داور خانوادگی
نويسنده:جواد محدثي
منبع:پيام زن

اشاره :

در گذشته ، از « خانواده » به عنوان نهادی مقدس یاد کردیم و از سازندگیهای آن گفتیم و «معیارگرایی» را در انتخاب همسر ، به عنوان عامل ثابت و سلامت خانواده دانستیم و لحاظ کردن دیانت و نجابت را در ازدواج ، یک ارزش شمردیم. ویژگیهای همسر نمونه هم بحث شد . « منطقی بودن» هم به عنوان عامل جلوگیری از اختلافها و حل اختلافها دانسته شد . اینک به روشهای شایستۀ حل اختلافهای خانوادگی می پردازیم:

شعلۀ اختلاف

خیلی اوقات ، یک جرقه ، خانه ای ، خرمنی و کارخانه ای را به آتش می کشد و نابود می سازد . « اختلاف» ، جرقه ای است که گاهی در کانون یک خانواده می افتد و آن را تا مرز سوختن و خاکستر شدن پیش می برد. باید از پیدایش این جرقه ، که به شعلۀ خانمانسوز تبدیل می شود ، جلوگیری کرد و ریشۀ آن را در رفتار هر یک از دو شریک زندگی شناخت و خشکاند . اگر هم این آتش برافروخته شد ، پیش از گسترش دامنۀ آن ، باید در اولین فرصت آن را فرو نشاند و از در افتادن آن در همۀ ارکان زندگی جلوگیری کرد. اگر از دست خود زوجین کاری ساخته نیست ، ضرورتاً باید از بیرون کمک گرفت . مثل« آتش نشانی » که هنگام اشتعال یک خانه و ناتوانی افراد خانه برای فرونشاندن آتش ، به « امداد» خانواده می آید و نجات میدهد و شعله ها را خاموش می کند. طرفین اختلاف ، اغلب هر کدام می کوشند تا حق را به جانب خود بدانند و مشکل و علت اختلاف را به گردن دیگری بیندازند . از این رو تفاهم و صلح و سازش به دست نمی آید و نفسانیات و خودخواهی های انسان مانع از اعتراف به حق به سود طرف مقابل می شود. 

نیاز به « داور»

