غيبت و ديدگاه‌ها (گفتگو)

منبع:ماهنامه موعود

گفتگو با صاحب‌نظران

موضوع غيبت امام مهدي(ع) از ديرباز محل بحث و گفت‌وگوي فقها، متكلمان، محدثان و مورخان مسلمان بوده و هر يك از آن‌ها با توجه به حوزة پژوهشي و مطالعاتي خاص خود، وجهي از وجوه مختلف موضوع يادشده را مورد بررسي قرار داده‌اند، اما بايد اذعان داشت كه هنوز همة ابعاد اين موضوع بر ما روشن نشده و بسياري از پرسش‌هاي مطرح در اين زمينه پاسخ‌هاي درخوري نيافته‌اند. از اين رو مي‌توان گفت كه بحث از غيبت هم چنان نياز روز جامعة ماست و با پرداختن مناسب به اين بحث مي‌توان به راه‌كار‌هايي براي چگونگي سامان دادن زندگي فردي و اجتماعي در دوران غيبت و چگونگي پايان دادن به اين دوران دست يافت.
با توجه به اين ضرورت‌ها بوده است كه با طرح پرسش‌هايي در اين زمينه به سراغ تعدادي از دانش‌وران حوزه رفتيم و از آن‌ها خواستيم كه به اين پرسش‌ها پاسخ دهند. حاصل اين پرسش‌ و پاسخ اقتراحي شد كه اكنون خدمت شما عرضه شده است.
عزيزاني كه در اين اقتراح شركت كرده‌اند عبارت‌اند از: حجج‌الاسلام و المسلمين آقايان سيد محمود بحرالعلوم ميردامادي، علي رهبر، مهدي طائب، علي‌اكبر مهدي‌پور و جعفر ناصري.
به نظر مي‌رسيد پيش از هر چيز ضروري است كه معنا و مفهوم «غيبت» مشخص شود؛ از همين رو نظر حاضران در اقتراح را در اين رابطه جويا شديم.
حجت‌الاسلام والمسلمين علي رهبر:
دو تفسير در مورد غيبت در لسان روايات آمده است: تفسير اول اين كه امام زمان(عج) در دسترس مردم نيست. يكي از بزرگان اخلاقي ما در يك نطقي فرمودند كه حتي بعيد نيست آقا در يك نقطة دوردست زمين باشند. البته به عنوان يك احتمال با اين قضيه برخورد مي‌كردند. حالا اين در دسترس مردم نبودن يا به اين صورت است كه آن حضرت در نقطه‌اي در بيابان‌هاي دوردست يا منطقه‌اي كه مردم به راحتي نمي‌توانند به آن دسترسي داشته باشند، زندگي مي‌كنند. يا به تعبير آن عالم، بعيد نيست، اصلاً آن حضرت(ع) از زمين ما فاصله داشته باشند. كه اين ديدگاه مطلوب و پسنديده به نظر نمي‌آيد.
تفسير دوم از غيبت اين است كه حضرت در ميان مردم هستند ولي ايشان به گونه‌اي تصرف مي‌كنند كه شناخته نشوند. بسياري از ديدارهايي كه شخصيت‌هاي بزرگ با آقا امام زمان(عج) داشته‌اند، همين‌گونه بوده است كه گاهي آقا تصرف مي‌كردند اما بعد از اتمام ملاقات، افراد متوجه مي‌شدند كه خدمت آقا رسيده‌اند. اين استتار حضرت در اين شكل معجزه محسوب مي‌شود. وقتي به روايات سر مي‌زنيم ـ مخصوصاً جلد 51 و 52 بحارالانوار ـ و روايات را نگاه مي‌كنيم، اين ديدگاه تقويت مي‌شود كه آن حضرت از مردم دوري گزيده‌اند. ولي اين منافات ندارد با تفسير دومي كه از غيبت كرديم. اگر با هم مروري بر اين روايت داشته باشيم، آن نكتة مورد نظر را توضيح خواهم داد.
