نویسنده: استاد مهدی فقیه ایمانی
منبع: مهدویت از دیدگاه نهج‌البلاغه
 
 
 
 
 
 

خطبة 100:

و خلَّف فینا رایة الحقِّ، من تقدَّمها مرق، و من تخلَّف عنها زهق، و من لزمها لحق، دلیلها مکیث الکلام، بطیء القیام، سریع إذا قام، فإذا أنتم ألنتم له رقابکم و أشرتم إلیه بأصابعکم جاءه الموت فذهب به فلبثتم بعده ماشاء‌الله، حتی یطلع الله لکم من یجمعکم و یضمّ نشرکم، فلا تطمعوا فی غیر مقبل و لاتیأسوا من مدبر، فان المدبر عسی أن تزلَّ به إحدی قائمتیه و تثبت الأخری، فترجعا حتی تثبتا جمیعاً؛ او (پیامبر) پرچم حق را برافراشت و در میان ما به یادگار گذارد. آن‌کس که از زیر سایة این پرچم پای پیش نهد، از شریعت اسلام خارج گردد و آن کس که از پیروی‌اش سر باز زند، به هلاکت رسد و سرانجام کسی که زیر سایة این پرچم به پیش رود راه سعادت پیموده.
پرچمدار این پرچم با شکیبایی و آرامش سخن گوید و با کندی و تأنی در اجرای کارها بپا خیزد؛ اما چون بپا خواست بسی شتاب کند تا به پیروزی نهایی رسد. پس آنگاه که سر در گرو فرمانش نهادید و با سرانگشت به سویش اشاره کردید، دوران او سپری شده، مرگش فرا رسد.از آن پس ناگزیر مدتی که مشیت الهی اقتضا کند در انتظار به سر برید. آنگاه خداوند شخصیتی را برانگیزد تا شما را [که به اختلاف و جدایی گراییده‌اید] جمع کند و پراکندگی شما را سامان بخشد. پس به کی (چیزی) که رو نکرده دل مبندید و از آن که رو گردانده ناامید مشوید.(1)
آگاه باشید که آل محمد‌صلی الله علیه و آله مانند ستارگان این گنبد مینا باشند؛ آن هنگام که یکی از آنها غروب کند دیگری بدرخشد.گویی چنان است که در پرتو آل محمد‌صلی الله علیه و آله نعمتهای الهی را بر شما فراوان و تمام شده می‌بینم و آنچه را که آرزویش را در دل می‌پروراندید بدان دست یافته‌اید.
ابن ابی الحدید می‌نویسد:
امام این خطبه را در سومین جمعة زمامداری خود ایراد فرمودند و ضمن آن به مطالبی پیرامون احوال خود اشاره کرد.
وی سپس همچون دیگر شارحان، هدف از بیان این خطبه را پیشگویی از مهدی و توصیف آن حضرت دانسته، می‌گوید:
شخصی را که خدا برمی‌انگیزد از اهل‌بیت است و این سخن اشاره به مهدی آخرالزمان می‌باشد و در نزد ما (اهل تسنن) موجود نیست و از این پس وجود پیدا خواهد کرد و به عقیدة امامیه اکنون موجود می‌باشد.(2)
معنای و لاتیأسوا من مدبر این است که از کسی که روگردانده ناامید مشوید؛ و مصداق آن غیبت حضرت مهدی‌عجل الله تعالی فرجه و روگردانی آن حضرت از تصدّی ریاست و زعامت ظاهری است تا هنگام ظهور.
ابن ابی الحدید برای فرار از پذیرفتن ولادت آن بزرگوار و غیبتش، به تکاپو افتاده و خواسته وانمود کند لازمة مُدْبِر بودن، موجود بودن است و در صورت وجود نداشتن، تعبیر به ادبار و روگردانی غلط است و مفهوم عقلانی ندارد. آنگاه کلمة و لاتیأسوا من مُدْبِر را چنین معنا می‌کند که هرگاه این مهدی از دنیا رفت و فرزندانش را به جانشینی برگزید و کار یکی از آنها به اضطراب و ناپایداری گرایید، مأیوس نشوید و به شک نیفتید و نگویید شاید ما در پیروی اینان دچار اشتباه شده‌ایم.

