رمز و راز شادابی و نشاط در جوانی
رمز و راز شادابی و نشاط در جوانی
منبع:ديدار آشنا
به عنوان اولین سؤال تعریف شما از جوان و جوانی چیست؟
قاعدتا ما از نظر علمی یك سن تقویمی داریم، سن تقویمی همان است كه شناسنامه مشخص كننده آن است، كی به دنیا آمدهایم و اكنون چند ساله هستیم؟ و یك سن عقلی داریم كه این میزان و معیارها و شاخصهای عقلی را در ما مشخص میكند، كه ممكن است كسی در پنجسالگی به رشد عقلی برسد، كسی در بیستسالگی به رشد عقلی برسد، كسی در چهل سالگی به رشد عقلی برسد و ممكن است هیچگاه به رشد عقلی نرسد. «الكسیس كارل» یك مطلبی را مطرح میكند راجع به سربازان امریكا كه میگوید: حدود 50% سربازان امریكایی سن عقلی آنها بین 11 و 12 سال استیعنی از نظر عقلی كودك اند و یك سن روانی داریم كه این مربوط به شاخصههای روانی است كه این شخصی كه ما مطرح میكنیم چه مقدار شادابی روانی دارد یا افسردگی روانی دارد.جوانی بیشتر مربوط به شادابی و نشاط روانی است; یعنی جوان كسی است كه شادابی شایسته و بایسته روانی داشته باشد، نشاط داشته باشد و انرژی و نیرومندی جوانی داشته باشد. از این جهت ممكن است كسی زودتر از سن تقویمیاش پیر بشود. مثلا همان پدیدهای كه اكنون در دنیا متداول است و در زمان قدیم هم گاه گاه بوده است كه از آن تعبیر كردند به پیری زودرس و یك كسی ممكن است این شادابی و نشاط و انرژی را نگه بدارد و این یك پدیده دیگری استبه نام «جوانی پایدار».
یعنی چه بسا پیری كه جوان باشد و جوانی كه پیر باشد.
بله. بنابراین، ما نمیتوانیم جوانی را با سن تقویمی مرزبندی كنیم. بیشتر جوانی مربوط به سن روانی و شادابی و نشاط روانی است و انرژیهایی كه جوان دارد. مسلما در معارف اسلامی هم كوشش شده برای پایداری جوانی، یعنی «جوانی پایدار» و مبارزه با پیری زودرس كه امروز یكی از پدیدههای مهم جهانی است.آیا معنای فرمایش شما این نیست كه وقتی گفته میشود: «اهل بهشت جواناند» منظور روح جوانی است؟
درست است كه اهل بهشت روح و روان شادابی دارند، «هم فی شغل فاكهون». ولی مسلما از نظر فیزیكی و فیزیولوژی هم جوان خواهند بود.چطور میشود به این جوانی پایدار رسید و جوان ماند؟
ما باید ببینیم عوامل پیری زودرس چیست؟ چه چیزهایی پیری میآورد؟ یا اینكه چه چیزهایی پیری زودرس میآورد؟ مردم فكر میكنند تنها چیزی كه پیری میآورد و انسان را به فصل پیری میرساند، فقط گذشت زمان است ولی جدا از گذشت زمان، چیزهای دیگری هم مطرح شده كه اینها انسان را دچار پیری میكند مثلا در روایت هست كه: غم و غصه و یا به تعبیر دیگر، افسردگی، نصف پیری استیا وامداری انسان را پیر میكند. ازدواج با پیر زن، انسان را پیر میكند، از پله بالا رفتن انسان را پیر میكند، زندگی در جاهای نمناك انسان را پیر میكند. مهمترین شاخصه پیر شدن غیر از زمان، غصه است. آنچه كه امروزه از آن به نام «افسردگی» یاد میكنند. این افسردگیها انسان را پیر میكند و انسان را دچار پیری زودرس میكند و این غیر از عامل زمان است. هم در تاریخ كهن و هم در تاریخ جهان نقل كردهاند كه این افسردگیها چه آثار فیزیكی و فیزیولوژیكی دارد. در جنگ جهانی دوم، آلمانها یك زن جوان را به عنوان جاسوس گرفتند و او را در سلول انفرادی زندان كردند كه متخصصان و كارشناسان در امور جاسوسی او را محاكمه كنند. وقتی در سلول انفرادی را گشودند او را نشناختند، یعنی همه نگهبانان خیال كردند كه دولت انگلیس با یك شگرد پیچیدهای جاسوس جوان را با یك پیر زن عوض كرده، نمیدانستند كه فشار غم و اندوه ناگهانی، او را پیر كرده و حتی موهایش را سپید كرده است. همین سفیدمویی یك عارضهای است كه در زمان پیری رخ میدهد، میشود بر اساس غم و غصه در زمان جوانی هم پدید بیاید یا مثلا یكی از شاخصههای پیری ضعف است. كمبود پروتئین، ویتامین، كلسیم، فسفر و همه ضعفهایی كه در تغذیه ما هست ممكن است در دوران جوانی رخ دهد.در واقع افسردگی عامل اصلی از بین رفتن جوانی است؟
