اسلام در سودان
برگردان: علی بختیاری زاده
در هنگام ورود قبایل، تجار، و مهاجران مسلمان به سودان جوامع کشاورزی و دولتهای متعددی در این منطقه وجود داشتند. در آن هنگام در حالی که مردمان منطقهی « ساحل » (زمینهای استپی و پر علف کنار صحرا) به گله داری اشتغال داشتند مردمان سودان (نوار ساواناهی وسیعی که به طرف جنوب گسترش مییابد) عمدتاً کشاورز پیشه بودند و محصولاتی از قبیل ارزن، ذرت، سیب زمینی هندی، بادام زمینی، کتان، توتون و تنباکو و نیل را تولید میکردند. آنان در قالب روستاهای کوچک کشاورزی و یا جمعیتهای گله دار زندگی میکردند و گاهی نیز گروههای قبیلهای و زبانی بزرگتری را تشکیل میدادند. در آن هنگام همچنین منطقهی سودان به واسطهی دلالان بربر با دیگر نقاط آفریقا و مناطق مدیترانهای روابط تجاری داشت. طلا، برده، پوست، و عاج کالاهای صادراتی سودان؛ و مس، شمشهای نقره، خشکبار، و پارچه کالاهای وارداتی آن را تشکیل میدادند. اولین معادن طلای سودان قبل از ورود اسلام به این منطقه کشف شده بودند. سودان حتی تا قرنها پس از ورود اسلام تأمین کنندهی اصلی طلای مورد نیاز شمال آفریقا، خاورمیانه، و اروپا بود. منابع طلای این منطقه عامل بقا و استمرار رژیمهای اغلبیان، فاطمیان، و اموان اسپانیا بودند و همچنین بنیان و پایهی اقتصاد امپراتوری مرادیان را تشکیل میدادند.
به علاوه در هنگام ورود اسلام به سودان تجارت خارجی این منطقه از رونق خوبی برخوردار بود و در نتیجه شهرهای بندری بیابانی مثل تکرور، گائو، و کومبی (غنا) از توجه و اهمیت خاصی برخوردار بودند.
در هنگام ورود اسلام سودان مرکزی و غربی شاهد وجود دولتهای متعددی در درون خود بود. کهن ترین پادشاهی که در سودان مرکزی و غربی وجود داشت پادشاهی غنا بود. از سال دقیق تشکیل این حکومت اطلاعی در دسترس نیست اما احتمالاً زمان شکل گیری این حکومت بین قرن دوم تا چهارم بوده است. پادشاهی مذکور در طول دو قرن نهم و دهم در زمینهی تجارت میان صحرایی با بربرها رقابت داشت. در سمت غرب غنا حکومت تکرور (منطقهای واقع در کنار رود سنگال) قرار داشت. در سمت شرق آن پادشاهی کاوکاو وجود داشت که شهر گائو در اواسط رود نیجر را پایتخت خود قرار داده بود. در سمت جنوب غنا هیچ پادشاهی بزرگی تشکیل نشده بود و تنها چند حکومت قبیلهای کوچک در این منطقه وجود داشتند.
