نویسنده: تروند برگ اِریکسن
برگردان: اردشیر اسفندیاری



 

زندگی هنوز هم تحت شروط زمانیِ معینی تحول و توسعه می یابد. موجودات زنده در سراسر تاریخ تکاملی خود در محدوده های معین زمان خیمه می زنند. خفاشها دقیقاً در اولین ساعات بعد از غروب آفتاب به شکار می روند. پرندگان و ماهی ها در طول سال در حال مهاجرت هستند. رشد همآهنگ با زمان چنان گسترده و عام است که بیشتر موجودات زنده می توانند چون ساعت عمل کند. برای همآهنگی با آفتاب و تپش طبیعت دلایل خاصی وجود دارد. همآهنگی در مؤسسات اجتماعی پیامد همآهنگی انبوه بی شماری از تپش های بیولوژیکی بود که هر یک باید به وظیفه ی خود عمل می کردند تا آنکه یک جسم زنده بتواند سالم و دارای کارکرد درست باشد.
در واقع یک اُرگانیسم تنها تجمی از اندامهای گوناگون نیست که می خواهند با هم عمل کنند، بلکه ساختاری است که برای ادامه ی حیات خود باید بتواند با تپش و آهنگ بزرگ طبیعت همصدا بشود. آهنگ های درونی باید با آهنگ های بیرونی همزمان بشود. به همین خاطر ساعت بیولوژیکی در تمام اُرگانیسم های شناخته شده وجود دارد. در ایام قدیم زارعان شمال شب را به دو قسمت پیش و پس از دفع ادرار تقسیم می کردند. تنفس، تپش قلب، فعالیت و استراحت، بیداری و خواب، آشکارترین آهنگ های حیاتی اند که تا هسته ی سلولها نیز رخنه کرده است.
گیاهان، پرندگان و حشرات از تغییرات سال پیروی می کنند. بسیاری از انواع این امکان را در خود دارند که در طول روز به دقت اندازه بگیرند، طوری که فرآیندهای بیولوژیکی در شرایط بحرانی و موقع ضروری به کار خود عمل کنند. در هر نوع خاص از گیاه عمل لقاح بدون پیروی از جدول زمانی معین و مشترک محال است. اُرگانیسم های پیچیده تر به طور همزمان ارتباط خود را با سال، ماه و شبانه روز حفظ می کنند. این اُرگانیسم های پیچیده اغلب باید از آهنگ این سه آگاه باشند تا بتوانند واکنش درخور و به موقع از خود نشان دهند. آنها بدون چنین آهنگی نمی توانند به حیات خود ادامه بدهند. حدود و مرزهای زمانی بخشی از اندام موجود زنده به حساب می آید.
زمین در ارتباط با ماه هر 24/8 ساعت یک بار حرکت وضعی دارد. مدّ دریا به طور متوسط هر 12/4 ساعت اتفاق می افتد. در هر 14/8 روز، خورشید، ماه و زمین در یک خط جای می گیرند و مدّ بلندی را سبب می شوند که همراه با وزش باد به سمت ساحل است. در ماه 29/6 روزه، دوبار مدّ بلندی روی می دهد که متناسب با نوبت قاعدگی زنان است. گروه بزرگی از جانورانی که در حاشیه ی دریا زندگی می کنند ناچار به تطبیق خود با این تپش های پیچیده هستند که نظم بخشیدن به آن کار چندان ساده ای نیست. این انواع بی گمان دارای صورت خاصی از آگاهی هستند، یک صورت خاص از ساعت بیولوژیکی که می تواند تمام این تپش ها را تأویل و تفسیر کند و پس از آن معنایی برای خود بیابد.
