راز طول عمر
راز طول عمر
منبع:کتاب «چشم به راه مهدی»
1. طول عمر، از شاخه های مسأله عمومی تری به نام «حیات» است. حقیقت و ماهیّت حیات، هنوز بر بشر مجهول است و شاید بشر، هیچ گاه هم از این راز سر در نیاورد. بشری که این اندازه ناتوان است و موضوع حیات را درست نمی شناسد و از ویژ گی های آن، آگاهی کامل و همه جانبه ندارد، چگونه می خواهد مسأله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به دیده ی تردید به آن بنگرد؟
2. اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانونی طبیعی بشناسیم که بر بافت و اندام موجودات زنده، از درون، عامل نیستی را نهفته دارد و به مرور زمان، موجود زده را خواه ناخواه، به مرحله ی فرسودگی و مرگ می رساند، باز معنایش آن نیست که این پدیده، قابل انعطاف پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس، دانش بشری، گام های مؤثری درباره درمان پیری برداشته و هنوز هم بر این مهم پای می فشرد و رشته های تخصصی برای این مسأله به وجود آورده است. در اواخر قرن نوزدهم، بر اثر پیشرفت های علمی، امید به زندگی طولانی تر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده ی نه چندان دور، این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد.2 در مجموع، دانش بشری در زمینه عقب انداختن پیری، موفقیت های چشم گیری به دست آورده و از رابطه تغذیه و پیری تجربه های جدیدی کشف کرده و ارتباط تنگاتنگی بین اسرار تغذیه در مقابله با پیری و فرسودگی ارایه داده است. در پرتو آن چه اشارت شد، می توان گفت: درباره عمر طولانی مهدی موعود (علیه السلام) هیچ گونه شگفتی باقی نمی ماند و امکان علمی و نظری آن، جای تردید ندارد او، با دانش خدادادی، بر اسرار خوراکی ها، آگاهی دارد و بعدی ندارد که با استفاده از روش های طبیعی و علمی، بتواند مدتی دراز در این دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری، در وی پدیدار نگردد.
3. اصولاً، وجود استثناها در هر امری، از جمله امور طبیعی این عالم، مسأله ای ست روشن و انکار ناپذیر. گیاهان، درختان، جاندارانی که در دامن طبیعت پرورده می شوند و از سابقه کهن و زیستی طولانی برخور دارند، کم نیستند. چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم، برای نگهداری یک انسان و حجت خدا، به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان، قایل به استثنا شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت، در برابرش انعطاف پذیری دارند و او بر آن ها تفوق و برتری. این امری است ممکن، گرچه عادی و معمولی نباشد. به گفته علامه طباطبایی: «نوع زندگی امام غایب را به طریق خرق عادت [می توان پذیرفت]. البته خرق عادت، غیر از محال است و از راه علم، هرگز نمی توان خرق عادت را نفی کرد. زیرا هرگز نمی توان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار می کنند، تنها همان ها هستند که ما آن ها را دیده ایم و می شناسیم و دیگر اسبابی که ما از آن ها خبر نداریم یا آثار و اعمال آن ها را ندیده ایم، یا نفهمیده ایم، وجود ندارد؛ از این روی، ممکن است در فردی و یا افرادی از بشر، اسباب و عواملی به وجود آید که عمری بسیار طولانی، هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.3»
4. از دیدگاه تاریخی، معمّرین و دراز عمران فراوانی با نام و نشان بوده اند که هر یک چند برابر افراد معمولی زمان خویش، زیسته اند. روشن ترین و در عین حال، مستندترین آن، حضرت نوح (علیه السلام) است. قرآن تصریح می کند که 950 سال فقط پیامبر بوده است4 و حتماً عمر وی بیش از این بوده است. داستان خضر پیامبر نیز، مصداقی دیگر از این اصل کلی است.5 با توجه به این نمونه هاست که می توان برخورداری حجت خدا را از عمری طولانی پذیرفت و دلیل امکان آن را وجود انسان های دراز عمر در تاریخ دانست که تا هزاران سال گفته شده است.6
5. از همه این ها گذشته، اگر از زاویه ایمان به غیب، به این پدیده بنگریم، پاسخ همه ی اعتراض ها و اشکال ها داده می شود و نیازی به فلسفه بافی و ارایه شواهد دیگر نیست. تأثیرگذاری علل و عوامل طبیعی، به دست خداوند است: (لا مؤثر فی الوجود إلاّ الله). و اوست که اگر بخواهد شیشه رادر بغل سنگ نگه می دارد، چگونه از حفاظت وجود نازنین حجت خدا و ذخیره عالم آفرینش ناتوان است.
