آشنایی با فقهای شیعه(4)
آشنایی با فقهای شیعه(4)
منبع:آشنايي با علوم اسلامي، استاد شهيد مرتضي مطهري
32. شيخ محمد حسن صاحب كتاب «جواهر الكلام» كه شرح شرايع محقق است و مىتوان آن را دائرة المعارف فقه شيعه خواند. اكنون هيچ فقيهى خود را از جواهر بىنياز نمىداند. اين كتاب مكرر چاپ سنگى شده است و اخيرا با چاپ حروفى در قطع وزيرى مشغول چاپش هستند و در حدود پنجاه جلد 400 صفحهاى يعنى در حدود بيست هزار صفحه خواهد شد. كتاب «جواهر» عظيمترين كتاب فقهى مسلمين است و با توجه به اينكه هر سطر اين كتاب مطلب علمى است و مطالعه يك صفحه آن وقت و دقت زياد مىخواهد مىتوان حدس زد كه تاليف اين كتاب بيست هزار صفحهاى چقدر نيرو برده است. سى سال تمام يكسره كار كرد تا چنين اثر عظيمى به وجود آورد. اين كتاب مظهر نبوغ و همت و استقامت و عشق و ايمان يك انسان به كار خويشتن است. صاحب «جواهر» شاگرد كاشف الغطاء شاگرد شاگرد او سيد جواد صاحب «مفتاح الكرامة» است و خود در نجف حوزه عظيمى داشته و شاگردان زيادى تربيت كرده است. صاحب جواهر عرب است. در زمان خود مرجعيت عامه يافت و در سال 1266 كه اوايل جلوس ناصر الدين شاه در ايران بود، درگذشت.
33. شيخ مرتضى انصارى. نسبش به جابر بن عبد الله انصارى از صحابه بزرگوار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مىرسد. در دزفول متولد شده و تا بيستسالگى نزد پدر خود تحصيل كرده و آن گاه همراه پدر به عتبات رفته است. علماء وقت كه نبوغ خارق العاده او را مشاهده كردند از پدر خواستند كه او را نبرد. او در عراق چهار سال توقف كرد و از محضر اساتيد بزرگ استفاده كرد. آن گاه در اثر يك سلسله حوادث ناگوار به وطن خويش بازگشت. بعد از دو سال بار ديگر به عراق رفت و دو سال تحصيل كرد و به ايران مراجعت نمود. تصميم گرفت از محضر علماء بلاد ايران استفاده كند. عازم زيارت مشهد شد و در كاشان با حاج ملا احمد نراقى صاحب كتاب «مستند الشيعه» و صاحب كتاب معروف «جامع السعادات» فرزند حاج ملا مهدى نراقى ملاقات كرد. ديدار نراقى عزم رحيل او را مبدل به اقامت كرد و سه سال در كاشان از محضر او استفاده كرد، و آن گاه به مشهد رفت و پنج ماه توقف نمود. شيخ انصارى سفرى به اصفهان و سفرى به بروجرد رفته و در همه سفرها هدفش ملاقات اساتيد و استفاده از محضر آنها بوده است. در حدود سالهاى 1252 و 1253 براى آخرين بار به عتبات رفت و به كار تدريس پرداخت. بعد از صاحب «جواهر» مرجعيت عامه يافت.
شيخ انصارى را خاتم الفقهاء و المجتهدين لقب دادهاند. او از كسانى است كه در دقت و عمق نظر بسيار كم نظير است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جديدى كرد. او در فقه و اصول ابتكاراتى دارد كه بى سابقه است. دو كتاب معروف او «رسائل» و «مكاسب» كتابى درسى طلاب شده است. علماء بعد از او شاگرد و پيرو مكتب اويند. حواشى متعدد از طرف علماء بعد از او بر كتابهاى او زده شده. بعد از محقق حلى و علامه حلى و شهيد اول، شيخ انصارى تنها كسى است كه كتابهايش از طرف علماء بعد از خودش مرتب حاشيه خورده و شرح شده است.
