پیرامون تأثیرپذیری رولان بارت از آندره ژید
واژههای کلیدی: رولان بارت، آندره ژید، تأثیرپذیری، آثار، ادبیات فرانسه، قرن بیستم، مائده های زمینی
مقدمه
در سالهای 1930 و پس از آن آندره ژید با آثار و موضعگیریهای سیاسی و اجتماعیاش اذهان جوانان را متوجه خود میکند و رولان بارت نیز، همانند همهی جوانان عصر خویش توجه خاصی به او نشان میدهد. این توجه پس از بیماریاش، که منجر به بستری شدن نسبتاً طولانی او میشود، موجب میشود تا نخستین مقالههایش را به آثار و به تقلید از آثار او انتشار دهد. در سالهای بعد با تأثیر از ژید چندین تتبع کوتاه و بلند منتشر میکند و سپس در سال 1975 در یکی از این تتبعات علناً از تأثیرپذیری خود از ژید سخن به میان میآورد و حتی در جایی مدعی میشود که اگر خود به این تأثیر اعتراف نمیکرد کسی متوجه آن نمیشد، بهطوری که تا آنوقت نیز کسی متوجه این تأثیرپذیری نشده بود. هدف این پژوهش بررسی چگونگی روند تأثیرپذیری او در خلال آثاری است که متأثر از ژید بوده و نیز ارزیابی اهمیت و جایگاه وی در کل آثار اوست، بهویژه بعد از سال 1975، که در طی آن روند این تأثیرپذیری همچنان ادامه داشته است.بحث و بررسی
مائدههای زمینی (1897)، آثر آندره ژید، با قهرمانش، منالک(2) که یادآور قهرمانان پیشینی همچون وتر(3) و رنه(4) است، پس از انتشار توجه چندانی را به خود جلب نمیکند، اما در حوالی 1920 جوانان با شوروشوق به مطالعهی آن میپردازند، حتی روژه مارتن دوگار(5) مؤلف خانوادهی تیبو (1942-1940)، از خلال ماجراهای قهرمان این رمان، دانیل دوفونتانن(6)، به سخن میپردازد و به سهم خود در تأثیرگذاری و جاودانگی کتاب ژید اهتمام میورزد (کلود مارتن، 1974، ص 244).اما نقدی که پییر امانوئل(7) با عنوان «این مرد کیست؟» (1947) بر مائدههای زمینی نوشت، بیشتر دربارهی جنبههای اخلاقی این کتاب بود. وانگهی، در پایان جنگ جهانی دوم، این کتاب نیز از محاکمهای که در آنوقت علیه هر ادبیات غیرمتعهد، علیه هر اثری که باعث انحراف افکار از مسائل گرسنگی، جنگ و بیعدالتی در دنیا میشد، به دور نماند. ژان پل سارتر گفته بود: «در مقابل کودکی که میمیرد، تهوع جایی ندارد» و سپس با تأکید یادآور شده بود: «من مائدههای زمینی را به مثابهی یک کتاب دهشتزا مینگرم» (همان جا). در اینجا اصلاً اصول اخلاقی مائدههای زمینی مورد بحث نیست، بلکه در واقع هر اصل اخلاقی و یا خود مفهوم اصل اخلاق است که مورد بحث میباشد.
بین سالهای 1939 تا 1941، سه چاپ از دفتر ایام (ژورنال) ژید منتشر میشود، امری که خود معرف وضع تثبیت شده و شناخته شدهی وی در آغاز جنگ دوم و اشغال فرانسه توسط آلمان بود (ناویل، 1952، صص 94-95). در همین سالهای اشغال فرانسه و دقیقاً در سال 1942 رولان بارت، که با بیماری سل دست به گریبان بود، برای مداوا به آسایشگاهی در استان ایزر، در جنوب فرانسه، میرود. در طول اقامت طولانیاش، که منجر به آشنایی وی با افکار مارکسیستی میشود، به مطالعهی کتابهای چندی نیز میپردازد، ازجمله همین دفتر ایام ژید، که نتیجهی آن را بهصورت مقالهای، که اولین مقالهی منتشر شدهاش هم محسوب میشود، در فصلنامهی هستیها، ارگان این آسایشگاه، منتشر میکند. نکتهی تأملبرانگیز اینکه این مقاله مورد توجه ژیدشناسان قرار نمیگیرد و در هیچ موضوع مربوط به ژید و آثارش ذکری از آن به عمل نمیآید و ازاینروی گمنام میماند.
