نگاهی به پدیده وحی
نويسنده:حسن یوسفیان
منبع:فصلنامه معرفت

حمد و سپاس بی‏كران، خدا را سزاست كه آدمی را در برهوت جهل و بی‏خبری به خود وانگذاشت و برای راهنمایی وی در فراز و نشیب زندگی هدایت‏گرانی پاك و معصوم گذاشت. و برترین درود و سلام الهی، شایسته رهنمایان راه‏یافته‏ای است كه با خلوص و امانت، مسؤولیت ابلاغ و تبیین پیام الهی را به عهده گرفته، به لطف و تایید خداوندی نه در دریافت آن به خطا رفتند و نه هنگام ابلاغ آن، افزایش و كاهش پدید آوردند. آدمی را یارای آن نیست كه بدون بهره‏گیری از وحی معصوم و بی‏خطا، ره به سرمنزل مقصود برد و طریق هدایت‏برگزیند. این حقیقت، در كلام امام علی ابن موسی الرضا (ع) چنین تبیین گردیده است:
از آنجا كه در آفرینش مردمان و نیروها [و استعدادها] ی آنان، آنچه كه به طور كامل به مصالحشان رساند، وجود نداشت، و آفریدگار برتر از آن بود كه [به چشم ظاهر] دیده شود [و ارتباط مستقیم با وی برقرار گردد]...چاره‏ای جز این نبود كه فرستاده‏ای معصوم میان او و آدمیان واسطه شود و امر و نهی الهی را به ایشان رساند. (1)

معنای لغوی

وحی در زبان عرب و نیز در قرآن كریم، دارای كاربردهای گوناگونی است كه در نگاه آغازین با یكدیگر متفاوت می‏نماید، اما لغت‏شناسان، عنصر مشترك این معانی را «پیام سریع و نهانی‏» دانسته‏اند . (2)
این پیام شكل‏های گوناگونی به خود می‏گیرد و در گفتار و نوشتار و اشاره با چشم و ابرو جلوه‏گر می‏شود، چنان‏كه شاعر عرب می‏گوید:
نظرت الیها نظرة فتحیرت دقائق فكری فی بدیع صفاتها
فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاك الوحی فی وجناتها (3)

كاربردهای گونان وحی در قرآن كریم

قرآن كریم بی‏آن‏كه از معنای اصلی واژه وحی چشم بپوشد و مفهوم تازه‏ای را جانشین آن سازد، افزون بر آنچه كه پیامبران دریافت می‏دارند، اموری همچون غریزه حیوانی و وسوسه‏های شیطانی را نیز وحی می‏نامد . در اینجا نمونه‏هایی از این كاربرد را از نظر می‏گذرانیم:

1 . تدبیر امور جهان

«فقضیهن سبع سموت فی یومین و اوحی فی كل سماء امرها» (4) آن‏گاه آن‏ها را به صورت آسمان‏های هفت‏گانه در دو روز سامان بخشید و در هر آسمانی امرش را وحی كرد . مفسران از این آیه، تفسیرهای گوناگونی به دست داده‏اند كه بر اساس یكی از آن‏ها، مقصود از «اوحی فی كل سماء امرها» این است كه خداوند در هر یك از آسمان‏های هفت‏گانه، آنچه مقتضای حكمتش بود آفرید (5) و به تدبیر امور آن پرداخت . در برخی از روایات، آنچه در این آیه آمده، «وحی التقدیر» نام گرفته است . (6)

2 . هدایت غریزی

«و اوحی ربك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون‏» (7) و پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد كه از كوه‏ها و درختان و آنچه برمی‏افرازند [برای خود ] خانه بساز . شیخ مفید با اشاره به این‏كه می‏توان هرگونه هدایت‏گری پنهانی را وحی نامید، كاربرد این واژه برای زنبور عسل را از آن رو می‏داند كه راهیابی غریزی هر حیوانی، ویژه خود او است و دیگران از چند و چون آن آگاهی ندارند . (8)

3 . الهام در قلب

«و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم‏» (9) و به مادر موسی الهام كردیم كه او را شیر بده و چون بر او بیمناك شدی، او را [در جعبه‏ای] به دریا بیفكن . بیش‏تر مفسران دراین نكته كه مادر موسی علیه السلام پیامبر نبوده است، با یكدیگر هم آوایند، (10) اما در تفسیر وحی بر وی، راه‏های گوناگونی پیموده‏اند كه یكی از آن‏ها الهام در خواب یا بیداری است . (11)