زهد و تقواى او نيز ضرب المثل است و داستانها از آن گفته مىشود. شيخ انصارى در سال 1281 در نجف در گذشته و همانجا دفن شده است.
34. حاج ميرزا محمد حسن شيرازى، معروف به ميرزاى شيرازى بزرگ. ابتدا در اصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب «جواهر» شركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصارى رفت و از شاگردان مبرز و طراز اول شيخ شد. بعد از شيخ انصارى مرجعيت عامه يافت. در حدود 23 سال مرجع على الاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو، قرار داد معروف استعمارى رژى را لغو كرد. شاگردان زيادى در حوزه درس او تربيتشدند از قبيل آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى، حاج آقا رضا همدانى، حاج ميرزا حسين سبزوارى، سيد محمد فشاركى اصفهانى، ميرزا محمد تقى شيرازى، و غير اينها. از او اثرى كتبى باقى نمانده است ولى احيانا برخى آریش مورد توجه است. در سال 1312 در گذشت.
35. آخوند ملا محمد كاظم خراسانى. در سال 1255 در مشهد در يك خانواده غير معروف متولد شد و در 22 سالگى به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهى تحصيل فلسفه كرد و سپس به نجف رفت. دو سال درس شيخ انصارى را درك كرده است اما بيشتر تحصيلاتش نزد ميرزاى شيرازى بوده است. ميرزاى شيرازى در سال 1291 سامرا را محل اقامتخود قرار داد ولى آخوند خراسانى از نجف دور نشد و خودش مستقلا حوزه درس تشكيل داد. او از مدرسين بسيار موفق است. در حدود هزار و دويستشاگرد از محضرش استفاده مىكردهاند و در حدود دويست نفر آنها خود مجتهد بودهاند.
فقهاء عصر اخير نظير مرحوم آقا سيد ابو الحسن اصفهانى، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، مرحوم حاج آقا حسين بروجردى، مرحوم حاج آقا حسين قمى و مرحوم آقا ضياء الدين عراقى همه از شاگردان او بودهاند. شهرت بيشتر آخوند خراسانى در علم اصول است. كتاب «كفاية الاصول» او يك كتاب درسى مهم است و حواشى زيادى بر آن نوشته شده است. آراء اصولى آخوند خراسانى همواره در حوزههاى علميه نقل مىشود و مورد توجه است. آخوند خراسانى همان كسى است كه فتوا به ضرورت مشروطيت داد و مشروطيت ايران رهين او است. او در سال 1329 هجرى قمرى در گذشت.
36. حاج ميرزا حسين نائينى. از اكابر فقهاء و اصوليون قرن چهاردهم هجرى است. نزد ميرزاى شيرازى و سيد محمد فشاركى اصفهانى تحصيل كرده است و خود مدرسى عالي مقام شد. شهرت بيشتر او در علم اصول است. به معارضه علمى با مرحوم آخوند خراسانى برخاست و از خود نظريات جديدى در علم اصول آورد. بسيارى از فقهاء زمان ما از شاگردان اويند. او كتابى نفيس به فارسى دارد به نام «تنزيه الامة» يا «حكومت در اسلام» كه در دفاع از مشروطيت و مبانى اسلامى آن نوشته است. او در سال 1355 هجرى قمرى در نجف وفات يافت.