این مقاله، که عنوان آن «یادداشتهایی دربارهی آندره ژید و دفتر ایام» (1942) اوست، عنوانی که یادآور نوشتههای ژید، یادداشتهای سفر در برتانی (1888) و یادداشتهایی دربارهی شوپن (1936) است و در زمانی نوشته شده که او به علت جنگ در الجزیره ساکن است (مارتن، 1974، ص18)، مجموعهایست از اظهارنظرها، تأملات و بررسیها که مؤلف بدون در نظر گرفتن معیارهای انجام یک اثر و با گفتن اینکه «به نظرم میرسد که عدم انسجام، نسبت به نظمی که موجب تحریف میشود، ارجح است» (بارت، 1993، ج1، ص 32)، بحث و بررسی خود را، به صورت نوشتارهای کوتاه و مقطع و یا به زبانی بهتر قطعهنویسی(8) ارائه میدهد.
بارت از همان ابتدا میگوید شک دارد که خود ژورنال نفع چندانی داشته باشد، مگر اینکه مطالعهی اثر بدواً موجب کنجکاوی دربارهی انسان نشود (همان جا). در واقع، این گفته تأملی است (همان، ص 24) بر ژورنال سکهسازان (1926)، که ژید تقریباً چند ماه پس از انتشار رمان سکهسازان (1925) آن را منتشر کرد (ناویل، 1952، صص 63 و 65) و در آن جو لازم برای نگارش این رمان و شخصیتهای داستانیاش را فراهم کرد، در ضمن سندی است بین مؤلف اثر و شخصیتهای داستانی آن (تی یری، 1968، ص 168). بهعلاوه، بارت معتقد بود که نفع نقد در این است که این کتاب را بهعنوان یک رمان بزرگ روسی، که توسط یک نویسندهی بزرگ فرانسوی نوشته شده است، در نظر بگیرد، چونکه لحن و روح پسران، در برادران کارمازوف داستایفسکی، که ژید مطالعات مبسوطی دربارهی او انجام داده بود، تقریباً بهطور کامل در نخستین صحنهی رمان سکهسازان یافت میشود (بارت، 1933، ج1، ص 31).
امر مسلم این است که خوانندگان ژورنال ژید در آن چگونگی پیدایش آثارش، زندگی و مطالعاتش و نیز اساس نقد آثارش، سکوتهایش، خصایص بارز فکری، اعترافات کماهمیت و تقریباً هر آنچه را که در مونتنی دیده میشود (همان، ص 23) در او میبیند. لحن گفتارش به گونهای است که خیلی از این گفتهها موجب دودستگی میشوند، چونکه بعضیها که مخالف اویند، خشمگین خواهند شد، ولیکن خیلیها هم که خود را در وضعیت مشابهی میبینند، شیفتهی او میشوند.
اجداد ژید، که ایتالیایی بودند، در اواخر قرن شانزدهم در جنوب فرانسه، در نزدیکی اوزز،(9) محل استقرار پروتستانهای این منطقه مستقر شده و پروتستان شدند (مارتن، 1974، ص3). اما خانوادهی مادریاش، که اهل روان،(10) در شمال فرانسه بود، مذهب کاتولیک داشت و شدیداً هم به آن پایبند بود (همان جا). این وضعیت دینی، و نیز زندگی و تحصیل در دوران کودکی و نوجوانی در نرماندی(11)، زادگاه مادری، و در لانگدوک(12)، زادگاه پدری، توسط ژید با صلابت و تأمل در دو مقاله، که بیشتر معرف شکوائیهی دوران تحصیلی و موضع ضد دست راستی او بودند، ارائه شده بود (ژید، 1963، صص 29 و 39) و در نتیجه توجه خیلی از خانوادهها، که خود را شریک احساسات او میدانستند، به آن جلب شده بود. مادر بارت پروتستان و متعلق به خانوادهای از آلزاس(13) در شمال شرقی بود، و پدرش کاتولیک و اصالتاً از گاسکونی(14)، در جنوبغربی فرانسه بود و بههمینروی بارت همیشه هوای بایون(15) را در سر داشت و خود را جنوبی میدانست (بارت، 1944، ج2، ص 1038).
