نویسنده: تروند برگ اِریکسن
برگردان: اردشیر اسفندیاری



 

در اَواخر دوران باستان بعضی از عُلمای دین طرحی از روزشماری در مسیحیت ارائه دادند که مبدأ آن تولد عیسی "یعنی ظهور خدا در بشر" بود. یونانی‌ها مبدأ را از برگزاری اولین اُلمپیک در 776 پیش از میلاد مسیح حساب می‌کردند. رومی‌ها سال 753 پیش از میلاد را که تاریخ بنای شهر بود، پذیرفتند. در یک دوره‌ی کوتاه مسیحیان مصری سرآغاز را آخرین تعقیب و پیگرد بزرگ در زمان حکومت قیصر "دیوکله تیان" اعلام کردند. مسیحیان کاتولیک به خاطر منافع خود به جای سرآغاز تاریخ اواسط آن را به عنوان مبدأ در نظر گرفتند. سرانجام بعد از مدتهای مدید استفاده از عنوان "بعد از میلاد مسیح" این شیوه‌ی سالشماری توانست دیگر شیوه‌ها را کنار بزند و از سال 900 میلادی به طور رسمی پذیرفته و سپس جایگزین تقویم‌هایی بشود که سرآغاز تاریخ را یا زمان خلقت و یا تواتر به قدرت رسیدن پاپهای اَعظم می‌دانستند. شیوه‌ی شمارش یا به عبارت دیگر به کار بردن عنوان "پیش از میلاد مسیح" سالها بعد مورد استفاده قرار می‌گیرد. اُروپای غربی برای نخستین بار از سال 1700 میلادی از روش شمارش "پیش" و "پس از" مسیح به طور مشترک استفاده کردند.
تقویم مسیحی در جهان پیشامُدرن با تقویم‌های کلیمی، رومی و ژرمنی رقابت می‌کرد. ولی کمی بعدتر همین تقویم با دیگر تقویم‌هایی که پس از انقلاب فرانسه در «1789» بلشویک‌های روس در «1917» فاشیست‌ها در «1922» به صحنه آمدند. به مبارزه طلبیده شد.
رومی‌ها مبدأ شمارش را از بنیانگزاری روم، یعنی بعد از دوران شورای جمهوری و زمان حاکمیت قیصر حساب کردند. اما برای مسیحیان مهم این بود که از طریق سالشماری بر ظهور خدا در بشر یعنی میلاد مسیح به عنوان حد واسط تاریخ تأکید بورزند. حوادث اَساسی دینی سعی می‌کرد که تمام سلسله‌های قدرتمند پادشاهی را بی اهمیت جلوه دهد. ملاقات پادشاه آسمانها عیسی مسیح از زمین مهمتر از دوران حکومت همه‌ی قیصرها و سفیران بوده است.
در سال 400 میلادی ویکتوریوس که از اهالی "اکو ایتالیا" بود، اصول جدیدی را پی ریزی می‌کند و در آغاز سال 500 میلادی عابد یونانی "دیونیسوس اگزیکوس" شیوه‌ی تازه‌ای از سالشماری را به ثبت می‌رساند. به علاوه او سال جدید را از اول ژانویه به روز نزول جبرئیل بر مریم مقدس- اول فروردین معادل 21 مارس که شب و روز در تعادل کامل هستند، منتقل کرد. او همچنین روز کریسمس را 25 دسامبر اعلام می‌کند.
بعدها تقویم نویسان از او انتقاد کردند، زیرا او مستقیماً از شب کریسمس به سال نخستین رفت. دیونیسوس سال صفر را از یاد برده بود. به زبان دیگر، در جهان غرب به مفهوم صفر برای نخستین بار در زمان حکومت پاپ سیلوستر دوم در «1003- 999» یعنی با تأخیر هزار سال توجه شد. به همین خاطر، او سال یکم پیش از میلاد را مستقیماً به اولین سال بعد از میلاد وصل کرد. به علاوه او تولد مسیح را چهار سال جلو برد. به این شیوه، او خُرده گیران متأخر را دچار سرگردانی کرد. "ریچاردز" علی رغم آگاهی ما، می‌گوید: دو هزار سال بعد از میلاد مسیح، هفتم ژانویه 1998 خواهد شد. نخستین نسل مسیحیان به این موضوع اهمیت نمی‌داد، زیرا تصور نمی‌کردند که تاریخ عمر زیادی داشته باشد. اما وقتی فهمیدند که تاریخ چند صباحی دیگر زنده خواهد ماند و به زودی عمرش به سر نخواهد رسید، اصطلاح تقویم معنا و مفهوم پیدا کرد.
