تاريخچه تشيع
نويسنده:حسين مدرسي طباطبايي
منبع:سايت حوزه

1

تشيع به مثابه يک مکتب عقيدتي در اسلام، گرايشي خاص بر اساس يک سلسله نظرات و تحليلات کلامي و تاريخي است. حديث‏«ثقلين‏»که وسيله محدثان شيعي و سني از پيامبر روايت‏شده و وي بر اساس آن مسلمانان را پس از خود به پيروي از قرآن و خاندان خويش فرا خوانده بود همراه تعدادي ديگر از روايات نبوي، ريشه اصلي اين گرايش را که بعدا با استدلالات کلامي و فلسفي و تاريخي تقويت گرديد تشکيل مي‏داد.
در مباحث مذهبي، مکتب شيعي نظرات خود را عموما از رهنمودهاي بزرگان و ائمه اهل بيت پيامبر الهام گرفته است. اختلاف اصلي دو مکتب فقهي سني و شيعي در کيفيت تلقي سنت نبوي و منابع فقه است. اهل سنت، حديث نبوي را از طريق صحابه پيامبر اخذ نموده‏اند در حالي که شيعه اين حديث را از طريق خاندان وي به دست‏آورده است. از سوي ديگر مذاهب فقهي اهل سنت دنباله رو نظرات فقهي چند تن از فقهاء مدينه و عراق‏اند ليکن مذاهب فقهي شيعي تابع نظرات امامان اهل بيت هستند که از آن ميان مکتب شيعي دوازده امامي که عمده‏ترين نحله شيعي است از آراء امامان دوازده گانه مشهور خود به خصوص امام ششم ابو عبد الله جعفر بن محمد الصادق پيروي مي‏کند و به همين جهت‏به‏«جعفري‏»نيز شهرت دارد. قرآن، حديث، اجماع و عقل منابع فقه شيعه را تشکيل مي‏دهند (1) :
قرآن در همين شکل و مفاد ظاهري خود حجت، و شکل دهنده روح حاکم بر فقه شيعي است.
حديث‏يعني گفتار و کردار و تقرير پيامبر يا امام، بايد با وسائط موثق و معتبر رسيده باشد که البته در اين مورد وضع مذهبي راوي تاثيري ندارد. حديثي که وسيله يک غير شيعي راستگو نقل شده باشد به همان اندازه معتبر و مورد عمل است که حديث‏شيعي راستگو.
اجماع يعني وحدت نظر همه دانشمندان شيعي در يک موضوع، به خودي خود حجت نيست ليکن گاه به تفصيلي که در کتابهاي اصول فقه هست از راه آن‏«سنت‏»به اثبات مي‏رسد.
مراد از عقل به عنوان يک منبع براي حقوق شيعي (2) حکم قطعي عقل مجرد انساني است چنان که در خوبي عدالت و بدي ستم (3) . در تعاليم اسلامي قاعده‏اي است که به مقتضاي آن هر آنچه عقل بدان حکم کند شرع نيز برابر آن حکم خواهد نمود و از اين رو، در اين گونه موارد بر حکم اين قاعده که‏«قاعده ملازمه‏»خوانده مي‏شود حکم شرعي از حکم عقلي ناشي و استنتاج خواهد شد (4) . تلازم ميان وجوب چيزي با وجوب مقدمات آن، يا ميان امر به چيزي با نهي از ضد آن، همچنين اين که امر و نهي در يک مورد نمي‏تواند جمع شود (که همه از مسائل علم اصول فقه و منشاء آثار و احکام فقهي است) همه از قبيل همين احکام عقلي است.
از اين ميان، منبع دوم يعني احاديث وارده از پيامبر و امامان اهل بيت که مهم‏ترين منبع فقهي شيعي است در مجاميعي خاص گردآوري شده که مشهورترين آنها که مرجع فقهاء است عبارت است از:
1) کتاب الکافي، از محمد بن يعقوب کليني (م 329)
2) کتاب من لا يحضره الفقيه، از محمد بن علي بن بابويه قمي، صدوق (م 381) .
3) تهذيب الاحکام، از محمد بن حسن طوسي، شيخ الطائفه (م 460) .
4) الاستبصار، از همو.
5) الوافي، از محمد محسن فيض کاشاني (م 1090) .
6) وسائل الشيعه، از محمد بن حسن حر عاملي (م 1104) .
7) بحار الانوار، از محمد باقر بن محمد تقي مجلسي (م 1110) .
8) مستدرک الوسائل، از حسين بن محمد تقي نوري (م. 1320) .
از اين جمله، چهار کتاب نخست‏به عنوان‏«کتب اربعه‏»شناخته شده و در فن حديث‏شيعي از اهميتي همانند«صحاح ستة‏»نسبت‏به مجاميع حديثي اهل سنت‏برخوردار است. متداول‏ترين کتاب از فهرست‏بالا در مراجعات فقهي، کتاب وسائل الشيعه است که جامع احاديث چهار کتاب نخست (کتب اربعه) و بسياري از کتابهاي حديث ديگر است و چون منحصر به رواياتي است که در مباحث فقهي رسيده است کتاب دستي براي مراجعه هر فقيهي است.
استناد به روايات اين مجاميع تابع وجود شرايط خاصي است (5) . وثاقت و راستگويي همه راويان سلسله سنديک حديث‏بايد به ثبوت رسيده باشد. دانشي خاص به نام علم رجال که درباره روات حديث و شرح حال آنان بحث مي‏کند متکفل اين کار است. احاديث از نظر مقدار اعتبار و سنديت‏بر اساس ضوابط مخصوصي که در علمي ديگر به نام علم درايه مورد بحث قرار گرفته‏است‏به انواع ورده‏هاي مختلفي تقسيم مي‏شود (6) و بر همين اساس، بسياري از روايات متون ذکر شده از نظر فقهاء ضعيف و غير قابل استناد است.
استخراج احکام شرعي از منابع ياد شده بر اساس قواعد و ضوابطي که در علم اصول فقه بيان شده است‏به کمک استدلال عقلي و با روش تحليل منطقي انجام مي‏پذيرد که نام آن در اصطلاح اسلامي‏«اجتهاد»است. از نظر اصول تعاليم شيعي امکان اجتهاد همواره براي دانشمندان وجود دارد و هر فقيه الزاما بايد در برخورد با مسائل، دلايل و مستندات هر مساله را شخصا ملاحظه کرده و در مورد آن نظر بدهد. تقليد و پيروي يک مجتهد از مجتهد ديگر در مسائل شرعي حرام است.

2

استنباط و کشف حکم شرعي و فقهي از منابع ياد شده پيش که گاه در برخي موارد با يکديگر متضاد و متعارض نيز هستند داراي نظام و سيستم خاصي است که در واقع منطق فقه است و در اصطلاح علم اصول فقه خوانده مي‏شود.
اين علم مجموعه اصول و ضوابطي کلي است‏براي به دست آوردن حکم مسائل فقهي از منابع آن. بسياري از اين اصول و ضوابط از علوم ديگر مانند منطق و فلسفه و لغت و کلام گرفته شده و براي استفاده در يک مسير مشخص به ترتيبي خاص با يکديگر ترکيب، و به شکلي ويژه منسجم گرديده‏اند.
در دوره‏هاي نخست اسلامي رسائلي در اين فن وسيله شيعيان اوليه نوشته شده بود که ياد آن در مصادر آمده (7) ليکن قديم‏ترين اثري که در اين باب از دانشمندان شيعي در دست است عبارت است از کتاب‏«التذکرة باصول الفقه‏»شيخ‏مفيد، محمد بن محمد بن النعمان البغدادي (م 413) که کراجکي تلخيصي از آن در کتاب کنز الفوائد خود درج نموده است (8) .
پس از آن کتاب بزرگي در اصول فقه از شريف مرتضي علي بن الحسين الموسوي (م 436) در دست است‏به نام الذريعة الي اصول الشريعة (9) . کتاب مشهور شيخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسي به نام عدة الاصول (10) مشهورترين کتاب اصولي است که از آن قرن به جاي مانده و مدتها در حوزه‏هاي علمي شيعي متن درسي بوده است.
يکي ديگر از مصادر اصلي فن از اين ادوار، بخش اصول فقه از کتاب الغنيه سيد ابو المکارم ابن زهره حلبي (م 585) است (11) . کتاب المصادر في اصول الفقه سديد الدين محمود حمصي - دانشمند و متکلم شيعي نيمه دوم قرن ششم - به دست ما نرسيده (12) ليکن بندهايي از آن در کتاب السرائر ابن ادريس هست (13) . پس از آن معارج الاصول محقق جعفر بن الحسن الحلي (م 676) و سپس آثار اصولي علامه حسن بن يوسف بن المطهر الحلي (م 726) مانند تهذيب الاصول، مبادي الوصول و نهاية الوصول اين علم را با تحولاتي تازه همراه ساخت.
پس از اين دوره کارهاي بسياري از جانب دانشمندان شيعي به صورت تحشيه و شرح بر آثار علامه در اصول فقه انجام گرفت که فهرست‏برخي از آنها در الذريعة (14) هست و از مشهورترين آنهاست‏شروح ضيائي و عميدي (15) که در پيشبرد علم اصول فقه نقشي قابل توجه داشته است. شهيد اول شمس الدين‏محمد بن مکي العاملي (م 786) اين دو شرح را در کتابي با نام جامع البين گرد آورد و خود نيز مطالبي سودمند بر آن افزود (16) .
حسن بن زين الدين العاملي فقيه مشهور آغاز قرن يازدهم (م 1011) با تاليف متني مرتب و پاکيزه در علم اصول فقه به عنوان مقدمه‏اي بر کتاب معالم الدين خود، راه را براي بحث‏هاي متمرکز بر روي مباحث اصول فقه به شکل تحشيه و شرح گشود و اين گونه بحث‏ها به سبب همين تمرکز و اظهار نظرها و نقد و ايرادهاي دانشمندان در مورد واحد، با توجه به اظهارات و آراء ديگر در همان جا، در پيشبرد اصول فقه بسيار مؤثر افتاد. دقيق‏ترين نظرات علمي در اين باب در قرن يازدهم وسيله سلطان العلماء حسين بن رفيع الدين محمد مرعشي مازندراني (م 1064) يکي از حاشيه نويسان بر معالم ابداع و اظهار گرديده است. زبده تاليف بهاء الدين محمد عاملي (م 1030) و وافيه تاليف عبد الله بن محمد توني (م 1071) از متون مشهور اصولي قرن مزبور است.
در قرن دوازدهم اخباريگري که دشمن سرسخت علم اصول فقه بود به مرور بر محيط مذهبي شيعه چيره شد و پيشرفت اين دانش متوقف گرديد. ليکن در ثلث اخير آن قرن با ظهور عالم عاليقدري چون وحيد بهبهاني، محمد باقر بن محمد اکمل (م 1205) و کوشش و سعي بليغي که او در نشر و ترويج اصول و مبارزه با طرز فکر اخباري از خود نشان داد اين علم احياء شد و به سرعت رو به گسترش نهاد. شاگردان مکتب وحيد هر يک به سهم خود در ترقي و توسعه اين دانش کوشش فراوان کردند. کتابهايي چون قوانين از ابو القاسم بن حسن گيلاني، ميرزاي قمي (م 1231) ، فصول از محمد حسين بن محمد رحيم اصفهاني (م 1254) ، هداية المسترشدين از محمد تقي بن محمد رحيم اصفهاني (م - 1248) ، مفاتيح از سيد محمد مجاهد کربلايي (م 1242) و ضوابط از ابراهيم بن محمد باقر قزويني (م 1262) از آثار شاگردان و پيروان اين مکتب است.
شيخ مرتضي انصاري دانشمند و متفکر بزرگ حقوقي اين قرن (م 1281) بناي اصول فقه را تجديد کرد و با نبوغ خود آفاق جديد و گسترده‏اي را به روي اين علم گشود و آن را به شکلي بسيار دقيق و اصولي از نو پايه ريزي نمود. مجموعه‏رسائل او در اصول فقه که به نام رسائل يا فرائد الاصول شناخته مي‏شود تا کنون در حوزه‏هاي سنتي فقه شيعي متن درسي است.
در مکتب علمي شيخ انصاري که تا به امروز ادامه و استمرار يافته است مباني اصول فقه همواره مورد دقت‏ها و موشکافي‏هاي دانشمندان قرار گرفته و با ظهور متفکراني بزرگ چون ملا محمد کاظم آخوند خراساني (م 1329) نگارنده کفاية الاصول، محمد حسين نائيني (م 1355) ، ضياء الدين عراقي (م 1361) نگارنده مقالات و محمد حسين اصفهاني کمپاني (م 1361) نگارنده نهاية الدرايه و با کوشش‏هاي فکري بسيار دقيق آنان، اينک علم اصول فقه شيعي دقيق‏ترين دانش اسلامي است که از هميت‏بسيار برخوردار بوده و کما کان مورد بحث‏ها و بررسي‏ها، و در معرض تحولات و تکميل و تغيير است.

