برداشتهایی از بیانات امام خمینی (ره)
اسلام عامل مجد مسلمانان و حل مشکلات آنها
گردآورنده: موسسه فرهنگي هنري قدر ولايت
اگر سران کشورهاي اسلامي از اختلافات داخلي دست بردارند و با اهداف عاليه اسلام آشنا شوند و به سوي اسلام گرايش پيدا کنند، اينگونه اسير و ذليل استعمار نميشوند.
اين اختلافات سران کشورهاي اسلامي است که مشکله فلسطين را به وجود آورده نميگذارد حل شود. اگر هفتصد ميليون مُسلم، با اين کشورهاي عريض و طويل، رشد سياسي داشتند و با هم متحد و متشکل شده در صف واحد قرار ميگرفتند، براي دولتهاي بزرگ استعمار ممکن نبود که در ممالک آنها رخنه کنند تا چه رسد به مشتي يهود که از اعمال استعمارند. (1)عوامل و ايادي استعمار که ميدانند با آشنايي ملّتها بخصوص نسل جوان تحصيلکرده به اصول مقدسه اسلام، سقوط و نابودي استعمارگران و قطع دست آنان از منافع ملّتها و کشورهاي استعمار شده قطعي خواهد بود، به کارشکني پرداخته و ميکوشند که با سمپاشيها و مشوب ساختن اذهان و افکار جوانان، از جلوهگر شدن چهره تابناک اسلام جلوگيري نمايند و با عناوين فريبنده و مکتبهاي رنگارنگ، جوانان ما را منحرف سازند. بر شما جوانان مسلمان لازم است که در تحقيق و بررسي حقايق اسلام در زمينههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و غيره، اصالتهاي اسلامي را در نظر گرفته و امتيازاتي که اسلام را از همه مکاتب ديگر جدا ميسازد فراموش نکنيد. مبادا قرآن مقدّس و آيين نجاتبخش اسلام را با مکتبهاي غلط و منحرف کنندهاي که از فکر بشر تراوش کرده است خلط نماييد.
بايد توجّه داشته باشيد تا روزي که ملّت اسلام پايبند به اين مکتبهاي استعماري ميباشد يا قوانين الهي را با آن مقايسه ميکند و در کنار هم قرار ميدهد، روي آسايش و آزادي نخواهند ديد.
و اين مکتبهايي که از چپ و راست به ملّت اسلام عرضه ميشود فقط براي گمراهي و انحراف آنان است و ميخواهد مسلمانان را براي هميشه خوار و ذليل و عقبمانده و اسير نگه دارند و از تعاليم آزاديبخش قرآن کريم دور سازند.استعمار چپ و راست، دست به دست هم داده براي نابودي ملّت اسلام و کشورهاي اسلامي کوشش ميکنند، و در راه اسير کردن بيشتر ملّتهاي مسلمان و غارت سرمايه سرشار و منابع طبيعي آنان با يکديگر سازش کردهاند. (2)
دستهاي ناپاک اجانب، مسلمين را از يکديگر جدا کردند، تفرقه بين مسلمين انداختند تا استفاده کلان خودشان را بکنند و ذخاير ملي و معنوي ما را به تباهي بکشند. اين عصر، عصري نيست که مسلمين بنشينند و نگاه کنند تا آنها را چپاول کنند. عصري است که بايد همه مسلمين قيام کنند و دست اجانب را از ممالک خود دور کنند. مسلمين بايد همه با هم، در صف واحد، با اجانب مبارزه کنند و حقوق پايمال شده خودشان را بگيرند و دست استعمار غارتگر را از ممالک خود قطع کنند. دولتهاي اسلامي بايد در خدمت ملّتها باشند نه خداي نخواسته در خدمت اجانب.دولتها از سرنوشت محمدرضا پهلوي عبرت بگيرند؛ از پشت کردن به اسلام عبرت بگيرند. پشت کردن به اسلام و رو آوردن بر اجانب، همين عاقبت را دارد. (3)
اسلام براي همه کشورها يک آرماني است که در آن همه چيز هست. لکن تبليغات خارجي و دنبال آن هم تبليغات داخلي، اسباب اين شد که ملّتهاي ما را از اسلام جدا کردند و دولتهاي ما را هم جدا کردند و معالأسف تبليغات به طوري شد که جوانهاي شرق تمام آمالشان را به تحقق معاني غربي خرج کردند؛ و تمام حيثيت ملي خودشان را، بعض از جوانهاي ما، فداي غرب کردند.