* دریا برای موسی شکافته می شود.8
* آتش بر ابراهیم سرد و سلامت می گردد.9
* درمورد حضرت عیسی، کار بر رومیان مشتبه می گردد و می پندارد که وی را دستگیر کردند که چنان نبوده است.10
* پیامبر اسلام (صَلی الله عَلَیهِ و آلهِ و سَلَم) از میان حلقه محاصره ی قریشیان که ساعت ها در کمین او بوده اند، بیرون می رود.11 هر یک از این مورد و نمونه های دیگر، نشان گر تعطیل شدن یکی از قانون های طبیعی است که به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسداری از حجت خدا در مدتی طولانی نیز، از مصادیق همین اصل کلی و باور ایمانی است. بنابراین طول عمر آن حضرت استبعادی ندارد و با دلایل طبیعی و مادی و غیبی و معنوی قابل پذیرش و اثبات است. اما این که چرا آن حضرت، در ظرف زمانی ظهور، به دنیا نیامد و ایفای نقش نکرد. اولاً، در باور ما مسلمانان، به ویژه شیعیان، زمین، هیچ گاه خالی از حجت نیست، چه آشکار و چه پنهان12. همواره باید آسیای وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد. اگر امام زمان (علیه السلام)، در آن عصر به دنیا نیامده بود و بعد قدم به دنیا می گذاشت، در این فترت، زمین بی حجت و امام می ماند و این با ادله قاطع و باور ما مسلمان سازگار نیست13. ثانیاً، شخصی که می خواهد دنیا را متحول سازد و دست به اصلاحی همه جانبه و فراگیر بزند، عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشکال و انواع آن، بر چیند، تمدّن بشری را بر اساس زر و زورو تزویر بنا گردیده ویران سازد و تمدنی همه جانبه و براساس ارزش های الهی و معنوی ایجاد کند، باید دارای عدّه و عُدّه فراوان باشد، با مدرن و پیشرفته آشنا باشد، فراز و فرود تمدن ها را بشناسد و بالآخره، از علل سقوط و صعود ملت ها تجربه بیندوزد، تا بتواند حرکتی اساسی و بنیادی را آغاز و رهبری کند و موانع را از سر راه بشر بردارد. این امر ممکن نیست مگر از کسی که طلوع و غروب تمدن ها را دیده و با کوله باری از تجربه و شناخت به میدان آمده باشد. بدین سان، امام زمان (علیه السلام) در دوران طولانی غیبت، راه های ایجاد جامعه ی صالح را در مقایسه ی با دنیای فاسد، پایه گذاری می کند و با آگاهی و اقتدار و در زمانی مناسب به اذن خدا، ظهور می کند و بر همه ی تاکتیک ها و روش های دنیای بشری محیط است و راه مقابله با آن را به درستی می شناسد و این مسأله، در دوران طولانی امامت و غیبت، تا ظهور، برای آن حضرت، ممکن می گردد. غیبت و طول عمر، باعث می شود که آن رهبر ذخیره شده، به گونه ای نیکوتر و فراگیرتر رهبری خویش را آغاز کند. لازمه ی انقلابی آن چنان بزرگ و عمیق، موقیعت روحی ویژه ای است که رهبر مکتبی از آن باید برخوردار باشد. مقدار توانایی روحی، بستگی دارد به نشیب و فرازها و دگرگونی هایی که آن رهبر به خود دیده است. مهدی (علیه السلام)، در دل تاریخ فرو رفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده، با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است، توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءالله.