از امام سجاد(ع) نقل شده است كه فرمودند:
قائم ما(ع) سنت‌هايي از سنن انبيا را دارد. سنتي از حضرت آدم، سنتي از حضرت نوح، سنتي از حضرت ابراهيم، سنتي از حضرت موسي، سنتي از حضرت عيسي، سنتي از حضرت ايوب و سنتي از حضرت محمد(ص). آن سنتي كه از آدم و نوح دارد، طول عمر است. سنتي كه از ابراهيم دارد مخفي بودن ولادت و دوري گزيدن از مردم (اعتزال) است. سنت مشابه حضرت موسي خوف و غيبت است.
آن خوف لازم نيست خوف شخصي باشد، گاهي آدم به خاطر خدا بايد از خود مراقبت كند، و بترسد آن مراقبتي كه رسالت اوست آسيب نبيند. وقتي كه ما به امام زمان(ع) مي‌گوييم «خائف» نه اين كه بر خويشتن بترسند، بلكه مي‌ترسند كه مبادا سنت الهي آسيب ببيند، زيرا آن سنت بايد محفوظ بماند.
سنتي كه از حضرت عيسي(ع) دارند، اين است كه مردم در مورد او اختلاف دارند. سنتي كه از حضرت ايوب دارند اين است كه فرج ايشان بعد از فشارها و مشكلات است. و سنتي كه از حضرت محمد(ص) دارند قيام با شمشير است.
حضرت رسول(ص) بالاخره درگير شدند و جنگ‌هاي فراواني در زمان حضرت شكل گرفت تا بالاخره مشركين سركوب شدند.
به نظر مي‌آيد تعبير دوري گزيدن از مردم يا «اعتزال» ديدگاه اول را تأييد مي‌كند كه آقا در دسترس مردم نيستند، ولي ما به روايات كه مراجعه مي‌كنيم گاهي تعبير «خورشيد پشت ابر» مطرح شده است؛ يعني شما مشكل داريد و چيزي مانع ديدار حضرت شده است؛
ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست
تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز تمام اين ملاقات‌ها هم نشان مي‌دهد كه بحث «اعتزال» به اين صورت مطرح نيست. البته ممكن است برخي دفاع كنند كه «اعتزال» هست ولي حضرت به هنگام اضطرار به سراغ افراد مي‌آيند و يا يارانشان را به سراغ افراد مي‌فرستند. اما اين نحوة زندگي آن حضرت، كه آقا ميان مردم بدون اين كه شناخته شوند زندگي كنند، با تعبير اعتزال هيچ منافاتي ندارد. چون ازآن سو هم بحث خورشيد پشت ابر و بهره‌مندي از پرتو خورشيد كه روزآفرين و حرارت‌زاست در روايات ما آمده است.
حجت‌الاسلام و المسلمين مهدي طائب:
غيبت در اصطلاح به معناي غائب بودن و ناپيدا بودن فرد از نقطه‌اي و منطقه‌اي است؛ يعني كلمة غيبت، خودش به معني ناپيدا بودن است منتهي در هر جاي يك معنا دارد. مي‌گويند، فلاني غائب است، يعني او را نمي‌بينيم و حضور عملياتي ندارد و سكوت كرده است.
بنابراين غيبت يك نوع تناسبي با حضور دارد. ولي معناي حضور چيست تا غيبت معنا شود. در لسان روايات،‌ غيبت، به معناي نبودن حضوري شخص امام زمان(ع) در ميان مردم است. آنچه كه از غيبت در ذهن مي‌آيد، اين است كه: مردم او را نمي‌بينند. بنابراين بيشتر بر ميان مردم نبودن شخص آن حضرت(ع) تأكيد شده است نسبت به ساير ائمه(ع) كه شخصشان در بين مردم بوده مگر اين كه گاهي به زندان مي‌افتادند.