3

تقسيم مباحث فقهي و دسته‏بندي آن براي دادن يک نظم درست و اصولي به فقه، به چند نحوه گوناگون انجام گرفته است. در فقه سني معمولا مباحث فقه را به دو گروه: عبادات و معاملات تقسيم مي‏نموده‏اند. غزالي دانشمند شافعي در احياء علوم الدين خود تمامي احکام و مقررات مذهبي و اخلاقي اسلامي را به چهار گروه:عبادات، عادات، منجيات و مهلکات دسته بندي کرد (17) که اين روش بر متون فقه شافعي (18) تاثير نهاده و اساس تقسيم مباحث فقهي به چهار گروه:عبادات، معاملات، مناکحات و جنايات قرار گرفته است. در توجيه اين روش‏دسته بندي اخير گفته شده است که مباحث فقه يا مربوط به امور اخروي است‏يا امور دنيوي. بخش نخست‏يعني احکامي که براي تامين سعادت اخروي است احکام عبادات است و بخش دوم که براي تنظيم زندگاني مادي است‏بر سه گونه است زيرا يا قوانيني است‏براي تنظيم روابط افراد بشري با يکديگر که ابواب معاملات فقه را تشکيل مي‏دهد و يا قوانيني است که براي‏حفظ نوع بشر وضع شده و آن ابواب مناکحات است و يا قوانيني که بقاء فرد و نوع بشر هر دو، وابسته بدان است و آن احکام جنائي و جزائي است (19) .
در فقه شيعي قديم‏ترين طرح‏ها در مراسم سلار بن عبد العزيز ديلمي (م 448) ، مهذب قاضي عبد العزيز بن براج (م 481) و کافي ابو الصلاح حلبي (از ميانه قرن پنجم) ديده مي‏شود. ابو الصلاح حلبي تکليف شرعي را بر سه قسم مي‏داند که آن را به ترتيب: عبادات، محرمات و احکام خوانده است. او در مبحث عبادات، جز عبادات مصطلح مشهور (نماز، روزه، حج، زکات و خمس، و جهاد) تعدادي از مباحث‏بخش عقود و معاملات (از قبيل نذر و عهد و وصايا) را نيز گنجانيده و ديگر ابحاث فقه را در مبحث احکام جاي داده است (20) .
ابن براج در مهذب احکام شرعي را دو بخش مي‏کند. بخشي براي احکامي که مورد ابتلاء همگان است و بخشي براي احکامي که چنين نيست. احکام نوع نخست همان عبادات هستند که به همين دليل نيز مقدم بر ديگر ابواب فقه ذکر مي‏گردند (21) . او هيچ گونه تقسيم و تبويب خاص ديگري براي احکام فقهي ذکر نمي‏کند.
سلار فقه را به دو بخش عبادات و معاملات تقسيم کرده و بخش دوم را نيز در دو قسمت‏«عقود»و«احکام (22) »، و احکام را نيز به نوبه خود در دو بخش:احکام جزائي و ساير احکام (23) دسته بندي نمود. محقق حلي با الهام از اين روش، کتاب شرايع خود را بر چهار بخش پايه گذاري کرد که به ترتيب ذکر:عبادات، عقود، ايقاعات و احکام بود (24) .
و اين روش مورد قبول و پيروي فقهاء پس از او قرار گرفت (25) . شهيد اول‏در کتاب قواعد اين تقسيم را چنين توجيه علمي نمود که مباحث فقه يا مربوط به جنبه‏هاي روحاني و اخروي و يا مربوط به جنبه‏هاي زندگاني دنيوي و براي تنظيم آن است. بخش اول عبادات و بخش دوم معاملات خوانده مي‏شود. ليکن بخش دوم نيز به نوبه خود دو تقسيم دارد زيرا يا احکامي است که بر تعهدات خود افراد مترتب مي‏گردد و يا احکامي است که مربوط به تعهدات آدميان نيست. اين نوع اخير را احکام مي‏گويند و شامل مباحث قضايي و جزائي وارث و نظائر اينهاست. تعهدات نيز بر دو نوع است چه برخي از آنها طرفيني است و برخي ديگر يک طرفي و قائم به شخص متعهد. نوع اول را عقود و نوع دوم را ايقاعات مي‏خوانند (26) . شهيد همين بيان را در کتاب ذکري نيز دارد جز آن که در آن جا اساس فرق ميان عبادات و ساير مباحث را بر اين پايه استوار ساخته است که اعمال عبادي بايد به نيت اطاعت فرمان الهي و به منظور نزديکي به او و به خاطر رضاي او انجام پذيرد اما در ساير موضوعات فقهي اين نيت و نظر شرط نيست (27) .
برخي ديگر از دانشمندان مناط فرق و امتياز را وجود نوعي محبوبيت و مطلوبيت الهي و رجحان ذاتي در عبادات دانسته‏اند که در ساير موضوعات نيست (28) .
فاضل مقداد (م 826) براي تنظيم و ترتيب موضوعات فقهي دو شيوه ديگر پيشنهاد نموده که هر دو از نوشته‏هاي شهيد اول در کتاب قواعد (29) الهام گرفته شده است. يکي از آن دو شيوه که خود آن را روش فلسفي دانسته بر اين اساس است که بشر در راه تکامل شخصيت انساني خويش ناگزير بايد عوامل سودمند را فراهم کند و عناصر زيان‏بخش را از مسير خود دور نمايد. عوامل سودمند به اختلاف طبيعت‏خود برخي نتيجه فوري مي‏بخشند و برخي ديگر در آينده نتيجه خواهند داد. عبادات از اين قسم دوم، و احکام و مقررات مربوط به ازدواج و معاملات و مسائل تغذيه و نظاير آن از قسم اول است. احکام جزائي نيز براي جلوگيري از عوامل زيان بخش در مسير تکامل افراد بشر تشريع گرديده است. اين بيان و تقرير چنان که مي‏بينيم مباحث فقه را در سه گروه دسته بندي مي‏کند. شيوه ديگر که فقه را به پنج‏بخش تقسيم مي‏کند بر اين اساس است که مذاهب براي حفظ و حراست پنج عنصر بنيادي زندگي انسانها آمده‏اند و آن عبارت است از دين، جان، مال، نسب و عقل. عبادات به عنوان پشتوانه دين، قسمتي از احکام جزائي براي پاسداري از جان، مقررات ازدواج و توابع آن و برخي از احکام جزائي براي نگاهداري انساب، مقررات باب معاملات براي تنظيم روابط مالي و حفظ اموال، و احکام مربوط به تحريم مسکرات و مجازات شرابخواري و نظاير آن به منظور مراقبت و حراست از عقل آدمي تشريع شده، و ابواب قضاء و شهادات که مشتمل بر دستورالعمل‏ها و مقررات و احکام قضائي است‏به عنوان حافظ و نگاهبان کليت نظام اسلامي، و ضامن اجراء درست آن طرح ريزي شده است (30) .
فيض (در گذشته 1090) در کتاب‏هاي فقهي و حديثي خود مانند وافي و معتصم الشيعه و مفاتيح الشرايع ترتيب نويني پيش گرفت و با ادغام پاره‏اي ابواب در برخي ديگر و جابه‏جا کردن ابواب، تدوين جديدي براي فقه و حديث پديد آورد (31) . او فقه را در دو بخش ريخت‏يکي در فن عبادات و سياسات، و ديگري در فن عادات و معاملات (32) .
يک دسته بندي ديگر روشي است که در برخي مصادر جديد پيش گرفته شده و از روش‏هاي تقسيم بندي حقوقي جديد متاثر است. بر اساس اين روش جديد مباحث فقهي در چهار گروه رده بندي مي‏شوند به شرح زير:
1. عبادات (نماز، روزه، اعتکاف، حج، عمره و کفارات)
2. اموال که بر دو قسم است:
ا - اموال عمومي، اموالي که به شخصي خاص متعلق نيست و براي مصالحي عمومي و مصارفي مشخص در نظر گرفته شده است مانند خراج، انفال، خمس و زکات. دو عنوان اخير گرچه جنبه عبادي نيز دارند ليکن جنبه مالي آن‏قوي‏تر و بارزتر است.
ب - اموال خصوصي، اموالي که مالک يا مالکان مشخصي دارد.
مقررات مربوط به اين بخش در دو قسمت جدا مورد بررسي قرار مي‏گيرد:
(يک) اسباب شرعي تملک يا به دست آوردن حق خاص. مباحث احياء موات، حيازت، صيد تبعيت، ميراث، ضمانات و غرامات (33) و نظاير آن در اين مبحث مورد سخن قرار مي‏گيرد.
(دو) احکام تصرف در اموال. شامل مباحث‏بيع، صلح، شرکت، وقف، وصيت و ساير تصرفات و معاملات.
3. سلوک و آداب و رفتار شخصي، يعني اعمال شخصي که ربطي به عبادات و اموال ندارد که دو گروه است:
ا - روابط خانوادگي، مناسبات دو جنس زن و مرد. مباحث نکاح و طلاق، خلع و مبارات، ظهار و لعان و ايلاء، و از اين قبيل.
ب - روابط اجتماعي و مقررات مربوط به تنظيم رفتار فردي افراد جامعه.
مقررات مربوط به اطعمه و اشربه، ملابس و مساکن، آداب معاشرت، احکام نذر و عهد و يمين، ذباحه، امر به معروف و نهي از منکر همه در اين بند جا مي‏گيرد.
4. آداب عمومي يعني رفتار و سلوک دستگاه‏هاي حکومتي و عمومي در مسائل قضاء و حکومت، و صلح و جنگ، و روابط بين المللي. ابواب و مباحث ولايت عامه، قضا و شهادات، حدود، جهاد و نظاير آن در اين مقوله وارد است (34) .

4

ابواب فقه که از هر يک به‏«کتاب‏»تعبير مي‏شود (35) چنان که دانستيم در موضوعات گوناگون و در مجموع، مجموعه وظايف يک فرد مسلمان شيعي از نظرفردي و اجتماعي است.
ترتيب وقوع اين ابواب در متون فقهي مختلف است ليکن عموما مباحث مربوط به عبادات (36) در آغاز، مباحث معاملات در ميان و مباحث ارث و قوانين جزائي در انتها قرار مي‏گيرد (37) . در پاره‏اي از مآخذ فقه سني دليل اين پيشي و پسي‏ها، و فلسفه نظام حاکم بر کتب مختلف فقهي در آغاز برخي از ابواب و کتابها شرح و توضيح و شيعي (40) وجه تقدم برخي مباحث و ابواب را اهميت آنها و اهتمام مذهب نسبت‏بدانها مي‏دانسته‏اند، ليکن قاضي عبد العزيز بن براج در آثار خود نظر مي‏دهد که اين پيشي و پس‏ها نسبت‏به مباحث فقهي در کتب فقه به لحاظ عموميت مبحث است. از اين رو عبادات که تکليف همه مسلمانان است و در همه حال شامل آنها خواهد بود بر معاملات يا احکام قضائي و جزائي که شمول آن اختياري يا مربوط به شرائطي خاص است مقدم گرديده، و از ميان عبادات نيز نماز که تکليف روزانه هر فرد مسلمان و در واقع عمومي‏ترين تکليف اسلامي است‏با شرط مقارن خود (طهارت) بر ديگر انواع پيشي گرفته است (41) . ابن حمزه فقيه شيعي ديگر در قرن ششم بر همين اساس ميزان عموميت و شمول هر يک از عبادات را سنجيده، و شرحي در اين باب در مقدمه کتاب وسيله خود آورده است (42) .
روشن است که اختلاف نظر در مناط تقدم و تاخر بخش‏ها و ابواب فقه بر نحوه ترتيب آنها در متون فقهي تاثير گذارده است. عامل ديگر در اين مورد اختلاف نظري است که در مورد مصاديق و تعداد موضوعات هر بخش وجوددارد (43) . از باب مثال شيخ طوسي و ، سلار شش (45) ، ابو الصلاح و ابن حمزه و محقق حلي ده (46) ، و يحيي بن سعيد چهل و پنج (47) دانسته‏اند.
از طرف ديگر در برخي مآخذ بسياري از ابواب را در يکديگر ادغام کرده و تا حد ممکن عناوين کلي را کاهش داده‏اند. اين کار در مآخذ قديم کمتر انجام شده و بسياري از ابواب که مي‏توانسته است در تحت عنواني جامع مورد بحث قرار گيرد تجزيه گرديده است. از اين رو مآخذ فقهي جز از نظر ترتيب ابواب، از رهگذر شماره آنها نيز تفاوت‏هايي چشمگير دارند. به عنوان مثال کتاب نهايه شيخ طوسي بيست و دو باب، کتاب مبسوط وي 71 باب، کتاب شرايع الاسلام محقق حلي 52 باب، کتاب قواعد علامه حلي سي و يک باب، تبصرة المتعلمين او هيجده باب، اللمعة الدمشقية شهيد اول پنجاه و دو باب، دروس وي چهل و هشت‏باب، مفاتيح الشرايع فيض دوازده باب و وافي که کتاب حديث است ده باب دارد.
يک نکته ديگر در اين باب آن که ابو الفتح محمد بن علي بن عثمان کراجکي فقيه شيعي نيمه نخستين قرن پنجم در اثر فقهي خود به نام بستان ابواب فقه را به ترتيب مشجر از يکديگر تفريع کرد که عملي ابتکاري بود و اين راه را پيش از او کسي نرفته بود (48) .

5

سيستم حقوقي که اکنون به نام فقه شيعه به دست ما رسيده است ادواري مختلف گذرانده و به وسيله شخصيت‏هايي مبرز تجديد سازمان و تکميل شده است. شيخ الطايفه محمد بن الحسن الطوسي (م 460) ، محقق جعفر بن الحسن‏الحلي (م 676) ، علامه حسن بن يوسف بن المطهر الحلي (م 726) و صاحب المدارک، محمد بن علي العاملي (م 1009) از اين نامدارانند.
معمولا در متون فقهي، ادوار فقه شيعي را به دو دوره متقدمين و متاخرين تقسيم مي‏کنند (49) . در متون فقهي قرن‏هاي ششم و هفتم معمولا مقصود از متقدمين فقهاء معاصر ائمه، و متاخرين فقهاء پس از دوران حضور امام (از 360 به بعد) مي‏باشند (50) . گاه نيز اصطلاح متقدمين بر شيخ الطايفه و فقهاء مقدم بر او (51) ، و اصطلاح متاخرين بر دانشمنداني که پس از وي آمده‏اند اطلاق شده است (52) .
همچنان که اصطلاح‏«متاخر»گاه نيز در معناي لغوي خود (يعني دانشمنداني که‏«در همين اواخر»و نزديک به زمان گفتگو پديدار شده‏اند) به کار رفته است (53) .
در متون فقهي قرن‏هاي بعد متقدمين دانشمندان پيش از محقق يا علامه حلي، و متاخرين فقهاء پس از آنانند. در متون فقهي قرن سيزدهم معمولا اصطلاحي ديگر دارند به شکل متاخري المتاخرين که مراد از آن فقهائي هستند که پس از صاحب مدارک آمده‏اند (54) .
اين ترتيب چندان دقيق نيست. ادوار فقه شيعي را در يک تقسيم دقيق‏تر بر اساس تحولات عمده فقهي شايد بتوان به هشت دوره تقسيم کرد. در زير هر يک از اين ادوار به اجمال ياد، و خصوصيات هر يک ذکر مي‏گردد. نام مهم‏ترين دانشمندان تشکيل دهنده هر دوره و مهم‏ترين مآخذ فقهي مربوط به آن نيز ذکر مي‏گردد (55) . شرح حال تمامي اين دانشمندان با ذکر مصادر سرگذشت وفهرست آثار هر يک در کتاب روضات الجنات سيد محمد باقر خوانساري (چاپ هشت جلدي جديد) آمده و نظر به وضع اين نوشته به رعايت اختصار از هر گونه توضيح اضافي خودداري شد (56) .

