نویسنده: ایرا ماروین لاپیدوس
برگردان: علی بختیاری زاده



 

تا قرن هیجدهم نظامی جهانی از جوامع اسلامی پدید آمده بود. هر یک از جوامع اسلامی در درون این نظام حاصل تعامل و تقابل نهادهای دولتی، مذهبی، و اجتماعی اسلامی - خاورمیانه‌ای و فرهنگ‌ها و نهادهای اجتماعی محلی بودند و از نظر نوعی با هم تفاوت داشتند. در عین حال این جوامع از نظر شکلی به هم شباهت داشتند، دارای ارتباط‌های سیاسی و مذهبی با یکدیگر بودند، و ارزش‌های فرهنگی مشترکی داشتند. از این رو است که گفته می‌شود این جوامع جمعاً نظامی جهانی را تشکیل می‌دادند.
در جریان دو قرن هیجدهم و نوزدهم به دلیل مداخله گری‌های اروپاییان روند رشد و تکامل جوامع اسلامی با اختلال مواجه شد. تا اواخر قرن هیجدهم دولت‌های استعماری روسیه، هلند، و بریتانیا توانستند بخش‌هایی از استپ‌های شمال آسیا، آسیای جنوب شرقی، و شبه قاره‌ی هند را تحت تسلط خود درآورند و سلطه‌ی تجاری و دیپلماتیک خود را بر مناطق دیگر نیز برقرار کنند. در جریان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نیز دولت‌های استعماری اروپا در اثر نیاز مبرم به مواد خام و بازارهای فروش و همچنین در نتیجه‌ی رقابت‌های سیاسی و اقتصادی خود امپراتوری‌های مستعمراتی گسترده ای را در سطح جهان پدید آوردند. دولت هلند اندونزی را به تصرف کامل خود درآورد، روس‌ها (و چینی‌ها) آسیای مرکزی را ضمیمه‌ی خود کردند، و بریتانیا نیز امپراتوری‌های خود در هند و مالایا را تثبیت کرد و بخش‌هایی از خاورمیانه، آفریقای شرقی، و آفریقای غربی را تحت کنترل خود درآورد. فرانسه نیز شمال آفریقا، اکثر مناطق غرب آفریقا، بخش‌هایی از خاورمیانه، و مناطقی دیگر را به تصرف خود درآورد. آلمان و ایتالیا نیز مستعمرات کوچکی را در آفریقا بوجود آوردند. بدین ترتیب تا آغاز قرن بیستم د ولت‌های اروپایی (و چین) توانستند تقریباً کلیه‌ی سرزمین‌های اسلامی را تحت کنترل خود درآورند.
از این زمان به بعد در اثر سلطه‌ی اروپاییان ساختارهای داخلی جوامع اسلامی شدیداً دستخوش تغییرگردیدند. البته در هر یک از این جوامع اثرات حاصل از سلطه‌ی اروپاییان متفاوت بود و در نتیجه‌ی همین ویژگی به همراه وجود تفاوت‌های نهادی و فرهنگی بین جوامع اسلامی دوره‌ی پیشامدرنیسم بود که جوامع اسلامی بسیار متفاوتی در دوره‌ی مدرنیسم پدید آمدند. درست همان طور که جوامع اسلامی دوره‌ی پیشامدرنیسم حاصل تعامل و تقابل یک جامعه‌ی محلی با گزاره‌های خاورمیانه ای بودند جوامع اسلامی دوره‌ی مدرنیسم نیز حاصل تعامل و تقابل جوامع اسلامی دوره‌ی پیشامدرنیسم با اروپا می‌باشند. ما در فصولی که در پیش رو داریم جوامع مهم اسلامی در دوره‌ی مدرنیسم را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهیم و سعی می‌کنیم میزان نقش اروپا و مبانی فرهنگی و نهادی جوامع اسلامی دوره‌ی پیشامدرنیسم را در شکل گیری این جوامع برآورد و ارزیابی کنیم. لازم به ذکر است که در دوره‌ی مدرنیسم تنها جوامع اسلامی دستخوش تغییر و تحول نشدند. درواقع در جریان دو قرن نوزدهم و بیستم تمدن اروپای کلیه‌ی تمدن‌های بشری را تحت تأثیر قرار داد و تحولات عمیقی را در آن‌ها ایجاد کرد.
تأثیرگذاری تمدن اروپایی بر تمدن‌های دیگر تنها یک تأثیرگذاری ساده نبود؛ تمدن اروپایی از نظر ماهوی کاملاً با تمدن‌های غیراروپایی تفاوت داشت. چنانچه در بخش دوم ملاحظه کردیم در اواخر قرون وسطی و در طی دوران رنسانس و «نهصت اصلاح دینی»(1) نوع منحصر به فردی از پلورالیسم اجتماعی و نهادی در اروپا پدید آمد و روحیه ابتکار، تلاش، سلطه طلبی، و آزمایشگری در بین مردمان این قاره گسترش یافت. در نتیجه‌ی این