الف. از قرن سوم تاكنون فقه يك حيات مستمر داشته و هرگز قطع نشده است. حوزههاى فقهى بدون وقفه در اين يازده قرن و نيم دائر بوده است. رابطه استاد و شاگردى در همه اين مدت هرگز قطع نشده است. اگر فى المثل از استاد بزرگوار خود مرحوم آيت الله بروجردى شروع كنيم مىتوانيم سلسله اساتيد فقهى ايشان را تا عصر ائمه اطهار(علیهم السلام) به طور مسلسل بيان نمائيم. چنين حيات متسلسل و متداوم يازده قرن و نيمى ظاهرا در هيچ تمدن و فرهنگ ديگر غير از تمدن و فرهنگ اسلامى وجود ندارد. استمرار فرهنگى به معنى واقعى، كه يك روح و يك حيات، بدون هيچ وقفه و انقطاع، طبقات منظم و مرتب و متوالى را در قرونى اين چنين دراز مدت به يكديگر پيوند دهد و يك روح بر همه حاكم باشد، جز در تمدن و فرهنگ اسلامى نتوان يافت. در تمدن و فرهنگهاى ديگر، ما به سوابق طولانى ترى احيانا بر مىخوريم ولى با وقفهها و بريدگيها و انقطاعها.
همچنان كه قبلا نيز يادآورى كرديم، اينكه قرن سوم را كه مقارن با غيبت صغرا است مبدا قرار داديم نه بدان جهت است كه حيات فقه شيعه از قرن سوم آغاز مىشود، بلكه بدان جهت است كه قبل از آن عصر، عصر حضور ائمه اطهار است و فقهاء شيعه تحت الشعاع ائمهاند و استقلالى ندارند، و الا آغاز اجتهاد و فقاهت در ميان شيعه و آغاز تاليف كتاب فقهى به عهد صحابه مىرسد. چنان كه گفتيم اولين كتاب را على بن ابى رافع (برادر عبيد الله بن ابى رافع كاتب و خزانهدار امير المؤمنين على(علیه السلام) در زمان خلافت آن حضرت) نوشته است.
ب. بر خلاف تصور بعضىها، معارف شيعه و از آن جمله فقه شيعه تنها به وسيله فقهاء ايرانى تدوين و تنظيم نشده است. ايرانى و غير ايرانى در آن سهيم بودهاند. تا قبل از قرن دهم هجرى و ظهور صفويه، غلبه با عناصر غير ايرانى است و تنها از اواسط دوره صفويه است كه غلبه با ايرانيان مىگردد.
ج. مركز فقه و فقاهت نيز قبل از صفويه ايران نبوده است. در ابتدا بغداد مركز فقه بود. سپس نجف به وسيله شيخ طوسى مركز شد. طولى نكشيد كه جبل عامل (از نواحى جنوبى لبنان فعلى) و پس از آن و قسمتى مقارن با آن، حله كه شهر كوچكى است در عراق، مركز فقه و فقاهت بود. حلب (از نواحى سوريه) نيز مدتى مركز فقهاء بزرگ بوده است. در دوران صفويه بود كه مركزيت به اصفهان انتقال يافت و در همان زمان حوزه نجف، به وسيله مقدس اردبيلى و ديگر اكابر احيا شد كه تا امروز ادامه دارد. از شهرهاى ايران، تنها شهر قم است كه در قرون اول اسلامى، در همان زمان كه بغداد مركز فقاهت اسلامى بود، به وسيله فقهائى نظير على بن بابويه و محمد بن قولويه به صورت يكى از مراكز فقهى در آمد هم چنان كه در دوره قاجار، به وسيله ميرزا ابو القاسم قمى صاحب قوانين نيز احيا شد و بار ديگر در سال 1340 هجرى قمرى يعنى در حدود 56 سال پيش، به وسيله مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى احيا شد و اكنون يكى از دو مركز بزرگ فقهى شيعه است.
