نویسنده: ایرا ماروین لاپیدوس
برگردان: علی بختیاری زاده



 

در حالی که تقدیر باوری در گسترش اسلام در آفریقای غربی نقش مهمی داشت جهادهای مسلمانان نیز درگسترش اسلام در این بخش از آفریقا بی تأثیر نبودند (1) . در کنار گروه‌هایی از مسلمانان که به طور مسالمت آمیز در این منطقه زندگی می‌کردند گروه‌های دیگری نیز وجود داشتند که سعی می‌کردند تا از طریق اقدام‌های نظامی و سرنگون کردن پادشاهان فاسد مسلمان یا غلبه یافتن بر مردمان بت پرست دولت‌های کاملاً اسلامی را بوجود بیاورند. جهادهایی که در طی دو قرن هیجدهم و نوزدهم در آفریقای غربی بوجود آمدند توسط دانشمندان و معلمان مسلمان، مبلّغان خانه به دوش و شاگردان آن‌ها، و یا توسط رهبران مذهبی جمعیت‌های تاجر پیشه و کشاورز پیشه رهبری می‌شدند. رهبران این جهادها از اصلاح طلبان مبارز قرن پانزدهم مثل مقیلی و همچنین از ادبیات اسلامی الهام گرفته بودند. البته مسافرت‌های این افراد به مکه و مدینه که باعث آشنایی آن‌ها با گروه‌های اصلاح طلب صوفیان شدند نیز نقش مهمی در روی آوردن این افراد به اقدامات نظامی داشتند.
جهادهای اسلامی غرب آفریقا از قرن شانزد هم آغاز شدند. در این قرن از موریتانی

توضیح تصویر
نقشه1: دولت‌های جهادی قرن نوزدهم

تا چاد شورش‌هایی توسط اصلاح طلبان مسلمان بوجود آمدند. در ابتدا جهادهای اسلامی به صورت پراکنده و متفرق از هم انجام می‌گرفتند اما به تدریج این جنبش‌ها یکدیگر را تحت تأثیر قرار دادند و به جنبش منطقه ای واحدی برای تشکیل دولت‌های اسلامی تبدیل شدند. جهادهای آفریقای غربی نهایتاً در اواخر قرن نوزدهم توسط بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها سرکوب شدند و پایان یافتند.
اولین جهادهای مهم آفریقای غربی در موریتانی و سنگامبیا (در محدوده‌ی زمانی اواخر قرن هفدهم و قرن هیجدهم) به وقوع پیوستند. نخستین جهاد در موریتانی توسط مردمان بربر و علیه سلطه‌ی عرب‌های بنو معقل انجام گرفت. رهبر مردمان بربر به نام ناصرالدین با محکوم کردن پادشاهان بنومعقل به خاطر قصور در انجام عبادات، معاشرت با نوازندگان و تردستان و غارت و چپاول مردم در این منطقه دست به جهاد زد. او مدعی بود ازسوی خدا فرستاده شده است تا ریشه‌ی ظلم را برکند. وی که خود را امام و امیرالمؤمنین (لقب سنتی خلفای مسلمان) می‌نامید، از پایان جهان و ظهور مهدی خبر می‌داد و خواستار پیروی کامل طرفدارانش از تعالیم قرآن بود. ناصرالدین شورش خود را در سال 1673 از موریتانی جنوبی آغازکرد اما درسال 1674 کشته شد و جنبش او نیز در سال 1677 باشکست مواجه شد. به طور کلی حاصل و ثمره جهادهای بربرهای موریتانی چیزی نبود بجز استمرار سلطه‌ی نظامی قبایل عرب بر آن‌ها؛ مردمان بربر این منطقه همچنان از صحنه‌ی سیاست دور نگه داشته شدند و تنها اجازه یافتند که به فعالیت‌های صرفاً مذهبی و اقتصادی بپردازند. برای مثال بربرهایی که تحت سلطه عرب‌های حسانی قرار داشتند عهده دار مناسب قضاوت، معلمی و مشاوره در امور معنوی بودند و در صحنه‌ی اقتصاد نیز در استخراج و عرضه نمک و صمغ، نگهداری چاه‌ها، تشکیل کاروان‌ها و پرورش دام فعالیت داشتند. درعین حال این جهادها بعدها باعث ظهور جنبش‌های تبلیغی صلح جویانه و اسلامی در سنگال شدند.
جهادهای اسلامی سنگامبیا توسط جماعت‌های مسلمان محلی و با هدف سرنگونی پادشاهان حاکم برای تشکیل دولت‌های جدید بوجود آمدند. بنابراین جهادهای این منطقه تنها شورش‌هایی علیه فرمانروایان بت پرست نبودند. به طور کلی جامعه‌ی سنگامبیا به سه کاست تقسیم می‌گردید: اشراف حاکم که قدرتشان بر پایه‌ی نیروی نظامیان قرار داشت، جمعیت‌های مسلمان، و مردمانی که در بخش کشاورزی و صنایع دستی مشغول بودند. هیچ گاه دو نفر از دوکاست مختلف نمی توانستند با هم ازدواج کنند اما با این حال اشراف حاکم و کشاورزان این اجازه را داشتند که به کاست مسلمانان بپیوندند. موضوع مهمی که همیشه در این جامعه وجود داشت تضاد و کشمکش اشراف نظامی و روحانیون مسلمان یرای تصاحب رهبری سیاسی بود. اشراف با اشاره به تجارب و توانایی‌های نظامی خود مدعی رهبری بودند و نخبگان مسلمان نیز با توجه به دارا بودن علم بیشتر ادعای رهبری سیاسی را داشتند. تضاد و کشمکش بین اشراف و مسلمانان این منطقه در مصرف الکل توسط گروه اول و منع آن توسط گروه دوم نمایان بود.
افرادی که رهبری جهادهای اسلامی سنگامبیارا در دست داشتند از قشری بودند که تورودبه نامیده می‌شد. تورودبه نه یک طبقه بود نه یک گروه قومی بلکه مجموعه‌ی علما، دانشمندان، معلمان و محصلان مسلمان را در بر می‌گرفت. این گروه اگرچه همه به زبان فولبه سخن می‌گفتند اما هویت قومی یا قبیله ای واحدی نداشتند. برخی از افراد این گروه از طریق دسترنج شاگردان و غلامان خود و یا کمک‌های صنعتگران امرار معاش می‌کردند، اما بسیاری از آن‌ها درویش‌های خانه به دوشی بودند که از منطقه ای به منطقه‌ی دیگر می‌رفتند و با کمک‌های مختصر مردم زندگی می‌کردند. قانون شکنان، آوارگان، و بردگان فراری نیز گاهی جذب این گروه می‌شدند و به عنوان عضوی از آن در می‌آمدند.
اولین جهادی که به رهبری تورودبه‌ها در سنگامبیا انجام شد جهاد ملک دوداسی در بوندو (در اواخرقرن هفدهم) بود که به تشکیل رژیمی اسلامی در این منطقه منجرگردید. دولتی که ملک دوداسی بوجود آورد چنان قدرتی یافت که توانست عزل و نصب رهبران روستایی را در دست بگیرد.