حجت‌الاسلام والمسلمين علي‌اكبر مهدي‌پور:
در لغت، از آن چه مخفي باشد و غير خداوند از آن آگاه نباشد، به غيب تعبير مي‌شود. در آيات قرآن آمده است:
فقل إنّما الغيب لله فانتظروا إنّي معكم من المنتظرين.1
بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه فرمود:
منظور از غيب در اين آيه امام غايب است.2
همچنين در سورة بقره آمده است:
الّذين يؤمنون بالغيب.3
آنان كه به غيب ايمان مي‌آورند.
امام عسكري(ع) در تفسير آن فرمودند:
به آنچه از حواس پوشيده و اعتقاد به آن واجب باشد غيب مي‌گويند.4
راغب اصفهاني در كتاب مفردات مي‌گويد آنچه تحت حواس قرار نگيرد و از چشم و علم انسان پوشيده باشد به آن غيب مي‌گويند.5 شيخ طوسي نيز در تفسير واژة غيب مي‌گويد:
ابن عباس فرموده آنچه از جانب خدا آمده غيب است. آنچه دانش آن از مردمان پوشيده، غيب است. و آنچه پيرامون حضرت مهدي(ع) در روايات آمده مشمول غيب مي‌شود.6
مرحوم طبرسي از بلخي نقل مي‌كند كه «آنچه شناخت آن واجب و راه آن منحصر به آيات و دلايل وحي باشد آن را غيب مي‌گويند.»7 در احاديث به دنبال واژه غيبت، «حيرت» آمده است.
پيامبر(ص) فرموده:
تكون له غيبة و حيرة
براي آن حضرت [مهدي(ع)] غيبتي است كه در آن ايام مردم سرگردان مي‌شوند.
و مردمان در آن به گمراهي مي‌افتند.8 اما در مورد سردرگمي مردم، امام صادق(ع) فرموده‌اند:
اما نه راه براي اولياي الهي باز است و اگر خدا مي‌دانست كه اولياي او در اين مسئله به اشتباه مي‌افتند، حتي يك لحظه امام را غايب نمي‌كرد؛ اما چون خدا مي‌داند كه اولياي الهي گمراه نمي‌شوند، براي آزمايش عموم اين عمل را انجام داده است.
در مورد اين غيبت تعبيري از امام صادق(ع) است كه فرمود:
آقاي من! غيبت تو خواب از ديدگان من ربوده و آرامش را از من برده و دنيا را براي من تنگ نموده است.9
حجت‌الاسلام و المسلمين جعفر ناصري:
شايد تعبير صحيح اين باشد كه غيبت حضرت را «عدم ظهور حضرت» بدانيم و نه «عدم حضور ايشان» و در روايات متعددي كه بعضي از آن‌ها در يوم الخلاص آمده است، غيبت را تشبيه به خورشيد در پشت ابر كرده‌اند.
امام(ع) در زمان غيبت همچون خورشيدي است در پشت ابر كه، نظام خلقت از او بهره مي‌برند؛ هم از نور او و هم از حرارت او. ولي او پيدا نيست، همانند خورشيدي است در پس ابر. به تعبير خواجه نصير طوسي كه مي‌فرمايد: «وجوده لطف و غيبته منّا» اين غيبت از ناحية ماست.
در روايات مكرر نقل شده است كه ايشان در بين مردم رفت و آمد دارند ولي مردم ايشان را نمي‌شناسند. در جريان تشرف علي‌ابن مهزيار به خدمت حضرت آمده او وارد چادري كه حضرت در آن نشسته بودند شد. ابتدا حضرت اظهار اشتياق نمودند كه چرا دير آمدي؟ در صورتي كه علي‌بن مهزيار بيست سفر به حج مشرف شده بودند فقط براي ديدار حضرت. عرض كرد: يابن رسول الله(ص)، كسي را نيافتم كه مرا به سمت شما راهنمايي بكند.