و اين يک شکست روحي بود که براي ما از همه شکستهايي که داشتيم بالاتر بود. نظر ما به اقتصاد نيست، مگر به طور آلت. نظر ما به فرهنگ اسلامي است که اين فرهنگ اسلامي را از ما جدا کردند و غرب در شرق آنطور نفوذ کرد که شرق خودش را باخت، و محتواي بسياري از جوانهاي ما را گرفت. اما ما گمان ميکنيم که بايد تمام ملّتها و دولتها توجّه خودشان را به اين نقطه نظر منعطف کنند که اين شکست روحي را از ملّتها جدا کنند و گمان نکنند جوانهاي ما که هرچه هست، در غرب است، و خودشان چيزي ندارد. (4)ما بايد ببينيم که چه شد که اسلام در صدر اوّل با يک جمعيت کمي و با يک دست خالي، که هيچ ساز و برگ جنگي نداشتند، قريب نيم قرن گذشت و معموره را فتح کردند، و چه شد که مسلمين بعدها با اينکه جمعيتهايشان خيلي زياد و ساز و برگ جنگي هم دارند و از حيث ذخاير هم غني هستند و معذلک همه چيزشان را از دست دادهاند. اين چه شد که آنها آنطور، و ما اينطور؟
علّت اين است که در صدر اسلام افرادي که با رسول الله (ص) بيعت کردهاند و افراد کمي بودهاند، لکن متعهّد به مسلک خودشان و معتقد به اسلام و براي آنها مطرح نبود اينکه زندگي بکنند، ولو با هر ذلّت و زحمت، اينها شهادت را براي خودشان سعادت ميدانستند، و اين روحيّه که در آنها بود آنها را غلبه داد بر روم و ايران، دو امپراتوري بسيار بزرگ - که آن دو امپراتوري روم و ايران هر دو قويتر از حالاي اين دو معموره است - و بعدها مسلمين کمکم آن قدرت ايمان را از دست دادند، و وارد شدند در شؤون دنيا و دلبستگي به همين مادّيات و آنهايي هم که مينشستند و صحبت ميکردند، و حالا هم که ما اجتماع ميکنيم و صحبت ميکنيم، بحثهاي عددي است؛ يک بحثهايي نيست که سازنده باشد. در اين ممالک اسلامي، که ممالک بسيار وسيعي هستند و قدرتهايي هم دارند، وقتي که انسان ملاحظه ميکند ميبيند که مسألهي شعر و خطابه و فلسفه؛ و آنهايي که ديگر خيلي چيز هستند، عرفان و امثال اينها مطرح است؛ آن چيزي که در صدر اسلام رمز پيروزي بود اصلاً مطرح نميشود. اگر آنکه در صدر اسلام در اصحاب رسول خدا (ص) و لشکر اسلام بود، عشر او در اين ممالک اسلامي بود، قدرتي بودند که بر تمام ابرقدرتها مقدّم بودند، لکن بکلّي آن روحيه ايمان را از دست دادند و آنکه خيلي مؤمن بود آن بود که مسجد برود، و از مسجد برگردد منزل و دعا بخواند. ديگر آن جهاتي که در صدر اسلام مطرح بود اصلاً در بين ممالک اسلامي مطرح نيست. الان هم مطرح نيست. (5)
اگر مسلمين بخواهند اين عزّت و عظمتي را که در صدر اسلام بين پيغمبر اکرم و اصحاب بود و ساير اقشار مسلمين، آن سيره را متابعت کنند تا اينکه عظمت خودشان را بيابند، آن سيره همان اتفاق بر اسلام [است] که قدرت مافوق طبيعت ميآورد، و شجاعت مافوقالطبيعه.
آنچه که ملّت ما، با اينکه در حال ضعف و تشتت بود دريافت، همين مطلبي بود که در صدر اسلام مسلمين دريافته بودند؛ اتّکا به ايمان و اسلام و وحدت کلمه. جوانهاي ما در حال انقلاب و حالا هم باز تقاضا ميکنند که ما دعا کنيم تا آنها شهيد بشوند. اين تحوّل بزرگي که به اراده خداي تبارک و تعالي در اين ملّت پيدا شد موجب پيروزي آنها بر يک قدرت شيطاني بزرگ که پشتيبان او همه ابرقدرتها بودند گرديد و اين پيروزي از خداي تبارک و تعالي و عنايات خاصه او بود. و من اميدواريم که اين اخلاق در ملّت ما باقي بماند؛ و همه ملّتها و مسلمين همين اخلاق را و همين سيره را داشته باشند تا عظمت صدر اسلام را بازيابند. (6)شما ميدانيد، در تاريخ ديديد، که مسلمين صدر اسلام با يک عده کم اما مجتمع و با ايمان غلبه کردند، در ظرف کمتر از نيم قرن، بر تقريباً معموره آن وقت، غلبه کردند براي اينکه با هم بودند و اسلحه ايمان دست آنها بود.
