ماه های حرام، قبل از اسلام
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی
النَّسیء و الحُمس
اعراب مکانهای خاصی را مقدس و گرامی میداشتند و در ماه های معینی از سال از جنگ خودداری میکردند، و در طی این مدّت خونی بر زمین نمیریختند و ستم و ظلمی بر مظلوم روا نمیداشتند ... و از آن جا که داد و ستد نیازمند فضایی امن و آرام است، بازارهای بزرگی در همین ایّام یعنی ماه های حرام برپا میکردند، چنان که حتی اگر کسی قاتل برادر یا پدرش را در آن بازارها ملاقات میکرد، [برای انتقام] برانگیخته نمیشد (1). با این حال کسانی بودند که قانونهای حرمت و تحریم بر آنان دشوار میآمد و در همین بازارهای ستم و آزار دیگران را حلال میدانستند و به همین جهت آنان را «المُحلّین» مینامیدند و گروهی دیگر رفتار این «محلین» را برنمی تافتند و برای یاری مظلوم و پیش گیری از خون ریزی و ارتکاب اعمال ناشایست، برپا میخواستند. این گروه به نام «الذاده المُحَرّمین» (: حامیان محرمین) معروف بودند و برای محافظت مردم سلاح حمل میکردند، اما سایر اعراب که از این دو گروه نبودند، در ماه های حرام اسلحه های خود را بر زمین میگذاشتند (2).جای شگفتی نیست اگر کسانی حرمت این بازارها را ندیده میگرفتند و گاه پیش میآمد که حرمت حج در ماه های حرام نگاه داشته نمیشد، چنان که روایت کردهاند، «شَنفَری»، وقتی که به منی وارد میشود، حرام بن جابر در آن جا بوده است و کسی به او میگوید: این قاتل پدر توست. شنفری خشمگین میشود و او را به قتل میرساند. سپس در برابر مردم میایستد و میگوید:
«قتلت حراماً مهدیاً بملبد
به بطن منی وسط الحجیج المصوت» (3)
(«حرام» را در اقامت گاه خود در دل وادی منی و در میان فریادهای حاجیان، به قتل رساندم).
و این بیت از قصیدهی تائیه ی زیبای او گرفته شده است، که در مطلع آن میگوید:
اری ام عمرو أزمعت فاستقلت
و ما ودعت جیرانها اذا تولت
این نیز جای شگفتنی نیست، زیرا عرب بادیه نشین حتی اگر در امر دین داری قوی باشد- که عادتاً چنین نیست- [دین] نمیتواند او را از خون خواهی باز دارد. واقعاً چگونه میتوان انتظار داشت دزد غارتگر آواره از قاتل پدرش درگذرد؟ گمان نمیکنم او بتواند چنین گذشتی داشته باشد، حتی اگر در جوار خانه کعبه باشد. به عبارت دیگر چگونه اعراب بیابان گرد [جاهل] میتواند از خون خواهی پدر درگذرد. از آن زمان حتی تا اوایل قرن حاضر نیز اعراب در حجاز حرمت حجاج را میشکستند و اگر یکی از آنها اجازه نمیداد اموالش را به غارت ببرند، او را به قتل میرساندند.
شاید فقر ذلت بار و تنگ دستی مسلط بر آنها، سبب اصلی تاختن بر حاجیان و غارت اموال آنها بوده است. پس ماجرای شنفری و خون خواهی او کاملاً روشن و [محتمل] است.
در عین حال گاه چنین پیش میآمد که گذر ماه های حرام برای اعراب ثقیل و دشوار مینمود و پیوستگی سه ماه حرام پشت سر هم آنان را به دشواری میافکند، در این صورت «النسیء (4)» را به عنوان راهی برای رهایی از این قید، قرار داده بودند. واژهی «النسیء» از نظر لغت به معنی تأخیر است. «نَسأت الشیء، اذا أخرته (5)». جِران العَود در این مورد میگوید:
فتقضینی مواعد منسآت
واقضی ما علی من النذور (6)
(وعده های فراموش شده را به جا آوردی، من نیز نذرهایی را که داشتم ادا کردم).