1 - دوره حضور امام

معمولا چنين تصور مي‏شود که فقه شيعي در دوران حضور امام که از زمان پيامبر آغاز شده و تا سال 260 ادامه يافت دامنه‏اي بسيار محدود داشته است زيرا با وجود امامان و امکان دسترسي بدانان، مجالي براي فقاهت و اجتهاد آزاد حاصل نبوده و فقه اين دوره در شکل سماع و نقل حديث از امامان محصور بوده است. اين تصور درست نيست و براي روشن شدن حقيقت امر بايد چند نکته در مورد وضع و حال، و طبيعت و معتقدات جامعه شيعي اعصار اوليه توضيح گردد:
1) بنابر آنچه از روايات مذهبي به دست مي‏آيد امامان شيعه به تحريک و ايجاد زمينه تفکر تعقلي و استدلالي در ميان شيعيان خود علاقه فراواني داشته‏اند. در زمينه بحثهاي کلامي و عقيدتي، تشويق‏ها و تحسين‏هاي بسيار از آنان نسبت‏به متکلمان شيعي زمان خود نقل شده است (57) . در مسائل فقهي آنان به صراحت وظيفه خود را بيان اصول و قواعد کلي دانسته و تفريع و استنتاج احکام جزئي را به عهده پيروان خويش گذارده‏اند (58) . اين نکته را گاه حتي در پاسخ سؤالات اصحاب خويش خاطر نشان ساخته و بدانان تذکر مي‏داده‏اند که پاسخ مساله ايشان با روش استدلالي و اجتهادي از اصول کلي و مسلم حقوقي‏اسلامي قابل استنتاج و استنباط است (59) . در برخي روايات به روشني تمام طرز اجتهاد صحيح و روش فقه استدلالي را بر اساس سنت‏شخصا پيروي نموده، و از اين راه تبعيت از اين شيوه را به ياران و اصحاب خويش آموخته‏اند (60) .
2) دوره حضور امامان از نظر تنوع گرايش‏هاي اعتقادي ميان شيعيان و اصحاب ائمه، دوره‏اي کاملا ممتاز است. بسياري از اصحاب ائمه و دانشمندان شيعي در آن اعصار متکلماني برجسته بوده (61) و آراء و انظار دقيقي در مسائل کلامي از برخي از آنان چون هشام بن الحکم و هشام بن سالم و زرارة بن اعين و مؤمن الطاق و يونس بن عبد الرحمن (از قرن دوم) و بزنطي و فضل بن شاذان (از قرن سوم) نقل شده است (62) بسياري از مکتب‏هاي کلامي ديگر رايج در آن اعصار، در ميان متکلمان شيعي قرون اوليه هوادار داشته (63) که امروزه وجود چنين گرايش‏هايي در ميان شيعيان آن عصر با تعجب تلقي مي‏شود. دانشمندان متاخر از وجود همين گرايش‏ها نتيجه‏گيري کرده‏اند که در مذهب شيعي جز در مورد پنج اصل بنيادي مذهب هر گونه نظر و راي مستند به طرز تفکر شخصي آزاد و مجاز است (64) .
اختلافات مکتبي در مسائل کلامي موجب پيدايش گروه‏ها و دسته‏بندي‏هاي مختلف، و پديد آمدن بحث‏هاي حاد ميان اصحاب ائمه گرديد (65) . صحابه بزرگ هر يک براي خود گروهي مستقل داشتند (66) و گاهي هر دسته، دسته ديگر را کافر مي‏شمردند (67) و کتابها در رد يکديگر و به طرفداري از گروه‏هاي متخاصم نوشته‏اند (68) . جالب است که گاهي افراد يک گروه در تمامي اصول فکري جز اصل پذيرفتن امامت ائمه با رهبر و رئيس علمي خود اختلاف نظر پيدا مي‏کردند (69) .
بسياري از شيعياني که گرد ائمه جمع شده بودند به کار سماع و نقل احاديث مشغول بوده و از مباحثات و مناظرات کلامي دوري مي‏جستند و نظر خوشي نسبت‏به متکلمان شيعي نداشتند (70) . متکلمان که مورد تشويق و تحسين امامان بودند از آزارهاي زباني اين افراد رنجيده مي‏شدند و ائمه آنان را تسلي مي‏دادند (71) ، و بدانان مي‏گفتند که بايد با اين گروه مدارا کرد چه انديشه آنان از درک نکات ظريف و دقيق عاجز است (72) . محدثان قم نيز با متکلمان سخت در ستيز بودند (73) ، و برخي از آنان روايات بسياري در ذم و طعن دانشمندان و متکلمان مي‏ساختند و به ائمه نسبت مي‏دادند (74) . و کتابها در اين مورد تدوين مي‏نمودند (75) . از طرف ديگر ائمه، شيعيان خود را به همين متکلمان و کتابهاي آنان ارجاع و راهنمايي مي‏کردند (76) ، و حتي قميان را به رغم دشمني محدثان آن شهر، به دوستي و حرمت نهادن نسبت‏به متکلمان ترغيب مي‏نمودند (77) . کتب رجال حديث‏شيعي به خصوص رجال کشي پر است از موارد اختلافات عقائدي و گرايش‏هاي گوناگون کلامي ميان شيعيان در قرون اوليه، و درگيري‏ها و کشمکش‏هاي حادي که در اين مورد جريان داشت، و از هواداري ائمه نسبت‏به متکلمان و شواهد علاقه آنان به رشد و شکوفايي فکري شيعه.
امام رضا پيشواي هشتم شيعيان در پاسخ پيروان يونس بن عبد الرحمن که ساير هواداران امامان آنان را کافر مي‏شمردند فرمود:شما را در راه رستگاري مي‏بينم (78) .
3) در جامعه شيعي زمان حضور امامان، گرايش‏هايي وجود داشته که با طرز تفکر و اعتقاد سنتي شيعه در مورد امامان خويش مخالف داشته است. گروهي از صحابه براي امامان تنها نوعي مرجعيت علمي قائل بوده و آنان را دانشمنداني پاک و پرهيزکار (علماء ابرار) مي‏دانستند و منکر وجود صفاتي فوق بشري از قبيل عصمت در آنان بودند (79) . نظري که برخي متکلمان شيعي دوره‏هاي بعد نيز از آن پشتيباني کرده‏اند از جمله ابو جعفر محمد بن قبه رازي از دانشمندان و متکلمان مورد احترام شيعي در قرن چهارم که رئيس و بزرگ شيعه در زمان خود (80) و آراء و انظار او مورد توجه و استناد دانشمندان شيعي پس از وي بوده است (81) امامان را تنها دانشمندان و بندگاني صالح، و عالم به قرآن و سنت مي‏دانسته و منکر دانايي آنان به غيب بود (82) . شگفتا که با اين وجود مشي عقيدتي او مورد تحسين جامعه علمي شيعه در آن ادوار قرار داشت (83) . برخي از محدثان قم نيز مشابه چنين نظري را در مورد امامان داشته‏اند (84) . و گويا نوبختيان نيز چنين مي‏انديشيده‏اند (85) . گروهي از اصحاب امامان حتي معتقد بودند که آنان در مسائل فقهي مانند ساير فقهاء آن اعصار به اجتهاد آزاد شخصي (راي) (86) يا قياس (87) عمل مي‏کنند و اين نظر نيز مورد پشتيباني و قبول گروهي از محدثان قم بود (88) . از ابو محمد ليث‏بن البختري المرادي معروف به ابو بصير که از دانشمندترين اصحاب امام صادق (89) بوده و روايات بسيار در ستايش او از امامان رسيده (90) و يکي از رؤساء و سرآمدان چهارگانه مذهب شيعي شمرده شده است (91) نظر غريب و سخن نادرستي در مورد علم امام در چند روايت (92) نقل شده که موجب شگفتي است.
به نظر مي‏رسد اين گونه طرز تفکرها در مورد امامان موجب بود که بسياري از صحابه امامان گاه در مسائل علمي با آنان اختلاف نظر داشتند (93) و بر سر مسائل مورد اختلاف به مناظره و بحث مي‏پرداختند (94) و حتي گاه در مسائل فقهي از آنان رخواست‏سند و ماخذ مي‏نمودند (95) . در مسائلي که اصحاب خود با يکديگر اختلاف نظر داشتند گاهي اوقات کار به منازعه مي‏کشيد و به ترک دوستي و قطع رابطه ميان آنان براي هميشه مي‏انجاميد (96) . در حالي که بر اساس طرز تفکر سنتي شيعه، به حسب قاعده بايد در چنين مواردي مورد اختلاف را بر امامان عرضه مي‏نمودند و از آنان مي‏خواستند که واقع امر را بيان کنند چنان که شيعيان معتقد، معمولا چنين مشکلاتي را با آنان در ميان مي‏گذارده و کسب تکليف مي‏کردند (97) . ) پيش‏تر گفته شد که اساس اجتهاد در فقه شيعه بر تحليل و استدلال عقلي در چهار چوب نصوص قرآن و سنت است. مراد از اين روش همان شيوه استدلال در منطق صوري است که بر اساس اصول آن منطق، قطع آور و حجت است. روش ظني تمثيل منطقي که در فقه قياس خوانده مي‏شود و مبتني بر کشف احتمالي علل احکام است از آغاز راه يافتن خود در فقه اسلامي در قرن دوم (98) در فقه شيعي مردود بوده است اما در مواردي که علل احکام به صورت قطعي و اطمينان بخش قابل کشف باشد اين کشف حجت و معتبر شناخته شده و بدان استدلال و استناد مي‏شود.
در قرون اوليه، محدثان که مخالف هرگونه استدلال عقلي بودند اين گونه کشف‏هاي قطعي را نيز در حکم قياس مي‏شمرده و عمل به آن را ناروا مي‏دانستند (99) همچنان که برخي از دانشمندان متاخرتر آن را قياس مشروع مي‏خواندند (100) با آن که اين نوع از تحليلات عقلي در واقع ربطي به قياس در مفهوم سني آن ندارد (101) . به نظر مي‏رسد که به خاطر مشابهت ظاهري يا تشابه اسمي، هرگونه استدلال و تحليل عقلي در عرف مذهبي دوره‏هاي اوليه قياس شناخته مي‏شده (102) و بدين ترتيب اصحاب الحديث دستوراتي را که در نهي از عمل به قياس در روايات مذهبي شيعي رسيده است‏شامل آن نيز مي‏دانسته‏اند.
در روايات مزبور از اجتهاد آزاد شخصي يک فقيه در مسائل شرعي که آن را اصطلاحا راي مي‏خوانند نيز نهي و منع شده است. اصطلاح اجتهاد در عرف فقهي ادوار اوليه به معني استدلالات غير علمي و از جمله همين راي به کار مي‏رفته (103) و پرهيزي که شيعه تا قرن‏هاي پنجم و ششم نسبت‏به کلمه اجتهادداشته و مخالفت‏هايي که با اجتهاد در کتابهاي کلامي شيعه اظهار گرديده (104) و کتاب‏هايي که متکلمان شيعي مانند و ابو القاسم علي بن احمد الکوفي (106) در رد اجتهاد نوشته‏اند همه ناظر به همين معني اصطلاح اجتهاد بوده است. و گرنه اجتهاد به معني استدلال تحليلي عقلي از قرن دوم به بعد در ميان شيعه رايج‏بوده و از اواخر قرن چهارم به صورت روش منحصر در مباحث فقهي درآمده است.
با توجه به آنچه گذشت طبيعي است که روش‏هاي استدلالي و تحليلي فقهاء شيعه قرون اوليه در نگرش سطحي محدثان که مخالف اعمال و استفاده از استدلال و تحليل عقلي در فقه بودند نوعي عمل به راي و قياس تلقي گردد.
5) در روايات مذهبي که بيش‏تر آنها وسيله محدثان روايت‏شده است گفته مي‏شود که گروهي از صحابه امامان در مواردي که حکم يک مساله در قرآن و سنت صريحا بيان نشده است‏به قياس عمل مي‏نموده‏اند (107) . در برخي روايات ديگر از عمل آنان بر اساس راي نيز سخن رفته است (108) .
گروهي از دانشمندترين صحابه امامان که آراء و اجتهادات دقيقي از آنان در مآخذ فقهي نقل شده است‏به پيروي از قياس متهم گرديده‏اند. فضل بن شاذان نيشابوري فقهي و متکلم معروف شيعي و نگارنده کتاب ايضاح (م 260) که آراء او در مباحث طلاق و ارث و برخي مسائل ديگر از فقه و مباحث عقلي اصول فقه شيعي در دست و مورد توجه است (109) ، يونس بن عبد الرحمن که نظرات وي درمباحث‏خلل صلاة و زکات و نکاح و ارث فقه نقل شده است (110) ، زرارة بن اعين کوفي (111) ، جميل بن دراج که دانشمندترين صحابه امام صادق پيشواي ششم شيعه بود (112) ، عبد الله بن بکير که از فقهاء بزرگ شيعي در قرن دوم است (113) و گروهي ديگر از مشهورين صحابه از اين جمله‏اند که به عنوان عمل به قياس مورد طعن قرار گرفته‏اند (114) . در حالي که تقريبا قطعي است که آنان در فقه پيرو روش استدلالي و تحليلي بوده‏اند نه پيرو قياس سني (115) .
فتاواي آنان که بسياري از موارد آن را مؤلف کشف القناع (116) گرد آورده است‏خود بهترين دليل بر صحت اين مدعاست.
از مجموع آنچه در اين پنج‏بند گفته شد روشن گرديد که در دوره حضور امام دو گونه فقه در جامعه شيعي وجود داشته است. يک جنبش استدلالي و اجتهادي و تعقلي که در مسائل فقهي با در نظر گرفتن احکام و ضوابط کلي قرآني و حديثي به اجتهاد معتقد بوده (117) ، و يک خط سنت گراتر که به نقل و تمرکز بر احاديث تکيه داشته و کاري اضافي به صورت اجتهاد متکي بر قرآن و سنت انجام نمي‏داده است. بندهايي که از رسائل فقهي فقهاء دوره حضور مانند فضل بن شاذان و يونس بن عبد الرحمن در آثار دوره‏هاي بعد نقل شده است‏به خوبي نشان مي‏دهد که کار تدوين و تجزيه فقه از حديث، بر خلاف نظريه متداول، از اواخر قرن دوم و اوائل سوم آغاز شده بوده است.
در کتاب‏هاي علم رجال حديث‏شيعه (118) و ساير مآخذ (119) از بسياري ازفقهاء شيعه در قرون نخست و زمان حضور امامان ياد شده است. در فهرست ابن نديم نيز نام و فهرست آثار جمعي از آنان ديده مي‏شود (120) . آراء و انظار برخي از ايشان و ديگر فقهاء شيعي اين عهد در متون فقهي ادوار بعد نقل گرديده و مورد اعتنا و توجه بوده است (121) .

2) نخستين قرن غيبت

در دوره غيبت صغري (260 - 329) تا اواخر قرن چهارم سه گرايش گوناگون فقهي در جامعه شيعي وجود داشته است:
(ا) اهل الحديث - اين گرايش دنباله رو و استمرار گرايش سنت گراي دوره حضور بوده، و همت‏خود را بر جمع آوري احاديث و ضبط و حفظ آن مصروف مي‏داشته است. هواداران اين مکتب عموما چنان که پيش‏تر ديديم با اجتهاد به صورت يک عمل و کوشش فکري بر اساس استنباط تعقلي ميانه‏اي نداشتند و حتي استدلالات عقلي کلامي را که براي تقويت مذهب و در حمايت از نقطه نظرهاي شيعي به کار مي‏رفت محکوم مي‏نمودند (122) . درست‏حالتي که در ميان پيروان مکتب اهل الحديث‏سني وجود داشت و احمد بن حنبل - به عنوان مثال - حتي از آن قسم کلام که در دفاع از اسلام به کار رود نيز نهي مي‏نمود (123) .
فقهاء مکتب اهل الحديث از رهگذر پيروي از احاديث‏به دو گروه تقسيم مي‏شده‏اند: گروهي که روايات را با اصول درست علم رجال و علم حديث نقادي مي‏نمودند و هر روايتي را با هر کيفيت و وضع نمي‏پذيرفتند و به روايات وارده درمسائل فقهي احاطه و اطلاع داشتند و چه بسا قواعد و ضوابط اصول فقه را در مورد حالات مختلف ادله، و لو به صورت ساده آن مي‏دانستند (124) و حتي قسمتي از اين ضوابط را که در روايات راهنمايي شده است عملا به کار مي‏بستند (125) . با اين همه به رعايت‏شيوه محافظه‏کارانه و سنت گراي خود هرگز به فکر جدا کردن فقه از حديث، و تدوين و ترتيب کتاب‏هاي فقهي مستقل برنيامدند و از نوشتن مطالب فقهي با عباراتي جز نص عبارات روايات مذهبي هراس و وحشت داشتند (126) .
نوشته‏هاي فقهي اين گروه از محدثان مجموعه‏اي از متون روايات بود که به ترتيب موضوعي دسته بندي شده، و گاه اساتيد روايات نيز حذف گرديده بود (127) .
محدثاني چون محمد بن يعقوب کليني (م 329) ، محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد (م 343) و محمد بن علي بن بابويه قمي - صدوق (م 381) از اين گروه بوده‏اند (128) .
گروه ديگر طرفدار پيروي بي‏قيد و شرط از احاديث‏بوده و با مباني اصول فقه و قواعد جرح و تعديل حديثي يک سر بيگانه، و از قوانين استدلال و آداب بحث‏به کلي بي‏اطلاع بوده‏اند (129) . تمايلات افراطي اين گروه در جانبداري از احاديث، همطراز گرايش افراطي حشويه در مذهب سني بود که از گرايش اصحاب الحديث در همان مذهب افراطي‏تر، انحرافي‏تر و خشک‏تر بود (130) هر چند در تاليفات متکلمان شيعي قرن‏هاي چهارم و پنجم و ششم اصطلاحاتي از قبيل حشويه (131) و مقلده (132) ، در کنار اصطلاحاتي چون اصحاب الحديث (133) و اخباريه (134) بر تمامي هواداران گرايش محدثان در اين دوره اطلاق شده است.
در کتابهاي علم رجال از برخي از فقهاء اين مکتب و گرايش آنان صريحا ياد شده است مانند ابو الحسين الناشي، علي بن عبد الله بن وصيف (م 366) که گفته‏اند در فقه به روش اهل ظاهر سخن مي‏گفت (135) . ليکن به خاطر عدم وجود استدلال و مبناي اجتهادي در اين مکتب، و نبودن هيچ گونه فکر نو و تازه‏اي در ميان آنان، آراء و انظار فقهي هواداران اين روش که چيزي جز مفاد احاديث مذهبي نبوده است ارزش فقهي مستقل نيافته و در متون و مآخذ مربوط بدان اعتنا نشده است (136) ، ولي نظرات کليني و صدوق از گروه اول در منابع فقهي نقل مي‏شود (137) .
اين مکتب که نخست در دوره حضور يکي از دو گرايش رايج در جامعه علمي شيعه بود در روزگار غيبت صغري اندک اندک بر مراکز علمي و محيط فکري شيعي چيره گرديد و گرايش عقلي کلامي و فقهي را که براساس اجتهاد و استدلال متکي بود بالکل مغلوب ساخت. مرکز علمي قم که در آن هنگام بزرگ‏ترين و مهم‏ترين مجمع مذهبي شيعي بود به طور کامل در اختيار اين مکتب قرار داشت و فقهاء قميين همگي از محدثان (138) ، و مخالف با هر گونه استدلال و اجتهاد و تفکر عقلاني در جامعه شيعي بوده‏اند. اکثريت قاطع فقهاء شيعي در اين دوره تا اواخر قرن چهارم جزء پيروان اين مکتب قرار داشته‏اند (139) .
اين مکتب چنان که خواهيم ديد در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم با کوشش و تلاش شيخ مفيد و شاگردش شريف مرتضي در هم کوبيده شد و گرچه چند تني به صورت پراکنده تا دوره‏هاي بعد از هواداران آن باقي مانده بودند (140) ليکن ديگر هيچ گونه اثر و تاثيري در محيط علمي شيعه نداشتند.
در آثار مفيد و مرتضي شيوه فقهي و اصول معتقدات هواداران اين مکتب به خوبي نشان داده شده است (141) .
(ب) قديمين - هم زمان با استيلاء محدثان بر محيط علمي و مذهبي شيعه در نيمه دوم قرن سوم و قسمت عمده قرن چهارم، دو شخصيت‏بزرگ علمي در ميان فقهاء شيعي پديدار شده‏اند که هر يک داراي روش فقهي خاصي بوده‏اند. نقطه مشترک در روش فقهي اين دو، استفاده از شيوه استدلال عقلي است.
بنابر اين کار اين دو به نوعي ادامه فقه تحليلي و تعقلي دوره حضور امام بوده، و نخستين دوره فقه اجتهادي شيعي به صورت مجموعه‏اي مدون و مستقل شمرده مي‏شود (142) . مستقل از حديث و جدا از آن، ليکن بر اساس آن و در چهارچوب آن، به شکل تفريع فروع از اصول به کمک استدلال عقلي و اعمال فکر و اجتهاد و نظر.
اين دو شخصيت‏با آن که هر يک از گروهي ديگر، و داراي روش و خط مشي مختلف بوده‏اند ليکن در بسياري موارد در تصميم‏گيري‏هاي حقوقي به نتيجه واحدي رسيده و نظر مشترکي اتخاذ نموده‏اند. از اين رو در مآخذ فقهي معمولا با عنوان قديمين به آراء فقهي آنان اشاره مي‏شود (143) . اين دو عبارتند از:
1 - ابن ابي عقيل، ابو محمد حسن بن علي بن ابي عقيل العماني الحذاء، دانشمند نيمه اول قرن چهارم (144) ، نگارنده اثر فقهي مشهوري به نام المتمسک بحبل آل الرسول که در قرن‏هاي چهارم و پنجم از مشهورترين و مهمترين مراجع فقهي بوده (145) و بندهايي از آن در مآخذ فقهي متاخرتر نقل شده است (146) .
2 - ابن الجنيد، ابو علي محمد بن احمد بن الجنيد الکاتب الاسکافي، دانشمند ميانه قرن چهارم (147) ، نگارنده تهذيب الشيعه لاحکام الشريعه و الاحمدي في الفقه المحمدي (148) .
چنان که ديده مي‏شود اين دو دانشمند تقريبا در يک زمان مي‏زيسته‏اند. ابن ابي عقيل که اندکي بر ابن الجنيد تقدم زماني دارد (149) از نظر گروه علمي در زمره متکلمان شيعي قرار داشته (150) و در واقع نخستين شخصيت در مکتب فقهي متکلمان است که دوره سوم فقه شيعي را تشکيل مي‏دهد و ويژگيها و روش کار آنان را پس از اين خواهيم ديد. او نيز مانند متکلمان ديگر، احاديث غير مسلم مذهبي را - که در اصطلاح اصول فقه خبر واحد خوانده مي‏شود - معتبر و حجت نمي‏دانسته است. روش فقهي او بنابر آنچه از آراء و فتاواي وي بر مي‏آيد بر قواعد کلي قرآني و احاديث مشهور و مسلم استوار بود. در مواردي که قاعده‏اي کلي در قرآن و احاديث مشهور و مسلم استوار بود. در مواردي که قاعده‏اي کلي در قرآن وجود داشته و در احاديث استثناهايي براي آن ذکر گرديده است وي عموم و کليت قاعده مزبور را حفظ مي‏نمود و به آن احاديث اعتنا نمي‏کرد مگر آن که آن احاديث قطعي و ترديد ناپذير باشد (151) . البته در دوره وي به خاطر نزديکي به روزگار حضور امام، وضع بسياري از احاديث روشن و مشخص بود (152) و نظرات امامان در اصول و مباني بنيادي حقوقي به خاطر اختلافات روايتي دچار ابهام فراوان نشده بود، و به همين دليل بسياري روايات که او در کتاب خود به امامان نسبت داده مورد قبول مطلق دانشمندان شيعي پس از او قرار گرفته است (153) . روش فقهي ابن ابي عقيل مورد احترام و تحسين دانشمندان پس از او قرار داشته (154) و آراء حقوقي او در همه مآخذ شيعي نقل شده است. اما شخصيت دوم در اين طبقه يعني ابن الجنيد اقبالي بلند نيافته، و روش فقهي وي مورد انتقاد معاصران و متاخران از وي قرار گرفته است.
ابن الجنيد نيز از متکلمان پر اثر شيعي بوده و آثار و مؤلفات کلامي متعددي داشته است (155) از جمله کتابي در دفاع از فضل بن شاذان متکلم مشهور شيعي قرن سوم (156) که چنان که پيش‏تر ديديم از هواداران مشي تفکر عقلاني در شيعه و از پيروان روش استدلالي و تحليلي در فقه بود. با اين همه ابن الجنيد از نظر گرايش فقهي پيرو مکتب اصحاب الحديث‏شمرده مي‏شد (157) چه مانند آنان احاديث مذهبي غير قطعي را حجت مي‏شمرد و بدان عمل مي‏کرد. ليکن از طرف ديگر در استنباط و استخراج احکام فقهي از منابع آن، به روش تحليلي و استدلالي عقلي معتقد بود و بر عکس محدثان که ظاهر روايت را به تنهايي پيروي مي‏کردند او گويا درک کلي حقوقي از هر روايت را در مقايسه با اشباه و نظائر آن ملاک عمل قرار مي‏داد (158) . کشف قطعي علت‏يک حکم که در فقه شيعي متاخر، حجت و معتبر شناخته شده است گويا در روش فقهي او نيز مورد استفاده قرار مي‏گرفته (159) و پيش‏تر گفته شد که اين روش حقوقي - که موجب تاسيس ضوابط و قواعد کلي در مسائل، و بي‏نيازي از دستور و نص خاص حديثي در هر مورد است - در قرون اوليه نوعي قياس شمرده مي‏شد (160) و اصحاب الحديث آن را نيز مانند قياس مصطلح سني ناروا مي‏دانستند. از اين رو ابن الجنيد نيز مانندهواداران گرايش تعقلي و استدلالي فقه دوره حضور امام از جمله فضل بن شاذان به پيروي از قياس (161) و همچنين راي (162) متهم گرديد و اين نکته موجب شد که تاليفات او بر عکس آثار فقهي ابن ابي عقيل متروک شود (163) و نظرات فقهي وي در دوره سوم و چهارم فقه - که تا حدود زيادي از بينش‏هاي مکتب اهل الحديث متاثر بود - چندان مورد توجه قرار نگيرد (164) .
ابن الجنيد براي دفاع از خود و روش فقهي خويش کتابهايي نوشته که نام برخي از آنها مانند کشف التمويه و الالباس علي اغمار الشيعه في امر القياس و اظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن ائمة العترة في امر الاجتهاد (165) خود بيانگر شيوه او در فقه است. او در کتاب المسائل المصرية خود نيز از روش خويش دفاع نمود (166) .
مفيد، دانشمند معروف شيعي آغاز قرن پنجم که خود شاگرد وي بود (167) و هوش و استعداد فقهي او را مي‏ستود (168) با روش فقهي وي سخت‏به مبارزه برخاست و آن را در برخي آثار خود از قبيل المسائل الصاغانية (169) و المسائل السرويه (170) و دو رساله خاص يکي در رد المسائل المصريه وي با نام نقض رسالة الجنيدي الي اهل مصر (171) و ديگري با نام النقض علي ابن الجنيد في اجتهاد الراي (172) تخطئه نمود. شاگردان مفيد نيز آراء فقهي ابن الجنيد را در آثار خويش نقل نموده و آن را رد کردند (173) . روش فقهي ابن الجنيد - که از يک سو بر خلاف دوره سوم فقه، حجيت و اعتبار احاديث مذهبي را به عنوان منبع اساسي فقه مي‏پذيرفت و از طرف ديگر عقل را به مثابه ابزار اساسي استنباط احکام به رسميت مي‏شناخت - چنان که گفته شد با روش‏هاي تکامل يافته‏تر فقه شيعي دوره‏هاي بعد سازگارتر و هماهنگ‏تر بود (174) از اين رو دو قرن پس از او، آراء فقهي وي براي نخستين بار وسيله ابن ادريس فقيه شيعي اواخر قرن ششم با حرمت نقل گرديد (175) . سپس از نيمه دوم قرن هفتم که استدلالات دقيق عقلي راه خود را در فقه شيعي بيشتر گشود آثار اين دانشمند با اعجاب و تحسين و حرمت‏بسيار نگريسته شد. علامه حلي دانشمند معروف شيعي آغاز قرن هشتم او را در عالي‏ترين رتبه فقاهت دانست (176) و آراء فقهي او را در آثار خود نقل کرد (177) .
فقهاء دوره پنجم به خصوص شهيد اول، فاضل مقداد و ابن فهد به آراء او توجه و اعتناء بسيار داشته و تمامي نظرات او را در مسائل مختلف فقهي در آثار خود نقل نموده‏اند. شهيد دوم از پيروان همين دوره فقهي درباره وي مي‏گويد که او در ميان فقهاء قديم شيعي از رهگذر تحقيق علمي و دقت نظر کم نظير بوده است (178) .
در هر صورت به شرحي که ديديم کار تدوين و ترتيب مستقل مجموعه فقه شيعي، و جدا کردن آن به صورت دانشي کاملا مجزا و ممتاز از حديث، براي نخستين بار در اين دوره و به وسيله اين دو دانشمند انجام گرفت (179) .
(ج) مکتب واسطه - در همين دوره قشري از فقيهان صاحب فتوي (180) در مراکز علمي شيعه بوده‏اند که گرچه با اجتهاد دقيق به سبک مکتب قديمين آشنا نبوده و فقه را به صورت کاملا مستقل از متون روايت، و بر اساس تحليلات دقيق‏حقوقي تلقي نمي‏کرده‏اند ليکن از روش محافظه کارانه و مقلدانه و سنت گراي اهل الحديث نيز پيروي نمي‏نموده و در مسائل فقهي به نظر و اجتهاد قائل بوده‏اند و به اختصار از مکتبي متوسط ميان دو گرايش ذکر شده فوق پيروي مي‏کرده‏اند.
اجتهاد در اين مکتب به شکل استخراج احکام جزئي‏تر از قواعد عمومي حديثي، يا انتخاب يکي از دو طرف يا چند طرف در مورد تعارض اخبار با يکديگر انجام مي‏گرفت. روشن است که تصميم‏گيري‏ها در اين مورد همواره با يکديگر برابر نبود و همين مطلب به اين مکتب فقهي نوعي تحرک ملايم و معتدل مي‏بخشيد که گاه در مورد برخي از مسائل مورد ابتلاء، شديدتر و جدي‏تر مي‏شد.
مساله عدد در مورد ماه رمضان (يعني اين بحث که آيا تعداد روزهاي ماه رمضان مانند همه ماه‏ها تابع شرائط نجومي است‏يا داراي يک ميزان ثابت و تغيير ناپذير است) از جمله اين مسائل بود که دانشمندان اين مکتب در موضوع آن اختلاف نظر داشتند و رسائل متعددي در رد يکديگر و انتقاد از نظر مخالف خود پرداخته‏اند (181) .
مهم‏ترين شخصيت‏هاي اين گرايش متوسط که از آراء آنان در برخي متون فقهي جا به جا ياد شده است عبارتند از:
1 - علي بن بابويه قمي (م 329) .
2 - ابو الفضل محمد بن احمد الصابوني الجعفي، صاحب الفاخر (نيمه اول قرن چهارم) .
3 - جعفر بن محمد بن قولويه قمي (م 369) .
4 - محمد بن احمد بن داود بن علي قمي (م 368) .

