نویسنده: تروند برگ اِریکسن
برگردان: اردشیر اسفندیاری



 

وقتی بیل کلینتون (1) رئیس جمهور آمریکا شد، مردم به خاطر ساعتِ ژاپنی و ارزان قیمت او به شدت شگفت زده و عصبانی بودند. این ساعت در خور یک رئیس جمهور نبود. نقطه ی متضاد و در عین حال مشابه این قضیه ساعت های ساخت سویس و آلمان هستند که به حدّی طلا و جواهر در آنها به کار رفته که وجه زمان سنجی آنها به کلی فراموش شده است. از اواخر دوران قرون وسطی که ساعت بر برج بلند شهرها نصب بود تا ساعت های جواهرنشان امروز همواره پیکاری میان وجه تجملی ساعت از یکسو و وجه عملکردی آن وجود داشته است. چنین ساعت هایی از آن روی جالب اند که با ظاهر خود به انکار تعقلی که در ورای درخشندگی های خود پنهان کرده اند" می پردازند.
زمانِ ارقامی مانند پول معیاری تجریدی برای برد و باخت می شود. زمان تبدیل به چیزی می شود که بشر می تواند آن را "ذخیره" کند، به "هدر" بدهد و یا از آن "بهره" بگیرد. عرصه ی وسیعی از زبان به همان صورت که در رابطه با پول تحول و تکامل یافت حول پدیده ی زمان توسعه می یابد. همچنین ضرب المثل "زمان طلا است" را می توان به مثابه حکمی تاریخی خواند، حکمی تاریخی درباره ی آنچه که مفهوم زمان مُدرن و شهری را شکل می بخشید و جایگاهی مرکزی در خودآگاهی را نشان می داد.
همزیستی میان فرد و ساعتش هم نوع جدیدی از بشر و هم نوع جدیدی از قرارداد اجتماعی را آفرید. وقتی مردم سرزمین خیالی "لی لی پوتان" در جبیب "گالیور" ساعتی را یافتند، تصور می کردند که این شیء خدای اوست، زیرا او به ندرت بدون نگریستن به ساعتش دست به کاری می زد. گالیور ساعتش را پیری اندیشمند می دانست، زیرا این وسیله زمان مناسب را به او یادآوری می کرد. اعضای جامعه ی مُدرن در وهله ی نخست کسانی شدند که پس از ساعت می زیستند، و توان آن را داشتند که به وعده های خود در وقت معین وفادار باشند. بعد از سازماندهی جدید زندگی اقتصادی و جامعه به وسیله ی ساعت، تکنولوژی نظامی و همکاری واحدهای مختلف ارتش از بنیاد تغییر کرد. بعدها در روند تکامل جامعه ی جدید سازمان اداری ارتش الگوی بسیاری از مؤسسات و از جمله سازمانهای تولیدی شد.
تا سال 1500 میلادی نیروی محرکه ی تمام ساعت های غیرسیار وزنه بود. سرانجام برای نخستین بار نیروی فنر باعث ساختن ساعت های کوچک و سیار شد. در اواسط سده ی 16 شماطه از ابزار ساعت شد. این وسیله بهتر از رگلاتورهای قبلی آهنگ ساعت را تنظیم می کرد زیرا اگر طول نوسان یکنواخت باشد، نوسان شماطه چه در ساعت های بزرگ و چه در ساعت های کوچک دارای زمان برابر است. گالیله طرح اولین ساعت شماطه دار را رسم کرده بود، اما کریستیان های گنس اولین کسی است که آن را ساخت. به علاوه در سال 1673 او حرکت شماطه ی گالیله را اصلاح کرد تا سرعت یکنواخت را تضمین کرده باشد. فنر رقاصک برای اولین بار در سال 1658 به وسیله ی های گنس ساخته شد، و ثانیه شمار که دقت ساعت های جدید در گرو آن بود، حدود سال 1770 مورد استفاده قرار گرفت.
بارها در تاریخ ساعت یک اختراع جدید باعث منسوخ شدن ابزار پیشین شده است. پس از آنکه تقاضا برای وجه کارکردی ساعت اوج گرفت، دلیلی برای حفظ انواع قدیمی ساعت ها وجود نداشت. به همین خاطر حلقه های بسیاری از تاریخ تکاملی ساعت ها ناپدید شده است. یکی از اختراعات عمده، ساعت شماطه دار بود، که باعث تحول و بهبود ساعت شد. اسناد تاریخی بسیاری به دلیل همین مراحل تکاملی به دست فراموشی سپرده شده است.
یک ساعت قدیمی شبیه یک جفت کفش فرسوده است. خوشبختانه ساعت ها نیز از ابزار فخرفروشی متمولان بود که نوع کهنه ی آن را در کنار دیگر ابزارها به نمایش می گذاشته اند. اما همین جنبه ی تزئینی ممکن است سبب شده باشد که این وسیله ی مهم از دید مورخان چون ابزاری تزئینی برای متمولان به حساب آمده باشد. باری هنوز هم شماری از ساعت های ساخته شده در 1500 میلادی در موزه های صنعتی یافت می شود.
در ژنو اصلاح طلبی چون کالوَن استفاده از هر نوع زینت را محکوم کرده بود. اما او تنها ساعت را استثناء می دانست. از 1500 میلادی به بعد ژنو هم مرکز عمده ای برای تولید ساعت و هم کانون گردهمایی صنعتگران مهاجر پروتستان بود که از ترس کاتولیک ها شهر و دیار خود را ترک کرده بودند. کالوَن الهام بخش گونه ای متانت و تهور شد که باعث گردید سوئیس پرچمدار صنعت ساعت بشود. در سال 1601 ساعت سازان ژنو اتحادیه ای منطقه ای تشکیل دادند که انحصاری و به شدت بیگانه ستیز بود. طبق تصمیم این اتحادیه تنها صنعتگرانی که شهروند ژنو بودند حق فروش ساعت های خود را داشتند. صنعتگران بیگانه می بایست به عنوان دستیارانی زیردست و تحت فرمان به کار خود ادامه می دادند و از داشتن مجوز و مُهر شرکت محروم بودند. ژنو در فاصله ی سالهای 1798 تا 1814 به فرانسه تعلق داشت. در آن زمان تولید سنگین و خودکار، صنعت مونتاژ، استانداردهای صنعتی و تخصصی شدن کار در منطقه ی "ژوغا" پی ریزی شده بود.
قاچاق ساعت تاریخی طولانی دارد که صرفاً به دلیل اندازه ی این ابزار است. هیچ کشوری نتوانست به خاطر حمایت از تولیدکنندگان خود مرزش را بر روی ساعت های ارزان قیمت و قاچاق ببندد.

