برهم زدن نیست. پس به كیفر كفری كه می‏ورزیدید، عذاب بچشید.
2- رد قانون ظهار: در دروان جاهلیت، هر كس به زنش می‏گفت: «ظهرك علی كظهر امی‏» (پشت تو بر من، هم‏چون پشت مادرم است) همسرش بر او حرام می‏شد. قرآن كریم دراین‏باره فرمود:
«ما جعل ازواجكم اللائی تظاهرون منهن امهاتكم و ما جعل ادعیاكم ابناءكم‏»(احزاب: 4); خداوند زنانتان را كه نسبت‏به ایشان ظهار می‏كنید، مادران شما نساخت و پسرخوانده‏هایتان را پسر شما قرار نداد. (60)
3- رد عقاید جاهلانه در مورد جن یا پسر و دختر قرار دادن برای خدا: قرآن عقاید مشركانه و جاهلانه عرب را در باره «اجنه‏» مردود شمرده و فرموده است: «و جعلوا لله شركاء الجن و خلقهم و خرقواله بنین و بنات بغیر علم سبحانه و تعالی عما یصفون‏» (انعام: 100); برای خدا شریكانی از جن قرار دادند و حال آن‏كه جنیان را خدا آفریده است. و برای او بدون هیچ دانشی، پسران و دختران ساختند. منزه و برتر است از آن‏چه وصفش می‏كنند. (61)
4- تخطئه احكام و آداب جاهلی: قرآن كریم بحیره، سائبه، وصیله و حام را رد می‏نماید(مائده:103)، قراردادن نصیب برای خدا، از كشت‏ها و چهارپایان را پندار باطل معرفی می‏كند (انعام:136)، (62) از به فحشا كشاندن كنیزان باز می‏دارد (نور:33)، رباخواری بویژه به صورت اضعاف مضاعفه را طرد می‏نماید (آل‏عمران: 130) و زنده‏به‏گور كردن دختران نوزاد را مردود می‏شمارد.(انعام:151 / اسراء:31 / تكویر:9-8) (63)
5- قرآن عقاید اعراب را در مورد این‏كه فرشتگان دختران خدا هستند، مردود شمرده است.(النجم:21 -27)
6- مذمت اخلاقیات پست جاهلی مثل زنده به گور كردن دختران (تكویر:9).
ج - قرآن از زبان قوم و تشبیهات و لغات آن‏ها برای تفهیم بهتر مقاصد بلند خود استفاده كرده است.
پیامبران الهی‏علیهم‏السلام برای آن‏كه بتوانند مطالب بلند و مفاهیم عالی معنوی و عقلانی خویش را برای مردم عوام بیان كنند، به‏طوری كه آنان با توجه به بی‏سواد بودن و عدم اطلاع از مسائل علمی، متوجه مقصود آن‏ها شوند، از تشبیهات، استعاره‏ها، كنایه‏های رایج و نیز لغات و كلمات معمول در جامعه استفاده می‏كردند. به عبارت دیگر، با مردم به اندازه عقل آنان سخن می‏گفتند. قرآن نیز این روش را ادامه می‏دهد. و این همان چیزی است كه تحت عنوان فرهنگ قوم و زمانه از آن یاد می‏شود.
به عنوان مثال، محاجه حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام با نمرود و نیز تعبیرات قرآن در مورد دیوانگان و تشبیه میوه زقوم به سرهای شیاطین و قسم‏ها و نكوهش‏های لفظی و نیز استفاده از لغات دخیل (لغات غیر عربی كه جزو زبان عربی آن عصر شده و معمولا از آن‏ها استفاده می‏گردیده) از این قبیل است.
در این‏جا، تذكر یك نكته لازم است:
آن‏كه استفاده هر شخص از كنایه‏ها و تعبیرات و عناوین رایج زبان (كه هر گوینده ناگزیر از به‏كار گیری آن است) به معنای پذیرش لوازم كلامی و علمی آن نیست. برای مثال، لفظ «دیوانه‏»، كه در فارسی رایج است، به معنای پذیرش دیوزدگی افراد مبتلا به جنون نیست. به عبارت دیگر، قرآن یا هر گوینده‏ای وجه شبه را قبول ندارد، بلكه از این عناوین به‏عنوان مشیر استفاده می‏كند. و البته این مطلب بدان معنا نیست كه قرآن مطالبی ضد علمی بیان كرده و بر اساس نظریه‏های علمی زمانه - مثل هیئت‏بطلمیوسی و طب جالینوسی - سخن گفته است.

