ادبیّات عرب جاهلی
مبدء عصر جاهلیت را که بطور تحقیق معلوم نیست، معمولاً از حدود صد و پنجاه سال قبل از ظهور اسلام می گیرند. و بعضی این عصر را برای اینکه از عصرهای مقدم بر آن، مشخص و ممتاز باشد عصر جاهلیت ثانیه و عصرهای مقدم
نویسنده: احمد بهمنیار
اوضاع اجتماعی
مبدء عصر جاهلیت را که بطور تحقیق معلوم نیست، معمولاً از حدود صد و پنجاه سال قبل از ظهور اسلام می گیرند. و بعضی این عصر را برای اینکه از عصرهای مقدم بر آن، مشخص و ممتاز باشد عصر جاهلیت ثانیه و عصرهای مقدم بر آن را که اطلاعات صحیح و مرتبی از آن در دست نیست، عصر جاهلیت اولی می نامند.در این عصر سکنه ی جزیرة العرب به دو تیره ی عدنانی و قحطانی، و هر تیره بقبایل و عمارات و بطون و افخاذ و فصائل و عشایر تقسیم می شدند. این طوایف باستثنای معدودی
سکنه ی بلاد و قصبات (مکه و مدینه و طایف و بلاد یمن) عموماً چادر نشین و از دنیای متمدن دور و از دانش و هنر بی بهره بودند. عقیده ی اغلب ایشان بت پرستی و معاش آنها از تربیت شتر و اسب و سایر حیوانات اهلی بود. هر طایفه و قبیله، خود را مستقل و آزاد می خواست و بواسطه ی تمایل بخود سری که از افکار محدود ناشی بود هیچگاه با یکدیگر متحد و بر یک حکومت مجتمع نمی شدند و پیوسته با یکدیگر در زد و خورد و جنگ و ستیز بودند، و ریختن خون و ربودن اموال و اسیر ساختن زنان و کودکان یکدیگر را نوعی از دلاوری و مردانگی می دانستند و در اشعار خود بدان می بالیدند. زبان عمومی ایشان عربی بود که از لغات راقیه و متصرفه و یکی از شعب و فروع السنه ی سامی بشمار می رود، ولی هر قبیله و طایفه لهجه و اصطلاحات مخصوص داشتند، و از بین آنها لهجه و لغت قریش فصیح تر و وسیعتر بود. چه قریش در مکه که زیارتگاه عموم قبائل بود سکنی داشتند و در معاشرت با قبائل و طوایف مختلف بعضی لغات آنها را که مورد احتیاج و مطابق با ذوقشان بود می گرفتند و در تکلم بکار می بردند، و بدین جهت زبان این قبیله روز بروز وسیع تر و فصیح تر می شد. خواننده و نویسنده در میان عرب کم بود، لیکن شاعر و خطیب بسیار داشتند و به این دو صنف اهمیت بسیار می دادند. عموماً دارای منطق فصیح و طبع موزون و حافظه ی قوی بودند. افکار و احساساتشان از حدود زندگانی محدودی که داشتند تجاوز نمی کرد، و کلامشان که نماینده ی آن افکار و احساسات بود بدو قسم نظم و نثر تقسیم می شد:
نظم
سخن منظوم را در توصیف شتر و اسب و جانوران بیابانی و مناظر و اوضاع طبیعی و مفاخرت مبانساب و کثرت عده و مباهات بقتل و غارت و غلبه بر خصم و بالیدن بجوانمردی و اطعام مهمان و اکرام همسایه و پناهنده و مدح و قدح و رثاء اشخاص و بعض نصائح و حکم اخلاقی که فهم و ادراک آن تقریباً فطری بود، و امثال این معانی بکار می بردند. از احساسات عاشقانه ی خود غالباً به یاد کردن منزلگاه دلدار و گریستن بر آثار و اطلال دیار تعبیر می آوردند، در مدح و توصیف و بیان احساسات