در صورت عدم تفاهم ، برای حل اختلافها گاهی نیاز به « داور » است ، داوری بی طرف ، دلسوز ، عاقل ، با تجربه و بی غرض. داوری که هر دو طرف ، برای او احترام قایل باشند و حرف و صلاحدید او را بپذیرند و به داوری او رضایت دهند . داوری که مورد رضایت طرفین باشد و به تعبیر فقهی : « قاضی تحکیم». اصل این کار ، بسیار پسندیده است و اگر کسی بتواند نقش« داور مصلح» را ایفا کند ، بزرگترین پاداش الهی را نصیب خویش ساخته است ، چون که در تعالیم اسلامی یکی از ثواب ترین و شایسته ترین کارهای خداپسند، « اصلاح» و آشتی دادن میان افرادی است که دچار فتنه و کدورت و قهر و دشمنی شده اند . « اصلاح ذات البین» در آیات قرآنی هم آمده است و خداوند ، مکرر به ایجاد آشتی و اصلاح میان مردم فرمان داده است . (1)امام صادق(علیه السلام ) فرمود: « صَدَقَةٌ یُحِبُّها اللهُ ، اِصلاحٌ بینَ الّناسِ اِذا تَفاسَدوُا و تَقارُبٌ بَینَهم اِذا تباعَدوُا»(2) صدقه ای که خداوند دوست می دارد ، آشتی دادن میان مردم است ، آنگاه که گرفتار تباهی شوند و نزدیک ساختن آنان به یکدیگر ، آنگاه که از هم دور شوند . حتی دروغ مصلحت آمیز برای حل اختلافات و ایجاد تفاهم و دوستی ، مجاز شمرده شده است . از این رو ، آنکه مسؤولیتِ « اصلاح » را می پذیرد و به عنوان داور بین دو طرف حضور می یابد ، یک نیکوکار راستین است . گاهی هم به دو قاضی و داور نیاز است ، دو نمایندۀ عاقل و فهمیده و مجرّب ، تا به حل مشکل بپردازند و صلح و صفا را دوباره برقرار کنند و ریشۀ کدورت و نزاع را بخشکانند . قرآن کریم نیز به چنین حکمیتی رأی داده است . تلاش از سوی این دو « قاضی خانوادگی » و اصلاح از سوی خدا . یعنی یک گام را اینان بر می دارند ، گام دیگر را خداوند با نزدیک ساختن دلها به یکدیگر و ایجاد مودت برمی دارد . گر چه دو طرف ، راضی به حکمیت و داوری می شوند و گر چه دو داور ، برای آشتی دادن تلاش می کنند ، اما دلها در قبضۀ قدرت خداست و او الفت آفرین است و این تلاش را سبب حصول توافق و هماهنگی می سازد. در قرآن کریم می خوانیم : « وَ اِن خِفتُم شِقاقَ بینهما فَابعَثُوا حَکماً مِن اهله و حکماً من اهلِها اِن یُریدا اِصلاحاً یُوَفِّقِ اللهُ بینَهما...»(3) اگر از نزاع و اختلاف میان آن دو ( همسران) بیم داشتید که به جدایی بیانجامد ، پس یک داور و حَکَم از سوی خانوادۀ مرد و داوری هم از سوی خانوادۀ زن انتخاب کنید و بفرستید ، اگر آن دو در پی اصلاح و آشتی بودند ، خداوند نیز میان آنان آشتی و توافق پدید می آورد . در این آیه چند نکتۀ زیبا به چشم می خورد :
«اول» : اینکه داور ، از خانواده باشد نه از بیرون و بیگانه ، تا اختلافات و اسرار خانوادگی به خارج درز نکند و آبروریزی نشود و نزاع داخلی آنان بر سر زبانها نیفتد. بعلاوه ، اقوام نسبت به مسایل فیمابین آنها ، آشناتر و به راه حل نیز واردترند.
«دوم»: آنکه واقعاً دو طرف ، در صدد اصلاح و رفع مشکل باشند، نه در حالت لجاجت و تعصب و یکدندگی و خودمحوری و خودخواهی ، که هر کدام بخواهد اثبات کند که حق با اوست و طرف مقابل اشتباه کرده یا گنهکار است و تقصیر اوست . در این صورت هرگز تلاش مصلحان و داوران به نتیجه نخواهد رسید.
«سوم» : آنکه«ارادۀ اصلاح» ، جدی باشد و طرفین به یک توافق و وحدت نظر برسند یعنی بزرگترها و ریش سفیدها و داوران خیرخواه و صادق و امین ، حرفهای آنان را بشنوند و دیدگاههای موکل خود را به طرف مقابل برسانند و نتیجۀ این صحبتها آن باشد که خود زوجین ، مشکل را حل شده ببینند و اختلاف ریشه کن شده باشد ، نه آنکه با سلام و صلوات و رودربایستی قرار دادن آنها و « مأخوذ به حیا شدن» و شرم حضور ، مسأله به ظاهر حل شود ، ولی ریشۀ اختلاف و غدۀ کدورت همچنان باقی مانده باشد . « تا ریشه به جاست ، درد درمان نشود.» آشتی و صلحِ دلخواه و ارادی ، پایدار است . و گرنه « آشتی تحمیلی»، سر پوش گذاشتن بر « شعلۀ خلاف و اختلاف» است ، که روزی از زیر خاکستر سر می کشد و برافروخته می شود . چنین داوری ، نباید مانند یک « مداوای سطحی» باشد و اصل غده باقی بماند و به تدریج رشد کند و صفای خانه را بر هم بریزد .
« چهارم» : علت اینکه قرآن ، توصیه به گزینش و داوری « دو قاضی » می کند ، برای اطمینان هر چه بیشتر به این است که هیچ ستم و اجحاف و حق کشی یا یک سویه نگری در قضیه پیش نخواهد آمد . وقتی دو طرف ، از خود سلب اختیار کردند و کار را به دو داور مطمئن و منصف سپردند ، روشن است که آنان به توافقی دست خواهند یافت و راه حلی ارائه خواهند کردکه به سود و صلاح هر دو جانب باشد.(4)« داوران خانگی» ، هم مسؤولیت دارند ، هم اختیار و قدرت تصمیم گیری و هم رأی و داوری آنان برای دو طرف اختلاف خانوادگی الزام آور و لازم الأتّباع است . تعیین چنین داورانی ، برای جلوگیری از تفرق و از هم پاشیدن خانواده هاست . وظیفۀ عموم مؤمنین ، فامیلها و وابستگان و حتی دستگاه قضایی و دادگستری آن است که تا می توانند با چاره اندیشی و تدبیر ، مانع تفرقه ، جدایی و طلاق شوند و ایجاد آشتی و وفاق را سرلوحۀ کار خویش قرار دهند . 

طلاق ، هرگز!

