نویسنده: تروند برگ اِریکسن
برگردان: اردشیر اسفندیاری



 

"لِنارت لوندمارک" می گوید: "همه چیز را نمی توان تعقلی کرد. با سرعت دادن به نغمه های یک قطعه ی موسیقی، آهنگ بهتری آفریده نمی شود. به همین دلیل عرصه ی فرهنگی روز به روز پُرخرجتر می شود. زیرا فعالیت های هنری- فرهنگی را نمی شود از طریق تطبیق آن با نرخ بازار روز تعقلی کرد. سرپرستی از کودکان، پیران و بیماران نیز در همین مقوله می گنجد. در اینجا نیز- دقیقاً چون بخش فرهنگی- برای استاندارد کردن و افزایش سرعت بازدهی، امکان اندکی وجود دارد. کسی که کودکی را آموزش می دهد، آنکه بشرِ در حال مرگی را پرستاری می کند و یا نوازنده ای که قطعه ای با ویولون می نوازد، باید بداند که این وظیفه منحصر به فرد است. وقتی همه ی وظایف دیگر تعقلی می شوند، چنین کارهایی در زمره ی اشتغالهای خاص درمی آیند.
گوته (1) این لحظه ی دگرگونی ناپذیر را چون فریب خوردن "فاوست" (2) به دست نیرویی اهریمنی چون "مفیستو" توصیف می کند. اما آرزوی اینکه زمان از رفتن باز بماند، آرزوی تداوم و حضور، با بی قراریهای معمولی بشر در ستیز است، مادامی که فیلسوفان پیش از مسیحیت به طور مداوم می خواهند از وابستگی به زمان پا فراتر بگذارند و خود را با مُنتهاناپذیری و نظم طبیعت همسنگ بدانند. متفکران مسیحی چون اگوستین قدیس می دانستند که بشر محکوم به سرگشتی و بی قراری است، او مهاجری است که روزگاری پُر دلهره دارد. اگوستین فکر می کرد که رؤیا درباره ی به جاودانگی پیوستن در این جهان همان نخوتی است که میان خدا و بشر دیوار می کشد. او آرمان فیلسوفان رواقی را درباره ی آرامش روح به کنار نهاد، زیرا آنها جهان واقعی را جدی نمی گرفتند. همچنین در مسیحیت گونه ای دین زدایی از وجوه زمینی وجود دارد که بر "در زمانی" به مثابه سرنوشت بشر تأکید می ورزد. "جهان"- از زاویه ی بشر نسبت به کلمه- برای نخستین بار به مثابه نقطه ی مقابل مفهوم پروردگار به وجود آمد. "زمان" نیز- از زاویه ی فکر بشر- برای نخستین بار به مثابه نقطه ای مقابل "ابدیت" که وجهی لاهوتی بود، به وجود آمد.
زمان با کلمه، با تناقض و با کلمات قصار جور درمی آید، زیرا از بُعد معنایی فراگیر و ناروشن است. همچنین به این دلیل که رفتار ما نسبت به ادراک زمان و شروط زمانی سرشار از تناقض است. معلم تعلیم و تربیت "گیسلر" که چندین کتاب ساده و در عین حال ژرف درباره ی فرهنگ زمان مُدرن نوشته است، می گوید: "به دلیل عجله کردن همیشه دیر به مقصد می رسیم. " ما از آن جهت زیاد راجع به زمان حرف می زنیم که زمانی را آرزو می کنیم که به گونه ای دیگر باشد. یک زمان وجود دارد که متعلق به جهانِ وسیله است و یک زمان دیگر که متعلق به جهان هدف. یک زمان که می توان آن را با پول خرید و یک زمان که با هیچ قیمتی خریدنی نیست. زمان وسیله، همان زمان مکانیکی است، و در زیربنای همین زمان، زمان دیگری واقع شده است که شباهتی به آنچه که عقربه های ساعت نشان می دهد، ندارد. گیسلر می گوید: "ساعاتی که شمرده می شوند، همان ساعاتی هستند که شمرده نمی شوند. "
