نویسنده: عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر
بازنویسی: مهرداد آهو



 

 داستانی از داستان های قابوس نامه

روایت کرده‌اند که در زمانی نه چندان دور و در شهری کوچک عده ای از عیاران جوانمرد نشسته بودند و مشغول صحبت با یکدیگر بودند که مردی را دیدند که وارد آن مکانی که انها بودند شد و سلام کرد و بعد از احوالپرسی گفت: من فرستاده جمعی از عیاران خراسان بزرگ هستم. آنها به شما بسیار سلام رساندند و گفتند: به ما خبر رسانده اند که جمعی از عیاران جوانمرد در این شهر زندگی می‌کنند که بسیار جوانمرد و عالم هستند. ما می‌خواهیم چند سوال از آنها بپرسیم و اگر جواب دادند آنها را جزء عیاران جوانمرد خود قبول داریم و در همه جا شما را معرفی می‌کنیم و به خوبی و نیکی یادتان خواهیم کرد و اگر جواب نداند، ما آنها را جزء عیاران نخواهیم دانست و از آنها دوری می‌کنیم و در همه جا از آنها بد می‌گوییم و آنها را درغگو می‌پنداریم.
اما ای دوستان اگر مایل باشید همین حال سوال را مطرح می‌کنم و سوال آنها این است که جوانمردی چیست؟ و ناجوانمردی چیست؟ و میان جوانمرد و ناجوانمرد چه فرقی وجود دارد؟ و سوال آخر این که اگر عیاری بر سر راهی نشسته باشد و ببیند که مردی با عجله از روبروی او فرار می‌کند و بعد از مدتی دیگری با شمشیری در دست از پی او می‌آید و آن مرد شمشیر بدست که در تعقیب مرد اول است از عیار بپرسد که مردی را دیده‌ای که از اینجا گذشته باشد و اگر گذشته است به کدام طرف رفته است، آن عیار باید چه جوابی دهد؟ اگر بگوید که آری و به فلان طرف رفته که سخن چینی کرده و کار خطایی است و اگر نگوید و یا دروغ بگوید که باز هم کار خطا و اشتباهی است، پس چه باید بکند. زیرا در هر دو مورد کاری کرده که از مرام عیاران بدور است. بعد از تمام شدن صحبتهای مرد، عیاران آن شهر کوچک به یکدیگر نگاه کردند تا کسی جواب سوالها را بگوید.
بعد از مدتی کوتاه از میان آنها، مردی که نامش فضل همدانی بود برخاست و گفت: من جواب تمام اینها را می‌دانم، پس همه به هم گفتند: بگو، که ما همه آماده شنیدن هستیم. او گفت: جواب سوال اول اینکه جوانمردی چیست؟ آن است که هر چه بگویی انجام بدهی و فرق میان جوانمردی و ناجوانمردی آن است که صبر و بردباری پیشه سازی و حلیم و صبور باشی و ناجوانمردان اینگونه نیستند.
اما جواب آن عیار که بر سر راه نشسته بود که چه باید بگود. او باید از آنجائی که نشسته بود برخاسته و چند قدم آن طرف تر برود و آنجا بنشیند و هرگاه که آن مرد از او سوال کرد که آیا فلانی را دیدی و اگر دیدی از کدام طرف رفته؟ اول باید بگوید تا وقتی که من اینجا نشسته ام کسی از اینجا عبور نکرده است و من تا زمانی که اینجا هستم کسی را ندیدم که از اینجا بگذرد. تا هم راست گفته باشد و هم سخن چینی نکرده باشد و جان آن مرد نیز نجات پیدا کرده باشد.
پس آن فرستاده به او آفرین گفت و به شهر خراسان بازگشت و به دوستان خود اطلاع داد و از آن پس عیاران جوانمرد آن شهر در همه جا مشهور و معروف شدند و همه انها را می‌شناختند.
منبع مقاله :
مهرداد، آهو؛ (1389)، 62 داستان از (کلیله و دمنه- سیاستنامه- مرزبان نامه- مثنوی معنوی- تحفةالمجالس- سندبادنامه- قابوسنامه- جوامع الحکایات- منطق الطیر)، تهران: انتشارات سما، چاپ سوم