جهادهایی که در فوتا جالون برپا شدند کار جمعیت‌های یکجانشین مسلمانی بودند که با شبانکارگان فولانی پیوند اتحاد بسته بودند. مسلمانان و فولانی‌های فوتا جالون هر دو در قرن سیزدهم به این منطقه مهاجرت کرده بودند. هر دو گروه فوق تحت سلطه‌ی زمینداران جالونکه قرار داشتند و مجبور به پرد اخت مالیات‌هایی به آن‌ها بودند. لذا در قرن هیجدهم این دو گروه که به دلیل رشد تجارت دام و پوست با اروپا ثروت خوبی کسب کرده بودند علیه زمینداران جالونکه با یکدیگر متحد شدند؛ آنان اسلام را به عنوان پرچم اتحاد و مقاومت خود علیه نخبگان جالونکه برگزیدند. بدین ترتیب درسال 1726 ابراهیم موسی معروف به کاراموکو آلفا (وفات 1751 ) در این منطقه دست به جهاد زد و عنوان المامی (امام) را به خودگرفت. او حمایت تبهکاران، شورشیان و بردگان جوان را جلب کرد و به جنگی طولانی علیه نخبگان حاکم دست زد. ابراهیم موسی نتوانست خودبه پیروزی برسد اما جنبشی که وی به راه انداخته بود نهایتاً درسال 1776 تحت رهبری ابراهیم سُری (93-1776) به پیروزی رسید. ابراهیم سُری که همانند ابراهیم موسی المامی نامیده می‌شد حکومت جدیدی را در این منطقه بوجود آورد. این حکومت به ایالت‌هایی تقسیم می‌شد و شورایی از نمایندگان این ایالت‌ها وظیفه ی تعیین پادشاه (المامی) را برعهده داشت. المامی از بین اخلاف ابراهیم موسی و ابراهیم سُری انتخاب می‌شد. اخلاف ابراهیم موسی اسلامی صلح طلب را ارائه می‌دادند اما اخلاف ابراهیم سُری بیشتر از سنت جهاد و تجاوز حمایت می‌کردند. این حکومت توسط فرمانداران منصوب از سوی المامی و آبادی‌های خانوادگی منطقه توسط رهبران محلی و شوراهای رئیس سفیدان اداره می‌شدند. مهمترین فعالیت حکومت مذکور جهاد بود. از طریق جهاد، بردگان بسیاری نصیب این حکومت می‌شدند که برخی از آن‌ها صادر می‌شدند و برخی دیگر در زمین‌های کشاورزی به کار گماشته می‌شدند. نهایتاً در اثر ظهور طبقه‌ی زمینداری که از اخلاف جهادگران نخستین بود و همچنین در اثر بروز کشمکش‌های شدید بین اخلاف ابراهیم موسی و اخلاف ابراهیم سُری (این کشمکش‌ها بر سر جانشینی بودند) حکومت مذکور با ضعف شدیدی روبرو گردید و لذا در سال 1881 تحت الحمایه‌ی فرانسه قرار داده شد. این حکومت در سال 1896/7 سلطه‌ی فرانسوی‌ها بر خود را به رسمیت شناخت.
منطقه فوتاتورو، واقع در دره‌ی رود سنگال، نیز کانون دیگری برای ظهور جهادهای اسلامی بود. جنبش اسلامی این منطقه که با بوندو ارتباط نزدیکی داشت کار معلمان مذهبی و درویش‌های خانه به دوش تورودبه بود. آن‌ها در اعتراض به اخذ مالیات‌های سنگین توسط حکومت و عدم برخورداری از امنیت در مقابل تهاجمات موریتانیایی‌ها علیه سلسله‌ی حاکم دست به جهاد زدند. سلیمان بال (وفات 1776 ) که یکی از این افراد بود توانست حکومت مستقلی را بوجود بیاورد. پس از وی عبدالقادر (1806-1776) در رأس این حکومت قرارگرفت. عبدالقادر معلم و قاضی باسوادی بود که در ایالت کایور تحصیل کرده بود و لذا با علما و معلمان مسلمان سنگامبیا و گینه ارتباط نزدیک داشت. دولت او موضع تهاجمی تری را در پیش گرفت و همچنین از ساخت مساجد و اسکان تورودربه‌ها در کنار رودخانه‌های واقع در مرز موریتانی حمایت کرد. عبدالقادر همچنین درسال1786 به جهادی علیه مورها دست زد و تا سال 1790 مناطق والو، جولوف، و کایو را مورد حمله خود قرار داد. به علاوه وی با پیروزی در این جبهه‌ها به سنگال علیا حمله کرد و آن جا را نیز متصرف شد. حکومت اسلامی عبدالقادر به دنبال شکست وی در سال 1790 تدریجاً رو به ضعف نهاد. از این زمان به بعد تورودبه‌ها با پادشاهان پیشین این منطقه پیوند ازدواج برقرار کردند، زمین‌هایی را به تملک خود درآوردند، و تمرکز قدرت را از دست حکومت مرکزی خارج کردند. بدین ترتیب قدرت سیاسی به تدریج از دست المامی‌ها خارج گردید و آن‌ها فقط به طور صوری و اسمی در رأس حکومت باقی ماندند. در سال‌های پایانی قرن نوزدهم خاطرات پیروزی‌های اولیه باعث برانگیخته شدن جهادهای اسلامی دیگری در این منطقه خواهد شد.
سودان مرکزی نیز کانون ظهور جهادهای متعددی بود. در این منطقه نیز روحانیون و اصلاح طلبان مسلمان در آرزوی تشکیل جامعه ای اسلامی بر اساس زندگی پیامبر و خلفای نخستین بودند. در اواخر قرن هیجدهم و در طول قرن نوزدهم معلمان خانه به دوش سودان مرکزی تلاش‌های بسیاری را برای اصلاح زندگی مسلمانان و ایجاد یک جامعه‌ی اسلامی واقعی در این منطقه انجام دادند. این افراد که جبرئیل بن عمر از جمله‌ی آن‌ها بود با سفر به مکه و مدینه تحت تأثیر افکار اصلاح طلبانه‌ی صوفیان این دو شهر قرار می‌گرفتند و در هنگام بازگشت به موطن خود به تدریج و تبلیغ اصول قرآن و سنت پیامبر می‌پرداختند، از حاکمیت شریعت بر جامعه حمایت می‌کردند، و مردم را به تلاش جهت دستیابی به صفا و پاکی درونی تشویق می‌نمودند. آن‌ها همچنین نظریه‌ی جهاد دوگانه را مورد تبلیغ و ترویج قرار می‌دادند: یکی جهاد درونی یعنی جهاد علیه فساد و زشتی‌های درون، و دیگری جهاد بیرونی، یعنی جهاد علیه شاهان بت پرست، حکام مسلمان فاسد، و علمای سرسپرده‌ی جهاد درونی باید مقدم بر جهاد بیرونی باشد. معلمان مسلمان این منطقه همچنین مسأله‌ی «هجرت» را مطرح کردند و مهاجرت به یک جامعه اسلامی راستین و جهاد با نام خدا را به عنوان دو وظیفه‌ی اولیه‌ی هر مسلمان معرفی کردند. آن‌ها همچنین قرائتی مطلق گرایانه و حکومت مدارانه از اسلام را ارائه دادند. از نظر آن‌ها اسلام به عنوان تنها پدیده‌ی حاکم بر زندگی اجتماعی و فردی مسلمانان تلقی می‌شد و دینی منحصر به فرد و غیر قابل قیاس با فرقه‌ها و ادیان آفریقایی تلقی می‌شد. به علاوه مسلمانان غرب و مرکز آفریقا بر این باور بودند که قرن سیزدهم هجری قمری (مطابق با قرن نوزدهم میلادی) قرن پیروزی اسلام بر جهان کفر خواهد بود. آن‌ها اعتقاد داشتند این قرن عصر حکومت آخرین خلیفه‌ی تکرور خلیفه دوازدهم که پس از وی مهدی خواهد آمد می‌باشد. این قرن، قرن ظهور پیام آوران مهدی و خودمهدی تلقی می‌شد.
