پیشنیازهای بهداشت روانی در سوره مباركه یوسف (رویكردی تربیتی و روانشناختی)
پیشنیازهای بهداشت روانی در سوره مباركه یوسف (رویكردی تربیتی و روانشناختی)
منبع:فصلنامه معرفت
مرور بر سوره مباركه یوسف و بررسی دیدگاههای تفسیری ذیل آن، به برداشتهایی (1) در این مقاله، نویسنده كوشیده استبا به كارگیری شیوه تحلیل محتوا×( روانشناسانه دستیابد.این برداشتها در راستای كشف و اصطیاد پیامهای مربوط به بهداشت روانی خانواده، با پیگیری روابط و رفتارهای اجتماعی حضرتیعقوبعلیه السلام و فرزندان، حضرت یوسف و پدرعلیه السلام و حضرت یوسفعلیه السلام و برادران پردازش شدهاند.نگارنده به عنوان یك پژوهشگر مسلمان، بر این باور است كه گذشته از خطاناپذیر بودن محتوای قرآن، حضور دو پیامبر می دادهها و اطلاعات ارائه شده در این داستان قرآنی معتبر و بیخطا هستند.با معصوم و تشابه وقوع حوادث داستان به پژوهشهای دراز مدت، (2) این پیش فرض، هرگونه خطاپذیری به پردازش و تفسیر نویسنده باز میگردد.پس از مرور داستان، برخی از حوادث كه حاوی پیامی روانشناختی، به ویژه در ارتباط با پیشگیری از آسیبهای مربوط به رفتار و روابط خانوادگی بودهاند، جمعآوری و ساماندهی شدهاند.چه بسا توجه به یافتههای این پژوهش، راه را برای پژوهشهای كاملتر در آینده هموارتر و امید به دستیابی به موضعگیریهای وحیانی به شكلی مطلوب و درخور را پابرجاتر كند.
پیش درآمد
از نگاه تمامی مسلمانان، قرآن كریم هماره بیبدیلترین و محوریترین منبع شناخت، دانش و معارف اسلامی بوده است.با بهكارگیری رویكردهای گوناگون میتوان به دل این اقیانوس بیكران زد و به استنطاق، پردازش و ساماندهی موضعگیریها، دیدگاهها، مدلها و نظریههای وحیانی، كه ناظر به جهتدهی و هدایت رفتارهای اختیاری و آگاهانه انسان است، نائل آمد.از میان رویكردهای موضوعی در مطالعات قرآنی، رویكرد داستانشناختی (4) از چشمگیرترین رویكردها در قلمرو تعلیم و تربیت و روانشناسی تربیتی است.جالب توجه است كه در سراسر قرآن، تنها این سوره یوسف است كه تمامیت منسجم و درهم تنیده یك داستان را با جزئیات و ریزهكاریهای آن (5) دربرگرفته است.دیگر داستانهای قرآنی به گونه چشمگیری كوتاهتر و مشتمل بر محورها و پیامهای گوناگون است.مهمتر آنكه محتوای داستانی این سوره توسط خود قرآن به عنوان بهترین داستان (احسن القصص) (یوسف: 3) شناسانده شده است.از اینرو، اولین سؤالی كه ذهن هر جستوجوگری را به خود مشغول میدارد این است كه چه شاخصی در این داستان وجود دارد كه آن را به عنوان بهترین داستانها مطرح میكند؟ مفسران به فراخور دیدگاههای خود، پاسخهای گوناگونی به این سؤال دادهاند كه به برخی اشاره خواهیم داشت:از بین شخصیتهای این داستان قرآنی، حضرت یوسفعلیه السلام برجستهترین نقش را ایفا میكند.این نقش برجسته، در عهد باستان، سفر تكوین، (6) و آیات 37 - 50 نیز تقریبا به همین صورت توصیف شده است. (7) با این تفاوت كه سفر تكوین، داستان یوسف را در چارچوب داستانهای مربوط به خاندان حضرت ابراهیم و حضرت اسحاقعلیهما السلام و در آغاز داستان حضرت یعقوبعلیه السلام قرار میدهد، در حالی كه، در قرآن كریم این داستان به عنوان بخشی از یك تاریخ مستمر مطرح نشده است.داستان یوسفعلیه السلام پیش از آنكه تمامی سوره دوازده به پایان برسد، تمام میشود و از نقطه نظر محتوا به ظاهر ارتباطی با سورههای پیش و پس از خود ندارد. (8)
سوره مباركه یوسف 111 آیه دارد.دو آیه اول این سوره، مربوط به وحیانی بودن قرآن و اهمیت فهم عقلانی آن است.سومین آیه بر نقش خداوند در وحی قرآن و آسمانی بودن داستان و چه بسا راز بهترین بودن آن تاكید میورزد.این سه كریمه، كه به ظاهر از كلیت داستان جدا و بیرون به نظر میآید، از نقطه نظر روششناسی به كلیت اطلاعات مطرح شده در داستان اعتبار وحیانی میبخشد.ضریب اعتبار دادهها در هر مورد بسته به اتقان منابع اطلاعات یا روش جمعآوری دادههاست.از منظر یك پژوهشگر مسلمان، بالاترین ضریب اعتبار به دادههایی مربوط میشود كه از منبع وحی سرچشمه گرفته باشد.
سوره یوسف همانند سایر سورههای قرآنی، دارای پیامهای متعددی است كه همگی گرد یك محور دور میزند.این پیامها در جای جای داستان و در گذر حوادث آن عرضه میشوند.به گمان نویسنده، مهمترین پیام در این سوره، پیام توحید و تربیت توحیدی است كه به گونهای جالب و در اوج داستان هنگامی كه حضرت یوسف در زندان به سر میبرد، از زبان خود او بیان شده است:
بر ما (خاندان ابراهیم) روا نبوده است كه هرگز چیزی را با خدا شریك گردانیم.ای هم بندان! آیا خدایان متعدد و پراكنده بهتر استیا خداوند یكتا، قاهر و قدرتمند؟ ! (آیه 38 - 39)
تاكید این دو آیه بر محوریت توحید در اوج داستان، هنگامی كه شخصیت اصلی به سنگینترین آزمایشها دچار شده است، حكایت از این دارد كه در نظام تربیتی قرآن هماره جهتدهی تربیتی به سوی توحید و خدامحوری است.از اینرو، اگر در قلمرو بهداشت روانی خانواده هم، از این سوره مجموعه اصول و هنجارهایی به دست آید، نوعی مجموعه بهداشت روانی توحید محور خواهد بود; چرا كه توحید محوری مرز اولیه تفكیك یك نظام تربیتی قرآنی از نظام غیرقرآنی است.
سایر محورهای مهمتر سوره عبارت است از: رؤیاها، طبقهبندی رؤیاها، تحلیل و تعبیر آنها، اهمیت و ویژگی پیراهن حضرت یوسف در بازگرداندن بینایی به حضرت یعقوبعلیه السلام، روابط و رفتارهای اجتماعی شخصیتهای داستان، كه دارای پیامهای تربیتی، بهداشت روانی و روانشناختی است، استمرار و تداوم نبوت در میان نیاكان حضرت یوسفعلیه السلام، راز بهترین داستان بودن و رابطه بین پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله و حضرت یوسفعلیه السلام در این داستان.هر یك از این محورها و سایر موضوعات مطرح در این آیه، نیازمند پژوهش مستقل است. شخصیتخود حضرت یوسف به عنوان برترین چهرهی داستان، موضوع بسیاری از متون دینی مسیحی و یهودی بوده است.برخی از پژوهشگران علاقمند به پژوهشهای تطبیقی مایلند این شخصیت را در متون گوناگون دینی ردیابی و شناسایی كنند تا از این رهگذر، به نقاط مشترك و جدایی در این متون دستیابند.در این پژوهش، نویسنده كوشیده استبا تكیه بر دادههای قرآنی روابط بین حضرت یوسفعلیه السلام و سایر شخصیتهای داستان را با رویكردی تربیتی و روانشناختی مطالعه و تحلیل كند.روش اصلی در این مطالعه، روش تحلیل محتوا در بستر قرآنپژوهی همراه با استفاده از دادهها و مفاد احادیثی است كه پیرامون آیات مورد بحث، از امامان معصومعلیهم السلام رسیده است.در این رهگذر دیدگاههای برخی از مفسران مسلمان نیز، مورد توجه قرار گرفته است.به هدف آشنایی با برخی از یافتههای مطالعات برون دینی مستشرقین و نقد آنها، به برخی از دیدگاههای این پژوهشگران نیز اشارت رفته است.