مکان و مسکن14:
از مسایلی که درباره زندگی امام زمان (علیه السلام)، مورد بحث گفت و گوست، مکان و محل سکونت ایشان است. آیا آن حضرت، در مکان خاصّی سکونت دارد، یا نه؟ اگر در مکان ویژه ای است که مکان کجاست؟ اگر مسکن خاصی ندارد، پس چگونه زندگی می کند و شناخته نمی شود؟ روایات و اخباری که در این زمینه است گوناگون و گاه، مخالف یکدیگرند. پیش از بررسی این احادیث، یادآوری یک نکته ضروری است: آیا منظور از غیبتِ حضرت حجت (علیه السلام)، غیبت شخصی است، یا غیبت عنوانی؟ به عبارت دیگر، آیا آن حضرت، به گونه ای زندگی می کند که هیچ گاه با مردم در تماس نیست و امکان ندارد کسی مکان ایشان را پیدا کند؟ یا این که آن حضرت با مردم در حشر و نشر است، با آنان زندگی می کند و معاشرت دارد، لکن به گونه ناشناس. او، مردم را می شناسد، ولی مردم ایشان را نمی شناسند. در عین حال، مکانی را برای سکونت برگزیده است. بحث از مکان و مسکن آن حضرت، در هر دو فرض قابل بررسی است. روایاتی که در این زمینه وجود دارد چند دسته اند:1. برخی از آن ها محل خاصی را تعیین نمی کند و جای گاه حضرت را در بیابان ها و کوه ها معرفی می کند. از آن جمله حضرت مهدی (علیه السلام)، به پسر مهزیار می فرماید: «یابن المازیار ابی ابو محمد عهد الی… وامرنی ان لا أسکن من الجبال الاوعرها و من البلاد الا عفرها و…»15 فرزند مهزیار! پدرم امام حسن (علیه السلام)، از من پیمان گرفت… و فرمان داد که برای سکونت کوه های سخت و سرزمین های خشک و دور دست را برگزینم. این بخش از روایات، گویای آن است که حضرت از حوزه دسترسی مردم به دور است و به سختی و دشواری زندگی می کند و کسی از محلّ سکونت وی آگاه نیست. این که در کدام منطقه و کدام سرزمین است، مشخّص نیست.
2. دسته دوّم روایاتی است که منطقه خاصی را به عنوان محل سکونت آن حضرت، نام می برند و محدوده ی آن را نیز تعیین می کنند.
ابی بصیر می گوید از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة و لا بد فی عزلته من قوة و ما بثلاثین من وحشة، و نعم المنزل طیّبةً.»16 صاحب الزمان (علیه السلام) را عزلت و غیبتی است که در آن، غیبت، نیرومند است و به سی نفری که با حضرت هستند و وحشت و تنهایی را از وی دور می کنند. [و به قوت وی می افزایند] و خوب جایگاهی است [مدینه] طیبه. از ظاهر روایت استفاده می شود که حضرت در مدینه منوره، منزل دارد و افرادی هم همواره با ایشان هستند، به صورت ناشناس. البته این مسأله با غیبت عنوانی سازگارتر است، تا غیبت شخصی. امام (علیه السلام) مانند سایر مردم زندگی می کند، لکن کسی او را نمی شناسد و افراد خاصی با او در ارتباط هستند. ولی جمله ی: «سی نفر با حضرت هستند» با فلسفه غیبت ناسازگار است؛ چه این که از این چند نفر، اگر کوچک ترین سخنی در رابطه با مکان و منزل حضرت شنیده شود، به تدریج، آن راز معلوم می گردد و فلسفه غیبت از بین می رود. روایت دیگری است که مکان حضرت را کوه «رضوی» در اطراف مدینه، نام می برد. عبدالأعلی آل سام می گوید: «با امام صادق (علیه السلام) از مدینه خارج شدیم، به روحاء[اطراف مدینه] که رسیدیم حضرت نگاهش را به کوهی دوخت و مدت زمانی ادامه داد… . و فرمود: این کوه «رضوی» نام دارد. خوب پناه گاهی است برای خائف [امام زمان] در غیبت صغرا و کبرا.17 صاحب مراصد الأطلاع، می نویسد: «رضوی، کوهی است بین مکه و مدینه، در نزدیکی ینبع، دارای آب فراوان و درختان زیاد. کیسانیه می پندارند که محمد حنفیه، در آن جا زنده و مقیم است.18» رجالی معاصر علامه شوشتری نیز می گوید در نصوص معتبره رسیده است که جای گاه حضرت، در غیبت صغری و کبری کوه «رضوی» است. و اما این که «کیسانیه» کوه رضوی را مقر محمد حنفیه می دانند، لازمه اش این نیست که جای گاه حضرت مهدی (علیه السلام) نباشد، چون «کیسانیه» اخباری که از پیغمبر (صَلی الله عَلَیهِ و آلهِ و سَلَم) شنیده بودند و به تواتر ثابت شده بود که مهدی (علیه السلام) غیبتی دارد، آن را بر محمد حنفیه تطبیق کردند و گفتند مکان او در کوه رضوی است. اصولاً، هر انحراف و شبهه ای منشأش، مطلب حقی است که مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