عثمان دن فودیو(1817-1754) مهمترین رهبر اصلاح طلب آفریقای غربی بود. اوکه در یکی ازخانواده‌های تورودبه به دنیا آمده بود درمنطقه هوسا ازموقعیت و نفوذ خوبی برخوردار بود. او در برابر فساد شدیداً از خود مخالفت نشان می‌داد و از جهاد علیه ظلم و فساد حمایت می‌کرد. وی نزد جبرئیل بن عمر به تحصیل پرداخت و در سال 1774/5 فعالیت‌های تبلیغی خود را در آفریقا آغاز کرد. او از محلی به محل دیگر می‌رفت و به عنوان یک «ملّام» (دانشمند مذهبی) خانه به دوش افکار خود را تبلیغ می‌کرد. عثمان برای مدتی در قلمرو دولت هوسایی گوبیرو تحت حمایت آن زندگی کرد اما نهاتاً با اعلام سرخوردگی خود و ناتوانی در وادار کردن پادشاهان هوسایی برای عمل به اسلام از دربار این حاکم بیرون آمد و با نا امیدی به جمع پیروان خود در دگل پیوست.
سنت اصلاح طلبی عثمان تا حدودی از افکار علمای متقدم آفریقایی نشأت می‌گرفت. یکی از این افراد مقیلی بود. مقیلی که در قرن پانزدهم می‌زیست فساد و اعمال غیراسلامی دولت‌های اسلامی آفریقای غربی را شدیداً به باد انتقاد می‌گرفت. او با أخذ مالیات‌های غیرقانونی و مصادره‌ی اموال شخصی توسط این دولت‌ها مخالفت می کرد و از مجاز بودن بت پرستان برای انجام آئین‌های دینی خود و همچنین از حضور ملام‌های رشوه گیر و کم سواد در دربارها ناراضی بود. مقیلی همچنین خواستار اجرای قواعد فقه اسلامی توسط این پادشاهی‌ها بود. او به علاوه مفهوم «مجدد» را در آفریقای غربی ارائه کرد. عثمان نیز به تقلید از وی پادشاهان هوسایی را به دلیل أخذ مالیات‌های غیرعادلانه، مصادره‌ی اموال، خدمت اجباری افراد در ارتش، رشوه خواری و هدیه گیری به باد انتقاد گرفت. او همچنین از آن‌ها به دلیل مجاز شمردن چندگانه پرستی و پرستش بت‌ها انتقاد کرد. اعتقاد پادشاهان هوسایی به طلسم، پیشگویی و تردستی نیز از دیگر ایرادهایی بود که عثمان به آن‌ها می‌گرفت. سنت اصلاح طلبی عثمان همچنین تا حدودی از فقه مالکی مایه می‌گرفت؛ فقه مالکی از تیمبوکتو و بورنو به سودان مرکزی رسیده بود. مخالفت عثمان با آداب و رسوم بت پرستان، معاشرت آزادانه زن و مرد، رقصیدن در مراسم‌های عروسی و روال معمول تقسیم میراث در بین ورثه همه ناشی از پیروی وی از فقه مالکی بودند.
عثمان به دلیل آشنایی عمیق با فقه اسلامی و دارا بودن تألیفات متعدد (به زبان‌های عربی و فولبه ای) در پادشاهی گوبیر از نفوذ خوبی برخوردار بود. وی دارای دستاوردهای عرفانی متعددی نیز بود. او در سال 1789 به بینش عرفان دست یافت و به دنبال آن از توانایی انجام معجزه برخوردار شد (به ادعای خودش) و صاحب ورد عرفانی خاص خود گردید. بعدها نیز وی مدعی شد که به بینش‌های عرفانی عبدالقادرگیلانی، مؤسس فرقه‌ی قادریه دست یافته است و عروج به آسمان را نیز تجربه کرده است. از آن پس وی امام اولیاء نامیده شد و به شمشیر حقیقت معروف شد. تألیفات دینی عثمان به طورکلی درباره‌ی دو مفهوم «مجدد» و «هجرت» درباره‌ی نقش علما در آموزش اسلام راستین و یا درباره نقش عقل و اجماع در استخراج قواعد فقهی بودند. وی همچنین رساله‌های متعددی را در خصوص نظریات سیاسی، زندگینامه‌ها، تاریخ‌ها و غیره به نگارش درآورد. بسیاری از مردم او را به عنوان مهدی و کامل کننده‌ی کار پیامبران تلقی می‌کردند.
عثمان به دلیل تأکید بر اجرای عدالت و اصول اخلاقی سخت مورد توجه افراد رانده شده از جامعه‌ی هوسا قرار داشت. در عین حال بیشتر حامیان وی در بین مردمان شبانکاره‌ی فولانی قرار داشتند. فولانی‌ها که پرورش دهنده حیوانات اهلی بودند در قبال استفاده از رودخانه‌ها و زمین‌های چراگاهی که در کنترل کشاورزان بودند مبالغی را به عنوان مالیات به آن‌ها پرداخت می‌کردند. کشاورزان هوسا، بردگان فراری ومبلّغان خانه به دوش نیز از جمله دیگر حامیان عثمان و تعالیم وی بودند.

درسال 1804 تضاد بین عثمان و پادشاهان گوبیر جنبه‌ی عملی به خود گرفت. در این سال پادشاهان گوبیر مسلمانان را از بر سرگذاشتن عمامه و استفاده ازروبنده (توسط زنان) منع کردند، گروش به اسلام را ممنوع اعلام کردند، و دستور دادند که تازه مسلمانان به دین پیشین خود بازگردند. لذا عثمان اعلان هجرت کرد و از دگل به گودو مهاجرت نمود. او در گودو به عنوان امام، امیرالمومنین و «سارکین موسولمی» - رهبر جامعه‌ی مسلمانان- برگزیده شد. عثمان در آن جا اعلام جهاد کرد و با جنگ‌هایی که علاوه بر مسلمانان فولانی‌ها نیز در آن مشارکت داشتند توانست تا سال 1808 پادشاهی‌های گوبیر، کانو، کتسینا و دیگر دولت‌های هوسا را به تصرف خود درآورد. او سپس مناطق جنوبی دریاچه‌ی چاد، توبه و یوروبالند را متصرف شد. خلاصه این که تا سال 1830 بیشتر مناطق نیجریه‌ی شمالی و کامرون شمالی تحت کنترل جهادگران پیرو عثمان درآمدند.