داستانشناسی در قرآن
داستانهای قرآن كریم را میتوان از منظرهای گوناگون مورد مطالعه قرار داد. برخی با هدف كشف سنن و قوانین الهی حاكم بر تاریخ و جامعه این داستانها را مرور و مطالعه كردهاند (9) و برخی نیز ممكن استبا رویكردهای تربیتی و روانشناختی این داستانها را مرور كنند.روانشناسان یادگیری، داستان را یكی از ابزارهای مناسب برای تحقق و تثبیت فرایندهای یادگیری و همانندسازی با شخصیتهای برتر داستان دانستهاند.برخی، از داستان به عنوان ابزاری برای رواندرمانی در كودكان و نوجوانان بهره جستهاند.در این موارد، روانشناس درمانگر، با دادن زمینههای ایفای نقش به درمانجو، میكوشد تا ناكامیهای وی و نیز ریشههایی را كه به آسیبروانی خاصی منجر شدهاند، شناسایی و درمان كند.این روش، به ویژه در مورد كودكانی كه در یك بازی قصهگویی، ایفای نقش و ابراز آرزو و یا حكایت ناكامیها میكنند، كارآیی چشمگیری دارد.كارشناسان در روانشناسی تربیتی ممكن است از داستان برای ارائه آموزههای اخلاقی، تربیتی و یا عرضه مدل و الگویی كه نقشهای رفتاری متربی و فراگیر را تصحیح یا تعدیل میكند، استفاده كنند.گاهی مربی ترجیح میدهد راههای صحیح و مؤثر مقابله با یك بحران یا ناهنجاری را در قالب ایفای نقش شخصیتها و چهرههای موفق یك داستان به فراگیر آموزش دهد.در این موارد، فراگیر داستانی را مرور میكند كه نقشهای مورد نظر در آن برجسته و مورد توجه قرار گرفتهاند.
داستانها همچنین میتوانند دارای كاربرد مؤثری در آموزش و پرورش باشند.گاهی مربیان میكوشند در چارچوب مواجه ساختن فراگیران با داستانها، ارزشهای (1995) و تاپان و برون (11) (1991) در مقالات خود به نمونههایی از این كاربردهای داستان اشاره داشتهاند. تاپان و برون همچنین افزودهاند كه بازگویی و مطالعه داستانها میتواند فرایند رشد اخلاقی و تربیت اخلاقی كودك و نوجوان را تسهیل و هموار كند.بهرهگیری از داستان برای مواجهسازی فراگیر با یك بحران تنشزای اخلاقی روشی بود كه لورنس كلبرگ از آن كمكمیگرفتتافرایندومقطعرشداخلاقی نوجوانان را توصیف و اندازهگیری كند. (12)
بهترین داستانها
چنانچه گذشت، اولین سؤالی كه ذهن هر تلاوتگر سوره مباركه یوسف را به خود مشغول میدارد این است كه چه شاخص و معیاری، داستان این سوره را به عنوان بهترین داستانها مطرح كرده است؟ در سومین كریمه این سوره میخوانیم: «با وحی این قرآن، ما بهترین داستانها را بر تو (ای محمد) باز میگوییم».سؤال اینجا است كه چه ویژگی از این داستان بهترینها را ساخته است؟ پیگیری پاسخ این سؤال در خود قرآن، نشانگر این است كه چه بسا "احسن القصص" (بهترین داستانها) ، نقطه مقابل "اساطیر الاولین" (افسانههای پیشینیان) باشد.واژه دوم، نه بار در قرآن تكرار شده است.برای نمونه، در آیه 95 سوره انعام آمده است: «كسانی كه كفر ورزیدهاند میگویند این قرآن چیزی بیش از افسانه پیشینیان نیست».امروزه در برخی از رشتههای علوم تربیتی (آموزش و پرورش ارزشها) مطالعه اسطورهها و افسانهها از جایگاه ویژهای برخوردار است.برخی از مربیان اسطورهشناسی را نقطه مقابل رویكرد مطالعه داستان (14) تلقی میكنند.از این منظر، ممكن است اسطورهها، تنها ارزش سرگرمكنندگی برای كسانی داشته باشد كه به ایدهآل و آرمان مستحكمی در زندگی دست نیافتهاند.در مقابل، یك اسطوره نیز به ایدهآل و آرمانی اشاره دارد كه فرد به طور اختیاری برای رسیدن به آن تلاش میكند.تلقی این آرمانها به عنوان اسطوره، تنها به این دلیل است كه نقش اهداف دستنایافته برای فرد را بازی میكند. (15) پیش از این یادآور شدیم كه، به رغم صراحت قرآن بر "احسن القصص" بودن سوره یوسف، دو گروه از خوارج، كه دارای افكار و گرایشات افراطی بودهاند، این سوره مباركه را اسطورهوار و رمانگونه تلقیكردهاند. (16) اسطورهانگاری یا احسن القصص بودن داستان، به نوع تلقی و برداشت از پیامهای داستان باز میگردد.داستانهایقرآنیجملگی در بافت كلی هدایتی و تربیتی انسان معنا مییابند و با افسانههایی، كه صرفا بار ارزشی سرگرمكنندگی دارند، قابل مقایسه نیستند.
اولین نشانه بهترین داستان بودن، مفاد كریمه سوم این سوره است كه صراحتا داستان را به خداوند نسبت میدهد، به ویژه وجود ضمایر جمع (نحن، نا) و فعل حاكی از مشاركت جمع (نقص) دخالت عناصر غیبی و در راس آنان خداوند را برجستهترمیكند.چنین سرنخهایی، كلیت داستان را از ابتدا به برجستهسازی پیام تربیتیوخدامحوریداستانمتوجهمیسازد.
گروهی، معیار بهترین بودن این داستان قرآنی را در سبك و روش بیان آن میدانند. از این منظر، داستان حضرت یوسفعلیه السلام به دلیل فشردگی و اشارهای بودن، اقتصاد قصهگویی (17) را به اوج خود رسانده است.بسیار مهم است كه داستان در قالبی كوتاه اما جذاب، مخاطب را به سرعت و با اطمینان به اهداف اصلی مورد نظر منتهی كند.در داستان حضرت یوسفعلیه السلام، با آن كه بسیاری از جزئیات با ابهام مطرح شده است، خواننده بدون سردرگمی و خستگی، حوادث را ردیابی و سرانجام به فرودگاههای تربیتی و جهتدهنده، كه همه چیز بر محور تقوا و توحید تمام میشود، فرود میآید.این قلم بر این باور است كه ویژگی ایجاز در داستانهای قرآنی همانند ایجاز در سایر موارد، یك ویژگی ممتاز قرآنی است كه میتواند حكایت از ضرورت وجود ترجمان مطمئن و بدون خطا (معصومعلیه السلام) برای تفسیر و تبیین نقاط كور، مبهم و ناگفته باشد.
البته، تذكر این نكته نیز مهم است كه چه بسا ابعاد فروگذار شده در توصیف حوادث داستان راهی برای جلب توجه به ابعاد مهمتر و كلیدی داستان است.برای نمونه، بسیاری از مكانها، توقفگاهها، هنگامهها و نام شخصیتها و حتی نام كاروان و كاروانیانی كه یوسف را از چاه نجات دادند به ابهام گذاشته شده تا توجهات و حساسیتهای مخاطبان به موضوعات محوری و كلیدی كشانده شود.این ایجاز، در كریمه 94 نیز به گونهای دیگر رخ نموده است و مخاطب نمیداند كه در این مقطع داستانی، طرف گفتوگوی حضرت یعقوبعلیه السلام، آنگاه كه برادران یوسف همراه با كاروان راهی مصر بودند، چه كسانی هستند؟ ! این شیوه ابهامگذاری در موارد دیگری مثل بیان نام و ویژگیهای برادر بزرگتر یوسفعلیه السلام، پادشاه مصر، عزیز و همسرش، شاهد ماجرای اتهام بزهكاری یوسف، و دراهمی چند كه بهای خرید یوسف بود، قابل بررسی است. (18) اقتصاد قصهگویی و ایجازگویی در این داستان چنان چشمگیر است كه برخی از مفسران همانند زمخشری در تفسیر خود بیشتربهبرجستهسازی و توضیح احتمالی نكات به ظاهر فروگذار شده داستان پرداختهاند تا تفسیر محتوای خود سوره!