در حقیقت مسیحیان عناصری از نظامهای تقویمی گذشته را بازآفرینی کرده و در تقویم خود جا داده بودند. بشر نمی‌تواند تغییر زیادی در روزها، ماه‌ها و سالها ایجاد کند، زیرا آنها واحدهایی هستند که به چرخش و دوران طبیعت گره خورده‌اند. با این حال همین واحدها را می‌توان تفسیر و تعبیر کرد و به آنها نام دیگری داد، طوری که نظام طبیعت به رغم ثبات دیرسالش به شیوه‌ای نو به ادراک درآید. سال شرعی کلیسا را می‌توان با تغییرات طبیعت درآمیخت و هماهنگ کرد، طوری که عید کریسمس با شب یلدا و عید پاک با رستاخیز طبیعت و آغاز بهار همزمان بشود. آن زمانی که این روزها به ثبت رسید، کسی نمی‌دانست که آنسوی نصف النهار یعنی در نیمکره‌ی جنوبی هم کسانی دیگر زندگی می‌کنند! در هفته یکروز به عنوان روز استراحت اعلام شد که هم اشاره به آخرین روز آفرینش جهان به وسیله‌ی پروردگار داشت و هم گوشه چشمی به رستاخیز عیسی بود.
در هر حال هیچ گونه مخالفت آشکاری نسبت به استفاده کردن از اسامی خدایان رومی خدایان متأخر یونان در نامگذاری ایام هفته ابراز نشد. عدد هفت که طول هفته را با آن نامگذاری کردند، برگرفته از تعداد سیّارات بود، زیرا از عهد بابلی‌ها تا زمان کُپرنیک ماه، عطارد، زهره، آفتاب، مریخ، برجیس و کیوان را به عنوان سیارات به حساب می‌آوردند. در اِنجیل عهد عتیق، هفت روز هفته به دلیل مدت آفرینش هستی بود. کانون روزهای هفته در تقویم مسیحیان یکشنبه اعلام شد. روزی که مسیح از صلیب پایین آمد و خود را به حواریونش نشان داد، یکشنبه بود که نخستین روز پس از "سبت" است.
در زمان حکومت کنستانتین (321 م. ) یکشنبه به عنوان روز استراحت و روز گردهمایی مؤمنان اعلام شد. عید پاک در طول سال همان نقشی را به عهده داشت که روز یکشنبه در ایام هفته ایفا می‌کرد. زمان از طریق تفاوتهای کیفی تنظیم شد. مسیحیان به این شیوه با جبر زمان کنار آمدند. زمان واقعی به صورت مکانی مسیحیایی تغییر صورت داد و مسیحیان ایام عید پاک را تا اَعماق آینده تداوم دادند. اَبدیت، از طریق طرحی از گذشت زمان، برای حضور و هستی یافتن بر زمین صورتی یافت.
در سرآغاز قرون وسطی هنوز محاسبات زمانی بر طبق تقویم رسمی حاکمیت‌ها، دوران حکومت سلسله‌های پادشاهی مختلف و زمان رهبری پاپها صورت می‌گرفت. برای نخستین بار در عصر درخشش قرون وسطی و جنگ‌های صلیبی شیوه‌ی شمارش "بعد از" مسیح نقش تعیین کننده‌ای به عهده می‌گیرد. یوهانس سیزدهم (1) (972-965) به طور رسمی سالشماری را از زمان تولد مسیح آغاز کرد، اما برای نخستین بار در زمان پاپ اَعظم، لئوی نهم (2) (1054-1049) این شیوه‌ی شمارش مورد استفاده‌ی عموم قرار گرفت.
