امیرالمؤمنین علیه السلام از دیدگاه قرآن
شیعیان به راحتی می پذیرند که ذوات مقدس ائمه اطهار علیهم السلام و همچنین حضرت زهرا علیها السلام با دیگران تفاوت زیادی دارند. خدای متعال این وجودهای پاک، نورانی و ملکوتی را در میان ما قرار داده است تا از علوم و راهنمایی های ایشان استفاده کنیم. لکن برخی به دلیل ضعف معرفت، گمان می کنند که آنها نیز انسان هایی مانند ما هستند، یا حداکثر یک گام از ما جلوترند! آنان توجه ندارند که ما هر چه تلاش کنیم به پایین ترین مراتب مقام و عظمت آن بزرگواران نخواهیم رسید. به هر حال، ممکن است درمورد ائمه علیهم السلام بسیاری از مطالبی را که ما به آنها استناد می کنیم و تردیدی در آنها نداریم، برای برادران اهل تسنن محل تأمل باشد. البته شاید بسیاری از آنها مقصر هم نباشند، چون در شرایطی زندگی کرده اند که غیر از این برای آنها باور کردنی نیست. اما سخن در این است که در مقام بحث و استدلال، آیا دلایل روشن و قانع کننده ای وجود دارد که براساس آن بتوان حساب حضرت علی علیه السلام را از دیگران جدا کرد؟ بهترین دلیل برای بحث با اهل سنّت، که بتواند مورد پذیرش آنها قرار بگیرد، در درجة اول آیات قرآن است؛ آیا می توانیم به آیه ای از قرآن استناد کنیم که حضرت علی علیه السلام شخصیتی متفاوت و ممتاز از دیگران دارد؟ بسیاری از علمای شیعه و نیز علمای اهل سنّت کتاب های فراوانی در زمینة آیاتی که در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است تألیف کرده اند. یکی از این آثار کتاب «شواهد التنزیل» است که عالم به نام سنی، «حافظ حسکانی نیشابوری حنفی» آن را تألیف کرده است. تمام این کتاب قطور که حدود 700 صفحه است، دربارة آیاتی است که در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بین علیهم السلام نازل شده و روایات مربوط به هر آیه را ذیل آن آورده است. علمای دیگری از اهل تسنن نیز چنین کاری را انجام داده اند و با تألیف کتاب های متعددی، آیات و روایات مربوط به امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام را جمع آوری و پیرامون آنها بحث کرده اند. حتی گاهی این کار سبب شده که دیگران در سنّی بودن آنان تردید روا داشته و بگویند که آنها احتمالاً شیعه بوده اند. به هر حال خود علمای اهل تسنن از ابن عباس نقل کرده اند که 300 آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است. هم چنین از «مجاهد» که یکی از بزرگان، علما و مفسران اهل سنّت در قرن اول است، نقل شده است که 70 آیه در شأن امیرالمؤمنین علی علیه السلام نازل شده است که هیچ کس در آن آیات با آن حضرت شریک نیست. درمورد برخی از آن 300 آیه ممکن است گفته شود که مصداق اکمل و اتمّ آن امیرالمؤمنین علیه السلام است، ولی اختصاصی به آن حضرت ندارد؛ هفتاد آیه در قران نازل شده که مخصوص شخص امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ «لَم یُشَارِکهُ فِیهِ أَحَدٌ». ما باید قدر و ارزش بزرگان و گذشتگان خود را بیشتر بدانیم. این بزرگان زحمات فراوانی را متحمل شدند تا ما افتخار شیعه شدن را یافتیم. ما باید ارزش زحمات آنها را دانسته و اعتقادات خود را تقویت کنیم و این امانت را به درستی در اختیار نسل آینده قرار دهیم. یکی از علمای بزرگ شیعه مرحوم «سیدهاشم بحرانی» صاحب «تفسیر برهان» است. وی در زمنیه فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام کتابی به نام «غایه المرام فی حجه الخصام» با حجمی در حدود 750 صفحه در قطع رحلی نوشته است. این کتاب مشتمل بر حدود 450 باب است. ایشان در این کتاب ابتکاری به خرج داده است که بنده مانند آن را در جای دیگر ندیده ام. هر یک از ابواب این کتاب در دو بخش است: بخش اول شامل روایاتی است که اهل تسنن نقل کرده اند و بخش دوم مربوط به روایاتی است که از علمای شیعه نقل شده است. در بعضی از ابواب تعداد روایاتی که اهل تسنن نقل کرده اند بیش از روایاتی است که از طریق شیعه نقل شده اس. حتی در برخی موارد روایات منقول از اهل تسنن دوبرابر روایاتی است که علمای شیعه نقل کرده اند. مرحوم «سیدهاشم بحرانی» بااین ابتکار به صورت ضمنی مقایسه ای بین تعداد روایات منقول از شیعه و سنی در شأن حضرت امیر علیه السلام انجام داده است خداوند او را مهمان حضرت علی علیه السلام قرار دهد. در این قسمت چند نمونه از آیاتی را که در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است مرور می کنیم.