به گمان نویسنده، به اقتضای شیوه تربیتی قرآن، به جز مواردی كه حاوی پیامی اخلاقی است، قرآن، به تشریح و تفصیل ریز برجستگیها و صفاتی كه شیوه معمول داستانسراییها، به ویژه رمانپردازیهاست، نپرداخته است.یك چشمانداز كلی بر این سوره، حاكی از آن است كه تاكید قرآن كریم هماره بر نكات اخلاقی و هدایتگر است.مثلا در این داستان، قرآن به جای تصویرسازی و پردازش زیباییهای ظاهری یوسفعلیه السلام همانند آنچه در سفر تكوین (6: 39) آمده است، به برجستهسازی ویژگیهای نبوی وی، همانند حكم و علم، پرداخته است.جالب این كه حتی آنگاه نیز كه قرآن درصدد تصویرپردازی جذابیتخیرهكننده حضرت یوسف برمیآید، در فرازی شگفتانگیز اما اخلاقی میفرماید: «این (موجود) آدم نیست، این یك فرشته بزرگوار است.» (آیه 31)
برخی نیز بر این باورند كه این داستان بخشی از قرآن یعنی فرازی از كلام خدای متعال است و در این صورت، ممكن نیست كه در میان آدمیان كسی از این بهتر حرف بزند.بنابراین، راز بهترین بودن این داستان كلام خدا بودن است. (19) ناگفته نماند كه توجیه فوق، در حقیقت توجیه بهترین بودن خود قرآن و به یك واسطه، توجیه بهترین بودن داستان حضرت یوسف است.برخی دیگر از مفسران، بهترین بودن این داستان را در واقعی بودن (ساختگی و خیالی نبودن) و جهتگیری چشمگیر اخلاقی آن میدانند.بیضاوی، زمخشری، ابن كثیر و به ویژه غزالی در كتاب بحرالمحبه فی تفسیر سوره یوسف، از این گروهاند.اهمیت و برجستگی این نكته زمانی آشكار میشود كه كسی موضعگیری تند و طردكننده قرآن كریم را در موردافسانهها و اسطورههای خیالانگیز مورد توجه و بررسی قرار دهد. (20)
ثعلبی ویژگی و راز برجستگی این داستان را در این میداند كه در پیوند حوادث داستان، پیامبران، فرشتگان، شیاطین، جنیان، آدمیان، حیوانات، پرندگان، حكمرانان، كارگزاران و شهروندان هر یك در گوشهای به ایفای نقش پرداختهاند. (21) سورآبادی از دیگر مفسران ، معتقد استبهترین بودن این داستان به این دلیل است كه حوادث ناهمگون و متعارض، به طرز جالب توجهی، در یك بافت داستانی به هم پیوند میخورند.داستان به شیوهای بسیار حیرتانگیز زندانیان را در كنار پادشاهان، دانشمندان را در برابر نادانان، عشق را در كنار نفرت، عصمت رامشرف بر بزهكاری، ثروت را در حاشیه فقر، امید را در بستر ناامیدی، وحدت رادر زمینه از هم پاشیدگی و بالاخره آزادی را در ردیف بندگی، اسارت و بردگی مطرح میكند! این تنوع و پیچیدگی خیرهكننده كه با تنوع، پیچیدگی و در هم تنیدگی فضای روانی انسان همگون است، خواننده را به دنبال كردن و پیگیری كلیت داستان ترغیب میكند. (22)
رابطه یوسف با پدر
در نگرش قرآنی، از آنجا كه حضرت یعقوب و یوسفعلیهما السلام هر دو پیامبر معصومند، بازتاب گفتار، كردار و روابط آن دو در این سوره الگو و معیار رفتار درست است.هم از اینرو است كه در این سوره، داستان به این پیام ختم شده است كه در قصه زندگی این پیامبران برای اهل اندیشه و خردپندگیری و درسآموزی است. (آیه111)حكایت داستانهای هر یك از انبیا در قرآن كریم، گذشته از ارتباط آنان با قوم و ملتخاصی، میتواند برای تمامی صاحبان خرد و اندیشه در طول عصرها و نسلها درسآموز و پندگیر باشد.داستان حضرت یوسفعلیه السلام در این سوره، با یك رؤیا و پیشگویی آغاز میشود كه ایشان در گفتوگو با پدر خود به شیوه رمزگونه به موقعیت و منزلتبرتر و نهایی خود اشاره میكند.در این زمان حضرت یعقوبعلیه السلام، كه از موهبت غیبی تعبیر رؤیا برخوردار است، یوسف را از درستی و واقعیت این رؤیا با خبر كرده و از وی میخواهد كه این ماجرا را با برادران خود در میان نگذارد! نكته جالب توجه اینكه، اگر چه یوسف در سنین كودكی، رؤیای خود را با پدر در میان میگذارد و از وی میخواهد كه او را در فهم محتوای آن یاری دهد، اما بعدها موهبت تعبیر رؤیا از جانب خدای متعال به خود وی اعطا میشود و این هدیه، نشانهای از رحمتخاص خداوند بر نبوت و پیامبری وی میباشد: «و تعبیر رؤیای تو این است كه پروردگارت تو را برمیگزیند و دانش تاویل رؤیاها را به تو میآموزد». (23)
كتمان، اولین شیوه مؤثر در بهداشت روانی خانواده
دنباله ماجرا حاكی از این است كه برادران یوسف، تحمل پذیرش برجستگی وی را نداشته و از اینكه یوسف از سهم بیشتری از محبت پدری برخوردار بود، رنج میبردند.پس از آنكه تلاش خود در دستیابی به عواطف ویژه پدری و یا تساوی تقسیم توجه و حمایت وی را ناكام مییابند، میكوشند بحران احساس ناكامی و نابرابری را از راهی دیگر فرو نشانند.از نخستین محركهای بروز رفتار نفرتآمیز و كینهتوزانه در بین اعضای یك خانواده احساس نابرابری و ناكامی است. برادران و خواهران در یك خانواده دوست دارند كه از تواناییها و امكانات یكسان و مساوی برخوردار باشند.خواهران و برادران متمایلند تا والدین احساسات عاطفی خود را به صورت مساوی بین فرزندان خود تقسیم كنند.اگر احساس نابرابری فرزندان با رفتار تبعیضآمیز یكی از والدین تایید شود، بحران، تنشآمیزتر خواهد شد.در این داستان، حضرت یعقوبعلیه السلام، به یوسف ابراز محبتبیشتری مینمود و وی را بر دیگر پسرانش ترجیح میداد.برخی از مفسران در توجیه این رفتار حضرت یعقوب معتقدند كه در این زمان یوسف و برادر تنی وی از سایر پسران یعقوب خردسالتر و نیازمند عواطف بیشتر و مایتبیشتری بودند. (24) چه بسا این ابراز عاطفه بیشتر، نه برخاسته از صرف عاطفه پدر - فرزند، كه به دلیل ویژگیهایی بود كه حضرت یعقوبعلیه السلام در یوسف سراغ داشت; زیرا پس از آنكه حضرت یعقوبعلیه السلام از رؤیای یوسف باخبر میشود، با مهربانی از وی میخواهد كه رؤیایش را با برادران در میان نگذارد.آنگاه میافزاید كه بازگویی رؤیا، كینه و نیرنگ آنان را بر خواهد انگیخت: «پس (برادران) درصدد كید و نیرنگ تو بر خواهند آمد».(آیه 5) مفاد این آیه، نشانگر این است كه كتمان، میتواند شیوهای برای دستیابی به بهداشت روانی در تنظیم روابط اجتماعی، حفظ نعمتهای الهی و تسهیل رسیدن به منزلتها باشد و چه بسا به همین دلیل بود كه حضرت یعقوبعلیه السلام از یوسف چنین درخواست كرد: «پسرم! از رؤیای خود با برادران چیزی در میان مگذار، نكند در اندیشه نیرنگی برآیند.» (همان)
اهمیت توجه به شیوه كتمان ویژگیها، نعمتها و حتی برنامهها در پارهای از روایات معصومینعلیهم السلام نیز مورد توجه و گوشزد قرار گرفته است.برای نمونه، پیامبر بزرگ اسلامصلی الله علیه وآله در روایتی فرمودند: «برای دستیابی به نیازمندیها، بر شما باد به مكتوم داشتن آنها، به درستی كه هر صاحب نعمتی مورد رشك دیگران قرار میگیرد.» (25)
حضرت یعقوبعلیه السلام به روشنی از حسد و احساسات منفی برادران نسبتبه یوسف خبر داشت.وی بسیار خشنود بود كه میدید خط نبوت و رسالت در خاندان او از طریق فرزندش یوسف تداوم مییابد.از اینروی، احساسات و عواطف خود را بر این مبنا شكل و جهت میداد.حتی وقتی میشنود فرزند دیگرش بنیامین، كه برادر تنی یوسف بود، در مصر از كاروان بازمانده و به فلسطین باز نخواهد گشت، احساس اندوه و رنج كنونی را هم با یاد یوسف ابراز مینماید: «و از آنان روی برگردانید و گفت افسوس بر یوسف» (آیه 84).وابستگی و عشق یعقوب به یوسف به اندازهای شدید بود كه در فراق او بینایی خود را از دست داد (آیههای 84 و 85).یعقوبعلیه السلام زمانی از فرزندش بنیامین یاد میكند كه از پسران میخواهد به مصر رفته و در جستوجوی برادران گمشدهشان برآیند (آیه 87).