علي هذا، گاهى بغداد، زمانى نجف، دورهاى جبل عامل (لبنان)، برههاى حلب (سوريه)، مدتى حله (عراق)، عهدى اصفهان و دوران هایى قم مركز نشاط فقهى و فقهاء بزرگ بوده است. در طول تاريخ مخصوصا بعد از صفويه در شهرهاى ديگر ايران از قبيل مشهد، همدان، شيراز، يزد، كاشان، تبريز، زنجان، قزوين، و تون (فردوس فعلى) حوزههاى علميه عظيم و معتبرى بوده است ولى هيچ يك از شهرهاى ايران به استثناى قم و اصفهان، و در مدت كوتاهى كاشان، مركز فقهاء طراز اول نبوده و عالىترين و يا در رديف عالىترين حوزههاى فقهى به شمار نمىرفته است. بهترين دليل بر نشاط علمى و فقهى اين شهرها وجود مدارس بسيار عالى و تاريخى است كه در همه شهرستانهاى نامبرده موجود است و يادگار جوش و خروشهاى علمى دورانهاى گذشته است.
د. فقهاء جبل عامل نقش مهمى در خط مشى ايران صفويه داشتهاند. چنان كه مىدانيم، صفويه درويش بودند. راهى كه ابتدا آنها بر اساس سنتخاص درويشى خود طى مىكردند، اگر با روش فقهى عميق فقهاء جبل عامل تعديل نمىشد و اگر به وسيله آن فقهاء حوزه فقهى عميقى در ايران پايه گذارى نمىشد، به چيزى منتهى مىشد نظير آنچه در علويهاى تركيه و يا شام هست. اين جهت تاثير زيادى داشت در اينكه اولا روش عمومى دولت و ملت ايرانى از آن گونه انحرافات مصون بماند و ثانيا عرفان و تصوف شيعى نيز راه معتدلترى طى كند. از اين رو فقهاء جبل عامل از قبيل محقق كركى و شيخ بهایى و ديگران با تاسيس حوزه فقهى اصفهان حق بزرگى به گردن مردم اين مرز و بوم دارند.
ه. همان طور كه شكيب ارسلان گفته است: «تشيع در جبل عامل زمانا مقدم است بر تشيع در ايران». و اين يكى از دلايل قطعى بر رد نظريه كسانى است كه تشيع را ساخته ايرانيان مىدانند. بعضى معتقدند نفوذ تشيع در لبنان، به وسيله ابوذر غفارى صحابى مجاهد بزرگ صورت گرفت. (1) ابوذر در مدت اقامت در منطقه شام قديم كه شامل همه يا قسمتى از لبنان فعلى نيز بود، هم دوش مبارزه با ثروت اندوزيهاى معاويه و ساير امويان، مرام پاك تشيع را نيز تبليغ مىكرد.
33. شيخ مرتضى انصارى. نسبش به جابر بن عبد الله انصارى از صحابه بزرگوار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مىرسد. در دزفول متولد شده و تا بيستسالگى نزد پدر خود تحصيل كرده و آن گاه همراه پدر به عتبات رفته است. علماء وقت كه نبوغ خارق العاده او را مشاهده كردند از پدر خواستند كه او را نبرد. او در عراق چهار سال توقف كرد و از محضر اساتيد بزرگ استفاده كرد. آن گاه در اثر يك سلسله حوادث ناگوار به وطن خويش بازگشت. بعد از دو سال بار ديگر به عراق رفت و دو سال تحصيل كرد و به ايران مراجعت نمود. تصميم گرفت از محضر علماء بلاد ايران استفاده كند. عازم زيارت مشهد شد و در كاشان با حاج ملا احمد نراقى صاحب كتاب «مستند الشيعه» و صاحب كتاب معروف «جامع السعادات» فرزند حاج ملا مهدى نراقى ملاقات كرد. ديدار نراقى عزم رحيل او را مبدل به اقامت كرد و سه سال در كاشان از محضر او استفاده كرد، و آن گاه به مشهد رفت و پنج ماه توقف نمود. شيخ انصارى سفرى به اصفهان و سفرى به بروجرد رفته و در همه سفرها هدفش ملاقات اساتيد و استفاده از محضر آنها بوده است. در حدود سالهاى 1252 و 1253 براى آخرين بار به عتبات رفت و به كار تدريس پرداخت. بعد از صاحب «جواهر» مرجعيت عامه يافت.
