گردآورنده: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت







 

زيرعنوان: برداشت‌هايي از بيانات امام خميني (ره)

نبايد سران ممالک اسلامي، رؤساي جمهور، سلاطين اسلام، وزراي ممالک اسلامي، نمايندگان مجالس ممالک اسلامي، نبايد متنّبه بشوند؟ واقعاً اينها نمي‌دانند مطلب را؟ يا مي‌دانند و حبّ جاه و حبّ مقام آنها را وادار مي‌کند که مطابق دستورات عمل کنند؟ شما آقايان باور مي‌کنيد که آنهايي که از مجاري امور مطلع هستيد، يا دعواي اطلاع مي‌کنند، اين مطلب سطحي را که سيّد خميني فهميده است، آنها نفهميده باشند؟! شما احتمال مي‌دهيد اين معنا را؟! اگر فهميده باشند - خداي نخواسته - يا مجذوب هستند و يا ترس در کار هست، چرا بايد بترسند؟ براي اينکه اينها را دسته دسته کرده‌اند. دولت عثماني به آن عرض و طول را حالا چند تا دولت کرده‌اند - همه کوچک، کوچک، ملّتهاي بيچاره را، اين ملّت انبوه چند صد ميليوني را، در تحت اسارت يک عده از خدا بي‌خبر قرار داده‌اند و آنها، آنها را استعمار مي‌کنند، و اين سران ممالک، ملّت خودشان را بيچاره مي‌کنند.

نبايد اين دول اسلامي ‌از خواب بيدار بشوند؟ از اسلام چه بدي ديده‌اند اينها؟ يک نيرنگ بزرگي که از غرب سرازير شده است و دوَل اسلامي‌ را تحت نفوذ قرار داده است، يا اينکه تطميع کرده است يا تهديد کرده است؛ و اين را در مطابع‌مان مي‌بينيم، در مجلات مي‌بينيم، در تبليغات‌شان، در راديوهايشان. (1)

دول اسلامي، ما را اينجور کرده؛ دولتهاي اسلامي، بيچاره‌هاي غافل شده، ما را به اين روز نشانده‌اند. اسلام را اينجوري دارند معرفي مي‌کنند.

اسلام يک وقتي بود که نصف دنيا را گرفته بود و داشت مي‌رفت جلو. شما اين کتاب گوستاولوبون را بخوانيد؛ تمدن اسلام را؛ او رفته است تمدن اسلام را از چشم مادّي نگاه مي‌کند، او اصلاً نمي‌فهمد اسلام يعني چه؛ اعتقاد هم نه به مسيح دارد و نه به اسلام دارد؛ او تمدن را عبارت از اين ستونها مي‌داند. چنانچه بچه‌هاي ما هم اينطوري خيال کردند هست. وقتي مي‌رويد مي‌بينيد که آنجا بله يک تشريفات زياد و واتيکان کذا و کجا کذا، مساجد ما خراب و بيچاره؛ خيال مي‌کنيد اينها از اسلام است. خير آقا، اينها از سران اسلام است؛ اينها از اسلام نيست.

سران اسلام که در تحت سيطره مستعمرين واقع شده‌اند ما را به اين روز نشانده‌اند؛ ذخاير ما را به ديگران تحويل دادند و ما بدبخت و بيچاره و گرسنه مانديم. (2)

ملّتهايي که با جمعيت بسيار انبوه و اراضي بسيار وسيع و ذخاير بسيار گرانبها و سوابق بسيار درخشان و فرهنگ و قوانين آسماني در تحت اسارت استعمار با گرسنگي و برهنگي و فقر و فلاکت و عقب ماندگي دست به گريبان و در انتظار مرگ نشسته‌اند، [و] دولتها که به دست استعمار تشکيل مي‌شوند، جز در خدمت آنها نمي‌توانند باشند.

اختلافات موجوده در بين سران دوَل اسلامي - که ميراث ملوک‌الطوايفي و عصر توحش است و با دست اجانب براي عقب نگاه داشتن ملّتها ايجاد شده است - مجال تفکر در مصالح را از آنها سلب نموده است.