نقش والدین در ابراز عواطف
پیام اصلی این بخش از داستان قرآنی، ضرورت توجه والدین به تقسیم درست و عادلانه عواطف در بین اعضای خانواده است.بسیاری از اختلالات در رفتار اعضای یك خانواده، ناشی از برخورد و رفتار نادرست والدین است.حضرت یعقوبعلیه السلام، علاوه بر ایفای نقش و تربیت نبوی، یك پدر هم هست و باید عواطف پدری خود را به فراخور شایستگیها و نیز با توجه به اقتضای فرایند رشد فرزندان ابراز كند.در تصویر قرآنی رفتارهای احساسی و عاطفی حضرت یعقوبعلیه السلام به گونهای است كه از او یك پدر نگران به وجود آورده است.این نگرانی و اضطراب وقتی آشكار میشود كه وی میترسد از یوسف جدا شود و یا گرگها فرزندش را بدرند (آیه 13) ، بنابراین، در پاسخ درخواستبرادران مایل نیستیوسف با آنان همراه شود.نكته جالب توجه این است كه اگرچه حضرت یعقوبعلیه السلام به شدت به یوسف وابسته است و وی را به دلیل ویژگیها یا قابلیتهای نبویاش احترام میگذارد، در عین حال میكوشد تا با تحمل بحرانهای روحی در هنگامه فراق و جدایی به تدریج فرزندان را به آگاهی و شناخت لازم برای درك بهتر یوسف كمك كند.این رفتار حضرت یعقوبعلیه السلام، حاكی از آن است كه تنها راه تضمین بهداشت روابط خانواده این نیست كه والدین، فرزندان را در هر شرایط و با هر ویژگی به یك چشم بنگرند.در عین حال، مهم این است كه فرزندان راز تفاوتواكنشوالدین را به درستی دریابند.دراینداستانزمانی كه حضرت یعقوبعلیه السلام متوجه بروز رفتار خصمانه برادران نسبتبه یوسف میشود، بار دیگر آنان را هشدار میدهد كه رفتارشان نابهنجار و به گونه چشمگیری متاثر از انگیزههای شیطانی است: «این امر زشت را نفسهای شما برایتان زیبا جلوه داده، پس در برابر آن به نیكوییشكیباییمیورزم» (آیههای18و83)
به هر حال حضرت یعقوبعلیه السلام فرزندان و رفتار تنشزای آنان را تحمل میكند و در برابر این رفتارهای خصمانه آنان میفرماید: «فصبر جمیل».بیضاوی در تفسیر «صبر جمیل» از مفاد روایتی كمك میگیرد و میگوید زیبایی این صبر به این است كه فرد درگیر با بحران، مشكل و ناكامی خود را به هیچ مخلوقی بازنگرداند و او را مقصر نداند. (26) با این تلقی، حضرت یعقوبعلیه السلام هیچیك از فرزندان را سرزنش نكرد و خود را به خدا سپرد.این برخورد متین و سازنده، سرانجام برادران یوسف را به خطای خود متوجه كرد، به
گونهای كه از پدر درخواست نمودند كه برایشان از خداوند درخواست مغفرت كند (آیه 97).شیوه شناخت درمانی و رفتار درمانی حضرت یعقوبعلیه السلام در برابر رفتار نابهنجار فرزندان به گونهای بود كه آنان سرانجام به خود آمده و دو بار به خطا و اشتباه خود آشكارا اعتراف كردند: «به درستیكه مادراشتباهبودیم».(آیههای 91 و 97) پس از دور شدن یوسف، یعقوب همچنان برای برادر تنی یوسف - بنیامین - نگران بوده و به فرزندان خود نمیتواند اعتماد كند (آیه 66).
روش قرآنی بهداشت روانی در برخورد با بحرانها
حضرت یعقوبعلیه السلام هنگام مواجهه با بحران، فرزندان را سرزنش و محكوم نكرد و با شیوهای مؤثر و از طریق شناخت درمانی، آنان را به درك خطای خود هدایت نمود.برخورد اول حضرت زمانی رخ داد كه برادران، یوسف را در چاه انداخته و شب هنگام، كار خود را در برابر پدر وارونه جلوه دادند.این رفتار كینهتوزانه موجب شدكهحضرتیعقوبعلیه السلامبرایسالیاندرازی از فرزندش یوسف دور بماند و بالاخره به آنچه از آن میترسید، گرفتار آید.برخورد دوم نیز زمانی رخ نمود كه بنیامین در مصر گروگان بود و اطرافیان در توجیه این گروگانگیری به یعقوب گفتند كه پسرت در مصر به اموال مردم دستیازید، و به همین دلیل او را گرو گرفتهاند.در این دو موقعیت تنها واكنش حضرت یعقوب این بود: «بلكه نفسهای شما این كار را برای شما زیبا جلوه نمود و من در برابرآن به نیكویی شكیبایی میورزم». (آیه18و 83)واكنشهای افراد در هنگامه بحران
برخی هنگام برخورد با یك بحران، به ویژه در بحرانهای سنگین، به سادگی خود را تسلیم كرده و به طور طبیعی تواناییهای خود را نیز معطل میگذارند.واكنش این افراد، انفعالی و تسلیم شونده است و معمولا بحرانزده قربانی فشارها و خطرات برخاسته از بحران میشود.گروه دیگری در چنین موقعیتهایی، با بحران درگیر شده و خود را در یك دایره معیوب فكری و رفتاری قرار میدهند.ناكامیها و شكستهای ناشی از بحران فرد را نسبتبه تواناییها و قابلیتهایش مشكوك و به ویذهنیتی شكستپذیرمیدهد.دستهسوم نیز، با مهارت و زبردستی خاصی بحران را كنترل نموده و با قدرت یا بر آن سوار میشوند و یا از كنار آن با شكیبایی میگذرند.به شهادت دو آیه فوق حضرت یعقوبعلیه السلام در برخورد با این بحرانهای شكننده، راه سوم را برمیگزیند و بدون اینكه هیچیك از فرزندان خود را متهم كند یا اشتباه آنان را به رخ آنان بكشد، ایشان را متوجهنقش ناخودآگاه انگیزهها و گرایشات منفی درونیشان نموده و در واكنش به آنان میگوید: «شما درگیر انگیزههای شیطانینفسهای خود هستید.» جالب اینجاست كه حضرت، نابهنجاری رفتاری و انگیزشی فرزندان را با رفتار نابهنجار دیگری پاسخنمیدهد، بلكه به آنان فرصت میدهد كه به اشتباه و انحراف خود پی ببرند و خود به آن اعتراف كنند.از اینرو، فقط به آنان میگوید: «فصبر جمیل».
اینبرخورد، شبیه برخوردی است كه تاریخاز پیامبر بزرگوار اسلامصلی الله علیه وآله در ارتباط با آزاردهندگان مكی در اولین روزهای معرفی اسلام به دست میدهد.حضرت در برابر آزارها، شكنجهها و بیحرمتیها مكرر میفرمود: «خداوندا! قوم مرا بیامرز و از آنان درگذر; چه، آنان هنوزبهشناخت و معرفت لازم دست نیافتهاند.» (27) وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله ریشه كجرویهای قوم خود را جهل و نادانی آنان میبیند، میكوشد ریشه این نابهنجاری رفتاری را بخشكاند و آنان را در راه رسیدن معرفت لازم برای درك پیامبر و راه و پیام او یاری دهد.
نمودهای تعامل روانتنایی (28) در داستان
عشق عمیق حضرت یعقوبعلیه السلام به یوسف در دو جای سوره به خوبی ابراز شده است: مورد اول جایی است كه یوسف در اوان كودكی به سر میبرد و به شدت نیازمند حمایت و عشق پدری است (آیه 13).مورد دوم هنگامی است كه برادران از مصر باز میگردند و بنیامین را در مصر باز میگذارند (آیه 84 - 85).فراق یوسف، آثار شكننده و مهیبی بر تن و روان حضرت یعقوبعلیه السلام بر جای گذارد تا سرانجامبه اختلالات روانتنایی میانجامد! حضرت یعقوب علیه السلام هماره از یوسف میگوید و آه میكشد. این فرایند سوختن و ساختن تا آنجا پیش میرود كه پیامبر پیر داستان ما، چشمان خود را از دست میدهد! (آیههای84-86).نكتهكلیدی روانشناختی و درمانگرایانه كه منشا خاص فیزیولوژیك (30) نداشته باشد، پس از شناخت دقیق و درست علت روانی و معكوس كردن آن، میتواند به راحتی و گاهی به سرعت درمانپذیر باشد.عشق و اشتیاق دو سویه و بینظیر پدر و پسر به یكدیگر چنان عمیق و نافذ است كه این دو میتوانند آنراهر طور و هر جا كه بخواهند به كار گیرند، اگرچه اطرافیان نتوانند آن را باور كنند.از اینرو، یوسف به طور شگفتانگیزی از برادران میخواهد كه پیراهنش را با خود ببرند و بر چهره پدر بیفكنند تا او بیناییاش را باز یابد (آیه 93).دلبستگی دو سویه یوسف و پدر چنان محكم و قابل اعتماد است كه یوسف تنها از بوی پیراهن خود برای بازگرداندن بینایی به پدر بهره میگیرد و بیدرنگ به برادران میگوید: شما پیراهن مرا بر چهره پدر بیفكنید، خواهید دید كه او از آن پس بینایی خود را باز مییابد! حكایت همین طور هم میشود! با آن كه یوسف در مصر به سر میبرد، همین كه كاروان از مصر بیرون میزند، یعقوب در فلسطین بوی پیراهن فرزند را استشمام میكند (آیه 94).اطرافیان یعقوب با شنیدن كلام وی، او را به كودنی و از كارافتادگی ذهنی متهم میكنند.آنان میپنداشتند كه یعقوب در اثر كهولتسنتواناییهای شناختی خود را از دست داده است.تا اینكه فردی از راه میرسد و پیراهن یوسف رابر چهره یعقوب میافكند و ناگهان چشمان پیامبر پیر به راحتی بینایی خود را مجددا باز مییابد.عشق پدر و فرزند چنان صمیمی و عمیق است كه كوری یعقوب را از بین میبرد.این كار یوسف نشانگر این است كه عواطف و احساسات دوسویهای همانند عشق و شیداییممكن استبرای درمان اختلالات تنی كه ریشه روانشناختی دارد، به كار آید.
بیتردید، این تاكید نویسنده به معنی نفی این احتمال نیست كه چه بسا این بازیابی در داستان ما نتیجه اعجازآمیز بودن پیراهن یوسف باشد.مرحوم طبرسیرحمه الله با استناد به روایتی شیعی ابراز میدارد كه این پیراهن توسط جبرئیل از بهشتآورده شدهبودوحضرت یعقوبعلیه السلام بوی یوسف را از این پیراهن بهشتی شنید! (31) .با این احتمال، برداشت روانشناختی و درمانگرایانه ما به دلیل اعجازآمیز بودن پیراهن قوت خود را از دست میدهد.این برداشتیك مؤید درون قرآنی هم به همراه دارد و آن اینكه در آیه 93، پیراهن با واژه «هذا» همراه شده است; یعنی یوسف از برادران خواست كه پیراهن خاصی از پیراهنهای وی را با خود به فلسطین ببرند.