بله، شكی نیست.استاد! خیلی از اولیای خدا، بسیاری از ثمرات ریاضتهای خود را مدیون دوران جوانی میدانند. مگرچه خصوصیتی در این برهه از زمان عمر آدمی وجود دارد؟
یك فصل حساس و سرنوشتساز زندگی ما، در دوران جوانی است. ویژگیهای دوران جوانی چند چیز است: اول اینكه انسان در جوانی به اوج زیباییاش میرسد، یعنی فصل جوانی فصل جمال انسان است. جلوه جمال انسان در جوانی است. هر كس متناسب با زیباییهای خودش، بعدها دچار فرسودگی، شكست، ضعف اندام، ریزش مو، ریزش دندانها و امثال اینها میشود. مسلم است كه جوانی خودش به عنوان یك قدرت و یك دارایی كه همان زیبایی باشد، یك سری آفتهای ویژه خودش را دارد. در این زمان است كه جوان به جهت زیباییهایی كه دارد معشوق واقع میشود.دومین ویژگی دوران جوانی این است كه دوران جوانی، فصل طوفانها و تندرهای حساس و تند غرایز هم هست; یعنی فصلی است كه انسان شدیدا احتیاج دارد به كنترل غرایزش كه در صورت كنترل، سرنوشتساز و در صورت عدم كنترل سرنوشتسوز است.
سومین ویژگی جوانی این است كه دوران بروز عواطف هم هست; یعنی همانطوركه غرایز در جوانی طوفانی میشوند، عواطف انسان هم اوج میگیرد. فصلی است كه انسان دوست دارد محبت كند و مورد محبت واقع شود. فصل دوستیابیهای انسان است و چون فصل دوستیابیهای انسان است، اگر معیارهای خاص برای گزینش دوست نداشته باشد، میتواند دوست او سرنوشتسوز باشد و اگر معیارهای خاصی برای انتخاب دوست داشته باشد و دوستسالم و درست انتخاب كند، میتواند برایش سرنوشتساز باشد.
همچنین جوانی فصل توانمندی و قدرتمندی انسان است. این فصل است كه انسان قدرت دارد و در اوج توانایی جسمی است و فصل كار و تلاش اوست. از این جهت، در روایات آمده است كه روز قیامت نمیگذارند كسی قدم از قدم بردارد تا اینكه سؤال میكنند از «عمره فی ما افناه» از او میپرسند كه عمرش را در چه چیزهایی تباه ساخته است. بلافاصله از او سؤال میكنند كه جوانیاش را در كجا گذراند؟ با اینكه جوانی قسمتی از عمر است ولی یكبار سؤال از عمر میكنند و یكبار از جوانی. چون جوانی بخش سرنوشتساز انسان است. جوانی اوج كارآیی مغزی انسان هم هست; یعنی نه تنها توانمندیهای فیزیكی دارد، بلكه از نظر فكری و عقلی نیز كارایی ذهن او بسیار بالاست، یعنی حافظهاش بسیار خوب مطالب را میگیرد و درك میكند ولی در دوران پیری ضعف در همه قلمروهاستحتی ضعف حافظه. لذا روایت میفرماید: «العلم فی الصغر كالنقش فی الحجر و العلم فی الكبر كالنقش فی الماء»; یعنی علم در كودكی همچون نگار بر سنگ است ولی در پیری همچون نقش بر آب است.
و در روایتی دیگر هست كه فرشتهای هست كه شب همه انسانها را خطاب میكند در همه سنین: با سالمندان سخنی دارد، با میانسالان سخنی و با جوانها هم سخنی. و سخنی كه این فرشته هر شب به جوانان میگوید این است: ای بیستسالهها! تلاش كنید. یعنی فصل تلاش است، فصل كوشش است. چون فصل قدرتمندی انسان است. مساله دیگر اینكه، در جوانی اشتغالات انسان كمتر است و اینكه اشتغالات كمتر است تمركز بیشتری دارند و میتوانند رشد بیشتری در بعضی قلمروها پیدا كنند.