روح يأس و نااميدي که به دست استعمار در ملّتها حتي در رهبران اسلامي‌ دميده شده است آنها را از فکر در چاره‌جويي بازداشته است. (3)

البته من گله دارم از خليج و اطراف آن. آنها با ما بسياري‌شان موافقت نکردند بلکه مخالفت کردند. شما خودتان که آگاهيد از افرادي که در آنجا بودند و پشتيباني از طاغوت مي‌کردند؛ و نمي‌دانم الآن هم مي‌کنند؟! باز آرزو دارند که برگردد؟! آنها را هدايت کنيد؛ به آنها بگوييد به اسلام روي بياوريد.

اين حکومتها حکومت طاغوت است، حکومت ضد اسلامي ‌است. گمان نکنيد هر که قدرت پيدا کرد، خداي تبارک و تعالي با اوست. معاويه هم قدرت داشت، فرعون هم قدرت داشت، فرعون هم سلطنت داشت. سلطنت اگر ظل‌الله باشد، سلطان اگر ظل‌الله باشد، پذيرفته است. يعني چه ظل‌الله؟ يعني اينکه همينطور که سايه - سايه انسان - هيچ از خودش حرکتي ندارد الّا به حرکت انسان، اگر چنانچه سلطاني هيچ حرکتي نداشت الّا به حرکت و به تحريک خداي تبارک و تعالي، از خودش هيچ نداشت و همه از خداي تبارک و تعالي بود، [او ظل‌الله است]. رسول‌الله ظل‌الله است. غير رسول‌الله، آنهايي که نزديک به رسول‌الله‌اند، نزديک به ظل‌الله‌اند؛ اصل رسول‌الله است. او ظل‌الله است. اميرالمؤمنين - سلام‌الله عليه - چون تمام وجودش فاني در وجود رسول‌الله است، ظل‌الله است. سلاطين جور ظلِّ ابليس‌اند! ميزان در تشخيصِ سلطان جائر و سلطان عادل همين است. آنکه ابليسي است، آنکه جائر است، ظلّ ابليس است نه ظلّ‌الله. حتّي کلمه ظلّ‌الله را هم غصب کرده‌اند اينها! فريب دادند ملّتها را. آنکه هيچ ندارد الّا به اراده الله. هيچ حرکت و سکوني ندارد الّا به ارادة الله؛ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى. اينهايي که با تو مبايعه کردند، با خدا مبايعه کردند؛ براي اينکه تو هيچ نداري الّا فنا در خدا. آنهايي که طاغوت هستند مثل فرعونها و امثال اينها، اينها ظل ابليس‌اند. يا ابليس يا خدا؛ يا ظل‌الله يا ظل شيطان. اينها به ملّتهاي ما حتي اين خيانت را هم کردند که اين لفظ مبارک را براي خودشان غصب کردند؛ چنانچه مقام را براي خودشان غصب کردند. (4)
يکي از مشکلات که باز مسلمين گرفتارش هستند، مشکله دولت و ملّت است و دولتها - در آن قدري که ما اطلاع داريم و شما هم مطلع هستيد -

دولتهايي هستند که با ملّتشان تفاهم ندارند. معامله دولتها با ملّتها، معامله دشمن با دشمن است. ملّت پشت مي‌کند بر دولت؛ و دولت مي‌خواهد تحميل کند بر ملّت. از اين جهت، ملّتها پشتوانه دولتها نيستند؛ بلکه معامله دشمن با دشمن مي‌کنند، و اين موجب ضعف دولتهاست. (5)