در کتاب ابن هُشام آمده است:
گاه در میان اعراب در دوران جاهلیت ماههایی به تأخیر افکنده میشد و در نتیجه یکی از ماه های حرام را حلال و آزاد میشمردند و به جای آن یکی از ماه های حلال [آزاد] را حرام میکردند و به این ترتیب ماه حرام را به تأخیر میافکندند. (7)
و در امالی آمده است:
زمانی اعراب از منی خارج میشدند، مردی از قبیلهی بنی کنانه که نعیم بن ثعلبه خوانده میشد، به پا خاست و گفت: من شخصی هستم که بر من عیب گرفته نمیشود [هیچ کس نباید به سخن من خرده بگیرد] و هیچ قضایی بر من جاری نمیشود. [یعنی هر آن چه میگویم درست است] پس مردم به او گفتند برای ما یک ماه را به تأخیر افکن یا حرام بودن ماه محرم را به تأخیر افکن و آن را صفر قرار بده. این درخواست مردم به این دلیل بود که خوش نداشتند سه ماه حرام پی در پی داشته باشند که نتوانند در طی آن به غارتگری دست بزنند، زیرا معیشت آنان بر اساس غارت بود. بنابراین برای آنان محرم را حلال و آزاد کرد و به جای آن صفر را حرام اعلام کرد. در این صورت در سال آینده [به قرار معهود] محرم حرام، و صفر حلال دانسته میشد (8).
به همین جهت، آیه ای نازل شد که رسم «النسیء» را حرام اعلام کرد: «انّما النَّسیءِ زیاده فی الکفر یضل به الذین کفرو یحلونه عاماً و یحرمونه عاماً (9)». (جز این نیست که جابه جا کردن [ماه های حرام] فزونی در کفر است که کافران به وسیلهی آن گمراه میشوند. آن را یک سال حلال می شمارند و یک سال دیگر آن را حرام میدانند ...).
در میان اعراب، گروهی بودند که هشت ماه را حرام میداشتند و به گمان آنها این ایام حرام [البسل] بود و نیز گفته شده است که بنی لؤی همهی سال را حرام میدانستند و این رسم آنان در میان همهی اعراب معروف بود و آن را انکار نمیکردند و به مقابلهی آنها نمیرفتند؛ بنابراین آنها در سرزمینهای عربی به هر جا که میخواستند میرفتند و هیچ واهمه و بیمی نداشتند (10).
قریش، اولین قبیله ای ست که رسم «الحُمس» را ابداع کرد، ولی تاریخ برپایی آن بر ما معلوم نیست. واژهی «الاحمس» از «حمس» و به معنی سخت گیر و غیور در امر دین است و الحمس لقب قریش و هر کس در آن زاده میشده، بوده است (11) و شاید قریش به این وسیله از سادگی قبایل عرب در اطراف خود استفاده میکرده و بر نفوذ خود میافزوده است و به این ترتیب به برتری تجاری در بازارها بسنده نکرده، بلکه به وسیله صبغهی دینی و رنگ مذهبی که به خود بسته بودند، تصمیم گرفته بودند که بر اعراب فرمان روایی کنند- شاید [همین دین داری] نیز وسیله ای برای سیطره و تسلط تجاری بوده است- و خود را از جهت احترام و تقدس منحصر به فرد میدانستند و میبایست برای حفظ آن زعامت و برتری به نوعی تخلیط یا ظاهرفریبی روی میآوردند. از آن جمله میگفتند:
ما فرزندان ابراهیم و اهل حرم و والیان خانهی کعبه و مقیم و ساکن مکّه هستیم و هیچ قومی از اعراب از حقوقی هم چون ما برخوردار نیستند و هیچ کدام منزل گاهی چون ما ندارند و از میان اعراب ما از همه معروفتر و شناخته تر شده تریم، پس هیچ چیزی را بزرگتر و مهمتر از حرم نشناسید که اگر چنین کنید، در میان اعراب از حرمت شما کاسته میشود؛ و نیز میگفتند «حل» را همان اندازه عزیز و بزرگ بدارید که حرم را (12).
