آيا مى‏توانم شاد باشم؟
نويسنده:محمدرضا کاشفي
منبع: مجله پرسمان

با توجه به منابع دينى، يعنى قرآن و سيره پيشوايان معصوم، دين اسلام موافق نشاط و شادى بوده، علاوه برآن كه آدمى را از تنبلى رهانده، سرزنده و سر حال مى‏سازد؛ البته اين شادى، افراطى و تفريطى نبوده، بلكه درچارچوب نگاه تعديلى قابل رهيابى است. توضيحات ذيل مدعا و پاسخ فوق را روشن و مدلّل مى‏سازد:
1. هدف زندگى؛ بر اساس تصوير و تفسيرى كه اسلام از انسان ارائه مى‏نمايد، هدف، غايت، فرجام و آرمانى كه اسلام براى بشر ترسيم كرده است، فقط خداست. هدف از زيستن آدمى در اين دنيا، بازگشت مختارانه و آزادانه او به اصل خويش است و اين عبارت از حركت، صعود و بازگشت به سوى خداوند است. به بيان ديگر، انسان تنزل يافته، بايد تلاش كند تا دوباره خود را پاك گرداند و در واقع در پرتو پيروى از انبياء و ائمه(عليهم السلام) و عمل به هدايت‏ها و تعاليم آنان است كه آدمى مى‏تواند به اصل خويش كه همان حاكميت روح توحيد و خدايى شدن است، دست يازد.1
2. اسلام و نيازهاى اساسى انسان؛ بهترين آيين‏ها آن است كه با طبيعت آدمى و سازمان آفرينش او سازگار بوده، نيازمندى‏هاى طبيعى و فطرى اش را برآورد؛ در غير اين صورت، نه قابل عمل است و نه مى‏تواند آدمى را خوشبخت و سعادت‏مند سازد. تعاليم اسلام به دليل توجه به اين نيازها و متناسب بودنش با فطرت آدمى است كه توانست از محدوديت جزيرةالعرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصى‏نقاط دنيا شكل دهد2. به گفته علامه طباطبايى، اسلام، نه انسان را از نيروها غرايز و خواسته‏هايش محروم مى‏كند و نه همه توجه را به تقويت جنبه‏هاى مادى معطوف مى‏دارد؛ نه او را از جهانى كه در آن زندگى مى‏كند، جدا مى‏سازد و نه او را بى‏نياز از دين و شريعت به حساب مى‏آورد.3
3. شادى و نشاط يك ضرورت و نياز؛ از شادى تعاريف گوناگونى، مانند «احساس مثبتى كه از حس ارضاى پيروزى به دست مى‏آيد»؛4 «مجموع لذت‏هاى منهاى درد»5 «حالتى كه در فرآيند نيل به علاقه‏ها در آدمى به وجود مى‏آيد»،6 ارائه شده است. اين پديده هر چند از زواياى گوناگونى تعريف و تشريح شده است، ولى به اتفاق انديشمندان يك ضرورت و نياز اساسى انسان به شمار مى‏آيد؛ چه كسى را مى‏توان يافت كه مدعى باشد نيازمند به شادى نيست؟ اصلاً اساس جهان هستى و پديده‏هاى آن به گونه‏اى طراحى شده‏اند كه در آدمى شادى ايجاد كنند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبيعت با ظرافت، آبشارهاى زيبا، گل‏هاى رنگارنگ، ديدار دوستان، ازدواج و پيوند دو انسان و...، همه شادى آور و مسرّت خيز است. از آن جا كه شادى، ناكامى، نااميدى، ترس و نگرانى را از آدمى دور مى‏سازد، روان‏شناسان به ايجاد و تثبيت آن در انسان دستور اكيد داده‏اند و اين همه حكايت گر اين حقيقت است كه شادى نياز اساسى و ضرورى مى‏باشد.7
4. عوامل شادى و نشاط؛ باكندوكاو در نظريات و گفته‏هاى دانشمندان و متون معتبر، مى‏توان موارد ذيل را در زمره عواملى بر شمرد كه حالت شادى و نشاط را در انسان پديد مى‏آورند: 1. ايمان. 2. رضايت و تحمل. 3. پرهيز از گناه. 4. مبارزه با نگرانى. 5. تبسم و خنده. 6. مزاح و شوخى. 7. بوى خوش. 8. خود آرايى. 9. پوشيدن لباس‏هاى روشن. 1. حضور در مجالس شادى. 11. ورزش. 12. اميد به زندگى. 13. كار و تلاش. 14. سير و سفر. 15. تفريح. 16. تلاوت قرآن. 17. تفكر در آفريده‏هاى خداوند. 18. صدقه دادن. 19. نگاه كردن به سبزه‏ها و... .8