4 . اشاره

«فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بكرة و عشیا» (12) [ زكریا] از محراب به نزد مؤمنین بیرون آمد و به آنان اشاره كرد كه بامدادان و شامگاهان [او را ] نیایش كنید . وحی در این آیه به معنای اشاره است; زیرا، پس از آن‏كه فرشتگان تولد یحیی را به حضرت زكریا بشارت دادند، وی از خداوند آیه و نشانه‏ای درخواست نمود تا به كمك آن، حق را از باطل تشخیص دهد و بر وحیانی بودن این بشارت اطمینان یابد . در پاسخ به این درخواست، زبان او سه روز از سخن گفتن جز به یاد خدا باز ماند و ناچار با مردم به اشاره سخن می‏راند، (13) چنان‏كه در سوره آل عمران می‏فرماید: «نشانه تو این است كه سه روز با مردم سخن نگویی مگر به اشاره، و پروردگارت را بسیار یاد كن و شامگاهان و بامدادان او را تسبیح گوی .» (14)

5 . وسوسه شیطانی

«و كذلك جعلنا لكل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا» (15) و بدین‏سان دشمنان برای هر پیامبر از شیاطین انس و جن پدید آوردیم، كه بعضی به بعضی دیگر سخنان آراسته ظاهر فریب، پیام و الهام می‏دهند .

6 . پیام الهی برای فرشتگان

اذ یوحی ربك الی الملائكة انی معكم فثبتوا الذین امنوا» (16) چنین بود كه پروردگارت به فرشتگان وحی فرستاد كه من با شما هستم، مؤمنان را ثابت‏قدم بدارید .

7 . سخن خدا با پیامبران

«انا اوحینا الیك كما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان‏» (17) ما به تو وحی فرستادیم، همچنان‏كه به نوح و پیامبران بعد از او . نیز به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحی فرستادیم .
وحی در قرآن كریم، بیش از همه در این معنا به كار رفته و مقصود اصلی این نوشتار نیز بررسی همین نوع است . در این معنای رایج، میان گونه‏های متفاوت سخن گفتن خدا با آدمیان، تفاوتی نهاده نشده و همه به یك نام خوانده شده‏اند . اما در یكی از آیات قرآن (شوری: 51)، واژه وحی معنای كم دامنه‏تری یافته و یكی از سه شیوه‏ای شمرده شده است كه خداوند در قالب آن با بندگان خویش سخن می‏گوید . سخن بیش‏تر درباره این آیه را به مباحث آینده وامی‏گذاریم .

امكان وحی (18)

برای كسانی كه خدا را با قدرت نامتناهی‏اش شناخته‏اند، پدیده‏ای به نام وحی، محال و ناشدنی به شمار نمی‏آید . (19)
به راستی چرا كسانی نتوانند از راهی به جز حس و عقل، به معارفی دست‏یابند و با نشانه‏هایی تردیدناپذیر، بهره‏مندی خود از این منبع سرشار را به دیگران بنمایانند؟
«اكان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین امنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الكافرون ان هذا لساحر مبین‏» (20) آیا برای مردمان شگفت‏آور است كه به مردی از ایشان وحی فرستادیم كه مردم را هشدار ده و مؤمنان را بشارت ده كه نزد پروردگارشان مقام و منزلتی راستین دارند و كافران گفتند این جادوگری آشكار است .
«این‏كه مردم در انسانیت مشترك هستند، منطقا این نتیجه را نمی‏دهد كه خدا نباید به یك انسان مرحله خاصی از علم و حكمت و ایمان را عطا كند . و وقتی خداوند این مرحله را عملا به انسانی عطا فرمود، این حادثه چندان عجیب و غیرعادی نبود كه مردم شگفت‏زده شوند و كافران بگویند: این چیزی مانند سحر است .» (21)
همسری با انبیا برداشتند اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینك ما بشر، ایشان بشر ما و ایشان بسته خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عما هست فرقی در میان بی‏منتها
هر دو گون زنبور خوردند از محل لیك شد زان نیش و زین دیگر عسل (22)
ناتوانی از درك چگونگی دریافت وحی نیز نمی‏تواند بهانه‏ای برای انكار آن قرار گیرد . مگر نه این است كه وحی، گونه‏ای از هدایت الهی است و ما نمونه‏ای فروتر از این هدایت‏گری را در موجودات دیگر نیز سراغ داریم؟ آیا علم تجربی به چگونگی راهیابی غریزی حیوانات پی برده است تا تجزیه و تحلیل علمی پدیده وحی را در سر بپروراند؟ (23)