سورآبادی نیز خاطرنشان میسازد كه پیراهنی كه یوسف برای پدر فرستاد، پیراهنی بود كه وی از حضرت ابراهیم به ارث برده بود و پیش از این ابراهیم را از آتش نمرود رهانیده بود! به اعتقاد این مفسر نیز پیراهن از بهشت آورده شد و رازشفابخش بودنش، بهشتی بودن آن بود. (32) بر خلاف دیدگاه این مفسران، مرحوم علامه طباطباییرحمه الله بر این باور است كه اعتبار روایاتی كه بر بهشتی و آسمانی بودن این پیراهن تاكید میورزند، به شدت زیر سؤال است.ایشان با بیان فرازی از كتاب تفسیر عیاشی با وی همراه شده و گویی در این صددند كه ثابت كنند كه پیراهن فرستاده شده معمولی بوده است.تنها میافزایند كه ویژگی این پیراهن این بود كه یوسف با آن پیراهن اشك چشمانخودپاكمیكرد!. (33) بهنظرمیرسد، تنها با تكیه بر این برداشت میتوان تحلیل روانشناختی و درمانگرایانهای را كه پیش از این یادآور شدیم پذیرفت.
روابط یوسف با برادران
مرحلهبندی روابط
یك نگاه اجمالی بر كلیت داستان حضرت یوسفعلیه السلام در قرآن كریم، خواننده را به این باور میرساند كه پس از بررسی روابط یوسف با پدر، روابط دیگری كه در بحث پیشنیازهای بهداشت روانی قابل استفاده است، وجود دارد و آن ارتباطی است كه حضرت یوسف با برادران خود داشته است.با مرور بر آیات مربوط، روابط حضرت یوسف با برادران خود را به دو دسته میتوان تقسیم كرد: در مرحله اول، ایفای نقش حضرت بیشتر انفعالی است.اما در مرحله دوم و به موازات آنكه حضرتبهقدرتآسمانی و زمینی (معنوی و مادی) دست مییابد، نقشها فعالانه و تاثیرگذار میگردند.از این پس میكوشیم ایندونوعنقش را بازنگری و تحلیل نماییم.روابط انفعالی یوسف با برادران
به شهادت آیات داستان سوره یوسف، در نخستین مرحله برادران در نقش دشمنانی كینهتوز و توطئهگر بازی میكنند.با آنكه بر اساس اطلاعات قرآنی معلوم نیست كه آیا بالاخره یوسف رؤیای خود را با برادران در میان گذاشته یا نه، اما آیههای 8 - 9 حاكی از این است كه وقتی برادران دریافتند كه پدرشان به یوسف محبتبیشتر میورزد، درصدد توطئه و انتقام برآمدند.آنان تصمیم گرفتند كه برای جلب توجه پدر به خود، مانع خیالی را برداشته و یوسف را به هر قیمتی كه شده از پدر جدا كنند.این احساس و تصمیم خصمانه، ناشی از آن بود كه برادران باورشان نمیشد یا نمیدانستند چرا، به رغم آنكه تعداد آنان بیشتر بود، پدر به یوسف و برادر تنیاش بنیامین عشق بیشتری میورزد! به استناد مفاد ضمنی این دو آیه، رفتار حضرت یعقوبعلیه السلام با یوسف و برادر تنی، متفاوت با سایر فرزندانش بوده است.چه بسا آن حضرت به كمك امدادهای غیبی دریافته بود كه یوسف بر سایر فرزندانش برتری دارد یا میدید كه یوسف و برادر تنیاش به دلیل كوچكی سن نیازمند محبت و عاطفه بیشتری هستند.با این حال، همواره تلاش میكرد كه این موضوع حساسیت و خشم برادران را نسبتبه برتری یوسف برنینگیزد.هم از این روی بود كه پس از شنیدن ماجرای رؤیای یوسف، از وی خواستبه هیچ وجه برادران را از راز رؤیای خود باخبر نكند.وقتی یعقوب - به شهادت قرآن - فرزند را به مكتوم داشتن رؤیا توصیه میكند، خود نیز میبایست در برخورد با فرزندان و پرهیز از رفتار تبعیضآمیز به شدت محتاط باشد.با این حال، برادران یا از فقدان محبت پدر و یا از تبعیض در تقسیم محبت وی رنج میبردند.مرحوم طبرسیرحمه الله ذیل آیه «ان ابانا لفی ضلال مبین» (آیه 8) ، میگوید: برادران یوسف، پدر خود را به این خاطر بریده از واقعیتها و گمراه میپنداشتند كه با آنان به طور نابرابر رفتار میكرد. (34) این احساس تبعیض، آنان را به آنجا كشاند كه كوشیدند محبت و علاقه پدر را دربست در اختیار خود قرار دهند: «تا اینكه محبت پدر تماما به شما اختصاص یابد» (آیه 9) وقتی ذهنیت دور ساختن یوسف از پدر به منظور جلب انحصاری محبت او در آنان تثبیتشد، نزد پدر آمده و از وی خواستند كه یوسف را برای هواخوری و تفریح در حومه شهر با آنان همراه سازد.حضرت یعقوبعلیه السلام در پاسخ آنان فرمود: «به درستی كه من آزرده و اندوهگین میشوم كه او را با خود ببرید و از من جدایش كنید» (آیه 13) بنابراین، یعقوب چنان به یوسف دلبسته بود كهحتینمیتوانستبرای یك نیمروز هم او را نبیند!
مرور بر آیات قرآن و دقت در چگونگی وقوع حوادث این قسمت از داستان نشانگر این پیام است كه بهداشت روانی روابط فرزندان در درون یك خانواده به طور چشمگیری بسته به نوع روابط والدین است.آنان باید به دقت مراقب رفتار و نقشهایی باشند كه در معرض دید فرزندان قرار دارد.هر رفتار تبعیضآمیز یا هر نقشی كه تبعیضآمیز تلقی شود، انسجام خانواده را از بین میبرد و موجب بروز احساسات كینهتوزانه و نفرتانگیز در بین فرزندان میشود.وقتی فرزندان نتوانند از راه بهنجار و معمولی حمایت و توجه والدین را جلب كنند، به طور ناخودآگاه ستبه رفتارهای جایگزین نابهنجار و غیرطبیعی میزنند.نمود این اصل بهداشت روانی در این داستان، هنگامی است كه برادران تصمیم میگیرند یا یوسف را بكشند و یا او را به جایی ببرند كه برای همیشه از پدر دور باشد.قرآن از زبان آنان میگوید: «یا یوسف را بكشید و یا او را به سرزمینی دور دستببرید تا اینكه توجه و محبت پدر دربست در اختیار شما باشد.» (آیه 9)
پیجویی از عوامل دخیل در ایجاد جو ناامنی در درون خانواده
پیام دیگر نهفته در این بخش داستان قرآنی این است كه والدین باید بدانند رفتار تبعیضآمیز آنان در برابر فرزندان سرانجام به ایجاد یك فضای ناامن و غیرقابل اعتماد در خانواده خواهد انجامید.شاهد این مدعا، دقت در نحوه درخواستبرادران از حضرت یعقوبعلیه السلام است.برادران از پدر پرسیدند: چرا به آنان اعتماد نمیكند و یوسفراباآنان همراه نمیسازد؟ آیه یازده از زبان برادران میگوید: «گفتند: ای پدر! چه فكر میكنید كه در رابطه با یوسف به ما اعتماد نمیكنید، در حالی كه ما خیرخواه او هستیم؟ » این درخواست و بالاخره برخورد نابهنجار برادران با یوسف از رابطه خاص عاطفی حضرت یعقوبعلیه السلام با یوسف ناشی میشود.به رغم تاكید بر پرهیز از داشتن رفتار تبعیضآمیز، تذكر این نكته ضروری است كه اگر والدین، هر نوع برتری یا قابلیت ویژهای در یك یا برخی از فرزندان ببینند، باید از راههای مناسب و احتیاطآمیز كه به انگیختن حساسیت دیگران نینجامد آن را تقویت نمایند; چرا كه هر حالت مطلوب و یا هرگونه رفتار درست و دلخواه از طریق به كارگیری اصل تقویت، (35) تثبیت و توسعه مییابد و متقابلا در اثر نادیدهانگاری یا بیتفاوتی مربی یا والدین افول كرده و خاموش میشود.از این روی، چنین نیست كه بهترین شكل رفتار منطبق با اصول بهداشت روانی والدین در خانواده، رفتاری باشد كه طی آن تمامی فرزندان به یك چشم نگریسته شوند.با توجه به این نكته، به نظر میرسد كه چه بساتوجه عاطفی و محبتبیشتر حضرت یعقوبعلیه السلام نسبتبه یوسف به این انگیزه بوده كه سایر برادران را سبتبه بازشناسی و به رسمیتشناختن ویژگیهای آسمانی یوسف متوجه و به آن ترغیب نماید.