3) متکلمان

مکتب اهل الحديث که چنانکه ديديم در اوائل دوره غيبت صغري تا نيمه دوم قرن چهارم بر محيط علمي و مراکز فرهنگي شيعه کاملا چيره شده و حکمروايي بلا منازع داشت، در دهه‏هاي اخير قرن مزبور با پيدايش قشري جديد از متکلمان زبر دست و نيرومند زير فشار قرار گرفت و تحت تاثير انتقادات شديد وکوبنده آنان روز به روز تضعيف شد تا جايي که تقريبا به صورت کامل از ميان رفت.
شخصيت‏برجسته‏اي که توانست اين موفقيت را براي گرايش کلامي و عقلي شيعي به دست آورد متکلم و حقوقدان برجسته شيخ مفيد، ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان بغدادي، ابن المعلم (م 413) بود (182) . او بر احمد بن محمد بن جنيد اسکافي، محمد بن علي بن بابويه قمي - صدوق، جعفر بن محمد بن قولويه، احمد بن محمد بن علي بن داود قمي و ابو الحسين علي بن وصيف الناشي شاگردي کرده (183) و بنابراين با هر سه مکتب فقهي رايج در قرن چهارم آشنايي درست‏يافته بود.
او براي گشودن راه استدلال و تعقل در کلام و فقه شيعي چاره‏اي جز انتقاد سخت و خشن از روش قشري و متحجر اهل الحديث در برابر خود نديد و از اين رو کوشيد تا با ضربات کوبنده‏اي تسلط و حاکميت قشريگري را بر محيط علمي و جامعه مذهبي شيعه در هم بشکند، و سرانجام نيز در کار خود به طور کامل توفيق يافت. گويا يک عامل اساسي در موفقيت او آن بود که محدثان قم - که سردمدار و پرچمدار مکتب اهل الحديث‏بودند - در مورد امامان نظرات خاصي داشتند و نسبت دادن هر گونه امر غير طبيعي و فوق العاده را بدانان غلو و انحراف مذهبي تلقي مي‏نمودند (184) تا آنجا که معتقد بودند اگر کسي پيامبر را مصون از فراموشي يا اشتباه بداند غالي و منحرف است (185) . مساله‏اي که با نام سهو النبي در اصطلاح کلامي شيعه شناخته مي‏شود و بيشتر محدثان و اخباريان متاخر شيعي و برخي از مجتهدان نيز در اين مساله همانند محدثان صدر اول مي‏انديشيده‏اند (186) .
روشن است که اين گونه نظرات براي شيعيان عادي که معمولا مقام الهي‏پيشوايان خود را بسي فراتر و والاتر از اين حد مي‏شناختند چندان دوست داشتني نبود، و مفيد به خصوص از اين گونه فرصت‏ها براي درهم شکستن قدرت مخالفان به نحو اکمل استفاده کرد.
او با آن که نزد صدوق درس خوانده و شاگرد وي شمرده مي‏شد در چندين اثر خود او را که سرآمد قميان (187) و رئيس محدثان (188) بود به شدت مورد حمله قرار داد. در رساله تصحيح الاعتقاد که شرح رساله اعتقادات صدوق است، در مسائل سرويه (189) ، در رساله جواب اهل الحائر و رسائل ديگر عقائد و آراء او را مورد انتقاد شديد قرار داد. به خصوص در رساله اخير با عباراتي چنان تند به او تاخت (190) که برخي از دانشمندان در صحت نسبت آن به مفيد ترديد کرده‏اند (191) و برخي ديگر آن را به شريف مرتضي نسبت داده‏اند (192) يا از شخصي ثالث دانسته‏اند (193) . گرچه روشن است که اين رساله از مفيد است (194) و بسياري از مطالب آن عينا همان هاست که در آثار ديگر وي به خصوص تصحيح الاعتقاد (195) نيز ديده مي‏شود.
از اين حملات و انتقادات تند و تيز، و اعتراضات ديگر او به روش اهل الحديث (196) ، بر مي‏آيد که کار محدثان به جايي رسيده بود که مفيد براي نجات علمي و فکري شيعه چاره‏اي جز چنين خشونت و شدت عمل در برابر آن نمي‏ديد (197) . او کتابي نيز در رد مکتب اهل الحديث‏با نام مقابس الانوار في الرد علي اهل الاخبار نگاشته بود (198) . شريف مرتضي نيز در قلع و قمع محدثان و مکتب آنان نقشي مهم داشت. او در بسياري از آثار خود از جمله جوابات المسائل الموصلية الثالثة (199) و رسالة في الرد علي اصحاب العدد (200) و رسالة في ابطال العمل باخبار الآحاد (201) بر آنان سخت تاخت و همگي محدثان قم را به فساد عقيده و انحراف مذهبي متهم ساخت (202) . جز آن که درباره صدوق روش معتدل در پيش گرفت و حساب او را از ديگران جدا نمود.
حملات مفيد و مرتضي و ديگر متکلمان شيعي در نيمه نخستين قرن پنجم به زوال و انقراض مکتب اهل الحديث انجاميد (203) . از اين کشمکش سخت ميان دو مکتب شيعي در برخي از مآخذ قديم سخن رفته (204) که اصحاب الحديث را با اصطلاح اخباريه و گرايش متکلمان را با اصطلاحاتي از قبيل معتزله و کلاميه ياد کرده‏اند (205) . همچنان که مفيد و شريف مرتضي نيز از مکتب متکلمان و محققان در برابر مکتب اصحاب الحديث‏ياد مي‏کنند (206) . ليکن در مآخذ شيعي متاخرتر از هواداران اين مکتب معمولا با اصطلاح اصوليه تعبير مي‏شود (207) .
مفيد فقه را نزد جعفر بن محمد بن قولويه از فقهاء مکتب واسطه فرا گرفته (208) و با ساير روشهاي فقهي روزگار خود نيز چنان که ديديم آشنايي يافته بود. ليکن به حکم گرايش کلامي خود ناگزير شخصا شيفته روش ابن ابي عقيل بود (209) که ميراث فقهي او الگوي کلي براي مکتب متکلمان به شمارمي‏رفت.
فقه متکلمان چنان که پيش‏تر ذيل سخن از روش فقهي ابن ابي عقيل اشاره شد بر قواعد کلي قرآني و احاديث مسلم و مشهور استوار بود و رواياتي را که شيعيان از امامان خود نقل مي‏کردند ليکن صحت انتساب آن قطعي نبود (اخبار الآحاد) بي‏اعتبار مي‏دانست و به جاي آن بر نظريات مشهور و متداول ميان شيعه که عمل طائفه بر اساس آن بود (اجماعات) تکيه مي‏نمود (210) . استنباط احکام شرعي از منابع مزبور براساس روش استدلالي و تحليل عقلي انجام مي‏پذيرفت که متکلمان به خاطر درگيري روزمره با تفکر و استدلال و بحث و مناظره، با قواعد و شيوه‏هاي آن به درستي آشنا و در به کار بستن آن ورزيده و ماهر بودند. با اين وجود بايد توجه داشت که مکتب اهل الحديث‏به خاطر آن که مدتي طولاني بر جامعه علمي شيعه حکمفرمائي داشت تاثيرات بسياري بر طرز فکر کلي پيروان تشيع به جاي نهاد که با زوال و انحطاط خود مکتب، آن آثار از ميان نرفت و به صورت اجزاء و عناصر ثابت فکر شيعي درآمد. اختلافاتي که گاه در برخي مسائل ميان بينش شيعي در دوره حضور امام و دوره‏هاي متاخرتر ديده مي‏شود از همين حقيقت‏سرچشمه مي‏گيرد. برخي دو گونگي‏ها ميان مکتب متکلمان در قرن پنجم با مکتب متکلمان زمان حضور مانند فضل بن شاذان نيز از همين راه قابل توجيه است.
مشخصه اصلي مکتب متکلمان به شرح بالا، تاکيد آنان بر عدم اعتبار احاديث‏به و شاگردان آن دو (213) همه بر اين نکته تکيه کرده‏اند. سه فقيه بزرگ در اين دوره فقهي که فقه هر يک چهره‏اي ممتاز از اين مکتب است عبارتند از: - مفيد، محمد بن محمد بن النعمان البغدادي (م 413) ، نگارنده رسائل فقهي متعدد و متوني همچون المقنعه و الاعلام فيما اتفقت عليه الامامية من الاحکام.
2 - شريف مرتضي، علي بن الحسين الموسوي (م 436) ، نگارنده الانتصار و المسائل الناصريات، و مجاميعي در سؤالات و اجوبه فقهي، و رسائل فقهي بسيار، و شاگرد مفيد.
3 - ابو الصلاح تقي الدين بن نجم الدين الحلبي، شاگرد مرتضي (م 447) ، نگارنده کتاب الکافي في الفقه.
اين سه دانشمند هر يک داراي ابتکاراتي مخصوص خويش هستند (214) .
جمعي ديگر از فقهاء اين دوره نيز که پيرو همين مکتب و شارح و بازگو کننده انظار آن مي‏باشند و در متون فقهي از آنان ياد مي‏شود عبارتند از:
سلار بن عبد العزيز ديلمي (م 448) ، نگارنده کتاب المراسم العلويه و الاحکام النبويه‏قاضي عبد العزيز بن براج (م 481) ، نگارنده کتابهاي المهذب و الجواهر و شرح جمل العلم و العمل‏ابو الحسن محمد بن محمد البصروي، شاگرد مرتضي و نگارنده کتاب المفيد في التکليف‏ابو الفتح محمد بن علي کراجکي (م 449)