در انگلستان تولید سنگین و صنعتی ساعت به نام "توماس تومپیون (1713-1639) گره خورده است، و این نوع جدید از زمان سنج به اشکال مختلف به انقلاب صنعتی مرتبط است. تومپیون قطعات یدکی را که از تولیدکنندگان جزء خریده بود جمع آوری و به نحو دقیقی مونتاژ کرده بود. به همین خاطر در خلال سالهای فعالیت خود توانست 6000 ساعت بغلی و 550 ساعت طاقچه ای را تولید و با نام شرکت خود مُهر بزند.

سازماندهی کارگاه های ساعت سازی به وسیله ی او الگویی برای دیگر فرآیندهای تولیدی شد. "دوندی" شانزده سال وقت صرف ساختن ساعتش کرد. هر قطعه ی جداگانه ی دست ساز، خود ویژه در عین حال مناسب دیگر قطعات بود. در کنار ماشینی شدن تولید ساعت جان هاریسون و پسرش کماکان تا اواسط قرن 17 به تولید ساعت به شیوه ی سنتی ادامه می دادند، ولی تولید این ساعت ها بسیار گران قیمت و پُرخرج بود.
لاندس می نویسد، در سال 1870 سویسی ها تولید ارزشی دو سوم تمام ساعت های تولیدشده در جهان را به عهده داشتند. کارخانه ها در بخش فرانسوی زبان سوئیس واقع شده بودند. توضیح این مسئله را می توان از تزهای "ماکس وبر" درباره ی ریشه ی سرمایه داری و یا از این واقعیت که سواد خواندن و نوشتن و مهارت در محاسبات ریاضی در بخش های پروتستان نشین پیشرفته تر از مناطق کاتولیک بود، فهمید. در این زمان اخلاق و اندرزهای راهبانه ای چون پشتکار، صرفه جویی و دوراندیشی به درد سرمایه داری نوظهور می خورد که بخش صنعت ساعت را در انحصار داشت. به این شیوه زمان سنج هم تبدیل به پول شد.
در کشورهایی که "اولریش تسوینگلی" و "کالوَن" زندگی می کردند، کارخانجات ساعت اروپا رشد یافت. کماکان در 1580 نویسنده ی فرانسوی "میشل مونتین" در سفرنامه اش با خوشحالی می نویسد که بر برج هر کلیسای پرت و دورافتاده ی سوئیس یک ساعت نصب شده بود. صنعت ساعت خیلی زود در منطقه ی ژوغا رشد کرد و در زمان ناپلئون به اوج خود رسید. در نیمه ی دوم قرن 18 صنعتگران آمریکایی امثال "الگین" (2)، "اینگرسول" (3)، و "والتام" رقیب سرسخت سوئیسی ها شدند. تولید آمریکایی ها به طور چشمگیری مکانیکی شد. به این طریق دانش و درستکاری که عامل رهبری سوئیسی ها شده بود، چیزی زائد و غیرضروری شد. در سال 1870 صادرات سوئیس به آمریکا متوقف شد، زیرا آمریکایی ها در تولید ساعت خودکفا شده بودند.
طبعاً مکانیکی شدن تولید باعث سهولت تعمیر ساعت نیز شده بود. اولین ساعت هایی که از قطعات قابل تعویض تشکیل شده بودند، آن دسته از ساعت های امریکایی بودند که از سال 1880 به بعد ساخته شدند. اما سوئیسی ها به زودی شیوه ی تولید امریکایی را فراگرفتند و شرکت "iwc" در "شاف هوسن" بر اساس طرح آمریکایی ها تأسیس شد و به رقابت با آنها برخاست. سوئیسی ها در 1950 به تنهایی نیمی از تولید جهان را به عهده داشتند.
در عصر ما شرکت هایی چون "تیمکس" (4) و "سواچ" (5) برنامه ریزی تولید بی شمار ساعت های ارزان قیمت را به عهده دارند. در تولید این ساعت ها وجه مصرفی آنها مورد نظر است، در نتیجه پس از نقصی جزئی آن را پرت خواهند کرد. نخستین ساعت کوارتز در 1928 طراحی شد که در آن زمان ارزان نبود. تکنولوژی جدید در 1939 گرینویچ را تسخیر کرد. اما بعدها رگلاتورهای کوارتز از اواخر 1960 اساس تولید بی شمار ساعت شدند. در این زمان ژاپنی ها نیز با مارکهایی چون "سیکو" (6) و "سیتی زن" (7) وارد بازارهای اروپا شدند. این ساعت ها تنها به تعویض باطری نیاز داشتند.
ساعت های مصرفی نه به کوک کردن و نه به تعمیر نیاز داشتند و با نقصی جزئی باید ساعت دیگری جایگزین آنها می شد. از اول ماه مارس 1983 تا اول ژانویه ی 1998 دویست و سی میلیون ساعت سواچ فروخته شده است. یکی از عارضه های غمناک این گونه احیاء ها بی ارزش گشتن و به فراموشی سپردن مهارت استادان ساعت ساز بود. در عوض مصرف کنندگان به طور بی سابقه ای دارای ساعت های ارزان قیمت و دقیق شدند. در این زمان حیات ساعت سازان در دست مشتریان پولداری بود که از ساعت وجه تجملی آن را می طلبیدند.
لاندس (8) با حسرت می گوید: "دیگر دشوار است که به پاره های زمانی کوارتز دل بست." همچنین آن تیک تاک آشنا و قابل اعتماد در گلوی ساعت ها خفه شده است. در 1944 در سوئیس برای دقت بیشتر، حرکت منقطع ثانیه شمار ساعت های ایستگاه قطار حذف شد. پرستیژ، جاه طلبی و خودنمایی جزئی از ساعت های قدیمی است. یک تسکین مختصر این است که صفحه ی ساعت های دیجیتالی سال 1970 نیز به همان سرنوشت دچار و مثل یک درشکه ی قدیمی شده اند. خیلی ساده بگویم، مردم نمی خواهند که به راحتی صفحه ی ساعت هایی را که به آن عادت کرده بودند، فراموش کنند. بشر از صفحه ی ساعت های قدیمی هم فاصله ی زمانی را تشخیص می داد و هم لحظه ای در آن می زیست. اما صفحه ی یک ساعت دیجیتالی فاصله ی زمان را نشان نمی دهد. یک عدد ساده- که هرگز تا این حدّ دقیق نبوده است- تصویری از حرکت شبانه روز را ارائه نمی دهد.
در سالهای اخیر دگرگونی های بزرگی در ساختار درونی ساعت ها ایجاد شده است. آنها خودکار شده اند، ماهواره ها بر آنها نظارت دارند، نیروی محرکه شان انرژی خورشیدی و گاه نبض بشر است. با این حال صفحه ی آنها هرگز تا این حد محافظه کارانه نبوده است. هم ساعت های سواچ و هم زنجیره ی سنگواره ها با انتخاب اشکال خود سراسر تاریخ را تکرار می کنند. تولیدکنندگان دلبستگی خاصی به طرح ساعت هایی دارند که در فاصله ی دو جنگ جهانی اول و دوم به وجود آمد. فقط به این دلیل که ظاهر ساعت ها خاطره های بسیاری را در آدمی بیدار می کند. در لحظه ی کنونی تمام کارخانه ی بزرگ ساعت سازی سوئیسی- چون تیسترو، اومگا (9)، اِبرهارد (10)، بِرَیت لین و لونگیمس- سه رونوشت از کلکسیون ساعت های مدل 1950 خود را منتشر کرده اند.
با این حال عوامل دیگری نیز نقش بازی می کنند. صفحه ی ساعت به تدریج برای خود شکلی پیدا کرد که چون صفحه های یک کتاب، نقشی کارکردی دارد. یک کامپیوتر می تواند متنی را که ما به او می دهیم به همان شیوه ای که می خواهد تهیه و بایگانی کند، ولی زمانی که ما می خواهیم آن را بخوانیم باید به صورت صفحات کتاب آن را به ما ارائه دهد. ساعت هم همین طور است. هر چیزی می تواند در کارکرد درونی ساعت تغییر کند، اما صفحه ی آن نمونه ی اطلاعاتی است که به سادگی قابل بهتر شدن نیست. صفحه ی ساعت برای خود صورتی را یافته است که در خصوص زمان- هم به مثابه وقت معین و هم به مثابه تداوم- حامل اطلاعاتی صریح، تک معنایی و روشن است.