روش آگاهیبخشی و شناخت درمانی
اما نكته روششناختی مربوط به بهداشت روانی خانواده در چنین مواردی اين است كه والدين بايد به فرزندان خود، كه شاهد تفاوت واكنش و برخورد آنان هستند، اطلاعات و آگاهى لازم و كافى را كه توجيهگر تفاوت رفتارى آنان باشد، بدهند. از سويى، فرزندان و اعضاى خانواده حق دارند علت واقعى رفتار متفاوت والدين را به درستى بدانند و از ديگر سوى، اين مسؤوليت والدين است كه تفاوتهاى رفتارى خود را براى فرزندان توجيه و آنان را نسبتبه منشا تفاوت در برخورد با فرزندان آگاه سازند.لازم است در تاكيد بر اين اصل در فرايند بهداشت روانى يا شيوه نافذ
شناخت درمانى، به سخن در خور و قابل توجه فيلسوف برزيلى معاصر در تعليم و تربيت آقاى پولو فرير (36) اشاره شود.از جمله دستاوردهاى مهم وى در حوزه جامعهشناسى تعليم و تربيتيا آسيبشناسى آموزش ستمديدگان، (37) تاكيد وى بر اصل آگاهى بخشى (38) ستمديدگان است.وى، كه اين سخن را در توجيه تحول مفهوم نوين اهداف در هضتسوادآموزى بيان مىكند، مدعى استبر خلاف آنچه تاكنون تصور مىشده، هدف نهايى در نهضتسوادآموزى آگاهى بخشى فراگيران به منظور كمك به آنان براى باور خويشتن و شناخت امكانات و محدوديتهاى محيط سياسى و اجتماعى اطراف خود است. وى با ارائه اين ديدگاه، تاكيد مىكرد كه ديگر نمىتوان مثل گذشته آرمان نهايى در نهضتسوادآموزى را فقط پيدا كردن توانايى خواندن و نوشتن دانست. (39) به نظر نويسنده، اصل يا روش آگاهى بخشى چنان فراگير و گسترده است كه در قلمرو بهداشت روانى و شناخت درمانى نيز كاربرد دارد.از جمله كابردهاى تعليم و تربيت در شكوفاسازى قابليتها و كارآمد ساختن (40) فراگيران، استفاده از اصل يا شيوه آگاهى بخشى است.آگاهى بخشى يكى از عواملى است كه فراگيران را از درگيرى به ظنين شدن، توهمات وسواسى - اجبارى (41) و عواطف و احساسات منفى نسبتبه اطرافيان باز مىدارد.
دقت در معناى هشتاد و نهمين آيه از سوره يوسف، نشانگر اين است كه عامل اصلى رفتار خصومتآميز برادران نسبتبه يوسف اين بود كه برادران از ويژگىهاى برتر يوسف نسبتبه خود غافل بودند و او را برادرى همانند و در سطح خود مىپنداشتند. از اين روى، وقتى به قابليتهاى ويژه يوسف پى بردند كه در برابر او ايستاده بودند.يوسف از آنان پرسيد: آيا فهميديد كه در زمان جهالتخودبايوسف وبرادرش چهكرديد؟ (آيه89)
اين سؤال يوسف حاكى از اين است كه رفتار نابهنجار برادران با وى، به ناآگاهى آنان باز مىگشته است.اما بين كسانى كه به تفسير آيات مربوط به اين قسمت داستان پرداختهاند، اختلاف نظر جدى وجود دارد.اين اختلاف نظر حاكى از اين است كه چه بساواكنشبرادراننسبتبهيوسف، پيش و پس از آگاهى از رؤياى او و منزلت ويژهاش نزد حضرت يعقوبعليه السلام فرقى نكرده است.
برخى از مفسران بر اين باورند كه برادران يوسف پيش از پى بردن به رؤياى يوسف، واقعا به وى مهر مىورزيدند و او را احترام مىكردند.اين رفتار و واكنش، درست همانند رفتار و واكنشى بود كه مكيان و به ويژه خويشان و نزديكان پيامبر بزرگوار اسلامصلى الله عليه وآله پيش از ماموريت آسمانى با ايشان داشتند.مشكلات از زمانى شروع شد كه برادران يوسف با شنيدن خبر رؤيا به ويژگى و برترى آسمانى يا زمينى وى پى بردند.برخى ديگر ادعا كردهاند كه حتى پيش از پى بردن به رؤيا هم برادران از يوسف نفرت داشتند و در انديشه كشتن او بودند. (42)
راهكار استفاده از مكانيزم دفاعى
فرايند روابط نفرتآميز و نابهنجار اينگونه تداوم مىيابد كه به هر حال، برادران يوسف موفق مىشوند پدر را راضى كنند كه يوسف را به همراه آنان به دشت و صحرا بفرستد.برادران در برابر پدر چنان وانمود كردند كه به شدت مراقب يوسف بوده و او را از جان خود عزيزتر دارند.اما همين كه از شهر دور شدند، همه چيز عوض شد. نمىدانستند عقده خود را چگونه خالى كنند و چه بلايى بر سر او بياورند.هر كسى چيزى مىگفت.تا اينكه همگى توافق كردند يوسف را به قعر چاهى كه در سر راه خود ديدند، بيندازند.شب همان روز وقتى نزد پدر بازگشتند، در جستوجوى عذرى (تلاش براى پيدا كردن مكانيزم دفاعى) بودند كه با آن رفتار خود را توجيه كنند.از گفتههاى صبح هنگام خود پدر كمك گرفتند.درست همانطور كه پدر گفته بود: «مىترسم در حالى كه شما از يوسف غافليد، گرگ او را بخورد! » ، (آيه 13) ، عذر تراشيدند! شبهنگام، وقتى پسران از دشتبازگشتند، اشك در چشمانشان حلقه زده بود و آه و ناله كنان گفتند: پدر از همان كه مىترسيدى بر سرمان آمد، يوسف را گرگ دريد; ما مشغول بازى و دويدن بوديم كه ناگه در يك گوشه دشتبا پيراهن خونين يوسف مواجه شديم.چشمان پر اشكشان خبر از دريده شدن و از بين رفتن يوسف مىداد، اما پدر آنان را باور نمىكرد.براى اين گفته خود در جستوجوى شاهد صدقى بودند.پيراهن يوسف را در راه به خونى آغشته نموده بودند كه بگويند يوسف واقعا به وسيله گرگى دريده شده است.چون پيراهن پاره نشده و تنها خونين شده بود، پدر نمىتوانست آنان را باور كند.در برابر اين شاهد ساختگى پيامبر پير ما فرمود: «نفسهاى شما اين كار را به دروغ برايتانآراستهاست» گويى پدر مىخواستبه آنها بگويد كه راست نمىگويند.اين آيات نشانگر اين است كه برادران يوسف براى توجيه رفتار نابهنجار خود نيازمند نوعى مكانيزم دفاعى بودند.كشيدن آه عميق به نشانه تاسف و اندوه جانكاه، بىتقصير جلوه دادن خود از اين راه كه يوسف در زمانى طعمه گرگ شد كه آنان به مسابقهاى پر شور و رقابتانگيز مشغول بودهاند، و آوردن پيراهن خونين (البته آلايش ساختگى) مكانيزمهايى بودهاند كه برادران براى خود دست و پا كرده بودند. از يك چشمانداز روانتحليلى، آدمى هنگامى دستبه تدارك و ارائه اين مكانيزمها مىزند كه رفتار و واكنشهايش خالى از حقيقتباشد.البته، سوره مباركه اين جلوه از رفتار را در چارچوب آسيبشناسى روابط بين اعضاى خانواده مطرح نموده است.
