بياييد ترانة صبوري را نجوا كنيم

نويسنده:محمد حجتي (پريشان)
منبع:ماهنامه موعود
در فصل پريشاني قدس و اسارت فلسطين، ترانة صبوري را نجوا مي‌كنيم.
به آرميدگان در خاك، بي‌غسل و كفن، كه پوششي جز آفتاب ندارند، زاري مي‌كنيم.
به غريبان تنها و بي‌ياور، آوارگان دور از وطن، نوحه‌سرايي مي‌كنيم.
قرن‌هاست كه بر سر يك باور ديني ايستاده‌ايم و در دژ شكيبايي، شياطين را از خود رانده‌ايم.
به‌ما گفتند كه: مشكل‌هاي عاشقي و دلدادگي، با صبوري به سامان مي‌رسد.
آري، اگر صبر بود، مشكلي نبود.
ارابّه‌هاي خصم، نخل‌هاي سربلند و درختان زيتون را شكستند، و آواز را در گلويمان خشكاندند، آيا مي‌شنويد در كوچه‌هاي خون‌آلود شهرمان، شيون باد را كه براي دوشيزگانِ حرمت شكسته شده، چگونه نجوا مي‌كنند.
كوچه‌هاي شهرما، هرگز لبخند آفتاب را نديده است، شب‌هايي بس طولاني و هولناك، سال‌هاست كه بر سر خانه‌هايمان سايه افكنده است.
خورسنديم كه به پايان شب نزديكيم و شب سياه سياهكار، اندك اندك، دامن از سر ما بر مي‌چيند.
در آستانة سپيده‌ايم، كه با تمام اشتياق، خورشيد را انتظار مي‌كشيم. در برابر ستمگران، شمشير تيز استقامت و صبوري را بي‌نيام گذاشتيم. با توسن صبر و شكيبايي، برهستي دژخيمان تاختيم، و تاك اميد را بارور ساختيم. شلاق‌فرازان بي‌باك، آسيبمان رساندند، امّا توانمان را بزيدند. هر روز بر استقامتمان افزون شد، ناصحان گفتند صبوري كن.
دريغا صبوري، كار آساني نيست.
چگونه صبر آريم كه: دشنه‌اي بر جگر داريم، و اشك دائم در ديده.
بايد صبور بود كه در صبوري و استقامت، رهايي و پيروزي نهفته است. در سكوت دردناك حنجره‌ها، صداي پاي منجي، در گوش جان خسته دلان طنين افكنده است. مي‌دانم صبوري كار دشواري است. آنهم صبر در فراق كسي كه دل هفت اقليم هستي برايش مي‌تپد و بي‌قراري مي‌كند.
چارة درد ما مشتاقانِ هجران كشيده، صبوري و استقامت است.
صبر از دست رفته را چگونه باز گردانيم.
جماعتي از خاصّان و فرهيختگان، در دشت لاله‌پرورِ آوردگاه‌ها، چهره به خاك فرو بردند، و به اشتياق ديدار محبوب خود، حضرت صاحب الامر(عج)، به ابديّت پيوستند.
مادران داغدار، همسران سامان از دست داده، دختران به جا ماندة آن مهاجران الي الله پيراهن صبوري دريدند و گيسوان پريشان، درگذر باد نهادند و فرياد برآوردند.
ربّنا افرغ علينا صبراً و ثبّت أقدامنا و انصرنا علي القوم الكافرين.1
پروردگارا، به‌ما تاب و توان بخش و گام‌هاي ما را استوار گردان و بر كافران، پيروزمان دار.
در هجر صبور باش يكچند
كز صبر گشاده گردد اين بند
صبر است كليد گنج مقصود
از صبر به‌كام دل رسي زود2
پس از آن‌همه، در دو رنج، آوارگي و بي‌خانماني، و هزار و اندي سال خزان و زمستانِ بي‌بهار، و سرگرداني روي پُل فرسودة زمان، اكنون دستي پست از آستين مردي پليد از آن‌سوي درياها برآمده، غرور و شكوه غيرت ديني ما را درهم مي‌شكند. تجاوزگري از ماوراء اقيانوس‌ها، بر سرزمين توحيديان فرود آمده، دجله را به‌ خون جوانان برومند اسلام آبياري مي‌كند، سزاست كه: آسمان بر ما بگريد، و زمين از شرارة آسمان ملتهب گردد.
دلير مرداني صبور و مقاوم، با تواني دشمن سوز، در برابر دژخيمان ايستاده‌، هزار، هزار، چونان غنچه‌هاي نشكفته از گلُبن هستي فرو ريختند؛ به اميدي كه، در بهاري موعود شكفتن آغازند.