دلیل نیازمندی به وحی

آدمی به گونه‏ای فطری در پی سعادت خویش است و چرخ زندگی او به گرد محور كمال‏خواهی می‏گردد . از سوی دیگر، ابزاری كه برای شناخت در اختیار همگان قرار گرفته، در پی‏ریزی برنامه‏ای همه جانبه برای زندگی این جهان نیز ناكارآمد است، چه رسد به این‏كه دورنمای زندگی آن جهانی را ترسیم نماید . از این‏رو، توجه به حكمت الهی ما را به منبعی دیگر از معرفت رهنمون می‏كند كه در منابع دینی از آن با نام وحی یاد شده است . (24)
قرآن كریم با اشاره به این دلیل عقلی، باز شدن راه وحی را موجب بسته شدن در عذر مردمان می‏داند و بر این نكته مهر تایید می‏نهد كه اگر پیامبران الهی نبودند، مردم می‏توانستند نارسایی حس و عقل را سبب گمراهی خود بخوانند و برای بی‏ایمانی خویش دلیلی روشن فراهم نمایند: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یكون للناس علی الله حجة بعد الرسل .» (25) بیانی دیگر از دلیل نیازمندی به وحی را در كلام شهید مطهری پی می‏گیریم:
اعتقاد به وحی و نبوت، از نوعی بینش درباره جهان و انسان ناشی می‏شود; یعنی اصل هدایت عامه در سراسر هستی . . . خداوند متعال به حكم این‏كه واجب‏الوجود بالذات است و واجب‏الوجود بالذات، واجب من جمیع الجهات است، فیاض علی‏الاطلاق است و به هر نوعی از موجودات در حدی كه برای آن موجود، ممكن و شایسته است، تفضل و عنایت دارد و موجودات را در مسیر كمالشان هدایت می‏كند . . . از این‏رو است كه قرآن واژه وحی را همچنان‏كه در مورد هدایت انسان به كار برده است، در مورد هدایت جمادات و نباتات و حیوانات به كار برده است . . . عالی‏ترین درجه وحی همان است كه به سلسله پیامبران می‏شود . (26)

ماهیت وحی

بیش‏تر اندیشمندان مسلمان، بر ناشناختنی بودن ماهیت وحی تاكید می‏ورزند و برای نزدیك شدن به آن، راهی جز بهره‏گیری از معارف دینی نمی‏شناسند . با وجود این، كم نبوده‏اند كسانی كه رویكردی عقلی - فلسفی را پیشه خود ساخته و یا در جست‏وجوی تبیینی علمی از این پدیده برآمده‏اند . در این‏جا به چند دیدگاه در این‏باره اشاره می‏كنیم:

1 . شگرد مصلحان برای هدایت جامعه (27)

به باور بسیاری از خردگرایان قرن هجدهم اروپا، همه رهبران دینی و به ویژه پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فریب‏كارانی بیش نبوده‏اند كه ارتباط با منبع وحی را وسیله‏ای برای رسیدن به مقاصد خویش ساخته‏اند . هدف از به كارگیری این شگرد، گاه امری پسندیده و مقدس بوده است; زیرا این مصلحان نیك‏اندیش، برای نجات جامعه از گرداب مشكلات و فسادهای اخلاقی چاره‏ای جز این نمی‏دیدند كه خود را پیام‏آور وحی آسمانی بخوانند . (28)

2 . تجلی شخصیت‏باطنی (29)

برخی دیگر از اندیشمندان غربی، با تاكید بر صداقت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، این نكته را خاطرنشان می‏سازند . كه بی‏تردید آن حضرت بر این باور بوده است كه پیام‏هایی را از مبدئی والا دریافت می‏دارد; اما صداقت او دلیل بر حقانیت پندارهایش نیست . (30)
در واقع، آدمی افزون بر شخصیت عادی‏اش، دارای شخصیتی باطنی است كه او را از پس حجاب‏های جسمانی، به اندیشه‏های زیبا و روحانی رهنمون می‏گردد و از او در بن‏بست‏ها و دشواری‏ها دستگیری می‏كند . این، همان نیرویی است كه در روح پیامبران اندیشه‏هایی پدید می‏آورد كه به گمان آنان وحی الهی است . بر این اساس، آنچه كه پیامبران آن را راهنمایی الهی می‏پندارند چیزی جز تجلی حالات و خصوصیات روانی نیست . (31)

3 . تجربه دینی (32)

