نویسنده: طهمورث ساجدی




 

تأثیر متقابل زبان و ادبیات فارسی و زبان و ادبیات فرانسه بسیار گسترده بوده است و خاصه تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات فرانسه سابقه‌ی دیرینه‌تری دارد.(1)
نخستین پژوهشگران ادبیات تطبیقی در قرن بیستم م، چگونگی نفوذ ادبیات ایران در فرانسه‌ی عصر رنسانس را به خوبی نشان دادند و ثابت کردند که آشنایی با زبان ایتالیایی واسطه‌ی این نفوذ بوده است (باندریه، ص63). نخستین بار ادبیات فارسی، به سال 1634 م، با ترجمه‌ی گلستان سعدی به زبان فرانسه و به قلم آندره دوریه(2) در اروپا شناخته شد و پس از آن در سال 1644 م ترجمه‌ی انوار سهیلی واعظ کاشفی سبزواری به محافل ادبی راه یافت. پس از ترجمه‌ی این دو کتاب، تأثر از فرهنگ ایران باستان مهم‌ترین عامل نفوذ ادبیات فارسی در قرن هفدهم م به شمار می‌آید. داستان‌ها و نمایشنامه‌هایی که نویسندگان کلاسیک می‌نوشتند دارای مضامین و عناوین ایرانی بود و بیشتر منابع آن‌ها از نوشته‌های مورخان یونانی اخذ شده بود. مادلن دواسکودِری(3)، طلایه‌دار این گونه‌ی ادبی در اثر ده جلدی چند هزار صفحه‌ای خود، کوروش کبیر (4) (1648-1653م)، با بازسازی فضای ایران باستان و استفاده از اسامی ایرانی، به انتقاد از جامعه‌ی عصر خود پرداخت. این نوع انتقاد، در قرن بعد در نامه‌های ایرانی (5) (1721 م) مونتسکیو(6) جلوه کرد. مونتسکیو در این اثر از سفرنامه‌های سیاحان فرانسوی که از ایران دیدن کرده بودند بهره برد. در این دوره، ایران تنها کشور شرقی بود که در اروپا و به‌ویژه در فرانسه حضوری معنوی داشت. از سوی دیگر مناظرات قلمی اصحاب دایره‌المعارف، به رهبری ولتر(7)، با زعمای کلیسا به نقش زردشت اهمیت بخشید و این امر حضور معنوی ایران را در این کشورها دوچندان کرد. در پی این مناظرات، آنکتیل دوپرون فرانسوی به مطالعه‌ی زبان‌های فارسی و پهلوی روی آورد و در سال 1771 م اوستا را به زبان فرانسه ترجمه کرد. این سال را می‌توان مبدأ تحقیقات ایران‌شناسی و مطابق تقسیم‌بندی تخصصی‌تر، مبدأ تحقیقات اوستاشناسی در اروپا و به ویژه فرانسه دانست.