رژیمی که عثمان در مناطق تحت تصرف خود پایه گذاری کرد به عنوان رژیم خلافتی سوکوتو شناخته می‌شود. عثمان در این رژیم خلیفه و فرزندش محمد بلّو (مستقر درسوکوتو) به همراه برادرش عبدالله (مستقردرگواندو) نایبان وی محسوب می‌شدند. عثمان پس از مدتی صرفاً به تدریس و تألیف روی آورد و در سال 1817 محمد بلّو جانشین وی شد.
رژیم سوکوتو در حقیقت آمیزه ای از حکومت اسلامی و نظام سلطنتی هوسایی بود. با بر تخت نشستن محمد بلّو بُعد اسلامی رژیم سوکوتو تقویت شد. او افرادی را به عنوان قاضی، بازرس بازار و امام جماعت منصوب کرد و نظام مالیاتی دوران کلاسیک اسلامی را پیاده کرد (أخذ خراج یعنی مالیات بر درآمدهای حاصل از زمین و أخذ جزیه یعنی مالیات سرانه از غیر مسلمانان). او همچنین در تلاش برای شهرنشین کردن چادر نشینان گاوچران فولانی و اجرای قواعد فقه اسلامی در خصوص آن‌ها این افراد را یکجا نشین کرد و آن‌ها را به پرورش گوسفند و بز وادار نمود. در زمان محمّد بلّو همچنین مدارس و مساجدی احداث شدند تا اسلام را به توده‌های مردم آموزش دهند. دولت سوکوتو همچنین در دوران محمّد بلّو و جانشینانش از دانشمندان دینی (ملام‌ها) حمایت می‌کرد. برخی از ملام‌ها به عنوان مدیر و مشاور در دستگاه سلطنتی خدمت می‌کردند اما برخی دیگر از پذیرش هرگونه قدرت و مقام دنیوی اجتناب می‌کردند و در بین مردم عادی مشغول زندگی بودند. تقویت موقعیت فقه اسلامی در سرزمین هوسا و خلق آثار متعدد در خصوص کلام، حقوق، طالع بینی و شعر به زبان هوسایی از جمله‌ی نتایج تشکیل رژیم سوکوتو بودند. در دوران این رژیم، صوفیگری نیز در سرزمین هوسا گسترش یافت و جامعه‌ی هوسا به عنوان عضوی از جهان اسلام درآمد. در این دوران کانو به مرکزی برای تدریس فقه اسلامی، زاریا به مرکز مهم آموزش صرف و نحو عربی، و سوکوتو نیز به مرکز مهم آموزش عرفان اسلامی تبدیل شد. علمای سوکوتو عمدتاً پیرو فرقه‌ی قادریه بودند. البته در درهه 1830 فرقه ی تیجانیه نیز توسط حاج عمر وارد این منطقه شد و طرفدارانی پیدا کرد.
سوکوتو در قالب چند امارت که هر کدام تحت کنترل یک «امیر» قرار داشتند اداره می‌شد. امیرها از سوی خلیفه منصوب می‌شدند و در برابر او مسؤول و پاسخگو بودند. بسیاری از امارت‌های سوکوتو شبیه دولت‌های پیشین هوسایی بودند. در واقع نظام اداری و تشکیلاتی این امارت‌ها شبیه نظام اداری و تشکیلاتی دولت‌های هوسایی بود. قدرت امیرهای سوکوتو بر پایه‌ی نیروهای نظامی آن‌ها قرار داشت. اما در عین حال خانواده‌های فولانی و ملام‌ها نیز امیرهارا در اداره‌ی قلمروشان یاری می‌دادند. مناطق روستایی امارت‌ها به قیف‌هایی تقسیم می‌شدند که برخی تحت کنترل امیر و برخی دیگر تحت کنترل رهبران محلی فولانی قرار داشتند. رهبران محلی فولانی به وسیله نایبان و گماشتگان خود و یا از طریق رهبران صنعتگران روستایی برفیف‌های خود کنترل داشتند. به طور کلی بیشتر قسمت‌های پادشاهی سوکوتو تحت کنترل فیفداران و رهبران محلی قرار داشتند. این بدان معنا بود که قوانین و دستورات اسلامی در اکثر امارات ندرتاً به اجرا در می‌آمدند و حتی در اماراتی اصول اسلامی نیز زیرپا گذاشته می‌شدند. از این رو می‌توان گفت که امارت‌های سوکوتو اشکال تعدیل شده ای از دولت‌های هوسایی پیشین بودند.
اقتصاد حکومت سوکوتو بر پایه‌ی مزارع و کشتزارهایی قرار داشت که بردگان در آن‌ها کار می‌کردند. کشتزارهای حکومتی که بعد از سال 1760 (و مجدداً بعد از جهاد سال‌های 8-1804) بیش از پیش گسترش یافتند مجموعاً به عنوان پایگاهی کشاورزی و صنعتی برای رژیم عمل می‌کردند. کتان، نیل، غلات، برنج، توتون و تنباکو، و کولا از جمله محصولاتی بودند که در این کشتزارها تولید می‌شدند. صنایع تولید منسوجات و نیل نیز در این کشتزارها یافت می‌شدند. کشتزارهای مذکور تا قرن نوزدهم درآمدهای سرشاری را عاید حکومت می‌کردند اما در این قرن با برقراری سلطه‌ی استعمار بر سوکوتو و مبارزه‌ی جهانی با برده داری اقتصادکشاورزی این منطقه از هم متلاشی شد.
جهاد عثمان تنها محدود به دولت سوکوتو نبود بلکه از این منطقه به بووتو، حوزه‌ی دریاچه‌ی هیجاد، نیجریه‌ی جنوبی نیز سرایت کرد و همچنین باعث ظهور جهادهایی در سودان غربی و سنگامبیا شد. در قرن هفدهم بورنو شاهد شورش فولانی‌هایی بود که از ظلم و ستم‌های زمینداران به تنگ آمده بودند. آنان در این قرن تحت تأئیر نهضت عثمان علیه حکومت بورنو به پا خاستند اما نهایتاً پادشاهان این منطقه با احیای هویت اسلامی خود توانستند آن‌ها را ناکام بگذارند. کانمی که یکی از ملام‌های نگالا بود نقش مهمی در پیروزی حکومت بورنو بر فولانی‌ها داشت. او پس از این واقعه به قدرتمندترین فرد در بورنو تبدیل شد. کانمی درسال 1814 شهری را با نام «کوکاوا» احداث کرد و اداره‌ی آن را در دست گرفت. وی سپس قلمرو خود را گسترش داد، کماشتگانی را برای خود منصوب کرد و مدعی پادشاهی بورنو شد. با این حال وی نتوانست حکومت بورنو را سرنگون کند و این کار توسط پسرش انجام گرفت. کانمی معتقد بود جهاد علیه دیگر مسلمانان چه خوب و چه بد درست نمی باشد.