دولتهایی که در منطقهی سودان وجود داشتند هر یک به وسیلهی گروهی خانوادگی و تحت رهبری یک ریش سفید، شورایی از ریش سفیدان، و یا بزرگان روستای تشکیل یافته بودند. برخلاف دیگر مناطق مهمترین فاکتور سیاسی در سودان کنترل بر زمین نبود بلکه توانایی پادشاه در مقدس جلوه دادن خود، جلب حمایت نظامی دیگران، و أخذ مالیات از مردم مهمترین فاکتورهای سیاسی در این منطقه به حساب میآمدند. هر امپراتوری سودانی اغلب دارای یک قلمرو اصلی و یک حوزهی نفوذ بزرگتر بود. ساکنان قلمرو اصلی دارای روابط قومی و زبانی با یکدیگر و با دستگاه حاکمه بودند؛ اما رابطهی دستگاه حاکمه با حوزه نفوذ خود تنها رابطهی حاکم و محکومی بود. پادشاهان سودان به عنوان افرادی مقدس که دارای قدرتهای الهی هستند تلقی میشدند. آنها در میان مردم ظاهر نمی شدند و از انجام کارهای روزمرهی شخصی مثل خوردن در حضور دیگران خودداری میکردند. در کنار پادشاه صاحب منصبانی وجود داشتند که او را در اداره قلمرو خود یاری میکردند. علاوه بر این افراد که در دربار پادشاه خدمت میکردند افرادی از خانوادههای اشرافی نیز از سوی پادشاه به عنوان فرماندار ایالتها و نواحی تحت قلمرو حکومت منصوب میشدند. خلاصه این که دولتهایی که در سودان وجود داشتند رژیمهای فاتحی بودند که بر گروههای جمعیتی مختلف حکم میراندند. این گروهها در نتیجهی اسلام آوردن پادشاهیها سودان به هویتی اسلامی دست یافتند. با فتح شمال آفریقا توسط اعراب مسیرهای تجاری صحرایی رونق یافتند و تماس بین عربها، بربرها، مردمان ساکن صحرا، و ساکنان سودان افزایش یافت. در نتیجه بربرهای شمال آفریقا در قرن هفتم به اسلام خوارج گردیدند، بربرهای مدیترانهای در قرن نهم مسلمان شدند، و تا قرن یازدهم نیز در اکثر شهرهای تجاری سودان محلههای مسلمان نشینی پدید آمدند و مسلمانانی به عنوان مشاور یا کارمند در دربار پادشاهان محلی استخدام شدند. پادشاهان کاوکاو، تکرور، غنا، و بورنو نیز با هدف جلب حمایت مسلمانان، افزایش مشروعیت خود، و گسترش روابط تجاری خود با مسلمانان در قرن یازدهم اسلام آوردند.
اما با این وجود اسلام در سودان تنها به عنوان دین نخبگان حکومتی و بازرگانان باقی ماند و مردمان کشاورز پیشهی این منطقه همچنان عقاید سنتی خود را حفظ کردند. در طی قرن یازدهم تا قرن شانزدهم در هر مقطعی از زمان یکی از پادشاهیهای تکرور، غنا، مالی، و سنغای مرکز اصلی سیاسی، تجاری، و اسلامی در سودان غربی بودند. تکرور پادشاهی مشهور و قدرتمند قرن یازدهم بود. این پادشاهی در مقابل صدور طلا و برده به شمال آفریقا پشم، مس، و بید از این منطقه وارد میکرد. حکومت تکرور به انجام جهاد علیه همسایگان غیرمسلمان خود توجه خاصی داشت. این حکومت در قرن سیزدهم تحت سلطهی مالی درآمد و نهایتاً از هم پاشید. پس از تکرور غنا به قدرت غالب و پایگاه اصلی اسلام در سودان غربی تبدیل شد. تا قبل از اسلام آوردن پادشاهی غنا پایتخت این پادشاهی، به دو بخش تقسیم میشد: بخشی مسلمان نشین و بخش غیرمسلمان نشین. در بخش مسلمان نشین مساجدی وجود داشتند و افرادی به عنوان امام جماعت، مؤذن، قاری قرآن، و عالم علوم دینی در این مساجد فعالیت میکردند. در آن زمان مسلمانان از نفوذ خوبی در غنا برخوردار بودند به طوری که برخی از آنها به عنوان مقام حکومتی یا مترجم در دربار پادشاه خدمت میکردند.