از برخی روایات، استفاده می شود که آن حضرت در مکانی به نام: «ذی طوی» پیرامون مکه زندگی می کند و از همان جا نیز همراه یارانش قیام خواهد کرد، از آن جمله: امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «یکون لصاحب هذالأمر غیبة فی بعض الشعاب او مأ بیده الی ناحیة ذی طوی…19» امام زمان (علیه السلام) را غیبتی است در بعضی از درّه ها و اشاره کرد به منطقه ی «ذی طوی». در ادامه این روایت و روایات دیگر، محل ظهور و خروج آن حضرت و مرکز تجمع یاران و دوستان وی نیز، همین منطقه یاد شده است.20
3. دسته سوم اخباری است که مانند دسته اول، جای گاه خاصی را نام نمی برد، ولی از وی به عنوان فردی که با مردم حشر و نشر دارد و به گونه ناشناس زندگی می کند، نام برده است. امام صادق می فرماید: «ان فی صاحب هذا الأمبر لشبهاً من یوسف الی ان قال فما تنکر هذه الأمة ان یکون الله یفعل بحجته ما فعل بیوسف و ان یکون صاحبکم المظلوم المحجور حقه صاحب الأمر یتردد بینهم یمشی فی اسواقهم ویطأ فرشهم و لا یعرفونه حتی یأذن الله له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته انک لأنت یوسف؟ قال: انا یوسف»21. صاحب الأمر (علیه السلام) شباهتی نیز به یوسف پیامبر (علیه السلام) دارد… جای انکار نیست که خداوند با حجت خود، همان کاری را انجام دهد که با یوسف داد. صاحب الزمان (علیه السلام)، آن مظلوم حق از دست داده، در میان مردم رفت و آمد می کند در بازار قدم می نهد و گاهی بر فرش منزل های دوستان می نشیند، لکن او را نمی شناسند تا زمانی که خداوند به وی اذن دهد تا وی خود را معرفی کند، آن گونه که یوسف (علیه السلام) را اجازه داد هنگامی که برادرانش گفتند: تو یوسفی؟ گفت: آری، من یوسفم. این روایت، صراحت در این معنی دارد که غیبت حضرت حجت (علیه السلام)، غیبتی است عنوانی. در میان جمع و جامعه است، با مردم حشر و نشر دارد، زندگی طبیعی و معمولی را می گذارند، در مراسم مذهبی و مناسک حج شرکت می جوید، ولی ناشناخته است و این امری است که سابقه داشته و دارد. فردی سال ها در محلّی زندگی می کند و با مردم نشست و برخاست و رفت و آمد دارد، لکن او را به گونه ای می شناسند که در واقع آن نیست و هیچ مشکلی هم به وجود نمی آید. این سه دسته از روایات را چگونه می توان پذیرفت و آیا راه جمعی بین آن ها هم هست یا نه؟ به نظر می رسد، اصل اولی که با عقل و عرف سازگار است، زندگی به شیوه عادی و معمولی است؛ زیرا این گونه زندگی، حساسیت برانگیز نیست و برای حضرت نیز، آسان تر و طبیعی تر است. البته این منافات ندارد که آن حضرت در بیشتر وقت ها، و یا در روزگار ویژه، در مکه و مدینه حضور داشته باشد. طبیعی است که گاهی شرایطی پیش آید که زندگی معمولی خطرآفرین شود و با فلسفه غیبت منافات داشته باشد. در این صورت، عزلت و دوری گزیدن از جامعه ضروری می نماید و شاید دستور امام حسن (علیه السلام) به فرزندش که کوه ها و بیابان ها را برگزین (به قرینه ذیل روایت) در آن موردی باشد که نیاز به این مشکل زندگی پیش آید. بنابراین، بین این سه دسته از روایات، تضاد و تنافی نیست و نام بردن مکانی خاص، با زندگی به شکل ناشناس قابل جمع است. انتخاب کوه ها و مکان های خاص، با زندگی به شکل ناشناس قابل جمع است. انتخاب کوه ها و مکان های دست نیافتنی در حال ضرورت و نیاز نیز، امری است طبیعی و موافق با اصل تقیه.