1. علی علیه السلام شاهد رسالت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله

آیا در قران آیه ای دال بر این مطلب وجود دارد که در میان امت اسلامی کسی نزول وحی بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله را درک کرده است؟ آیا تا به حال به چنین آیه ای برخورد کرده اید؟ چند آیه از قرآن دربارة کسی است که بر رسالت پیغمبر صلّی الله علیه و آله در کنار گواهی خدا، شهادت می دهد. در یکی از این آیات به این مطلب نیز اشاره دارد که این شاهد، دنباله رو و تالی تلو پیغمبر صلّی الله علیه و آله است: اَفَمَن کانَ عَلی بَیِّنَهٍ مَن رَبِّهِ وَ یَتلُوهُ شاهِدٌ مُنهُ؛1 آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجتی روشن است و شاهدی از [خویشان] وی پیرو او است [دروغ می بافد]؟ آیة فوق یکی از آیاتی است که در «غایه المرام» مرحوم بحرانی –که ذکر آن گذشت- نیز نقل شده و از مواردی است که تعداد روایات اهل سنّت در ذیل ان بیش از روایات شیعه است. در این آیه از کسی سخن گفته می شود که از طرف خدا دارای بیّنه و دلیل روشن است؛ خدا برای او راه روشنی قرار داده و او به آن راه مسلط است و به دنبال وی کسی می آید که شاهد او و از خود او است؛ وَیَتلُوهُ شاهِدٌ مِنهُ، تالی و دنباله رو او است. به عبارت دیگر اشاره دارد به این که بعد از پیامبر، ولایت امر به او می رسد. البته فعلاً در این جا نمی خواهیم با این آیه بر امامت استدلال کنیم. در ذیل این آیه 23 روایت از طرق اهل سنّت نقل شده، مبنی بر این که «شاهد» مورد اشاره در این آیه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است، و این در حالی است که از طریق شیعه 11 روایت به این مضمون نقل شده است. البته درمورد این که چرا تعداد روایات شیعه کمتر است، می توان احتمالاتی از قبیل تقیه نمودن شیعیان و یا از بین رفتن و سوزانده شدن متون اصلی روایی شیعه در عصرهای پیشین را مطرح کرد. اما چرا در این آیه نفرموده است «یتلوه اخوه» یا «یتلوه ابن عمه» و یا «یتلوه رجلٌ منه» بلکه می-فرماید «یتلوه شاهدٌ منه»؟ چرا می گوید کسی که از خانوادة او است شاهد رسالت است؟! نباید تصور کرد که این شهادت از قبیل شهادتی است که من و شما بر زبان جاری می کنیم و می گوییم «اَشهَدُ أَنَّ مُحُمَّداً رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله»؛ چرا که چنین شهادتی اختصاص به یک نفر ندارد تا آیه بفرماید «یتلوه شاهدٌ»، و آن شاهد هم از خود او و دارای قرابت و ارتباط نزدیک با او و «مِنهُ» باشد. از این رو شهادت مورد اشاره در این آیه قطعاً با شهادتی که من و شما بر زبان جاری می کنیم تفاوت دارد. این شهادت باید شهادت کسی باشد که گفت: من «ریح النبوه» را استشمام می کردم،2 صدای وحی را می شنیدم و وحی را می دیدم، درمورد او فرمود: اِنَّکَ تَسمَعُ ما أَسمَعُ وَ تَری ما أَری.3 همچنین اگر مقصود از شهادت در این آیه «ایمان» باشد، این اشکال پیش می آید که غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام مؤمنان دیگری نیز بودند. حتی اگر ابتدای رسالت را هم در نظر بگیریم غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت خدیجه علیهاالسلام هم بود. از این رو اگر مقصود ایمان بود، کلمه شاهد را به صورت جمع می-آورد نه به صورت مفرد. بدین روی باید بگوییم منظور از شهادت در این آیه شهادتی است که مبتنی بر «درک عینی» باشد. برای آن که مشخص شود چه کسی قادر بر ادای چنین شهادتی است، می فرماید این شاهد از خود اوست: «شاهِدٌ مِنهُ». کسانی که از اقوام، خانواده ها، قبیله و عشیرة دیگری هستند «شاهدٌ منه» بر آنها اطلاق نمی شود. هم چنین از اهل بیت پیغمبر صلّی الله علیه و آله نیز کسی ادعا نکرده است که این شاهد من هستم؛ هیچ کس غیر از حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام چنین ادعایی نکرده است. در هیچ روایتی نیز نقل نشده که منظور از این شاهد که از اهل بین پیغمبر صلّی الله علیه و آله است، کسی غیر از حضرت علی علیه السلام باشد. از این رو مراد از «شاهد منه» در این آیه قطعاً امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و این فضیلت تنها اختصاص به آن حضرت دارد.

