پادشاهی كیومرث
فردوسی داستانهای شاهنامه را كه از نبشتههای پهلوی به پارسی برگردانیده چنین آغاز میكند:
تاریخ ایران باستان در دست نیست. درست نمیدانیم كه آیین پادشاهی چگونه پدید آمده است. از گفتههایی كه از زبان پدران به گوش پسران رسیده، پژوهندگان چنین درمییابند كه كیومرث نخستین كسی بود كه راه و رسم شاهی را آغاز نهاد و هم او بود كه آیین لباس پوشیدن و غذا پختن به مردم آموخت.
سخنگوی دهقان چه گوید نخست *** كه تاج بزرگی به گیتی كه جست
كه بود آنكه دیهیم بر سر نهاد *** ندارد كس از روزگاران به یاد
مگر كز پدر یاد دارد پسر *** بگوید تو را یك به یك از پدر
كه نام بزرگی كه آورد پیش *** كرا بود از آن برتران پایه پیش
پژوهندهی نامهی باستان *** كه از پهلوانان زند داستان
چنین گفت كائین تخت و كلاه *** كیومرث آورد و او بود شاه
از او اندر آمد همی پرورش *** كه پوشیدنی نو بد و نو خورش
از این پس در شاهنامه میبینیم كه هر شاهی چیزی نو به مردم میآموزد. شهریار استاد و راهنمای گرانمایهای است كه آموزش و پرورش مردم و تا اندازهای پژوهش راههای نوی زندگی برعهدهی اوست. جهانداری شاه، یا یك نوع بهبود اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و آموزش و پرورش و پژوهش هماهنگی دارد.
كیومرث پسر هنرمندی داشت سیامكنام، و به او مهر فراوان میورزید. اما سیامك در نبرد با دیو آهرمن، كه دشمن كیومرث بود، كشته شد و از این روی كیومرث و مردم ایران سالی گریان و سوگوار شدند.
سروش فرخنده روزی در گوش كیومرث میسراید كه آه و ناله تا چند؟ به جای این زبونی و بینوایی سرت را بالا بگیر، زندگی میدان نبرد است. برو لشكرت را آماده كن و به كین سیامك كمر ببند و كار آهرمن را بساز:
درود آوریدش خجسته سروش *** كزین بیش مخروش و بازآر هوش
سپه ساز و بركش به فرمان من *** برآور یكی گرد از آن انجمن
از آن بدكنش دیو روی زمین *** بپرداز و پردخته كن دل ز كین
انتقام جویی و جنگ آوری از نكتههای بارز داستانهای باستانی شاهنامه است. این روش با اندیشهی درویشی و گذشت كه در كتب آیین بودا و مسیح و همچنین ادبیات عرفانی ما مندرج است چندان سازگاری ندارد. چنان كه كیومرث با دریافت الهام سروش، انتقام خون سیامك را وظیفهی یزدانی خود می پندارد:
وزان پس به كین سیامك شتافت *** شب و روز آرام و خفتن نیافت
كیومرث، هوشنگ فرزند گرانمایه و هوشمند سیامك را تربیت میكند و او را چون پسر و مشاور خود گرامی میدارد:
سیامك خجسته یكی پور داشت *** كه نزد نیا جای دستور داشت
گرانمایه را نام هوشنگ بود *** تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
به نزد نیا یادگار پدر *** نیا پروریده مر او را به بر
كیومرث هوشنگ را از پی كینجویی پدرش، آمادهی كارزار با آهرمن میكند. هوشنگ در كارزار آهرمن را از پای درمیآورد. وقتی این انتقام گرفته شد مثل این است كه دیگر كیومرث تكلیفی در این جهان نداشته باشد، مرگ او در داستان فرامیرسد:
چو آمد مر آن كینه را خواستار *** سرآمد كیومرث را روزگار
فردوسی در پایان این داستان شاهبیتی دارد كه در حقیقت نشانهی درخشندگی هنر شاعری خود اوست و از حد و مرز داستان نویسی بیرون است:
جهان سر به سر چون فسانه است و بس *** نماند بد و نیك بر هیچ كس
برخی از ساختارهای داستانها، كه از همان آغاز شاهنامه میتوان در نظر گرفت، چنین است:
1. شهریار مردی است نیرومند و عموماً دادگر و آموزگار، كار او پیشبرد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی كشور و برنامه ریزی و سازمان دادن است.
2. شاه فرزندی یا كسی دارد كه بسیار به او مهر میورزد.
3. شاه دشمنی هم دارد كه فرصت مناسبی میجوید تا به زور یا به حیله شخص مورد مهر شاه را نابود كند.
4. سروش كه نمایندهی نیروی آسمانی است، هنگام ضرورت، شاه دادگر را راهنمایی میكند.
در داستانهای شاهنامه معمولاً شاه دادگر گوش به فرمان سروش و شاه بیدادگر گوش به آهرمن و جادو میسپارد.
5. شاه به كمك فرزند یا بازماندهی كسی كه بیگناه كشته شده بود دشمن درندهخوی را به سزای تبهكاریاش میرساند و او را نابود میكند.
6. با این كه شاه دادگر از روی عدالت رفتار كرده و انتقام به حق كشیده، باز طبق موازین طبیعی خودش هم رفتنی است. پادشاه میمیرد و یا تاج را، كه علامت نیرو و قدرت و حیات شاهی اوست، به دیگری میسپارد و یا از وی به زور میگیرند.
این ساختار (1) در ذهن فردوسی مانند یك آیین نامه و فرمول ریاضی نقش بسته است. در سرتاسر شاهنامه كم و بیش مهرههای شطرنج بر همین منوال بازیگری میكنند و آشنایی با بازی این مهرهها در تجزیه و تحلیل این اثر ادبی بزرگ ضروری است.
میزان شور و احساس فردوسی را، تقریباً در هر داستان میتوان تشخیص داد. نخست شاه را با خرد و رای و اندیشه بر تخت مینشاند. بعد موضوع بستگیهای انسانی و اجتماعی را پیش میآورد. آنگاه در رزم و كین جویی غرق میشود، بدیها را پاداش میدهد، سرداران و پیلها و اسبها را به خاك میكشاند و پیادههایی را از نو فرزین میكند. سرانجام، حدیث پند و عبرت و حكمت میگوید و اندوههای درونی خود را از بیاعتباری جهان آشكار میسازد، و باز عرصه را برای بازی شطرنج دیگری آماده میكند.
پینوشتها:
1.structure
منبع مقاله :رضا، فضل الله، (1389)، نگاهی به شاهنامه: تناور درخت خراسان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}