کي ما ميخواهيم اين اسلحه ايمان را - که کنار گذاشته شده است - به دست بگيريم، و با اين قدرتها با اسلحه ايمان مقابله کنيم؟ شما ديديد که يک ملّتي که عددش کم و هيچ اسلحه نداشت و هيچ ابزار جنگي نداشت و هيچ نظاميگري نداشت [ولي] ابزار ايمان داشت، با ابزار ايمان غلبه کرد بر يک قدرت شيطاني که همه قدرتها دنبال او بودند. نه همان ابرقدرتها، همه قدرتها دنبال او بودند.اين قدرت ايمان بود که يک مشت مردم را که هيچ نداشتند غلبه داد.
اين همان قدرتي بود که در صدر اسلام با يک ابزار کم و يک عدد کم غلبه کردند بر روم با آن بساط و بر امپراتوري ايران با آن همه ابزار. آنها تهي بودند از ايمان؛ و اينها دست پر بودند در ايمان، غلبه کردند. (7)چاره و يا مقدمه اساسي آن است که ملّتهاي مسلمان و دولتها اگر ملي هستند کوشش کنند تا وابستگي فکري خود را از غرب بزدايند و فرهنگ و اصالت خود را بيابند، و فرهنگ مترقي اسلام را - که الهام از وحي الهي ميگيرد - بشناسند و بشناسانند.
[بايد] شرق و آفريقاي عزيز - اين قارهاي که با نهضت اسلامي ملي و قيام خونين مردم دلاور الجزاير از خواب گران بيرون آمد - و کشوري بعد از کشور ديگر [را] از چنگال امريکا و کشورهاي استعمارگر ديگر نجات داد، بايد روي پاي خودشان بايستند و شديداً با فرهنگ صادراتي مبارزه کنند. کشورهاي آفريقا و آسيا و ساير کشورهاي دربند در قارههاي ديگر بايد بدانند که آنچه از غرب و شرق توطئهگر و استعماري و از امريکاي متجاوز بر کشورهاي ستمکشيده صادر ميشود تباهي و فساد آن قابل مقايسه با اصلاح آن نيست. تمام کشورهاي اسلامي چون ايران بنا به وظيفه اسلامي خويش بايد از کشورهاي در حال رشد و مبارزه با استعمار مادّي و معنوي پشتيباني کنند. (8)در هر صورت، آن چيزي که وظيفه همه ما مسلمين هست، وظيفه علماي اسلام است، وظيفه دانشمندان مسلمين است، وظيفه نويسندگان و گويندگان در بين طبقات مسلمين است، اين است که يک هوشيار بدهند به اين ممالک اسلامي که ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غني داريم.
فرهنگ ما طوري بوده است که صادر شده است به خارج و آنها گرفتند از ما. کُتبي که در ايران و در ممالک اسلامي نوشته شده کُتبي بوده است که آنها گرفتند و از آن استفاده کردهاند. فرهنگ اين شرق؛ يعني شرق اوسط (9)، چون که ما هستيم در آن، فرهنگ مسلمين، غنيترين فرهنگها بوده و هست، معالأسف مسلمين نتوانستند از آن استفاده کنند. آن قضيه ابوعبيده را که شمشيرش چقدر بود، کسي گفت آن [را] خود ابوعبيده (10) بايد به کار بياندازد. از خود شمشير که کاري نميآيد؛ بايد اشخاص اين شمشير را به کار بياندازند. (11)اسلام همه چيز براي مسلمين آورده است، همه چيز. قرآن در آن همه چيز است، لکن معالأسف ما استفاده از آن نکردهايم؛ و مسلمين مهجورش کردند؛ يعني استفادهاي که بايد از آن بکنند نکردند. بايد مردم را توجّه داد، گرايش داد به اسلام ...
بچههاي کوچک تا پيرمردهايي که در بيمارستانها خوابيده بودند، يکصدا براي اسلام فرياد کردند، اين يک اعجازي بود که در ايران واقع شد و همين بود که پيروز کرد اينها را بر يک همچو قدرتهايي، که تخيل اين [پيروزي] در ذهن کسي در عالم پيدا نميشد. يک ايراني که فاقد همه چيز، سلاح مدرن باشد، يا اگر در آن باشد استعمالش برايشان مشکل است، اين بتواند اين قدرتي که همه قدرتها دنبالش بودند بتواند درهم بشکند و بيرون کند اين را! در صورتي که همه ابرقدرتها، بلکه همه قدرتهاي مسلمين هم، تقريباً پشتيبانش بودند. (12)مشکل ما الآن دولتهاي ماست. مشکل اسلام دولتهاي اسلامي است. اين مشکل بايد حل بشود.