شيخ انصارى را خاتم الفقهاء و المجتهدين لقب دادهاند. او از كسانى است كه در دقت و عمق نظر بسيار كم نظير است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جديدى كرد. او در فقه و اصول ابتكاراتى دارد كه بى سابقه است. دو كتاب معروف او «رسائل» و «مكاسب» كتابى درسى طلاب شده است. علماء بعد از او شاگرد و پيرو مكتب اويند. حواشى متعدد از طرف علماء بعد از او بر كتابهاى او زده شده. بعد از محقق حلى و علامه حلى و شهيد اول، شيخ انصارى تنها كسى است كه كتابهايش از طرف علماء بعد از خودش مرتب حاشيه خورده و شرح شده است.
زهد و تقواى او نيز ضرب المثل است و داستانها از آن گفته مىشود. شيخ انصارى در سال 1281 در نجف در گذشته و همانجا دفن شده است.
34. حاج ميرزا محمد حسن شيرازى، معروف به ميرزاى شيرازى بزرگ. ابتدا در اصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب «جواهر» شركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصارى رفت و از شاگردان مبرز و طراز اول شيخ شد. بعد از شيخ انصارى مرجعيت عامه يافت. در حدود 23 سال مرجع على الاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو، قرار داد معروف استعمارى رژى را لغو كرد. شاگردان زيادى در حوزه درس او تربيتشدند از قبيل آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى، حاج آقا رضا همدانى، حاج ميرزا حسين سبزوارى، سيد محمد فشاركى اصفهانى، ميرزا محمد تقى شيرازى، و غير اينها. از او اثرى كتبى باقى نمانده است ولى احيانا برخى آریش مورد توجه است. در سال 1312 در گذشت.
35. آخوند ملا محمد كاظم خراسانى. در سال 1255 در مشهد در يك خانواده غير معروف متولد شد و در 22 سالگى به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهى تحصيل فلسفه كرد و سپس به نجف رفت. دو سال درس شيخ انصارى را درك كرده است اما بيشتر تحصيلاتش نزد ميرزاى شيرازى بوده است. ميرزاى شيرازى در سال 1291 سامرا را محل اقامتخود قرار داد ولى آخوند خراسانى از نجف دور نشد و خودش مستقلا حوزه درس تشكيل داد. او از مدرسين بسيار موفق است. در حدود هزار و دويستشاگرد از محضرش استفاده مىكردهاند و در حدود دويست نفر آنها خود مجتهد بودهاند.
فقهاء عصر اخير نظير مرحوم آقا سيد ابو الحسن اصفهانى، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، مرحوم حاج آقا حسين بروجردى، مرحوم حاج آقا حسين قمى و مرحوم آقا ضياء الدين عراقى همه از شاگردان او بودهاند. شهرت بيشتر آخوند خراسانى در علم اصول است. كتاب «كفاية الاصول» او يك كتاب درسى مهم است و حواشى زيادى بر آن نوشته شده است. آراء اصولى آخوند خراسانى همواره در حوزههاى علميه نقل مىشود و مورد توجه است. آخوند خراسانى همان كسى است كه فتوا به ضرورت مشروطيت داد و مشروطيت ايران رهين او است. او در سال 1329 هجرى قمرى در گذشت.
36. حاج ميرزا حسين نائينى. از اكابر فقهاء و اصوليون قرن چهاردهم هجرى است. نزد ميرزاى شيرازى و سيد محمد فشاركى اصفهانى تحصيل كرده است و خود مدرسى عالي مقام شد. شهرت بيشتر او در علم اصول است. به معارضه علمى با مرحوم آخوند خراسانى برخاست و از خود نظريات جديدى در علم اصول آورد. بسيارى از فقهاء زمان ما از شاگردان اويند. او كتابى نفيس به فارسى دارد به نام «تنزيه الامة» يا «حكومت در اسلام» كه در دفاع از مشروطيت و مبانى اسلامى آن نوشته است. او در سال 1355 هجرى قمرى در نجف وفات يافت.