زنبورها و پرندگان بر اساس آفتاب هدایت می شوند و دارای "ماشین های محاسبه" ای هستند که می توانند حرکت خورشید در طول روز را با آن حساب کنند. زنبورها نیز از طریق رقص خود می توانند جهت یابی و مسیر حرکت را به طور دقیق با دیگر اعضاء گروه خود در میان بگذارند. به همین خاطر پس از سفر طولانی شان برای یافتن غذا، محل زندگی خود را دوباره پیدا می کنند. زندگی نوعی از گیاهان گرمسیری با ساعتی درونی هدایت می شود. این گیاه برای یافتن مکان خورشید در طول ساعات متفاوت روز نیازی به تابش آفتاب ندارد. آفتاب زمان سنج درونی موجودات زنده را تنظیم و همآهنگ می کند که نوعی نظارت ارثی است. یونگ می گوید: "زمان جوهر و ذات اِکولوژی است، شایسته است که جوهر جامعه شناسی هم باشد. "
حتی گیاهان که گل هایشان در اثر تابش نور شکفته و در تاریکی جمع می شود، بدون تغییر شدت نور نیز واکنش های مرحله ای از خود نشان می دهند. سلولهای گیاهی نیز با ساعت هایی بیولوژیکی که در خود دارند، هدایت می شوند. ساعت بیولوژیکی چیزی به مراتب بیشتر از واکنش در برابر دگرگونی های بیرونی است. تأثیرات و اطلاعات بیرونی با تپش های درونی همزمان می شود. اصولاً ساعت های بیولوژیکی تعبیه شده در سلول موجودات زنده، مستقل از تغییرات بیرونی است.

ساعت های بیولوژیکی در نباتات تنها در نقطه ی معینی نصب نشده است، این زمان سنج طبیعی در تک تک سلولهای آنها یافت می شود. هم زنبورها و هم پرندگانی که به کمک نور آفتاب جهت را می یابند، می توانند با ساعت درونی خود و حرکت وضعی زمین همین عمل را انجام بدهند. گروهی از حیوانات درست چند هفته پیش از شروع تغییر فصل رنگ مویشان به تناسب درجه ی حرارت و رنگ های طبیعت از جمله رنگ برف تغییر می کند. زمان بازشدن گل های "سویا" به تناسب عرض جغرافیایی مختلفی است که در آن واقع شده اند. گروهی از آنها زمانی گل می دهند که طول روز به 15 ساعت رسیده باشد. گروهی دیگر در فصلی که طول روز 14 ساعت است. وقت، متناسب با طول تابستان در محیط زیست نوع مربوطه است. زمانی که هوا گرم و روشن است، نباتات وظایف بی شماری را باید انجام بدهند.

ساعت بیولوژیکی تعبیه شده در اُرگانیسم بشر تا حدودی با تغییرات بیرونی هماهنگ می شود. در یک سفر دریایی از شمال به جنوب تغییرات حرارت بدن به خودیِ خود صورت می گیرد. اما در سفر با هواپیما که در زمان کوتاه مسافت زیادی طی می شود، تغییرات سریعتر صورت می گیرد. در یک سفر هوایی طولانی، بدن می بایست آهنگ تپش خود را با محیط جدید همآهنگ کند. سفر هوایی در طول نصف النهارات همگون یا به عبارت دیگر در محور شمال به جنوب تقریباً باعث هیچ گونه ناراحتی جسمی نخواهد شد. اما سفر هوایی در محور شرق به غرب می تواند باعث آزار جسمی نسبتاً زیادی بشود. تغییر مکانی- زمانی سریع که ناشی از سفرهای هوایی است باعث اختلال در کارکردهای حیاتی و بیولوژیکی می شود.
بشر نسبت به سایر موجودات زنده اَعم از گیاه و حیوان دارای قدرت تطابق بیشتری است. این تطبیق پذیری تنها به این دلیل نیست که ما می توانیم اثرات حرارت، نور و کلاً محیط بیرونی را بر حسب نیاز خود خنثی کنیم، بلکه به این دلیل است که جسم ما نسبت به تغییرات بیرونی کمتر از دیگر انواع برنامه ریزی شده است، به این دلیل که تپش های درونی در نوع بشر اهمیت بیشتری دارد، زیرا هماهنگی بین چنین ساختارهای پیچیده ای چون جسم بشر مبادله ی خبر میان تغییرات بی شماری را می طلبد.
بعضی از گیاهان تنها در اثر تابش نور در زمانهای معیّن گل نمی دهند، بلکه نور باید در همآهنگی و توان با 24 ساعت شبانه روز باشد. اگر کسی گل سویایی را در معرض تابش نوری قرار بدهد که قابل تقسیم با تواتر 24 ساعت نیست، هرگز گل نخواهد داد. نباتات از پیش طول شبانه روز را می دانند. برای مثال مهاجرت پرندگان، ماهی ها و لاک پشت ها به این دلیل است که ساعت های بیولوژیکی عملکردی تنظیمی دارند که برای ادامه ی حیات این انواع کاملاً ضروری است.