برخلاف دو نظریه پیشین، این دیدگاه وحی را امری ماوراء طبیعی می‏داند و پیامبر را پل میان زمین و آسمان می‏شمارد . اما آنچه طرفداران این نظریه را از رویكرد سنتی مسلمانان و مسیحیان دور می‏سازند، تاكید بر تجربه دینی و پافشاری بر تاثیر محدودیت‏های تاریخی، زبانی، اجتماعی و جسمانی پیامبر بر تفسیر وی از این تجربه است . (33)
برخی از دانشمندان مسیحی، این ویژگی را امتیازی برای وحی مسیحی به شمار آورده، می‏گویند:
به خلاف اسلام، در مسیحیت‏شخص یك نقش ویژه‏ای در وحی دارد و پیامبر همانند قطعه اسفنج نیست كه صرفا حامل و ناقل آب است، بدون این‏كه در آن تاثیری بگذارد . بلكه پیامبران تجربیاتی را كه به الهام دریافت می‏كنند، بالغات استعاری و رمزی بیان می‏كنند . (34)
وقتی وحی به تجربه دینی پیامبر تفسیر شود و ابلاغ وحی، «تعبیر» تجربه‏های شخصی و مشاهدات درونی پیامبر قلمداد گردد، گریزی از اعتقاد به خطاپذیری وی نخواهد بود، چنان‏كه یكی از محققان مسیحی در این زمینه می‏گوید:
اعتنای خداوند این نبوده است كه یك كتاب معصوم املا كند، یا تعالیم تخطی‏ناپذیر و خطاناپذیری القا كند . . . وحی الوهی و واكنش انسانی همواره در هم تنیده بوده است . یك مواجهه كه به مشیت و مبادرت الهی بوده، توسط بشر جایزالخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است . (35)
گفتنی است كه برخی از روشنفكران به اصطلاح مسلمان، پا را از این نیز فراتر نهاده، و تفسیر و تعبیر این تجربه را به دست آدمیان طول تاریخ سپرده‏اند . براساس این دیدگاه، راز خاتمیت دین اسلام در این نكته نهفته است كه وحی اسلامی، به گونه تعبیر نشده در اختیار همگان قرار گرفته است تا در هر دورانی، تفسیری مناسب از آن، ارائه گردد; یعنی، برخلاف پیامبران دیگر كه رداشت‏خود را از تجربه باطنی‏شان را پیش‏كش امت‏ها می‏كردند، درباره پیامبراكرم صلی الله علیه و آله، تقدیر الهی بر این قرار گرفته است كه «عین تجربه باطنی پیامبر، بدون تفسیر در اختیار مردم قرار گیرد . . . گویی كه آن تجربه برای ما و برای هر نسلی و در عصری تكرار می‏شود .» (36)

4 . دریافت‏حقایقی ماورایی به گونه علم حضوری

چنان‏كه به اشاره گذشت، اذهان غبارآلود آدمیان خاكی را نرسد كه از پیش خود به ماهیت این هدیت آسمانی پی ببرد . آنچه از آیات و روایات به دست می‏آید این است كه دریافت وحی به گونه‏ای است كه پیامبران تردیدی در الهی بودن آن به خود راه نمی‏دهند . امام صادق علیه السلام در پاسخ به این پرسش كه «چگونه رسول خدا صلی الله علیه و آله بیم آن نداشت كه آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل می‏شود، از القائات شیطان باشد» فرمودند: «ان الله اذا اتخذ عبدا رسولا انزل علیه السكینة و الوقار، فكان یاتیه من قبل‏الله - عزوجل - مثل الذی یراه بعینه‏» (37)
وقتی خداوند شخصی را به رسالت‏برمی‏گزیند، آرامش و اطمینانی به او می‏بخشد [كه هرگونه دغدغه خاطری را از دور می‏سازد] و در نتیجه، آنچه كه از جانب خدا بر وی نازل می‏شود، چنان است كه گویا آن را می‏بیند . همچنین از آن حضرت پرسیدند: «پیامبران چگونه از نبوت خویش آگاه می‏گردند؟» . ایشان در پاسخ فرمود: «كشف عنهم الغطاء; پرده‏ها از برابر دیدگانشان كنار می‏رود .» (38)
اگر بخواهیم اندكی بر شناخت‏خود از وحی بیفزاییم، می‏توانیم دریافت آن را به گونه علم حضوری بشماریم . چنان‏كه می‏دانیم ادراكات آدمی در دو دسته علوم حصولی و حضوری جای می‏گیرد . در علم حضوری، ابزار درك كننده مستقمیا به سراغ شی‏ء درك شونده نمی‏رود، بلكه این كار به كمك یك واسطه صورت می‏گیرد . اكنون من این كاغذ را به رنگ سفید و نوشته‏هایش را به رنگ سیاه می‏بینم . روشن است كه كاغذ و مركب و رنگ آن دو، هیچ‏كدام به ذهن من راه نیافته‏اند، بلكه صورتی از آن‏ها در آن، نقش بسته است . اگر این واسطه، در انتقال دادن واقعیت نارسا باشد، گریزی از پیدایش خطا نخواهد بود . اما در علم حضوری، همچون احساس درد و گرسنگی - از آن‏جا كه میان عالم و معلوم واسطه‏ای قرار ندارد - هیچ‏گونه خطایی رخ نمی‏دهد . پیامبران، معارف وحیانی و ارتباط آن با خاستگاه الهی‏اش را به علم حضوری می‏یابند و از این‏رو، كوچك‏ترین تردیدی در الهی بودن آنچه دریافت داشته‏اند، به خود راه نمی‏دهند . (39)
در معارف دینی، گاه از گفت و شنود میان پیامبر و فرشته وحی سخن به میان آمده است و حتی كسانی كه پیامبر نبوده‏اند نیز پرتوی از این انوار الهی را دریافت داشته‏اند . چنان‏كه امیرمؤمنان علی علیه السلام خاطره همراهی خود با رسول خدا صلی الله علیه و آله در غار حراء را این‏گونه بازگو می‏كند:
«و لقد كان یجاور فی كل سنة بحراء فاراه و لا یراه غیری . . . اری نورالوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة . و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله . فقلت: یا رسول‏الله ما هذه الرنة؟ فقال: هذا الشیطان ایس من عبادته . انك تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انك لست‏بنبی . (40)
هر سال در حرا خلوت می‏گزید، من او را می‏دیدم و جز من كسی وی را نمی‏دید . . . روشنایی وحی و پیامبری را می‏دیدم و بوی نبوت را می‏شنودم . من هنگامی كه وحی بر او فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم، گفتم: ای فرستاده خدا! این آوا چیست؟ گفت: این شیطان است كه از عبادت شدنش نومید شده است . همانا تو می‏شنوی آنچه را من می‏شنوم . و می‏بینی آنچه را من می‏بینم، جز این‏كه تو پیامبر نیستی .
با این همه، القای معارف وحیانی و دریافت آن، با گفت‏وشنود معمولی تفاوت دارد و به گونه‏ای دیگر است . روشن است كه اگر ما نیز پیامبراكرم صلی الله علیه و آله را در غار حرا همراهی می‏كردیم، چنان نبود كه آنچه او می‏شنود بشنویم و آنچه او می‏بیند ببینیم . (41)
فرشته وحی، معارف الهی را مستقیما بر قلب پیامبر فرود می‏آورد، نه آن‏كه امواج صوتی را در هوا بپراكند و یا از كوشش بگذارند: «نزل به الروح الامین علی قلبك لتكون من المنذرین .» (42)