در مکتب رمانتیسم آلمان از ترجمه‌ی آلمانی اوستا بهره گرفته شد و به تدریج این مکتب در ادبیات فرانسه تأثیر چشمگیر بر جای نهاد، به طوری که مکتب کلاسیسیسم بر اثر رشد و مقبولیت رمانتیسم فرانسوی رونق پیشین خود را از دست داد. در سال 1800 م، فریدریش فون اشلگل(8)، که از بنیان‌گذاران نخستین دوره‌ی رمانتیسم بود، منابع الهام این مکتب را در دو گستره یافت: قرون وسطا و مشرق زمین (شواب، ص20). به این ترتیب، در فرانسه نهضت بزرگی در راه معرفی شرق، به ویژه فرهنگ و تمدن ایران، پدید آمد، تا آنجا که ادگار کینه(9)، آلمان‌شناس فرانسوی، با تیزبینی تمام آن را رنسانس شرقی (10) نامید. که مکمل رنسانس غربی بود. نویسندگان رمانتیک فرانسوی، که شرق را الهام‌بخش آثار خود می‌دانستند، از مشورت با خاورشناسان سود جستند. ادبیات کلاسیک ایران در حد کمال مورد توجه ایران‌شناسان قرار گرفت و آثار شاعران بزرگ ایران، همچون فردوسی، خیام، منوچهری، انوری، نظامی، عطار، مولوی، سعدی، حافظ و جامی ترجمه شد و منتقدان بزرگی همچون ژان‌ژاک آمپر(11)، سنت بوو(12) و ارنست رُنان(13) به تجزیه و تحلیل آن‌ها پرداختند. از سوی دیگر، نویسندگانی چون ویکتور هوگو،(14) آلفونس دولامارتین(15)، ژان‌لاهور(16)، ارنست فوئینه(17)، آدولف آوریل(18)، به ویژه ژوزف آرتور دوگوبینو(19)، تحت‌تأثیر ادبیات ایران، آثار ارزنده‌ای پدید آوردند. هوگو در سال 1829 م شرقیات (20) خود را در جواب دیوان غربی-شرقی(21) (1876م) گوته(22) نوشت که در سال 1819 م منتشر شده بود. گوبینو در داستان‌های آسیایی(23) (1876 م) خود داستان‌های کوتاهی با مضامین «غیر بومی»(24) ایرانی عرضه کرد و بدین‌گونه بدعتی در نوع ادبی داستان کوتاه در اواخر قرن نوزدهم م به‌وجود آورد. او با معرفی شخصیت علمی حاج‌ملاهادی سبزواری، چهره‌ی تابناک این فیلسوف را وارد ادبیات قرن نوزدهم م. فرانسه کرد (گوبینو، ص 474) و بدین‌ترتیب ناخواسته بدعت دیگری نیز بر جای نهاد.
در قرن بیستم، نویسندگان به استفاده و نظرخواهی از ایران‌شناسانی که مواد اولیه‌ی نویسندگی را برای آن‌ها فراهم آوردند ادامه دادند. موریس بارِس(25) برای نوشتن باغی بر ساحل رود اورونت(26) (1923 م)، و مریدش، ‌هانری دومونترلان(27) برای نوشتن بادبزن آهنین(28) از ‌هانری ماسه(29) مشورت خواستند. ماسه در قرن بیستم م، نخستین ایران‌شناس فرانسوی به شمار می‌آید که به حفظ و استمرار تحقیقات سعدی‌شناسی در کشور پایبندی نشان داد و رساله‌ای با عنوان تحقیق درباره‌ی سعدی (30) (1919 م) نوشت. او بهارستان جامی را نیز ترجمه کرد و به تحقیق درباره‌ی حافظ و ترجمه‌ی بخش‌هایی از غزلیات او پرداخت. لویی آراگون،(31) از بنیان‌گذاران سورئالیسم فرانسه، که در ایران ترجمه‌ی قطعاتی از آثارش در نشریه‌ی کبوتر صلح (پیک صلح) به چاپ رسیده است ( کوبیچکووا، ص 77)، ظاهراً آخرین نویسنده و شاعر بزرگ فرانسوی است که علاقه‌ی وافری به ادبیات فارسی نشان داد، و با الهام از شعرای ایرانی، آثاری مانند دیوانه‌ی اِلزا(32) (1963م) خلق کرد. جواد حدیدی در کتب از سعدی تا آراگون (تهران، 1373ش)، تحقیقات خود را درباره‌ی سابقه‌ی چهار قرن تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات فرانسه، با معرفی ترجمه‌ی فرانسوی گلستان سعدی، آغاز کرد و با معرفی آراگون به پایان رساند.
در طی قرن بیستم، نویسندگان دیگری نیز پیوسته به فرهنگ و ادب ایران عشق ورزیده و در آثار خود از ادبیات فارسی الهام گرفته‌اند. نویسندگانی مانند آبل بونار(33)، نویسنده‌ی شهریار ایرانی،(34) کنتس دونوآی(35)، لوران تایاد(36)، الکساندر آرنو(37) و موریس شاپلن(38)، مرید خیام.