والدين به عنوان الگوى همانندسازى فرزندان
نكته ديگر روانشناختى و در ارتباط با بهداشت روانى خانواده از آيه 13 قابل اصطياد است.در اين آيه آمده است كه حضرت يعقوبعليه السلام درپاسخبه درخواست فرزندان براى همراه ساختن يوسف فرمود: «مىترسم گرگ او را بخورد».بايد توجه داشت كه فرزندان هميشه والدين را در تمام جهات الگوى رفتار خود قرار مىدهند; چرا كه آنان بهترين مدل رفتارى در دسترس فرزندان هستند.شيوه رفتارى والدين، نوع برخوردها و واكنشها، نوع توجيهات عرضه شده براى هر رفتار و حتى نحوه ابراز احساسات و عواطف آگاهانه يا ناخودآگاه، توسط فرزندان جذب و دنبال مىشود. در آيه مزبور مكانيزم دفاعى به كار گرفته شده نزد حضرت يعقوبعليه السلام توسط برادران يوسف، شب هنگام، همانى بود كه هنگام صبح پدر، خود در پاسخ به درخواست فرزندان به كار گرفته بود.مرحوم طبرسىرحمه الله با تكيه بر روايتى از پيامبر بزرگ اسلامصلى الله عليه وآله مىگويد: «فرزندان يعقوب نمىدانستند گرگ ممكن است انسان را بدرد مگر وقتى كه پدرشان (در لابهلاى توجيه واكنش خود) به آنان چنان پيشنهاد نمود» آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نتيجه مىگيرند كه فرزندان، دروغگويى را از لابهلاى چنين رفتارهايى برگرفته و دنبال مىكنند. از اينرو است كه والدين بايد به شدت مراقب باشند كه با گفتن چنين توجيهاتى، فرزندان را در معرض آموزش و جذب دروغهاى پيشنهادى قرار ندهند.بسيار اتفاق مىافتد كه والدين با يك توجيه ساختگى، راه دستيازى به رفتار يا گفتارى نابهنجار براى كودكان خود باز مىگشايند.از ديگر نكات كليدى مربوط به بهداشت روانى روابط درون خانواده، سرنخهايى است كه آيه در ارتباط با چگونگى پيدايش جو عدم اعتماد به دست مىدهد.بر اساس مفاد آيههاى 11 و 27 برادران يوسف دو بار از پدر پرسيدند كه چرا پدر در فرستادن يوسف، به آنان اعتماد نمىكند.اين بىاعتمادى پدر مىبايست ريشه در رفتار مشكوك برادران داشته باشد.اين آيات نشانگر اين است كه چگونه فضاى اعتماد درون خانواده به سادگى با رفتار مشكوك و نامطمئن برخى از اعضا درهم مىريزد.مرور و بازنگرى آيههاى چهارم تا هفدهم بيانگر اين حقيقت است كه ريشه موقعيتبحرانى عدم اعتماد اين بود كه برادران يوسف واقعا نمىدانستند چرا پدرشان به يوسف ابراز محبتبيشترى مىكند.البته، پدر پيش از اين تلاش خود را براى پيشگيرى از ايجاد جو عدم اعتماد نموده بود، اما اقدام او مؤثر نيفتاد.هنگامى كه يوسف از رؤياى خود نزد پدر سخن مىگفت و پدر به نشانههاى برترى يوسف پى برده از او خواست كه از اين راز با برادران چيزى نگويد.اين درخواست و توصيه پدر به اين دليل بود كه نمىخواستبدين وسيله خشم و نفرت برادران برانگيخته شود.ممكن است پرسيده شود كه چرا پدر با پاسخ منفى به درخواستبرادران (آيه 13) ، آنان را حساس نموده و به فضاى بىاعتمادى دامن زد؟ يكى از پاسخها اين است كه چه بسا پدر، يوسف را بسيار كوچكتر مىدانسته كه بتواند همراه برادران راهى دشت و دمن شود و از خود در برابر خطرات احتمالى دفاع كند.وقتى بالاخره برادران، يوسف را از پدر جدا كرده و او را در اندوه فراق طولانى فرو گذاردند، باز پدر رفتارى سازنده و جهتدهنده داشت.تنها پاسخ پدر در برابر اين رفتار چارهسوز اين بود: «در برابر اين اندوه به نيكويى شكيبايى خواهم ورزيد.» بدين ترتيب، پدر از تثبيت احساس حسادت و واكنش نفرتبار آنان جلوگيرى كرده و اندوه فراق بر دل خود ريخت. توجه به اين نكات ضمنى، تاييدكننده اين برداشت است كه رفتار نابهنجار برادران ريشه در كج فهمى يا ناآگاهى خود آنان داشت نه در نوع رفتار و واكنش پدر.
روابط مسلط و فعال يوسف با برادران
چنانچه خاطرنشان شد، رفتار و واكنش يوسف در برابر برادران در مرحله اول داستان، بيشتر انفعالى و اجتنابناپذير بود.مشابه همين حالت در سالهاى بعد و تا هنگامى كه يوسف به شكوفايى و قدرت نرسيده است تكرار مىشود.يوسف حتى وقتى در خانه ذليخا گرفتار مىآيد نمىتواند چنانچه بايد به تاثيرگذارى و ايفاى نقش فعال بپردازد.و شاهد اين رفتار انفعالى اين بود كه به رغم اثبات بىگناهى، به زندان كشيده شد.يوسف در مرحله دوم زندگى خود، به تدريج قابليتها و توانشهاى آسمانى و زمينىاش را بروز مىدهد.آغاز اين روابط فعال و تاثيرگذار از هنگامى است كه يوسف موفق مىشود توجه و نظر فرعون مصر را به خود جلب نمايد.آيه 54 به دست دهنده اين آغاز مبارك است: «همين كه پادشاه با او سر سخن باز كرد، به وى گفت كه از اين پس تو در نزد ما امين و داراى منزلتخاصى هستى.» مفاد آيه 56 اين اقتدار و تحول در نقش را آسمانى و برخاسته از تاييد غيبى مىداند: «و اين چنين ما امكانات را در زمين براى يوسف فراهم آورديم و وى را به منزلت و اقتدار رسانديم.» تاكيد بر اين نكته توحيدى در اين فراز از داستان يا همانند هميشه، اقتضاى روش ويژه قرآن در تربيت توحيد محور است; به اين معنا كه فرد در وراى همه تحولات كه با پاى اختيار خود در آن قدم مىنهد، دست تربيت و تاثيرالهى را ببيند.احتمال ديگر هم اين است كه اين فراز ايفاى نقش جديد يوسف را اقتضاى فرايند عمومى رشد وى (همانند هر فرد ديگر) ندانسته و مستقيما آن را به تقدير خداوند نسبت مىدهد.در هر دو صورت، ويژگىخاصتربيت قرآنى كه همان تقويت روح توحيد افعالى و ديدن دستخدا در سراسر زندگى است، برجسته شده است.از اين پس يوسف بايد چنان چارهانديشى كند كه انسجام از دست رفته خاندان يعقوب را ترميم و بازسازى كند.مفاد آيه 62 حاكى از اين است كه يوسف با بهكارگيرى يك شيوه الهام شده و آسمانى تلاش مىكند انسجام از دست رفته خاندان يعقوب را بازگرداند و آنان را در مصر گرد هم آورد: «چه بسا خاندان يعقوب (به مصر) باز گردند.»
بىهيچ زمينه آگاهانه قبلى، برادران به هدف جمعآورى گندم با يوسف در مصر ملاقات مىكنند.برادران، يوسف را به جا نمىآورند، اما يوسف از آنان مىخواهد كه اگر بار ديگر به اين سرزمين آمدند، بهتر استبرادر ناتنى كوچكترى (بنيامين) را هم كه دارند با خود بياورند تا با ضميمه سهم او به ميزان بيشترى از گندم دستيابند (آيه 59).
بنا به مفاد كريمه 69 روابط يوسف و برادران هنوز خصمانه و نفرتآلود است; برادران، با بنيامين همان مىكنند كه با يوسف كردند.شاهد اين فضاى تنشزا پاسخ منفى پدر به درخواستبرادران براى به همراه داشتن بنيامين است.آيههاى 63 - 64 حاكى از اين است كه حضرت يعقوبعليه السلام به برادران اجازه نمىداد كه بنيامين را به همراه داشته باشند.براى پيشگيرى از ارائه مجدد توجيه و استفاده از مكانيزم دفاعى، پدر، از فرزندان خواست كه اگر مىخواهند بنيامين را به همراه ببرند، بايد وثيقهاى الهى نزد پدر بسپارند و متعهدشوندكهبىترديد وى را بازگردانند: «هرگز او را با شما نمىفرستم تا اين كه به خداوند عهد و قسم ياد كنيد (وثيقهاى بياوريد) كه وى را بازخواهيد گرداند.»
به رغم تدارك عهد و قسم، احساس و گرايش درونى برادران همچنان خصمانه و نفرتآلود است.آيه 77 از اين احساس مكتوم چنين پرده برمىدارد كه وقتى برادران در مصر مواجه با اتهام دزدى بنيامين شدند با استفاده از مكانيزم دفاعى فرافكنى به بازرسان مصرى گفتند: «اگر اين پسرك چيزى دزديده است همان كرده كه برادر ديگرش پيش از اين مىكرد! »
البته شيوه رفتار و واكنش فعال و تاثيرگذار يوسف، بازخورد ناخودآگاه رفتارهاى نابهنجار برادران به هدف انتقام يا مقابله به مثل نبود.يوسف در اين انديشه بود كه با استفاده از قدرت خود به برادران تلنگرى بزند و آنان را به شناخت لازم براى رفتار بهنجار برساند.رفتار يوسف و يعقوبعليه السلام چنان هدايتگر و حساب شده بودكه پيش ازاينبزرگترينبرادررابهخطاى رفتارى خود متوجه كرده بود.به شهادت كريمه 80، بزرگترين برادر به سايرين گفت: «مىدانيد كه پيش از اين با يوسف چه كرديد؟ ! »
بالاخره برادران به خود مىآيند و ابراز مىكنند كه اگر چه پيش از اين به راز برترى يوسف پى برده بودهاند، اما گويى نمىتوانستهاند اين برترى را به خود بقبولانند، از اين روى، به بيراهه و خطا رفتهاند.پيام آيه 91 مؤيد اين برداشت است; چه، برادران گفتند: «به خدا سوگند! كه خداوند تو را بر ما برگزيد اگرچه ما در خطا و اشتباه بودهايم.» جالب اينكه وقتى برادران به راه آمدند و به خطاى خود پى بردند، يوسف از موقعيتخاص تربيت پذيرى برادران بهره گرفته و آنان را مخاطب ساخت و گفت: «امروز هيچ جرم و گناهى بر شما نيست (من از شما گذشتهام) و خداوند شما را مىبخشد.» (آيه 92) با اين سخن يوسف، هر نوع ذهنيت منفى و پيشينه شرمآلود برادران ناديده انگاشته مىشود و راه براى تربيتپذيرى و دايتبرادران گشوده مىشود.