ساعت ها و راه آهن ها

پیش از آنکه راه آهن ضرورت استانداردهای ملی و بین المللی را به زمان سنجی تحمیل کند، دیگر اشکال حمل و نقل زمینه ی آن را آماده کرده بودند؛ به ویژه آن دسته از سیستم هایی که عوامل بسیاری در آن دخالت داشتند به عهدنامه های روشنی در عرصه ی زمان سنجی نیازمند بودند. تعویض سریع و به موقع اسب ها و درشکه چی هایی که در چاپارخانه ها کار می کردند، بشر را به سازماندهی زمان واداشت، نیاز بشر به شبکه ی ارتباطی مؤثر و سریع، ضرورت استانداردی برای زمان سنج ها را می طلبیدند که تا آن زمان در هر شهری به گونه ای بود.
تا زمانی که حمل و نقل به کُندی صورت می گرفت، بشر می توانست با واحدها و محدوده های زمانی متفاوت که هر یک بر مبنای نیاز شهر و منطقه ای تنظیم شده بود، امور روزانه ی خود را انجام بدهد. در سال 1700 میلادی آغاز روز در شهرهای مختلف اروپا با هم فرق داشت. بعضی شهرها شبانه روز را به 24 ساعت تقسیم کرده بود، بعضی دیگر به دو مرحله که هر کدام از آنها به طول 12 ساعت بود. نیمروز که به دلیل موقعیت متفاوت شهرها نسبت به طول جغرافیایی با هم فرق داشت، باقیمانده ی ساعات شبانه روز را تعیین می کرد. برای یک مسافر فقط داشتن ساعت کافی نبود، او می بایست جدول محاسبه ای نیز که وقت محلی را با آن پیدا کند، همراه می داشت.
بازرگانی، ارتباط و سرعت وسائل حمل و نقل جدید بشر را وابسته به هماهنگی با دیگران و نهایتاً وابسته به استانداردهای ملی و بین المللی کرد. مدتی بعد در سراسر اروپا نیمه شب به عنوان آغاز شبانه روز پذیرفته شد. برای نخستین بار این راه آهن بود که محدوده ی زمانی و محاسبه ی آن را در مقیاس کشوری به وجود آورد. مدتی بعد حمل و نقل هوایی مبنایی برای استانداردهای بین المللی در سیستم های زمانی می شود. تا آن زمان که محدوده ی سفر از 7 فرسخ در روز تجاوز نمی کرد، معیارهای محلی و ولایتی مانعی ایجاد نمی کرد، اما با اختراع قطار در اواسط سده ی 18 میلادی و طی مسافتی طولانی در عرض یک روز، سیستم زمانی محلی نتیجه ای جز خطای زمانی نداشت.
تصمیم اروپا مبنی بر تعیین محدوده ی زمانی، باعث پیکاری میان فرانسه و انگلیس بر سر انتخاب مبدأ نصف النهار شد. سرانجام در سال 1883 گرینویچ برنده ی این پیکار شد، با این حال فرانسویان تا 1911 به این تصمیم تن ندادند، گرچه تفاوت افق این دو منطقه بیشتر از 9 دقیقه و 21 ثانیه نبود. پیکار به خاطر تعیین مبدأ نصف النهار در حقیقت پیکاری درباره ی مرکز تجریدی جهان مُدرن بود. در مناطق غیرمرکزی و دورافتاده ی کشور تعیین استانداردهای زمانی به مثابه تهاجم و خودپسندی پایتخت نشینان ادراک می شد، زیرا هر چه بشر از پایتخت دور می شد به تنظیم بیشتری نیاز داشت. ساعت سازان در برهه ی کوتاهی دوباره کارشان رونق گرفت، زیرا باید ساعت هایی می ساختند که دارای دو صفحه بودند. یکی از صفحه ها زمان به وقت محلی و دیگری زمان در مقیاس کشوری را نشان می داد.
وقتی که برای اولین بار واحدهای زمانی ساخته شد، داشتن ساعت وسیله ای ضروری گردید. راه آهن ها به دقت و جدولهای زمانی اهمیت شایان می دادند، پس هم مسافران و هم کارکنان قطار باید به زودی ساعتی برای خود دست و پا می کردند. تمامی ادراک زمانی عامه به وسیله ی سنّت های خاصی که حول و حوش راه آهن وجود داشت، تغییر داده شد. با اختراع تلگراف مردم در سراسر کشور توانستند ساعت هایشان را بر اساس وقتی واحد همآهنگ کنند زیرا این وسیله ی تازه ارتباط لحظه ای را در همه جا ممکن می کرد. به همین خاطر تکامل تلگراف، صنعت راه آهن و استانداردهای بین المللی به طور جدایی ناپذیری به هم وابسته اند.