همین امر بارت را واداشت تا با مدّنظر قرار دادن وضع جغرافیایی فرانسه و وضعیت موربی که در آن منطقهی نرماندی نسبت به لانگدوک و آلزاس نسبت به گاسکونی پیدا میکرد، بگوید که «حاصل آمیزش آلزاس و گاسکونی، که وضعیت موربی دارند، میباشد، همانطور که او (ژید) از نرماندی و از لانگدوک بود، پروتستان بود، ذوق ادبیات داشت و پیانو مینواخت» و سپس متذکر بشود که «چگونه ممکن است خود و شوقش را در این نویسنده بازنیابد» (بارت، 1995، ج3، ص 170).بارت با تأکید بر «پروتستان» بودن ژید، متذکر میشود افرادی که دارای تعلیم و تربیت پروتستانیاند از این ژورنال، که حسب حال هم است، خشنود و راضیاند. آنان اعترافاتی را که جنبهی عام پیدا میکنند، تقریباً معادل اعترافات مسیحی دانسته و همیشه هم معتقدند که از این طریق میتوانند خود را منزه و پاک نگه دارند (همان، ج1، ص 23). بهزعم بارت، روسو، آمییل و ژید، سه چهرهی شناخته شدهای که پروتستان بودند، سه اثر بزرگ همراز به یادگار گذاشتهاند (همان جا).هانری فردریک آمییل(16) سوئیسی، که دارای تبار فرانسوی و پروتستان بود، صاحب یکی از بهترین ژورنالها بود، بهطوری که امروزه هم از آن به نیکی یاد میکنند.
یک حسن اتفاق موجب کامروایی ژید در مسیر زندگی ادبیاش میشود: معلم خصوصیاش، که پروتستان بود، برای او قطعاتی از ژورنال آمییل را تدریس میکند و ژید نیز از همان سالهای 1883 و 1886 (مارتن، 1974، ص44) به فکر تدوین دفتر ایام خود شده و سرانجام هم نگارش آن را در سال 1889 آغاز میکند. اما خصلت اساسی ژورنال ژید صرفاً ثبت دیدارهای دوستانه و غیره نبوده است، بلکه نحوهی نگارش آن بود که بهصورت «گفتگو» ارائه شده بود و فاقد سبک نگارش «تکگویی» رایج بود. بهعلاوه، بارت معتقد بود که در ژورنال او یک عنصر عرفانی وجود دارد، چونکه تأملات زیادی نیز از کتابهای مقدس در آن آورده شده بود( بارت، 1993، ج1، ص 23)، به خصوص اینکه ژید در سال 1922 با کتاب آیا اکنون تو نیز...؟ (17) دلبستگی شدید خود را به مسیح ابراز داشته بود (ژید، 1350، ص 36؛ مارتن، 1974، ص13).
تذکر بجای بارت دربارهی «ذوق ادبیات» ژید بیربط با ژورنال وی و مقاله خود او در همین زمینه نیست. ژید نویسندهی بزرگی بود و این ذوق را از همان ایام جوانی و زمانی که به محفل استفان مالارمه(18) میرفت، در خود احساس کرده بود. ولیکن در ژورنال سال 1938 مینویسد که علاقه داشت طبیعیدان بشود (بارت، 1993، ج1، ص 32). همین امر باعث میشود تا بارت بگوید که توجهی که ژید به علوم طبیعی معطوف میداشت، بایستی برای خواننده تأملاتی را موجب شود. شاید که این نکتهی بارت بیربط با وضع دوران تحصیلاش نباشد، چونکه به یاد داشت که «مطالعات نیمبندی» (بارت، 1994، ج2، ص 988) را در سوربن، که دروسش او را ارضاء نمیکرد به جز دروس یونانیشناس برجسته پل مازون، انجام داده و موفق به گرفتن لیسانس ادبیات کلاسیک شده بود (همان، ص1038)، درحالیکه آرزوی او این بود که در جای دیگری درس بخواند. اما یک حسن اتفاق، مطالعهی رُمان بیگانه، اثر آلبر کامو، نظر او را به طرف سبک نگارش گیرای آن و به دنبال آن به نقد ادبی جلب میکند، آنهم درحالیکه تا آنوقت هیچ اثری از هیچ منتقدی را نخوانده بود (همان، ص 988).
تذکر دیگر او دربارهی ذوق «پیانو»نوازی ژید بود. وی در هفت سالگی نخستین دروس پیانو را نزد مادموازل دوگلوکن (19) (مارتن، 1974، ص5) فرامیگیرد و سپس بعدها از روی علاقهای که به پیانو پیدا میکند، آن را تکمیل میکند و حتی در فیلمی که مارک آلگره(20) از زندگی او تهیه میکند، در آن به نواختن پیانو میپردازد (همان، ص 188).