4) مکتب شيخ الطائفه

در مکتب متکلمان چنان که ديديم اساس فقه ظواهر قرآني و احاديث مسلم و مشهور بود و به روايات مذهبي به خودي خود به صورت منبع فقه نظر نمي‏شد.
شيخ الطائفة محمد بن حسن طوسي (م 460) کوشيد با حفظ شکل تعقلي‏و تحليلي فقه، اعتبار اين گونه احاديث را منهاي قرائن و شواهد خارجي بر صحت‏بازگرداند (215) . او در اين کار توفيق يافت و اساس نويني براي فقه شيعي گذارد که با شيوه‏هاي پيشين به کلي فرق داشت.
مکتب شيخ الطائفة در واقع حاصل ترکيب عناصر قوام دهنده مکتب متکلمان و مکتب اهل الحديث‏بود. او با تاليفات فقهي متعدد خود آفاق تازه‏اي را به روي فقه شيعي گشود. فقه تفريعي از راه يافتن صور و اشکال گوناگون يک مساله با کتاب المبسوط او، و فقه تطبيقي از راه مقايسه ميان مکتب‏هاي مختلف فقهي اسلامي با کتاب الخلاف وي در فقه شيعي راه يافت. شالوده اين دو کتاب از متون سني گرفته شده و بدين وسيله بخشي مهم از معارف حقوقي سني به فقه شيعي انتقال يافته و موجب رشد و شکوفايي بيشتر آن گرديده است. در واقع فقه شيعي در مکتب شيخ الطائفة از ميراث فرهنگي فقهي سني که در قرون اوليه روي آن بسيار کار شده بود تغذيه کرد و بسط و توسعه يافت.
اين موضوع چهره فقه شيعي را به طور کلي دگرگون ساخت و عمدتا موجب پيشرفت و تحول و تکامل آن گرديد هر چند مفاهيمي غير شيعي را نيز داخل فقه شيعي نمود که با مباني سنتي آن ناهمگون بود. شيخ در اين دو اثر، همه جا نظر خود را بر پايه مباني فقه شيعي به شالوده سني کتاب افزوده که بيشتر شکل تحشيه به خود گرفته و گاهي نتوانسته است درست در متن فقه او هضم و جذب شود. اين روش نوعي آشفتگي و نامنظمي و عدم انسجام در ميراث فقهي شيخ الطائفه پديد آورده که بعدها به وسيله محقق حلي اصلاح گرديده است.
شيخ در فقه سنتي شيعي کتاب النهايه را نوشت که تا چند قرن مهمترين متن فقهي شيعي به شمار مي‏رفت. جز آن کتاب الجمل و العقود و برخي آثار و رسائل فقهي ديگر از وي بر جاي مانده است. تدوين دو مجموعه حديثي تهذيب الاحکام و استبصار و روش‏هاي او در جمع ميان احاديث متعارض و در برداشت‏هاي فقهي بر روند تکاملي فقه شيعي تاثير گذارده است.
مکتب شيخ الطائفه به عنوان يک دوره دير پاي فقهي سه قرن تمام به خوبي پاييد و بر جامعه حقوقي و محيط علمي شيعه حکمفرما بود. جز آن که درطول اين سه قرن، سه مرحله مختلف بر آن گذشته است اين چنين:
1. پيروان شيخ - از زمان حيات شيخ الطائفه تا يک قرن پس از مرگ او دوره شاگردان و پيروان اوست. در اين يک قرن تمامي کساني که بر مسند فقاهت نشستند و به تاليف و تدريس حقوق شيعي پرداختند جز نقل گفتار شيخ و شرح آن هيچ کار جديدي نياوردند. گويا شخصيت‏شيخ چنان بر مراکز علمي شيعي سايه افکنده بود که کسي را ياراي ابداع و ابتکار يا پيشنهاد طرحي جديد و نظري نو نبود. از اين رو فقهاء اين دوره را مقلده مي‏گويند که مقصود تقليد آنان از روش شيخ، و تبعيت و پيروي کامل ايشان از آراء و انظار اوست (216) . سديد الدين حمصي دانشمند مشهور شيعي در پايان قرن ششم مي‏گويد پس از شيخ، شيعه هيچ فقيه مفتي و صاحب نظري نداشته و همه فقهاي شيعي حاکي و بيان کننده نظرات شيخ مي‏باشند (217) .
مشهورترين فقهاء اين دوره که نام و آثار آنان در مآخذ فقهي نقل مي‏گردد عبارتند از:
ابو علي حسن بن محمد بن حسن طوسي، فرزند شيخ (در گذشته پس از 515) نگارنده شرح نهايه و المرشد الي سبيل التعبدنظام الدين سليمان بن حسن صهرشتي شاگرد شيخ و نگارنده اصباح الشيعه بمصباح الشريعه‏علاء الدين علي بن حسن حلبي نگارنده اشارة السبق الي معرفة الحق‏ابو علي فضل بن حسن امين الاسلام طبرسي (م 548) نگارنده المنتخب من مسائل الخلاف‏عماد الدين محمد بن علي بن حمزه طوسي (در گذشته پس از 566) نگارنده الوسيله الي نيل الفضيله‏قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندي (م 573) نگارنده فقه القرآن و چند شرح بر نهايه‏قطب الدين محمد بن حسين کيدري بيهقي (زنده در 576) نگارنده الاصباح‏رشيد الدين محمد بن علي بن شهر آشوب سروي مازندراني (م 588) نگارنده متشابه القرآن و مختلفه‏2. دوره نقد - يک قرن پس از درگذشت‏شيخ الطائفه و پيروي مطلق از فتاواي او، تني چند از فقهاء در نيمه دوم قرن ششم به مخالفت‏با اساس کار او برخاستند و با انکار حجيت احاديث مذهبي به خودي خود (اخبار آحاد) طرح پيشين فقه مکتب متکلمان را احياء کردند. شخصيت‏هاي اصلي اين گرايش (218) که در واقع رجعتي به فقه مفيد و مرتضي بود و رواج و رونقي نيافت عبارتند از:
1 - سديد الدين محمود بن علي حمصي رازي (در گذشته پس از 573) (219) 2 - ابو المکارم عز الدين حمزه بن علي بن زهره حلبي (م 585) نگارنده غنية النزوع (220) 3 - محمد بن ادريس حلي (م 598) نگارنده سرائر (221) روشن‏ترين چهره اين گرايش همين ابن ادريس است که فقيهي اديب بوده و با داخل کردن نکات و تدقيقات لغوي و رجالي و انساب در فقه شيعي، بدان رنگ و رونقي خاص بخشيد که اثر مشهور فقهي او السرائر خود بهترين نمونه اين گونه فقه اديبانه است. او روحي نقاد داشت و با آراء و انظار شيخ طوسي سخت‏به مقابله برخاست و روش وي را در فقه به شدت مورد انتقاد قرار داد به طوري که خشونت او در اين مورد، در مآخذ متاخرتر نوعي تجاوز از حد و سنت‏شکني تلقي گرديده است (222) . انتقادات ابن ادريس هر چند چندان موفق نبود و هواداري نيافت ليکن چون حرکت و جنبشي در راه خارج ساختن فقه شيعي از جمود و تحجر بود به نوبه خود خدمتي شايسته به اجتهاد و سير تکاملي فقه نمود. مشخصه اصلي روش او همان روح نقد و ايراد، و اعتقاد به تفکر آزاد، و آسيب پذير دانستن اجتهادات و انديشه‏هاست که در ديباچه و خاتمه کتاب سرائر خود بدان اشاره کرده (223) و گوياي آزاد انديشي و روح نقد علمي اوست.
در نيمه اول و ميانه قرن هفتم تني چند از فقيهان صاحب نظر وجود داشته‏اند که نوآوري‏هايي داشته (224) و آراء و انظار آنان در کتاب‏هاي فقهي ذکر مي‏شود. مشهورترين اين فقهاء که در واقع پيروان نقاد مکتب شيخ شمرده مي‏شوند عبارتند از:
مهذب الدين حسين بن محمد نيلي، فقيه اوائل قرن هفتم‏معين الدين سالم بن بدران مصري (زنده در 629) نگارنده تحرير الفرائض و المعونه‏زين الدين محمد بن قاسم برزهي نيشابوري (زنده در 661)
نجيب الدين محمد بن جعفر بن هبة الله بن نما (م 645)
سديد الدين يوسف بن مطهر حلي (زنده در 665)
احمد بن موسي بن طاوس حلي (م 673) مؤلف بشري المحققين.
يحيي بن سعيد حلي (م 689) نگارنده جامع الشرايع و نزهة الناظرعماد الدين حسن بن علي طبري (زنده در 698) نگارنده العمدة و الفصيح المنهج و نهج العرفان‏3. محقق و علامه - پيش‏تر گفته شد که ميراث فقهي شيخ الطائفه به رغم وسعت و غناء فرهنگي خود، پراکنده و فاقد پختگي و انسجام لازم بود و اين مجموعه حقوقي نياز مبرمي به ترتيب و تدوين داشت. بسياري از عناصر زنده‏اي که شيخ از فقه سني به فقه شيعي منتقل ساخت‏به خاطر ناهمگوني با فقه شيعي وباقي ماندن در چهارچوب اصلي، در اين سيستم جديد هضم نشد و جا نيافتاد.
براي اين که فقه شيعي بتواند از اين عناصر به نحوي شايسته استفاده کند طبعا مي‏بايست تمامي سيستم، تحول يافته و به شکلي جديد با نظمي اصولي مدون گردد تا مطالب تازه در قالب جديد هضم و جذب شود. محقق ابو القاسم نجم الدين جعفر بن حسن حلي (م 676) نگارنده شرايع الاسلام و معتبر و مختصر النافع و نکت النهايه و تاليفات فقهي ديگر اين کار را به خوبي تمام انجام داد.
او فقه شيخ الطائفه را به درستي تهذيب کرد و آراء و انظار وي را در مسائل مختلف از کتابهاي متعدد او گرد آورد و مرتب نمود، و فقه وي را به شکلي پخته و منسجم و اصولي مدون ساخت و اعتبار آن را که با انتقادات ابن ادريس خدشه‏دار شده بود بدان باز گرداند. او با آن انتقادات به سختي مقابله کرد و از روش و مکتب فقهي شيخ الطائفه در برابر آن دفاع نمود.
نقش عمده محقق در فقه همين جمع و جور کردن و پيراستن و پخته ساختن فقه شيخ الطائفه است. ترتيبي که او در فقه به وجود آورد در تکامل و به راه درست انداختن فقه شيعي نقشي اساسي داشت. شاگرد او علامه حسن بن يوسف بن مطهر حلي (م 726) نيز همين راه را پيمود. او در چهار چوب فقه شيخ و ترتيب محقق کوشش پيگري براي بسط و تنقيح فقه مبذول داشت و تاليفات فراواني در فقه تطبيقي و تفريعي و تتبعي و تحقيقي به جاي گذارد که همه پس از او مرجع فقهاء و مآخذ اصيل و معتبر فقه شيعي بوده و هست و از آن جمله:مختلف الشيعه، تبصرة المتعلمين، تذکرة الفقهاء، منتهي المطلب، قواعد الاحکام، تحرير الاحکام الشرعية، ارشاد الاذهان، نهاية الاحکام و تلخيص المرام.
نقش مهم علامه در فقه و اثر بازمانده از وي دو چيز است‏يکي تبسيط و توسعه بي‏نظير بخش معاملات بر اساس استفاده از قواعد مشهور فن که بيشتر از فقه اهل سنت گرفته شده و علامه به خاطر آشنايي کامل با مباني فقهي آنان توانست گسترش بي‏سابقه‏اي به مباحث تفريعي، و شقوق و فروع فقهي شيعي در آن ابواب دهد. ديگر آن که او به دليل آشنايي کامل با رياضيات، در مباحث مربوط فقه از قواعد رياضي بهره فراوان برد و نخستين فقيه مشهور شيعي بود که‏رياضيات را در فقه آورد (225) . او همچنين با کارهاي رجالي خود و تدوين و گروه‏بندي روايات از نظر وضع وثاقت (226) به دقت و درستي بنيادي فقه شيعي مدد بسيار نمود. همچنين با تهذيب اصول فقه از راه کتابهاي متعددي که در اين فن نوشت کمک بسياري به تنقيح مباني و قواعد فقهي کرد و راه را براي استقلال کامل فقه و اصول شيعي هموار ساخت.
به هر حال فقه شيخ الطائفه که در ميانه قرن پنجم خود را به عنوان مکتب پيروز و غالب بر جامعه علمي شيعه قبولاند در نيمه دوم قرن هفتم و آغاز قرن هشتم با تهذيب و تنقيح محقق و کوشش و تبسيط علامه به حد کمال خود رسيد و بهترين صورت آن در آثار اين دو دانشمند تجلي کرد. شاگردان و پيروان آن دو نيز همه در همين چهار چوب تکامل يافته فقهي کار مي‏کرده‏اند. مشهورترين آنان که نام و آراء ايشان در مآخذ فقهي نقل مي‏شود عبارتند از:
ابو محمد حسن بن ابي طالب يوسفي آبي، ابن ابي زينب، نگارنده کشف الرموز در 672عميد الدين عبد المطلب بن محمد حسيني اعرجي (م 754) نگارنده کنز الفوائد.
فخر المحققين محمد بن حسن حلي (م 771) نگارنده ايضاح الفوائد و حاشيه ارشاد.

5) مکتب شهيد اول

پيش‏تر ديديم که فقه شيعي به مثابه مجموعه‏اي مستقل از حديث در دوره دوم فقهي پديدار شد. متون فقهي بازمانده از آن دوره و دوره سوم نمودار سبک فقه سنتي شيعي است که شيخ الطائفه نيز کتاب النهايه خود را چنان که ديديم بر همان روال نگاشت. ليکن پس از آن با ظهور کتابهاي مبسوط و خلاف که به اسلوب فقه سني و بر شالوده آن تدوين شده بود تغييراتي اساسي در شکل ومحتواي فقه شيعي پديد آمد.
از نظر شکل، بافت عمومي فقه شيعي به هم خورد و به صورت مخلوطي از دو سيستم درآمد. کتابهاي تفصيلي و استدلالي فقهي از اين پس معمولا مباحث را به روال مآخذ سني طرح نموده و نخست انظار و استدلالات فقهاء سني را در آن مساله نقل مي‏کردند که معمولا بر نقل کتاب الخلاف مبتني بود. سپس نوبت‏به آراء و استدلالات فقهاء شيعي مي‏رسيد. آبي شاگرد محقق حلي و نگارنده کشف الرموز گويا يکي از نخستين کسان بود که از پيروي اين روش دست کشيد و از نقل آراء و استدلالات فقهاء سني در کتاب خود خودداري کرد. شاگردان علامه حلي به خصوص فخر المحققين فرزند او در ايضاح الفوائد اين راه را تعقيب نمودند و نقل فتاوي و انظار و استدلالات فقهاء شيعي را جايگزين آراء و استدلالات فقهاء سني ساختند.
از نظر محتوا نيز تغييرات فقه شيعي چشمگير و اساسي بود. تفريعات زيادي که در مبسوط انجام گرفته و الگوي فقه تفريعي شيعه گرديد، و تفريعات مشابهي که بعدا در آثار علامه در بخش معاملات افزوده شد نوعا ماخوذ از فقه سني، و بر اساس قواعد و مباني و اصول آن فقه بود که با فقه شيعي تطبيق داده مي‏شد. از اين رو آموختن مباني فقه سني براي بررسي اجتهادي و تحقيقي مآخذ فقه شيعي گامي اساسي بود. شهيد اول، شمس الدين محمد بن مکي عاملي (م 786) با تنقيح قواعد و اصول بنيادي فقه شيعي در کتاب القواعد و الفوائد و ديگر آثار خود، و با به کار بستن عملي آن در متن فقه شيعي، اين محتوا را نيز تغيير داد و بدان شخصيت و هويت مستقل بخشيد.
شهيد به کمک همين قواعد و اصول، فقه شيعي را بسيار تبسيط نمود و آفاق تازه‏اي را به روي آن گشود. او در تفريعات تحقيقي و ارزنده فقهي ابتکارات و نوآوري‏هاي بسيار دارد که فقه او را از پيشينيان خود به طور کامل مشخص و ممتاز مي‏سازد. آثار فقهي او مانند الفيه، نفليه، القواعد و الفوائد، البيان، الدروس الشرعيه، غاية المراد، ذکري الشيعه و اللمعة الدمشقيه از مصادر ارزنده فقه شيعي و نمايانگر خصوصيات مکتب فقهي اوست.
دانشمندان پس از او تا حدود يک قرن و نيم پيرو مکتب او بوده و گرچه‏تازه آوريهايي داشته‏اند اما در اساس کار بيشتر بر شرح و بيان آراء و افکار او همت مي‏گماشته‏اند و از چهار چوب ترسيمي او پا فراتر ننهاده‏اند. مشهورترين اين دانشمندان عبارتند از:
ابن الخازن، زين الدين علي بن حسن بن خازن حائري (آغاز قرن نهم)
ابن المتوج، احمد بن عبد الله بحراني (م 820) نگارنده النهايه في تفسير الخمسائة آية‏فاضل مقداد، مقداد بن عبد الله سيوري حلي (م 826) نگارنده کنز العرفان و التنقيح الرائع‏ابن فهد، احمد بن محمد بن فهد اسدي حلي (م 841) و نگارنده المهذب البارع و المقتصر و الموجز الحاوي و رسائل فقهي متعددشمس الدين محمد بن شجاع قطان حلي نگارنده معالم الدين في فقه آل ياسين (نيمه اول قرن نهم)
مفلح بن حسين صيمري (در گذشته پس از 878) نگارنده غاية المرام و کشف الالتباس و جواهر الکلمات‏ابن هلال، علي بن محمد بن هلال جزائري (در گذشته پس از 909)
ابراهيم بن سليمان قطيفي (در گذشته پس از 945) نگارنده ايضاح النافع‏شهيد دوم، زين الدين بن علي بن احمد جبعي عاملي (م 966) نگارنده الروضة البهيه و روض الجنان و مسالک الافهام.