مردم در سال 1847 برای نخستین بار به توافق رسیدند که در سراسر انگلیس از اُفق گرینویچ پیروی کنند، طوری که تمام کسانی که با سیستم حمل و نقل ملی در ارتباط بودند بتوانند ای نجدول مشترک زمانی را به کار گیرند. اما گرایش به دقت، قدیمی تر از راه آهن هاست. زمینه های گرایش به دقت در اواسط سده ی 17 میلادی یعنی زمانی پی ریزی شد که پیشرفته ترین وسیله ی حمل و نقل چاپارخانه ها اسب و درشکه بود. رقابت بازرگانی منوط به ارتباط سریع و به موقع و یک سیستم فراگیر بود که تنها به یاری ساعت های جدید و استانداردهای زمانی ممکن می شد. پیش از آنکه راه آهن واقعیت های اجتماعی را دگرگون کند، زمینه های روانی برای پذیرش استانداردهای زمانی، بازدهی و وقت شناسی ایجاد شده بود، با این حال این راه آهن بود که ضربه ی نهایی را فرود آورد.
تنها دسترسی به ساعت نظم را به وجود نیاورد. در شهری چون ژنو مردم مجبور بودند که از سه وقت متفاوت با اطلاع باشند: زمان پاریس، که مربوط به حرکت قطارهایی می شد که مقصدشان فرانسه بود، زمان برن که مربوط به قطارهای سوئیس بود و سرانجام وقت محلی ژنو. در سال 1886 برای نخستین بار زمان برن پذیرفته شد. پیروی از استانداردهای زمانی تنها به خاطر سهولت در سفر نبود. علائم مشترک زمانی میزان تصادف و خطرات جانی را به نحو چشمگیری کاهش می داد. به علاوه دولت های اروپایی روی این عرصه حساس بودند، زیرا واحد زمانی مشترک ملی به ارتش و عملیات جنگی نظم و کارآیی بیشتری می داد.
سوئد نخستین کشور جهان بود که در سال 1879 استانداردهای ملی در عرصه ی زمان را ایجاد کرد و به اجراء گذاشت. این اقدام به دلیل افتادگی- که از صفات بارز سوئدیها است- نبود، بلکه در درجه ی اول شکل جغرافیایی سوئد عامل مؤثر در این امر شد. زیرا سوئد کشوری است که طول آن شرقی- غربی است و نسبت به کشور دیگری که به موازات شمال و جنوب تداوم یافته بود، مشکل بیشتری داشت، چرا که تعداد بیشتری مدار نصف النهار از خاک او می گذشت. در سوئد طرفداران زمان به وقت "یوته بورگ" مدتها بر علیه طرفداران زمان به وقت "استکهلم" مبارزه کردند، اما این مخالفت به نحو مسالمت آمیزی خاتمه یافت، زیرا تفاوت اُفق این دو شهر تنها 24 دقیقه بود. نروژ در این باره مشکل چندانی نداشت، زیرا اولاً در این کشور راه آهن خیلی دیر ساخته شد، در عین حال بلندای نسبتاً طولانی این سرزمین از شمال به جنوب تداوم یافته است. در سال 1863 پیشنهاد استاندارد زمانی مشترکی بین کشورهای اسکاندیناوی مطرح شد.
در سال 1870 در ایالات متحده ی امریکا 76 شرکت مختلف راه آهن مشغول به کار بودند، که هر یک از آنها جدول زمانی خاصی برای خود داشت. تنها در ایالات کانکتیکوت (11) پنج زمان مختلف برای راه آهن ها معین کرده بودند که در درجه ی اول حقوق شهرهای بزرگ در هر یک از آنها رعایت شده بود. ایالات متحده ی آمریکا یکی از پیشروان ایجاد مدار نصف النهار مشترک جهانی بود که در سال 1884 پیشنهاد شد و طبق آن کره ی زمین به 24 محدوده ی زمانی تقسیم شد. تقسیم زمین به پنج قاره نیز از جانب آمریکا در 1872 پیشنهاد شد که سرانجام در سال 1918 به صورت قانونی درآمد. آلمان یکی از آخرین دولت های اروپا بود که استاندارد ملی زمان را در سال 1893 برای مردم خود ایجاد کرد. رعایت استانداردها بخشی در ارتباطات فنی و بخشی در امور نظامی و ارتش به اجرا درآمد. با داشتن یک زمان مشترک بسیج یک ملت به سرعت و سهولت انجام می شد. به علاوه آلمانی ها از این حادثه به عنوان نماد متحدکردن ایالت های پراکنده ی خود در زیر یک پرچم مشترک استفاده کردند.
راه آهن هم به تولید ساعت و هم تلاش اروپاییان برای استاندارد ملی و بین المللی حرکتی کیفی داد. هم راه آهن ها و هم مسافران آن به شیوه ی جدیدی به ساعت های دقیق وابسته شدند. از ملزومات آمد و شد با قطار، داشتن ساعتی دقیق یعنی توجه به زمان بود. همان طور که کشتیرانی در تکامل کُرنومترهای دریایی برای اندازه گیری طول جغرافیایی مؤثر افتاد، صنعت راه آهن هم در استاندارد شیوه ی شمارش در خشکی سهم به سزایی داشته است. هرگز نباید تأثیر متقابل ارتباطات مُدرن و زمان سنج ها را فراموش کنیم، زیرا در طول تاریخ همیشه ساعت در تکامل ارتباطات مُدرن و ارتباطات مُدرن بر تکامل ساعت تأثیر گذاشته است.