و هنوز صبورانه، در غريبستان عدم، ديده به‌راه و گوش به زنگ آرميده‌اند كه: كي اذان منارها و ناقوس كليساها، عطر جان‌بخش «مهدي» و «عيسي»(ع) را در فضاي لايتناهي پراكنده سازند.
ما مشرقيان و توحيديان ارض طوس، نهضت‌گران ظهوريم و دوستداران اهل بيت، زمينه‌سازان بهشت «موعود».
در جمع ما شيراني قد برافراشتند، كه ننگ فرار از برابر دشمنان را زبوني و گناه ‌پنداشته، با جهد و جهاد دشمنان خدا را از صحنة روزگار بر مي‌چينند، و هرگز دست و دامن به غنائم نمي‌آلايند.
تيغ فراق و شمشير هجران، عرصة جولان را از ما گرفته است. پيمانة صبرمان لبريز شده.
به‌ما گفتند: مردي از تبار اسماعيل، در روزگاري كه قدس را آتش كفر فرا گرفت، فلسطين زخمي و قطعه قطعه گرديد، بصره در آتش بيداد سوخت، مي‌آيد و پلشتي و ناپاكي‌ها را از دامن قدس و شامات و كره زمين برمي‌چيند. كودكان خياباني را نوازش مي‌كند، و دختران را حرمت و عزّت باز مي‌گرداند.
اين نويد جاويد را از پدرمان، حضرت آدم صفي‌الله(ع) شنيديم كه به مادرمان حضرت حوّا(س) بشارت داد، و او در كنار با نوج، نام مقدس و فرج‌انگيزِ موعود را به گوش جان ما، لالايي گفت.
اين راز بزرگ، سينه به سينه، از چهار پيام‌آور آسماني اولوالعزم برگزيدگان خدا، به آخرين سفير الهي«محمد بن عبدالله(ص)» رسيد و خاتم انبياء اين راز مكنون را در آيينة ضمير دوازده جانشين برحق خود منعكس فرمود و بشارت داد، در نامه‌ها مندرج شد كه، شكوهمند مردي با هيبتي بالاتر از همة كهكشان‌ها و قدرتي عظيم فوق بشري خواهد آمد و طومار نابكاران را در هم خواهد پيچيد.
معصومانِ گرامي ما، در انتظار چنين واقعه‌اي عظيم بودند.
آن آگاهان از اسرار غيب و عالم ملكوت، علائم و نشانه‌هاي ظهور را گفتند كه: هرگاه ديديد زمانه چنين و چنان شد، منتظر باشيد، كه او خواهد آمد.
اكنون آن شده است كه ما منتظرآنيم.
ما كه غريبه نيستيم، پيشگويي‌ها را ورق زديم، نوشته‌ها را خوانديم و واژه‌هاي داغ ظهور را سُروديم، همچنان بي‌صبرانه منتظريم و در انتظاري تلخ و طاقت‌سوز، به‌سر مي‌بريم. شمشيرهايمان در نيام زنگار گرفته، چه كسي اذن جهادمان خواهد داد؟ دريغا خانه‌ها برسرمان آوار مي‌شود، ابدان عزيزانمان در انهدام خانه‌ها و در انبوه خاك و سنگ و سيمان، محو و مفقود مي‌گردند.
آري، باز هم صبوري، كه رسول خدا(ص) فرمود:
إذا رأيتم الأمر لاتستطيعون تغييرة فاصبروا حتّي يكون الله هو الذّي يغيرّه.3
وقتي ديديد نمي‌توانيد چيزي (مشكلي) را تغيير دهيد، صبر كنيد تا خدا آن‌را تغيير دهد.
سربازاني تهي‌دست، با سنگ و فلاخن در مقابل ارابّه‌هاي فولادين غربيان مقاومت مي‌كنند و چرخ‌هاي آهنين آن نابكاران را درهم مي‌شكنند، خونِ غيرت در عروق همة مسلمانان جهان غليان مي‌گيرد، با مرگ، پاي كوبي و دست افشاني مي‌كنند زيرا مرگ در راه خدا را با مركب شهادت رهسپار ديار بقاست، حيات جاويدان مي‌دانند.
گويا بوي رهايي به مشامشان رسيده و عطر ظهور را احساس مي‌كنند.
سربازاني فقير، تنها با پشتوانة ايمان و اتكاء به آينده، براي فردايي برتر كه وعدة تخلف‌ناپذير الهي است، مي‌جنگند و ترديد در ارادة آهنين آنان راه نمي‌يابد.
مي‌دانند كه يهود در پرتگاه فناست، صهيونيزم چونان حبابي بر روي آب، به‌زودي، خواهد تركيد.