هنگامی که کانمی از دنیا رفت (1837 ) پسرش «عمر» جانشین وی شد. عمر توانست کنترل مستقیم پادشاهی بورنو را در دست بگیرد و بدین ترتیب سلسله و دولت اسلامی جدیدی را در این منطقه پدید بیاورد. این رژیم بر پایه‌ی طبقه ای متشکل از خانواده‌ی سلطنتی، درباریان، و اشراف تشکیل شده بود. این رژیم که افرادی را به عنوان قاضی و امام برای اداره‌ی امور قضای و عبادی مردم منصوب می‌کرد مدعی بود همانند رژیم خلافتی سوکوتو رژیمی اسلامی می‌باشد. رژیم عمر دارای یک نظام اداری دوگانه بود: نظامی برای کنترل گروه‌های طایفه ای و انجمن‌های قومی و شغلی، و نظامی دیگر برای کنترل قلمرو حکومت. وجود دو نظام گروهی و سرزمینی در کنار هم دلالت بر در حال گذر بودن جامعه‌ی بورنو از جامعه ای طایفه ای- خانوادگی به یک جامعه‌ی یک پارچه داشت.
در منطقه‌ی جنوب دریاچه‌ی چاد «مودیبو آداما» (وفات 1847 ) با کسب مشروعیت از عثمان، توانست دولتی اسلامی را در فومبینا پایه گذاری کند. این رژیم علاوه بر برخورداری از حمایت رژیم سوکوتو مورد حمایت شبانکارگان فولانی که به اسلام گرویده بودند نیز قرار داشت. آداما با دعوت از علمای مسلمان به این منطقه و اعطای مناصب اداری به آن‌ها موقعیت حکومت خود را بیش از پیش تقویت کرد. پادشاهان پس از وی نیز بر برتری فقه اسلامی در برابر همه چیز تأکید کردند و نظام قضایی خاصی را پدید آوردند که در آن احکام صادره از سوی دادگاه‌های محلی توسط پادشاه، و احکام صادره توسط پادشاه در سوکوتو قابل استیناف و تجدید نظر بودند.
نهصت عثمان همچنین به گسترش اسلام در نیجریه‌ی جنوبی و افزایش نفوذ مسلمانان در این منطقه کمک شایانی کرد. قبلاَ در جریان دو قرن شانزدهم و هفدهم تجار مسلمانی از بورنو، سنغای، و سرزمین هوسا به یوروبالند (واقع در نیجریه‌ی جنوبی) مهاجرت کرده بودند و با تلاش‌های خود برخی از یوروباهای این شهر را مسلمان کرده بودند. با کمک رژیم سوکوتو مسلمانان این شهر توانستند کنترل ایلورین را که مرکز مهم سکونت مسلمانان در نیجریه جنوبی بود در دست بگیرند. در دیگر شهرهای نیجریه‌ی جنوبی نیز مسلمانان توانستند با جلب نظر نخبگان این شهرها محله‌های مسلمان نشینی را پدید بیاورند. بردگان آزاد شده‌ی سیرالئونی و برزیلی نیز که در لاگوس زندگی می‌کردند به اسلام گرویدند و یک جمعیت اسلامی را در این منطقه تشکیل دادند. جمعیت‌های مسلمان در نیجریه‌ی جنوبی تحت رهبری امامان قرارداشتند؛ امامان در این منطقه امامت نمازهای جماعت، اداره‌ی جشن‌ها، و میانجیگری در هنگام بروز اختلافات را برعهده داشتند.
در منطقه‌ی آیر، واقع در شمال سوکوتو نیز رژیم سوکوتو ازجهاد محمد جیلانی (1840-1777 )، عضو یکی ازخانواده‌های مذهبی طوارق در این منطقه حمایت کرد. محمد اصلاح طلبی بود که آثار مقیلی را مطالعه کرده بود و تشکیل دولتی اسلامی را در آیر در سر می‌پروراند. به طور کلی نهضت عثمان باعث برانگیخته شدن تمایل شدیدی در بین خانواده‌های مذهبی طوارق برای ایجاد یک دولت اسلامی مستقل در این منطقه گردیده بود: دولتی که طوارق را یکجانشین و شهرنشین کند، زندگی آن‌ها را بر طبق و اساس قرآن قرار دهد، عدالت و برابری را در بین قبایل برقرار کند، زنان را به خانه‌ها ببرد، و آواز خواندن طبل زدن را ممنوع کند.
در ماسینا نیز عثمان، احمد لوبّو را که یک دانشمند فولانی بود به جهاد علیه رهبران روح باور این منطقه بر انگیخت. احمد لوبّو مورد حمایت دانشمندان طایفه خود، بردگان و ماراکا (یک طایفه‌ی محلی تاجر پیشه) قرار داشت. وی با رهبری نیروهای فولانی توانست در سال 1816 رژیم بامبارا را سرنگون کند و حکومتی اسلامی را در منطقه ی ماسینا بوجود بیاورد. این حکومت که پایتخت آن در شهر «حمداللهی» (احداث در سال 1821) قرار داشت تا سال 1862 بیشتر دوام نیاورد. احمد در این حکومت امیرالمؤمنین نامیده می‌شد. او برای هر ایالت فردی را به عنوان فرماندار و فرد دیگری را به عنوان قاضی منصوب می‌کرد. قدرت رژیم احمد بر پایه‌ی ارتش شدیداً سازمان یافته ای قرار داشت که دارای انبارهای غله مخصوص به خود بود. احداث این انبارها با هدف تأمین آذوقه‌ی سربازان و پیشگیری از دست اندازی آن‌ها به اموال و املاک مردم انجام گرفته بود. شورایی از معلمان مذهبی نیز در این حکومت وجود داشت که طرف شور پادشاه در هنگام تصمیم گیری‌ها قرار می‌گرفت. اعضای این شورا اگرچه خود از هیچ قدرت و مقام اجرایی برخوردار نبودند اما وابستگان و خویشاوندان آن‌ها در دستگاه‌های اجرایی محلی حضور پر رنگی داشتند. احمد لوبّو سعی کرد جامعه ای اسلامی را در ماسینا بوجود بیاورد. در راستای همین هدف وی فولانی‌های بت پرست را ملزم به پذیرش اسلام کرد و مجموعه‌ی قوانین جدیدی را ارائه کرد که در آن محدودیت‌های بیشتری برای زنان در نظرگرفته شده بود و طالع بینی، استعمال توتون و تنباکو، و روسپیگری ممنوع اعلام گردیده بود.