به دنبال استیلای اقتصادی، فرهنگی، و دیپلماتیک مرادیان بر غنا و فعالیتهای تبلیغی رهبر مرادیان (ابوبکر، وفات 1087 ) اسلام وارد دستگاه سلطنتی غنا شد و کومبی صالح، پایتخت این پادشاهی تماماً مسلمان نشین گردید.با زوال حکومت مرادیان در قرن دوازدهم غنا به غنی ترین پادشاهی سودان تبدیل شد اما در قرن سیزدهم خراجگزاران این حکومت خود را ازکنترل آن آزاد کردند و لذا حکومت مذکور از هم پاشیده شد. از قرن سیزدهم تا قرن شانزدهم نیز پادشاهی مالی رژیم غالب و مرکز اصلی اسلام در سودان غربی بود. این پادشاهی توسط مردمان مالینکی که بین رودخانههای سنگال و نیجر زندگی میکردند بوجود آمد. یکی از رهبران محلی این منطقه به نام سونجاتا (55-1230 )، از سلسلهی کیتا، توانست بزرگان مالینکی را با هم متحدکرده و قلمرو پادشاهی فروپاشیدهی غنا را به همراه مناطق بین دو رودخانه سنگال و نیجر تحت کنترل خود درآورد. سپس سونجاتا منطقهی بوره، واقع در بخش شمالی رود نیجر را نیز که منطقهی مهم طلاخیز سودان بود به قلمرو خود ضمیمه کرد و ارتباطات تجاری خود را گسترش داد. منساموسی (32-1307) مشهورترین پادشاه سلسلهی کیتا بود. وی در سال1324 سفر زیارتی جنجال برانگیزی را به مصرانجام داد که باعث توجه کشورهای دیگر به معادن طلای مالی گردید. وی در هنگام بازگشت از مصر ماجراجویان عرب و بربر را با خود به همراه آورد و آنها را در دستگاه اداری خود به خدمت گرفت. او همچنین پس از بازگشت از مصر مساجد و کاخهای جدیدی ساخت و سبک شعری عربی را در بین شعرای درباری رواج داد.
به طورکلی پایه و اساس نظم سیاسی در آفریقای غربی خانواده و روستا بود. در رأس هر خانواده رئیس آن خانواده قرار داشت که رهبر مذهبی خانواده نیز محسوب میشد. مجموعهای از روستاها نیز واحد بزرگتری را تشکیل میدادند به نام کافو که توسط فردی به نام منسا اداره میشد. قدرت و مشروعیت منسا در اصل از انتخاب وی توسط طوایف و خانوادههای مختلف نشأت میگرفت، اما او پس از انتخاب شدن میتوانست با حمایت خویشاوندان، وابستگان، و بندگانش خود را ازکنترل دیگر خانوادهها برهاند، قدرت را در انحصارکامل خود درآورد، و به عنوان فرمانروای مطلق منطقه حکومت کند. منسایی که دست به چنین اقدامی میزد خود را پادشاه مینامید و سعی می کرد با استفاده از مفاهیم سودانی و غنائی درخصوص سلطنت، قدرت خویش را نهادینه کند. او به عنوان یک پادشاه گروهی از نظامیان زبده را به عنوان محافظ شخصی خود قرار میداد، خدمتکاران متعددی را
توضیح تصویر
نقشه1: آفریقای زیر صحرا: از قرن یازدهم تا قرن چهاردهم
ایالات داخلی و مرکزی پادشاهی مالی توسط فرمانداران منصوب از سوی پادشاه اداره میشدند اما مناطق حاشیهای آن در اختیار رؤسای قبایل محلی قرار داشتند و تنها ملزم به پرداخت خراج به حکومت بودند. هنگامی که اسلام به عنوان دین رسمی مالی قرار داده شد پادشاهان این منطقه توجه ویژهای به این دین مبذول داشتند و با ساخت مساجد، شرکت در نمازهای جماعت، مأمورکردن افرادی برای تبلیغ و بر پایی جشن در اعیاد اسلامی توانستند خود را از نظرمذهبی چهرههای موجهی جلوه دهند. آنها همچنین با هدف گسترش علوم اسلامی در غرب آفریقا علمائی را از قاهره و فاس به تدریس در این منطقه دعوت کردند. به طور کلی اسلام که دین طبقات تاجر پیشه و بخشی از نخبگان سیاسی پادشاهی مالی بود به حفظ یکپارچگی این پادشاهی کمک کرد و باعث اعتلای سطح فرهنگی این حکومت شد.
در عین حال درهنگام برپایی جشنهای اسلامی در مالی آئینها و رقصهایی به اجرا درمی آمدند که ریشه در سنتهای بت پرستانهی این منطقه داشتند. مشروعیت پادشاهان مالی نیز همانند مشروعیت پادشاهان مسلمان در دیگر نقاط جهان تا حدودی بر پایهی اسلام و تا حدودی بر پایهی میراث فرهنگی و غیراسلامی مردم قرارداشت. مسلّم است در جامعه از هم گسیختهای مثل مالی که تنها بخشی از نخبگان حاکم و طبقات تاجر پیشهی آن مسلمان بودند و اکثریت مردم بت پرست باقی مانده بودند مشروعیت پادشاهان بیشتر بر پایهی میراث فرهنگی و غیراسلامی مردم قرار داشت.