خطبة 138:

یعطف الهوی علی الهدی، إذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرأی علی القرآن، إذا عطفوا القرآن علی الرأی، حتی تقوم الحرب بکم علی ساق، بادیاً نواجذها، مملوءة أخلافها، حلوا رضاعها، علقماً عاقبتها؛ او هوای نفس را به هدایت و رهنمود الهی برمی‌گرداند؛ آن هنگام که مردم هدایت الهی را به خواسته‌های نفسانی برگردانده‌اند. و آنگاه که مردم قرآن را تفسیر به رأی کنند او آراء و نظریات را به قرآن گرایش دهد.
ابن ابی الحدید می‌گوید:
این کلام اشاره به امامی است که خداوند او را در آخرالزمان به وجود می‌آورد و همو باشد که در روایات و آثار به او نوید داده شده است و مقصود از گرایش به قرآن، لغو احکام صادر شده از روی رأی و قیاس، و منع از عمل بر طبق گمان و تخمین، و جایگزین کردن عمل بر طبق قرآن است.
بدین ترتیب ابن ابی الحدید به پیشگویی امیرمؤمنان‌علیه‌السلام از ظهور و قیام حضرت مهدی‌عجل الله تعالی فرجه و نقش او در حاکمیت هدایت الهی و قرآن به جای هوا و هوس و رأی و قیاس –که روش عقیدتی و فقهی اهل تسنن، به ویژه فرقة حنفی را تشکیل می‌دهد- اعتراف نموده، اما ولادت حضرت را نپذیرفته و تصریح می‌کند که بعد از این متولد خواهد شد.
آنچه ما از کلام امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فهمیم این است که روش آن امام بزرگوار و موعود اسلام، همچون زمامداران جهان، بر هوا و هوس و دین‌سازی و زورگویی و قوانین تحمیلی استوار نیست، بلکه بر اساس رشد عقلی و پیشرفت‌های علمی است. همان‌گونه که پیامبر عالی‌مقام اسلام‌صلی الله علیه و آله در پرتو قرآن و دستورهای اسلام، در مدت کوتاهی روح ایمان، یکتاپرستی، عدالت و نظم و امنیت همه جانبه را جایگزین عقاید شرک‌آمیز، رذایل اخلاقی و انواع تبعیضات نمود و سرانجام وضع نکبت‌بار زندی جاهلی را از ریشه دگرگون ساخت و عالی‌ترین راه و رسم زندگی و کسب سعادت را به مردم آموخت.
امام‌علیه‌السلام در بخش بعد چنین می‌فرماید:
رویدادها بدانجا منتهی می‌شود که جنگ همه را به پاخیزاند و مانند حیوان درنده‌ای که در موقع حمله دهان خود را برای دریدن شکار و بلعیدن آن، تا‌ آخرین حد باز می‌کند به شما نیشخند زند. پستانهای آن از شیر پرگشته (3) مکیدن شیر آن بس شیرین است و سرانجام بس زهرآگین.
