منابع شيعه در اصول و فروع دين(3)
نويسنده:علي رباني گلپايگاني
منبع:سایت اندیشه قم
احاديث ياد شده و احاديث بسيار ديگري كه پيروي از اهل‌بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را بر مسلمانان لازم دانسته است، به روشني بر مرجعيت علمي و ديني آنان دلالت دارد. و ثابت مي‌كند كه گفتار و رفتار اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ پس از قرآن كريم و سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ منبع و سرچشمه‌ي شناخت اصول و فروع ديني مي‌باشد.

اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ در نهج البلاغه

تا اين جا با ديدگاه قرآن كريم و احاديث نبوي در مورد مقام و منزلت علمي و عملي اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ و لزوم پيروي از آنان آشنا شديم. اينك مناسب است ديدگاه امام علي ـ عليه السّلام ـ كه خود باب مدينه‌ي علم پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و معيار حق و باطل است را در مورد جايگاه اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ در رهبري امت اسلامي جويا شويم، بدين منظور به نهج البلاغه رجوع مي‌كنيم و بخش‌هايي از سخنان آن حضرت را در اين خصوص يادآور مي‌شويم:
ـ «هم عيش العلم و موت الجهل... لا يخالفون الحق و لا يختلفون فيه، هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق فى نصابه و انزح الباطل عن مقامه...»؛[1] اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ مايه‌ي حيات دانش و مرگ ناداني‌اند، با حق مخالفت نمي‌كنند، و در آن اختلاف نمي‌ورزند، آنان پايه‌هاي اسلام و پناهگاه‌هاي امن براي پناهندگي‌اند. به واسطه‌ي آنان حق به جايگاه خود مي‌نشيند، و باطل پاكسازي مي‌شود.
ـ «فأين يتاه بكم و كيف تعمهون و بينكم عترة نبيكم و هم أزمة الحق، و اعلام الدين، و ألسنة الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، و ردوهم ورود الهيم العطاش»؛[2] شما را با حيرت و سرگرداني به كجا مي‌برند؟ و چگونه گمراه مي‌شويد، با آن كه عترت پيامبرتان در ميان شمايند. آنان زمامداران حق، و نشانه‌هاي دين، و زبان‌هاي راستي‌اند، پس آنان را در بهترين منزل‌هايي كه قرآن برايشان مقرّر داشته جاي دهيد، و چونان شتر تشنه به سوي چشمه‌ي زلال و گواراي معرفت آنان، روي آوريد.
ابن ابي الحديد در شرح اين قسمت از كلام امام ـ عليه السّلام ـ گفته است: اگر گفته شود اين سخنان امام ـ عليه السّلام ـ بر عصمت اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ دلالت مي‌كند، رأي اصحاب شما در اين باره چيست؟ سپس در پاسخ گفته است: ابو محمد بن متوبه در كتاب «الكفاية» تصريح كرده است بر اين كه علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ معصوم است. اگر چه ما عصمت او را به عنوان امام واجب نمي‌دانيم، زيرا عصمت شرط امامت نيست، ولي دلايل و نصوص بر عصمت آن حضرت دلالت مي‌كند، و اين وصف از ويژگي‌هاي او در ميان صحابه‌ي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ به شمار مي‌رود.[3]
ـ «انظروا أهل بيت نبيّكم، فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم، فلن يخرجوكم من هدي، و لن يعيدوكم فى ردي، فان لبدوا فالبدوا، و ان نهضوا فانهضوا، ولا تسبقوهم فتضلّوا، ولا تتأخّروا عنهم فتهلكوا»؛[4] به اهل‌بيت پيامبرتان بنگريد، سمت و جهت آنان را برگزينيد، و از آنان پيروي كنيد، زيرا آنان شما را از مسير هدايت بيرون نخواهند برد، و به وادي گمراهي باز نخواهند گرداند. اگر ايستادند، بايستيد، و اگر حركت كردند حركت كنيد، از آنان پيشي نگيريد كه گمراه خواهيد شد، و از آنان فاصله نگيريد كه هلاك خواهيد گرديد.
نكته‌اي كه در پايان اين بحث بر آن تأكيد مي‌كنيم اين است كه ائمه اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ در حقيقت ترجمان و زبان قرآن و سنت پيامبر بوده‌اند، يعني آنچه آن بزرگواران در زمينه‌ي معارف و احكام الهي بيان كرده‌اند تفسير و تبيين قرآن و سنت بوده است. چنان كه در احاديثي كه در بحث مربوط به كتاب و سنّت از آنان نقل شده، بر اين مطلب كه هيچ چيزي نيست مگر اين كه حكم آن در قرآن كريم و سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ آمده است، تأكيد شده است، ولي بر اين مطلب نيز تأكيد نموده‌اند كه همه‌ي معارف و احكام وارد در كتاب و سنت را كسي جز آنان كه راسخان در علم و وارثان علوم نبوي‌اند نمي‌دانند؛ امام علي ـ عليه السّلام ـ در اين باره فرموده است:
«ذلك القرآن فاستنطقوه، و لن ينطق ولكن اخبركم عنه، ألا انّ فيه علم ما يأتى و الحديث عن الماضى، و دواء دائكم، و نظم ما بينكم»؛[5] از قرآن بخواهيد كه با شما سخن بگويد، ولي سخن نخواهد گفت (حقايق و معارف خود را آشكار نخواهد كرد) ولي من از قرآن به شما خبر مي‌دهم (حقايق و معارف آن را بيان مي‌كنم) آگاه باشيد كه علم آينده، و داستان گذشته، و دواي دردهاي شما، (در حيات اخلاقي و معنوي) و نظم در حيات اجتماعي شما ـ همگي ـ در قرآن است.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرموده است: «كتاب الله، فيه نبأ ما قبلكم و خبر ما بعدكم و فصل ما بينكم و نحن نعلمه»؛[6] خبر گذشته و آينده و معيار داوري در حيات شما در قرآن كريم است، و ما آن را مي‌دانيم.
آن حضرت در جاي ديگر فرموده است: «نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تأويله»؛[7] ما راسخان در علم هستيم، و ما تأويل قرآن را مي‌دانيم.
و در جاي ديگر فرموده است: «والله انّى لأعلم كتاب الله من اوّله الي آخره، كانّه فى كفّى فيه خبر السماء و خبر الأرض، و خبر ما كان و خبر ما هو كائن، قال الله عزّ و جلّ: (فيه تبيان كلّ شيء)».[8]
احاديثي كه از ائمه‌ي اطهار ـ عليهم السّلام ـ در اين باره روايت شده بسيار است.