با پایان یافتن قرن چهاردهم دوره زوال امپراتوری مالی آغاز گردید. پس از این قرن شهر جنّه که توسط تجار مسلمان در قرن سیزدهم بوجود آمده بود به مسیر اصلی ارتباط با منطقهی جنگلی آکان (غنای جدید و ساحل عاج) و منابع جدید طلا تبدیل شد. در این زمان تیمبوکتو (مرکز مهم تجاری و مذهبی طوارق که در قرن سیزدهم پدید آمده بود) نیز جانشین والاتا به عنوان پایانه (2) کاروانهای تجاری شد که از صحرا عبور میکردند. با وقوع تغییرات مذکور در مسیرهای تجاری رهبران محلی استقلال خود را از سلطان مالی باز یافتند و در نتیجه این امپراتوری مجدداً به یک حکومت کوچک قبیلهای تبدیل شد. اما با این وجود مردمان مالی همچنان با لهجه و آداب و رسوم مشترک خود قابل تشخیص بودند.
با رو به ضعف نهادن امپراتوری مالی پادشاهی کاوکاو که تحت سلطهی این رژیم درآمده بود استقلال خود را مجدداً به دست آورد. این عمل به فردی به نام سنی علی ( 1492-1464/65) امکان داد در نیجر میانی و سودان غربی امپراتوری جدیدی را با نام سنغای بوجود بیاورد و کنترل تجارت در درون صحرا را در دست بگیرد. او سپس در سال1468 تیمبوکتو و در سال1473 جنّه را نیز تصرف کرد و با تکیه بر درآمدهای تجاری حاصل از این دو شهر و همکاری بازرگانان مسلمان قلمرو خود را بیش از پیش توسعه داد. سنی علی، علی رغم این که یک مسلمان بود بتها را نیز عبادت میکرد و آداب و مناسک غیر اسلامی بسیاری را به جا میآورد. پس از سنی علی اسکیا محمد توره( 1528-1493) جاشنین وی شد. او که از حمایت طوایف منده برخوردار بود توانست پسر سنی علی را شکست دهد و با تشکیل ارتشی دائمی حکومتی قوی را بوجود بیاورد. او سپس امپراتوری خود را به داخل قلمرو امپراتوری زوال یافته مالی گسترش داد. اسکیا محمد همچنین سعی کرد حمایت رهبران مذهبی اسلامی را به دست بیاورد. از همین رو وی اسلام را به عنوان دین رسمی قرار داد، مساجد متعددی را بنا کرد، و علمائی را ازجمله مقیلی (وفات 1504 ) به گائو دعوت کرد. مشروعیت اسکیا محمد بر پایهی انتصاب وی از سوی شریف مکه به عنوان خلیفه تکرور قرار داشت. با این وجود در کل دوران حکومت وی اسلام تنها دین نخبگان حاکم بود و تودهی جامعه سنغای همچنان بت پرست باقی ماندند.
امپراتوری سنغای نهایتاً در سال1591 مورد تهاجم مراکشیها قرار گرفت و سرنگون شد. پس از آن اخلاف مهاجمان مراکش توانستند حکومت واحدی را در منطقهی نیجر بوجود بیاورند که تا قرن هیجدهم در قید حیات بود. جنگهای داخلی و تغییر مسیرهای تجاری از صحرا به اقیانوس اطلس باعث تضعیف و نهایتاً فروپاشی این رژیم در قرن هیجدهم شدند. پس از فروپاشی این رژیم قدرتمند دولتهای کوچکی توسط طوارق و بامبارها به جای آن پدید آمدند. بدین ترتیب تا پایان قرن هیجدهم پادشاهیهای بزرگ اسلامی در سودان غربی یکی پس از دیگری ساکا شدند و به جای آنها دولتهای کوچک بسیاری پا به عرصهی وجود گذاشتند.