حضرت در اين هنگام با انگشت سبابه به سمت زمين اشاره مي‌كردند و وقتي علي بن مهزيار اين جمله را گفت، فرمودند: خير، دليل عدم تشرف شما نزد ما اين نيست كه راهنمايي نبود، بلكه شما شيعيان درصدد جمع‌آوري مال بوديد :«و لكنّكم كثّرتم الأموال». نهايتاً اين كه امام زماني نبوديد.
از همين قضيه متوجه مي‌شويد كه مسئلة تشرف خدمت حضرت چقدر حساس است؛ يعني چه كسي است كه درصدد زياد كردن مال نباشد؛ يعني به جاي زياد كردن مال درصدد زياد كردن محبت حضرت در دل خود باشد.
جملة اول حضرت اين بود و بعد فرمودند: «و قطعتم الرحم؛ يعني صلة رحم به جا نياورديد». كه اين جمله اهميت صلة رحم را مي‌رساند؛ يعني كه ارتباط عاطفي بين خود را مراعات نكرديد و اين جمله گويا اشاره به آن است كه حضرت دوست دارند ميان تمام رحم، اقوام، خويشان ـ فراموش نكنيم همة مؤمنين به نحوي خويشاوندند ـ با هم بايد روابط عاطفي بالايي وجود داشته باشد و در مشكلات يكديگر را فراموش نكنند.
اين غيبت در انبياي گذشته نيز بوده است و مدتي «عزلت» انتخاب مي‌كردند. اتفاقاً در روايتي هست كه غيبت را با تعبيري از عزلت آورده است؛ يعني تمام آثار وجودي حضرت هست و مردم از دعاي حضرت و نگاه حضرت استفاده مي‌كنند، الا آنكه نمي‌توانند به محضر آن بزرگوار برسند، مگر افرادي خاص؛ چرا كه خدمت حضرت رسيدن كار بسيار بزرگي است.
با توضيحات فوق به طور طبيعي اين سؤال به ذهن خطور مي‌كند كه اصلاً غيبت چه ضرورتي داشته و راز و فلسفة غيبت چيست؟ حجت‌الاسلام و المسلمين ميردامادي امتحان و آزمايش، حفظ جان امام(ع) و ظهور طلب و درخواست عمومي براي حضور حضرت را حكمت‌هاي غيبت برشمرد.
حجت‌الاسلام محمود بحرالعلوم ميردامادي:
سواي اينكه غيبت براي امتحان و آزمايش مردم است، در احاديث آمده كه حضرت از كشته شدن خائف و بيمناكند؛ البته با توجه به اعتقادات ما كه ايشان را طاهر و معصوم مي‌دانيم بايد مد نظر داشته باشيم كه اين خوف نفساني نيست. ايشان بقيةالله و يادگار و باقيمانده خدا هستند و بايد تا روزي كه خداوند به آن حضرت اذن ظهور بدهند باقي بمانند.
در بعضي از روايات هم غيبت يكي از مسائل الهي خوانده شده كه رازي پنهاني دارد و علم ما نسبت به آن موضوع كم است و تنها خدا و حضرت صاحب‌الامر(ع) هستند كه از اين موضوع اطلاع دارند.
در كنار همة اين مسائل، مهم‌ترين مسئله اين است كه در طول تاريخ بشر، قدر نعمت الهي را ندانست و به همين جهت مبتلا به عذاب وعده داده شدة خداوند شدند؛ مردم قدر نعمت حضرت امير(ع) تا امام عسكري(ع) را ندانستند و طبيعي بود كه خداوند اين نعمت آخر را تا وقتي كه بشريت بيدار شود حفظ كند. بالاخره بايد در ميان انسان‌ها افرادي طالب و مشتاق پيروي از حضرت پيدا بشوند. تازه در آن وقت است كه خداوند عنايت مي‌كند و ظهور رخ مي‌دهد.