2. حضرت علی علیه السلام حامل علم الکتاب

در آیه ای دیگر می فرماید:
قٌل کَفی بِاللهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ؛4 بگو: کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد. خدای متعال برای دلداری پیامبر صلّی الله علیه و آله می فرماید: از این که گروهی تو را تکذیب کرده و رسالت تو را قبول نمی کنند، نگران مباش؛ خدا شهادت می دهد که تو رسول او هستی و یک نفر دیگر نیز بر رسالت تو شاهد است. این شاهد کسی می تواند باشد که شهادت او در کنار شهادت خدا بر رسالت پیغمبر صلّی الله علیه و آله موجب آرامش خاطر حضرت حضرت رسول علیه السلام گردد؟ می فرماید او کسی است که «عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ». در آیه پیشین فرمود «یتلوه شاهد منه»، آن شاهد از خود پیغمبر صلّی الله علیه و آله و از اهل بیت او است و در این برای معرفی کسی که شاهد بر رسالت است می فرماید: آن شاهد دارای «علم الکتاب» است. در تفسیر این آیه و بیان مقصود از «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ» حدیثی از امام صادق علیه السلام وارد شده است که خلاصة آن چنین است: امام علیه السلام به راوی می فرماید: آن کسی که تخت بلقیس را در یک چشم بر هم زدن از «سبا» برای سلیمان آورد چه علمی داشت؟ راوی در جواب امام علیه السلام گفت: اَلَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ؛ کسی که بهره ای از علم کتاب داشت. امام علیه السلام فرمود: آیا می دانی کسی که علمی از کتاب داشته باشد با آن کس که علم تمام کتاب را داشته باشد چه تفاوتی دارد؟ او به کمک علم ناچیزی که از کتاب داشت، توانست در یک چشم برهم زدن، تخت بلقیس را از یمن به فلسطین بیاورد. سلیمان قبل از آن که چشمش را بر هم زند تخت بلقیس را در آن جا حاضر دید. این قدرت در سایة علم ناچیزی بود که آن شخص از کتاب داشت. امام صادق علیه السلام فرمود: علم «اَصف بن برخیا» نسبت به آن علمی که نزد ما است مانند قطره ای است در مقابل دریا. او یک قطره از آن دریا را داشت و چنان قدرتی را پیدا کرد، وَ عِندَنا وَ اللهِ عِلمُ الکِتابِ کُلُّهُ؛ 5 به خدا قسم علم تمام کتاب نزد ما است. کتابی که یک قطره از علمش آن قدرت را به «آصف بن برخیا» بخشید، به کسی که تمام علم آن را داشته باشد چه قدرت و عظمتی می بخشد؟! و طبق فرمایش امام صادق علیه السلام امامان معصوم علیهم السلام و در صدر آنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام کسانی هستند که علم تمام کتاب نزد ایشان است. آری، چون حضرت علی علیه السلام کسی بود که «علم همة کتاب» نزد او بود، از این رو هنگامی که بر صدق گفتار پیغمبر صلّی الله علیه و آله شهادت بدهد، می توان شهادت او را در کنار شهادت خدا آورد: کَفی بِاللهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ علِمُ الکِتابِ.6 در ذیل این آیه، علمای اهل تسنن نیز چندین حدیث آورده اند که منظور از «مَن عنده عِلمُ الکِتابِ» علی بن ابی طالب علیه السلام است.