سودان مرکزی نیز همانند سودان غربی محل سکونت گروههای قومی و زبانی متعدد و کانون ظهور دولتهای مختلف بود. اولین دولت در این منطقه توسط چادرنشینان صحرای آفریقا (در قرن نهم) تشکیل یافت. دولت مذکور که شهرکانم پایتخت آن بود کانوری نام داشت. اسلام در اثر رفت و آمد بازرگانان فزّانی که پیرو مکتب خوارج بودند وارد کانوری شد و تا اواخر قرن یازدهم توانست موقعیت خود را به عنوان دین نخبگان حاکم تثبیت کند. با این وجود تا قرن سیزدهم هیچ مسجدی در این منطقه ساخته نشد و هیچ سفر حجی از سوی پادشاهان کانم انجام نگرفت. از این قرن به بعد اسلام نمود بیشتری در کانم پیدا کرد و حتی در قاهره مدرسهای اختصاصی برای تحصیل محصلان کانوری ساخته شد (با ساخت این مدرسه سودان مرکزی به شبکه بین المللی دانش اسلامی متصل گردید). حکومت کانوری در قرن چهاردهم از مردمان بت پرست ساکن در شرق دریاچهی چاد شکست خورد و لذا با ترک کانم در بورنو، واقع در غرب دریاچهی چاد مستقر شد. تا این زمان تحت تسلط حکومت مذکور ملت واحدی به نام ملت کانوری شکل گرفته بود.علی بن دوناما (1503-1476 ) در بورنو پایتخت جدیدی را با نام ناگازارگامو برای پادشاهی کانوری بنا کرد و ادریس بن علی(1602-1570 ) نیز فرآیند تشکیل دولت در این منطقه را تکمیل نمود. ادریس با تشکیل یک یگان سواره نظام و یگانی از سربازان پیاده نظام ارتشی دائمی را بوجود آورد. یگان سواره نظام در این ارتش تنها متشکل از اعضای خانوادهی سلطنتی و دیگر نخبگان بود. اعضای این یگان همه از سلاحهای گرم استفاده میکردند. ادریس همچنین با تشکیل دادگاههای اسلامی و اجرای قوانین شریعت و همچنین با احداث مساجد متعدد و ساخت اقامتگاهی در مکه برای حجاج کانوری به پیشرفت روند اسلامیزه شدن کشور و جامعهی خود کمک کرد. در نتیجهی این اقدامات در قرن هفدهم ناگازار گامو به مهمترین مرکز آموزشی علوم اسلامی در سودان مرکزی تبدیل شد. این شهر دارای چهار مسجد جامع بود که هر یک امام مخصوص به خود را داشتند. علمای شهر هر از چندگاهی در دربار حضور مییافتند و در حضور پادشاه به بحث و گفتگوی علمی میپرداختند. با این همه اسلام در بیرون از دربار طرفداران زیادی نداشت و اکثریت مردم پیرو آن نبودند.
تجارت طلا، نمک، برده، و سلاح بین سودان مرکزی، تریپولی، و قاهره منبع اصلی درآمد این پادشاهی بود. دولت- شهرهای هوسا مهمترین رقبای تجاری پادشاهی مذکور و در نتیجه دشمنان اصلی آن بودند. متحد اصلی این دولت هم رژیم عثمانی لیبی (3) (به مرکزیت تریپولی) بود. بورنو در طول دو قرن هفدهم و هیجدهم روابط خوبی با تریپولی داشت. سفرائی که از تریپولی به این منطقه میآمدند سلاحها و کالاهای لوکس و ارزشمندی را به عنوان هدیه با خود میآوردند و در مقابل مجموعههای با ارزشی از طلا و بردههای گران قیمت را دریافت میداشتند. بورنو با قاهره نیز ارتباط تجاری تنگاتنگ داشت. با این حال تا اواسط قرن هیجدهم برتری منطقهای بورنو به تدریج از بین رفت و این حکومت از یک امپراتوری منطقهای به دولتی کوچکتر تبدیل شد.