اگر دولتهاي اسلامي به خود بيايند و گرايش [پيدا] کنند به اسلام و از عروبت برگردند به اسلاميت، و از ترکيّت برگردند به اسلاميت، حل ميشود مسائل و اگر آنها نکنند، اين مشکل هست تا وقتي ساير کشورها مثل ايران بشوند. ايران با مشت، اين مشکل را حل کرد و بايد همه کشورها با مشت خودشان اين مشکل را رفع کنند.ما نبايد بنشينيم که حکومتهاي ما کاري براي ما انجام بدهند. حکومتهاي ما براي خودشان هستند. اين حکومتهايي که در بلاد مسلمين هست، اينها به اسلام هيچ کاري ندارند. اگر يک دفعه اسلام بگويند، براي اين است که شما را بازي بدهند. اسلام صدام هم مثل اسلام محمدرضا خان است. اسلام آن مصري هم؛ سادات هم، مثل اسلام صدام است. اين يک اسلامي است که در لفظ گفته ميشود، لکن پايگاه درست ميکند و ميگويد ما همراه هم ميشويم، برويم ايران را از بين ببريم، ايران يعني چه؟ يعني، يک مملکت اسلامي. با کافر همعهد ميشود براي کوبيدن مسلمين. اين فرم اسلام آقاي سادات! اسلامش اين فرم است. آقاي صدام هم اسلامش اين فرم است که ميگويد: اسلام. ميگويد: مسلم. ميگويد چه، ميگويد: ما با ملّت ايران [...]، در بعضي از نطقهايش گفته که با ملّت ايران ما کاري نداريم، ما همراه هستيم، با حکومت ايران هم همراهيم. اما روزي نميشود، الّا اينکه سرحدّات اين ملّت را، سرحدّات اين مملکت را با آتش و توپهاي کذا مورد تجاوز قرار ميدهد. اين يک فرم اسلامي است؛ اسلام وارداتي از امريکا و وارداتي از شوري! (13)
ما تا به اسلام برنگرديم؛ اسلام رسولالله، تا به اسلام رسولالله برنگرديم، مشکلاتمان سرجاي خودش هست، نه ميتوانيم قضيه فلسطين را حلش کنيم و نه افغانستان را و نه ساير جاها را. ملتها بايد برگردند به صدر اسلام.
اگر حکومتها هم با ملّتها برگشتند که اشکالي نيست و اگر برنگشتند، ملّتها بايد حساب خودشان را از حکومتها جدا کنند و با حکومتها آن کنند که ملّت ايران با حکومت خودش کرد تا مشکلات حل بشود، و الّا هي ما روز قدس بگيريم، فرياد بزنيم، هي آقايان اجتماع کنند و حرف بزنند، فرياد و حرف جلوي آنها را نميگيرد. بلي، گاهي ميگيرد، منتها ما حرف هم نميزنيم. اگر در روز قدس، تمام ملّتها قيام ميکردند و فرياد ميزدند، نميتوانست آن حکومت احمق جلوي فريادشان را بگيرد. يک جمعيت کمي قيام ميکنند. اگر در روز قدس تمام کشورهاي اسلامي، ملّتها همه برخيزند و فرياد بزنند، نه براي قدس تنها، براي همه ممالک اسلامي، پيروز خواهند شد. ما با فرياد، محمدرضا خان را بيرونش کرديم. شما خيال ميکنيد با تفنگ بيرون کرديم؟ با فرياد، با «الله اکبر»! اينقدر «الله اکبر» بر مغز اينها کوبيده شد که خودشان را باختند و فرار کردند. از اين مملکت رفتند. (14)مسلمين بايد توجّه به قدرت اسلام داشته باشند. اين قدرت اسلام بود که با دست خالي يک ملّتي را بر يک دولت غاصب بزرگ و ابرقدرتهاي بزرگ عالَم غلبه داد، اين قدرت اسلام بود. چرا مسلمين از اين قدرت غافلند؟ چرا دولتهاي اسلامي از اين قدرت اسلام غافل هستند؟ چرا بايد در طول سالهاي متمادي دولتهاي عربي سيلي بخورند از صهيونيسم؟ چرا بايد در تحت سلطه قدرتهاي خارجي باشند؟ چرا خودشان با هم مجتمع نميشوند؟ چرا به آيات شريفه قرآن عمل نميکنند؟ چرا با هم مجتمع نيستند؟ چرا به احاديث نبيّ اکرم اعتنا نميکنند که فرموده است: مسلمين يدّ واحِدةٌ علي مَن سِواهُم؟ (15)