بارت هم، که اغلب دوران کودکیاش را در بای یون، نزد مادربزرگ پدریاش گذرانده بود از عمهی خود، آلیس بارت، که در این شهر معلم پیانو بود، نواختن آن را تا حدی فرا میگیرد و با جو آکنده از موسیقی خانوادهاش انس مییابد (بارت، 1995، ج3، ص 325 و 1206). اما بعدها گرایش عجیبی بهطرف آوازهخوان معروف فرانسوی، شارل پانزرا(21) پیدا میکند و در نزد وی به فراگیری آواز میپردازد (همان، ج2، ص 1038). لیکن علاقهی او به سینما باعث میشود تا در فیلم خواهران برونته (1979)، به کارگردانی آندره تشینه(22) شرکت کرده و در آن، نقش نویسندهی انگلیسی ویلیام تکری،(23) را بازی کند. بارت دربارهی این فیلم نقد جالبی هم منتشر میکند (همان، ج3، ص 996).
بارت در مقاله، در یونان (1944)، که دومین مقالهی چاپ شدهی اوست، سعی در تقلید مائدههای زمینی ژید دارد. او در رولان بارت به قلم رولان بارت میگوید: «ظاهراً نوشتار مقاله دیگر [در یونان] از مائدههای زمینی تقلید شده بود» (همان، ص 170) در بخشی از آن مینویسد: در یونان آنقدر جزیره است که انسان نمیداند که کدامیک مرکز یا حاشیهی یک مجمعالجزایر است. اما آتن شهری است که خیابانهای آن در تابستان خیلی گرم و خشک است. بناهای عظیم آن و گردشگاه بزرگ و عمومی، که در آنجا به اجرای نمایش میپردازند و دلقکهایی که با لهجهی خاصی به حرف زدن میپردازند، از جاذبههای این شهر تاریخیاند. به هنگام صحبت از موزهها و مجسمهها، به ذکر نمایشنامهای از ژیرودو و نیز فیلم مشهور خون شاعر، به کارگردانی کوکتو میپردازد. باز در جای دیگری از مقالهاش میگوید: «یک مستی بهوجود آمده از کمی شراب کیفیتی غیر از سیاه مستی دارد» (همان، ص 56).
بارت، که این اقدام را نوعی ریاضت میداند، معتقد است که شرقیها، که در همهچیز اینقدر به یونانیها نزدیکاند، به همان ریاضت میپردازند، بهویژه اینکه «دراین خصوص اشعار یک شاعر ایرانی وجود دارد» (همان جا). در اینجا احتمالاً منظور بارت، حافظ است که ژید وی را از طریق مطالعهی دیوان شرقی گوته کشف کرده بود (مارتن، 1974، صص 47 و 72). ژید کتاب اول مائدههای زمینی را با شعری از حافظ شروع میکند و سپس در جاهای دیگر به ذکر نام وی و دیگر شعرا و نویسندگان ایرانی میپردازد. ولیکن بارت در مقالهاش از مناظر طبیعی و شهری، از وضع زندگی روزمره، نوع غذاها و مردم یونان توصیفات جالبی ارائه میکند، اما از دو ویژگی مهم مائدههای زمینی، قهرمانی همچون منالک و متن شعر گونهاش، اثری مشهود نیست. بیشک تأثیرات او از زیباییهای یونان، با مسافرت سال 1938 او به این کشور بههمراه یک گروه تئاتری، بیربط نبوده است.