الّذين آمنوا يقاتلون في سبيل الطّاغوت فقاتلوا أولياء الشّيطان إنّ كيد الشّيطان كان ضعيفاً.4
مؤمنان، در راه خدا پيكار مي‌كنند و كافران در راه شيطان؛ پس شما با ياران شيطان پيكار كنيد كه مكر و حيلة شيطان ضعيف است.
هر شهيدي مانند ستاره‌اي مي‌درخشد و افق شهادت را به‌ما مي‌نماياند، او مي‌داند كه پس از شهادت، رجعتي سبز و بازگشتي دوباره، به اذن خدا، خواهد بود، در پرتو خورشيد ولايت حجة بن الحسن(عج).
ما را چه بيم، اگر بازوان ستبر جوانانمان در اسارت دشمنان شرق و غرب شكسته مي‌شود، به يقين، روزي اين دستان و بازوان با دست يد اللّهي امام منتظر(عج) روييدني دوباره خواهند كرد.
باز هم صبوري، هر روز سينة مردان كفر ستيز و شيران شرزة آوردگاه‌ها آماج تير شياطين مي‌گردد.
شگفتا، اين چه حكمتي است كه سنگ فلاخن، در برابر بمب‌هاي آتشين و ويرانگر «ناپالم» پايمردي مي‌كنند، و در مقابل ياغيان و دزدان دريايي و هوايي كه از آن‌سوي بحرها قصد جان و شرف ما را كرده‌اند، ايستادگي مي‌كنند.
يا أيهّا الّذين آمنوا لاتتّخذا و اليهود و النّصاري اولياء بغضهم أولياء بعضٍ و من يتولّهم منكم فإنّه منهم إنّ الله لا يهدي القوم الظّالمين.5
اي مؤمنان، يهود و نصاري را به دوستي برنگزينيد، كه آنها دوستان يكديگرند، و كساني كه از شما با آنها دوست شوند از آنها هستند، خداوند ستمكاران را هدايت نمي‌كند.
گرچه ايمان به فرداي روشن، فرداي سبز و بهاري، روزگاري برتر از همة اعصار و قرون گذشته، ما را به‌سان كوه استوار و مقاوم كرده و ترس و زبوني را از قاموس جانمان زدوده، امّا شرارة خشم ابليسي يهود و نصارا و شيطان بزرگ را نيز نبايد دست كم گرفت و به هيچ انگاشت، كه آتش كينة آن خون‌آشامان، كوه را متلاشي مي‌كند.
آتش جهنمي آنان با پشتوانة شيطان بزرگ، موسائيان را تا نيل تعقيب مي‌كند.
و من يتّخذ الشّيطان وليّاً من دون الله فقد خسر خسراناً مبيناً.6
هركس به‌جاي خدا، شيطان را دوست بگيرد، آشكارا، زيان كرده است.
ما اكنون در حصاريم، در حصار كينه توزترين دشمنان خدا و بشريّت، در حصار آمريكا، (نصاري) و يهود صهيونيزم، اتحاد شوم آنان را بنگر، و ارادة ديني خود را محكم دار.
اگر قدرت ايمان و باور فردايي بهتر در ما متجّلي است، فتنة يهود نيز بي‌حد و حصر است.
حركت ما، موازي قدرت آن نابكاران، در خور تحسين است.
ما را فرض است كه تا آخرين نفس با دشمنان خدا بستيزيم، و از جدال با آن فريبكاران روي برنتابيم.
ما راهي را برگزيده‌ايم كه ردّ پاي ممتدّ پيامبران الهي در اين راه پيدا است.
محققاً، ما هدايت شدگانيم و پيروان برحق آزاد مرداني چونان ابراهيم و موسي(ع)، قرن‌هاست صليب خود را به شانه گرفته، منزل به منزل حمل مي‌كنيم تا كجا به دارمان كشند.
فريقاً هدي و فريقاً حقّ عليهم الضّلالة إنّهم اتّخذ و الشّياطين أولياء من دون الله و يحسبون أنهّم مهتدون.7
گروهي را هدايت كرد و جمعي نيز در گمراهي ثابت ماندند، زيرا آنها به جاي خدا شياطين را به دوستي برگزيدند، و مي‌پندارند كه هدايت يافته‌اند.

پي‌نوشت:

1. سورة بقره(2)، آية 250.
2. نسيمي شيرازي، عمادالدّين .
3. نهج‌الفصاحه، ح 208.
4. سورة نساء (4)، آية 76.
5. سورة مائده(5)، آية 51.
6. سورة نساء(4)، آية 119.
7. سورة اعراف(7)، آية 30.