از نظر اَصحاب الهیات نیز نظارت تقویمی اَهمیت شایانی داشت، اولاً به خاطر ترس آنها و در ثانی شوق برای وقوع آنچه که اصطلاحاً به نام "حاکمیت هزاره" در بین مردم شایع شده بود. نیروهای محافظه کار کلیسا بر اساس نشانه‌های سال خلقت خود را قانع می‌کردند، اما جناح مترقی منتظر نشانه و اعلام روز قیامت بود. فرقه‌ی نسبتاً بزرگ "مونتیتیسم"‌ها در قرن دوم همکیشان خود را دعوت به ترک خانه و کلیسا کرده بود و در دشت "افروغیه" منتظر ظهور مسیح بودند.
زاهد و تارک دنیا "بِداد و نه رابیلیس" که در سال 700 میلادی از رهبران بزرگ مسیحیت بود، اولین کسی است که تاریخ حادثه‌ای را با به کار گرفتن عبارت "پیش از" میلاد بیان می‌کند. در عین حال هم او و هم دیگر کشیشان مسیحی از چند نظام متفاوت برای تعیین مبدأ تاریخ به طور همزمان استفاده می‌کردند. با اختراع صنعت چاپ کتاب در تاریخ 1400 میلادی، یکسری از متن‌های تثبیت شده به تعداد زیاد چاپ شد و در بسیاری از کشورها و مناطق در دسترس همگان قرار گرفت. این متن‌ها چیزی جز اعلام معیارهای ثابت مثل معیار طول، وزن، و زمان نبود. و بازرگانان روشنفکر آن زمان نیز مشغول ترویج استانداردهای بین المللی بودند، ترویج تجلی خدا در وجود بشر یعنی روز تولد عیسی شیوه‌ی غالب سالشماری در عین حال سرآغاز تاریخ شد.

جنبش اصلاح طلبی در دین مسیح که باعث انشعاب کلیسا به دو بخش شرقی (کلیسای کاتولیک روم) و غربی (به نمایندگی مارتین لوتر (3) ) در سال 1500 شد نیز نقش عمده‌ای بازی می‌کرد. سالشماری به شیوه‌ی کلیسای کاتولیک یعنی بر اساس سلسله مراتب حاکمیت پاپهای اَعظم طبعاً برای منشعبان اصلاح طلب قانع کننده نبود. حال که پس از جنبش اصلاح طلبانه اروپای متحد به صورت کشورهای متعدد، فرقه‌های مذهبی و مناطق متفاوتی تقسیم شده بود، شیوه‌ی شمارش سلاطین چهره‌ای مضحک به خود گرفته بود. دیگر هیچ قیصر رومی پیدا نمی‌شد که بتوان به عنوان نمادی مشترک به او تکیه کرد. مارتین لوتر فقط شیوه‌ی شمارش سال خلقت و "پس از میلاد" را می‌شناخت. بعدها نیز هم نگاه شکاک علوم طبیعی و هم تعدّد شیوه‌های سالشماری، روشِ سالشماری سال خلقت را بی مصرف کرد.

روحانی مسیحی "هانس مایر" (4) که این موضوع را عمیقاً مطالعه کرده بود، می‌گوید: سالشماری‌ای که برای تجلی خدا در وجود عیسی مسیح نقش مرکزی قائل است، برای نخستین بار در عصر نوزایی (رُنسانس) گسترش چشمگیری یافت. یعنی زمانی که رشته‌ی سنت‌های مذهبی در مسیحیت سُست و از هم گسسته می‌شد. تقویم انقلاب کبیر فرانسه نیز هرگز از حدّ تجربه‌ای ساختگی و ایجاد نظمی زیبایی شناسانه از نظام اعشاری اعداد گامی فراتر ننهاد. قدرتمندان جدید سعی کردند که تسلط خود را بر زمان تثبیت کنند، اما بدون دخالت و وسعت نظرهای مسیحیت نتیجه از حدّ ابداعی بی ریشه فراتر نرفت.