دوران حيات و حضور ائمه(ع) را مي‌توانيم به دو دوره تقسيم كنيم: دورة ابلاغ و دورة اجرا. دورة حيات معصومين(ع) از زمان پيامبر اكرم(ص) تا امام عسكري(ع) دورة ابلاغ بود كه آن مدت به اجمال و تفصيل قرآن و سنت نبوي عرضه شد. در طول اين مدت بشر هرگاه قرار شد وارد گود اجرا بشود تاب نياورد و تنها موجب شهادت اهل بيت(ع) شدند. در واقع بشر ثابت كرد كه هنوز از بي‌عدالتي، استبداد و ناداني خود خسته نشده و هنوز تشنة عدالت نيست و اين اتفاق تنها در زمان حضرت رخ خواهد داد و آن وقت زمان اجرا خواهد بود.
حجت‌الاسلام رهبر در پاسخ به اين سؤال بيشتر روي همان نهان بودن سرّ غيبت تأكيد كرده و پس از آن حفظ جان امام(ع) را در رتبة بعدي دانست.
حجت‌الاسلام علي رهبر:
وقتي از امام صادق(ع) از علت غيبت سؤال كردند حضرت فرمودند:
براي مسئله‌اي كه به ما اجازه ندادند آن را براي شما كشف و نمايان كنيم.11
گاهي عنايت و خواست خداوند بر پنهان ماندن مسئله‌اي قرار مي‌گيرد. در چنين شرايطي هر چقدر انسان براي كشف آن موضوع تلاش كند، كوشش او بي‌ثمر خواهد بود. راوي كه دوست داشته در اين باره بيشتر بداند. باز سؤال مي‌كند. حضرت فرمودند:
وجه حكمت در غيبت ايشان همان وجه حكمت در غيبت حجت‌هاي پيش از حضرت بوده و اين وجه حكمت تنها پس از ظهور كشف خواهد شد. اين موضوع يكي از اسرار الهي و غيبي از غيب‌الله است.
وقتي ما خداوند را حكيم بدانيم همة كارهايش را هم بايد حكيمانه ببينيم. ما حتي در حالتي كه جهت حكمت براي ما مشخص نباشد، چنين احساسي را حتي نسبت به يك انسان عادي كه چند سال رفتار حكيمانه از او ديده باشيم داريم و اگر از او هم يك فعاليتي ببينيم كه علتش براي ما نامعلوم باشد باز آن را حكيمانه مي‌دانيم.
باز در همانجا (بحار الانوار،‌ ج52، ص92) روايتي از حضرت بقيةالله(ع) آمده كه حضرت مضموناً فرمودند:
«در قرآن آمده است كه از مسائلي كه روشن شدن پاسخ آنها، شما را ناراحت مي‌كند، سؤال نكنيد.»
پس از آن فرمودند:
از ناحية طاغوت‌هاي زمانه فشارهايي بر آبا و اجداد من وارد مي‌شده و آنها هم به ناچار تقيه مي‌كردند؛
گاهي مثل امام حسن(ع) قرارداد آتش‌بس امضا مي‌كردند و گاهي مثل حضرت علي(ع) قرارداد متاركه جنگ را براي يك سال قبول مي‌كردند و در اين ميان تنها سيدالشهدا(ع) بودند كه آزادانه جنگيدند. اما من تحت هيچ فشاري نيستم و غايب شده‌ام تا وقتي كه ظهور مي‌كنم بيعت احدي بر ذمة من نباشد. به عبارت ديگر براي اينكه وقتي من ظهور مي‌كنم آزاد باشم و قولي به كسي نداده باشم و به خاطر مصلحتي مجبور نشوم كوتاه بيايم. و خلاصه اينكه وقتي من ظهور مي‌كنم بيعت هيچ طاغوتي بر گردنم نيست.