جمع‏بندی و نتیجه‏گیری

از مجموع مطالب گذشته، به این نتیجه می‏رسیم كه دیدگاه اول دلیلی برای اثبات آن وجودنداردو مثال‏ها و نمونه‏هایی را كه ذكر كردند وافی به مطلب نیست و نهایت این دیدگاه انكار مؤدبانه قرآن است‏یعنی قرآن را از زندگی علمی انسان كنار بزنیم ولی دیدگاه دوم راه اعتدال می‏پیماید و صحیح است; یعنی، قرآن كریم عناصر فرهنگی مثبت عرب را كه ریشه در ادیان ابراهیمی داشته احیا نموده و به رشد و پیرایش آن‏ها پرداخته است. البته این بدان معنا نیست كه قرآن تحت تاثیر قرار گرفته یا مطالبی را از جامعه عرب وام گرفته، بلكه این احیای سنن الهی مثل حج است.
قرآن هم‏چنین با برخی عناصر فرهنگ جاهلی عرب - كه غیر معقول، ناعادلانه و مخالف شریعت‏بوده - به ستیز برخاسته و آن‏ها را نفی كرده است. برخی از كنایه‏ها، استعاره‏ها، ضرب‏المثل‏ها و لغات رایج را نیز برای تفهیم مقاصد خود به استخدام در آورده است كه البته این قسم سوم استخدام فرهنگ برای بیان مقاصد است و بدان معنا نیست كه عناصر غلط و لوازم كلامی و خطاهای علمی آن‏ها را تایید كرده باشد، بلكه از آن‏ها به صورت عناوین مشیر استفاده كرده‏است.

پی‏نوشت‏ها

1- در مورد تورات و انجیل و تاثیر فرهنگ و خرافات زمانه در نویسندگان آن‏ها، سخن بسیار است و به نظر می‏رسد كه غربی‏ها این مطلب را به صورت مسلم پذیرفته‏اند. (ر. ك. به: ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، نشر دانشگاهی) البته این در مورد تورات و انجیل با آن‏همه خرافات و مسائل ضد علمیشان می‏تواند صادق باشد و شواهدی نیز دارد، اما در مورد قرآن جای تامل بسیار دارد.
2- مقصود فراستخواه، مجله دانشگاه انقلاب، ش 110 (زمستان‏1376)، ص‏127 به بعد
3- ر. ك. به: علیرضا ذكاوتی قراگزلو، «زبان قرآن‏»، مجله بینات، ش 5 (بهار 1374)، ص 74 به بعد / بهاءالدین خرمشاهی، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن كریم‏»، مجله كیان، سال چهارم (ش‏23)، ص 90 / مقصود فراستخواه، «قرآن، آراء و انتظارات گوناگون‏»، مجله دانشگاه انقلاب، ش‏110، ص‏127 به بعد. البته در این میان، آقای خرمشاهی با احتیاط بیش‏تری سخن گفته و سعی كرده است‏بگوید منظور بدی نداشته و هدف او دفاع از قرآن بوده است!
4و5- ر.ك.به:مجله‏بینات، ش‏5(بهار74)،ص 91
6- همان، ص 92-93 / مجله دانشگاه انقلاب، ش 110 ، ص 141
7 و 8 و9 و 10- مجله بینات، ش 5 (بهار 1374)، همان، ص‏77 و 94 / مجله دانشگاه انقلاب، ش 110 ، ص 141-142
11- آرتور جفری، واژه‏های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره‏ای
12- بهاءالدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، «كلمات فارسی در قرآن كریم‏»
13 و 14- مجله بینات، ش 5 ، ص‏76 و 95
15- مجله دانشگاه انقلاب، ش 110، ص 132
16- ر. ك. به: مجله كیان، ش‏23 (سال چهارم) / مجله بینات، ش 5 ، ص‏77
17- مجله بینات، ش 5 ، ص‏76 و 95-97
18- ؟
19 و 20 و 21- پیشین، ش 5 ، ص‏76 و 95-97
22 و23 و 24 و 25 و26- مجله دانشگاه انقلاب، ش 110 ، ص‏133 ، 135 ،137 ، 141 و 142
27- بینات، ش 5 ، ص 95 و97
28- ر. ك. به: مجله كیان، ش‏23 (سال چهارم) / مجله بینات، ش 5، ص‏77
29- ر. ك. به: دانشگاه انقلاب، ش 110، ص‏136 به بعد
30- ر. ك. به: ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، چاپ مصر، ماده «ذكر» / حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏3 ، ص‏296-297، ماده «ذكر».