زن و فرزند
محور دیگری که پیرامون شخصی و کیفیت معیشت امام عصر (علیه السلام) نیاز به بررسی دارد، مسأله زن و فرزند آن حضرت است آیا با توجه به فلسفه غیبت و این که آن حضرت به شیوه ناشناس زندگی می کند و کسی از مکان وی آگاه نیست، ازدواج و داشتن فرزند، با این مسأله سازگار است؟ منابعی که در اختیار است، یا اشکال سندی دارند و یا ابهام دلالی و نظر قاطعی را ارایه نمی دهند. در این جا، سه احتمال وجود دارد:1. اساساً حضرت مهدی (علیه السلام) ازدواج نکرده است.
2. ازدواج انجام گرفته، ولی اولاد ندارد.
3. ازدواج کرده و دارای فرزندانی نیز هست.
اگر احتمال اول را بپذیریم، لازمه اش این است که امام معصوم (علیه السلام) یکی از سنّت های مهم اسلامی را ترک کرده باشد و این با شأن امام سازگار نیست. اما از طرفی دیگر چون مسأله غیبت، اهمّ است و ازدواج مهم، ترک ازدواج، با توجه به آن امر مهم تر، اشکالی را ایجاد نمی کند و گاهی برای مصلحت بالاتر، لازم و واجب نیز هست. اما احتمال دوّم که اصل ازدواج را بپذیریم بدون داشتن اولاد، جمع می کند بین انجام سنت اسلامی و عدم انتشار مکان و موقعیت حضرت. اما باز این اشکال باقی است که اگر قرار باشد، آن حضرت شخصی را به عنوان همسر برگزیند، یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانی است که بر این امر دلیلی نداریم، یا این که بگوییم مدتی با حضرت زندگی کرده و از دنیا رفته است که در این صورت، حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل کرده و پس از آن، تنها و بدون زن و فرزند زندگی را ادامه می دهد. احتمال سوم آن است که حضرت ازدواج کرده و دارای اولاد نیز هست و اولاد آن حضرت نیز فرزندانی دارند و… این مسأله، افزون بر آن که دلیل محکمی ندارد، اشکال اساسی آن این است که این همه اولاد و اعقاب، بالاخره روزی در جست و جوی اصل خویش می افتند و همین کنجکاوی و جست و جو، مسأله را به جایی باریک می کشاند که با فلسفه غیبت حضرت، نمی سازد. البته برخی خواسته اند از روایات و بعضی از ادعیه، بر این احتمال اقامه دلیل کنند که اشاره ای به ادله آنان می کنیم:
1. مفضل بن عمر گوید از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «ان لصاحب هذا الأمر غیبتین احدهما تطول حتی یقول بعضهم مات و یقول بعضهم قتل و یقول بعضهم ذهب حتی لا یبقی علی امره من اصحابه الانفر یسیر و لا یطلع علی موضعه احد من ولده و لا غیره الاالمولی الذی یلی امره».22 صاحب الزمان (علیه السلام) را دو غیبت است: یکی از آن دو، به اندازه ای طولانی شود که بعضی گویند آن حضرت از دنیا رفته و برخی گویند کشته شده است و بعضی نیز بر این باور باشند که جز اندکی از یاران بر امامت وی ماندگار نماندند و کسی هم از مکان و جای گاه زندگی آن حضرت، آگاه نیست نه از فرزندان و نه دیگری، جز آن کسی که امور وی را پی می گیرد. استدلال برای اثبات زن و فرزند برای حضرت، به جمله اخیر روایت است: «ولا یطلع علی موضعه احمد من ولده…» ما این استدلال از چند جهت اشکال دارد:
الف. این روایت را نعمانی در کتاب غیبت خود، نقل کرده و به جای کلمه «ولد» کلمه «ولی» آورده است، به این شکل: «و لا یطلع علی موضعه احد من ولی و لا غیره»23 بنابراین، اعتمادی بر آن روایت، با توجه به این نقل نیست. دست کم، با وجود این احتمال، استدلال تمام نیست.