از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند:
ايشان از قتل و كشته شدن هراسناك هستند چون اگر ظاهر شوند ايشان را تعقيب خواهند كرد.12
عالم بزرگواري مي‌گفت: اگر شهرداري چراغي را نصب كرد و مردم يازده بار آن را شكستند طبيعي است كه شهرداري بگويد من ديگر چراغ دوازدهمي را نمي‌بندم. خدا هم در اين جريان مي‌گويد يازده ولي خودم را براي شما فرستادم به طور مستقيم و يا غيرمستقيم كوتاهي كرده و با او همراه نشديد يا سكوت كرديد. اين يك انسان بزرگ باقي مانده را از دسترس قاتلان دور مي‌كنم.
حجت‌الاسلام طائب نيز در پاسخ به اين پرسش با تفكيك ميان شخص و شخصيت ائمه(ع) پس از توضيحي مفصل در اين زمينه، غيبت را ناشي از جهل ما نسبت به شخص و شخصيت حضرت بيان نمود و شناخت شايستة شخصيت امام زمان(ع) با لوازم و آثار آن را مقدمة ظهور و نمايان شدن شخص امام(ع) دانست.
حجت‌الاسلام مهدي طائب:
در زمان صدور روايات كه شخص امام معرفي مي‌شده و بر آن تأكيد مي‌كرده‌اند، امام در ميان مردم نبودند و ما در زمان كنوني بايد به شخصيت امام هم توجه داشته باشيم. توجه به شخصيت ائمه(ع) يعني اينكه ما بدانيم آنها چه جايگاهي دارند. ايشان معصومند و خطا نمي‌كنند. چنين افرادي بايد در قلة حاكميت قرار بگيرند و مردم به دنبال آنها حركت كنند.
قرار گرفتن چنين شخصيت‌هايي در قلة حاكميت منوط به آن است كه مردم آنها را خوب بشناسند؛ چون اين اتفاق نيفتاده قرن‌هاست كه قارون‌ها در رأس كار قرار دارند. به عبارت ديگر مي‌توان گفت در اين شرايط حتي اگر شخص امام در ميان مردم ظاهر و نمايان باشد شخصيت او غايب است؛ به عنوان مثال شما نگاه كنيد. وقتي امام محمدباقر(ع) در باغي مشغول به كار بودند، يك نفر مي‌آيد و به ايشان اعتراض مي‌كند كه يابن رسول‌الله(ص) آيا دنيا اين‌قدر ارزش دارد كه شما اين طور كار مي‌كنيد و عرق مي‌ريزيد؟ حضرت هم به او فرمودند: مي‌خواهم از كدِّ يمين خودم بخورم. كار كردن از نظر اسلامي عيب نيست ولي اگر منافع مردم را درجه‌بندي كنيم آن وقت بايد به نحو ديگري به مسائل نگاه كنيم. اين شخص كه علم مطلق دارد و مي‌تواند علمش براي مردم مفيد باشد وقتي مي‌رود در باغ كار مي‌كند و بيل مي‌زند معنايش اين است كه مردم ايشان را در حد يك انسان معمولي مي‌شناسند. حتي شما نگاه كنيد وقتي آن مرد مي‌خواهد اعتراض كند امام(ع) را نعوذ بالله متهم به دنياطلبي كرده و اصلاً ذهنش به اين سمت معطوف نمي‌شود كه شايد اين فعاليت امام(ع) دليل ديگري غير از آنچه به ذهن او آمده داشته باشد و متوجه جايگاه علمي، معنوي و شخصيتي ايشان نبوده است.
نكته بعدي اين است كه هرگاه شخصيت ائمه(ع) در حال هويدا شدن بوده و مردم به مرور با شخصيت ايشان آشنا مي‌شده‌اند، شخصشان به خطر مي‌افتاد و آنها را شهيد مي‌كردند و اين جريان براي همة آنها اتفاق افتاده است. در طول حيات ائمه(ع) همواره رابطه‌اي مستقيم ميان عرفان شخصيت و ترور شخص وجود داشته است و پيش از آن كه شخصيت معلوم شود شخص را ترور مي‌كرده‌اند.
