ارزش هاى تربيتى خانواده
نويسنده:طاهره رجبی
منبع:روزنامه جوان
خانواده اولين پايه گذار شخصيت و ارزش ها و معيارهاى فكرى است كه نقش مهمى در تعيين سرنوشت و خط مشى زندگى آينده فرد دارد. واكنش كودك نسبت به محيط خود به طبع تحت تاثير موازين اجتماعى و فرهنگى گروهى است كه در ميان آنها بزرگ شده. تمام كسانى كه نيازمندى هاى كودك را برآورده مى سازند از محبت وى برخوردار شده و به نوعى سرمشقى براى او مى شوند و در تماس با ديگران است كه تقليد، پيروى از جمع و خوب و بد جامعه را مى آزمايد. بعضى از دانشمندان محيط را به دو محيط عام ( شامل اوضاع و اصول و مقتضيات عمومى و اجتماعى) و محيط خاص (شامل محدوده فرد و اطرافيان وى مانند مدرسه و محيط كار) تقسيم مى كنند و بيسوادى، تهيدستى و از هم پاشيدگى خانواده را از علل مهم انحراف كودكان و نوجوانان مى دانند. بنابراين خانواده است كه مى تواند تمام ويژگى هاى مثبت و سازنده يا منفى و مخرب را در كودكان به وجود آورد و تمام حالات و رفتارهاى دوران بلوغ چه اجتماعى و چه ضداجتماعى ريشه در تجربيات دوران كودكى دارد. خانواده در عين حال كه كوچكترين واحد اجتماعى است از بزرگ ترين منابع ثروت است و به عنوان يك نيروى ملى شناخته مى شود كه بزرگ ترين مقام ها را در جامعه بشرى دارد. چنانچه كودك از خانواده محبت ببيند و به محبت بزرگ ترها اطمينان داشته باشد به محيط پيرامونش اعتماد كامل خواهد داشت در غير اين صورت همه چيز براى او ناراحت كننده و خطرناك خواهد بود و زمينه اضطراب او را فراهم خواهد كرد. روانشناسان بر اين باورند كه كودكى كه از لحاظ عاطفى رشد نيافته، توانايى تحمل رنج و عذاب را ندارد و اين محروميت عاطفى از مهم ترين علل بزهكارى جوانان است.
عدم پاسخگويى به نيازها، نشان دهنده بى حوصلگى و در ناراحتى نگه داشتن كودكان و نوجوانان تاثيرات مخرب در آنان به جاى مى گذارد. هر عاملى كه در برابر رشد سالم جسمانى و عاطفى كودك قرار گيرد، مى تواند باعث اختلالات عاطفى شود كه همواره ريشه جرم است و به شكل خصومت، نفرت، آزردگى، خرده گيرى، پرخاش و نابسامانى هاى روانى آشكار مى شود. محبت، تفاهم، حس همدردى براى كودكان به همان اندازه نيازهاى فيزيولوژيك مهم است.
نوجوانان بزهكار خويشتن را افرادى نامطلوب مى دانند و گرايش و تمايلى براى دوست داشتن، ارزش گذارى و احترام به خود ندارند. عموما افرادى آشفته، درهم، نامطمئن و متغير هستند.روانشناسان مى توانند افراد بزهكار آينده را در كودكى پيش بينى كنند. اينان از مشكلات رفتارى، مشكل در تمركز و مشكلات تحصيلى برخوردار بودند و اينگونه مشكلات در واقع بازتاب مشكلات عاطفى آنان است.
زمينه شخصيتى وابسته، ناايمنى، تنهايى و انزوا، بهره هوشى پايين و بزهكارى. امروزه بسيارى از مطالعات تجربى بر اين باورند كه ميان بهره هوشى پايين و ميزان بالاى اقدام به بزهكارى همبستگى مداوم و پايدارى وجود دارد. در ميان كودكانى كه كمى پس از تولد به فرزند خواندگى پذيرفته شده اند، بزهكارى و جرايم در بزرگسالى بيشتر به الگوى رفتار والدين اصلى آنان نزديك بود تا والدين قيم آنها و شايد اين يافته مويد اين نكته باشد كه عوامل ژنتيكى احتمالا نقش غيرمستقيم در زمينه ارتكاب بزهكارى دارد.