چهار چيز هر آزاده را زِ غم بخرد
تن درست و خوىِ نيك و نام نيك و خرد
هر آن كه ايزدش اين چهار روزى كرد
سزد كه شاد زِيَد شادمان و غم نخورد9
5. اسلام و شادى؛ اسلام با توجه به نيازهاى اساسى انسان، شادى و نشاط را تحسين و تأييد كرده است. قرآن كه يكى از بهترين و مستحكم‏ترين منابع اسلام به شمار مى‏رود، زندگى با نشاط و شادى را نعمت و رحمت خدا تلقى فرموده، زندگى هميشه توأم با گريه و زارى و ناله را خلاف رحمت و نعمت خداوند داسته است. گواه اين مطلب آيه قرآن است كه مى‏فرمايد: «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً؛10 بايد كم بخندند و زياد بگريند». شأن نزول اين آيه، اين بود كه پيغمبر خدا - صلى الله عليه و اله - دستور صادر كرده بودند كه بايد تمام نيروهاى قابل براى شركت در مبارزه عليه كفار و مشركان كه به سرزمين اسلام هجوم آورده بودند، بسيج شوند. عده‏اى با بهانه‏هاى مختلف از شركت در اين لشكر كشى خود دارى كرده بودند و از فرمان خدا و پيغمبر - صلى الله عليه و اله - تخلف كرده بودند؛ خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «لعنت خدا باد بر اين كسانى كه ديدند پيغمبر با انبوه مسلمانان به ميدان نبرد مى‏روند؛ اما باز هم زندگى دوستى، آن‏ها را وادار كرده، از فرمان خدا و رسول تخلف كنند و بمانند. لعنت خدا بر آنها باد و محروم باد اين گروه از رحمت حق»11 و به دنبال آن، [به عنوان يك نفرين‏] مى‏گويد:«[اين گروه نافرمان‏] از اين پس كم بخندند و زياد بگريند». واضح است كه نفرين به صورت كيفر و مجازاتى است كه همواره بر خلاف طبيعت و فطرت آدمى او را دچار عذاب و رنج مى‏سازد. اين كه خداوند آرزوى كم خنديدن و زياد گريستن براى نافرمانان مى‏كند، حكايت از اين حقيقت دارد كه خنده به عنوان يكى از عوامل نشاط، امر طبيعى و فطرى است كه خداوند مى‏خواهد به عنوان كيفر، نافرمانان از اين امر محروم باشند.12
توصيفات قرآن در خصوص بهشت نيز حاكى از اين واقعيت است كه اسلام بر نشاط و شادى مُهر تأييد نهاده است؛ زيرا باغ‏هاى زيبا، آب‏هاى زلال و روان، زيباترين بسترها، نرم‏ترين و چشم‏گيرترين پارچه‏ها، برترين ديدنى‏ها13 و... كه قرآن در وصف بهشت ترسيم مى‏كند، همه جزء عوامل نشاط و شادى به شمار مى‏روند و خداوند متعال براى شادكردن انسان‏ها بهشت را اين‏چنين قرار داده است.
قرآن در فراز ديگرى، برخى عوامل شادى و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است؛ «قل من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيامه؛14 بگو (در برابر كسانى كه بسيارى از مواهب زندگى را تحريم مى‏كردند) اى پيغمبر چه كسى حرام كرده است زينت و آرايش و زيبايى‏هايى را كه خداوند از درون طبيعت براى بندگانش بيرون كشيده؛ چه كسى حرام كرده است روزى‏هاى پاك و مواهب پاك را؛ بگو اين مواهب پاك و اين زيبايى‏ها براى مردم با ايمان در همين زندگى دنيا و در زندگانى جاويد آخرت قرار داده شده است. با اين تفاوت كه در اين دنيا، زيبايى‏ها به زشتى‏ها آميخته است؛ شادى‏ها به غم آلوده و آميخته است؛ ولى در دنياى ديگر و در روز رستاخيز، اين زيبايى‏ها و اين مواهب پاك، براى مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد».15
اين آيه به خوبى بيان‏گر اين حقيقت است كه اسلام به بهره‏مند شدن از زيبايى‏ها و مواهب زندگى كه در زمره عوامل نشاط آورند، اهميت مى‏دهد و آن را زيبنده دين‏داران و مؤمنان مى‏داند.