6) فقه دوره صفوي

فقه دوره صفوي (907 - 1135) از نظر گرايش‏هاي حاکم بر آن و مکتب‏هايي که در طول اين دو قرن و نيم بلکه تا نيم قرن پس از آن بر محيط علمي شيعي حکمفرما بود به سه بخش جدا تقسيم مي‏گردد که گرچه از نظر تاريخي پس از يکديگر به وجود آمده‏اند ليکن در سير زمان و در ادامه کار، در کنار يکديگر فعاليت‏خويش را انجام داده و پيگيري مي‏نموده‏اند:
1. مکتب محقق کرکي - محقق دوم علي بن حسين بن عبد العالي کرکي (م 940) از شخصيت‏هاي بزرگ فقه شيعه است که در سير تکاملي آن نقشي مهم داشته و به خصوص در استوار ساختن مباني فقه کوشش‏هاي اساسي نموده است.
فقه کرکي از دو نظر با فقه دوره‏هاي پيش‏تر فرق دارد. يکي آن که او با قدرت علمي خويش مباني فقه را مستحکم ساخت. مشخصه عمده فقه او استدلالات قوي در هر مبحث است. او هم دلايل و براهين نظرات مخالف را به نحو عميق و دقيق مطرح ساخته و هم نظر خود را در هر مورد با استدلال محکم به کرسي نشانده است. در مکتب‏هاي پيش‏تر استدلالات فقهي چنين قوي نبوده و به خصوص در مواردي که چند استدلال براي يک مطلب آورده مي‏شد استدلالات ضعيف و سطحي، فراوان به چشم مي‏خورد. اين نکته مخصوصا در آثار برخي از فقهاء مشهور به خوبي جلب توجه مي‏کند.
فرق و مشخصه ديگر فقه کرکي، بذل توجه خاص به پاره‏اي مسائل است که تغيير سيستم حکومتي و به قدرت رسيدن شيعه در ايران به وجود آورده بود. مسائلي از قبيل حدود اختيارات فقيه، نماز جمعه، خراج و مقاسمه و نظائر آن که پيش از اين تغيير به خاطر عدم ابتلاء، جاي مهمي در فقه نداشت اکنون مورد توجه بسيار قرار مي‏گرفت. کرکي شخصا اين مسائل را در آثار فقهي خود مانند جامع المقاصد و تعليق الارشاد و فوائد الشرائع به تفصيل مورد بحث قرار داده و در برخي از آنها رسائلي مستقل نيز نوشته است.
بيشتر فقهاء و مجتهدان شيعه پس از کرکي تا پايان دوره صفوي متاثر از روش فقهي او بوده‏اند چه مجموعه حقوقي عميق و متين او را با استدلالات قوي و محکم در برابر خود داشته‏اند. مشهورترين اين فقيهان که نام و آراء ايشان در مآخذ فقهي نقل مي‏شود عبارتند از:
حسين بن عبد الصمد عاملي (م 984) نگارنده العقد الطهماسبي و رسائل فقهي ديگرعبد العالي بن علي بن عبد العالي کرکي (م 993) نگارنده شرح ارشادبهاء الدين محمد بن حسين عاملي (م 1030) نگارنده مشرق الشمسين و حبل المتين و اثني عشريات و مجامع عباسي.
مير داماد، محمد باقر بن شمس الدين محمد استرابادي (م 1040) نگارنده شارع النجاة‏سلطان العلماء، حسين بن رفيع الدين محمد مرعشي (م 1064) نگارنده حاشيه‏اي بر الروضة البهية‏محقق حسين بن جمال الدين محمد خوانساري (م 1098) نگارنده مشارق الشموس‏جمال الدين محمد بن حسن خوانساري (م 1125) نگارنده حاشيه‏اي بر الروضة البهية‏فاضل هندي، محمد بن حسن اصفهاني (م 1137) نگارنده کشف اللثام و المناهج السويه‏2. مکتب مقدس اردبيلي - محقق احمد بن محمد اردبيلي (م 993) نگارنده مجمع الفائدة و البرهان و زبدة البيان در فقه روشي کاملا مستقل و مخصوص به خود داشت که مکتبي خاص به وجود آورد. مشخصه کار او اتکاء بر فکر و اجتهاد تحليلي و تدقيقي بدون توجه به آراء و انظار پيشينيان بود. او اگرچه در اساس فقه تغيير و تحولي به وجود نياورد ليکن دقت‏هاي خاص و موشکافي‏ها، و روش آزاد و شجاعت‏حقوقي او مکتب وي را کاملا ممتاز ساخت.
گروهي از بهترين فقهاء اين دوره پيرو روش اردبيلي و دنباله‏رو او هستند که مشهورترين آنها اين چند نفرند:
محمد بن علي موسوي عاملي (م 1009) نگارنده مدارک الاحکام و هداية الطالبين‏حسن بن زين الدين عاملي (م 1011) نگارنده معالم الدين و منتقي الجمان.
عبد الله بن حسين شوشتري (م 1021) نگارنده جامع الفوائد (227) محمد باقر بن محمد مؤمن سبزواري، محقق (م 1090) نگارنده کتاب کفاية الاحکام و ذخيرة المعادنام ملا محسن فيض کاشاني، محمد بن مرتضي (م 1090) نگارنده الوافي و معتصم الشيعه و مفاتيح الشرائع را نيز بايد به فهرست‏بالا افزود چه او اگرچه پيرو مکتب اخباري بود ليکن روش آزاديخواهانه مقدس اردبيلي را مي‏پسنديد و در فقه‏اخباري خود از همين روش حقوقي پيروي مي‏نمود. از اين رو در بسياري موارد که مقدس با فقهاء پيشين شيعه اختلاف نظر دارد او نيز مانند پيروان مقدس به خصوص سبزواري و صاحب مدارک با وي همفکر است (228) . صاحب جواهر، محمد حسن بن محمد باقر نجفي، فقيه بزرگ شيعي که روش متهورانه و آزاد اين فقيهان و بي‏اعتنائي آنان را به آراء و افکار پيشينيان نمي‏پسندد از فيض و سبزواري و صاحب مدارک به اتباع المقدس تعبير مي‏کند.
علامه محمد باقر بن محمد تقي مجلسي (م 1110) نگارنده مرآت العقول و بحار الانوار نيز به آراء و بيانات اردبيلي و صاحب مدارک علاقمند بوده و از آن دو در آثار خود بسيار نقل نموده است.
3. اخباريان - مکتب اهل الحديث چنان که پيش‏تر ديديم در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم به دست متکلمان شيعي در هم کوبيده شد. با اين همه معدودي از هواداران آن در گوشه و کنار باقي ماندند که فعاليتي نداشتند و به همين دليل نيز کسي کاري به کار آنان نداشت. تا آن که در اوائل قرن يازدهم بار ديگر اين مکتب به وسيله محمد امين استرابادي (م 1036) با نگارش کتاب الفوائد المدنيه تجديد حيات يافت.
اين گرايش که اين بار با نام سابقه‏دار ديگر خود اخباري شناخته مي‏شد مانند سلف خويش روش اجتهاد و تفکر تعقلي و تحليلي را در فقه شيعي محکوم مي‏نمود و به پيروي از ظواهر احاديث مذهبي دعوت مي‏کرد. امين استرابادي در کتاب مزبور با استدلالاتي حجيت عقل را براي کشف حقائق مورد ترديد قرار داد و اصول فقه شيعي را که بر اساس استدلالات و تحليلات عقلي بنا گرديده است‏به شدت رد کرد. اين گرايش از نظر مباني و معتقدات تقريبا برابر بود با گرايش افراطي‏تر مکتب اهل الحديث که تمامي احاديث مذهبي را معتبر مي‏پنداشت و قدرت نقادي درست همان احاديث را نيز فاقد بود (229) .
گرايش اخباري از دهه چهارم قرن يازدهم در نجف و ساير مراکز علمي‏بين النهرين نفوذ کرد و به زودي مورد پيروي بيش‏تر فقهاء آن سامان قرار گرفت (230) . سپس در ايران نيز به مرور از ميانه و نيمه دوم قرن مزبور هواداراني يافت و بسياري از فقهاء در شهرستانهاي مختلف از آن جانبداري کردند (231) . حوزه اصفهان که بزرگ‏ترين مرکز علمي شيعه در آن ادوار بود بيشتر در دست اصوليان بود هر چند مجلسي اول متمايل به اخباريگري بود (232) و مجلسي دوم خود مي‏گويد که روش او حد وسطي ميان اخباريان و اصوليان است (233) . زين الدين علي بن سليمان بن درويش بن حاتم قدمي بحراني (م 1064) اين گرايش را از ايران به بحرين برد (234) . در آن ادوار کار اين گرايش هنوز به افراط زياد نرسيده بود. با اين همه درگيري ميان اخباريان و اصوليان از اواخر همين قرن پديدار گرديد (235) .
اخباريگري از دهه‏هاي نخستين قرن دوازدهم بر همه مراکز علمي شيعه در ايران و عراق غلبه کرد و چند دهه فقه شيعي را در تصرف انحصاري خود داشت. تا در نيمه دوم اين قرن - چنان که اندکي بعد خواهيم ديد - مجددا در برابر گرايش اصولي به سختي شکست‏خورد و از ميدان بيرون رفت. مرکز اصلي اين گرايش در اين دوره بحرين بود و پس از زوال اخباريگري در ايران و عراق، همچنان در آن منطقه باقي ماند که تا به امروز در آن ديار مسلط و متبع است.
فقهاء اخباري که در نيمه دوم قرن يازدهم تا پايان قرن بعد صاحب انظاري مخصوص به خود بوده و در فقه نام بردارند تني چند بيش نيستند که از آن ميان ملا محسن فيض کاشاني و يوسف بن احمد بحراني نگارنده الحدائق الناضرة (م 1186) با داشتن روشي معتدل مقامي ارجمند دارند. محمد بن الحسن الحر العاملي (م 1104) نگارنده وسائل الشيعه نيز از بزرگان پيروان اين روش است.
نام چند تن ديگر از سرآمدان گرايش اخباري چنين است:خليل بن غازي قزويني (م 1088) نگارنده دو شرح بر کافي‏نعمت الله بن عبد الله جزائري (م 1112) نگارنده غاية المرام و کشف الاسرارسليمان بن عبد الله بحراني ماحوزي (م 1121)
عبد الله بن صالح سماهيجي بحراني (م 1135)

7) مکتب وحيد بهبهاني

چنان که ديديم مکتب اخباري در نيمه نخستين قرن دوازدهم بر مراکز علمي شيعه چيره شد و نظر به دشمني سختي که آن مکتب با علم اصول فقه داشت اين دانش در حوزه‏هاي فقه شيعه به طور کلي متروک ماند. در بررسي تاريخ فقه شيعي در ميانه قرن مزبور به نام هيچ فقيه اصولي مهمي از پيروان مکاتب فقهي کرکي يا اردبيلي برخورد نمي‏کنيم. تنها يکي دو تن از اين رده در گوشه و کنار شهرهاي دور از مراکز علمي بوده‏اند که معمولا حوزه‏هاي تدريس کوچک و گمنامي داشته‏اند.
در نيمه دوم قرن مزبور يک دانشمند بزرگ شيعي که داراي نبوغي خاص در استدلال و تحليل و تفکر عقلاني بود بساط مکتب اخباري را پس از سالها حکومت‏بلا منازع بر فقه شيعي در هم پيچيد و مکتب خاص خود را به جاي آن نشاند. اين دانشمند وحيد بهبهاني، محمد باقر بن محمد اکمل (م 1205) است که آثار و رسائل فقهي بسياري از او در دست است از آن جمله الفوائد الحائرية و شرحي بر مفاتيح الشرايع فيض.
فقه وحيد بهبهاني نخستين فقه شيعي است که قواعد اصول فقه در آن به درستي اعمال شده و اين خود مشخصه اصلي آن است. وحيد در تاسيس اين روش فقهي و احياء علم اصول کوشش فراوان نمود و رنج‏بسيار برد و مکتب علمي او که نمونه يک حقوق منطقي پيشرفته، با سيستم حقوقي قوي و هماهنگ و استوار است‏با هيچ مکتب پيشين قابل مقايسه نيست.
وحيد شاگردان و پيروان مبرز و نخبه‏اي داشت که روش او را به درستي حفظ کردند و فقه شيعي را به سوي تکامل به پيش بردند. مشهورترين آنان عبارتند از:محمد مهدي بن مرتضي طباطبائي، بحر العلوم (م 1212) نگارنده المصابيح‏جواد بن محمد حسيني عاملي (م 1226) مؤلف مفتاح الکرامه‏جعفر بن خضر جناجي نجفي، کاشف الغطاء (م 1228) نگارنده کشف الغطاءعلي بن محمد علي طباطبائي کربلائي (م 1231) نگارنده رياض المسائل‏ابو القاسم بن حسن گيلاني قمي (م 1231) نگارنده جامع الشتات و غنائم الايام و مناهج الاحکام‏اسد الله بن اسماعيل شوشتري کاظمي (م 1234) نگارنده مقابس الانوار.
محمد بن علي طباطبائي مجاهد (م 1242) نگارنده المناهل و المفاتيح.
احمد بن محمد مهدي نراقي (م 1245) نگارنده مستند الشيعه مناهج الاحکام‏محمد باقر بن محمد نقي موسوي، حجة الاسلام شفتي (م 1260) نگارنده مطالع الانوارحسن بن جعفر کاشف الغطاء نجفي (م 1262) نگارنده انوار الفقاهة‏محمد حسن بن محمد باقر نجفي (م 1266) نگارنده جواهر الکلام

8) مکتب شيخ انصاري

آخرين تحول اساسي که در فقه شيعي روي داده و موجب پيدايش مکتبي نو گرديد تحرير و تنقيح اصولي و فقهي، و روش بسيار دقيق علمي شيخ مرتضي بن محمد امين انصاري (م 1281) بود که چهره فقه شيعه را به کلي دگرگون ساخت.
شيخ انصاري مباحث اصول عملي اصول فقه را به ميزاني شگرف تبسيط کرد و با موشکافي‏ها و دقت‏هاي بي‏نظير آن را به شکل فني بسيار ظريف درآورد و بر اساس علمي مستحکم بنياد نهاد. سپس فقه را به خصوص در مبحث معاملات بر همان روش اصولي تفريع نمود. نتيجتا مجموعه فقهي وي به شکلي چنان دقيق‏و ظريف درآمد که بالکل ناسخ ما سبق گرديد. از اين رو در بيشتر مباحثي که از شيخ انصاري بحثي مکتوب به جاي مانده است نوشته‏ها و مآخذ پيشين در آن باب بالمره منسوخ است.
مکتب شيخ انصاري تاکنون بر جوامع علمي شيعه حکمفرماست و با وجود پيدايش شخصيت‏هاي بزرگ حقوقي در فقه شيعي، طرح کلي که وي پايه ريزي کرد تا به اين روزگار تغيير نکرده و همچنان اساس کار فقه و اصول فقه شيعي است. کتابهاي او مانند رسائل در اصول، مکاسب و کتابها و رسائل گوناگون در فقه همواره مورد مراجعه و بحث و تدريس است.
مهم‏ترين شاگردان و پيروان مکتب او که تاکنون جريان فقهي و حقوقي شيعي را رهبري کرده‏اند عبارتند از:
حبيب الله بن محمد علي رشتي (م 1312) نگارنده الالتقاطات‏محمد حسن بن محمود حسيني، ميرزاي شيرازي (م 1312)
رضا بن محمد هادي همداني (م 1322) نگارنده مصباح الفقيه‏محمد کاظم بن حسين خراساني، آخوند (م 1329) نگارنده حاشيه‏اي بر مکاسب‏محمد کاظم بن عبد العظيم يزدي طباطبائي (م 1337) نگارنده العروة الوثقي و حاشيه‏اي بر مکاسب‏محمد تقي بن محب علي شيرازي (م 1338) نگارنده حاشيه‏اي بر مکاسب‏علي بن عبد الحسين ايرواني نجفي (م 1354) نگارنده حاشيه‏اي بر مکاسب‏محمد حسين بن عبد الرحيم نائيني (م 1355)
عبد الکريم بن محمد جعفر حائري يزدي (م 1355) نگارنده کتاب الصلاة‏ضياء الدين محمد عراقي (م 1361) نگارنده شرح التبصره‏محمد حسين بن محمد حسن اصفهاني کمپاني (م 1361) نگارنده حاشيه‏اي بر مکاسب.