ما مي‌خواهيم با همه دولتها - چه اسلامي‌ و چه غيراسلامي - با حفظ احترام مقابل روابط دوستانه داشته باشيم. ممالک اسلامي ‌با اين مخازن که دارند، اگر آنطور که خداوند فرموده است، نسبت به يکديگر اخوت داشته باشند، نه در اقتصاد به کسي احتياج دارند و نه در فرهنگ و ساير جهات. شما ديديد که ملّت ما با اينکه از نظر تجهيزات نظامي‌ هيچ نداشت ولي چون به قدرت اسلامي‌ متکي بود، هيچ نيرويي نتوانست جلوي او را بگيرد. از اينرو اگر تمام مسلمين با هم متحد شوند، قدرتي خواهند بود که هيچ قدرتي در مقابل آنها نمي‌تواند ايستادگي کند. همه دولتها درد را مي‌دانند ولي توجّه به درمان آن ندارند، همه مي‌دانند که چون اتحاد نيست، در نتيجه، چپاولگريها و غارتگريها به وجود مي‌آيد ولي در مقام عمل نيستند که اختلافهاي دولتهاي اسلامي‌ را برطرف کنند.

يکي از موجبات [ضعف] دول اسلامي‌ اين است که تفاهم بين دولتها و ملّت نيست. دولت خود را از مردم جدا کرده و مردم هم به دولت بدبين شده‌اند؛ و در نتيجه اگر دولتي مشکل اقتصادي داشته باشد، ملّت در حل آن هيچ‌گونه همکاري نمي‌نمايد. اگر دولتها با ملّت خود بدرستي رفتار کنند، براي هيچ يک از آنها مشکلي به وجود نمي‌آيد. (6)

ميل داشتم که اين حقيقت را از شما بشنوم، و اين حقيقتي است که ما هم بر او مطلع هستيم که هرچه ضعف در مسلمين و فساد در ممالک اسلامي‌ است، از حکومتهاست.

حکومتها به واسطه خودخواهي که دارند مع‌الأسف براي اجانب به طور نوکري عمل مي‌کنند و براي ملّت خودشان آقايي مي‌کنند، و تمام مفاسد را همين نوکري و آقايي در ممالک مسلمين ايجاد کرده است؛ و راه حل همان است که شما گفتيد، راه حل اينها به دست ملّت است. ملّتها بايد دولتهايي که بر خلاف مصالح اسلامي‌ و مصالح ملّتها عمل مي‌کنند با آنها همان معامله کنند که ملّت ايران با شاه مخلوع کرد.

و اگر اين مطلب در آنجاهايي که دولتها برخلاف مسير ملّتها عمل مي‌کنند عمل بشود، حل مشکلات مي‌شود و دست اجانب از ممالک اسلامي‌ کوتاه مي‌شود و من از خداي تبارک و تعالي مسألت مي‌کنم که يا حکومتها را به هوش بياورد که موافق اسلام و مصالح مسلمين عمل کنند؛ يا ملّتها را بر آنها غلبه بدهد که آنها را قلع و قمع کند. (7)

تمام اين گرفتاريهايي که در اين مدت طولاني براي برادرهاي ما در قدس پيدا شده است، در اثر سهل انگاري رؤساي اعراب بوده است و من بيش از بيست سال در خطابه‌هايم، در گفتارم به اينها توصيه کردم، به سران دولتها که اين اختلافات محلي جزئي را کنار بگذارند، و براي اسلام و براي پيشبرد اهداف اسلام با هم همفکري کنند و با هم اتحاد داشته باشند.