شمارش و تواترهای منظم همان قدر برای مغز اهمیت دارد که برای دیگر اندامهای بشر. یک خواب راحت در شب طرح موزون خاص خود را دارد که با ثبت الکترونیکی منحنی های آن می توان مطالعه اش کرد. آزمایش بر روی حیوانات، گیاهان و بشر نشان می دهد، همان گونه که در تمام موجودات زنده تفاوتهای فردی پیدا می شود همآهنگی و توازنی نوعی نیز وجود دارد. دوایر متحدالمرکز تنه ی درختان زنجیره ای از فرآیندهای بیولوژیکی را بیان می کنند که بر اساس نظم فصول سال تکرار می شود.
اِکولوژی علمی تا امروز تقریباً به طور مطلق سعی خود را درباره ی بُعد مکانی محیط زیست یعنی خاک و آب، جنگل و آبهای جاری به کار برده است. تغییر در چنین محیط هایی البته مهم است، زیرا گروهی از نباتات، حیوانات و موجودات ریز و میکروسکوپی در جریان تکامل خود را با محیط های مختلف تطبیق داده اند. وقتی به طور ناگهانی تغییراتی صورت می گیرد، دستاوردهایی تکاملی که در طی هزاران سال ساخته و پرداخته شده است، در عرض یک شبانه روز نیست و نابود می شود.
بیوتوپها یعنی وابستگی زندگی موجودات به مکان معین به شدت مورد مطالعه بوده است. اما زندگی به محدوده و مرزهای زمانی، مراحل زمانی و زمانی معین نیز وابسته است. ما جهان را به همان اندازه با شتاب و هیاهو ویران می کنیم که با زبانه های صنعتی. تغییرات زمانی فصول، شب و روز، جزر و مدّ به مراتب بیشتر از شروط مکانی در زندگی بشر نقش داشته اند. خود صورتهای بیولوژیکی که تمام زندگی را در یکجا جمع می کند، باید بر یک سلسله از تغییرات مختلف موزون در نور، درجه ی حرارت و رطوبت مسلط باشد.
زمان دقیقاً چون مکان سازندگی منظم خود را دارد. اندازه های معین نور، حرارت و رطوبت باید در چارچوب وقت معین تغییر کند تا زندگی به روال طبیعی خود ادامه دهد. تمام کارکردهای اُرگانیسمی مهم، موزون هستند و در یک کرونوتوپ یعنی در یک "محدوده ی زمانی" وجود دارند. بعضی از موجودات زنده بیشتر در روز فعالند، برخی دیگر در شب. اُرگانهای حسّی اغلب بر کرونوتوپ یا "محدوده ی زمان" خود را تطبیق می دهند. برای موجودات زنده ای که در روز فعالند حس بینایی نقش عمده ای دارد. برای آنها که در شب فعالند، بویایی و لامسه مهمترین حس است. موجودات زنده در کرونوتوپهایی خود را تطبیق می دهند که غذای بیشتر و خط کمتری وجود دارد. بعضی از جانوران دسته سگسانان در روز و گروه دیگر در شب به شکار می روند. اگر این حیوانات همآهنگی زمانی را رعایت نکنند، نوعی بی نظمی و در نتیجه خطر جانی را به دنبال خواهد داشت، تغییر و تطابقی که در زندگی یک نوع صورت می گیرد، بر رفتار دیگر انواع اثر می گذارد.
آن بخشی از بیولوژی که مربوط به کرونوتوپها یا محدوده ی زمانی است، در همین اواخر به طور نظام مندی مورد مطالعه قرار گرفته است. بشر همچون دیگر اُرگانیسم های شناخته شده، ساعتی درونی دارد که سلسله ای از فرآیندهای حیاتی موزون "بیوریتیمک" را هدایت می کند. کسانی که علم زیست شناسی را مطالعه کرده اند، می توانند فهرست بیش از صد نوع مختلف از تپش های حیاتی را برشمارند که هر یک به عملکردی خاص در جسم بشر گره خورده است. تنفس، ضربان قلب، دمای حرارت بدن، احساس گرسنگی و سیری، زمان دفع مواد زائد از جمله نمونه های شناخته شده ای هستند که زمان همگی آنها در سلولهای بشر ثبت شده است. سرطان یکی از انواع ناهنجاریهای موروثی در تقسیم سلولی است.