از دوران حکومت صفوی میان فرانسه و ایران مراوداتی برقرار بود و در عصر قاجار بسیاری از واژه‌های زبان فرانسه به زبان فارسی راه پیدا کرد. اما تأثیر ادبیات فرانسه در ادبیات فارسی تقریباً از اوایل قرن بیستم، همزمان با نهضت مشروطیت، آغاز شد. در این اوان، نشریات آزاد و معتبر جایگاه ویژه‌ای به معرفی ادبیات فرانسه اختصاص دادند و به ترجمه‌ی مستقیم یا غیرمستقیم شاهکارهای ادبی فرانسه پرداختند. یوسف اعتصام‌الملک، مدیر مجله‌ی بهار، رمان مرید(39) اثر پل‌بورژه (40) نویسنده‌ی فرانسوی، را با ترجمه‌ی غلامرضا رشید یاسمی منتشر کرد (آرین‌پور، از صبا تا نیما، ج2، ص 115، 333). در نشریه‌ی گل‌های رنگارنگ نیز داستان‌های کوتاهی زا نویسندگان بزرگ فرانسه، مانندگی دوموپاسان،(41) هوگو، لامارتین و آناتول فرانس(42) به چاپ می‌رسید. بر اثر توجه این نشریات جلوه‌هایی از ادبیات فرانسه در دسترس فرانسه‌دانان و دوستداران ادبیات بیگانه قرار گرفت (همو، از نیما تا روزگار ما، ج1، ص 69) و زبان و فرهنگ فرانسه در ایران چندان نفوذ یافت که محمد علی فروغی در یکی از سخنرانی‌های خود با عنوان «تأثیر زبان‌های خارجی در فرانسه»، از همه‌گیر شدن تأثیر زبان فرانسه در طبقات مختلف مردم سخن گفت و حسن مقدم نیز با عنوان «تأثیر زبان فرانسه در فارسی» سخنرانی کرد و سپس، در نمایشنامه‌ی هجوآمیز جعفرخان از فرنگ آمده، جنبه‌ی منفی این تأثیر را نشان داد (همو، از صبا تا نیما، ج2، ص 304).

در این دوره بیشتر شخصیت‌های ادبی ایرن در مدارس فرانسوی زبان تحصیل کرده بودند، مدارسی مانند مدرسه‌ی سن‌لویی (مدرسه‌ی لازاریست‌های فرانسه در تهران)، مدارس آلیانس (که فرانسوی‌ها برای کلیمیان ایرانی تأسیس کرده بودند)، مدرسه‌ی عین‌طوره، در بیروت (که متعلق به لازاریست‌ها بود)، و مدرسه‌ی لازاریست‌ها در پِره (واقع در بخش اروپایی استانبول). جدال میان کهنه و نو در فرانسه، که در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم بین طرف‌داران عهد باستان و طرف‌داران تجدد درگرفته و با پیروزی گروه اخیر به پایان رسیده بود، در ایران نیز، در سال 1336ق، به مجله‌ی دانشکده کشیده شد، که رشید یاسمی، از فارغ‌التحصیلان مدرسه‌ی سن‌لویی، آن را اداره می‌کرد؛ این مجله بر ضرورت اقتباس از امتیازات نثر اروپایی تأکید داشت.
فتحعلی آخوندزاده در تمثیلات (1857 م) خود انواع ادبی تراژدی (نقل مصیبت) و کُمِدی (نقل بهجت) را برگزید (همان، ج1، ص 354) و بر آن بود که وجهه‌ی نظر این دو نوع ادبی اصلاح اخلاق انسانی و عبرت آموختن به خوانندگان و شنوندگان است. اما محمدعلی جمالزاده، در دیباچه‌ی یکی بود و یکی نبود (1340ق)، که به منزله‌ی بیانیه‌ی ادبی او بود، به نوع ادبی رُمان اهمیت داد و رمان را بهترین آیینه برای نمایاندن خصوصیات اخلاقی و سجایای مخصوص ملل و اقوام توصیف کرد. ظاهراً رسالت رمان به قدری برای او مهم بود که در این دیباچه اصلاً به مفهوم داستان کوتاه نپرداخته، حال آنکه خود در همان کتاب یکی بود و یکی نبود شش داستان کوتاه آورده است و همو با این کتاب آغاز کننده‌ی ادبیات واقع‌گرا در ایران شد. رحیم‌زاده صفوی، رمان‌نویس دهه‌ی دوم قرن چهاردهم ش، که رمان ژوزف بالسامو(43) (1849 م)، اثر الکساندر دوما(44) (پدر)، را ترجمه و در نشریه‌ی آسیای وسطا به صورت پاورقی منتشر کرد، به قدری شیفته‌ی رمان‌نویسی بود که تصمیم داشت همه‌ی تاریخ ایران را در قالب داستان‌هایی بیان کند (کوبیچکووا، ص 65)، اما در این زمینه توفیق چندانی نیافت.