زمان کماکان دارای اهمیتی شایان بود و عادات کهنه چنان به آن گره خورده بود که علی رغم تلاش فرانسویان بریدن از آن کار ساده‌ای نبود. انقلابیون فرانسه شبانه روز را به دو بخش تقسیم کرده بودند، که هر بخش آن از 10 ساعت و هر ساعت از 100 دقیقه تشکیل شده بود، اقدام به مراتب دشوارتر این بود که سه روز به طول هفته اضافه کرده بودند. کسانی می‌توانند بر عصری نو رهبری کنند ولی زدودن رسوبات فرهنگی زمان می‌خواهد به قول‌ هانس مایر همیشه کسانی در فکر تعقلی و ریاضی کردن وضعیت زندگی مردم بوده‌اند، اما توده‌ها به آسانی خواهان بریدن از زمانی آشنا که کیفیت آن به کلی با طرح فرانسویان تفاوت داشت، نبودند.
در هم شکستن مسیحیت و یا جهت دادن آن از طریق ایجاد تقویمی نو، ظاهراً کار ساده‌ای به نظر می‌آمد، ولی گویا عاملان این حرکت قدرت عادت را دستِ کم گرفته بودند. مسیحیت به دلیل 1500 سال تجربه و تمرین، با تصورات مردم از حرکت زمان نسبتاً آشنا و عجین شده بود. بشر نمی‌توانست یکشنبه را به عنوان روز جشن تغییر دهد، ولی به عنوان روز تعطیل آن را حفظ کند. چرا مردم می‌بایستی تحت شعار "آزادی، برابری، برادری" سه روز بیشتر منتظر می‌شدند تا روز تعطیل فرابرسد؟ آیا فرانسویان حتی یک بار نمی‌توانستند تفاوت دو موضوع مجرد و مشخص را از هم تشخیص بدهند. شش روز کار در هفته به مراتب بهتر از نُه روز کار پیوسته بود. با این حال در خلال حکومت کمون پاریس (5) در 1871 تقویم انقلابیون چند صباحی سر زبانها بود. ولی کمونیست‌های روسی در 1917 می‌خواستند بر آتش مرده‌ی کمون پاریس از نو بدمند و تقویم آن را از نو احیاء کنند، با استقبال شایانی مواجه نشدند، ولی این خواسته 12 سال بعد دوباره مطرح شد. کمونیست‌ها خواهان دو روز تعطیل در هفته بودند، ولی این بار نیز با شکست مواجه شدند.
چنان که پیشتر گفتیم، انقلاب روس، حاکمیت فاشیستی موسولینی و هیتلر نقشه‌های بزرگی برای اصلاح تقویم داشتند که هدف اصلی آنها زدودن اَعیاد مذهبی از خودآگاهی جمعی مردم بود. اما تمام رؤیاهای آنها نیز نقش بر آب شد. آنچه که می‌خواستند نماد نخستین پیروزیشان باشد، تبدیل به جدی‌ترین شکست آنها شد. تقویم اجازه نداد که فرمانروایان با ابزار زور و قدرت بر او چیزی تحمیل کنند. این تجربه‌های تاریخی نکات بسیاری را به ما می‌آموزد، نخست اینکه عادت زدایی کار ساده‌ای نیست، دوم اینکه زمان در سازماندهی زندگی معاصر نیز جایگاهی مهم و مرکزی دارد. و سرانجام زمان را در صورتی می‌توان به طور اساسی تغییر داد که دیگر اجزاء زندگی نیز تغییر یافته باشند. آخرین بازی که بشر توانست به حریم مشترک تقدسهای کلیسایی و عملی حمله بیاورد و تغییری ریشه دار و جدی در تقویم ایجاد کند، اصلاح گریگوریانی تقویم بود که توانست 10 روز را از تقویم حذف کند. مردم غروب پنجشنبه‌ی چهارم اکتبر 1582 به بستر رفتند، صبح وقتی که از خواب برخاستند، روز جمعه پانزدهم اکتبر 1582 بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. Johanns XIII
2. Leo Ix
3. Martin Luther
4. Hans Maier
5. pariser kommunen

منبع مقاله :
اِریکسن، تروند برگ؛ (1385)، تاریخ زمان، ترجمه‌ی اردشیر اسفندیاری، تهران: نشر پرسش، چاپ اول