در مجموع واکنش های رُمانتیکی نسبت به شتابزدگی مُدرن بسیار ساده است. گیسلر نمی فهمد که زمان پیشامُدرن و دَوَرانی که او چهره ای آرمانی به او می دهد، یک تجسم جدید است، یک ناکجاآباد (اوتوپیا) که از پیش به مُدرنیته و اقتصاد مهاجم و تجاوزگرانه نسبت به زمان مشروط می شود. آنچه که او به عنوان تصویری تاریخی به آن می نگرد، درگذشته دقیقاً چنین نبود، آن زمانی که بر زندگی روزمره مسلط بود و اکنون با سپری شدن خود تبدیل به زمان حال شده است، طور دیگری بود. این دلگرمی ای که او با مقایسه ی اتوپیایی و توصیف ساده ی خود می آفریند، به دلیل وهم و پنداری است در این باره که میان سنّت و تجدد، میان مُدرن بودن و پیشامُدرن بودن حق انتخاب داریم. شرط آنکه ما بتوانیم آن زمان آرمانی را که گیسلر تبلیغ می کند، بیان کنیم، این است که بپذیریم بشر آزاد است در هر کجای تاریخ که می خواهد اقامت کند، در حالی که چنین چیزی امکان ندارد.
حتی خودِ زمان مکانیکی یک شیء نیست، اگرچه ساعت ها تمام سعی خود را به کار می گیرند که زمان را چون یک شیء توصیف کنند. زمان با حرکت خود به طور پیوسته از عینیت پذیری می گریزد. او همیشه در مکان دیگری است یا شاید این ماییم که در مکان دیگریم. زمان نمی تواند یک شیء باشد، چرا که او همزمان هم در جهان بیرون و هم در جسم و جمجمه ی ما است. با وجود این، ما همیشه از زمان به عنوان یک چیز حرف می زنیم، یک ذخیره یا سرمایه که به ظاهر می توانیم از آن استفاده کنیم. در رابطه با زمان ما هم عنکبوتهایی هستیم که تار می بافند و هم مگس هایی که در تار عنکبوت گرفتار شده ایم. با این حال خطاست که بگوییم زمان فرآورده و تولید فکر ماست. منتهی پذیری و "در زمانی" به طور بی رحمانه ای تمام کسانی را که به زمان فکر می کنند، دربرمی گیرد و آنها را به دهان مرگ هُل می دهد، گذشته از اینکه چه تجسمی از زمان داریم و در ژرفای درک ما از زمان در چه حدی باشد.
ما می گوییم "برای هر چیزی زمانی هست. " در ساده ترین و سطحی ترین وجهش، این بدان معناست که در هر جامعه ای نظامهای زمانی و نظارتهای زمانی بی شماری وجود دارد. درباره ی حرکت و سکون انتظارات مختلفی وجود دارد، چرا که حرکت و سکون به نوع رفتارهای مختلف و اشکال عملکردهای گوناگون گره خورده است. همچنین این بدان معناست که زمان را می توان در رابطه های مناسب و نامناسب دسته بندی کرد. "کتاب جامعه ی سلیمان" در اِنجیل عهد عتیق که عبارت بالا را از آن نقل کردیم، تنها توصیه نمی کند که زمان مناسب را برای هر نوع عملی انتخاب کنیم، بلکه همچنین مدعی است که به فعل درآوردن حالات کاملاً متضاد مثلاً نفرت داشتن به جای عشق ورزیدن نیز مجاز است، مشروط به آنکه زمان آن مناسب باشد. در اینجا فکر دیگری هم به ذهن بشر خطور می کند، در واقع تمام چیزهایی که اتفاق می افتد و انجام می شود، به زمان خاص خودش نیاز دارد. بشر نمی تواند همه چیز را با سرعت و آهنگ یکسانی انجام بدهد.
استفاده ی ابزاری از زمان، فضای کافی برای تأخیر، بی راهه رفتن و انحراف ندارد. استفاده از زمان به مثابه وسیله، معیارش شتاب و کارآیی است. اما سراسر جهان اجتماعی وابسته به سکونها، تعیین آغاز و انجام، و هماهنگی خلّاق میان ادراکهای زمانی مختلف است. بشر می تواند رانندهای پُرکار باشد، اما نمی تواند در عین حال مادری مؤثر و یا نوازنده ای چیره دست باشد. این دو وظیفه ی اخیر به مرزشکنی های نامتشابه بسیاری نیاز دارد. مرزشکنی هایی که در عرصه ی مصرف زمان ابزاری در جهات مختلف است.