سالها پیش از گناه بشر و طوفان نوح

بشر چه مدت بر زمین زیسته است؟ زمان شماری ای که پدران کلیسا در اِنجیل به دست داده اند، به حادثه ی بیرون رانده شدن آدم از بهشت برمی گردد که طبق اسناد لوتر در ساعت 2 بعدازظهر 6000 سال قبل روی داده است. بسیاری مدعی اند که از زمان آدم تا تولد مسیح 6000 سال فاصله بوده است. زیرا آدم در ششمین روز آفریده شد. این بدان معناست که مسیح یا به عبارت دیگر آدم ثانی نیز در ششمین روز متولد شده است. وقتی در مزمور 90 آیه ی 4 می خوانیم: "زیرا که هزار سال در نظر تو مثل دیروز است که گذشته باشد." می فهمیم که زمان میان نخستین و دومین آدم 6000 سال بوده است.
دیگر کشیشان مبنا را محاسبه ی تعداد نسل ها و طول عمر هر نسل قرار دادند و نتیجه ی به دست آمده چیزی میان 4 تا 6 هزار سال شد. "ملانکتون" تاریخ خلقت را 3963 سال پیش از میلاد مسیح می دانست. مصلح تقویم مسیحی گریگور سیزدهم در کتابی درباره ی شرح شهدای روم که به سال 1580 منتشر کرد، مدعی شد که خلقت در 5199 سال پیش از میلاد مسیح روی داده است و همین سند سالها بعد یعنی در 1640 با حمایت پاپ اعظم "یوربان" هشتم مُهر تأیید خورد. این حادثه پیش از آن بود که حقایق خدشه ناپذیر پاپ اعظم اصول عقاید کاتولیک بشود.
سالها پیش از اینکه زمین شناسی این گونه اندیشه ها را ریشه کن کند، کسانی که از تاریخ مصر قدیم با اطلاع بودند، نارضایتی خود را اعلام کردند. در مصر شواهد و بناهای بسیاری وجود دارد که نشان می دهد عمر آنها کهن تر از تاریخ خلقتی است که ادیان به آن باور دارند. در هر صورت بناهای باستانی مصر عمر بیشتری از حادثه ی طوفان نوح داشتند. مدتها پیش "سِر والتر راله" در کتابش به نام "تاریخ جهان" (1614) اعلام کرد که مصر در زمان ابراهیم خلیل دارای بناهای عظیم بوده است. چنین تمدن باشکوهی نمی توانست در عرض مدت کوتاهی ایجاد شده باشد. بی گمان گسترش این تمدن به سالیان زیادی نیاز داشته است.
اسامی پادشاهان مصر هیچ گونه همخوانی با زمان شماری تاریخ عبرانی- به آن صورتی که در اِنجیل عهد عتیق آمده- نداشت. اهرام ثلاثه، معابد، کاوشهای دینی، ستاره شناسی و طب قدیم در مصر دالّ بر آن است که فرهنگ و تمدن این سرزمین از عمر دیگری برخوردار است که با زمان شماریهای تورات و اِنجیل فرق می کند. کسانی که به حفاری بازمانده های آثار تمدن آشور و بابل مشغول بودند نیز همین نظر را تأیید می کردند: در آنجا دیوارهایی پیدا شد که قدیمی تر از زمان نوح بود. زمان شماری و یافته های تازه ی باستان شناسان درباره ی مصر، آشور و بابل برای نخستین بار در سده ی گذشته آغاز شد.
کشف تبرهای ساخته شده از سنگ آتش زنه به وسیله ی دیرینه شناسان نیز سندی انکارناپذیر شد. بشر قطعاً هزاران سال پیش از تاریخ خلقتی که الهیون تدوین کرده اند، بر زمین زیسته است. استخوانهای حیوانات یافته شده در شمال عرضِ جغرافیایی نشان می دهد که پراکندگی انواع طبیعت بر کره ی زمین روزگاری به صورتی دیگر بوده است. در سال 1715 مردم بازمانده هایی از استخوان بندی یک فیل را در یکی از کوچه های لندن پیدا کردند. در شمال اروپا اسکلت کرگدن، فیل ماموت و کفتار پیدا شده است. در سده ی 17 محققان بسیاری بر این باور بودند که اروپاییان در بُرهه ای از تاریخ چون دیگر اقوام به صورت انسانهای بدوی می زیسته اند. بشر قطعاً مراحل متفاوتی از تغییرات جوی و جغرافیایی را پشتِ سر گذاشته است که بسیار طولانی تر از آن است که زمان شماری اِنجیلی به دست می دهد.