و من بايد بگويم که اظهار خجلت مي‌کنم که در مقابل بيش از صد ميليون جمعيت عرب و هفتصد ميليون جمعيت مُسلِم، هشتصد ميليون تقريباً جمعيت مُسلِم، يک عده معدودي بيايند و در مقابل اينها، آنطور کارها را بکنند و اين هم نمي‌شود عذر باشد که پشتيبان امريکاست. براي اينکه امريکا پشتيبان شاه هم بود، لکن وقتي که يک ملّت اجتماع کردند بر يک مطلبي، نه قدرت شيطاني شاه توانست مقاومت کند، نه پشتيباني ابرقدرتها. بلکه مطلق قدرتها اگر اتحاد پيدا کنند، جمعيت عرب و مهم سران اين جمعيتها اگر اتحاد پيدا بکنند، شکي نيست که نه امريکا مي‌تواند در مقابلشان کاري انجام بدهد و نه ديگر قدرتها. لکن مع‌الأسف مطلبي است که مشکل است که تحقق پيدا کند. لکن من از خداي تبارک و تعالي مي‌خواهم که يک همچو مشکلي را با قدرت خودش حل کند و اضافه کنيد به اينکه در عين حال که ملّت نه اسلحه داشت و نه تربيت نظامي ‌و آنها مجهز به همه جهازات بودند و آن انتظامات هم داشتند و مجهز به جهاز نظامي ‌بودند، مع‌ذلک چون شَعب واحد بود و قوّه واحده بود و مهمتر اينکه استناد به خداي تبارک و تعالي داشتند و با فرياد «الله اکبر» زن و مرد و بچه و بزرگ پيش رفتند، به طوري که همه قدرتها درهم شکسته شد و دولتهاي اسلامي ‌مجهز به جهازات هستند، مع‌ذلک در مقابل يک همچو عنصري قيام نمي‌کنند. بلکه بعضي از آنها خيانت هم مي‌کنند. خداوند ان‌شاء‌الله - آنها را بيدار کند و مسلمين را پيروز. (8)
اگر اين دولتها از آن بيماري که عرض کردم بيرون بيايند و حل اين مشکله را بکنند - حالا من راجع به اين دولتهاي اسلامي‌ مي‌گويم اين را، آن دولتهاي خارجي سر جاي خودشان، من براي اين دولتهاي اسلامي ‌مي‌گويم - که اين دولتهاي اسلامي ‌اين مشکله را رفع بکنند. آن مشکل کليدش دست خودشان است. عبرت بگيرند از ايران، و وضع حال اين دو که زمان محمدرضا و اين زمان. آن روز اگر مشکلي براي دولت پيدا مي‌شد ملّت اين مشکل را اضافه نمي‌کرد. رفع هم نمي‌کرد. اگر مي‌توانست اضافه‌اش هم مي‌کرد.
امروز همين ملّت اگر براي دولت پيشامدي بکند خودش پيشقدم است. مي‌بينيم و ديديم اين مشکله را اينها رفع نمي‌کنند. الان هم در بسياري از همين ممالک اسلامي ‌مي‌بينيم که همان بيماري که محمدرضا به آن مبتلا بود - و به طور زيادتر کارتر بر آن مبتلاست - آنها هم مبتلا هستند.

آنها هم خودشان را مي‌بينند و يک دسته که اقليتي هستند و به آنها چسبيده‌اند براي منافعشان. ملّت خودشان را نمي‌بينند. اصلاً توجّه ندارند که ملّت هم يک چيزي است و لهذا برخلاف موازين اسلامي، برخلاف موازين عدل و انصاف، هرچه ظلم مي‌توانند به اين مستضعفين مي‌کنند. جمع مي‌کنند و مي‌دهند به آن عده‌اي که دور و برشان جمع است. اگر مشکلي برايشان پيدا بشود، ابداً ملّت با آنها همراه نيستند. (9)

مشکل مسلمين فقط قدس نيست، اين يکي از مشکلاتي است که مسلمين دارند. افغانستان مگر از مشکلات مسلمين نيست؟ پاکستان مگر از مشکلات مسلمين نيست؟ ترکيه مگر از مشکلات مسلمين نيست؟ مصر مگر از مشکلات مسلمين نيست؟ عراق مگر از مشکلات مسلمين نيست؟ بايد ما تحليل کنيم که مشکل که در همه اقطار مسلمين هست، از کجا پيدا شده است و راه حلّش چيست. چرا مسلمين در همه جاي دنيا تحت فشار حکومتها و ابرقدرتها هستند و راه حلّ اين مسأله چيست تا اينکه هم رمز پيروزي بر همه مشکلات به دست بيايد و هم قدس و افغان و ساير بلاد مسلمين آزاد بشوند.

مشکل مسلمين، حکومتهاي مسلمين است. اين حکومتها هستند که مسلمين را به اين روز رسانده‌اند. ملّتها مشکل مسلمين نيستند. ملّتها با آن فطرت ذاتي که دارند، مي‌توانند مسائل را حل کنند، لکن مشکل، دولتها هستند. شما سرتاسر ممالک اسلامي‌ را وقتي که ملاحظه کنيد کم جايي را مي‌توانيد پيدا بکنيد که مشکلاتشان به واسطه حکومتهايشان ايجاد نشده.