پي‏نوشت‏ها:

1. منابع مشترک فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت عبارتند از:قرآن، سنت، اجماع و قياس. برخي از مذاهب مزبور پاره‏اي منابع ديگر را نيز به اين ليست افزوده‏اند (زرقاء 1: 31 و 47/عبد الوهاب خلاف، علم اصول الفقه:22) مقصود از قياس سرايت دادن حکم يک موضوع است‏به موضوع مشابه بر اساس کشف و استنتاج احتمالي علت، بدون دستيابي بر علت واقعي و قطعي حکم. اين کار برابر است‏با«تمثيل‏»منطقي که در استدلالات عقلي و فلسفي آن را حجت نميدانند با«قياس‏»منطقي که کشف قطعي علت، و در استدلالات عقلي معتبر و حجت است. قياس به خاطر آن که دليلي قطع آور نيست در اصول فقه شيعه به صورت يک منبع فقه شناخته نمي‏شود.
2. پس از اين خواهيم ديد که عقل در حقوق شيعي همچنين به عنوان ابزار فکر، اساس کار و مورد استفاده است که البته مقصود از عقل در اين مورد، استدلال عقلي و شيوه تحليل منطقي است.
3. ببينيد محقق حلي، المعتبر:6/شهيد اول، ذکري:5/همو، قواعد:25/مقداد، التنقيح الرائع: 2 پ - 3 و/صاحب مدارک، هداية الطالبين:7 ر - 11 ر/قطيفي، کشف الفوائد:130.
4. برخي دانشمندان متاخر شيعي معتقدند که عقل يک منبع بالقوه براي فقه شيعي است نه يک منبع بالفعل، به اين معني که اگر چه بر اساس ضوابط علم اصول فقه عقل به تنهايي مي‏تواند حکمي فقهي را کشف کند و ما را به يکي از احکام و تکاليف مذهبي راهنمايي نمايد ليکن اين مطلب عملا در هيچ موردي اتفاق نيافتاده و تمامي احکام شرعي که بر اساس احکام قطعي عقل مجرد انساني قابل کشف است در همان حال در قرآن و سنت، مورد راهنمايي قرار گرفته و با دليل شرعي (سمعي) بيان شده است (ببينيد محمد باقر الصدر، الفتاوي الواضحه 1:98)
5. ببنيد شهيد دوم، الدراية:62 - 81/ابو القاسم بن حسن يزدي 1:44 - 61.
6. ببينيد شهيد اول، الذکري:4/ابن فهد، المهذب:2 پ/مقداد، تنقيح:3 ر/کرکي، طريق استنباط الاحکام:10/شهيد دوم، الدرايه:19 - 61/حسين بن عبد الصمد، وصول الاخيار:20 - 56/صاحب مدارک، هداية الطالبين:5 ر/بهاء الدين عاملي، الوجيزه:4 - 5/همو، مشرق الشمسين:269/ميرداماد، الرواشح السماوية:115 - 204/بهبهاني، تعقليقات منهج المقال:5 - 9/ابو القاسم بن حسن يزدي 1:3 - 44/مامقاني، مقباس الهداية:35 - 105.
7. ببنيد تاسيس الشيعة لفنون الاسلام از سيد حسن صدر:310 - 312. پس از اين خواهيم ديد که يک گروه از فقهاء شيعي صدر اول و معاصر ائمه، قواعد اصولي را براي استنباط احکام فقهي به کار مي‏بسته‏اند.
8. کنز الفوائد:186 - 194. نيز ببينيد ديباچه عده شيخ (ص 2) و يادنامه شيخ طوسي 3:372.
9. چاپ تهران - 48/1346 ش در دو مجلد. او در کتاب الذخيره خود نيز که در اصول عقائد (کلام) ، و نسخ متعددي از آن در دست است مبحث‏خبر واحد از علم اصول را بسيار دقيق و محققانه طرح و بحث مي‏کند که در عده شيخ طوسي (ص 34 - 37) نيز نقل شده است.
10. چاپ تهران 14/1313 و بمبئي 18/1312.
11. چاپ شده در مجموعه الجوامع الفقهيه (تهران - 1276) :523 - 549.
12. ذريعه 21:95.
13. السرائر:409 - 410.
14. ج 6، ص 54 - 55/ج 13:165 - 170/ج 14:52 - 54.
15. يعني منية اللبيب از ضياء الدين عبد الله بن مجد الدين محمد الاعرجي الحسيني، و شرح التهذيب از عميد الدين عبد المطلب بن مجد الدين محمد الاعرجي الحسيني، خواهر زادگان علامه حلي که هر دو برادر از دانشمندان ميانه قرن هشتم بوده‏اند (ذريعه 13:168) .
16. ذريعه 5:43 - 44.
17. غزالي، احياء 1:3/فيض، المحجة البيضاء 1:4 - 5.
18. مانند ال؟؟؟، حلية العلماء 3:382/غزي، فتح القريب:598/باجوري، حاشية فتح القريب 2:332.
19. نفائس الفنون شمس الدين محمد بن محمود آملي:146. نيز ببينيد فلسفة التشريع في الاسلام، صبحي محمصاني:23 - 24.
20. الحلبي، الکافي في الفقه:1 - 2. او در تقريب المعارف:96 ر تکاليف شرعي را در دو قسم:افعال و ترک‏ها دسته بندي کرده و براي هر يک اقسامي ذکر نموده است.
21. ابن البراج، مهذب:123 پ.
22. سلار، مراسم:28.
23. ايضا:143.
24. محقق، شرايع 1:19 و 163 و 2:53 و 135.
25. براي نمونه ببينيد علامه، تحرير 1:4 و 158 و 2:52 و 123. نيز رجوع شود به منية الطالب نائيني 1:33.
26. شهيد اول، القواعد و الفوائد:4/مقداد، التنقيح:3 پ - 4 ر/شرح قطرة البحرين:1 پ.
27. شهيد اول، ذکري:6 - 7/کلباسي، شوارع الهدايه:2 ر.
28. کاشف الغطاء، شرح القواعد:1 پ.
29. شهيد اول، قواعد:4 - 6.
30. مقداد، التنقيح الرايع:4 ر. پايه اين روش دوم از مصادر سني است. ببينيد مستصفي غزالي و موافقات شاطبي 1:38. نيز ببينيد مسوده ابو العباس الحراني:455 و مدخل زرقاء 1:64 - 67.
31. اين روش نيز تا حدود زيادي از شيوه غزالي در احياء علوم الدين - که وسيله فيض با نام‏«المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء»تلخيص و تهذيب شده - الهام گرفته شده است.
32. ببينيد مفاتيح الشرايع فيض 1:14/وافي 1:16. نيز نائيني 1:33.
33. مانند مباحث ضمان، حواله، قرض، بيمه و مانند آن. زيرا مقصود از«اموال‏»مفهومي است اعم از اشياء و اموال عيني واقعي، و اعتبارات و اموال فرضي (تعهدات) .
34. محمد باقر الصدر، الفتاوي الواضحه 1:132 - 134.
35. درباره اين اصطلاح و وجه اين تسميه ببينيد:فصول خطر بالبال:84 پ - 85/و 87 پ - 88 ر/شهيد دوم، شرح لمعه 1:26.
36. شهيد اول در آثار فقهي خود - با الهام گرفتن از روش ابو الصلاح حلبي در کافي - عبادات را با يک مفهوم وسيع‏تر شامل همه واجبات قرار داده و از اين رو پاره‏اي از مباحث‏«احکام‏»و«معاملات‏»را در اين بخش مقدم جاي داده است. در اين مورد مخصوصا ببينيد نائيني 1:33.
37. جز در ترتيب فيض که مباحث جزائي پيش از معاملات قرار مي‏گيرد. ببينيد مفاتيح الشرايع او 1:14.
38. از باب نمونه ببينيد طحطاوي 2:2.
39. نفائس الفنون آملي:146/فصول خطر بالبال:89.
40. شرايع 1:19/تبصره علامه:1/رسالة في الطهارة و الصلاة، برگ 34 ر.
41. ابن البراج، شرح جمل العلم و العمل:54/همو، مهذب:124. نيز ببينيد فصول خطر بالبال:89/شيخ، اقتصاد:239.
42. ابن حمزه، وسيله:662.
43. ببينيد کلباسي، شوارع الهدايه:2 ر.
44. شيخ، اقتصاد:239/ابن زهره، غنيه:549.
45. سلار، مراسم:28.
46. ابو الصلاح، کافي:2 پ/ابن حمزه، وسيله:662/محقق حلي، شرايع 1:19.
47. يحيي بن سعيد، نزهة الناظر:6 - 7.
48. مستدرک نوري 3:498/ذريعه 3:105.
49. اين تقسيم جز تقسيم مربوط به روايت و علم الحديث است که در آن مشايخ حديث‏شيعه را به ده طبقه، تقسيم نموده‏اند (سيد حسن صدر عاملي، بغية الوعات في طبقات مشايخ الاجازات به نقل ذريعه 3:137) . ملاکات تقسيم در علم الحديث نيز جز ملاکات تقسيم در فقه است.
50. محقق حلي، المعتبر:7/النقض عبد الجليل رازي:209.
51. شيخ خود جزء متقدمين شمرده مي‏شود. ببينيد شهيد دوم، شرح لمعه 2:73.
52. نمونه را يحيي بن سعيد، نزهة الناظر:6/نکت النهاية محقق:438.
53. ابن ادريس، سرائر:265/حر عاملي، امل الآمل 2:5.
54. تنقيح المقال مامقاني به نقل ريحانة الادب 3:439.
55. مقصود تنها دانشمنداني است که آراء و انظار آنان در متون فقهي مورد توجه بوده و نقل شده است. معمولا بر اساس سنت متداول فقه شيعي پيش از بررسي هر مساله، اقوال گوناگون مجتهدان پيشين شيعي و گاه حتي سني در آن باب نقل مي‏گردد که براي باز کردن زمينه تفکر بسيار مفيد و مدد کار است. البته آراء تنها تعدادي از مجتهدان صاحب نظر و برجسته که در افکار دانشمندان دوره‏هاي بعد مؤثر بوده‏اند نقل مي‏گردد و مورد توجه قرار مي‏گيرد. در مقدمه مقابس الانوار کاظمي (صفحات 4 - 19) نام تمامي اين دانشمندان و اثر يا آثار مشهور و مورد استناد آنان ذکر، و دوره هر يک مشخص شده است.
56. در متون فقهي اصطلاحات و اختصارات خاصي براي اسامي فقهاء و مآخذ فقهي به کار مي‏رود که بسياري از اين اصطلاحات و اختصارات در همان روضات الجنات 2:114 - 115 و در مقدمه کتاب مقابس الانوار کاظمي:19 - 2) ياد و شرح گرديده است.
57. رجوع شود به کشي:268 و 278 و 484 - 486 و 489 - 490 و 538 و 542/قهپايي 6:223 - 230 و 293 - 307/کافي 1:169 - 174/مفيد، تصحيح الاعتقاد:171 - 172.
58. «علينا القاء الاصول و عليکم بالتقريع‏»جامع بزنطي:477/وسائل الشيعه 18:41/الحق المبين فيض:7.
59. از باب نمونه ببينيد کافي 3:33/تهذيب 1:363/استبصار 1:77 - 78/وسائل 1: 327/جامع احاديث الشيعه 1:116 - 118.
60. براي نمونه رجوع شود به کافي 3:83 - 88/وسائل 2:538 - 539 و 542 و 546 و 547 - 548.
61. رجوع شود به کتاب خاندان نوبختي، عباس اقبال، به خصوص صفحات 75 - 84.
62. از جمله ببينيد توحيد صدوق:97 - 104/الفصول المختاره مفيد:119 - 121 اوائل المقالات او:131/کشي:268 و 275 و 284 - 285 و 490 و 540 - 544/قهپائي 6:8/رضي الدين قزويني، ضيافة الاخوان:180 - 181/بحار 3:288 و 300 و 303 و 305/تعليقات منهج المقال بهبهاني:8/کشف القناع کاظمي:198 - 200/ابو علي:45 و 346/تنقيح المقال:مقدمه:208 - 209. کاظمي نگارنده مقابس آراء و معتقدات کلامي اصحاب ائمه را در کتابي با نام المناهج گرد آورده است (کشف القناع:71) . نيز ببينيد صفائي، 36 - 68. نيز آراء نوبختيان در اوائل المقالات مفيد.
63. ببينيد المسائل السرويه مفيد:221/اوائل المقالات:77/مرتضي، رسالة في ابطال العمل باخبار الآحاد:142 ب/شيخ، عده:54 - 55/همو، فهرست:190/ابن شهر آشوب، معالم العلماء:126/جامع الروات اردبيلي 2:234/بحار 3:304/فتوني، تنزيه القميين: 4/قهپايي 5:177/نجاشي:289.
64. ابو علي:45 و 346.
65. کشي:279 - 280/توحيد صدوق:100/بحار 3:294 و 307/کشف القناع:71 - 84.
66. کتاب درست‏بن ابي منصور:161.
67. کشي:279 - 280 و 498 - 499/کافي 8:285/وسائل 6:385.
68. از باب نمونه:رساله هشام در رد مؤمن الطاق (نجاشي:338) ، رسالة في معني هشام و يونس، از علي بن ابراهيم بن هاشم القمي (نجاشي:197) و رسالة الرد علي علي بن ابراهيم بن هاشم في معني هاشم و يونس، از سعد بن عبد الله الاشعري (همان ماخذ:134) .
69. براي نمونه رجوع شود به فهرست‏شيخ:132 ذيل شرح حال ابو جعفر محمد بن الخليل السکاک.
70. کشي:279 و 487 - 488 و 496 و 498 - 499 از باب نمونه. نيز ببينيد توحيد صدوق:458 - 460/کشف المحجة:18 - 19/وسائل 11:457 - 459.
71. کشي:498 - 499.
72. همان ماخذ:488.
73. ايضا:489 (نيز 483 و 506) /جامع الروات، اردبيلي 1:459، 2:357/ابو علي:28.
74. کشي:497 و براي نمونه‏هايي از اين روايات همين ماخذ:491 - 496 و 540 - 544/برقي، رجال:35/بزنطي، جامع:478.
75. از باب نمونه کتاب مثالب هشام و يونس از سعد بن عبد الله الاشعري القمي (نجاشي:134) .
76. کشي:483 - 485 و 506/نجاشي:344 - 348.
77. کشي:489.
78. کشي:499.
79. بحر العلوم 3:219 - 220 نيز خصال:354/وسائل 11:429 - 430.
80. علامه، خلاصة الاقوال:143.
81. کشف القناع:305.
82. کشف القناع:200. برخي ديگر از عقايد اين دانشمند که مخالف بينش سنتي شيعي به نظر مي‏رسد در موارد مختلف اثار شريف مرتضي نقل شده است (به عنوان يک نمونه شافي:100) .
83. شيخ، فهرست:132/معالم العلماء ابن شهر آشوب:85/خلاصه علامه:143.
84. تصحيح الاعتقاد مفيد:218 - 219.
85. رجوع شود به عقايد آنان در اوائل المقالات مفيد، از جمله ص 78 و 79 و 80 و 84.
86. بحر العلوم 3:220 - نيز اختصاص مفيد:274 المسائل السرويه او:224/بصائر الدرجات:301/جامع احاديث الشيعه 1:273.
87. کشف القناع:83.
88. تصحيح الاعتقاد:219.
89. کشي:238/قاموس الرجال تستري 7:451.
90. کشي:136 - 137 و 170/قهپايي 5:83/جامع الروات 2:34.
91. کشي:238 - 239. سه تن ديگر عبارتند از زراره، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه العجلي.
92. کشي:172/قهپايي 5:84 - 85. مشابه اين سخنان از برخي ديگر از صحابه ائمه نيز نقل شده است. ببينيد کشي:147 - 148 و 158.
93. کشف القناع:71 - 72.
94. همان ماخذ:72.
95. نمونه را ببينيد کافي 3:30/من لا يحضر 1:56 - 57/علل الشرايع 1:264 - 265/تهذيب 1:61 - 62/استبصار 1:62 - 63/وسائل 1:291، 2:980.
96. کافي 1:409 - 411/مستدرک 1:555.
97. احتجاج ابو منصور طبرسي 2:284/کشي:539.
98. ابن حزم، الاحکام 7:177/همو، ملخص ابطال القياس:5.
99. کرکي، طريق استنباط الاحکام:17. اخباريان متاخر نيز همه اين گونه استدلالات را از نوع قياس شمرده‏اند. ببينيد فوائد المدنيه امين استرابادي و هداية الاخيار حسين بن شهاب الدين کرکي، فصل هشتم.
100. المسائل المهنائيه:92 ر/شهيد دوم، شرح لمعه 3:65. نيز ببينيد وحيد بهبهاني، تحقيق في القياس:85 ر.
101. المسائل المهنائيه:92 ر/مقداد، تنقيح:3 ر/وحيد بهبهاني، تحقيق في القياس:85 پ.
102. ببينيد رجال کشي:189/معارج محقق:127.
103. به عنوان نمونه رجوع شود به المعتمد في اصول الدين، ابو الحسين البصري: 689 و 722 و 761 - 766/ذريعه مرتضي:672 - 673 و 792 - 795/الفصول المختاره مفيد: 68/اختلاف اصول المذاهب، قاضي نعمان:203 - 228. نيز ببينيد دائرة المعارف اسلامي 3:1026/دروس في علم الاصول صدر 1:55.
104. از باب نمونه اوائل المقالات مفيد:127/الفصول المختاره او:66 - 69. نيز تفسير نعماني:95 - 96/الذريعه مرتضي:792 - 795/الانتصار او:98/دروس في علم الاصول 1:56 - 59.
105. خاندان نوبختي، عباس اقبال:94 و 117 - 118 و 120، و مصادر آن.
106. نجاشي:203 نيز ببينيد دروس في علم الاصول 1:56 - 57.
107. کتاب درست‏بن ابي منصور:165/برقي، محاسن 1:212 - 215/کشي:239/اختصاص مفيد: 275/وسائل 18:33 و 38/مستدرک 3:176 - 177 قرب الاسناد:157/جامع احاديث الشيعه 1:274 - 276.