در سال 1800 میلادی غارهایی در اروپای مرکزی پیدا شدند که محل زندگی موجوداتی شبیه بشر بوده است. آنها با شکار و جمع آوری دانه ها و میوه های خودرو زندگی خود را می گذرانده اند و با گروه های دیگر از حیوانات به طور مشترک زندگی می کرده اند، که امروزه نسل آنها در قاره ی اروپا از بین رفته است. در 1863 زیست شناس انگلیسی "لی ال" در کتاب خود به نام "نشانه های زمین شناسی تاریخی بشر" با استفاده از چشم اندازهای تازه ی زمین شناسی توصیفی از عمر زمین با توجه به عمر فرهنگ بشر به دست داد. اسنادی که در این کتاب ارائه شده بود، تمام اصول و چارچوبهای اِنجیلی را در هم ریخت.
انبوهی از آثار یافته شده، نشان داد که بر کره ی خاک بشر چندان قدیم است که تغییرات بی شماری از نبات و حیوان را به چشم خود دیده است، و این تغییرات تنها نتیجه ی تناسخ های بطئی زمین شناسی بوده است. بشر آن قدر کهنسال است که طرح اقیانوسها و خشکی هایی را که در دورانهای گذشته به گونه ای دیگر بوده است، به یاد دارد! به همان صورت که کشف آمریکا و استرالیا جهان را گسترش داد، این اکتشافات نیز تجسم ما از پراکندگی انواع گیاهی و حیوانی در عرصه ی زمان را وسعت بخشید. زمان شماری تازه چشم انداز علوم را نسبت به بشریت تغییر داد. کشف جمجمه ها و اسکلت ها محققان را تا گذشته های دور تاریخ و حلقه هایی که بشر را به انواع دیگر وصل و خویشاوند می کند، پیش برده است.
چشم اندازهای خوشبینانه ی علوم نسبت به نظریه ی تکامل، اسطوره ی به مراتب مأیوس کننده و دینی تری از بیرون رانده شدن بشر از بهشت را جایگزین کرد. از آنجا که ریشه ی زمان به ازلیّت گره خورده است، به عنوان عرضه کننده ی چیزی خوب و نیرویی آفریننده فهمیده می شد. به نظر افلاطون و اگوستین مشروط بودن به زمان جوهر تمام چیزهای بی قوت بوده است. تمام نیروها در نامتغیرها نهفته است. هواداران نظریه ی تغییر در باستان شناسی، زمین شناسی و زیست شناسی تصویر زمان را دگرگون می کنند. به نظر می رسد که نوعی خوشبینی تکاملی در قرن 17 با پرده برگرفتن از روابط معتبر و تازه توانست بر تاریخ نیز تأثیر بگذارد.
نظریه ی تکاملی داروین (1859) به اشکال مختلف در مرکز درک تازه ای از زمان واقع شده است که هم طبیعت و هم تاریخ را با نگاهی تازه می نگرد. نظریه ی تغییر و تکامل برای خود و در خود چیزی قدیمی و در عین حال جدید بود. حتی در یونان باستان نیز تغییر به عنوان الگویی فکری در بسیاری از عرصه ها شناخته شده بود، اما آنچه اخیراً یعنی در اواسط سده ی 18 رخ می داد، چیزی تازه و افزون بر آن بود، زیرا این تکامل عرصه های پهناوری از علوم را دربر می گرفت و همگام با آخرین کشفیات و چشم اندازهای تازه ای بود که زمین شناسی، دیرینه شناسی، باستان شناسی، زیست شناسی و تاریخ بر واقعیت گشوده بود.
"تولین" و "گوتفلید" این انقلاب در جهان علوم را "کشف بشر از زمان" نامیده اند. این عنوان برای بیان عصری که بسیاری از مقولاتش باید از نوع تعریف می شد، عبارت به جایی بود. نگاه تازه به مفهوم زمان با نام داروین در زیست شناسی جدید گره خورده بود و در عین حال بر بسیاری از رشته های علمی دیگر تأثیر گذاشت. بشر چشم بر ابعاد گوناگون فرآیندهایی دوخت که ارسطو و علوم قدیمه تنها ساختار آن را دیده بودند. یقیناً ارسطو رشد و دگرگونی در طبیعت را می دید، اما تصور می کرد که تمام دگرگونی ها در هر فرد مجزا که شخصیت نوعی خود را کمال می بخشید، صورت می گیرد. برای مثال یک تخم مرغ مستقل از دیگر انواع تبدیل به جوجه می شد. "کشف زمان" حاوی این مطلب بود که نظم طبیعت نیز تابع قانون تغییر است. تنوع انواع اجرام آسمانی و پوسته ی زمین نیز از این قانون مستثنی نبودند. نخستین بار وقتی بشر سرگذشت بخش های به ظاهر تغییر ناپذیر طبیعت در خلال دورانهای بزرگ تاریخی را دریافت، به زمان چون اصول توضیح در یک سلسله از علوم نیز آگاه شد.