ب. در روایت نیامده است که الآن امام زمان (علیه السلام) دارای زن و فرزند است و از این جهت، اجمال دارد. شاید به فرزندانی که بعداً در آستانه ظهور و یا بعد از آن به دنیا خواهند آمد اشاره داشته باشد.
ج. شاید از باب مبالغه در خفاء باشد. یعنی اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم می داشت، از جای گاه و سرّ غیبت او، آگاه نمی شدند.24 با این احتمال نیز، استدلال به روایت برای اثبات اولاد برای امام زمان (علیه السلام)، ناتمام است.
2. دلیل دیگر بر اثبات فرزند برای حضرت، روایتی است که ابن طاووس از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است: «…اللهم اعطه فی نفسه و اهله و ولده و ذریّته و جمیع رعیّته ما تقرّ به عینه و تسرّ به نفسه…25» الها! مایه چشم روشنی و خوشحالی امام زمان (علیه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذریّه و تمام پیروانش فراهم فرما. به این روایت هم نمی توان استدلال کرد، چون:
الف. از جهت سند قابل اعتماد نیست.
ب. به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد که پیش از ظهور است یا بعد از آن. از این جهت مجمل است.
3. روایت دیگری نیز ابن طاووس از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «اللهم صل علی ولاة عهده و الأئمة من ولده»26. این روایت، بنا بر تصریح ابن طاووس، متن دیگری دارد به این شکل: «اللهم صل علی ولاة عهده و الأئمة من بعده»27. بنابراین، روشن نیست که مقصود فرزندان بعد از او مراد است، یا امامان پس از او. علاوه بر این که این دو روایت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پیش از آن.
4. امام صادق می فرماید: «… کأنی اری نزول القائم فی مسجد السهله بأهله و عیاله.28» این روایت نیز گذشته از ضعف سند، دلالتی بر اثبات فرزند برای امام زمان (علیه السلام) پیش از ظهور ندارد. بنابراین، این گونه از روایات که بدان اشارت کردیم، در حدی نیستند که وجود زن و فرزند را برای امام زمان (علیه السلام) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوی دیگر، روایاتی داریم که با صراحت، وجود فرزند را از آن حضرت نفی می کند از آن جمله: مسعودی نقل می کند: علی بن حمزه، ابن سراج و ابن ابی سعید مکاری بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدند، علی بن حمزه به حضرت عرض کرد: از پدرانت نقل کرده ایم که هیچ امامی از دنیا نمی رود، تا فرزندش را ببیند؟ امام رضا فرمود: «آیا در این حدیث، روایت کرده اید: مگر قائم».29 برخی خواسته اند با تمسک به داستان «جزیره خضراء» بگویند که امام عصر (علیه السلام)، فرزندانی دارد و بر آن جزیره، زیر نظر وی، جامعه ی نمونه و تمام اعیار اسلامی را تشکیل داده اند.30 لکن با بررسی های گسترده ای که انجام گرفته، جزیره خضراء، افسانه ای بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد.31 علامه مجلسی این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل کرده و می نویسد: «چون در کتاب های معتبر بر آن دست نیافتم، آن را در فصلی جداگانه آوردم».32 شیخ آقا بزرگ تهرانی این داستان را داستانی تخیلی و رمانتیک شمرده است.33 افزون بر این، داستان به گونه ای است که نمی توان آن را پذیرفت: تناقضات فراوان، سخنان بی اساس و… در سلسله سند آن، افراد ناشناخته ای وجود دارند که نمی توان بر آنان اعتماد کرد34. بنابراین، از این راه نمی توان زن و اولادی برای حضرت مهدی (علیه السلام) ثابت کرد.