108. محاسن برقي 1:212 - 215 کشي:156 - 157.
109. کافي 6:93 - 96، 7:88 - 90 و 95 - 96 و 98 - 99 و 105 - 108 و 116 - 118 و 120 - 121 و 142 و 145 - 146 و 148 - 149 و 161 - 162 و 168/من لا يحضر 4:197/مقنع صدوق:70 و 175 - 176/الفصول المختاره:123 - 124/انتصار مرتضي:286/مثالب النواصب ابن شهر آشوب:233 پ - 234 ر/قواعد شهيد:316/دروس او:263/جواهر 16:90.
110. کافي 7:83 - 84 و 115 - 116 و 121 - 125/مقنع:175/انتصار مرتضي:77 - 78/مختلف علامه 1:
136/قواعد شهيد:325/دروس او:57/توني، رسالة في صلاة الجمعه:97.
111. برخي آراء فقهي او در کافي 7:97 و 100 - 101.
112. کشي:375.
113. همان ماخذ:345.
114. من لا يحضر 4:197/مرتضي، رسالة في ابطال العمل باخبار الآحاد:142 ب/فتوني، تنزيه القميين من المطاعن:44/بحر العلوم 3:215 و 219/کشف القناع:83. نيز ببينيد عده شيخ:51.
115. شيخ طوسي نيز گويا بر همين اساس به پيروي از قياس متهم شده است. ببينيد هداية الاخيار حسين بن شهاب الدين کرکي، فصل هشتم.
116. کشف القناع:82 - 83 و 198 و 244 از جمله.
117. در اين مورد به خصوص ببينيد امام خميني، رسالة في الاجتهاد و التقليد:125 - 128.
118. از باب نمونه کشي:238 و 375 و 556 (نيز 484) /فهرست‏شيخ:52/رجال ابو ابو داود:272.
119. به عنوان يک نمونه مفيد، رسالة في الرد علي اصحاب العدد:128. نيز ببينيد تاسيس الشيعه سيد حسن صدر:298 - 302.
120. فهرست ابن نديم:275 - 279.
121. نمونه را ببينيد ديباچه معتبر محقق حلي که مي‏گويد در آن کتاب آراء پنج تن از فقهاء آن دوره نقل شده است (ص 7) . نيز هداية الطالبين صاحب مدارک:4 پ. نيز ديباچه مقابس الانوار کاظمي که از شش تن نام مي‏برد (ص 23) .
122. اعتقادات صدوق:74. نيز ببينيد تصحيح الاعتقاد مفيد:169 - 171/غيبت‏شيخ:3.
123. ابن الجوزي، مناقب احمد:205. دانشمند حنبلي، ابن قدامه موفق الدين عبد الله بن احمد جماعيلي مقدسي دمشقي (م 620) رساله‏اي دارد در تحريم مطالعه کتابهاي کلامي (ابن العماد، شذرات الذهب 5:90 - 91) که به چاپ رسيده است.
124. عده شيخ:248.
125. کشف القناع:207 - 214/توني، رسالة في صلاة الجمعه:97.
126. مبسوط شيخ 1:2.
127. از باب نمونه مقنع صدوق (ر ک:ص 2 همين ماخذ) .
128. فهرست‏شيخ:135 و 156 و 157/تستري، رسالة في سهو النبي:9. نيز ببينيد رسائل شيخ انصاري:87.
129. عده شيخ:248/کشف القناع:202.
130. افصاح مفيد:77/اوائل المقالات همو:65/تبصرة العوام رازي:46.
131. المسائل العکبريه مفيد:59 ر/اوائل المقالات او:86/جواب اهل الحائر همو: 114/النقض:3 و 236 و 272 و 285 و 529. نيز معتبر:6 و از آنجا در الاصول الاصيلة فيض:61.
132. جواب اهل الحائر:112/عده شيخ:54.
133. و مشابهات آن. ببينيد رسالة في الرد علي اصحاب العدد مفيد:124/اوائل المقالات او:80 و 81 و 87 و 88 و 89 و 92 و 101 و 108 و 118/تصحيح الاعتقاد او:186 و 222/سرويه او:222 و 223/الموصلية الثالثة مرتضي:40 الف/التبانيات او: 2/الطرابلسيات او:110/رسالة في الرد علي اصحاب العدد همو:130/سرائر:5 و 249/عده شيخ:248/غيبت او:3 (نيز مبسوط از همو 1:2) .
134. النقض:3 و 236 و 272 و 285 و 458 و 529 و 568 - 569/علامه، نهاية الوصول:200 پ. نيز شهرستاني:169 و 178/سيد شريف، شرح مواقف:629 و 178/محصول فخر رازي (به نقل کشف القناع:203) .
135. فهرست‏شيخ:89/قهپايي 4:233.
136. رسالة في الرد علي اصحاب العدد، مرتضي:130 ب/التبانيات او:2/جوابات المسائل الموصلية الثالثة:40 الف.
137. معتبر محقق حلي:7/هداية الطالبين صاحب مدارک:4 پ/مقابس کاظمي:23.
138. رسالة في ابطال العمل باخبار الآحاد، مرتضي:142 ب/فتوني، تنزيه القميين:4. نيز ببينيد فهرست‏شيخ:157.
139. عدة شيخ:248/علامه، نهاية الوصول:200 پ.
140. النقض:568.
141. رجوع شود به سرويه مفيد:222 و 223/تصحيح الاعتقاد او:222/عکبريه او:59 ر/جواب اهل الحاير همو:112 و 116/رسالة في الرد علي اصحاب العدد او:124/الموصلية الثالثة مرتضي:140 الف/تبانيات او:2/رسالة في الرد علي اصحاب العدد او:130 ب/رسالة في ابطال العمل باخبار الآحاد:142 ب. نيز شيخ، عده:54 و 248/غيبت او: 3/مبسوط 1:2/النقض:529 و 568.
142. بحر العلوم 2:218.
143. اين اصطلاح وسيله ابن فهد حلي فقيه شيعي قرن نهم (م 841) ابداع شده است. ببينيد المهذب البارع وي:3 ر. نيز المقتصر:2 ر. سپس مدارک:463 و ساير مآخذ متاخر از آن.
144. او در نامه‏اي که به جعفر بن محمد بن قولويه (م 369) نوشت‏به وي اجازه داد که تاليفات او را روايت کند (نجاشي:38) . پس خود از دانشمندان نيمه اول اين قرن خواهد بود.
145. نجاشي:38/ذريعه 19:69.
146. از جمله سرائر:102 (نيز ببينيد صفحه 398) و مختلف علامه در بسياري از موارد و در آثار شهيد اول.
147. او در سال 340 در نيشابور بوده و مورد توجه اهالي آن شهر قرار داشت (صاغانيه مفيد:17) . در جزء آثار اين دانشمند از کتابي در پاسخ سؤالات معز الدوله ديلمي (م 356) ياد شده است (نجاشي:301) . بنابر اين روزگار مرجعيت علمي و مذهبي او برابر با دوره فرمانروايي معز الدوله است که مصادف با دهه‏هاي چهارم تا ششم اين قرن بود (بحر العلوم 3:222) .
148. بسياري از عبارات اين کتاب عينا در مختلف علامه و آثار شهيد اول هست.
149. بحر العلوم 2:218.
150. نجاشي:38/فهرست‏شيخ:54 و 194/ابن داود:111.
151. قاموس الرجال تستري 3:198.
152. ببينيد مدارک:219.
153. مختلف علامه 2:157 و 167/تنقيح مقداد:88 پ.
154. نجاشي:38/سرائر:99 و 102 و 297 و 398.
155. فهرست‏شيخ:134/نجاشي:301 - 302.
156. نجاشي:301.
157. المسائل السرويه مفيد:223.
158. تاسيس الشيعه سيد حسن صدر:302.
159. بحر العلوم 3:214/قاموس الرجال 11:94.
160. بايد انصاف داد که برخي از مباني حقوقي فقه شيعي در ادوار اخير که بر اساس آن علت قطعي حکم با نوعي تحليل عقلي کشف مي‏گردد با آنچه اهل سنت عملا به عنوان قياس پيروي مي‏نموده‏اند فرق بسيار ظريفي دارد که درک آن کاري آسان نيست. في المثل، اساس حقوقي‏«تنقيح مناط‏»و تناسب حکم و موضوع که گاهي با اعمال آن يک قاعده کلي بسيار وسيع از حکمي خاص در موردي مخصوص استنباط و کشف مي‏شود (عجالتا براي يک نمونه ديده شود فقه الامام جعفر الصادق مغنيه 3:29 - 40) و اکنون از پايه‏ها و ارکان اساسي فقه شيعي است.
161. المسائل الصاغانيه مفيد:19/المسائل السرويه او:222 - 223/فهرست‏شيخ: 134/نجاشي:302/معالم العلماء ابن شهر آشوب:87/خلاصه علامه:145/ابن داود:292/بحر العلوم 3:207/ابو علي:346/امين استر ابادي:30/يحيي البحراني:306/حسين بن شهاب الدين کرکي، هداية الاخيار، فصل هشتم.
162. انتصار مرتضي:238/المسائل السرويه مفيد:223.
163. المسائل الصاغانيه مفيد:19/فهرست‏شيخ:134/رجال ابن داود:292.
164. المسائل الصاغانيه مفيد:19/کشف القناع:297 - 298.
165. نجاشي:301.
166. المسائل السرويه:224.
167. فهرست‏شيخ:134.
168. المسائل الصاغانية:18 - 19.
169. ايضا:17 - 22.
170. المسائل السرويه:222 - 224.
171. نجاشي:312/المسائل السرويه مفيد:224.
172. نجاشي:315.
173. از جمله مرتضي در انتصار:77 - 78 - و 80 - 81 و 83 و 217 و 227 و 237 - 243 و 244 و 246/همو، المسائل الموصلية الثانية:34 الف/ابن البراج، شرح جمل العلم و العمل:244 و 251.
174. قاموس الرجال تستري 11:94.
175. سرائر:99.
176. ايضاح الاشتباه علامه:88 - 89. نيز ببينيد بحر العلوم 3:205 - 206/ذريعه 4: 510 و 20:177.
177. خلاصه او:145/ايضاح الاشتباه همو:89.
178. مسالک 2:222.
179. بحر العلوم 2:218. نيز ديده شود المسائل السرويه مفيد:222.
180. المعتبر محقق حلي:7/هداية الطالبين صاحب مدارک:4 پ.
181. ببينيد به خصوص اقبال سيد بن طاوس:6. نيز کشف القناع:139 و ذريعه 5:236 - 238.
182. امين استر ابادي:30.
183. اقبال سيد بن طاوس:5 به نقل از لمح البرهان خود مفيد/فهرست‏شيخ:89 - 90 و 134 و 136 و 157.
184. ببينيد تنقيح المقال مامقاني، مقدمه:212، 5:84 و 240.
185. صدوق، من لا يحضره الفقيه 1:234 - 235/روضة المتقين 2:451 - 452 که آن را به کليني هم نسبت داده است.
186. انوار نعمانيه 3:131، 4:35 - 40. در مجتهدان متقدم، طبرسي نگارنده مجمع البيان هوادار اين نظر است. ببينيد مجمع البيان:181 (نيز ببينيد 4:317) ، نيز ابو علي:45. در متاخران، مجلسي اول در اين مسئله مردد است (روضة المتقين 2:453) .
187. فهرست‏شيخ:157.
188. حدائق 1:170.
189. المسائل السرويه:222.
190. ببينيد از جمله صفحات 112 و 116 و 118 و 120. نيز انوار نعمانيه 4:34 - 35 و کشکول بحراني 1:218 - 219.
191. در المنثور 1:100. نيز ببينيد Macdermott ، ص 41.
192. انوار نعمانيه 4:34/بحراني، کشکول 1:218 - 219.
193. ذريعه 5:176.
194. کشف القناع:211/تستري، رسالة في سهو النبي:2. نيز ببينيد بحار 17:123 و 110: 165 و 167.
195. تصحيح الاعتقاد مفيد:156 و 160 و 178 و 182 - 183 و 186 و 211 و 222 ديده شود.
196. از جمله در المسائل العکبريه:59 ر.
197. کشف القناع:205 و 211.
198. نجاشي:315/ذريعه 21:375.
199. جوابات المسائل الموصلية الثالثة:40 الف.
200. رسالة في الرد علي اصحاب العدد:130 ب.
201. رسالة في ابطال العمل باخبار الآحاد:142 ب.
202. همان ماخذ.
203. النقض:568.
204. از جمله ملل و نحل شهرستاني:178. جالب است که صاحب حدائق از اخباريان دوره ششم (قرن 12) تصور مي‏کرد که در قرون اوليه با آن که مملو از اخباريان و مجتهدان بود ميان آنان برخورد و تعارضي روي نداده بود (حدائق 1:169) .
205. شهرستاني، ملل و نحل:169 و 178/شرح مواقف سيد شريف:629/محصول فخر رازي به نقل کشف القناع:203.
206. اوائل المقالات مفيد:98/التبانيات مرتضي:2.
207. ببينيد از جمله النقض:3 و 178 و 179 و 231 و 235 - 237 و 240 و 272 و 281 و 282 و 284 و 415 - 416 و 459 و 481 و 504 و 506 و 528 و 569/نهاية الوصول علامه:200 پ.
208. نجاشي:95.
209. همان ماخذ:38.
210. ببينيد تاليفات مفيد و مرتضي. نيز فقه القرآن راوندي 1:4. اين نظر برابر است‏با نظري که متکلمان دوره حضور مانند فضل بن شاذان داشته‏اند. شيخ طوسي که خود طرفدار حجيت اخبار آحاد است رساله‏اي در رد فضل بن شاذان در اين مورد نوشته است (بحر العلوم 3:2؟2/ذريعه 24:287) .
211. رجوع شود به تصحيح الاعتقاد او:179 و 212 و 227 - 229/التذکرة باصول الفقه: 193/المسائل السرويه:223 - 225/جواب مسائل اهل الحائز:112 و 116. نيز سرائر: 409/معارج محقق:127.
212. در بسياري از مؤلفاتش. به عنوان نمونه جوابات المسائل الموصلية الثالثه 40 الف/الذريعه الي اصول الشريعه:528 - 555.
213. از جمله ابو الصلاح حلبي، تقريب المعارف:91 ر/ابن براج، شرح جمل العلم و العمل:170 و 177 و 256/کراجکي، کنز الفوائد:296. نيز ببينيد وجيزه بهائي:6/کشف القناع: 442.
214. به عنوان مثال قطب راوندي در رساله‏اي که در اختلافات فکري مفيد و مرتضي نوشته است 95 مساله کلامي که ميان آن دو بر سر آن اختلاف نظر است گردآورده و گفته است که اگر تمامي اين اختلافات را ذکر کند کتاب به درازا خواهد کشيد. (کشف المحجة:20) .
215. بحث اخبار آحاد در عده الاصول وي:25 - 63 ديده شود.
216. ببينيد کشف القناع:442.
217. کشف المحجه سيد بن طاوس:127/وصول الاخيار حسين بن عبد الصمد عاملي: 33/معالم الدين، ص 179 در پايان مبحث اجماع/ابو القاسم بن حسن يزدي 1:20/روضات الجنات 7:161.
218. يکي دو تن از دانشمندان را که جزء پيروان شيخ نام برديم مي‏توان به اعتبار نظر آنان در مساله خبر واحد از هواداران اين گرايش شناخت از جمله قطب الدين راوندي (رجوع شود به نظر او در باب خبر واحد در فقه القرآن وي 1:4) و ابن شهر آشوب (نظر او در همين مورد در متشابه القرآن 2:153 - 154) .
219. نظر او را در مساله خبر واحد در سرائر ابن ادريس:409 - 410 به نقل از کتاب المصادر خود او مي‏توان ديد.
220. براي عقيده وي در بحث اخبار آحاد ببينيد کتاب الغنيه وي:537 - 539. با اين همه اين فقيه معمولا در آراء فقهي خود پيرو شيخ است.
221. نظر او درباره خبر واحد در سرائر وي:4.
222. بعنوان يک نمونه جواهر الکلام 19:37.
223. سرائر:4 و 494.
224. ببينيد منتهي علامه:4.
225. پيش از او معين الدين مصري و سپس شاگرد وي نصير الدين طوسي از قواعد رياضي در خصوص مبحث ارث بهره گرفته و راه را براي علامه در آن مورد هموار ساخته بودند.
226. اين ترتيب در اصل از استاد علامه، ابن طاوس است که سپس به وسيله وي تحکيم شد و شيوع يافت.
277. اين فقيه خبر واحد را حجت نمي‏دانسته است. ببينيد روضة المتقين 1:20.
228. به عنوان يک نمونه رجوع شود به جواهر الکلام 16:71.
229. ببينيد الفوائد العتيقه بهبهاني:436 - 438/روضات 1:127 - 130.
230. ببينيد لوامع صاحبقراني 1:16/روضات 1:137.
231. ببينيد روضة المتقين 1:21.
232. لوامع صاحبقراني 1:16 و 30/روضات 1:136 - 137 و 2:119.
233. رساله سير و سلوک مجلسي دوم:53 ر. نيز ببينيد زاد المعاد:557 - 558 ذيل سخن از خمس و انفال (نيز حدائق 12:268 که همين عبارت مورد استناد را از زاد المعاد ترجمه و نقل کرده است) .
234. لؤلؤة البحرين:13/قصص العلماء:277/ذريعه 15:76. مقصود از بحرين طبعا مدلول قديم اين نام است.
مرکب از جزيره بحرين و منطقه قطيف و احساء در شمال شرقي شبه جزيره عربي.
235. ببينيد روضات 1:134 - 135. نيز رساله السهام المارقه شيخ علي نواده شهيد دوم:7 پ - 10 ر.