یکی از نخستین تولیدکنندگان، برنامه های کامپیوتری را "Quick and dirty" می نامیدند، که معادل آن به زبان ما "سریع و سَرسَری" است. اما مسئله تنها به این ختم نمی شود که بعضی چیزها می خواهد سریع و یا به آهستگی صورت بگیرد. بعضی وقت ها باید تواتر را به هم زد. زمان دیگر باید مرحله ای را حذف و یا اضافه کرد. بعضی وقت ها جمع بندی و نتیجه گیری سرنوشت ساز است. زمان دیگر عمل کردن به تواتر و ترتیب برای به نتیجه رسیدن کاملاً بی معنی است. بعضی وقت ها باید زمان زیر نظارت و کنترل دربیاید. زمان دیگر باید نظارت را کنار گذاشت و فرصت بدهیم تا آنچه که می خواهد روی دهد؟، روی بدهد.

در جامعه ی صنعتی و فنی مصرف زمان ابزاری حاکمیت دارد. در این جوامع سرعت و بازدهی تولید نمادهایی برای آزادی و پیشرفت شده است. یک مصرف زمان معین عاملی پرستیژ آفرین و کلید موفقیت های اجتماعی و فردی شده است. برای کسی که هرگز وقت کافی ندارد، تقاضاهای بیشتری وجود دارد. شخصی که به طور همزمان با دو تلفن با ارباب رجوع حرف می زند و در همان حال مشغول نوشتن است، در کانون توجه قرار می گیرد. تلفن همراه که در خانه، هنگام تفریح، وقت صرف غذا و در بستر لحظه ای زنگش قطع نمی شود، زیور دست کسانی شده است که معتاد به سرعت و بازدهی کار هستند. زمان باید تا آخرین جرعه پُر بشود. اما پُر کردن به این معناست که زمان این افراد از آغاز تهی بوده است.
در عصر حاضر آنان که آهسته و پیوسته کار می کنند، نیازمند حمایت اند. باید از این گروه اقلیت به دفاع برخاست. اما چارچوب این حمایت باید از پیش معین شود، بدون آنکه به سمت نوعی آرمانگرایی رُمانتیک نسبت به جامعه ی پیشامُدرن بینجامد، و یا بازاری بشود برای آنان که می خواهند تعطیلات آخر هفته ی خود را در جزایر اقیانوس آرام بگذرانند. زیرا بازار تبلیغات خلأهای ایجاد شده در جامعه را می شناسد و به سرعت از این آب گل آلود ماهی می گیرد.
استفاده از زمان تبدیل به یک مسئله ی اخلاقی شده است، چرا که شروط زندگی خوب را تهدید می کند و پیوسته خواهان به تعویق انداختن زندگی واقعی است. بشر ممکن است به حدی دارای کارآیی بشود که دیگر فرصتی برای زندگی نداشته باشد. مصرف زمان از آن جهت مسئله ای اخلاقی است که ما نمی توانیم زمان را تغییر دهیم. اما ما همیشه می توانیم رابطه ی خود را با زمان تغییر بدهیم. در بُعد اخلاقی- و شاید تنها از بُعد اخلاقی- کانت حق دارد وقتی که می گوید زمان از شیوه ای نگریستن به جهان خلق می شود.
بگذار هر چیزی پخته و رسیده شود، به کناری نهادن و یا صبوری نیز یکی از شیوه های زندگی است. دفاع از آهستگی و پیوستگی به معنای موجه جلوه دادن تنبلی و تن پروری نیست. دقیقاً به عکس، شیوه های بسیاری برای کارآیی وجود دارد که مشغله ی زیاد و رابطه ی ابزاری با زمان موفق به کشف آن نشده است.
دسته ای از معلمان مراقبه تلاش می کنند تا چیزها و فکرکننده را از تسلسل وسیله و هدف- که خود وسیله ای برای هدفهای تازه می شود- رها کنند. با درهم شکستن عادات و ویجین کردن زنجیره ی عملکردهای تعقل هدفمند بشر می تواند کشف کند که در کنار خصوصیاتی چون کارآیی و استفاده ی مؤثر از وقت به منظور تولید هرچه بیشتر، هم چیزها و هم خودش ویژگی های دیگری نیز دارند که دارای ابعاد کاملاً متفاوت است.
گیسلر می گوید: خط قرمز کشیدن و اخراج آنان که آهسته و پیوسته می روند، در نهایت می تواند جامعه به عنوان جامعه را ناتوان کند: "شتاب محتوی آن است که زمان از مضمون اجتماعی خود تهی می شود. " گیسلر در اینجا مسائل را درست می بیند. سرعت نیرویی ویرانگر است که در نهایت تمام آن ارزشهای اجتماعی ای را با خود می برد که نیازمند زمانند. آنچه که مورد استفاده نیست، همیشه بی معنا هم نیست. آن زمانی که با پول قابل خریدن نیست، ارزش خاص خودش را دارد. آن نوع زمانی که با سبقت گرفتن در اتوبانها و جلو افتادن در صف خرید ذخیره می کنیم، زمانی سطحی و ساده است.

پی نوشت ها:

1. John w. von Goethe
2. Faust

منبع مقاله :
اِریکسن، تروند برگ؛ (1385)، تاریخ زمان، ترجمه ی اردشیر اسفندیاری، تهران: نشر پرسش، چاپ اول