همانطور كه فرمودید: یكی از خصوصیات جوان، گرایش به دوستیابی است. ملاك یك «دوست» از منظر آیات و روایات چیست؟ و راههای كشف چنین دوستی كدام است؟
ملاكهای مختلفی در آیات و روایات برای دوست آمده است. چون نقش سرنوشتسازی دارد و گاهی دوست، انسان را جهنمی میكند. در قرآن كریم، كه سخنان اهل دوزخ را نقل میكند، بعضی از جهنمیها میگویند: «یا لیتنا لم اتخذ فلانا خلیلا» میگویند: ای وای! كاش ما فلانی را به دوستی برنگزیده بودیم. بعضی معیارها بسیار بلند است مانند اینكه دوستشما باید شما را به یاد خدا بیندازد و این معیارهای قابل پیجویی است و در جامعه خیلی ساده انسان میتواند بفهمد، اگر كسی در قلمرو اخلاق و قلمرو دین و قلمرو معنویت قرار دارد، این شایستگی دارد برای اینكه انسان او را به عنوان دوستبرگزیند: دوست تو از تو به بایدتا تو را عقل و دین بیفزاید
یا سعدی میگوید:
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
و یا شاعر دیگری میگوید:
دوستی با مردم دانا زرین كوزهایست
بشكنند ور نشكنند بازش توان ساختن
دوستی با مردم نادان سفالین كوزهایست
بشكنند ور نشكنند دورش توان انداختن دوستی با مردم مؤمن، دانا، عاقل مناسب است و در معیارهای دوستگزینی روایت هست كه با افراد فاسق، شهوتپرست و هوسباز دوست نشوید، با انسانهای احمق دوست نشوید، با انسانهای متملق و چاپلوس دوست نشوید، با انسانهای ریاكار و دروغگو دوست نشوید. و از آن طرف معیارهای دوستخوب مشخص است; دینمدار بودن، عاقل و حكیم بودن و ...
جناب استاد! یكی از سؤالاتی كه برای بعضیها مطرح میشود این است كه چطور میتوان شور و نشاط جوانی را با خودسازی اخلاقی جمع كرد و اصلا آیا قابل جمع هستند؟
همان نشاط، قدرت و انرژی كه جوانان دارند، همان نشاط و قدرت را اگر در قلمرو معنویات قرار بدهند زودتر از پیران آنها را به سلوك معنوی و مقامات معنوی میرساند و این مكرر در طول تاریخ تجربه شده است. جوانان واصل و جوانان سالك در تاریخ بسیار داشتهایم. آن شهادت كه در تاریخ اسلام مطرح بوده و تاكنون ادامه داشته عمدهاش در جوانان بوده است; یعنی اگر بخواهیم تاریخ شهادت را بررسی كنیم و شهادت را به عنوان یكی از اوجهای تكامل انسانی، به عنوان اوج ایثار، فداكاری، خودساختگی و خودباختگی و به عنوان اوج تطهیر مطرح كنیم; از صدر اسلام یعنی از جنگ بدر تا پایان تاریخ; یعنی جنگی كه امام زمان (عج) خواهند داشت عمده شهیدان ما جوانان ما هستند. این نشان میدهد كه همان انرژی سرشار و نشاط فیزیكی را اگر در قلمرو معنویات قرار دهند بسیار سریع به هدف میرسند.سؤالی كه برای بسیاری از جوانان دیندار ما مطرح است، این است كه وجود یك مرشد و استاد تا چه حد برای آنها ضروری است؟
در بعضی از احادیث آمده است كه انسان نیاز دارد به «حكیم یرشده» حكیمی كه او را ارشاد كند. بی شك یك مربی و یك معلم و یك انسان خود ساخته و صالح و سالك اگر زندگی انسان را زیر نظر بگیرد و انسان را تربیت كند، بی تردید انسان زودتر و بهتر و عالیتر به مقصد میرسد. زمین تا آسمان تفاوت است; بین باغی كه باغبان دارد و باغی كه باغبان ندارد. ولی اگر چنین استاد سالك و صالحی پیدا نشد، انسان واجبات را آنچه میداند عمل كند، خداوند به او آنچه را كه نمیداند میآموزد. اگر ما آنچه را از واجبات میدانیم عمل كنیم و آنچه از محرمات میدانیم ترك كنیم، آنچه را كه نمیدانیم به ما میآموزند. مشكل ما این است كه آنچه میدانیم عمل نمیكنیم و دنبال استاد سالك هم هستیم، و تجربه هم شده است كسانی كه به آنچه میدانستهاند عمل كردهاند و عطش وجودی در آنان برای پیمودن راه بیشتر باشد و ظرفیت هم برای پیمودن مراحل بالاتر داشته باشند، خدای متعال از باب «قانون لطف»، برای او استاد میفرستد.اگر امكان دارد چند توصیه در قالب جملاتی كوتاه برای جوانان داشته باشید.
1- جوانان عزیز، جوانی طلاییترین فصل زندگی است هر لحظهاش را غنیمتشمارید.2- هر دوستی یا زندگی ساز استیا زندگی سوز، ببین دست در دست چه كسی داری.
3- پیری با انبوه اندوههایش در پیش است، ببین چه توشهای ذخیره كردهای.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}