وقتی قانونمندیهای اِکولوژیکی زمان دچار آشفتگی می شود، مثل این است که طبل نو از یک گروه موسیقی نُت دیگری را برای خود بنوازد. در چنین حالتی دیگر سازها نیز دچار آشفتگی خواهند شد. آشفتگی در نظم خواب و صرف غذا بر تمام اندام موجود زنده اثر می گذارد، این تأثیر گاه تا محدوده ی سلولها نفوذ می کند. ما هنوز بر این باوریم که زنانی که همکارند و یا به دلیل رابطه ی دوستی همدیگر را به طور منظم ملاقات می کنند، دارای قاعدگی همزمان هستند. آمار نشان می دهد که بیشتر نوزادها در فصل بهار به دنیا می آیند. در جوامع صنعتی بسیاری از این تپش های منظم بیولوژیکی در شُرف اضمحلال هستند. اِکولوژی از نابودی انواع سخن می گوید، اما اِکولوژی زمان از نابودی موزونی ها و همآهنگی بحث می کند.
خیلی ساده و مختصر بگویم، نظم آفرینان زمان اجتماعی به طور پیوسته و جدی نظم آفرینان بیولوژیکی را مورد آزمایش قرار می دهند. ویژگی خاص اُرگانیسم ها آن است که پس از تغییرات سریع- چون سفرهای هوایی و یا تغییرات تدریجی چون به پایان رسیدن زمستان و تاریکی- می توانند ساعت های بیولوژیکی را از نو تنظیم کنند. اما بشر باید از خود بپرسد که جسم او تا چه حد توان رودررویی با تهاجم صنعتی را دارد و این شتاب تا چه اندازه برای ما تحمل پذیر است. گویی ما هرگز نمی توانیم به زمان گذشته برگردیم. به زمانی که درخت، بشر، حیوان و اجرام آسمانی چون وجودی واحد بودند و چرخش و حرکت آنها درهم بافته شده بود. باری، اضمحلال همآهنگی بیرونی تأثیر و پیامدی گران بر موزونی جسمی و درونی خواهد داشت.
صد سال پیش مردم می پنداشتند که نوزاد را لک لک با خودش می آورد، زیرا بیشتر کودکان در آغاز بهار یعنی وقتی که لک لک ها از جنوب به شمال کوچ می کردند، به دنیا می آمدند. رسیدن لک لک ها به نیمکره ی شمال با تولد کودکان همزمان می شد. انطباق این دو حادثه بازمانده ای از موزونی درهم تنیده شده ی طبیعت بود. اینکه "نوزاد آدمی را لک لک با خودش می آورد" دیگر یک افسانه نیست، بلکه یک نمونه از زمانِ اِکولوژیکی است که حرکت درونی و بیرونی طبیعت را در یک افسانه به هم گره می زند.
جامعه ی سنتی و باستانی کاملاً مشروط و وابسته به تغییرات فصل بود، زیرا نباتات و حیوانات در گردش دورانی طبیعت محاصره شده بودند، ناچار بشر نیز در موزونی تپش های بزرگ طبیعت حبس شده بود. جامعه ی صنعتی درست به عکس شد. این جامعه با سرعتی فزاینده خود را از فصول سال و تغییرات اقلیمی آن رها کرد. در تمدن معاصر کوچ حیوانات و مراحل رشد نباتات در حدی ناچیز بر رفتار بشر تأثیر می گذارد. ما حیوانات را اهلی کرده ایم و تغییرات فصل را با وارد کردن تولیدات نمیکره ی جنوبی جبران می کنیم. یخچال و فریزر نیز دو "ابزار زمانی" هستند، به این تعبیر که ما را از شکار و میوه چینی در فصل معین بی نیاز و در نتیجه تغییرات فصل را کمرنگ و خنثی می کنند.
منبع مقاله :
اِریکسن، تروند برگ؛ (1385)، تاریخ زمان، ترجمه ی اردشیر اسفندیاری، تهران: نشر پرسش، چاپ اول