چنان که [در اشاره به همین تمایزجویی قریش ست که] قرآن کریم در آیه ای با این عبارت که «ثمَّ افیضوا من حیث افاض الناس و استغفروالله ان الله غفورٌ رحیم». «از همان جا که [انبوه] مردم روانه میشوند، شما نیز روانه شوید (13)» اشاره میکند که آنان وقوف در عرفه و فیض بردن از آن را ترک کرده بودند، در حالی که سایر اعراب را به [اجرای آن] فرا میخواندند و میگفتند: «ما اهالی حرم هستیم و سزاوار نیست که از محدودهی حرم (یا حرمت حرم) خارج شویم».
این جمله نشان میدهد که تا چه حد به مکانت و قدرتی که داشتند، تمسک میجستند. از همین جاست که احکامی را بدعت گذاشتند که پیش از آن نبود و انجام آن را بر خود واجب دانستند. [به عنوان نمونه] وقتی برای عبادت خلوت میگزیدند، از درهای خانهها وارد نمیشدند، و خیمههایی از چرم (14) را به عنوان سایه به ان قرار میدادند، زنان را لمس نمیکردند و بوی خوش و روغن را به کار نمیبردند و شیری ذخیره نمیکردند و گوشت نمیخوردند(15) آنان هم چنین مایل بودند، قوانینی را برای اهل حل [یعنی خارج از حرم] وضع کنند، از جمله میگفتند سزاوار نیست اهل حل خوراکهایی را که از خارج از حرم آوردهاند، بخورند .. به همین ترتیب بر آنان واجب کرده بودند که در لباس حمس (16) [ثیاب الحمس] طواف کنند و اگر آن را نمییافتند بدون لباس و عریان، طواف میکردند؛ مردان به همان صورتی که خداوند آنان را آفریده است و زنان محافظی تسمه مانند [و بریده بریده] بر خود میآویختند (17) و چنان که در صحیح بخاری نیز همین موضوع تأیید شده است(18).
هیچ بعید نیست در قراردادنِ این شرطها، یعنی تحریم کردن خوراکهایی که مردم از خارج به حرم میآوردند و طواف در لباس احمس، دلیل دیگری به جز حلال و حرام وجود داشته باشد... و مسلماً هدف اصلی، رواج خوراکیها و پوشیدنیهایی بوده است که [مردم مکّه] خود ترتیب داده بودند که در این صورت، چه دلیلی به جز استفادهی تجاری وجود دارد ... و آیا معیشت قریش- همان گونه که عمر میگوید- از راهی به جز تجارت در حج به دست میآمد؟
و پیامبر عریان طواف کردن را تحریم فرمود و آن در زمان قبل از حجه الوداع بود که فرمان داد تا میان مردمان ندا در دهند که بعد از آن سال دیگر هیچ مشرکی به حج نیاید و هیچ کس خانهی خدا را به صورت عریان طواف نکند (19) و هم چنین این آیه نازل شد که میفرماید: «خذوا زینتکم عند کل مسجد ... (20)»، (جامهی خود را در هر نمازی برگیرید...).
پی نوشت ها :
1. الآلوسی، بلوغ الارب فی معرفه أحوال العرب، ج3، ص 96.
2. ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج1، ص 314-315.
3. در مورد شنفری، ر.ک. الاغانی، ج21، ص 134-143.
4. معمولاً مردم روزگار جاهلی ماه محرم را صفر اوّل و صفر را صفر دوم میگفتند، دو صفر، و دو ربیع، و دو جمادی، و رجب و شعبان و رمضان و شوال و ذوالقعده و ذوالحجه، ... اگر در سالی میخواستند ماه حرام را حلال کنند، کسی که میخواست اعلام کند، کنار کعبه میایستاد و میگفت ای مردم من امسال ماه صفر اوّل یعنی محرم را به فراموشی سپردم و اعراب آن ماه را به حساب نمیآوردند و در واقع از شمار ماهها میکاستند و به ماه صفر و ربیع الاول، صفر اول و صفر دوم میگفتند ... (و به همین ترتیب) محرم [واقعی] را ذی الحجه میگفتند و در واقع در محرم حج انجام میدادند و باز [در سال بعد] آن ماهی را که انداخته بودند، از سرمی گرفتند [یعنی سال را طبق معمول دوازده ماه میگرفتند اما در واقع شروع سال جدید را از صفر میگرفتند] یعنی محرم را که اوّل صفر است حرام میدانستند و در واقع در سال دو مرتبه مراسم حج را انجام میدادند و باز یک ماه را به فراموشی میسپردند و به این ترتیب مراسم حج آنان پس از هر 24 سال باز به محرم میرسید (که در نتیجه مراسم حج در عمل ثابت نبود و در تمام ماهها اتفاق میافتاد). (برگرفته از کتاب اخبار مکّه، ص 147 و 148 و نیز ر.ک. تفسیر المیزان، ج9، ص 362 و حاشیهی تفسیر ابوالفتوح رازی، ج6، ص 29 و التفهیم بیرونی و حاشیه جلال همایی، ص 223).