معصومان - عليهم السلام - نيز - كه مترجمان حقيقى وحى‏اند - بر اين امر صحه گذارده‏اند كه به پاره‏اى از سخنان گرانسنگ آنان اشاره مى‏كنيم:
1. رسول اكرم صلى الله عليه و اله: «مؤمن شوخ و شاداب است».16
2. حضرت على‏عليه‏السلام: «شادمانى، گشايش خاطر مى‏آورد»؛17«اوقات شادى، غنيمت است»؛18 «هركس شادى‏اش اند ك باشد، آسايش او در مرگ خواهد بود».19
3. امام صادق - عليه‏السلام -:«هيچ مؤمنى نيست كه شوخى در طبع او نباشد»20؛ «شوخ طبعى بخشى از حسن خلق است».21
4. امام رضا - عليه‏السلام -:«كوشش كنيد اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمين معاش، ساعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيب‏هايتان واقف مى‏سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتى را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص دهيد و از شادى ساعت‏هاى تفريح، نيروى لازم براى عمل به وظايف وقت‏هاى ديگر را تأمين كنيد».22
در سيره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهميت دارد كه علاوه بر تأييد آن به بسترسازى، زمينه‏سازى و ايجاد آن نيز توصيه شده است.23
پاره‏اى از احاديث، علاوه بر دستورهاى كلى در خصوص شادى و نشاط، دستور العمل‏هاى خاصى نيز براى حفظ و پرورش اين حالت مانند، پياده‏روى، سواركارى، غوطه‏ورى در آب، نگاه كردن به سبزه‏ها، خوردن و نوشيدن، مسواك كردن، شوخى، خنده و...24 بيان مى‏دارند.
چو شادى بكاهد، بكاهد روان
خرد گردد اندر ميان، ناتوان‏25
6. مرز شادى و نشاط؛ براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از ديدگاه اسلام داراى حد و مرز مى‏باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نبايد با روح توحيدى و انسانى كه دين اسلام مطرح كرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زيرا هر پديده‏اى كه انسان را از آرمان و غايت اصلى خويش دور سازد، به هيچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراين پديده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان يك نياز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مى‏باشد كه علاوه بر آن كه مانع نيل انسان به هدف اصلى‏اش نگردد، بلكه در رسيدن به آن مددكار وى باشد؛ از اين رو بسيارى از انديشمندان مسلمان معتقدند: از آن جا كه انسان در انجام هر رفتار ارادى، انگيزه و هدفى راپى‏مى‏گيرد،26 شادى و نشاط به عنوان يك رفتار، از اين قاعده مستثنا نبوده، هدف و انگيزه‏اى در آن دنبال مى‏شود. در اين پديده، اگر انگيزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، اين پديده حق، مفيد و سودمند خواهد بود و اگر انگيزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، اين پديده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراين مى‏توان مرز شادى و نشاط را انگيزه و هدف آن دانست.