انواع وحی

قرآن كریم، سه راه برای سخن گفتن خدا با آدمیان برمی‏شمارد، چنان‏كه می‏فرماید:
«و ما كان لبشر ان یكلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حكیم‏» ; (43) و هیچ بشری را نرسد كه خدا با او سخن گوید، جز [از راه ] وحی یا از فراسوی حجابی، یا فرستاده‏ای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید . آری، او است‏بلند مرتبه سنجیده كار .
بر اساس این آیه، گاه میان خدا و پیامبرش هیچ واسطه و حجابی در كار نیست و وحی الهی به گونه‏ای مستقیم دریافت می‏گردد . در حالت دوم، پیامبر خدا از فراسوی پرده و حجابی به كلام الهی دست می‏یابد . این حجاب، خود به سخن درنمی‏آید، بلكه تنها واسطه دریافت فیض الهی است . درختی كه موسی از ورای آن، سخن خداوند را شنید و نیز آن دسته از خواب‏های پیامبران كه وحیی را به همراه دارند، نمونه‏هایی از این حجاب است . در گونه سوم وحی، فرشته الهی پیام‏رسانی می‏كند و كلام خداوند را بر قلب پیامبرش وارد می‏سازد . (44)
گفتنی است كه از دیدگاه علامه طباطبایی وحی همچون دیگر افعال الهی، همواره به واسطه‏ای نیازمند است، هرچند گاه پیامبر پا در مرتبه‏ای می‏گذارد كه توجهی به وجود واسطه ندارد و چنان است كه گویی كلام الهی را مستقیما دریافت می‏كند . (45)
یكی از اندیشمندان معاصر در توضیح این دیدگاه می‏گوید:
در سلسله مراتب نزول وحی، جبرئیل یك مقام طبیعی و واقعی دارد . علوم و معارفی كه از جانب خدا نازل می‏شود، باید از این طریق عبور كند، حتی در مورد وحی مستقیم خداوند متعال، تفاوت مراتب وحی در مقدار صعود نفس پیامبر است . گاهی پیامبر به مقام فرشته وحی صعود می‏كند، پس جبرئیل را مشاهده می‏كند و كلامش را می‏شنود و گاهی از آن مقام بالاتر می‏رود، به گونه‏ای كه حتی جبرئیل را مشاهده نمی‏كند و كلام را به طور مستقیم از جانب خدا دریافت می‏كند . ولی به هر حال، جبرئیل واسطه است . (46)

