زمان در "تیمائوسِ" افلاطون
افلاطون در گفتگوی "تیمائوس" میگوید: آنچه که روزی آفریده شده نمیتواند تا ابد بماند. برای افلاطون اَبدی آن نیست که عمری اَبدی دارد، بلکه آن چیزی است که به تمام دگرگونیهای مشروط به زمان بی اعتناست. وقتی که بزرگترین
نویسنده: تروند برگ اِریکسن
برگردان: اردشیر اسفندیاری
برگردان: اردشیر اسفندیاری
افلاطون در گفتگوی "تیمائوس" میگوید: آنچه که روزی آفریده شده نمیتواند تا ابد بماند. برای افلاطون اَبدی آن نیست که عمری اَبدی دارد، بلکه آن چیزی است که به تمام دگرگونیهای مشروط به زمان بی اعتناست. وقتی که بزرگترین معمار هستی "دِمیورژ" جهان را میآفرید، نمیخواست که جهانش جاودانه باشد. در عوض او تصویر متحرکی از اَبدیت را از آسمان به زمین احضار کرد و اجازه داد که این چرخش افلاکی با نظمی عددی در زمان تکرار شود. وجود ریاضی جهان، و به همان نسبت چرخش یکنواخت زمان به عنوان معیاری عددی، مُهر اَبدیت را بر آنچه مقید به زمان است، نقش کرده است.
پارمنیدس دگرگونیهای جهان را توهم محض میدانست. افلاطون دیدگاههای پیشکسوت خود، پارمنیدس را در این باره قدری محدود کرد؛ اگرچه او خود در بعضی از گفتگوهایش همان افکار را بیان میکند. افلاطون در گفتگوهای تیمائوس زمانش به حدّ کافی واقعی و عینی است. افلاطون وقتی به زمان فکر میکند، آن را از جنس حرکت سیارههای آسمانی و یا ویژگی عمدهی آن میداند، زیرا همین حرکات آسمانی بنیادی میشوند برای تمام جنبشهای زمینی. حرکت یکنواخت ستارهها و خورشید باعث به وجود آمدن روز، شب، ماهها و سالها میشوند. آفتاب روز و سال را به وجود میآورد و ماههای سال را ماه محدود میکند.
چرخش اجزاء سماوی سبب حرکت در عرصهی عامتر و گستردهتری میشود که افلاطون آن را "سال بزرگ" مینامد. به همین خاطر، این پارههای سماوی هم مسئول وحدت زمان و هم مسئول کثرت آنند. حرکات آسمانی نطفهی خود را بر آنچه زمینی است میکارد، و علّت و حقیقت آن میشود، حرکت یکنواخت و حساب شدهی اجزاء سماوی به تحولات زمینی حرکتی منظم میدهد که خود عاری از آن است. دمیورژ برای آن ستارهها و سیارات را آفرید تا آنچه را که زمینی است به زیر سلطه و حاکمیت زمان درآورد.
زمان افلاطون همچنین استدلال کردن با معیاری آسمانی است که اقتدار تناسبهای ریاضی را افشاء میکند. رفتار توصیف پذیری و عددی سیارهها و ستارگان اخطاری است به بشر راجع به کلید تغییرات طبیعت، از طریق نگرشهای ریاضی ما به توازن افلاکی پی میبریم. افلاطون درمی یابد که مطالعهی ذات ریاضی زمان، شیوهای است برای نزدیک شدن به الوهیت. به نظر او چنین مطالعه و تفحصی ما را متحول میکند، زیرا با هر نگرش واقعی در اَبدیت نیازی از تشبیه و مقایسه نهفته است.