در اواخر قرن نوزدهم م، در پی رونق ترجمه‌ی آثار اروپایی، اندک‌اندک نویسندگان برجسته‌ی ایرانی، خود به آفرینش آثار ادبی مشابه و نشر آن‌ها پرداختند و چون خوانندگان داستان‌های مهیج و پرماجرا این آثار را موافق ذوق و شوق خود یافتند، از آن استقبال کردند و بسیاری از آن‌ها به چاپ مجدد رسید.
میرزاآقاخان‌کرمانی، با انتشار آیینه‌ی سکندری، اندیشه‌های خود را درباره‌ی تاریخ ایران باستان ارائه کرد (میرعابدینی، ج1 و 2، ص 24) و به دنبال آن نخستین رمان‌نویسان ایرانی به رمان تاریخی گرایش پیدا کردند؛ این گرایش یادآور شور و شوقی است که نویسندگان کلاسیک فرانسه در قرن هفدهم م به ایران باستان نشان می‌دادند. بدین‌سان در ایران، از ابتدای قرن بیستم نویسندگان رمان‌های تاریخی، با انتخاب موضوعات مربوط به ایران باستان، شناساندن چهره‌ی بزرگان تاریخ این سرزمین و جستجوی هویت دیرینه در ادبیات نوین ایران برای خود جایی باز کردند (همان، ج1 و 2، ص28). این نویسندگان در خلق آثارشان بیشتر از ترجمه رمان‌های فرانسوی الهام می‌گرفتند.
نخستین دستاورد از ترجمه‌های فارسی به قلم میرزااسکندر بیگ (ایرانی با تابعیت روسی) منتشر شد که نشان از توجه به آثار تاریخی ولتر دارد. در سال 1262 ق نیز میرزارضاقلی تاریخ شارل دوازدهم (45) (1731 م) ولتر را به فارسی ترجمه کرد ( کاظم بیگ، ج9، ص 458). در اواخر قرن نوزدهم م. دو مجموعه‌ی جالب توجه در کنار آثار مترجمان دیگر قرار گرفت؛ یکی ترجمه‌های محمد طاهرمیرزا از آثار الکساندر دوما (پدر) بود، و دیگری ترجمه‌های محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، که ظاهراً به قلم دیگران صورت می‌گرفته و او فقط پای آن‌ها را امضا می‌کرده است (آرین‌پور، از صبا تا نیما، ج1، ص 266). بعضی از این گونه ترجمه‌هایی که به نام او منتشر شده است از آثار نویسندگانی است مانند میشل زِواکو(46)، پیِر الکسی پونسون دوترای(47) و پل دوکوک(48)، که در کشورشان، فرانسه، نیز چندان شناخته نبودند، اما آثار آن‌ها در ایران خوانندگان بسیار داشته است. با این همه اعتمادالسلطنه با ترجمه‌ی روبنسون سویسی (1812 م)، اثر یوهان داویدویس، نخستین نویسنده‌ی سویسی، را معرفی کرد. نام وی به عنوان مترجم بعضی از آثار ژول ورن(49) و مولیر(50) نیز آمده است. تقریباً در همان اواخر قرن نوزدهم، آثار فنلون(51)، لوساژ(52) و برناردن دوسن پیر(53) نیز به فارسی ترجمه شد و بعدها ترجمه‌های دیگری نیز از آن‌ها صورت گرفت.