حالات گوناگون پیامبر به هنگام دریافت وحی

رسول اكرم اسلام صلی الله علیه و آله در حال دریافت وحی، حال و هوای ویژه‏ای داشت، به گونه‏ای كه اصحاب با نگاه به چهره پیامبر، از آغاز و انجام نزول وحی آگاه می‏گشتند . (47)
این حالت همواره یكسان نبود و گاه بسیار سنگین و طاقت‏فرسا می‏نمود . این سنگینی و كوبندگی گاه به حدی بود كه در روزی بسیار سرد، عرق را بر پیشانی پیامبر جاری می‏ساخت و یا مركب آن حضرت را به زانو درمی‏آورد . (48)
سر این تفاوت حالات را باید در گونه‏های مختلف وحی جست‏وجو كرد . امام صادق علیه السلام با اشاره به این‏كه جبرئیل بی‏اذن پیامبر بر ایشان وارد نمی‏شد و همواره همچون غلامی در برابر او می‏نشست . سنگینی دریافت وحی را مربوط به زمانی می‏داند كه خداوند بی‏هیچ واسطه با رسول خود سخن می‏گفت . (49)
برخی از خاورشناسان، با دستاویز قراردادن مشكلات جسمانی پیامبر در حال دریافت وحی، آن حضرت را دارای بیماری صرع دانسته‏اند; اما پاره‏ای دیگر از آنان، به نقد این دیدگاه پرداخته، می‏گویند: «صرع موجب فساد و ضایعه فكری و جسمی می‏شود و چنین نشانه‏هایی در محمد صلی الله علیه و آله دیده نشده، بلكه بر عكس تا پایان حیات از سلامت كامل قوای دماغی و جسمی برخوردار بوده است .» (50) و حتی به گفته درمنگام (Dermenghom) نمونه‏هایی از این حالات را در انبیای گذشته نیز می‏توان سراغ گرفت . (51)

زمان و مكان نزول وحی

زمان و مكان نزول وحی بر این حقیقت گواهی می‏دهد كه سر این رشته نه در دست پیامبر، بلكه در دست‏خدای اوست . گاه با وجود تمنای شدید پیامبر و احساس نیازمندی به وحی، فترتی پدید می‏آید و درهای آسمان همچنان ناگشوده می‏ماند . اما از سوی دیگر، نیمه‏های شب و آرمیدن پیامبر در بستر نیز نمی‏توانست‏سد راه فیض الهی گردد . (52) سیوطی در بخش‏های آغازین كتاب «الاتقان‏» (53) برخی از آیات قران را در این دسته‏ها جای داده است: «مكی و مدنی‏» ; «حضری و سفری‏» ; «روزانه و شبانه‏» : «تابستانی و زمستانی‏» ; «نازل شده در بستر و وحی شده در خواب‏» و «زمینی و آسمانی‏» .