جهادهایی که در سودان مرکزی به وقوع پیوستند به طور غیرمستقیم باعث ایجاد موج جدیدی از جهادهای اسلامی در سنگامبیا شدند. حاج عمر (1864-؟1794) در قرن نوزدهم تحت تأئیر فوتاتورو و سوکوتو به جهادی در سنگامبیا دست زد. وی در فوتاتورو دیده به جهان گشود، در سال 1826 به مکه سفرکرد، در آن جا به عضویت فرقه ی درآمد، و با عنوان خلیفه‌ی این فرقه به محل تولد خود بازگشت. او سپس از سال 1831 تا 1837 در سوکوتو زندگی کرد و با یکی از دختران محمد بلّو ازدواج کرد. در سال 1840 نیز حاج عمو به جاگونکو، واقع در مرزهای فوتاجالون مهاجرت کرد و به تبلیغ در بین مردم محلی این منطقه پرداخت. با این حال درسال 1891 در اثر تشدید تنش بین رهبران فوتاجالون حاج عمر جاگونکو را نیز ترک کرد و در دینگیری اقامت گزید. وی در دینگیری دوره‌ی مبارزاتی زندگی خود را آغاز کرد. او در این منطقه طرفداران خود را در قالب ارتشی حرفه ای، مجهز به سلاح‌های فرانسوی سازماندهی کرد و بالاخره درسال 1852 به جهادی همه گیر علیه مردمان بت پرست، مسلمانان خطاکار، و متجاوزان اروپایی دست زد.
حاج عمر مدعی بود که دارای نیروهای شخصی فراطبیعی می‌باشد. او معتقد به لزوم پیروی از یک مکتب فقهی خاصی نبود بلکه وی از اجتهاد شخصی در احکام اسلامی طرفداری می‌کرد. حاج عمر تأکید داشت که لزومی ندارد انسان مسلمان عضو یک مکتب فقهی باشد بلکه او باید از هدایت‌ها و ارشادهای شیخ صوفیگری پیروی و مطاوعت کند (از نظر او تعالیم این افراد کاملاً با فقه اسلامی مطابقت داشت). حاج عمر همچنین القاب امیرالمؤمنین، خلیفه (جانشین پیامبر)، مجدد ( احیاگر اسلام )، قطب، و وزیر مهدی را به خود نسبت می‌داد. به علاوه وی مدعی بود که از « استخاره » یعنی هدایت‌های الهی در هنگام رویاروئی با مشکلات برخوردار است. حاج عمر همچنین ادعا داشت امور معنوی و دنیوی مردم باید تماماً در دست وی باشد. او که عضو فرقه تیجانیه بود همه‌ی رژیم‌های اسلامی موجود را نامشروع تلقی می‌کرد و خود را به عنوان شیخ و ناجی مسلمانان معرفی می‌نمود.
حاج عمر در فوتاتورو (محلی که قبلاً تلاش‌های مسلمانان برای تشکیل دولت اسلا می در آن عقیم گذاشته شده بود) مورد توجه خاصی قرار داشت. اولین دلیل توجه مردم به وی نارضایتی آن‌ها از نخبگان نظامی بود. طرفداران حاج عمر او را المامی (امام) و زنده کننده‌ی انقلاب‌های قرن هیجدهم تلقی می‌کردند. اشخاصی که فاقد طایفه و خانواده‌ی مشخصی بودند نیز در جستجوی هویتی اجتماعی و دستیابی به فرصتی برای پیروزی علیه نخبگان حاکم به گروه حاج عمر پیوسته بودند.
جهاد حاج عمر با فتح فوتاتورو درسال 1856 آغازگردید. پس از فتح فوتاتورو او با فرانسوی‌ها که تلاش می‌کردند سلطه‌ی تجاری خود بر رود سنگال را برقرار کنند درگیر شد. اما در سال 1857 فرانسوی‌ها توانستند نیروهای حاج عمر را در منطقه‌ی مدینه شکست دهند و دره‌ی سنگال را به روی آن‌ها ببندند. از این رو نهایتاً حاج عمر درسال 1860 مجبور به امضای پیمانی با فرانسوی‌ها شد که براساس آن حوزه‌ی نفوذ فرانسوی‌ها در فوتاتورو را به رسمیت شناخت و در عوض فرانسوی‌ها نیز با حمله وی به دولت‌های بامبارایی «کاآرتا» و «سگو» موافقت کردند. پس از آن حاج عمر و طرفدارانش برای گسترش قلمرو خود به منطقه‌ی مسلمان نشین ماسینا، واقع در کنار خم رود نیجر حمله کردند. دشمنان وی به رهبری احمدکونتا بخّاعی (ازفرقه‌ی قادریه) این جنگ را به عنوان جنگ سلمان علیه مسلمان محکوم کردند و برای مقابله با وی دولت‌های محلی از جمله دولت ماسینا و دولت تیمبوکتو را با هم متحد کردند. نهایتاً حاج عمر درسال 1864 از این اتحاد شکست خورد و در همین سال نیزکشته شد، اما طرفدارانش حمداللهی را به تصرف خود درآوردند و مقرّ دولت وی را به این منطقه منتقل کردند.
دولت حاج عمر رسماً دولتی اسلامی بود و رقص، استفاده از توتون و تنباکو، سحر، بت پرستی، و اجرای آئین‌های مذهبی مشرکان در آن ممنوع اعلان شده بود. حاج عمر و پیروانش نه تنها تحت تأثیر اندیشه‌های اصلاح طلبانه آفریقای غربی قرارگرفته بودند بلکه همچنین از تعالیم و نهضت‌های اصلاح طلبی که بر اهمیت اطاعت از احکام اسلامی تأکید می‌کردند نیز تأثیر شدیدی پذیرفته بودند. علی رغم این، دولت حاج عمر در دنیای عمل چندان اسلامی نبود. انجام حملات تجاوزگرانه و به بردگی کشیدن افراد مهمترین کار ویژه‌ی این دولت بود. سنت جهاد در این دولت به ابزاری برای به استثمارکشیدن ساکنان نواحی اطراف تبدیل شده بود. این دولت نهایتاً در سال 1983 سرنگون گردید و جذب امپراتوری درحال گسترس فرانسه در آفریقای غربی شد.
بعد ازکشته شدن حاج عمر جهادهای دیگری در سایر بخش‌های سنگامبیا شعله ور شدند. از اواسط قرن نوزدهم تا اواخر این قرن ولوفهای مسلمان سنگال به جهادهای متعددی دست زدند که هر کدام منشأ تحولاتی گردیدند. معلمان مسلمان بربر و توکولور در قرن هیجدهم فعالیت‌های تبلیغی خود در ایالت‌های «والو» و «کایور» را آغاز کردند.
آن‌ها به دلیل داشتن سواد و حرزهای سحرآمیز مورد احترام مردم این مناطق قرار داشتند. در قرن نوزدهم نیز در اثر مبارزه با تجارت برده و رشد صنایع تولید روغن بادام زمینی و صابون نفوذ مسلمانان در این مناطق بیش از پیش افزایش یافت. در اثر توسعه‌ی این صنایع قدرت سیاسی و اقتصادی کشاورزان مسلمان در برابر نخبگان نظامی حاکم (تیئدوها) افزایش پیدا کرد و در نتیجه اسلام به پرچم مقاومت کشاورزان علیه تیئدوها و محور اتحاد کشاورزان با تجار تبدیل شد.