توضیح تصویر
نقشه1: سلطه‌ی اروپاییان و جهان اسلام: 1920
 

تحولات بود که اروپاییان توانستند به تفوق نظامی و تجاری در سطح جهان دست یابند. البته این تفوق مطلق و کامل نبود، چرا که همواره عثمانیان و دیگر جوامع مسلمان و غیرمسلمان در برابر تعدیّات و تجاوزات اروپاییان از خود مقاومت نشان می‌دادند و مانع برآورده شدن آمال آن‌ها می‌گردیدند.
اما مدتی بعد یعنی در طی قرون هیجدهم و نوزدهم اروپا به پیشرفت‌های بیشتری دست یافت و شکاف قدرت و ثروت بین این قاره و مابقی جهان عمیقترگردید. با پدید آمدن انقلاب صنعتی در این دوره ظرفیت‌های اقتصادی اروپا، بیش از پیش افزایش یافت. بوروکراتیزه شدن بیشتر تشکیلات اقتصادی، ظهور تکنولوژی‌های جدید، تولید بخار و برق، و توسعه‌ی علم در این دوره تسلط اقتصادی هر چه بیشتر اروپا بر دیگر مناطق جهان را به دنبال آوردند.
انقلاب‌های فرانسه و آمریکا نیز تحولات عمیقی را در حوزه‌ی سیاست و کشورداری جهان پدید آوردند. این دو انقلاب برای اولین بار باعث پدید آمدن دولت- ملت‌های مدرن گردیدند. (دولت- ملت‌هایی مدرن دولت- ملت‌هایی هستند که بر پایه‌ی برابری نسبی و مشارکت شهروندان، وجود رابطه‌ی نزدیک بین مردم و دولت، و درهم آمیختن هویت‌های سیاسی، ملی، و فرهنگی قراردارند). این انقلاب‌ها همچنین برای اولین بار نهادهای پارلمانی را بوجود آوردند که امکان مشارکت سیاسی گسترده‌ی مردم را فراهم می‌آوردند. محدود کردن قدرت حکومت و در مقابل، افزایش خودمختاری جامعه‌ی مدنی و آزادی‌های سیاسی شهروندان نیز ازجمله ابتکارات دو انقلاب مذکور بودند.
به علاوه به دنبال تلاش‌های روشنفکران اروپایی و آمریکایی در طی این دو قرن فرآیند تاریخی سکولاریزاسیون به مرحله‌ی کمال خود رسید و نهادهای سیاسی و اقتصادی جدیدی بدون توجه به اصول مذهبی در اروپا و آمریکا پدید آمدند. همچنین به دنبال ظهور و گسترش روحیه‌ی علمی و انسان مدارانه در بین مردم دین به حوزه فردی و فعالیت‌های کمرنگ جمعی رانده شد، و روحی علمی بر نگرش انسان به جهان طبیعت و دنیای روابط انسانی حاکم گردید. علاوه بر آن در این دوره طبیعت، جامعه، و شخصیت انسانی در معرض سنجش عقلی قرار گرفتند و حتی این اعتقاد پدید آمد که می‌توان با مداخله‌ی هوشیارانه اصلاحاتی را در این سه حوزه انجام داد.
به دنبال سلطه‌ی اروپاییان بر جهان اسلام این نهادها و گزاره‌های سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی جدید وارد جوامع اسلامی شدند. مداخله و تسلط سیاسی اروپاییان منجر به ظهور دولت‌های سرزمینی متمرکز و بوروکراتیکی در جهان اسلام گردید. نفوذ اقتصادی اروپا نیز رشد تجارت (اغلب از نوع استثماری آن)، افزایش تولید مواد خام، و از بین رفتن صنایع محلی مسلمانان را به دنبال داشت. قدرت‌های اروپایی همچنین نخبگان محلی را وادار کردند تا مدارسی را به سبک مدارس اروپایی بوجود بیاورند و ارزش‌های غربی را در جوامع خود گسترش دهند. ظهور الگوهای تولیدی و مبادلاتی جدید در مناطق اسلامی و ورود تکنولوژی‌های پیشرفته در آن‌ها نیز از دیگر نتایج حاصل از سلطه‌ی اروپاییان بودند. به علاوه با پدپد آمدن ساختارهای دولتی و اقتصادی جدید در جوامع اسلامی نخبگان و بازیگران جدیدی در این جوامع پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند که شامل مدیران سیاسی، سربازان، تکنو کرات‌ها، بازرگانان کومپرادور(2)، روشنفکران، «کشاورزان محصول فروش»(3) و کارگران صنعتی می‌شدند. سلطه‌ی اروپاییان بر این جوامع همچنین باعث ظهور نظام‌های ارزشی جدیدی- نظام‌هایی که بر پایه‌ی هویت ملی، مشارکت سیاسی، کار و تلاش خستگی ناپذیر، التزام به اخلاق، و یک جهان بینی علم مدارانه قرار داشتند. در آن‌ها گردید. مجموعه‌ی این تحولات را مدرنیزاسیون می‌نامند.