برخلاف ساير ائمه(ع) شخصيت امام زمان(ع) براي همگان و به خصوص دشمنان ايشان شناخته شده بود بنابراين؛ پيش از تولد آن حضرت به دنبال شخص مي‌گشتند تا ايشان را بكشند. در چنين شرايطي ضروري است تا زماني كه شخصيت حضرت براي تودة مردم معلوم مي‌شود و بتوانند شخص ايشان را حفظ كنند، اين شخص براي حكومتي كه شخصيت را مي‌شناسد نبايد ظاهر بشود. زماني كه اين تعادل به هم بخورد غيبت هم مرتفع مي‌شود؛ يعني هر چقدر عرفان شخصيت براي مردم بيشتر شود خطر ترور شخص كمتر مي‌شود.
پس به طور خلاصه بايد بگوييم فلسفه غيبت اين است كه در طول مدت غيبت شخص حضرت از ديد حاكماني كه شخصيت ايشان را مي‌شناسند مخفي مي‌ماند تا زماني كه شخصيت ايشان براي توده‌هاي مردم كه مي‌توانند محافظ جان حضرت باشند شناخته شود و ما در دوران غيبت بايد به مرزي از عرفان شخصيت امام(ع) برسيم كه مردم بتوانند با شناخت شخصيت، شخص حضرت را حفظ كنند.
حجت‌الاسلام مهدي‌پور در پاسخ به اين سؤال سراغ رواياتي رفته كه در جواب همين پرسش بيان شده‌اند و چهار وجه براي غيبت حضرت مهدي(ع) برشمرد:
حجت‌الاسلام علي‌اكبر مهدي‌پور:
در كلمات معصومين(ع) رازهايي براي غيبت بيان شده است! اولين مسئله آزمايش و امتحان مؤمنان و مردم است. پيامبر اكرم(ص) آن را آزموني الهي بيان نموده و با اشاره به آية
يثبّت الله الّذين آمنوا...13
خداوند كساني را كه ايمان آورده‌اند... ثابت مي‌گرداند.
فرمودند: خداوند به وسيلة غيبت مؤمنان را تمحيص و آزمايش مي‌كند.14
امام كاظم(ع) مي‌فرمايند:
اين آزموني است از خدا كه اوليايش با غيبت دچار شك و ترديد نمي‌شوند وگرنه خداوند حتي براي يك چشم بر هم زدن حجت خود را مخفي نمي‌كرد.15
راز دومي كه در روايات بيان شده اين است بيعت كسي بر گردن آن حضرت نباشد.16
راز سوم، مسئلة ترس از كشته شدن است. امام صادق(ع) فرمودند:
زيرا از طرفي نبايد زمين خالي از حجت باشد و از طرفي هم كفار دست به دست هم دادند تا نور خدا را خاموش كنند در حالي كه ارادة پروردگار بر اين تعلق گرفته كه حضرت آخرين حجت باشند. در اين صورت چاره‌اي جز اين نمي‌ماند كه حضرت مخفي باشند. البته در اين دوران كه دوران آزمون است قوه‌ها به فعليت مي‌رسد و جامعه به بلوغ دست مي‌يابد تا تحمل قبول عدالت را پيدا كند.
و بالاخره پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
اين رازي از رازهاي خداست و دانش آن از بندگان پوشيده است.18
و امام صادق(ع) فرمودند:
به جهت دليلي كه به ما اجازه داده نشده از آن پرده برداريم؛ راز اين غيبت جز بعد از ظهور آشكار نمي‌شود چنانچه در ماجراي حضرت خضر(ع) راز اعمالي كه انجام داد جز بعد از جدا شدن [از حضرت موسي] آشكار نشد.