هر فردی میتواند با ژرفیدن در ذات ریاضی، زمان خود را تا حدّ توازنهای افلاکی ارتقاء دهد. زمان ارمغانی الهی است که به فیلسوفان هدیه شده است تا با مطالعهی ذات ریاضی و اَبدی آن بتوانند بر حرکات آشفتهی نبض خود مسلط شوند و آن را به نظم درآورند. به این صورت فلسفه خویشاوند موسیقی است که به بهترین نحو ممکن تلاش میکند همان حقیقتی را که خاص نظام کیهانی است ارائه دهد. مطالعهی هدفمند جهان به وسیلهی دمیورژن نشان میدهد که در درجهی نخست این فیلسوف است که از همان آغاز به مقاصد بشری وفادار میماند. قصد دمیورژ بیداری بشر و تشویق او به ژرف اندیشی دربارهی اَبدیت بود. فیلسوف چنین هدفی را دنبال میکند.
افلاطون نیز چون اگوستین قدیس فکر میکند که جهان و زمان با هم آفریده شدند. زمان همان نظمی بود که دمیورژ در جهان تعبیه کرد. مکان و حرکت پیش از آفرینش هستی به دست دمیورژ وجود داشت، اما این دمیورژ بود که به ماده نظم افزود، چنان که توانست آنچه را که زمینی و لاهوتی است به هم بدوزد. افلاطون نیز مانند دیگر هم عصران یونانی خود راجع به این اندیشهی مسیحیت که در آغاز "هیچ نبود" اطلاع چندانی نداشت. دمیورژ صنعتگری است که در هنگام آفرینش جهان به مادهای خام، موجود و از پیش آماده شکل میدهد. مادامی که خدای خالق در مسیحیت نیز مواد خام جهان را حاضر میکند، برای افلاطون آفرینش شبیه همان شکل دادن به مادهی خام میشود.به نظم درآوردن آشفتگیها به وسیلهی زمان، سرآغاز پیدایش معیارها و محاسبات ریاضی بود. به همین خاطر برای افلاطون مکان و زمان اندازههایی به کلی مختلف بودند. مکان همیشه آماده بود تا از جهان منظم استقبال کند. اما زمان نخست به منظور نظمی معین به ارادهی دمیورژ آفریده شد. پیش از حرکات منظم افلاکی هیچ گونه زمانی وجود داشت. ارسطو به خاطر همین تناقض، به افلاطون ایراد میگیرد. زیرا به نظر ارسطو چنین نظمی که اکنون در گردشهای فلکی وجود دارد، باید از روز ازل وجود میداشت. ارسطو این نکته را نمیپذیرد که هر آنچه روزی آفریده شده است میتواند اَبدی باشد.
اسطورهی آفرینش افلاطونی تأکید میورزد که آشفتگی را میتوان به نظم درآورد. افلاطون در مبحث سیاست و اخلاق از فلسفهی طبیعت انگاری مُلهم شده است، زیرا معتقد است که اعداد روزی نظمی نمادین را آفریدهاند و همین اعداد دوباره میتواند بذر این نظم را در اجتماع و وجود یکایک انسانها بکارند، مشروط به اینکه آنها از اصول ریاضی اطاعت کنند. وقتی مُبلغ و خطیب معروف سیسرون (1) گفتگوی تیمائوس افلاطون را به لاتین ترجمه میکرد، به آن چنان صورت فصیحی داد که این مناظره به یکی از تأثیرگذارترین نوشتههای فلسفی در الهیات دین مسیح تبدیل شد.
خصوصاً از نظریهی افلاطون راجع به روح هستی، که باعث حفظ و استحکام نظم دمیورژ بود، میتوان در اندیشهی مسیحیت استفاده کرد. روح هستی همچنین موازنهای میان پیکر بشر و پیکر هستی به وجود میآورد. در واقع پیکار میان نظم و آشفتگی در هر فرد بشری به همان صورتی جریان دارد که در هستی پهناور. دمیورژ دمی که افلاک و نظم زمان را میآفرید، آتش این پیکار را در هستی برپا کرد. به این شیوه دمیورژ نماد اسطورهای و پیشتاز زبانی فیلسوفان شد.
پینوشتها:
1. Cicero
منبع مقاله :اِریکسن، تروند برگ؛ (1385)، تاریخ زمان، ترجمهی اردشیر اسفندیاری، تهران: نشر پرسش، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}