سرزمین هوسا که همان نیجریهی شمالی میباشد بین پادشاهی کانم- بورنو و امپراتوریهای مالی و غنا قرار داشت. هویت فرهنگی و سیاسی سرزمین هوسا زمانی شکل گرفت که اقوام هوسا با حرکت به سمت غرب در سراسر این منطقه پراکنده شدند (در هزار سال پیش). تبدیل جنگلها به ساواناه و رواج کشت غلات در این منطقه ازجمله نتایج ورود اقوام هوسا به آن بودند. هوساها در این منطقه آبادیها، روستاها و شهرهای متعددی را بوجود آوردند و نهایتاً جامعهای چند مرکزه را در این مکان پدید آوردند. نخستین تشکلهای هوسای اتحادیههایی بودند که از گروههای فامیلی مختلف تشکیل یافته بودند. هر یک از گروههای فامیلی درون این اتحادیهها در زمینهی یکی از مشاغل ماهیگیری، شکار، کشاورزی، و یا صنعتگری تخصص داشتند. گاهی قدرت و ثروت در دستان رهبر یکی از اتحادیهها جمع میشد، لذا وی ادعای پادشاهی میکرد و از دیگر اتحادیهها میخواست که حکومت او را به رسمیت بشناسند. حکومتهای پادشاهی که بدین گونه در منطقهی هوسا تشکیل مییافتند اغلب برای بدست آوردن یک منبع مشروعیت مستقل و تضعیف رقبای خود به دینی جهانی- مثل اسلام- روی میآوردند. در کنار این حکومتها حکومتهای سلطنتی دیگری نیز در این منطقه وجود داشتند که توسط گروههای تاجر پیشهی خارجی بنا نهاده شده بودند. هردو شهرکانو و کتسینا تاجران مسلمان توانستند سلطه خود را بر مردم محلی برقرار کنند. در کانو تاجران مسلمان به طور مستقیم بر مردم محلی سلطه داشتند اما در کنسینا سلطهی آنها غیرمستقیم یعنی به واسطهی یک پادشاه محلی بود. یاجی(85-1348 ) اولین پادشاه مسلمان کانو بود. او برای اولین بار مقرر کرد که قضات و امامها باید از طرف حکومت منصوب و تعیین کردند. محمد رامفا ( دیگر پادشاه کانو، 99-1463 ) نیز با ساخت مساجد و مدارس متعدد باعث گسترش اسلام در کانو شد. او همچنین مقیلی را به نگارش کتابی دربارهی حکومت اسلامی مأمور کرد. با آمدن علمائی از مصر، مراکش، تونس به کانو در دوران محمدرامفا این شهر به مرکز آموزش علوم اسلامی در آفریقا تبدیل شد. در قرن شانزدهم نیز سلسلهای که توسط محمد کورو (وفات ؟ 1541/2 ) برکتسینا حاکم شده بود رسماً دین اسلام را پذیرفت و از علمای مسلمان در شمال آفریقا و مصر دعوت کرد به این منطقه مهاجرت کنند. از این رو در همان اوایل قرن شانزدهم تحت حمایت دستگاه سلطنتی طبقهای به نام طبقه علما در کتسینا شکل گرفت. چنانچه به نظر میرسد سلسلهی حاکم ابتدا سعی کرد مردم محلی را مسلمان کند و نفوذ و قدرت رهبران محلی را از میان بردارد اما نهایتاً مجبور شد رفتار خود را تعدیل نماید و با رهبران محلی کنار بیاید. خلاصه این که علی رغم تشکیل رژیمهای اسلامی متعدد در هوسا این منطقه همچنان به عنوان سرزمینی دو پاره باقی ماند؛ پارهای محل استقرار جوامع اسلامی شهری، سلطنتی، و جهان شمول، و پارهای دیگر محل استقرار جوامع خویشاوندی روستایی و روح باور.