3. مقام حضرت علی علیه السلام در آیه «مباهله»

یکی از مهم ترین و روشن ترین آیاتی که بیان کننده فضیلت و مقام والای حضرت علی علیه السلام می باشد آیه مباهله است. این آیه آن حضرت را عِدل و هم سنگ پیامبر علیه السلام قرار می دهد. خلاصه داستان مباهله از این قرار است که زمانی که دعوت پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله در تمام جزیره العرب گسترش پیدا کرد، آن حضرت با آیاتی که خطابش به اهل کتاب (یهود و نصاری) بود آنها را به ایمان دعوت کرد؛ آیاتی با این مضمون که پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله پیش از این برای شما معرفی شده است و شما او را به خوبی می شناسید (یَعرِفُونَهُ کَما یَعرِفُونَ أَبناءَهُم)7 و او همان کسی است که حضرت موسی و حضرت عیسی بشارت ظهور او را داده اند (وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأتِی مِن بعَدِی اسمُهُ أَحمَدُ).8 نجران یکی از مناطق جنوب جزیره العرب و از پایگاه های اهل کتاب بود و در آن جا علما و دانشمندان مسیحی فراوانی زندگی می کردند. هنگامی که این خبر منشر شد و به نجران رسید، گروهی از علمای نجران برای بحث و مناظره با پیغمبر صلّی الله علیه و آله به مدینه آمدند. پیامبر صلّی الله علیه و آله آنان را به حضور پذیرفت و مناظره آغاز شد: نجرانیان پرسیدند: شما پسر چه کسی هستی؟ پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: من پسر عبدالله هستم. پس از آن دوباره درمورد پدران چند نفر از پیشینیان سؤال کردند و حضرت پاسخ آنها را دادند. سپس گفتند: عیسی پسر چه کسی بود؟ چون حضرت عیسی علیه السلام پدر نداشت، آنها منتظر بودند که حضرت در جواب این سؤال هم چون خود آنان بگوید عیسی پسر خدا بود. پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله تأملی کرد و بلافاصله آیه ای به این مضمون نازل شد که حضرت عیسی علیه السلام مِثل حضرت آدم علیه السلام است: إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِندَاللهِ کَمَثَلِ آدَمَ.9 اگر هر انسانی باید پدر داشته باشد، پس آدم نیز باید پدر داشته باشد. اگر حضرت عیسی مادر داشت، حضرت آدم که هیچ یک از پدر و مادر را نداشت؛ اما خداوند حضرت آدم را بدون این که پدر و مادری در آفرینش او مؤثر باشند خلق کرد: إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِندَاللهِ کَمَثَلِ آدَمَ. با این پاسخ علمای نجران در بحث محکوم شدند؛ اما این حال حاضر به پذیرش اسلام نشدند و گفتند مباهله می کنیم. مباهله مراسمی بود که در ادیان سابق نیز شناخته شده بود. زمانی که دو طرف بحث نمی توانستند یکدیگر را قانع کنند، مقابل هم می-ایستادند و به این صورت نفرین می کردند: «خدایا! هر یک از ما را که بر باطل هستیم با عذاب خود هلاک کن!» آنها پیشنهاد مباهله را مطرح کرده و پیغمبر صلّی الله علیه و آله نیز پذیرفتند و قرار شد چند روز بعد، پس از این که دو یا سه روز روزه گرفتند، برای مباهله حاضر شوند. پس از این که پیامبر این پیشنهاد را پذیرفتند این آیه نازل شد: فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبناءَنا وَ أَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ أَنفُسَنا وَ أَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ؛10 پس بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و خودمان و خودتان را فراخوانیم؛ سپس مباهله و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم. هنگام مباهله ،پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله همراه با امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمة زهرا علیها السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام آمدند. با وجود این که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله چندین همسر داشتند –و در آیه نیز تعبیر «نِساءَنا» آمده است- ولی هیچ یک از آنها را با خود نیاوردند، و فقط علی بن ابی طالب، فاطمة زهرا، امام حسن و امام حسین: را با خود همراه کردند. اسقف نجران هنگامی که از دور چهره های نورانی آن بزرگواران را دید به نصاری گفت: من چهرة کسانی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جا بکند، خداوند دعای آنها را مستجاب خواهد کرد. با چنین کسانی مباهله نکنید که آتشی نازل خواهد شد و همة شما در آن خواهید سوخت و تا روز قیامت هیچ نصرانی ای در عالم باقی نخواهد ماند؛ پس برگردید و از این مباهله صرف نظر کنید! در نهایت نیز علمای نجران حاضر به مباهله با پیامبر صلّی الله علیه و آله نشدند و دادن جزیه را پیشنهاد کردند.11 درمورد آیه شریفة مباهله یکی از مباحث این که براساس آنچه در آیه آمده، پیامبر صلّی الله علیه و آله به جز حسن و حسین علیهماالسلام فرزند دیگری نداشت، بنابراین همراه آوردن آن دو بزرگوار مطابق آیه بود؛ اما چرا با وجود این که در آیه تعبیر «نسائنا» ذکر شده، پیغمبر صلّی الله علیه و آله هیچ یک از همسرانش را نیاورد و به جای آنها دختر خود را آورد؟ همچنین در آیه علاوه بر «ابنائنا» و «نسائنا»، «انفسنا» نیز ذکر شده است، اما چرا پیامبر صلّی الله علیه و آله علاوه برخودشان حضرت علی علیه السلام را نیز با خود آوردند؟ اگر منظور از «انفسنا» شخص پیغمبر صلّی الله علیه و آله است، آوردن حضرت علی علیه السلام چه دلیلی داشت؟ اگر مقصود آیه این است که خود پیامبر صلّی الله علیه و آله همراه با همسران و فرزندانش در مباهله شرکت کند، چرا آن حضرت نه تنها هیچ یکی از همسران خود را نیاورد، بلکه حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام و فرزندان آن دو بزرگوار را برای مباهله آورد؟ روایات فراوانی به این مضمون نقل شده است که این بزرگواران کسانی بودند که دعای آنها به اجابت می رسید و اگر آنها دعا می کردند، اهل باطل نابود می شدند و فرد دیگری صلاحیت این کار (حضور در این مباهله) را نداشت. در این میان، حضرت علی علیه السلام مصداق «انفسنا» است؛ یعنی فقط حضرت علی علیه السلام است که به منزلة جان و نفس پیامبر صلّی الله علیه و آله است. این فضیلت که احدی با امیرالمؤمنین علیه السلام در آن شریک نبوده و نیست، بالاترین مقامی است که پس از پیامبر صلّی-الله علیه و آله می توان برای کسی تصور کرد. از یکی از علمای بزرگ اهل تسنن سؤال شد کدام یک از صحابة پیغمبر صلّی الله علیه و آله افضل از دیگران بودند؟ او در جواب، چند نفر از صحابه و خلفا را نام برد بدون این که از حضرت علی علیه السلام یادی کند. به او گفتند چرا نامی از حضرت علی علیه السلام نیاوردی؟ پاسخ داد: شما از صحابه سؤال کردید، نه از خود پیغمبر صلّی الله علیه و آله، علی علیه السلام «نفس النبی» و جان پیامبر صلّی الله علیه و آله بود؛ و در ادامه برای شاهد سخن خود آیه مباهله را تلاوت کرد. کسی که به منزلة جان پیغمبر صلّی الله علیه و آله است، همان کسی که نور او و پیغمبر صلّی الله علیه و آله یکی است. علمای شیعه و سنّی روایات زیادی را با این مضمون نقل کرده اند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و علی علیه السلام از نور واحدند.12 مناسب است در این جا و در پایان این بحث، از یکی از علمای معاصر که در زمنیة اشاعه فرهنگ شیعه خدمت بزرگی انجام داده، یاد کنیم. این بزرگوار مرحوم آقای «فیروز آبادی قدس سره» است که کتابی را به نام «فضایل الخمسه فی صحاح السته» در سه جلد تألیف کرده است. آن مرحوم در این کتاب ابتدا فضایل اهل بیت علیهم السلام را از صحاح اهل تسنن نقل کرده و سپس از سایر کتب نیز مطالبی را به آن افزوده است. از جمله مطالبی که ایشان در کتاب خود از صحاح –که معتبرترین کتاب-های روایی اهل تسنن است- نقل کرده، روایاتی با این مضمون است که خداوند پیش از خلق حضرت آدم علیه السلام، نور پیغمبر صلّی الله علیه و آله و علی علیه السلام را آفرید.

پی نوشت:

1. هود (11)، 17.
2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 234 (مشهور به خطبة قاصعه).
3. همان.
4. رعد (13)، 43.
5. اصول کافی، ج1، ص257، روایت 3، باب أنه لم یجمع القرآن کله الا الائمه علیهم السلام.
6. رعد (13)، 43.
7. بقره (2)، 146: او را می شناسند همان گونه که پسران خود را می شناسند.
8. صف (61)، 6: و به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او «احمد» است بشارت می دهم.
9. ال عمران (3)، 59..
10. همان، 61.
11. درمورد داستان مباهله پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با نمایندگان مسیحیان نجران روایات متعددی وارد شده است. این روایات گرچه همگی در نقل اصل این قضیه مشترکند اما برخی جزئیات این داستان را متفاوت ذکر کرده اند. برای آگاهی بیشتر در این زمینه، برای نمونه، ر.ک: بحارالانوار، ج21، باب 32.
12. برای نمونه، ر.ک: بحارالانوار، ج15، باب 1، روایت 12؛ ج 16، باب 6 روایت 34؛ ج25. باب 1، روایت 5 و مناقب (ابن مغازلی)، ص88 و 130.