از کوارتز تا سزیوم

نظریه های علوم طبیعی درباره ی زمان تنها معنای ادراک زمانی عام را محدود کرد. با وجود این، زیست شناسی برای درک عام از زمان مهمتر از فیزیک بود. در برخی روابط دانستن این موضوع که چرخش زمین کُند می شود، طوری که روزها در عرض 100 سال چند هزارم ثانیه طولانی تر می شوند، بسیار مهم است. امروزه ساعت هایی ساخته شده است که از گردش اجرام آسمانی هم دقیق ترند، طوری که ما می توانیم کوچکترین انحرافهای گردش زمین را نیز با آنها محاسبه کنیم، اما این اختراع تخیّل را بر نمی انگیزد.
استفاده از تعریف های زمان که به ارتعاشات اتم سزیوم وابسته است، برای کارشناسان نیز ضروری است، اما ادراک زمان از بُعد اجتماعی، تاریخی و یا روزمره به مقدار ناچیزی از دقت و ظرافت، که خاص آزمایشگاهی- که خاص آزمایشگاه های علوم طبیعی است- تأثیر می پذیرد. این موضوع درباره ی محاسبات نجومی که عمر هستی را بین 10 تا 20 میلیارد سال حدس می زند نیز معتبر است. در تمام این موارد صحبت از عدد است که در تجربه های روزمره خود را از "اَبدیت" کهنسال به طور اساسی جدا نمی سازد. با این حال این موضوعی برای تعمق فلسفی است زیرا زمان نیز برای خود دارای تاریخ شده است.
الکترونیک دقت تازه ای را می طلبید. مراحل "فازهای" همزمان برای ذخیره ی برق مُدرن ضروری است. فرکانس های رادیویی که کانالهای مختلف را از هم جدا می کند، نهایتاً در تفاوتهای زمانی ناچیزی نهفته است. فیزیک ذره ای برای ثبت یک بیلیونم ثانیه به امکانات و ابزار خاص نیازمند است. اولین ساعت الکترونیکی در سال 1839 به وسیله ی "استین هیل" طراحی شد. ساعت تنظیم شده با کوارتزِ "هاریسون" در سال 1928 به اتمام رسید. این ساعات در هر شبانه روز زمانی کمتر از یک هزارم ثانیه انحراف را نشان می داد و اولین ساعت اتمی در 1948 ساخته شد.
اندازه گیری به ویژه برای استفاده های علمی باید چنان دقیق باشد که تمام تصورات متناسب با عقل سلیم در قرن 18 را درهم بریزد. زمان را می توان میکروسکوپی کرد، یعنی با ابزاری که از خطاهای بَصَری مصون است، مطالعه کرد. عکاسی می تواند انفجاری که حواس ما آن را به صورت تأثیری آنی می شنود و یا می بیند، در یک زنجیره ی کامل منعکس کند. دوربینی حساس می تواند یک گلوله ی رها شده از تفنگ را در طول مسیرش ثبت کند و یا قطره ای را که بر سطحی سخت فرو می چکد و به صورت غبار در فضا پخش می شود، به دقت نشان دهد. از برقی که از ابرها می جهد، می توان فیلم گرفت و سپس چون فرآیندی کامل به عقب بازگرداند و تحلیل کرد.
بشر همچنین برای دورانهای بلند زمان سنج های طبیعی و دقیق را یافت. زمان نیمه شدن رادیواکتیو در عناصر تأثیرهای بیرونی را نمی پذیرد. وقتی "و. ف. لیبی" (12) رادیواکتیو ذغال یعنی کربن 14 را در سال 1964 پیدا کرد، بشر ناگهان امکان یافت که بدون اتکاء به دیگر اطلاعات، عمر مواد جاندار کهنسال را به کمک آن دقیقاً پیدا کند. زمان نیمه شدن کربن 14 حدود 5600 سال است. از مواد رادیواکتیوی دیگر برای تعیین عمر مطلق طرح های زمین شناسی استفاده می شد. عمر نیمه شدن سرب 204 معادل 14 میلیارد سال است. این زمان برای اندازه گیری بیشتر اجسام طبیعت کفایت می کند.
انبساط کهکشان نیز یک زمان سنج است. آن سرعتی که غبار ستارگان در هنگام دورشدن از هم دارند، انحرافی به سمت بخش قرمز طیف نور ایجاد می کند که ما می توانیم آن را ببینیم. قانون یا "تأثیر دوپلر" که می گفت: "فرکانس امواج صدا و نور وابسته به سرعت نسبی میان ناظر و منبع اثر است" هم درباره ی امواج صوتی و هم امواج نور صادق است. از سرعت انبساط برای محاسبه ی زمان انفجار بزرگی که امروزه بشر آن را سرآغاز تمام چیزها می داند می توان استفاده کرد.
تزئین زمان سنج ها این تصور را ایجاد می کند که وقت اندازه گیری شده با ساعت های تزئینی با وقتی که زمان سنج های کارکردی اندازه می گرفتند، از دو ارزش متفاوت برخوردارند. کسی که مبلغ هنگفتی برای خرید ساعتش پرداخته، زمانی را مالک شده است که با زمان سنجیده شده با ساعت های ارزان قیمت فرق دارد. ساعت تجملی و گران قیمت این توهم را تقویت می کند که زمان می تواند انحصاری بشود. در اوایل عصر مُدرنیسم ساعت به مدینه ی فاضله ای در خصوص وقت شناسی و بازدهی کار مادیت بخشیده بود. امروزه در جهان فنی و صنعتی مطالعات فوق العاده درونی شده و آنچه که در بیرون از منافع یک گروه خاص است تغییر شخصیت داده است. به همین خاطر مدینه ی فاضله ی ما اغلب به این گره خورده است که سرانجام ساعت ها را از مچ دستمان باز کنیم و برای چند صباحی از شرّ آن خلاص شویم.
ورزش در عصر ما بیشتر بازی کردن باز زمان است تا پرورش جسم و جان. عموماً ابعاد کمّی و سنجشی ورزش مهمتر از شیوه و جنبه های کیفی آن شده است. روز به روز رقابت به خاطر یک صدم ثانیه شدیدتر از پیش می شود. بُرد و باخت و نتیجه ی تمام جانفرسایی ها با عدد نشان داده می شود. به همین خاطر ورزش معاصر دیگر آن بازی ای نیست که معنایی را با خود حمل می کرد. در ورزش معاصر برای رسیدن گامی به پیش که مرز برنده و بازنده را تعیین می کند، از هر وسیله ای می شود سود برد.
تلاش برای کسب زمان سنج های هر چه دقیق تر در علوم، عملکرد دیگری نیز دارد. بزرگنمایی شگفت چنین میکروسکوپهایی زندگی انواع و دسته های جدیدی از موجودات را مشهود می کند. پایه و اساس استدلال بسیاری از تئوریهای فیزیکی بر زمان سنج های فوق العاده دقیق و حساسی که زمانهای ناچیزی چون یک هزارم، یک میلیونیم و یک بیلیونیم ثانیه را نشان می دهد، استوار است. بزرگنمایی زمان و مکان درک و شناخت بشر را زا محدوده های خطاپذیر حسی فراتر می برد.