اين حکومتها هستند که به واسطه روابطشان با ابرقدرتها و سرسپردگي‌شان با ابرقدرتهاي چپ و راست، مشکل را براي ما و همه مسلمين ايجاد کرده‌اند. اگر اين مشکل از پيش پاي مسلمين برداشته بشود، مسلمين به آمال خودشان خواهند رسيد و راه حلّش با دست ملّتهاست. (10)

شکايت از اين حکومتها را به کجا ببريم جز به ساحت مقدّس خداي تبارک و تعالي؟ ما چطور شکايت کنيم از آنهايي که ايران را که ايستاده است و مي‌خواهد در مقابل همه قدرتها بايستد و اسلام را محقّق کند در دنيا،

در مقابل اين، طرح جهاد مي‌دهند و [در مقابل] اسرائيل، که به جنگ با اسلام برخاسته است و با صراحت مي‌گويد که از نيل تا فرات مال من است و حرمين شريفين را از خود مي‌داند، سکوت کرده‌اند؟ ما اين دردها را کجا ببريم؟ اين مصيبتها را پيش کي طرح کنيم؟ اين سکوتهاي مرگبار را، اين سکوتهايي که تأييد مي‌کند جنايتکاران را، اين سکوت‌هايي که تشويق مي‌کند ستمکاران را، بايد به کي عرضه کنيم، و از کي بخواهيم که عنايت کند و اين سکوتها را بشکند؟

جمعيّتتان کم است؟ ثروتتان کم است؟ نفتتان ناچيز است؟ زمينهايتان کم است؟ مراکز مهمّي که در [مراکز] سوق الجيشي بسيار معتبر است، شما دستتان نيست؟ همه امکانات هست، لکن يک چيز نيست و آن ايمان است. ايمان نيست. (11)

راهبردهاي تصريحي:

1- دولتهاي دست‌نشانده‌ي استعمارگران، عامل بدبختي فعلي مسلمانان هستند.
2- جدايي دولتهاي اسلامي‌ از ملّتهاي خود و زورگويي به آنها، سبب جدايي ملّتها از دولتها و ضعف دولتها شده است.
3- ملّتهاي مسلمان بايد به ايمان اسلامي ‌و احکام اسلام بازگردند و تکليف دولتهاي دست‌نشانده را روشن کنند.

نکات استنباطي:

1. دشمنانِ اسلام به اين نتيجه رسيدند که براي چپاول کشورهاي اسلامي‌ و جلوگيري از تکامل و تحوّل آنها مي‌بايست بر روي تجزيه‌ي کشورهاي اسلامي ‌و روي کار آوردن حکّام فاسد و وابسته، سرمايه‌گذاري کنند.
2- چون دولتهاي اسلامي‌ از ملّتهايشان جدا و از پشتيباني آنها محروم هستند، لذا به دشمنان روي آورده و با کرنش در برابر آنها و تسليم ثروت ملّتهايشان به آنان، به حمايت آنها دلخوش کرده‌اند.

پي‌نوشت‌ها:

1. صحيفه امام (ره)، ج1، صص 376 و 377.
2. صحيفه امام (ره)، ج1، صص 382 و 383.
3. صحيفه امام (ره)، ج2، ص 253.
4. صحيفه امام (ره)، ج6، صص 337 و 338.
5. صحيفه امام (ره)، ج9، ص 41.
6. صحيفه امام (ره)، ج9، ص 250.
7. صحيفه امام (ره)، ج9، ص 275.
8. صحيفه امام (ره)، ج10، صص 284 و 285.
9. صحيفه امام (ره)، ج11، صص 94 و 95.
10. صحيفه امام (ره)، ج13، صص 83 و 84.
11. صحيفه امام (ره)، ج16، ص 326.

منبع مقاله :
گردآوری: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (ره) (12)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول.

/J