امام‌علیه‌السلام سخن خود را چنین ادامه می‌دهد:
لا وفی غد – و سیأتی غد بما لاتعرفون- یأخذ الوالی من غیرها عمّالها علی مساویء أعمالها، و تخرج له الارض أقالیذ کبدها، و تلقی الیه سلما مقالیدها، فیریکم کیف عدل السِّیرة، و یحیی میِّت الکتاب و السُّنَّة؛ آگاه باشید، در فردا –فردایی که از آمدنش و آنچه همراه دارد ناآگاهید- والی و زمامدار، کارفرمایان و گماشتگان آن حکومتها را به سبب تجاوزات و خیانتهایشان محاکمه نموده، به کیفر رساند و زمین پاره‌های جگر خود را برای او بیرون آورد و از فروتنی کلیدهای خود را به سوی او اندازد و آنگاه او روش زمامداری و آیین دادگستری پیامبر را به شما نشان دهد و آثار مرده و فراموش شدة کتاب و سنّت را دگر بار زنده سازد و به اجرا و گسترش درآورد.
ابن ابی الحدید نوشته است:
بدون شک مقصود از والی در این عبارت، امامی است که خداوند او را در آخرالزمان خواهد آفرید.
کلمة «أفالیذ» جمع «افلاذ» (جمع «فلذ») به معنی پارة‌ جگر و کنایه از گنج‌های زیرزمینی مانند طلا، نقره، الماس و نفت است که برای آن حضرت آشکار خواهد شد. در بعضی از تفاسیر، کلام خداوند متعال (و أخرجت الأرض أثقالها) (4) به همین امر تفسیر شده است.
آنگاه می‌گوید:
این مطلب در روایتی با تعبیر وقائت له الارض أفلاذ کبدها(5) آمده که معنای آن چنین است: زمین پاره‌های جگر و ذخایر خود را به خارج پرتاب خواهد کرد.
همچنین ابن‌اثیر پیرامون لغت فلذ گوید:
از اخبار الساعه که گویای حوادث پیش از قیامت است؛ یکی جملة و تقیء الارض أفلاذ کبدها است. معنای این جمله آن است که زمین گنج‌های نهفتة خود را خارج می‌کند. و مانند این کلام است آیة‌ (و اخرجت الارض اثقالها).(6)
علامه قندوزی نیز این کلام امیرمؤمنان‌علیه‌السلام را با عنوان فی ایراد الکلمات القدسیة لعلی –کرم الله وجهه- التی ذکرها فی شأن المهدی فی کتاب نهج‌البلاغه آورده است.(7)
حاکم در مستدرک به نقل از مجاهد از ابن عباس آورده است:
مهدی اوست که زمین را از عدالت پر می‌کند، چنانکه آکنده شده باشد از ستم. در این موقع چهارپایان و درندگان در امنیت به سر خواهند برد و زمین پاره‌های جگرش را بیرون اندازد.
مجاهد پرسید: پاره‌های جگر زمین چیست؟
ابن عباس پاسخ داد: قطعاتی مانند ستون طلا و نقره.(8)