خلاصه و بررسى
ما مجموعا سى و شش چهره از چهرههاى مشخص فقهاء را از زمان غيبت صغرا يعنى از قرن سوم هجرى تا كنون كه به پايان قرن چهاردهم هجرى قمرى نزديك مىشويم معرفى كرديم. ما چهرههايى را نام برديم كه در دنياى فقه و اصول شهرت زيادى دارند، يعنى همواره از زمان خودشان تا عصر حاضر نامشان در درسها و در كتابها برده مىشود. البته ضمنا نام شخصيتهاى ديگر غير اين سى و شش چهره نيز برده شد. از مجموع آنچه گفتيم چند نكته معلوم مىگردد:الف. از قرن سوم تاكنون فقه يك حيات مستمر داشته و هرگز قطع نشده است. حوزههاى فقهى بدون وقفه در اين يازده قرن و نيم دائر بوده است. رابطه استاد و شاگردى در همه اين مدت هرگز قطع نشده است. اگر فى المثل از استاد بزرگوار خود مرحوم آيت الله بروجردى شروع كنيم مىتوانيم سلسله اساتيد فقهى ايشان را تا عصر ائمه اطهار(علیهم السلام) به طور مسلسل بيان نمائيم. چنين حيات متسلسل و متداوم يازده قرن و نيمى ظاهرا در هيچ تمدن و فرهنگ ديگر غير از تمدن و فرهنگ اسلامى وجود ندارد. استمرار فرهنگى به معنى واقعى، كه يك روح و يك حيات، بدون هيچ وقفه و انقطاع، طبقات منظم و مرتب و متوالى را در قرونى اين چنين دراز مدت به يكديگر پيوند دهد و يك روح بر همه حاكم باشد، جز در تمدن و فرهنگ اسلامى نتوان يافت. در تمدن و فرهنگهاى ديگر، ما به سوابق طولانى ترى احيانا بر مىخوريم ولى با وقفهها و بريدگيها و انقطاعها.
همچنان كه قبلا نيز يادآورى كرديم، اينكه قرن سوم را كه مقارن با غيبت صغرا است مبدا قرار داديم نه بدان جهت است كه حيات فقه شيعه از قرن سوم آغاز مىشود، بلكه بدان جهت است كه قبل از آن عصر، عصر حضور ائمه اطهار است و فقهاء شيعه تحت الشعاع ائمهاند و استقلالى ندارند، و الا آغاز اجتهاد و فقاهت در ميان شيعه و آغاز تاليف كتاب فقهى به عهد صحابه مىرسد. چنان كه گفتيم اولين كتاب را على بن ابى رافع (برادر عبيد الله بن ابى رافع كاتب و خزانهدار امير المؤمنين على(علیه السلام) در زمان خلافت آن حضرت) نوشته است.
ب. بر خلاف تصور بعضىها، معارف شيعه و از آن جمله فقه شيعه تنها به وسيله فقهاء ايرانى تدوين و تنظيم نشده است. ايرانى و غير ايرانى در آن سهيم بودهاند. تا قبل از قرن دهم هجرى و ظهور صفويه، غلبه با عناصر غير ايرانى است و تنها از اواسط دوره صفويه است كه غلبه با ايرانيان مىگردد.