پايان داستان
بالاخره داستان با همه فراز و نشيبها و چالشها و تنشهايش به پايان مىرسد، اما قرآن همانند ساير موارد غيرداستانى، ماجرا را به پيامهاى تربيتى ويژه خود ختم مىكند.مثلا اين داستان قرآن، به اين پيام منتهى مىشود كه در همه حوادث سرانجام نيك، با شكيبايى تقوا محور است (آيه 90) و جالبتر اينكه يوسف در وراى نقشهاى فعال و در بلنداى موفقيتخود در بازگرداندن انسجام خاندان يعقوب به نقش بىبديل تقدير اختيارساز الهى اشاره كرده و مىگويد: «همانا خداوند به من نيكى كرد كه مرا از زندان رهانيد و شما را از بيابان به شهر كشاند و گرد هم جمع نمود.» (آيه 100)جمعبندى و نتايج پيشنهادى
از نخستين نكات قابل توجه در داستان حضرت يوسفعليه السلام اين است كه بر خلاف ساير داستانهاى قرآنى، اين داستان، تنها داستان قرآنى است كه تك تك ماجراهاى آن تماما در يك سوره گرد هم آمده است.به شهادت كتب آسمانى و از جمله قرآن كريم، اين داستان واقعى است و وقوع آن سالها به درازا كشيده است.شخصيتهاى فراوانى در مقاطع و به صورتهاى گوناگون در داستان به تعامل، ترابط و ايفاى نقش پرداختهاند.هر تلاوتگرى به فراخور علايق، زمينههاى علمى و چشماندازها مىتواند اين داستان را به گونههاى متفاوتى مطالعه كند.اينگونهها بر نگرشها و رويكردهاى گوناگونى متكى است.در اين تحقيق، تلاش نويسنده اين بوده كه داستان را با رويكردى روانشناختى، داستانشناختى (تعليم و تربيتى) و يا بهداشت روانى تحقيق كند.گذشته از وحيانى بودن تماميتسوره و قرآنى بودن كليت داستان، از آنجا كه دو تن از شخصيتهاى داستان از جمله پيامبران معصوم هستند، رفتارها و روابط دو سويه آنان از هر جهت، به ويژه از نقطه نظر بهداشت روانى، در چارچوب روابط درون خانواده و ساير تعاملات اجتماعى مىتواند الگوبخش و جهتدهنده باشد.نويسنده كوشيده استبه سرنخها و تناسباتى در اين زمينه دستيابد.علاوه بر ويژگى وحيانى دادههاى داستان كه راز خطاناپذيرى آن است، زمانمند بودن روابط و رفتارهاى شخصيتهاى درگير در داستان، اعتبار يافتهها را همانند يافتههاى به دست آمده از پژوهشهاى بلند مدت بالا مىبرد.گويى قرآن همانند يك شاهد همراه كه تفاصيل حوادث را مشاهده و ثبت مىكند، از آغاز تا انجام، ماجراها را رديابى و توصيف نموده است.
تاكيد بر تربيت توحيد محور در جاى جاى حوادث داستان، نقش داستان در فرايند رشدشناختى، آسيبشناسى و رواندرمانى از طريق تعاملات روانتنايى، راز بهترين داستان بودن، رفتار اجتماعى كه در قالب روابط خانوادگى در آيه مطرح شده و جنبه بهداشت روانى، آسيبشناسى و رواندرمانى پيدا نموده، تصاوير متنوعى از جلوههاى گوناگون رفتار اجتماعى است كه در داستان برجسته شده است.روابط بين پدر و فرزندان، روابط بين خود فرزندان، رفتار يك فرزند خوانده در خانواده ميزبان، اتهام بزهكارى، شيوههاى اثبات بزهكارى يا بىگناهى، توصيف و ارزيابى رفتار نابهنجار همانند رفتار در بحران اجتماعى (مثل خشكسالى و قحطى) ، جنبههاى روانتحليلى در داستان (تحليل رؤياهاى صادق) ، چگونگى استفاده از مكانيزمهاى دفاعى و دريافت امدادهاى غيبى از طريق رؤياها، موضوعاتى هستند كه ممكن است از يك چشمانداز روانشناختى، بهداشت روانى و تعليم و تربيتى مطالعه شوند.
در خصوص تحليل رؤيا، تذكر اين نكته ضرورى است كه در قرآن رؤياها به صادق و كاذب (اصغاث احلام) تقسيم شدهاند.رؤياهاى كاذب ممكن استبروز محتواى ناخودآگاه، ناكامىها، خواستههاى سركوب شده يا تراوش توهمات مرضى و آسيبشناختى باشند. اما رؤياهاى صادق وسيله و ابزار الهامها و انتقال اطلاعات غيبى به فرد صاحب رؤيا است.نكته قابل توجه در باب رؤياهاى صادق، تفسير و تعبير درست آنها است كه يا بايد وحيانى (تاويل الاحاديث) و يا متكى بر اصول قطعى روانشناختى و روانكاوى باشد.
پىنوشتها:
× دكتراى علوم تربيتى و فلسفه تعليم و تربيت از دانشگاه مكگيل كانادا، دپارتمان علوم تربيتى، سال 1999/1378
×× مقاله ارائه شده در دومين همايش مشاوره از ديدگاه اسلامى، دانشگاه آزاد اسلامى ميبد - يزد، 11 - 12 آبان ماه 1379.از محورهاى اين همايش شيوهها و اصول دخيل در بهداشت روانى بود كه اين مقاله به آن پرداخته بود.
1- Storiological or narrative approach
2- توجه به اين نكته ضرورى است كه هيچيك از داستانهاى قرآنى به شيوه معمول داستاننويسان و با توجه به ارائه تمامى جزئيات و تفاصيل حوادث عرضه نشده است. اگر چه داستاننويسان با تكيه بر اهداف و رويكرد خاص خود به توصيف و برجستهسازى بخشهاى خاصى از يك داستان مىپردازند، اما داستانهاى قرآنى تفصيل حوادث را تا آنجا دنبال نموده است كه در راستاى هدايت و تربيت قرآنى ضرورى باشند.
3- Genesis
4- تفاوتهاى بين نگرش قرآنى و نگرش موجود در دو عهد باستان و جديد، به طور شيوايى در مقاله يوسفعليه السلام در دائرة المعارف اسلام، The Encyclopedia of Islam گزارش و توصيف شده است.شگفت آنكه نويسنده اين مقاله بدون ارائه هيچ نوع مدركى ادعا مىكند كه شيعه، دوازدهمين سوره (سوره يوسف) را از قرآن نمىداند! در حالى كه به شهادت اسناد تاريخى در دست، تنها دو گروه از خوارج يعنى اجارده و ميمونيه، به اين دليل كه اين سوره، داستانوار و رمانگونه است، آن را از جمله سورههاى قرآن به حساب نمىآورند! (ر.ك.به:
(Hameen-Anttila 1991,vol., 68, p. 8, Footnotes No.10
يك مطالعه تطبيقى جامعتر كه نگرشهاى سهگانه برآمده از قرآن و متون دينى مسيحى و يهودى را در مورد داستان حضرت يوسف به دست مىدهد، مقاله آقاى مك دونالد است.(ر. ك.به:
(Macdonald, John, (1956) "joseph." in the Quran and Muslim Commentary: A comparative Study. The Muslim World. Vol. 46. Pp. 113-131 & 207-224.
5- Abdel Hateem, M.A.S. (1990). "The Story of Joseph in the Quran and the ldTestament."Islam and Christian Muslim Relations. Vol. 1. No. 2. Pp. 171-191.
6- محمدتقى مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، ص 149 و 425.
7- Witherell, C. (1995). :Narrative landscape and the moral imagination. Taking the story to heart." In: K. Egan & H. McEwon (Eds.). Narrative in teaching, learning and research. Toronto: Teachers College Press, Pp 39-49.
8- Tappan, M. & Brown, L. M. (1991). "Storise told & lesson learned: Toward a
narrative approach to moral education." In: C. Witherell & N. Noddings (Eds.) Stories
lives tell: Narrative & dialogue. in education, New York: Teachers College Press.
171-92.
9- Morris, R. M. (1994), "Lawrence Kohlberg|s theory of moraldevelopment." V
Sexuality Education. Lanham, Maryland: The University of America, Pp. 31-35, 39-43.
10- Values education
11- Narrative Approach
12- Keen, S. (1989). "Preface." In: S. Keen, & Valley-Fox. eds. Your mythic
Los Angeles: Jeremy P. Tarcher. ix-xix.
13- Hameen-Anyyila, Jakko. (1991). "We Will Tel You the Besrt of Stories: A
Sura XII" Studia Orientalia. Vol. 67.Pp. 7-33.
14- Economy of the narratione
15- Heller, Bernard. (1987). "Joseph." First Encyclopedia of Islam.
16&17- Hameen Anttila, Jakko, Ibid, P. 28-29.
Baidawis Commentary on Surah 12 of theQUran. (1978). Trans. Beeston, A.F.L.
At the Clarendon Press.
23- Baidawi|s, Ibid. P. 10.
25- Psychosomatic interrelationships
26- Psychosomatic symptoms
27- Physiological causes
32- Reinforcement
33- Paulo Freire
34- Pedagogy of the oppressed
35- Conscientization
36- Freire . P. (1996). Pedagogy of the Oppressed: New Revised 20th Annivers
Edition. New York: The Continuum Publishing company. Greenspahn, F.E. (1987). "
Joseph". The Encyclopedia of Religions.
37- Empowerment
38- Obssesive-compulsive illusions
39- Hameen Anttila, Jakko, Ibid, P.23.
41- Atkinson, R. L., et al. (1983). Intruduction to Psychology. New York: HB
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}