برخلاف آنچه در ابتدای بروز « اختلاف» و « ناسازگاری» به نظر می رسد ، طلاق ، تنها« راه حل » نیست . پیچیدگی بافت « روابط خانوادگی» و تأثیر و تأثرهایی که هر یک از « پیوستن» ها و « گسستن» ها برافراد می گذارد و جدایی ، آثار سوء اخلاقی و اجتماعی و تربیتی و معاشرتی بر هر دو طرف و وابستگان و فرزندان می گذارد ، سبب می شود که در بروز اختلافات ، طلاق را « بدترین راه حل » بدانیم. طلاق ، شاید آسانترین راه باشد ، ولی هرگز بهترین و عاقلانه ترین راه حل برای ناسازگاریها نیست ، بخصوص اگر در شرایط عصبانیت و خشم به آن اقدام شود . از این رو ، طلاق ، از منفورترین « حلال» های الهی به شمار آمده است . هر چند جایز است ، ولی بسیار ناپسند است . امام صاقد(علیه السلام ) فرمود: هیچ چیز ، از آنچه خداوند متعال آنها را حلال قرار داده است ، نزد او از « طلاق» ، منفورتر و ناپسندیده تر نیست . »: « ما مِن شیءٍ ممّا اَحَلَّهُ الله عز و جل اَبغَض الیه مِنَ الطّلاق...»(5) و در سخنی دیگر فرموده است : هیچ چیز نزد خداوند ، مبغوض تر و نکوهیده تر از خانه ای نیست که در اسلام ، با جدایی( و طلاق) خراب شود.(6) کودکانی که بی سرپرست ، یا محروم از محبت پدری یا مادری می مانند ، از نظر تربیتی مشکل پیدا می کنند و از نظر عاطفی دچار کمبود می شوند . اغلب نیز « نامادری» نمی تواند « خلأ عاطفِی» فقدان مادر را در کودکان بی پناهی که سایۀ شوم طلاق بر سرشان افتاده است ، پر کند. خود زن و شوهری هم که از هم جدا می شوند ، اغلب گرفتار بحرانها و مشکلات عجیب و فراوانی می شوند که قبلاً هرگز فکر آن را هم نمی کردند. اینجاست که خراب شدن خانه در اثر جدایی( که در حدیث آمده است) مصداق پیدا می کند. طلاق ، نوعی « آوار» است که بر سر افراد خانواده فرو می ریزد و بنیان خانواده را ویران می سازد . « خانه خرابی » در سایۀ طلاق ، یعنی این ! طلاق به خاطر ناسازگاری اخلاقی و عدم تفاهم ، یک مسأله است ، طلاق از سر هوس و تمایلاتِ نفسانی و تجربه کردن زنهای مختلف ، مسأله ای دیگر که زشت تر و ضد اخلاقی تر است . رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) می فرمایند: خداوند ، دشمن می دارد ( یا لعنت می کند) هر زن یا مردی را که ذوّاق و چشنده باشند( انّ الله عز و جَلَّ یبغَضُ ( او یلعن) کُلَّ ذَوّاقٍ مِنَ الرِّجال وَ کُلَّ ذوّاقَةٍ مِنَ النّساء)(7)یعنی ازدواج نه بر اساس بنیان نهادن یک کانون مستحکم و بی خلل ، و طلاق نه از سر ناسازگاری و عدم امکان ادامۀ زندگی مشترک و به عنوان آخرین راه حل ، بلکه بر اساس هوسرانی و تجربه کردنِ زنهای مختلف و شوهرهای متعدد . این گونه نگاه به زندگی ، به بازیچه گرفتن زندگی است . زندگیهای تلخ تر و شکننده تر پس از طلاق ، عبرت خوبی برای کسانی است که با بروز کوچکترین ناهماهنگی در زندگی ، پای طلاق را به میان می کشند . تا می توان ، با حسن نیت و به کمک داور بی طرف و داوران خانوادگی ، اختلافات را ریشه یابی و ریشه کن کرد ، چرا سخن از طلاق و جدایی؟

پاورقی ها:
1- انفال 3 ، نساء85 و 115 ؛ حجرات10 و بقره244.
2- اصول کافی ، ج2 ، ص209.
3- نساء، آیۀ 35.
4- این نکته در المیزان ، ج4 ، ص368 آمده است .
5- فروع کافی ، ج6 ، ص54.
6- وسائل الشیعه ، ج15 ، ص266.
7- میزان الحکمه ، ج5 ، ص547(به نقل از فروع کافی،6/54)