درباره‌ی پدیده‌ی مدرنیزاسیون، در آمریکا و اروپا تعابیر و تعاریف مختلفی ارائه شده است. گروهی مدرنیزاسیون را یک جریان تکاملی جهانی تلقی می‌کنند. آن‌ها معتقدند که اگرچه این پدیده در اروپا و آمریکا پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است اما نهایتاً به همه جا سرایت می‌کند و منجر به تشکیل جوامعی مشابه جوامع مدرن غربی در سطح جهان می‌شود. فرآیند صنعتی شدن ویژگی‌های اجتماعی- فرهنگی جدیدی را برای این جوامع به ارمغان می‌آورد و در نتیجه‌ی فرآیند توسعه، جوامع مذکور بیش از پیش به جوامع غربی شبیه می‌شوند. بنابراین نظر تفاوت‌ها و تمایزهای موجود بین جوامع به تدریج از بین می‌رود و تنها تفاوتی که بین آن‌ها وجود خواهد داشت تفاوت در جایگاه و مرتبه‌ی آن‌ها در فرآیند تکامل و توسعه می‌باشد. این نظریه از سال‌های پایانی قرن نوزدهم تا همین اواخر نظریه‌ی غالب در اروپا، آمریکا و جهان سوم بود. طرفداران این نظریه مدرنیته‌ی اروپایی را به عنوان نقطه‌ی اوج فرآیند توسعه‌ی بشری تلقی می‌کردند و رسیدن به مدرنیته‌ی اروپایی را کمال مطلوب جهان سومی‌ها معرفی می‌کردند. اما در حال حاضر این دیدگاه دیگر طرفدار چندانی ندارد. وجود تفاوت‌های تاریخی و ساختاری عمده بین جوامع غربی و جوامع غیرغربی از جمله عواملی هستند که باعث طرد این دیدگاه شده اند.
در حال حاضر دو نظریه جدید به جای نظریه‌ی «مدرنیته‌ی جهانی» ارائه شده است. یکی از این دو نظریه اقتصاد سرمایه داری جهانی را عامل بروز تحولات اقتصادی، تکنولوژیک، و طبقاتی در جوامع غیراروپایی می‌داند. این نظریه تحولات اقتصادی و تکنولوژیک را به عنوان مشخصه‌های اصلی مدرنیزاسیون معرفی می‌کند و فرهنگ و سازمان دولتی را به عنوان دو موضوع فرعی تلقی می‌نماید. براساس این نظریه همه‌ی کشورهای جهان با تحولات اقتصادی مشابهی روبه رو خواهند شد و لذا ساختارهای اقتصادی مشابهی خواهند داشت؛ اما روبناهای فرهنگی و سیاسی آن‌ها همچنان متفاوت باقی خواهند ماند.
نظریه‌ی دوم معتقد است که صرف نظر از ویژگی‌های کلی نظام استعماری یا نظام سرمایه داری جهانی به هیچ وجه شکل واحدی از جامعه‌ی مدرن در اروپا وجود ندارد و مدرنیته ای که در غرب پدید آمده است هیچگاه با قرض گرفتن عناصر آن، با اقتباس از آن، و یا با تحمیل، به جوامع دیگر منتقل نخواهد شد. اروپا در مناطق مختلف جهان اثرات متفاوتی را از خود برجای گذاشته است و همانند امپراتوری‌ها، ادیان، و تمدن‌های گذشته در هر منطقه ای که وارد شده است با نخبگان، نهادها، و فرهنگ‌های موجود به مبارزه برخاسته و آن‌ها را به ارائه‌ی نسخه‌ی خاصی از مدرنیته وادار کرده است. بنابراین مدرنیته مفهومی متکثر و چندگانه می‌باشد، زیرا که حاصل تلاش‌های نخبگان بومی جهان سوم برای تجدید سازمان و نوسازی جوامع خود می‌باشد.