خطبه 150:

... یا قوم هذا إبان ورود کلِّ موعود، و دنوٍّ من طلعة‌ مالاتعرفون، ألا و إن من أدرکها منا یسری فیها بسراج منیر، و یحذو فیها علی مثال الصَّالحین، لیحلَّ فیها ربقاً، و یعتق فها رقا، و یصدع شعباً، و یشعب صدعاً، فی سترة عن الناس، لایبصر القائف أثره، و لو تابع نظره...؛ ای مردم، اکنون هنگام فرا رسیدن فتنه‌هایی است که به شما وعده داده شده، و نزدیک است برخورد با رویدادهایی که حقیقت آن بر شما ناشناخته و مبهم خواهد بود.
دانسته باشید، آن‌کس (مهدی موعود منتظر) که از طریق ما به راز این فتنه‌ها پی برد و آن روزگار را دریابد، با مشعل فروزان هدایت ره بسپرد و به سیره پاکان و نیکان (پیامبر و امامان معصوم‌‌علیهم‌السلام) رفتار نماید، تا در آن معرکه گره‌ها را بگشاید و بردگان در بند ظلم و خودخواهی و ملت‌های اسیر استعمار را از بردگی و اسارت برهاند. توده‌های گمراهی و ستمگری را متلاشی و پراکنده سازد و حق طلبان را گردهم آورد و تشکیلات کفر و ستم را بر هم زند و جدایی و تفرقة اسلام و مسلمانان را به یکپارچگی تبدیل نموده، سامان بخشد.
این رهبر [مدتها بلکه قرنها] در پنهانی از مردم به سر برد و هرچند دیگران کوشش کنند تا اثرش را بیابند، نشانی از او نیابند.
در این هنگام گروهی از مؤمنان برای درهم کوبیدن فتنه‌ها آماده شوند، همچون آماده شدن شمشیر که در دست آهنگر صیقل داده شده است.
همینان چشمانشان به نور قرآن روشن گردد، موج با شکوه تفسیر قرآن در گوش دلشان طنین انداز شود و شامگاهان و صبحگاهان جانشان از چشمة حکمت و معارف الهی سیراب گردد.
ابن ابی الحدید پیرامون این سخن می‌گوید:
جمله و ذنوٍّ من طلعة ما لا تعرفون کنایه از پیشامدهای مهم و رویدادهای بی‌سابقه مانند دابة الارض، (9) دجال، فتنه‌ها و کارهای شگفت و وهم‌انگیز او، ظهور سفیانی و کشتار بیش از حد مردم است.
آنگاه می‌نویسد:
امام با بیان جملة ألا و إنَّ من أدرکها به ذکر مهدی آل محمد‌ صلی الله علیه و آله پرداخته که از کتاب و سنّت پیروی می‌کند و جملة فی سترة عن النَّاس بیانگر موضوع پنهانی و غیبت این شخصیت والا مقام است.
سپس می‌گوید:
این موضوع امامیه را در عقیدة مذهبی (ولادت حضرت مهدی‌عجل‌الله تعالی فرجه) سودی نبخشد، هرچند که پنداشته‌اند سخن امام تصریح به گفته آنها دربارة غیبت مهدی است. زیرا جایز است که خداوند چنین امامی را در آخرالزمان بیافریند و مدتی در پنهانی به سر برد و دارای مبلغان و نمایندگانی باشد که دستورهای او را به اجرا در آورند و از آن پس ظهور نمایند و زمام کشورها را به دست گیرد و حکومت‌ها را زیر سلطة خود درآورد و جهان را مسخر فرماید.(10)
ابن ابی الحدید از یک سو انطباق کلام امیرمؤمنان‌علیه‌السلام را بر عقیدة شیعه دربارة حضرت مهدی‌عجل الله تعالی فرجه و ولادت و زنده بودن آن بزرگوار باور نکرده رد می‌کند و از سوی دیگر آن را جایز و ممکن می‌داند که حضرت مهدی‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از به‌ دنیا آمدن، مدتی را پنهانی (در حال غیبت) به سر برد و نمایندگان و مبلغان از طرف حضرتش به وظایف ویژة دینی بپردازند؛ آنگاه ظهور کند و به‌طور رسمی به رهبری بپردازد.
بدون شکّ این‌گونه اظهار نظر جز تعصّب، دلیل دیگری ندارد. زیرا اگر ممکن باشد که آن حضرت بعد از به دنیا آمدن غایب گردد؛ این همان سخنی است که شیعه می‌گوید، جز این‌که به اختلافی غیراساسی دامن‌زده و آن این‌که شیعه معتقد به ولادت امام زمان علیه‌السلام در سال 256 هجری است و این اعتقاد مبتنی بر ده‌ها حدیث از ناحیة امامان معصوم‌(علیهم‌السلام) و اعترافات بیش از یک صد نفر از مورخان و دانشمندان اهل تسنن است.
همچنین علامه قندوزی در باب 74 ینابیع المودّة این بخش از کلام امام را به‌عنوان مهدی موعود اسلام و مورد نظر شیعه مطرح نموده‌است.

خطبة 152:

و قد طلع طالع، و لمع لامع، و لاح لائح، و اعتدل مائل، وأستبدل الله بقوم قوما، و بیوم یوما، و انتظرنا الغیر انتظار المجدب المطر. و انّما الائمة قوام الله علی خلقه، و عرفاؤه علی عباده....؛ طلوع کننده‌ای طالع شد و درخشنده‌ای بدرخشید و آشکار‌کننده‌ای آشکار گردید و آنچه به انحراف گراییده بود به حق و اعتدال برگشت و خداوند گروهی را به گروهی تبدیل، و روزی را در برابر روزی قراردداد.
جز این نیست که امامان ]بر حق[ پاسداران الهی بر خلق خدایند و آگاهان مراقب از طرف او بر بندگانش. کسی به بهشت نخواهد رفت مگر اینکه آنان را بشناسد، و هیچکس به دوزخ نخواهد رفت جز آنکه ایشان را انکار کند، و آنها او را جزو پیروان خود ندانند.
بدیهی است که مقصود از این سخن – که در آن شرط رفتن به بهشت را شناخت امامان، و مایة رفتن به جهنم را انکار آنان اعلام نموده – شناختن و نشناختن امامان دروغین و پیشوایان ظلم و گمراهی نیست.
بنابراین، سایر پیشوایان و خلفا مانند معاویه مروان و عبدالملک که عمرشان به کشتار اهل بیت پیامبر‌(صلی الله علیه و آله و سلم)، و کشتن و غارت مؤمنان و سادات، پر کردن زندان‌ها از افراد بیگناه، و راه انداختن مجالس شراب و قمار صرف گردید؛ کسانی نیستند که شناخت آنها شرط سعادت و نشناختن ایشان مایة گرفتاری باشد.
زمامداران خائن کشورهای اسلامی و نوکران خود فروختة استعمار که دست کمی از آنان ندارند؛ باید شناختن آنها هم مایة سعادت، و نشناختن ایشان مایة ورود به جهنم باشد. این امر را هیچ مسلمان عاقلی نمی‌پذیرد.
بدیهی است هدف از شناسایی امامان راستین، تنها شناختن نام آنها و نام پدرانشان و اطلاع بر تاریخ ولادت و درگذشتشان نیست. هدف اصلی از این وظیفة بزرگ اسلامی شناختن ویژگی‌های علمی، سیرة اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، و دیگر شئون امامت و اعتراف عقیدتی و عملی به مقام ولایت امام‌(علیه‌السلام) است. همان‌گونه که آنچه مایة رفتن به بهشت و رهایی از جهنّم است؛ پیروی از آن بزرگواران است. اکنون با توجه به جملات انَّما الائمة قوّام‌الله علی خلقه، و عرفاؤه علی عباده به این نکته پی خواهیم برد که باید در هر عصر و دوره‌ای کسی وجود داشته باشد که به‌عنوان امام و پیشوا به امور بندگان بپردازد و مراقب ایشان باشد. این حقیقت انکارناپذیر جز براساس عقیدة شیعه دربارة دوازده امام و تولد و حیات امام دوازدهم؛ بر هیچ فرقه‌ای از دیگر فرق اسلامی منطبق نیست.
آری، او هم اکنون هرکجا هست به وظیفة رسیدگی به امور خلق خدا مشغول بوده و به گفتة محقق طوسی(‌قدس‌سره):
وجوده لطف، و تصرف لطف آخر، و عدمه منّا؛(11) اصل وجودش لطف است و دخالتش در امور لطفی دیگر، و تصرف نکردنش در امور یا غیبتش از ناحیة ماست.
ادامه دارد

پی نوشت ها:

1. شاید مقصود این باشد که به امام حاضر که به دنیا بی‌‌توجه است، یا از اصلاح کار شما در شرایط موجود ناتوان است، طمع نورزید و از امام زمان(علیه‌السلام) که غایب می‌شود ناامید نگردید، که رمز پیروزی و کلید حل مشکلات در دست اوست. چه ممکن است کسی که روگردانده، یک پایش بلغزد (و پای دیگرش برقرار ماند) آنگاه پس از مدتی هر دو با هم به جای خود برگردند (و دین خدا را که دستخوش حوادث شده ثبات و استقرار بخشد).
2. شرح نهج‌البلاغه، ج7، ص 94 و 95.
3. شاید کنایه از مواد و مهمات جنگی باشد که از هر سو به جنگجویان اعطا و بدین وسیله آتش جنگ برافروخته تر می‌گردد.
4. زلزال/99: 2.
5. شرح نهج‌البلاغه، ج9، ص 46.
6. نهایه، ج3، ص 470 –زمخشری، الفائق، ج3، ص 141.
7. ینابیع المودة، باب 74، ص 524.
8. مستدرک، ج4، ص 514.
9. خداوند در قرآن مجید (نمل/ 27: 84) سخن از «دابة الارض» به میان آورده و فرموده است: و إذا وقع القول علیهم أخرجنا لهم دابة الارض تکلَّمهم أَنَّ النَّاس کانوا بایاتنا لایوقنون، به موجب نقل اکثر مفسران، مقصود از «دابة الارض» (جنبندة زمینی) موجودی است که از طرف خدا برانگیخته شود و با علامت مخصوص، مؤمن و کافر را از هم جدا و مشخص نماید. (بنگرید به: ابن اثیر، نهایة، ج2، ص96.)
10. شرح نهج‌البلاغه، ج9، ص 128.
11. بنگرید به: علامه، شرح تجرید، و قوشجی، شرح تجرید.