تحقیق راجع به زمان و مکان هم در جهان بی نهایت خُرد و هم در جهان بی نهایت بزرگ همچنان ادامه دارد. تحقیقاتی که از آغاز دوران معاصر شروع شده به طور عمده پیشروی در پدیده های بی نهایت خُرد و بی نهایت بزرگ بوده است. در یک سری از عرصه ها آن تفاوت اصولی که میان تحقیق زمان و مکان وجود دارد، محو و زدوده می شود. برای مثال در فیزیک اتمی نمی توان مرزی میان تحقیق زمان و مکان قائل شد. در خودِ دستگاه ساعت حرکات مکانی تبدیل به دلالت های زمانی می شود، و زمان از طریق حرکات مکانی مشهود است. باری هرچه توجه ما از دنیای روزمره فاصله می گیرد، به سختی می توانیم یک پدیده را زمانی و یا مکانی بنامیم.

هرچه دقت در زمان سنجی بیشتر می شود، مفهوم چیزی که اندازه گیری می شود، تغییر می کند. "کوارتز" و "سزیوم" چیزی را اندازه می گیرند که پیش از تجزیه و تحلیل آن به وسیله ی ماشین وجود نداشت. بشر به دشواری می تواند ادعا کند که اولین ساعت های بزرگ- که در بهترین شرایط نیم ساعت در روز خطا داشتند- همان چیزی را اندازه می گرفتند که امروزه ساعت های آزمایشگاهی مُدرن اندازه می گیرند. این تنها زمان سنج ها نیستند که کلمه ی "زمان" را معنا می کنند، بلکه صور ظهور زمان در فرآیندهای اجتماعی و تجسم های آشکار است که آن را معنی می کند.
سخن از آن نیست که زمان در همه جا و همه چیز حضور دارد، بلکه این مفهوم رشته ای از حوادث گوناگون را جمع بندی و سپس چون یک مخرج مشترک عمل می کند. اما اینکه زمان چیست و این کلمه چه معنایی دارد، به همان اندازه وابسته به تمام چیزهایی است که زمان در یک موقعیت تاریخی معین جمع بندی می کند، که به خصوصیات ذاتی آن- در صورتی که بشر بداند که خصوصیات ذاتی زمان چیست- زمان در عمل از طریق وسایل اندازه گیری خود و شیوه های استعمال اجتماعی خودش تعریف می شود. در سال 1967 یک قرارداد جهانی ثانیه را به اتکاء نوسانهای اتم سزیوم تعریف کرد. وقتی بشر ساعتی را طراحی کرد که در عرض هر 30 هزار سال بیش از یک ثانیه خطا ندارد، عقلانی است که ثانیه را به کمک دستگاه ساعت تعریف کنیم. اما این موضوع به یک معنای معین از آغاز زمان سنجی اتفاق افتاده است: زیرا ساعات و هفته ها که اندازه هایی مشروط و قراردادی هستند، از شبانه روز و ماه که از طریق فرآیندهای قابل رؤیت طبیعت تعریف می شوند، به ابزار زمان سنجی کمتر وابسته نیستند.
تازه ترین موضوع در ارتباط با ادراک زمانی کاملاً مُدرن آن است که ابزار اندازه گیری بر حرکات خورشید و ماه نیز داوری می کنند. دستگاه مکانیکی آسمان که روزگاری در دقت الگو و نمادی برای دستگاه های زمان سنج بود، امروزه در مقایسه با دقت ساعت های جدید اتمی مثل چرخهای یک گاری لنگ و قدیمی است. زمین در مدت 1000 سال 3/5 ثانیه تأخیر دارد. طبیعت هنوز هم در نهایت معیار زمان است. اما "طبیعت" از این پس دستگاه مکانیکی آسمان نیست. ارتعاشات اتمی جای ماه و خورشید را اشغال کرده اند. بعد از سال 1967 یک ثانیه دیگر یک سهم از 86400 روز خورشیدی نیست، بلکه طول یک ثانیه بستگی به تعریف بشر از آن دارد. به عبارت دیگر یک ثانیه برابر است با زمانی که یک اتم سزیوم 9.192.631.770 بار ارتعاش دارد.
چگونه می دانیم یک زمان سنج دقیق تر از زمان سنج دیگری است؟ درست تا سرآغاز سده ی بیستم حرکات خورشیدی و یا درست تر گفته باشم حرکت زمین بر گرد خورشید معیار سنجش و شرط نهایی بود. بشر تصور می کرد کسی که دقیق ترین ساعت را می ساخت، میعار سنجشی جز حرکت زمین بر گرد خورشید ندارد. در سال 1955 برای نخستین بار ساعت های کوارتز و سزیوم معیار سنجش دیگری چون حرکات یکنواخت ملکولی را جایگزین الگوی طبیعت کرد. حال بشر می تواند انحراف زمین و اجرام آسمانی را نسبت به ارزشهای زمانی ایده آل و ارقامی نیز اندازه بگیرد. بهبود کار در جریان جستجوی فرآیندهای ملکولی یک معیار تازه و به مراتب منظمتر به دست آورده است.

پی نوشت ها:

1. Bill Clinton
2. Elgin
3. Ingersoll
4. Timex
7. Swatch
6. Seiko
7. Citizen
8. D. L. Landes
9. Omega
10. Eberhard
11. connecticut
12. W. F. Libby

منبع مقاله :
اِریکسن، تروند برگ؛ (1385)، تاریخ زمان، ترجمه ی اردشیر اسفندیاری، تهران: نشر پرسش، چاپ اول