براساس این نظر نخبگان، نهادها، و فرهنگ‌های بومی جوامع جهان سوم در تعیین الگوهای توسعه‌ی این جوامع دارای نقش و اهمیت بسیاری می‌باشند. این امر بدان علت است که جوامع مذکور به ویژه جوامع اسلامی از نظر ساختاری با جوامع اروپایی تفاوت‌های اساسی دارند. جوامع اروپایی قرون نوزدهم و بیستم تا حد زیادی بر پایه طبقات اجتماعی اقتصاد محور (طبقاتی که براساس تفاوت‌ها و تمایزات اقتصادی شکل گرفته بودند) سازمان یافته بودند. در بسیاری از کشورهای اروپایی در این دوره نخبگان بورژوا به عنوان حامیان اصلی توسعه‌ی اقتصادی و توسعه طلبی‌های جهانی دستگاه حاکمه عمل می‌کردند. طبقه کارگران صنعتی نیز عامل اصلی تولید در این کشورها بودند. اما در جوامع اسلامی در این دوره حضور طبقات اجتماعی اقتصاد محور درخور توجه و اهمیت نبود. در جوامع اسلامی، بخش اقتصادی دارای ارتباط تنگاتنگی با ساختارهای سیاسی قبیله ای، اجتماعی، و دولتی بود. در واقع ساختارهای مذکور تنظیم کننده‌ی این بخش بودند. نخبگان دولتی، قبیله ای، و مذهبی جوامع اسلامی از قدرت سیاسی خود برای کنترل بر زمین‌ها و منابع تجاری و جمع آوری تولید مازاد کشاورزان و دیگر تولیدکنندگان استفاده می‌کردند. حتی در دوران استعمار نیز این گروه جهت دهنده‌ی واکنش‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مسلمانان در مقابل مداخلات اروپاییان بودند. لازم است تأکید کنیم که نفوذ اقتصادی اروپا در جوامع اسلامی تنها واکنشی اقتصادی را از سوی مسلمانان در پی نداشت بلکه در اثر این امر عکس العمل‌هایی فراگیر (اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی) که تأمین کننده‌ی منافع نخبگان مسلمان بودند بوجود آمدند.
به هر حال براساس این نظریه نخبگان، نهادها، و فرهنگ‌های بومی به اندازه‌ی نظام‌های استعماری و اقتصادی اروپای در شکل دهی فرآیند مدرنیته در جوامع اسلامی حائز اهمیت می‌باشند. به طور کلی می‌توان گفت تحولاتی که در جوامع اسلامی به وقوع می‌پیوندند تا حدودی حاصل واکنش نخبگان محلی در برابر فشارها و محرک‌های ایجاد شده توسط قدرت‌های اروپایی و تا اندازه ای حاصل تمایل این نخبگان برای استفاده از نفوذ اروپاییان درکشمکش‌های داخلی قدرت می‌باشند. جالب توجه است که در کشورهای اسلامی نخبگان محلی عمدتاً به مسائل سیاسی یا فرهنگی توجه دارند و سعی می‌کنند مداخله‌ی اروپا را مداخله ای اجتماعی- فرهنگی جلوه دهند نه اقتصادی. در این جوامع مشکلات و مسائل اقتصادی اغلب به دنبال خود واکنش‌های سیاسی و فرهنگی را پدید می‌آورند.
به طور کلی جریان تبدیل جوامع اسلامی دوره‌ی پیشامدرنیسم به جوامعی مدرن در طی چند مرحله انجام گرفته است. مرحله‌ی اول مرحله ای است که از اواخر قرن هیجدهم تا اوایل قرن بیستم جریان داشت. سقوط حکومت‌های اسلامی و تحمیل سلطه‌ی تجاری و سیاسی اروپا بر جهان اسلام ازجمله مشخصات این مرحله می‌باشند. در این دوره نخبگان مذهبی، سیاسی، و قبیله ای مسلمان با هدف توسعه‌ی جوامع خود سعی کردند رویکردهای ایوئولوژیک و مذهبی جدیدی را ارائه نمایند. در نتیجه‌ی این تلاش‌ها مرحله‌ی دوم توسعه جوامع اسلامی آغاز شد (پس از جنگ جهانی اول). ظهور دولت‌های ملی مشخصه‌ی بارز این مرحله می‌باشد. نخبگان مسلمان در این مرحله سعی کردند هویت سیاسی مدرنی را برای جوامع خود پدید بیاورند و این جوامع را به سوی توسعه‌ی اقتصادی و تحولات اجتماعی سوق دهند. با تثبیت دولت‌های ملی مرحله‌ی سوم نیز آغاز گردید: بروز کشمکش بین نخبگان مسلمان درخصوص سمت و سوی توسعه و نقش اسلام در آن.

پی‌نوشت‌ها:

1- Reformation Period.
2- Comprador merchnts، بازرگانانی که به عنوان نماینده‌ی استعمارگران در محل خود عمل می‌کردند و در جهت منافع آن‌ها فعالیت می‌نمودند.
3- Commercial farmers، کشاورزانی که نه برای مصرف خود بلکه برای فروش، محصول یا محصولاتی را، در سطحی وسیع، می‌کارند.

منبع مقاله :
ایرا ماروین، لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ دوم