جنبش ترجمه موجب شد که به تدریج آثار دیگر نمایشنامه‌نویسان، رمان‌نویسان و گویندگان فرانسوی نیز در ایران شناخته شود، مانند کورنی(54)، راسین(55)، بومارشه(56)، روسو(57)، شاتوبریان(58)، لامارتین، هوگو، بنژامن کنستان(59)، آلفرد دوموسه(60)، اوژن سو(61)، اوژن لابیش(62)، کُنتس دوسگور(63)، لوکنت دولیل(64)، سولی پرودوم(65) و فرانسوا کوپه(66).

یوسف اعتصام‌الملک معرفی و ترجمه‌ی کامل یا مقطعی آثار این نویسندگان را ارمغان نقایس ادبیات غرب برای شرق توصیف کرده است (آرین‌پور، همان، ج2، ص 115). نمایشنامه‌نویسان و رمان‌نویسان ایران در این دوره بیشتر تحت سیطره‌ی قلمی و فکری مولیر و الکساندر دوما (پدر) بودند؛ البته الکساندر دوما (پسر)(67)، آلفونس دوده(68) و بالزاک(69) قبلاً کمابیش معرفی شده بودند. مجتبی مینوی در مقدمه‌ی جلد دوم رمان دامگستران (1304ش) میرزاعبدالحسین صنعتی زاده‌ی کرمانی آن را تراوش قلم (نه ترجمه) یک ایرانی خوانده است (میرعابدینی، ج1 و 2، ص 36)، اما بعضی آن را ترجمه‌ی رمان لارابویوز(70) (1842 م) بالزاک دانسته‌اند (کنار سری، ج1، ص 111).
پس از سال 1300 ش، وجود افرادی که از نزدیک با فرهنگ و تمدن غرب آشنایی داشتند و نیز کسانی که از روزنامه‌نگاری به ادبیات و رمان‌نویسی روی آورده بودند و زبانی بیگانه، به ویژه فرانسه، را در حد یک مترجم توانا، می‌دانستند، موجب شد که جامعه‌ی ادبی ایران تجدد ادبی را با مکتب‌ها و شیوه‌های ادبی آغاز کند و نظر تقی رفعت (یکی از اولین نظریه‌پردازان ادبی ایران) را در مورد نقش هنرمند در تغییر فرهنگ و سیاست مدّنظر قرار دهد (میرعابدینی، ج1 و 2، ص 76-77) و همچنین رئالیسم سوسیالیستی را که از طریق ترجمه‌ی آثار روسی رایج شده بود، شاهد باشد. سیر اصولی این تحول در حقیقت از سال 1320 ش به بعد آغاز شد.
همسالان محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، حسینقلی مستعان، علی دشتی، محمد حجازی، سعید نفیسی، مشفق کاظمی، عباس خلیلی، محمد مسعود و جهانگیر جلیلی سخت تحت تأثیر فرهنگ و ادب فرانسه بود و در نتیجه آثار آنان تأثیر پایداری در داستان‌نویسی و همچنین در داستان کوتاه در نثر فارسی بر جای گذاشت. جمالزاده تحت تأثیر گوبینو و آناتول فرانس، بدعت داستان کوتاه و استفاده از زبان محاوره را در رمان داستان کوتاه وارد کرد و در آن‌ها از مضامین ایرانی بهره برد. هدایت متأثر از گوبینو، موپاسان و الکساندر دوما (پدر)، در نوشته‌های خود فن داستان کوتاه را به همراه مضامین ایرانی و گاه غیرایرانی به بهترین وجه ممکن عرضه کرد. او از طریق آثار جیمز جویس (71) با شیوه‌ی تک‌گویی درونی(72) به خوبی آشنا بود و نخستین بار، او به معرفی آثار ژان پل سارتر(73)، گاستون شرو(74)، آرتور اشنیتسلر(75) اتریشی و الکساندر کیلاند(76) دانمارکی پرداخت. علی دشتی و محمد حجازی، که با آثار مارسل پروو،(77) استاندال، فرانس، کوپه و زولا(78)، آشنایی داشتند، از نخستین نویسندگان ایرانی‌اند که صحنه‌ی داستان‌های خود را به پاریس و امریکا بردند و «غیربومی‌مآبی»(79) را در نوشته‌های خود به تصویر کشیدند. این شیوه بعداً در آثار اسماعیل فصیح و عزیز معتضدی جلوه پیدا کرد (میرعابدینی، ج1 و 2، ص 932، 999؛ ایوری، ص 133).