بزرگترین جهاد سنگامبیا در قرن نوزدهم جهادی بود که توسط «مابا» (67-1809 ) رهبری می‌شد. پیروان مابا با شورش علیه سلطه‌ی تیئدوها در سراسر سنگامبیا به راه افتادند، روستاهایی را سوزاندند، بت پرستان بسیاری را کشتند، و تعدادی از دشمنان خود را نیز به بردگی کشیدند. البته «مابا» هیچگاه خودش مشارکت فعالانه ای در این تجاوزات نداشت و نهایتاً نیز از فعالیت‌های سیاسی کناره گرفت. پیروزی‌های نیروهای مابا باعث برانگیخته شدن شورش‌های اسلامی دیگری در سنگامبیا شدند. مناطقی که مابا تصرف کرده بود پس از وی بین رهبران نظامی وی تقسیم شدند. یکی از این افراد «لات دیور» پادشاه مسلمان کایور بود که از سال 1871 تاسال 1883 تلاش‌هایی را برای تشکیل دولتی اسلامی در سنگامبیا انجام داد اما در برابر فرانسوی‌ها شکست خورد و در سال 1886 توسط آن‌هاکشته شد. به طور کلی جهادهایی که از اواسط قرن نوزدهم تا اواخر این قرن در سنگامبیا به وقوع پیوستند منجر به تشکیل دولت اسلامی فراگیری در این منطقه نشدند اما در نتیجه‌ی این جهادها و لوف‌های بت پرست بسیاری به اسلام گرویدند.
در قرن نوزدهم همچنین اسلام در مناطق بدون دولت ولتای شمالی، ساحل عاج، و گینه گسترش یافت. جهادی که توسط «موری-اوله سیسه» در گینه برپا شد مهمترین جهاد در این بخش از آفریقا بود. موری- اوله که در فوتاجالون تحصیل کرده بود راهزنان، ولگردها، و دیگر افراد بی اصل و نسب را گرد هم جمع کرد، با کمک آن ها شهر «مدینه» را احداث کرد، دولتی را در این شهر تشکیل داد، و در سال 1835 به جهادی درمنطقه‌ی تورون و کونیان دست زد. او نهایتاً درسال 1845 کشته شد و یک ماجراجوی محلی به نام ساموری توره جانشین وی شد. ساموری که در سال 1830 در یک خانواده‌ی دیولا متولد شده بود سال‌ها در دولت مدینه خدمت کرده بود و در طی این مدت همواره سعی می‌کرد تا قدرت نظامی خود را افزایش دهد. او در سال 1871 کنترل دره‌ی رودخانه‌ی میلو را در دست گرفت، در سال 1881 کنکان را متصرف شد، و تا سال 1883 توانست کلیه‌ی رهبران محلی مناطق واقع در جنوب غربی دولت حاج عمر را تحت کنترل خود درآورد. به دنبال این پیروزی‌ها ساموری حکومت جدیدی را با نام حکومت پادشاهی واسولو بوجود آورد.
این دولت جدید توسط خود ساموری و گروهی ازخویشاوندان و وابستگانش اداره می‌شد. سرپرستی دو دستگاه بایگانی و خزانه داری و همچنین اداره‌ی امور قضایی، مذهبی، و روابط خارجی در این دولت همه در دست خویشاوندان و وابستگان ساموری قرار داشتند. ارتثس در این دولت نهاد مهمی محسوب می‌شد و ساموری برای تجهیز آن اسب‌ها و سلاح‌های بسیاری را خریداری کرد و تلاش نمود تا این دستگاه را همواره مدرن نگه دارد. ساموری در ابتدا رهبران محلی را به عنوان خراجگزاران خود در قدرت باقی گذاشت اما بعد از سال 1878 آن‌ها را از صحنه قدرت کنار گذاشت و به جای آن‌ها فرمانداران منصوب از سوی خود را قرار داد؛ اینان که فرماندهان نظامی ارتش بودند ازطریق أخذ مالیات ازمردم، هزینه‌های اجرایی منطقه تحت اداره خود را تأمین می‌کردند. در دهه‌ی 1880 ساموری همچنین تلاش کرد تا رژیم خود را به رژیمی اسلامی تبدیل کند. وی در سال 1884 لقب المامی را برای خود برگزید، مدارسی را احداث کرد، مصرف الکل را ممنوع اعلان کرد، و طرفداران خود را به خواندن نماز ملزم نمود. به علاوه او باغ‌های مقدس بت پرستان و نمادهای فرقه ای آن‌ها را از بین برد و پرستش بت‌ها را ممنوع اعلان نمود. همچنین وی معلمان و مردان مقدس مسلمان را به مناصبی در مناطق غیرمسلمان نشین منصوب کرد تا در کنار انجام وظایف اجرایی خود به ترویج اسلام و تقویت موقعیت شریعت در آن مناطق بپردازند. نهایتاً نیز وی مردمان بت پرست را به پذیرش اسلام ملزم کرد. تجار دیولا از جمله حامیان ساموری بودند. آن‌ها اگرچه نقش مهمی در تشکیل رژیم ساموری نداشتند اما پس از بوجود آمدن این رژیم و بذل توجه آن به تجارت به حامیان مهم آن تبدیل شدند. در عین حال سیاست‌های مذهبی ساموری منجر به بروز شورش‌هایی درسال 1888 گردیدند که در نتیجه‌ی آن‌ها وی اجباراً به انجمن‌ها و فرقه‌های مختلف بت پرستان مجدداً اجازه فعالیت داد.

ساموری نهایتاً با شکست در مقابل فرانسوی‌ها مجبور به ترک امپراتوری خود شد و در ولتای علیا و ساحل عاج مستقر گردید و دولت جدیدی را در این منطقه تشکیل داد. وی در این منطقه نیز با حملات فرانسوی‌ها و بریتانیایی‌ها مواجه شد و بالاخره نیز با شکست از نیروهای فرانسه درسال 1898 اسیر و به دنبال آن تبعیدگردید. وی درسال 1900 در تبعید از دنیا رفت.

با شکست ساموری عصر جهادهای آفریقای غربی (قرون هیجدهم و نوزدهم) نیز پایان یافت. موج جهادهای آفریقای غربی از موریتانی و سنگامبیا در قرن هفدهم آغاز شد و به سراسرگینه و آفریقای سودانی سرایت کرد. جهادهای آفریقای غربی در واقع شورش‌هایی بودند که توسط معلمان مسلمان و پیروان آن‌ها علیه نخبگان نظامی حاکم بوجرد آمدند. فراگیرترین این شورش‌ها شورش مسلمانان فولانی علیه نخبگان زمیندار بوندو، فوتاجالون، هوسا، بورنو، فومبینا، و دیگر مناطق بود. گاهی نیز جهادهای آفریقای غربی شورش‌هایی بودند که توسط کشاورزان بوجود می‌آمدند. به هر حال در نتیجه‌ی این جهادها درسنگامبیا مسلمانان توانستند نخبگان نظامی حاکم (تیئدوها) را سرنگون کنند؛ در مناطق ولوف نشین سنگال مردمان مسلمان نظم اجتماعی موجود را برچیدند و راه را برای گروش توده ای مردم این مناطق به اسلام هموارکردند. و در مناطق ولتا، ساحل عاج، و گینه نیز مردمان دیولا دولت‌های مستقلی را بوجود آوردند.