دارا بودن یک حکومت خان خانی متمرکز، یک دربار پیچیده و گسترده، یک دستگاه اجرایی عریض و طویل، و پایتختی با استحکامات نظامی بسیار از جمله مشخصههای رژیمهایی بودند که در منطقه هوسا تشکیل گردیدند. تا قرن چهاردهم کانو توانسته بود ماشین نظامی قدرتمندی را برای خود بوجود بیاورد. سربازانی که در ارتش کانو خدمت میکردند همه به کلاه خود و زره مجهز بودند. کانو در جریان حملات خود اسرای دشمن را به بردگی میگرفت و از آنها به عنوان سرباز، مأمور دولتی، کارگر کشاورز، و یا باربر استفاده میکرد. درآمدهای حکومت کانو از زمینهای کشاورزی متعلق به آن و مسیرهای تجاری که از این منطقه میگذشتند حاصل میشد. کانو پایگاهی برای تجارت بین صحرایی نمک، پارچه، چرم، و غلات بود. اسلامیزه شدن کانو نقش مهمی در گسترش تجارت در آن داشت. اسلام به مبنای برای ایجاد یک شبکه بازاریابی گسترده در این منطقه تبدیل شد. به علاوه علما با تأمین امنیت شبکههای تجاری، حل دعاوی حقوقی و انجام کارهای دیگر سهم مهمی در گسترش تجارت در کانو داشتند.
در جریان قرن پانزدهم دولتهای هوسایی ازجمله کانو که با توسعهی تجارت بین المللی خود روبرو شده بودند حملاتی را به حکومتهای اطراف انجام دادند و با ضمیمه کردن سرزمینهایی به قلمرو خود توانستند امپراتوریهای کوچکی را پدید بیاورند. این دولتها از زمان تثبیت و نهادینه شدنشان در قرن پانزدهم تا پایان قرن هیجدهم با یکدیگر و با دولتهای همسایه در جنگ و نزاع بودند و به همین دلیل در اواخر قرن هیجدهم از نظر سیاسی و اقتصادی با ضعف شدیدی روبرو شدند. با ضعیف شدن این دولتها و بروز هرج و مرج در آنها جنبشها و حکومتهای اسلامی جدیدی در منطقه هوسا پا به عرصهی وجود گذاشتند.
توضیح تصویر
نقشه2: آفریقای زیر صحرا: از قرن شانزدهم تا قرن هیجدهم
به طور کلی برخورد سلاطین آفریقایی با اسلام و مردان مقدس مسلمان متفاوت بود. برخی از سلاطین آفریقا بت پرست باقی ماندند اما مسلمانانی را به عنوان مقام حکومتی، مشاور، و یا تاجر به استخدام خود درآوردند. برخی دیگر نیز اسلام را پذیرفتند اما فرهنگی را بوجود آوردند که آمیزهای از تعالیم و آئینهای اسلامی و آداب و رسوم بت پرستان بود. آنها در کنار ساخت مساجد، حمایت از علما، شرکت در نمازهای جماعت و گرامیداشت روزهای مهم اسلامی از اجرای برخی از آئینهای سنتی خود مثل رقصهای تشریفاتی نیز حمایت میکردند. در تاریخ هر سلسلهی مسلمان در آفریقا اولین پادشاهان بیشتر بر آئینها و اعتقادات بت پرستانه سنتی خود تأکید میکردند و پادشاهان بعدی به تعالیم و آئینهای اسلامی توجه بیشتری مبذول میداشتند. اما به طور کلی همهی پادشاهان مسلمان آفریقا یک جهت گیری فرهنگی دوگانه را در پیش میگرفتند یعنی در عین این که به تعالیم و آئینهای اسلامی توجه میکردند میراث سنتی خود (آئینها و اعتقادات بت پرستانه) را نیز مورد نظر قرار میدادند تا مشروعیتشان هم بر پایهی اسلام قرار داشته باشد و هم بر پایهی میراث سنتی جامعه، در واقع سلاطین مسلمان آفریقا نیز همانند دیگر رژیمهای اسلامی سعی میکردند فرهنگ اسلامی را با فرهنگ محلی خود درهم بیامیزند. در حکومتهایی مثل تکرور و بورنو پادشاهان حاکم کاملاً مسلمان بودند و از اجرای دستورات اسلامی در سطح جامعه حمایت فعالانهای میکردند. در آفریقا هنگامی که پادشاهی مسلمان میشد قلمرو وی توسط سایر مسلمانان به عنوان جزئی از دارالاسلام محسوب میگردید.