ج. مركز فقه و فقاهت نيز قبل از صفويه ايران نبوده است. در ابتدا بغداد مركز فقه بود. سپس نجف به وسيله شيخ طوسى مركز شد. طولى نكشيد كه جبل عامل (از نواحى جنوبى لبنان فعلى) و پس از آن و قسمتى مقارن با آن، حله كه شهر كوچكى است در عراق، مركز فقه و فقاهت بود. حلب (از نواحى سوريه) نيز مدتى مركز فقهاء بزرگ بوده است. در دوران صفويه بود كه مركزيت به اصفهان انتقال يافت و در همان زمان حوزه نجف، به وسيله مقدس اردبيلى و ديگر اكابر احيا شد كه تا امروز ادامه دارد. از شهرهاى ايران، تنها شهر قم است كه در قرون اول اسلامى، در همان زمان كه بغداد مركز فقاهت اسلامى بود، به وسيله فقهائى نظير على بن بابويه و محمد بن قولويه به صورت يكى از مراكز فقهى در آمد هم چنان كه در دوره قاجار، به وسيله ميرزا ابو القاسم قمى صاحب قوانين نيز احيا شد و بار ديگر در سال 1340 هجرى قمرى يعنى در حدود 56 سال پيش، به وسيله مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى احيا شد و اكنون يكى از دو مركز بزرگ فقهى شيعه است.
علي هذا، گاهى بغداد، زمانى نجف، دورهاى جبل عامل (لبنان)، برههاى حلب (سوريه)، مدتى حله (عراق)، عهدى اصفهان و دوران هایى قم مركز نشاط فقهى و فقهاء بزرگ بوده است. در طول تاريخ مخصوصا بعد از صفويه در شهرهاى ديگر ايران از قبيل مشهد، همدان، شيراز، يزد، كاشان، تبريز، زنجان، قزوين، و تون (فردوس فعلى) حوزههاى علميه عظيم و معتبرى بوده است ولى هيچ يك از شهرهاى ايران به استثناى قم و اصفهان، و در مدت كوتاهى كاشان، مركز فقهاء طراز اول نبوده و عالىترين و يا در رديف عالىترين حوزههاى فقهى به شمار نمىرفته است. بهترين دليل بر نشاط علمى و فقهى اين شهرها وجود مدارس بسيار عالى و تاريخى است كه در همه شهرستانهاى نامبرده موجود است و يادگار جوش و خروشهاى علمى دورانهاى گذشته است.
د. فقهاء جبل عامل نقش مهمى در خط مشى ايران صفويه داشتهاند. چنان كه مىدانيم، صفويه درويش بودند. راهى كه ابتدا آنها بر اساس سنتخاص درويشى خود طى مىكردند، اگر با روش فقهى عميق فقهاء جبل عامل تعديل نمىشد و اگر به وسيله آن فقهاء حوزه فقهى عميقى در ايران پايه گذارى نمىشد، به چيزى منتهى مىشد نظير آنچه در علويهاى تركيه و يا شام هست. اين جهت تاثير زيادى داشت در اينكه اولا روش عمومى دولت و ملت ايرانى از آن گونه انحرافات مصون بماند و ثانيا عرفان و تصوف شيعى نيز راه معتدلترى طى كند. از اين رو فقهاء جبل عامل از قبيل محقق كركى و شيخ بهایى و ديگران با تاسيس حوزه فقهى اصفهان حق بزرگى به گردن مردم اين مرز و بوم دارند.
ه. همان طور كه شكيب ارسلان گفته است: «تشيع در جبل عامل زمانا مقدم است بر تشيع در ايران». و اين يكى از دلايل قطعى بر رد نظريه كسانى است كه تشيع را ساخته ايرانيان مىدانند. بعضى معتقدند نفوذ تشيع در لبنان، به وسيله ابوذر غفارى صحابى مجاهد بزرگ صورت گرفت. (1) ابوذر در مدت اقامت در منطقه شام قديم كه شامل همه يا قسمتى از لبنان فعلى نيز بود، هم دوش مبارزه با ثروت اندوزيهاى معاويه و ساير امويان، مرام پاك تشيع را نيز تبليغ مىكرد.
پىنوشت
1- نشريه دانشكده الهيات مشهد، آقاى واعظ زاده، تحت عنوان «بازديد از چند كشور اسلامى عربى» نقل از كتاب «جبل عامل فى تاريخ».
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}