جهادهای آفریقای غربی از حمایت مسلمانان مناطق مختلف برخوردار شدند. برای مثال جهاد عثمان از حمایت مسلمانان چاد و نیجریه‌ی جنوبی برخوردار گردید. جهاد حاج عمر نیز از فوتاتورو به سودان غربی سرایت کرد و مورد حمایت مسلمانان این منطقه قرارگرفت. به همین ترتیب مسلمانان گینه نیز نهضت ساموری توره را مورد حمایت خود قرار دادند. بنابراین به طورکلی می‌توان گفت که ساکنان مسلمان آفریقای غربی نیز در جنگ‌های قدرت طلبانه‌ی گروه‌های جهادی این منطقه مشارکت داشتند. همه ی نهصت‌های اسلامی این منطقه با هدف ایجاد یک امپراتوری سرزمینی بوجود آمدند که در عین حال انجام برخی اصلاحات و گسترش اسلام را نیز مدنظر قرار دادند.
همه‌ی این نهضت‌ها از اسلام برای رسیدن به اهداف خود استفاده کردند. در موارد بسیاری این دین برای متحدکردن مردمان مختلف و ایجاد رژیم‌های قدرتمند مورد استفاده قرار گرفت. بسیاری از رهبران جهادگر با نام اسلام و تشکیل دولت‌های اسلامی دست به جهاد زدند. عثمان با نام اصلاح طلبی مذهب دست به جهاد زد. حاج عمر نیز با تکیه بر آگاهی خود نسبت به افکار اصلاح طلبانه مکه و مدینه و با مشیی صوفیانه به جهاد روی آورد.
به هر حال در نتیجه‌ی جهادهای آفریقای غربی سرزمین هوسا و مناطق پیرامونی بورنوو چاد تحت کنترل رژیم سوکوتو درآمدند؛ موقعیت جوامع مسلمان در نیجریه‌ی شمالی، چاد، و کامرون تثبیت شد؛ و دولت‌های جدیدی در ماسینا، بخش‌هایی از گینه، و سنگامبیا تشکیل یافتند. در نتیجه‌ی این جهادها همچنین اسلام در بین مردم محلی گسترش یافت و لذا فولانی‌ها، سونینکه‌ها، وولوف‌های بسیاری مسلمان شدند. گسترش اسلام در آفریقای غربی به نوبه‌ی خود باعث ازبین رفتن نظم اجتماعی موجود و تشکیل جوامع جدیدی بر پایه‌ی اسلام گردید. دولت‌های اسلامی که توسط جهادگران آفریقای غربی در قرن نوزدهم پدید آمدند همه درصدد بودند تا تمام افراد ساکن در قلمرو خود را مسلمان کنند و گروه‌های نژادی، قومی، و زبانی مختلف را در کنار هم قرار داده، جامعه‌ی واحد و یکپارچه ای را بوجود بیاورند.
اگرچه مردمان بسیاری در آفریقای غربی به اسلام گرویدند اما جریان گروش به اسلام در این منطقه به طورکلی کند بود و به علاوه تأثیر اسلام بر نهادها و اعتقادات محلی در مناطق مختلف متفاوت بود. از همین رو فرهنگ اسلامی واحدی در این منطقه شکل نگرفت. در سودان غربی اسلام تنها در جشن‌های خانوادگی، مراسم روحانی، و افسانه‌ها نمود و ظهور داشت. در سودان مرکزی نیز اسلام تنها دین اشراف و گروه‌های متخصص جامعه بود.
به طور کلی فرآیند اسلامیزه شدن آفریقا طی سه مرحله انجام گرفت. در اولین مرحله مردمان آفریقا تنها عناصر فرهنگ اسلامی را پذیرفتند، بدون این که به هویتی اسلامی دست یابند. در این مرحله عناصر فرهنگ اسلامی مثل زیورآلات، لباس، غذا، طلسم‌ها، و برخی از مفاهیم دینی و اسطوره ای به میراث فرهنگی مردمان آفریقا افزوده شدند. مرحله‌ی دوم مرحله‌ی گروش رسمی به اسلام بود. در این مرحله علما به عنوان تنها نمایندگان خدا شناخته شدند، قدرت و نفوذ فرقه‌های گروهی رو به زوال گذاشت، و پرستش خدا بر هر چیز مقدم داشته شد. در مرحله‌ی سوم نیز تغییراتی در اخلاق و آداب و رسوم مردم منطقه پدید آمد. در این مرحله مسلمانان به برتری فقه اسلامی در مقابل هر چیز اعتقاد پیدا کردند، اصول پنجگانه‌ی دین را پذیرفتند، و دستورات اسلامی در خصوص ازدواج، مرگ، و ختنه کردن را به اجرا گذاشتند. در این مرحله همچنین آداب و رسوم سنتی جامعه با اصطلاحات و مفاهیم اسلامی از نو تعبیر و تفسیر شدند. همچنین به نظر می‌رسد که در این مرحله مادرسالاری جای خود را به پدرسالاری داده و مالکیت اشتراکی نیز جای خود را به مالکیت خصوصی بخشیده باشد.
درست همان هنگامی که اسلام در بین توده‌های مردم آفریقای غربی در حال گسترش بود اروپاییان در جهت جلوگیری از توسعه‌ی دولت‌های اسلامی در این منطقه تلاش می کردند. در اواخر قرن نوزدهم نیز دولت‌های فرانسه و بریتانیا درصدد برآمدند تا سلطه‌ی مستقیم خود بر این منطقه را برقرار کنند. فرانسوی‌ها در این زمان سنگال را تصرف کردند و در سال 1893 قلمرو دولت حاج عمر را متصرف شدند. آن‌ها همچنین در سال 1898 با شکست ساموری کنترل قلمرو وی را در دست گرفتند. بریتانیا نیز در سال 1903 با شکست رژیم سوکوتو بر قلمرو این رژیم تسط یافت. به طورکلی تمامی دولت‌های اسلامی آفریقای غربی نهایتاً از قدرت‌های اروپایی شکست خوردند و جذب امپراتوری‌های مستعمراتی این قدرت‌ها شدند. با وقوع این پدیده عصر جهادهای آفریقای غربی نیز پایان یافت.

پی‌نوشت‌ها:

1- جهادهایی که در آفریقای غربی بوجود آمدند همه از ساختارهای اجتماعی و سنت‌های فکری مشابهی نشأت می‌گرفتند.

منبع مقاله :
ایرا ماروین، لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ دوم