مزاح و شوخى كه يكى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبك‏سرى، بى‏شرمى و گستاخى بياميزد، «هزل» ناميده مى‏شود كه در اسلام مطرود است و اگر به تحقير و بدگويى و ناسزا آميخته گردد، آن را «هجو» مى‏خوانند و اين نيز در اسلام نهى شده است‏27 و اگر شوخى درست از حد خارج شود و به بيهودگى يا زياده‏روى بينجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور كه اميرمؤمنان على - عليه‏السلام - مى‏فرمايد: «هر كس بسيار شوخى كند، وقار و سنگينى او كم مى‏شود».28 امام صادق - عليه‏السلام - مى‏فرمايد: «زياد شوخى كردن، آبرو را مى‏برد».29
خنده و تبسم كه از عوامل ديگر نشاط و شادى است، بايد صادقانه بوده، شخصيت آدمى را لكه‏دار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفيد است كه به شخصيت ديگران لطمه وارد نياورد. خنده، با انگيزه آزردن، اهانت و تحقير ديگرى، حكم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت از آن نهى شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از كعبه را بر شمرده‏اند، به خوبى روشن مى‏شود كه اهانت و تحقير او، چه اندازه نكوهيده است.30
قالب‏هاى نشاط و شادى و عوامل آن نيز بايد در شأن مقام انسان و آرمان‏هاى والاى او باشد؛ زيرا گاه محتوايى مفيد، در قالبى نامناسب نتيجه اثرگذارى را معكوس خواهد كرد و به همين دليل در روايات، قهقهه از شيطان تلقى‏31 و تبسم بهترين خنده دانسته شده است.32 زمان و مكان نشاط و شادى نيز بايد با آن متناسب باشد؛ زيرا اگر اين تناسب برقرار نباشد، بسيار ناپسند و زشت خواهد بود. مزاح و بذله‏گويى در مراسم سوگوارى و مكان‏هاى مقدس ناپسند است‏33 و در خصوص مكان و زمان خنده از رسول اكرم - صلى الله عليه و اله - نقل شده است: «كسى كه بر جنازه‏اى بخندد، خداوند در روز قيامت پيش چشم همه، به او اهانت مى‏كند و دعايش اجابت نمى‏شود و كسى كه در گورستان بخندد، باز مى‏گردد، در حالى كه سختى بزرگى همانند كوه اُحد، براى اوست».34
از آن چه در اين فراز گفته شد، مشخص مى‏گردد كه پاره‏اى از روايات كه به صورت مطلق يا مقيد، شادى و عوامل آن را نكوهش كرده‏اند، ناظر به شادى، نشاط و عواملى است كه از مرز و حدود شادى خوشايند از ديدگاه اسلام پا فراتر نهاده‏اند و به افراط و تفريط در غلتيده‏اند والا اسلام اصل شادى و عوامل آن را نه تنها ناپسند نشمرده است، بلكه آن را تأييد و توصيه كرده است.

پى‏نوشت:

1. خداشناسى و فرجام‏شناسى [دفتر اول‏]، ص‏75 - 87.
2. فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة ا لله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم(روم(30):30).
3. علامه طباطبايى، الميزان، ج 16، ص 203.
4. انگيزش و هيجان، ص 367.
5. روانشناسى شادى، ص 42 و 172.
6. جلوه‏هاى شادى در فرهنگ و شريعت، ص 47.
7. روان‏شناسى شادى، روان‏شناسى كمال، راز شاد زيستن و... .
8. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 5، باب ملابس؛ شيخ طوسى، امالى، ح 45؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 95؛ آيين زندگى، ص 34.
9. رودكى.
10. توبه(9): 82.
11. همان، آيه 81.
12. گفتارها، ج 2، ص 225 - 226.
13. ر.ك: سوره الرحمن، واقعه ويس.
14. اعراف(7): 32.
15. گفتارها، ج‏2، ص‏227 - 228.
16. حرانى، تحف العقول، ص‏49.
17. آمِدى، غررالحكم، ح‏2023.
18. همان، ح‏1084.
19. بحارالانوار، ج‏78، ص‏12.
20. كلينى، اصول كافى، ج‏2، ص‏663.
21. همان.
22. بحارالانوار، ج‏75، ص‏321.
23. كافى، ج‏2، ص‏192.
24. وسائل الشيعه، ج‏12، ص‏112؛ بحارالانوار، ج‏16، ص‏298؛ حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج‏8، ص‏418.
25. فردوسى.
26. اخلاق اسلامى، ص‏98 - 99؛ اخلاق الهى، ج‏5، ص‏238.
27. يكى از صحابيان از رسول خدا پرسيد: «آيا اگر با دوستان خود شوخى كنيم و بخنديم، اشكالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشايستى در ميان نباشد، اشكالى ندارد(كافى، ج‏2، ص‏663؛ تحف العقول، ص‏323).
28. غررالحكم، ص‏222.
29. كافى، ج‏2، ص‏665.
30. اخلاق الهى، ج‏5، ص‏256 - 257.
31. كافى، ج‏2، ص‏664.
32. غررالحكم، ص‏222.
34و33. اخلاق الهى، ج‏5، ص‏258 - 259.