مبالغه نمی کردند و بهترین اشعار آنرا می دانستند که مضمونش صادق تر و بحقیقت نزدیکتر بود. فکر آنها از ایجاد معانی لطیف که ادراک آن محتاج بتأمل باشد عاجز و از بهم پیوستن معانی مطابق نظم و ترتیب طبیعی یا منطقی قاصر بود. معانی را در نهایت سادگی و بساطت ادا می کردند و در یک قصیده چندین مرتبه بی رعایت تناسب و حسن تخلص از مطلبی بمطلب دیگر می رفتند. برای ترکیب جمله های شعری در بند سهولت و خوشی آهنگ و نغمه ی الفاظ نبودند و از کلمات آنرا اختیار می کردند که با معنی مقصود مطابق تر بود، و بدین جهت در اشعار آنها کلمات خشن و غلیط بسیار دیده می شود. در گفتن شعر از تصنع و تفنن در الفاظ و معانی خبر نداشتند و از انواع بیان بتشبیه و کنایهمایل تر بودند و تشبیهات آنها عموماً ساده و طبیعی بود. از خصائص شعر جاهلیت متانت و استحکام ترکیب و خالی بودن از حشو و زوائد و جعل معترضه و لغات و اصطلاحات علمی و فنی دیگر قلت الفاظ غیرعربی (معرّب) و دیگر غرابت الفاظ است که در شعر چادرنشینان (اهلَ و بَر) بیشتر از شعر
سکنه ی بلاد (اهل مدر) وجود داشت و این غرابت را در اشعار جاهلیت مُخل بفصاحت نمی شمرند، زیرا الفاظ غریبه ی آن اشعار در زمان و نزد اهل خود معمول و متداول بوده و بعدها در موقع اتحاد قبائل و یکی شدن لغات و لهجه های مختلف، متروک و مهجور شده و در ردیف الفاظ غریبه درآمده است.
نثر در جاهلیت
نثر در جاهلیت، سوای نثری که در محاوره و مخاطبه بکار می رفت، عبارت بود از خطب و وصایا و امثال و عبارات مسجع که بکاهنان نسبت می دادند و یا در خصوص ستارگان و تأثیر انواع تلفیق می کردند. اعراب جاهلیت خطب و وصایا را از جمله های کوتاه و مسجع و جمله ها را از الفاظ سهل و ساده بهم می بستند و در ایراد مطالب و معانی نظم و ترتیبی را که حاکی از فکر منطقی باشد منظور نمی داشتند و خطیب یا ناطق آنها گاهی جمله های اخلاقی را بی رعایت ترتیب معانی پشت سر هم یاد می کرد، و این غالباً در وقت هنرنمائی و اظهار فصاحت و بلاغت در سخن بود. و اما امثال جاهلیت، که تشخیص آن از امثال عصرهای بعد خالی از اشکال نیست، بدو قسم حکمی و تمثیلی تقسیم می شود، و از حیث لفظ و معنی مثلهای حکمی شبیه به جمله های معموله در خطب و وصایا و مثلهای تمثیلی شبیه باشعار است. و اما سجع کاهنان و انواء، سخنانی مرکب از جمله های بسیار کوتاه و مسجع بود که از حیث خشونت یا لطافت و غرابت یا وضوح الفاظ متوسط بین شعر و خطابه محسوب می شود.خلاصه سخن آنکه آثار نظم و نثر عربی که از زمان جاهلیت باقی می باشد، هم از حیث لفظ و هم از حیث معنی نماینده ذوق و فکر و احساس عربی و حاکی از اوضاع و احوال زندگانی اجتماعی عرب است، و عنوان ادبیات عربی را بطور حقیقت جز بر آنها اطلاق نمی توان کرد.
منبع مقاله :
بهمنیار، احمد؛ (1383)، صاحب بن عباد (شرح احوال و آثار)، تهران: مؤسسه ی و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}