پی نوشت ها:
1. «کنزالفوائد»، کراجکی، تعلیق شیخ عبدالله نعمه ج2/114-140، دارالذخائر.
2. «امام مهدی حماسه ای از نور»، شهید صدر، ترجمه کتاب خانه بزرگ اسلامی/30.
3. «شیعه در اسلام»، علاّمة طباطبایی/151، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
4. سورۀ «عنکبوت»، آیه14.
5. «کمال الدین»، ج2/ 385.
6. «کتاب الغیبة»، شیخ طوسی/ 113-125؛ «کنز الفوائد»، کراجکی/ 140.
7. «همان مدرک»/ 428؛ سوره «رعد»، آیه 39.
8. سوره «صافات»، آیه 144.
9. «سوره بقره»، آیه 50.
10. سوره «انبیاء»، آیه 69.
11. سوره «نساء»، آیه 157.
12. سوره «انفال»، آیه 30.
13. «اصول کافی»، ج1/ 178.
14. «همان مدرک»/ 180.
15. این بحث مخصوص به غیبت کبرا نیست، بلکه عین همین پرسش، در دوران غیبت صغرا نیز مطرح است.
16. «کتاب الغیبة»، شیخ طوسی/ 266.
17. «همان مدرک»/ 162؛ «بحارالأنوار»، ج52/153؛ «اصول کافی»، ج1/ 340.
18. «کتاب الغیبة»، شیخ طوسی/ 162.
19. «مراصد الأطلاع علی اسماء الأمکنة و البقاع»، ج2/ 620، دارالمعرفة، بیروت.
20. «مجموعه ی مقالات و گفتارها پیرامون حضرت مهدی»/ 64، واحد برگزاری مراسم نیمه شعبان مسجد آیت الله انگجی، تبریز.
21. «کتاب الغیبة»، نعمانی، 182.
22. «همان مدرک»، 315.
23. «همان مدرک»/ 164.
24. «کتاب الغیبة»، شیخ طوسی/ 162.
25. «کتاب الغیبة»، نعمانی/ 172.
26. «تاریخ الغیبة الکبری»، محمد صدر/ ج2/ 65، مکتبة الأم امیرالمؤمنین (علیه السلام) العامة، اصفهان.
27. «جمال الاسبوع»، ابن طاووس/ 510، به نقل از «دراسة فی علامات الظهور و الجزیرة الخضراء»، سید جعفر مرتضی عاملی/ 260، نمونه.
28. «بحارالأنوار»، ج52/ 317.
29. «اثبات الوصیّة»، مسعودی/ 221.
30. «نجم الثاقب یا زندگی مهدی موعود»، محدث نوری، /252-260، جعفریو مشهد.
31. «دراسة فی علامات الظهور و الجزیرة الخضراء» سید جعفر مرتضی عاملی/ 263.
32. «بحارالأنوار»، ج52، 159.
33. «الذریعة الی تصانیف الشیعة» شیخ آقا بزرگ تهرانی ج5/ 108؛ دارالأضواء، بیروت «طبقات اعلام الشیعه»، شیخ آقا بزرگ تهرانی، قرن هشتم/ 145.
34. «دراسة فی علامات الظهور و الجزیرة الخضراء» استاد جعفر مرتضی عاملی.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}