رابطه عقل و وحی

در طول تاریخ تفكر بشری، بررسی رابطه آموزه‏های عقلانی و معارف وحیانی، اندیشمندان فراوانی را به خود مشغول داشته و دیدگاه‏های متفاوتی را پدید آورده است كه می‏توان آن‏ها را در سه نظام فكری دسته‏بندی نمود:
1 . خردگرایی افراطی: برخی از اندیشمندان، عقل را در جایگاهی بس رفیع قرار داده و حتی در مسند خدایی‏اش نشانده‏اند ودر ستایش آن چنین لب به سخن گشوده‏اند: «ای طبیعت! ای فرمانروای همه هستی و شما ای فضیلت و عقل و حقیقت كه گرامی‏ترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید .» (54) و گروهی از اینان، با وجود عقل، نیازی به شریعت وحیانی ندیده‏اند، چنان‏كه ابوالعلاء معری، شاعر نابینا و پرآوازه عرب می‏گوید: «زمینیان دو دسته‏اند: خردمندان بی‏دین، و دین‏داران بی‏خرد» (55) و سرانجام بعضی دیگر، با وجود پذیرش دینی آسمانی، در پی آن بوده‏اند كه تمامی آموزه‏های وحیانی را با معیار عقل محك بزنند و نه تنها گزاره‏های خردستیز، بلكه امور خرد گریز را نیز نپذیرند .
2 . خردستیزی افراطی: مبارزه با ره‏آورد عقل بشری نیز به شیوه‏های گوناگونی انجام گرفته و مكاتب مختلفی پدید آورده است . ردپای این گرایش را بیش از همه در ادیانی همچون مسیحیت می‏یابیم كه بنیان اعتقادی آن بر پایه‏های لرزان و خردستیز استوار است . ایمان‏گرایان مسیحی از آن‏جا كه از اثبات عقلی اصول بنیادی دین خویش ناتوان مانده‏اند، از ارزش استدلال عقلی كاسته و ایمان را برابر با «به صلیب آویختن عقل‏» دانسته‏اند . (56) ترتولیان (220- 160 م)، ایمان‏گرای افراطی قرون آغازین مسیحیت، بر همین اساس، این سخن را - كه به گفته برخی از نویسندگان، جمله‏ای خود متناقض‏تر از آن نمی‏توان گفت - از خود به یادگار گذاشته است: «ایمان می‏آورم; زیرا نامعقول است .» (57)
3 . خردگرایی معتدل: این دیدگاه در پی آن است كه هر كدام از عقل و نقل را در جایگاه شایسته خویش بنشاند و داد هر یك را از راه بی‏حرمتی به دیگری بنشاند . اندیشه اصیل اسلامی كه در مكتب اهل‏بیت علیهم السلام تبلور یافته، پیام‏آور این دیدگاه است كه از یك سو، عقل را پیامبر درونی می‏خواند (58) و از سوی دیگر، بر كاستی‏های عقل انگشت نهاده، آن را از ورود به برخی از قلمروها باز می‏دارد . سخن مشهور و گهربار امیر بیان علی علیه السلام درباره شناخت‏خدا و صفاتش، بیانگر این دیدگاه معتدل است:
«لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته‏» (59) خردها را بر چگونگی صفات خود آگاه نساخته و رشناخت‏خویش تا آن‏جا كه باید بر دیده آن‏ها پرده نینداخته [است] . ; یعنی، نه چنان است كه عقل به كنه صفات الهی دست‏یابد و او را آن‏گونه كه سزاوار است، بشناسد و نه آن‏چنان كه در شناخت‏خداوند به كلی روی وی بسته بماند .

پی‏نوشت‏ها:

1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، الثانیة، 1403 ق، ج 7، ص 40
2- الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، الدارالشامیة، 1416 ق، ص 858; ر . ك: الصحاح، ج 6، ص 2519 و القاموس المحیط، ج 4، ص 399
3- پژوهش‏هایی درباره قرآن و وحی، صبحی صالح، ترجمه محمد مجتهد شبستری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سوم، 1373، ص 31 . ترجمه: در او نگریستم و زوایای اندیشه‏ام از صفات نیكویشی در شگفت ماند . پس چشم با اشاره پیغام دوستی فرستاد و همان در گونه‏هایش اثر گذاشت .
4- فصلت: 12 (ترجمه خرمشاهی)
5- محمدحسین طباطبایی، المیزان، منشورات جماعة المدرسین، بی‏تا، ج 17، ص 367
6- پیشین، بحارالانوار، ج 90، ص 16
7- نحل: 68 (ترجمه خرمشاهی)
8- الشیخ المفید، قم، منشورات الرضی، 1363، تصحیح الاعتقاد، ص‏99
9- قصص: 7 (ترجمه خرمشاهی)
10- از میان هزاران پیامبری كه برای هدایت مردم مبعوث شده‏اند، جز با نام و سرگذشت‏شمار اندكی از آنان آشنا نیستیم . با این همه، چندان دور از ذهن نیست كه بگوییم هیچ زنی به مقام پیامبری دست نیافته است; زیرا افزون بر این‏كه همه پیامبرانی كه با آنان آشنایی داریم، از جنس مرد بوده‏اند . قران كریم در وصف انبیاء، واژه «رجال‏» را به كار می‏گیرد و این تعبیر هر چند می‏تواند معنای فراجنسی بیابد و همه شخصیت‏های زن و مرد را در بر بگیرد . اما معنای حقیقی و رایج آن، «مردان‏» (در برابر زنان) است . شاید سر این‏كه خدای دانا و حكیم زنان را پیام وحی قرار نداده است . این باشد كه رسالت كاری اجرایی است و رهبری جنگ و صلح و درگیری با مردمان گوناگون را به همراه دارد و در این راه، صلابت مردانه بیش‏تر به كار می‏آید تا لطافت زنانه . ر . ك . به: زن در آیینه جلال و جمال، ص 144
11- فخرالدین الرازی، التفسیرالكبیر، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1411 ق، ج 22، ص 46- 45
12- مریم: 11 (ترجمه خرمشاهی)
13- پیشین، المیزان، ج 14، ص 18
14- آل عمران 41: (ترجمه خرمشاهی)
15- انعام: 112 (ترجمه خرمشاهی)
16- انفال: 12 (ترجمه خرمشاهی)
17- نساء: 163 (ترجمه خرمشاهی)
18- ر . ك . به: دائرة‏المعارف القرن العشرین، ج 10، ص 710- 707
19- مهدی بازرگان، شناخت‏وحی، تهران، رسالت قلم، بی‏تا، ص‏112
20- یونس: 2 (ترجمه خرمشاهی)
21- پژوهش‏هایی درباره قرآن و وحی، صبحی صالح، ترجمه محمد مجتهد شبستری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سوم، 1373، ص 29
22- جلال‏الدین مولوی، مثنوی معنوی، تهران، نگاه و علم، پنجم، 1373، دفتر اول، ابیات 268- 265
23- ر . ك . به: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، 1374، ج 4: نبوت، ص 421
24- حسن یوسفیان و احمدحسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، تهران و قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1377، ص 102- 101
25- نساء: 165
26- ر . ك . به: پیشین، مجموعه آثار، ج 4: نبوت، ص 354- 353
27- مرتضی مطهری، مقدمه‏ای بر جهان‏بینی اسلامی، قم، صدرا، 1357، (3: وحی و نبوت)، ص 9- 7
28. Muhammad; Maxime Rodinson, p.15
29- مشابه این دیدگاه، نظریه‏ای است كه وحی را «تخیل خلاق‏» پیامبرمی‏نامد . ر . ك . به: محمدوپیامبر وسیاستمدار، ص 299- 297
30. "Their sincerity is no proof that these messages really come from where they are Claimed to Come" (Muhammad; Maxime Rodinson, p.11)
31- محمد فرید وجدی، دائرة‏المعارف القرن العشرین، مصر، مطبعة دائرة معارف القرن العشرین، 1343 ق، ج 10، ص 714
32- برای آشنایی بیش‏تر با این نظریه و نقد آن، ر . ك . به: پژوهشی در عصمت معصومان، ص 149- 140
33- محمد مجتهد شبستری، «پلورالیسم دینی‏» ، در كیان، شماره 28، ص 4
34- محمدباقر سعیدی روشن، تحلیل وحی، تهران و قم، مؤسسه فرهنگی اندیشه، 1375، ص 174- 173، مونتگمری وات درباره مقدار تاثیر شخصیت پیامبر بر وحی قرآنی، سه دیدگاه را مطرح می‏سازد كه برای آشنایی با آن، ر . ك:
Muhammad At Mecca, p.53
35- علم و دین، ایان باربور، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1362، ص 269
36- عبدالكریم سروش، فربه‏تر از ایدئولوژی، تهران، صراط، 1373، ص 78- 77
37و 38- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، الثانیة، 1403 ق، ج 18، ص 262/ج 11، ص 56
39- محمدتقی مصباح، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چ هشتم، 1371، ج 1 و 2، ص 264
40- نهج‏البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات و آموزش‏انقلاب‏اسلامی، چهارم، 1372، خطبه‏192، ترجمه شهیدی
41- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران و قم، صدرا، 1374، ج 4: نبوت، ص 356
42- شعراء: 194- 193
43- شوری: 51 (ترجمه فولادوند)
44و 45- محمدحسین طباطبایی، المیزان، منشورات جماعة‏المدرسین، بی‏تا، ج‏18، ص 74- 73/ج 14، ص 139- 138
46- ابراهیم امینی، وحی در ادیان آسمانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377، ص 108
47- ابن الاثیر الجوزی، جامع‏الاصول من احادیث الرسول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الرابعة، 1404 ق، ج 12، ص 42
48- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الثانیة، 1403 ق، ج 18، ص 263 و ج 20، ص 287; پژوهش‏های درباره قرآن و وحی، ص 36 و مناقب آل ابی‏طالب، ج 1، ص 41
49- پیشین، بحارالانوار، ج 18، ص 256 و 260 و 268
50- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 22
51- مهدی بازرگان، شناخت وحی، پیشین، ص 47
52- پژوهش‏هایی درباره قرآن و وحی، پیشین، ص 51- 48
53- جلال‏الدین السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، دمشق و بیروت، دار ابن كثیر، الثالثه، 1416 ق، ج 1، ص 74- 25
54- علم و دین، ص 77
55- ابوالعلاء المعری، لزوم مالایلزم، دمشق، دار طلایی، الثانیة، 1988 م، ج 3، ص 1269
56- پدیدارشناسی، روزه ورنو و ژان وال، ترجمه محمد مجتهد شبستری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سوم، 1373، ص 129
57. Dictionary, of Religion Andphilosophy, p.241
58- محمدبن یعقوب الكلینی، الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، بی‏تا، ج 1، ص 60، العقل و الجهل، ح 12
59- پیشین، نهج‏البلاغه، خطبه 49، ترجمه شهیدی