د) عقل و خرد

يكي از منابع مذهب شيعه، عقل و تفكر عقلي است. روشن‌ترين دليل بر حجيت و اعتبار تفكر عقلي اين است كه اثبات وجود خدا و ضرورت دين و شريعت وابسته به تفكر و استدلال عقلي است.

قرآن و تفكر عقلي

قرآن كريم تفكر عقلي را به رسميت شناخته و با تأكيد بسيار به آن توصيه كرده است. چنان كه مي‌فرمايد:
«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ».
«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ».[9]
قرآن كريم، علاوه بر اين كه خردمندان و متفكران در نظام آفرينش را مي‌ستايد، كساني را كه خرد و عقل خويش را در جهت شناخت حقايق و اسرار هستي، كه سرانجام انسان را به خداشناسي رهنمون مي‌گردد، به كار نمي‌برند، نكوهش نموده است. چنان كه مي‌فرمايد:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ».[10]
«وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ».[11]
گذشته از اين، قرآن كريم، خود در اثبات عقايد ديني از برهان و استدلال عقلي بهره گرفته است. در مورد توحيد چنين استدال كرده است.
«لَو كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[12]
بر اثبات معاد برهان ذيل را اقامه كرده است:
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ».[13]
و بر لزوم پيروي از رهبران معصوم الهي چنين استدلال كرده است.
«أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ».[14] و نمونه‌هاي بسيار ديگر.
قرآن كريم از مشركان و كافران مي‌خواهد كه، اگر به راستي به راه و روش خود ايمان دارند، برهان خود را اقامه كنند.
«قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ».[15]
آنگاه با صراحت تمام يادآور مي‌شود كه آنا جز از ظن و گمان خويش پيروي نمي‌كنند، و اهل يقين و برهان نيستند:
«إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ».[16]
از ديدگه قرآن منطق مشركان و كافران جز اين نبوده است كه به روش نياكان خود استناد مي‌جستند، و حال آن كه روش آنان غير عاقلانه و خارج از طريق هدايت بوده است. «وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ».[17]

پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و تفكّر عقلي

پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ از جانب خداوند مأموريت داشت كه مردم را به بهره‌گيري از روش حكمت، موعظه‌ي پسنديده و جدال احسن به توحيد و آيين الهي دعوت كند « ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ».[18]
اين روش‌هاي سه گانه، همگي، عقلي و فكري است، ‌ولي از نظر سطح و مرتبه‌ي تعقل و تفكر متفاوتند، موعظه‌ي حسنه در نازل‌ترين سطح، جدل در سطح متوسط، و حكمت در مرتبه‌ي عالي تفكر و تعقل قرار دارد. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، در زمينه‌ي عقايد اسلامي، از همه‌ي اين روش‌ها بهره گرفته است. گذشته از آيات قرآن كه نمونه‌هايي از اين روش‌ها را بيان كرده است، در كتاب‌هاي حديث و تاريخ اسلام نيز نمونه‌هاي ديگر از آن نقل شده است:
1. يكي از عماي يهود نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ آمد و دو پرسش ذيل را مطرح كرد:
الف) خداوند كجاست؟
ب) خداوند چگونه است؟
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در پاسخ او فرمود:
الف) خداوند مكان خاصي ندارد، زيرا محدود نيست، پس او در هر مكاني هست.
ب) خداوند را نمي‌توان به كيفيت وصف كرد، زيرا كيفيت آفريده‌ي خداوند است، و خداوند به صفات آفريده‌هايش وصف نمي‌شود.[19]
2. يكي ديگر از علماي يهود پرسش‌هايي را از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ پرسيد و آن حضرت به آنها پاسخ داد:
الف) از چه راهي وجود خدا را اثبات مي‌كنيم؟
پاسخ: از راه آيات و نشانه‌هاي او. (برهان اِنّي).
ب) با اين كه همه‌ي انسان‌ها آفريده‌ي اويند، چرا عده‌اي را به پيامبري برگزيده است؟
پاسخ: زيرا آنان پيش از ديگران به ربوبيت خداوند اقرار كرده‌اند. (اصل شايستگي در رهبر).
ج) به چه دليل خداوند از صفت ظلم پيراسته است؟
پاسخ: زيرا ناپسندي آن را مي‌داند، ‌و نيازي به ظلم كردن ندارد، «لعِلْمه بقُبْحه و استغنائه عنه».[20]
نكته‌ي جالب توجه اين است كه دليل عقلي متكلمان عدليه بر اثبات عدل الهي، همين دليل است. چنان كه محقق طوسي در تجريد الاعتقاد گفته است:
«و علمه و استغناؤه يدلاّن علي انتفاء القبح عن افعاله»؛[21] علم و بي‌نيازي خداوند بر نفي قبح از افعال الهي دلالت مي‌كنند.