در این دوره ادبیات نوین ایران پس از رئالیسم، به رئالیسم سوسیالیستی، ناتورالیسم، سوررئالیسم (با تلاش نویسندگان مجله‌ی خروس جنگی) و اگزیستانسیالیسم متوجه شد و بدین‌سان مراحل مهمی را سپری می‌کرد، چنان که نویسندگان برجسته به جستجوی شیوه‌های تازه‌ی ادبی برآمدند (میرعابدی، ج1 و 2، ص 152، 192، 201، 206).
اندک‌اندک ترجمه‌ی مسائل نظری درباره‌ی ادبیات و اجتماع و آثار منتقدان فرانسوی رواج یافت. از جمله مسائل نظری مهم مبحث دقت و امانت در ترجمه است که برای شناساندن آراء اصیل نویسندگان ضرورت دارد. نیما یوشیج، صادق هدایت و فاطمه سیاح به ترجمه‌ی دقیق شاهکارها معتقد بودند (همان، ج1 و 2، ص 298).
پس از سال 1320 ش، ترجمه‌ی آثار روسی فزونی گرفت، اما ترجمه‌ی آثار فرانسوی، به ویژه آثار نویسندگان قرن بیستم فرانسه، همچنان ادامه یافت و نویسندگان ایرانی بیشتر تحت‌تأثیر نویسندگان فرانسوی بودند (همان، ج1 و 2، ص299). جلال آل‌احمد برای نوشتن مدیر مدرسه از سبک لویی فردینان سلین(80) پیروی کرد و مانند او بیان محاوره‌ی عامیانه را به نوشته‌ی خود راه داد. علی‌محمد‌افغانی در شوهر آهو خانم از سبک بالزاک و توصیفات تفصیلی او پیروی کرد. اسماعیل فصیح در سلسله داستان‌هایی که قهرمانان آن خانواده‌ای ایرانی است، و موضوع تأثیر محیط و وراثت در آن نمایان است، شیوه‌ی کار امیل زولا را در سلسله رمان‌های روگون ماکار(81) در پیش گرفت (همان، ج1 و 2، ص649).‌ هادی جامعی خانه‌ی مردم(82) (1927م)، اثر نویسنده‌ی فرانسه، لویی گی‌یو(83) را به فارسی ترجمه کرد و سپس با الهام از آن رمان خود را نوشت (همان، ج1 و 2، ص 583).
ابوالحسن نجفی در طی همکاری با نشریه‌ی جُنگ اصفهان (از حدود 1345 ش) کوشید تا جنبش رمانِ فرانسه را، که آلن رُب گریه(84) طلایه‌دار آن بود، معرفی کند و در خصوص اهمیت عامل شیوه‌ی نگارش در داستان تأکید می‌ورزید. او به معرفی چند نویسنده‌ی معاصر فرانسوی پرداخت و نخست داستان بد نیستم شما چطورید کلودروآ (85)، نویسنده‌ی چپ‌گرای فرانسوی، را ترجمه کرد. هوشنگ گلشیری با مطالعه‌ی این داستان به امکانات تازه داستان‌نویسی پی برد و با نوشتن کریستین و کید (1350ش) به مسئله‌ی «تکنیک» (یا «صناعت») در رمان‌نویسی پرداخت. او از شیوه‌های دیگری هم در طی دوران نویسندگی‌اش مدد گرفت، اما سرانجام به سرچشمه‌های ادبیات بومی روی آورد و در این خصوص چنین نوشت «به نظر من، نویسندگان بهتر است به جای تقلید از رئالیسم جادویی، رئالیسم سوسیالیستی، بازنویسی رومن رولان و گرته‌برداری از شیوه‌ی سیال ذهن، به سرچشمه‌های ادب خودمان برگردند و آن‌ها را با دستاوردهای جهانی داستان‌نویسی پیوند بزنند» (همان، ج1 و 2، ص 672-683؛ ج3، ص3، ص 959). رئالیسم جادویی، از طریق ترجمه‌ی آثار گابریل گارسیا مارکز(86)، نویسنده‌ی کلمبیایی به داستان‌نویسی فارسی راه یافت، و فروغ فرخزاد، با مطالعه‌ی آثار آلفونسیا استورنی،(87) بانوی شاعر آرژانتینی، شیفته‌ی آثار امریکای لاتین شد، اما نیما یوشیج، تحصیل‌کرده‌ی مدرسه‌ی سن لویی، در سرودن افسانه، از شبها(88)ی (1837-1835 م) آلفرد دوموسه تأثیر پذیرفت.