31- فضل‏بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 4 ، ص‏39
32- سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 14 ، ص‏277
33- عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج‏9 ، ص 142
34 و 35- ناصر مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏13 ، ص 360
36- ر. ك. به: ابن فارس، پیشین، ماده «لسن‏» و حسن مصطفوی، پیشین، ج 10 ، ص 191.
37- ر. ك. به: ناصر مكارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 10 ، ص‏266 / عبدالحسین طیب، پیشین، ج‏7 ، ص‏359
38- فضل‏بن حسن طبرسی، پیشین، ذیل آیه 4 سوره ابراهیم
39- سیدمحمدحسین طباطبائی، ج 12 ، ص 12
40- ر. ك. به: هاشم بحرانی، نور الثقلین، ج 2 ، ص 525
41- ر.ك. به: علی‏اكبر دهخدا، لغت‏نامه‏دهخدا / محمد معین، فرهنگ معین، ماده «فرهنگ‏».
42- محمدجواد باهنر، فرهنگ انقلاب اسلامی،تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، 1371، ص 104
43- صحیفه نور، ج 15، ص 160
44- حسن علی‏اكبری، تهاجم فرهنگی از دیدگاه آیات و روایات و فقه، تهران، سازمان تحقیقات و خودكفایی بسیج، 1375، ص 18
45- ر.ك. به: محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص‏67-62 / ابن هشام، سیره، ج 1، ص‏6-295 / جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 1، ص 4-233
46- ر.ك. به: محمدباقر محقق، نمونه بینات در شان نزول آیات، تهران، انتشارات اسلامی،1359. شاید این كه نویسنده تعداد دویست آیه را ذكر كرده‏اند سهو قلم باشد و یا این‏كه فرصت نكرده‏اند به منابعی كه خودشان در مقاله ارائه داده‏اند، مراجعه كنند.
47- برای اطلاع بیش‏تر ر.ك. به: سیوطی، الاتقان، و محمدهادی معرفت، التمهید.
48- ر.ك. به: ناصر مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، آیه 65 صافات
49 و 50- ر.ك. به: نگارنده، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، قم، اسوه، 1375 / محمدتقی مصباح، معارف قرآن
51- ر. ك به: ناصر مكارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 1، ص‏7-165 / سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، بیروت، ج‏16، ص 274، و ج‏19، ص‏327.
52- ر.ك. به: ملاصدرا، اسفار، ج 8 / ناصر مكارم شیرازی، پیام قرآن / جعفر سبحانی، منشور جاوید.
53- علی‏اكبر قریشی، قاموس قرآن، ج 4، ص‏33 / احمد اهتمام، فلسفه احكام، اصفهان، چاپخانه اسلام، ص‏216 -217
54- ر.ك. به: حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن كریم، ج 8، ص 284.
55- ر.ك. به: اثر منتشر شده از كنگره زمان و مكان، ج دوم، نگارنده، مقاله «دیدگاه‏ها درباره تاثیر عنصر زمان و مكان در اجتهاد».
56- البته مساله «رجم‏» (سنگسار كردن زن و مرد زناكار محصن) در روایات شیعه آمده است (ر.ك. به: شیخ خر عاملی، وسائل الشیعه، ابواب حد الزنا، باب اول، ج 1 به بعد) و فقهای شیعه هم بر طبق آن فتوی داده‏اند. (ر.ك. به: امام خمینی;، تحریر الوسیله، ج 2، ص‏463) ولی از عمر نقل شده است كه آیه رجم در قرآن بوده است. علمای شیعه این مطلب را نمی‏پذیرند; چون مستلزم تحریف قرآن است. (ر.ك. به: آیة‏الله فاضل لنكرانی، تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیله، قم، المطبقه العلمیة، كتاب الحدود، ص‏9-128.
57- ر.ك. به: مهدی گلشنی، قرآن و علوم طبیعت، تهران، نشر مطهر، 1375
58- ر. ك. به: استاد ملكیان، مسائل جدید كلام
59 و 60 و 61 و 62- مصطفی حسینی‏طباطبائی، «زبان قوم، نه فرهنگ ایشان‏»، مجله بینات، ش‏6 (تابستان 74)، ص 125-126
63- مجله بینات، ش 5 ، ص 94