ائمه‌ي اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ و تفكر عقلي

در عصر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در ميان مسلمانان دسته‌بندي فرقه‌اي و روش‌هاي كلامي مختلفي وجود نداشت. گفتگوهاي كلامي و اعتقادي با بت‌پرستان و اهل كتاب صورت مي‌گرفت. ولي در عصر ائمه‌ي اطهار ـ عليهم السّلام ـ اختلافات فرقه‌اي و روش فكري و كلامي گوناگون پديد آمده بود. گروهي بر ظواهر آيات و روايات جمود مي‌ورزيدند و هرگونه بحث و تفكر عقلي را ممنوع مي‌دانستند، گروهي ديگر در پي آن بودند كه همه‌ي معارف و احكام را با عقل خود اثبات يا تبيين كنند. اهلِ حديث نماينده‌ي روش نخست، و معتزله نماينده‌ي روش دوم بودند. در اين ميان اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ روش ميانه‌اي را برگزيده و ديگران را از هر گونه افراط و تفريط بر حذر مي‌داشتند.
امام علي ـ عليه السّلام ـ در مورد جايگاه عقل در شناخت خداوند فرموده است:
«لم يطلع العقول علي تحديد صفته و لم يحجبها عن واجب معرفته»؛[22] عقل‌ها را بر درك كنه صفت خويش آگاه نساخته است، و از معرفت واجب خويش محروم ننموده است.
از ديدگاه اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ عقل در شناخت اصول و مبادي دين، هم در حوزه‌ي جهان‌بيني و هم در حوزه‌ي ايدئولوژي توانا و خودكفاست، ولي در تفاصيل احكام الهي به رهنمودهاي و حياني نيازمند است. بر اين اساس عقل و وحي دو حجّت خداوند بر بندگان به شمار آمده است. اما كاظم ـ عليه السّلام ـ فرموده است:
«انّ لله علي النّاس حجّتين: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، امّا الظاهرة فالرُّسل و الانبياء و الأئمة و امّا الباطنة فالعقول».[23]
در مكتب اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ عقل و وحي مكمّل يكديگرند. از يك سو، پيامبران با رهنمودهاي وحياني خود عقول بشر را بارور و شكوفا مي‌سازند، و از سوي ديگر، ‌عقول بشر حجت‌هاي الهي را تحكم و تأييد مي‌كنند. امام علي ـ عليه السّلام ـ يكي از اهداف بعثت پيامبران را شكوفا ساختن عقول بشر دانسته و فرموده است:
«و ليثيروا لهم دفائن العقول».[24] و امام كاظم ـ عليه السّلام ـ عقول را مكمّل حجّت‌هاي الهي دانسته و فرموده است: «ان الله تبارك و تعالي، أكمل للنّاس الحجج بالعقول».[25]