در 1348 ش، ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی اثر معروف ژان پل سارتر، ادبیات چیست؟ (89) (1947م) را ترجمه کردند که این کار در زمان خود تحول عمده‌ای در زمینه‌ی شناخت نقد ادبی، تاریخ ادبی و نظریه‌ی ادبی در کشور ما محسوب می‌شد؛ این کتاب سارتر و رساله‌ی رولان بارت(90)، به نام درجه‌ی صفر نگارش(91)، (1953م) تا آن تاریخ به عنوان بهترین کتاب‌های جهان درباره‌ی ادبیات معرفی شده بود. اسماعیل سعادت، مترجم آثار آندره ژید، امیل زولا و کنتس دوسگور، نخستین بار عصر بدگمانی(92)، اثر نظری ناتالی ساروت درباره‌ی رمان نو، را ترجمه و معرفی کرد. منوچهر بدیعی جاده‌ی فلاندر(93) کلود سیمون، به آذین ژان کریستف (94) رومن رولان(95) و مهدی سحابی در جستجوی زمان از دست رفته(96) مارسل پروست(97) را به فارسی ترجمه کردند.
رضا سیدحسینی؛ مترجم آثار آندره ژید و آندره مالرو(98) و نیز معرف مارگریت دوراس(99) با ترجمه‌ی بهانه‌ها(100) اثر آندره زید و احمد سمیعی، مترجم آثار دیدرو(101)، ژرژساند (102) و گوستاو فلوبر(103)، با ترجمه‌ی چیزها، داستانی از سال‌های 1960 (104)، اثر ژرژ پرک(105)، نویسنده‌ی معاصر فرانسوی، را در ایران معرفی کرد. ترجمه‌های محمد قاضی، سروش حبیبی و فرهاد غبرایی نیز، به‌رغم سیطره‌ی زبان انگلیسی در ایران قبل و بعد از انقلاب، باعث استمرار و رواج ادبیات فرانسه در ایران شد.
بیشتر این مترجمان به پیروی از اصول پژوهش در ادبیات تطبیقی، علاوه بر ترجمه‌ی متن، به ارائه‌ی متن جانبی (شامل مقدمه، حواشی و واژه‌نامه‌ی موضوع ترجمه شده) نیز اهتمام ورزیده‌اند. به همت این مترجمان ادبیات فرانسه همچنان در ایران مورد توجه و الهام‌بخش داستان‌نویسان است و در مقایسه با دیگر زبان‌ها، در نظم و نثر و فرهنگ ادبی ایران بیشترین تأثیر را داشته است.
منابع تحقیق:
1- Banderier, Gilles, "Une tragédie persane au XVI siècle: Larbec-Oronte de Du Monin", Luqman, Tehéran, 2001-2002.
2- Gobineau, Joseph Arthur, Oeuvres, Paris, 1983, t.2.
3- Kazem-Beg, M. A., "Note sur les progrés récents de la civilisation en Perse", Journal Asiatique (JA), Paris, 1857.
4- Schwab, Raymond, La renaissance orientale, Paris, 1950.