و در نهايت حجت‌الاسلام ناصري رازهاي اساسي غيبت را قدرناشناسي مردم و همچنين آزمايش الهي دانست و گفت:
حجت‌الاسلام جعفر ناصري:
به نظر مي‌رسد كه اين پرسش جواب‌هاي متعددي داشته باشد كه برخي اهميت بيشتري به نسبت بقيه دارند.
درعبارات قرآني صراحتاً اين موضوع بيان شده كه استمرار يا قطع هر نعمتي كه خداوند به بندگان خويش عنايت فرموده به عملكرد خود آنها بستگي دارد به اين شكل كه اگر مردم قدردان نعمت بودند، خداوند همچنان آن نعمت را عنايت مي‌كند و اگر ناشكري و كفران كردند، خداوند آن نعمت را از آنها سلب مي‌نمايد. در زمان حيات ائمه(ع) از حضرت علي(ع) تا امام حسن عسكري(ع) مردم آن‌گونه كه بايسته و شايسته بود قدر ايشان را ندانستند تا جايي كه امام سجاد(ع) فرمودند:
اگر جد ما رسول خدا(ص) مردم را سفارش كرده بودند كه اهل بيت مرا به رنج و درد و عذاب مبتلا كنيد، بيش از اينكه مردم ما را آزار دادند، امكان نداشت بتوانند فعاليتي بكنند.
مردم كه قدردان حضور امام نبودند ولي از طرفي هم بنابر روايات و اعتقادات ما زمين بدون وجود امام باقي نمي‌ماند و براي ادامه و استمرار بقاي خود نيازمند وجود حجت و امام است.19 نتيجه اين مي‌شود كه امام در پس پرده غيبت قرار گيرند. و از ديدگان مردم نهان شوند.
راز ديگر غيبت آزمايش الهي است. خداوند دوباره و خطاب به اهل ايمان مي‌فرمايد:
و لنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات20
و قطعاً شما را به چيزي امثال ترس و گرسنگي، و كاهشي در اموال و جان‌ها و محصولات مي‌آزماييم.
اين امتحان در ابعاد مختلف در ايام غيبت امام بيشتر است و مردم در اين دوران با امتحانات بيشتري سنجيده مي‌شوند. پس از اين امتحان‌ها كساني كه با وجود غيبت امام(ع) دين و ايمان خود را نگه دارند بيشتر اجر مي‌برند و ارزش والايي خواهند داشت. و كساني هم كه از آن سربلند بيرون نمي‌آيند ايمانشان را از دست مي‌دهند. البته اين علاوه بر ديگر مطالبي است كه در روايات آمده است؛ مثلاً از امام مجتبي(ع) نقل شده كه راز غيبت را به واسطة دشمنان بسياري كه حضرت دارند دانسته‌اند و فرموده‌اند به واسطة اين غيبت امنيتي براي ايشان به وجود مي‌آيد تا اين دشمنان به حضرت دسترسي نداشته باشند.

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1. سورة يونس (10)، آية 20.
2. شيخ صدوق، كمال‌الدين و تمام النعمه، ص340.
3. سورة بقره (2)، آية 3.
4. تفسير امام عسكري(ع)، ص67.
5. راغب اصفهاني، مفردات القرآن، ص366.
6. شيخ طوسي، تفسير تبيان، ج1، ص55.
7. امين الاسلام، طبرسي،‌مجمع البيان، ج1، ص121.
8. فرائدالسمطين، ج2، ص335.
9. شيخ صدوق، همان، ج2،‌ ص253.
10. ان عذابي لشديد؛ سورة ابراهيم (14)، آية 7.
11. بحارالانوار، ج 52، ص91.
12. همان، ص90.
13. سورة ابراهيم (14)، آية 27.
14. فرائدالسمطين، ج2، ص336.
15. كافي، ج1، ص331.
16. همان، ص342.
17. همان.
18. فرائدالسمطين، ج2، ص336.
19. لولا الحجة لساخت الارض باهلها.
20. سورة بقره (2)، آيه 155.