علماي شيعه و تفكّر عقلي

علماي شيعه، با الهام‌گيري از كتاب و سنت، براي عقل در حوزه‌ي معرفت دين جايگاه برجسته و شايسته‌اي قايل شده‌اند. از يك سو، متكلمان اماميه اصل حسن و قبح عقلي را پذيرفته و عدل الهي را بر پايه‌ي آن اثبات و تبيين كرده‌اند و از سوي ديگر، ‌فقهاي اماميه عقل را در عرض كتاب و سنت به عنوان يكي از منابع و مدارك احكام شرعي دانسته، قاعده‌ي ملازمه‌ي ميان حكم عقل و شرع را تأسيس كرده‌اند. و اين، علاوه بر نقش ابزاري عقل در فهم كتاب و سنت است، كه قراين و اعتبارات عقلي مي‌تواند راهگشاي مفسّران و مجتهدان در تفسير قرآن كريم و استنباط احكام الهي از قرآن و سنت باشد.
تذكر اين نكته در اين جا لازم است كه آن چه به عنوان حجت الهي بر بشر در عرض وحي به شمار آمده است، مستقلات و يا ملازمات روشن عقلي است، و نه ظنون و احتمالات فكري كه از نوع قياس و استحسان است. بدين جهت، در مكتب اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ ، و به پيروي از آن در فقه اماميه، عقل به عنوان راه استواري براي استنباط احكام الهي به رسميت شناخته شده است، ولي از قياس و استحسان كه پشتوانه‌اي جز ظن و گمان ندارد، به شدّت نهي گرديده است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ خطاب به ابان بن تغلب فرمود:
«انّ السنّة لا تقاس، الا تري انّ‌ المرأة تقضى صومها و لا تقضى صلاتها، يا أبان انّ السنّة اذا قيست محق الدين»؛[26] قياس (تشبيه و تمثيل) در سنت (شريعت الهي) اعتبار ندارد، بدين جهت در اسلام قضاي روزه بر زن (كه به دليل عذر زنانگي نتوانسته است روزه بگيرد) واجب است ولي قضاي نماز واجب نيست. (با اينكه اهميت نماز در اسلام از روزه بالاتر است) اي ابان، اگر سنت و شريعت الهي با قياس ارزيابي شود، دين نابود خواهد شد.
حاصل آن كه عقل در موضوع دين شناسي و معرفت ديني نقش‌هاي گوناگوني را ايفا مي‌كند:
1. پايه‌هاي اوليه دين را اثبات مي‌كند، مانند وجود خدا و برخي از صفات الهي كه مبناي اثبات شريعت است، و اثبات ضرورت دين و شريعت و...
2. در عرض وحي مي‌تواند پاره‌اي از احكام شريعت را به دست آورد. و به عنوان يكي از منابع و مدارك احكام شرعي به شمار آيد. (مستقلات و ملازمات عقليه).
3. به عنوان ابزار فهم كتاب و سنت نقش معرفتي مهمي را ايفا مي‌كند. در اين جا عقل در طول وحي (كتاب و سنت) است نه در عرض آن، و چون نوري است كه وسيله‌ي ديدن اشياء است، و خود، چيزي را به آنها نمي‌افزايد.
4. در قلمروي محدود به تبيين عقلاني احكام ديني مي‌پردازد، و فلسفه و حكمت آنها را بيان مي‌كند. البته نقش عقل در اين حوزه به ويژه در عبادات بسيار محدود است. و آنچه از طريق تفكر عقلي يا معرفت علمي در مورد فلسفه و حكمت احكام الهي مي‌توان گفت، غالباً به گونه‌اي نيست كه بتوان علّت اصلي و فلسفه‌ي نهايي آن را به دست آورد. بدين جهت، توسعه و تعميم حكم از يك موضوع به موضوعات ديگري كه با موضوع حكم مشابهت‌هايي دارند دشوار است.[27]

پی نوشت ها:

[1] . نهج البلاغه، خطبه‌ي 239، ص825.
[2] . همان، خطبه‌ي 87.
[3] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد (چهار جلدي)، ج4، ص131.
[4] . همان، خطبه‌ي 97.
[5] . نهج البلاغه، خطبه‌ي 158.
[6] . اصول كافي، ج1، ص50، كتاب فضل العلم، باب الرد الي الكتاب و السنّة، حديث 9.
[7] . همان, كتاب الحجة، باب الراسخين فى العلم، حديث 1، ص166.
[8] . همان، باب انّهم يعلمون علم الكتاب كلّه، حديث 4، ص178.
[9] . آل عمران/190 ـ 191.
[10] . انفال/22.
[11] . يونس/100.
[12] . انبياء/22.
[13] . مؤمنون/115.
[14] . يونس/35.
[15] . بقره/11.
[16] . انعام/116.
[17] . بقره/170.
[18] . نحل/125.
[19] . توحيد صدوق، ص310، باب 44، حديث 1.
[20] . همان، ص397، باب 61.
[21] . كشف المراد، مقصد سوم، ‌فصل سوم.
[22] . نهج البلاغه، خطبه‌ي 49.
[23] . اصول كافي، ج1، ص13، كتاب العقل و الجهل، حديث 12.
[24] . نهج البلاغه، خطبه‌ي اول.
[25] . اصول كافي، ج1، ص13، كتاب العقل و الجهل، حديث 12.
[26] . وسائل الشيعه، ج18، ص25.
[27] . جهت آگاهي بيشتر در مورد نقش و جايگاه عقل در فهم و استنباط احكام شريعت به كتاب‌هاي ذيل رجوع شود: اسلام و مقتضيات زمان، اثر استاد شهيد مطهري؛ دروس فى علم الاصول، تأليف آيت الله شهيد صدر؛ شريعت در آينه‌ي معرفت، تأليف استاد آيت الله جوادي؛ القواعد الاكلامية، اثر نگارنده‌ي اين سطور.