5. ر.ک. فرهنگهای لغت.
6. السکری، دیوان جران العود، ص 26.
7. السیره، ص 29-30.
8. القالی، کتاب الامالی، ج1، ص 6-5.
9. سورهی9، آیهی 37، ر.ک. تفسیرالطبری و الکشاف.
10. السیره، ص 66.
11. تاج العروس، ج4، ص 132.
12. السیره، ص 126.
13. سورهی 2، آیهی 199.
14. منظور آن است که از سایه به انهای مویین که در درجهی پایینتری قرار داشت، استفاده نمیکردند.
15. تاریخ الیعقوبی، ج1، ص 298.
16. در موسم حج کسی که بر مسجدالحرام میرسید، «به افراد احمسی [افراد قریش ساکن حرم] میگفت چه کسی جامه و پوششی عاریه میدهد؟ اگر کسی از ایشان جامه ای به او عاریه میداد در آن جامه طواف میکرد وگرنه جامهی خود را بر مسجد میانداخت و برای طواف برهنه وارد مسجد میشد و هم چنان برهنه هفت بار گرد خانه طواف میکرد و میگفتند در جامههایی که در آن مرتکب گناه شدهایم، طواف نمیکنیم و چون طوافش تمام شد و برمی گشت میدید که جامهاش موجود است ... برخی از زنان ایشان تسمهها و بریدههایی از تهیگاه خود میآویختند و ظاهراً عورت خود را میپوشاندند.... اگر برخی اشخاص محترم ایشان [غیر از احمسی و غیر قریشی] ها را احترام میگذاشتند و اجازه میدادند با لباس [خود] طواف کند، دیگر برای او جایز نبود که آن لباس را هیچ گاه بپوشد یا از آن بهره ای ببرد و آن را کناری میانداخت و چنین جامه ای را «لقا» میگفتند و آن را بر مسجد میانداختند و هیچ کس به آن دست نمیزد تا از باد و باران و تابش آفتاب و زیر پای مردم پوسیده میشد». (نقل از اخبار مکّه، ص 146 و 147). به عبارت دیگر جامهی کسی که به طواف میآمد، حکم تابو پیدا میکرد و نه خود او و نه هیچ کس دیگر مجاز نبود بعد از مراسم حج از آن استفاده کند. به همین ترتیب خوراک و سایر ملزوماتی که از خارج از حرم وارد میشد، مشمول همین حکم میشد.
17. دکتر عبدالحسین زرین کوب نیز در این مورد مینویسد: «بزرگان قریش در مراسم حج برای خود امتیازاتی قایل بودند و گذشته از آن مقرر کرده بودند که هر زایر اولین طواف خود را باید در جامه ای انجام دهد که از اهل حرم گرفته باشد... نیز رسم کرده بودند که هیچ زایر غذایی که از خارج حرم آمده باشد نخورد. البته اعراب فقیر که نمیتوانستند جامهی خاص بخرند در حرم بی جامه طواف میکردند و از خون رفادت و سقایت قریش نیز غالباً بهره میبردند لیکن دیگران که از مال بی بهره نبودند، ناچار جامه و غذا از اهل حرم میخریدند و به آنها بها میدادند و بدین گونه حج کعبه برای قریش یک منبع عایدی محسوب میشد»، (تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 244).
18. السیره، ص 128.
19. صحیح البخاری، ج2، ص 200.
20. همان، ج2، ص 188.
21. سورهی 7، آیهی 31.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}