رژیمهای اسلامی آفریقا نسبت به علما و مردان مقدس مسلمان نظر مثبتی داشتند. این افراد اگرچه حضور شان در دربار کمرنگ بود اما از نفوذ قابل توجهی برخوردار بودند. روحانیان مسلمان امامت نمازهای جماعت و سرپرستی برگزاری جشنها و مراسم ویژهی اسلامی را برعهده داشتند. آنها هموارد تلاش میکردند تا قواعد فقه اسلامی در سطح جامعه پیاده شود و فرهنگ اسلامی در بین مردم گسترش یابد. در اثر تلاشهای آنان و افزایش تماس آفریقا با دنیای اسلام زبان عربی در این قاره نفوذ و اهمیت بسیاری پیدا کرد. براساس شواهدی که در دسترس است در قبل از پایان قرن دوازدهم مکاتبات رسمی امپراتوری غنا و در اواسط قرن چهاردهم کلیه مکاتبات رسمی امپراتوری مالی با زبان عربی انجام میگرفته است. در اواخر قرن چهاردهم نیز اولین اثر به زبان عربی در آفریقا نگاشته شد. زبان عربی تقریباً در همین زمان نیز وارد منطقهی هوسا شد؛ در قرن پانزدهم کتابهای عربی بسیاری (در زمینهی صرف و نحو و کلام) توسط عربهای مهاجر به این منطقه آورده شدند. به علاوه در اثر مهاجرت مقیلی و دیگر علمای مصری و شمال آفریقایی به کانو این شهر به مرکز مهمی در زمینهی آموزش علوم اسلامی در آفریقا تبدیل شد.
احتمالاً تیمبوکتو مهمترین مرکز آموزش علوم عربی و اسلامی در آفریقای غربی بوده است. علمای این منطقه از خانوادههای خاصی که نمایندهی گروههای قبیلهای و قومی شهری بودند برمی خاستند. با وجود این که رژیمهای سیاسی مالی، سنغای، و آرما یکی پس از دیگری بر تیمبوکتو تسلط یافتند با تلاش علمای این منطقه جامعه اسلامی تیمبوکتو همچنان حفظ گردید و از فروپاشی در امان ماند. قاضی تیمبوکتو عموماً رهبر جامعهی مسلمانان این منطقه تلقی میشد و سخنگوی اصلی مردمان مسلمان در مقابل رژیم حاکم به حساب میآمد. او همچنین مهمترین واسطه برای حل منازعات تجاری و مذهبی داخلی بود. نفوذ وی بر پایهی روابطش با گروههای تجاری و خانوادههای مهم منطقه قرار داشت.علمای تیمبوکتو از طریق انجام فعالیتهای تجاری، سرمایه گذاری در زمینهی تولید لباس و پرورش شتر و گاو، خرید و فروش املاک و مستغلات، کمکهای پادشاهان و مقامات حکومتی، و همچنین هدایای شاگردان خود امرار معاش میکردند. آنها علاوه بر مطالعه و تدریس علوم قرآنی، علوم حدیثی و فقه به تدریس کلام، تاریخ، ریاضیات، زبان، و نجوم نیز میپرداختند. یکی از کتابهای مهمی که در قرن هفدهم در تیمبوکتو به رشتهی تحریر درآمده است کتابی است در خصوص زندگی علمای اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم که توسط احمد بابا (1627-1556 ) به زبان عربی نگاشت شده است. این کتاب شاهدی است بر تدریس عربی در سطحی بالا در تیمبوکتو، ارتباط نزدیک تیمبوکتو با مکه و مصر، و وجود علمای متعدد در این منطقه. در جریان دو قرن هفدهم و هیجدهم تیمبوکتو همچنین به مرکز علمی مهمی در زمینهی تاریخ تبدیل شد.
پینوشتها:
1- serfs، کشاورزانی (رعیتهایی) که روی زمین کار میکردند و با زمین خرید و فروش میشدند.
2- ترمینال.
3- امپراتوری عثمانیان درسال1551 تریپولی و در سال1577 فزان را تصرف کرده بود و بدین ترتیب رژیم عثمانی لیبی را پدید آورده بود.
ایرا ماروین، لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}