شما مسلمين قدرت اسلام داريد که بالاترين چيزهاست، بالاترين سلاحهاست. و شما مسلمين صحراها و درياهاي وسيع و کشورهاي بسيار وسيع داريد و غني هستيد. در عين حالي که شما از حيث همه چيز غني هستيد
مع ذلک، بيشتر مستمندان شما به حال فقر دارند زندگي ميکنند؛ اين براي اين است که شما به اسلام عمل نميکنيد. شما اموال مسلمين را، آن چيزهايي که بايد به نفع مسلمين باشد به غيرمسلمين ميدهيد آن هم به يک ثمن بخس. همان ثمن هم در زمان شاه مخلوع، همان ثمن بخس هم دوباره برميگشت به جيب خود آمريکا و بعد هم سلاحها را درست ميکردند براي خودشان که مقابله کنند با شوروي و بحمدالله اين سلاحها را خدا خواست که به دست ما بيفتد. (16)آن چيزي که براي مسلمين امروز لازم است اين است که خودشان را با هم، صف واحد کنند در مقابل کفار؛ در مقابل آنها که با اساس اسلام بدند و در مقابل آنها که با قرآن اصلاً بدند، قرآن را براي خودشان خطر ميبينند. اين را همه ميگويند که آن نخستوزير انگلستان، در آن زمان سابق، قرآن را برداشت، يک توهيني هم به کتاب کرد، گفت تا اين بين مسلمين هست ما نميتوانيم سيادت کنيم!
از اوّل همين نقشه بود که قرآن نباشد و من اميدوارم که قرآن کريم نفوذ خودش را در همه جا نشان بدهد. چنانچه الان هم اين نهضتي که در ايران پيدا شد، اين باور را براي مردم آورد که ميشود با همه قدرتها [مقابله کرد]، اگر يک ملّتي خواست، ميتواند با همه قدرتها مقابله کند. الان ايران در مقابل همه قدرتها - همه قدرتها يک طرف صف بستهاند، ايران هم يک طرف است - مقاومت کرده است، و پيروز هم ميشود انشاءالله. (17)راهبردهاي تصريحي:
1- اسلام عامل مجد و عظمت مسلمانان است.2- راه احياء عظمت در ميان مسلمان رجوع دوبارهي آنها به احکام حياتبخش اسلام است.
3- مهمترين عامل از دست دادن عزّت و عظمت مسلمانان، دولتهاي وابسته به مستکبران و جدا شدن ملّتها از احکام اسلام است.
4- مسلمانان هم عامل ايمان و معنويت و هم عامل سرمايههاي مادّي را براي احياء عزّت اسلامي دارا هستند.
نکات استنباطي:
1- تا زماني که مسلمانان راه پيشرفت و اعتلا را از غربيان ميگويند و به منابع اصيل اسلام بياعتنا هستند، نميتوان انتظار تغييري در وضعيت آنها را داشت.2- شرق و غرب دست به دست هم دادهاند و با صدور تفکّرات انحرافي سعي ميکنند ملّتهاي مسلمان را از اسلام ناب دور کرده و با تفکّرات التقاطي آنها را اسير و تسليم خواستههاي خود کنند.
پينوشتها:
1. صحيفه امام (ره)، ج2، صص 323.
2. صحيفه امام (ره)، ج2، صص 437 و 438.
3. صحيفه امام (ره)، ج6، ص 317.
4. صحيفه امام (ره)، ج8، صص 85 و 86.
5. صحيفه امام (ره)، ج9، صص 38 و 39.
6. صحيفه امام (ره)، ج9، ص 274.
7. صحيفه امام (ره)، ج10، ص 418.
8. صحيفه امام (ره)، ج10، صص 395 و 396.
9. خاورميانه.
10. يکي از سرداران سپاه اسلام.
11. صحيفه امام (ره)، ج12، صص 319 و 320.
12. صحيفه امام (ره)، ج12، ص 320.
13. صحيفه امام (ره)، ج13، صص 88 و 89.
14. صحيفه امام (ره)، ج13، صص 89 و 90.
15. صحيفه امام (ره)، ج13، ص 279.
16. صحيفه امام (ره)، ج13، صص 279 و 280.
17. صحيفه امام (ره)، ج14، ص 509.
گردآوری: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (ره) (12)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}