5- آرین‌پور، یحیی، از صبا تا نیما، تهران، 1354 ش.
6- آرین‌پور، یحیی، از نیما تا روزگار ما، تهران، 1374ش.
7- ایوری، پیتر، «تحولاتی در نثر نوین فارسی»، ادبیات نوین ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، ترجمه‌ی یعقوب آژند، تهران، 1363 ش.
8- کنارسری، فاطمه، کتاب‌شناسی رمان و مجموعه‌های داستانی مترجم، تهران، 1377ش.
9- کوبیچکووا، ورا، «جریان‌های عمده‌ی ادبی بعد از سال 1320/ 1941»، ادبیات نوین ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، ترجمه‌ی یعقوب آژند، تهران، 1363ش.
10- میرعابدینی، حسن، صد سال داستان‌نویسی ایران، تهران، 1377ش.

پی‌نوشت‌ها:

1- ادبیات‌تطبیقی، (فارسی-فرانسه)، دانشنامه‌ی زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1384، ج1، صص 271-275.
2- André du Ryer.
3- Madeleine de Scudéry
4- Le Grand Cyrus
5- Lettres persanes
6- Montesquieu
7- Voltaire
8- Friedrich von Schlegel
9- Edgar Quinet
10- Renaissance orientale
11- Jean-Jacques Ampère
12- Sainte-Beuve
13- Ernest Renan
14- Victor Hugo
15- Alphonse de Lamaritne
16- Hean Lahor
17- Ernest Fouinet
18- Adolphe Avril
19- Joseph Arhur de Gobineau
20- Les Orientales
21- Le Divan Occidental-Oriental
22- Goethe
23- Nouvelles asiatiques
24- exotique
25- Maurice Barrès
26- Un Jardin sur l"Oronte
27- Henri de Montherland
28- Eventail de Fer
29- Henri Massè
30- Essai sur le poète Saadi
31- Louis Aragon
32- Le Fou d"Elsa
33- Abel Bonnard
34- Le Prince persan
35- Comtesse de Noailles
36- Laurent Tailhad
37- Alexandre Arnoux
38- Maurice Chapelain
39- Disciple
40- Paul Bourget
41- Guy de Maupassant
42- Anatole France
43- Joseph Balsamo
44- Alexandre Dumas (père)
45- L"Histoire de Charles XII
46- Michel Zévaco
47- Pierre Alexis Ponson du Terril
48- Paul de Kock.
49- Jules Verne
50- Molière
51- Fénélon
52- Lesage
53- Bernandin de Saint-Piere
54- Corneille
55- Racine
56- Beaumarchais
57- Rousseau
58- Chateaubriand
59- Benjamin Constant
60- Alfres de Musset
61- Eugène Sue
62- Eugène Labiche
63- Comtesse de Ségur
64- Leconte de Lisle
65- Sully Prudhomme
66- Francois Coppé
67- Alexandre Dumas (fils)
68- Alphonse Daudet
69- Balzac
70- La Rabouilleuse
71- James Joyce
72- monologue intérieur
73- Jean-Paul Sartre
74- Gaston Cherau
75- Arthur Schnitzler
76- Alexandre Kielland
77- Marcel Prévost
78- Zola
79- Exotisme
80- Louis Ferdinand Céline
81- Rougon-Macquart
82- La Maison du peuple
83- Louis Guilloux
84- Alain Robbe-Grillet
85- Chaude Roy
86- Gabriel Garica Marquez
87- Alfonsia Astorni
88- Les Nuits
89- Qu"esr-ce que la littérature?
90- Roland Barthes
91- Le Degré zéro di l"écriture
92- L,?re de soupcon
93- La Route des Flandres
94- Jean-Christophe
95- Romain Rolland
96- A la recherche du temps perdu
97- Macel Proust
98- André Malraux
99- Marguerite Duras
100- Prétextes
101- Diderot
102- George Sand
103- Gustave Flaubert
104- Les Choses: une histoire des années saixante
105- Georges Perec

منبع مقاله :
دانشنامه ی زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1384، ج 1، صص 271-275