بارت با مطالعهی آثار ژید (بارت، 1993، ج1، ص31) علاقهی وافر و تخصص کاملی (بارت، 1995، ج3، ص 133) در نامشناسی(24) پیدا کرده بود. توجه اکید او بهعنوان کتاب مائدههای زمینی وی، که برگرفته از سورهی «المائده» قرآن بود (ژید، 1350، ص52)، نظرش را به یافتن معادل گویایی برای آن جلب میکند. بهعلاوه، ازآنجاییکه آثار ژید را بهخوبی مطالعه کرده و از ابعاد تأثیر گوته نیز بر او واقف بود (بارت، 1993، ج1، ص 26) و معادلهایی را که وی از زبان آلمانی اخذ و در دفتر ایام خود آورده بود بررسی کرده بود، مثل (Das Schaudern)، به معنی «لرزش» (همان، ص24؛ مارتن، 1974، صص 625 و 44)، در جای دیگری سعی میکند تا از طریق این زبان معادلی در قیاس با مائدههای زمینی پیدا کند. ازاینروی در سال 1975، سالی که از ژید و اهمیت آثار و تأثیرگذاری او بهطور عالمانهای در رولان بارت به قلم رولان بارت صحبت به میان میآورد، میگوید (بارت، 1995، ج3، ص 792) «ژید زبان اولیهی من است. اورسوپ(25) من و سوپ ادبی من است». در واقع، بارت مائدههای زمینی را معادل واژه فلسفی آلمانی اورسوپ آورده و در نتیجه آثار ژید را در «سوپ ادبی» (همان، ص 792) یا پیشغذای روزانهاش، که همچنان به آن نیاز دارد، میداند.
اما بارت، که در کتاب خود این بخش از قطعهنویسیاش را آبگروند(26) مینامد، باز از یک واژه فلسفی آلمانی، که تقریباً به معنای «بنیان اولیه»(27) است(28)، استفاده میکند تا از ابعاد تأثیرگذاری ژید در دوران نوجوانیاش و در ایامی که برحسب اتفاق دورادور او را در یک آبجوفروشی پاریسی، درحالیکه «مشغول خوردن گلابی بود و کتاب میخواند» (همان، ص 748) میبیند، در چند جملهی نغز حرف بزند. اما این چند جمله، که اعتراف معنیداری است، در سالهای 1975 و 1981، که مصاحبههایش منتشر میشود، با تفسیر بارزی آشکار میشود. مهمتر از آن ظرافت تأثیرپذیریاش بود که تا آنوقت کسی متوجه آن نشده و در هیچ نوشتهای هم که به او اختصاص داده شده بود، اشارهای به آن نشده بود.
در مقابل این سؤال: «مثلاً ژید چه تأثیری در شما داشته است؟ مگر نه این است که در کتابتان میخوانیم: «ژید زبان اولیهی من است، اورسوپ من، سوپ ادبی من است»؛ و بارت پاسخ میدهد: «بله من آن را در این کتاب رولان بارت به قلم رولان بارت گفتهام، چونکه از خودم حرف میزدم. پس بهطور قطع من به موضوعات مربوط به نوجوانیام، که هیچکس نمیتوانست بشناسد، اشاره کردهام. باری، نوجوان که بودم، خیلی به مطالعهی آثار ژید میپرداختم و ژید هم خیلی برایم اهمیت داشت، اما متذکر میشوم، البته با نوعی شیطنت، که علیرغم آن، تابهحال هیچکس بویی از این موضوع نبرده بود. هرگز به من نگفتهاند که در کارهایی که انجام دادهام، کوچکترین ذرهای تأثیر ژید گونه وجود داشته است» (همان، ص 792).
شایان توجه است که این اعتراف در پایان تعدیل میشود و سررشتههایی که خود بهدست میدهد و معرف حضور نویسندهی مورد علاقهی اوست، با نوعی تناقضگویی همراه میشود. او میگوید: «باری، اکنون که من توجه را به این امر معطوف داشتهام، چنین به نظر میرسد که بهطور کاملاً طبیعی انواع رشتههایی موروثی بین ژید و آنچه را که توانستهام انجام بدهم پیدا بکنند. معذالک، به شما میگویم که این امر مقایسهای است که خیلی تصنعی میماند. زمانی که نوجوان بودم، ژید برایم مهم بود، اما این امر به هیچوجه معرف آن نیست که درکارم حضور دارد (همان جا).
در واقع بارت، که یادآور شده بود «هزاران نکتهیگیرا وجود داشت که مرا نیز به او (ژید) علاقهمند میکرد» (همان، ص 748)، در جای دیگری با تأکید تمام میگفت: «حداقل یک کتاب بزرگ، یک کتاب مدرن، از ژید هست: ماندابها(29) که بی هیچ شک و شبههای بایستی دوباره توسط مدرنیته ارزیابی شود» (همان، ص 329). دو سال بعد، یعنی در سال 1977، در کتاب قطعاتی از یک گفتار عاشقانه، که به تقلید از شکل قطعهنویسی ژید در دفتر ایاماش، نوشته شده است (همان، صص 167-166)، باز به کتاب ماندابها اشاره کرده و میگوید: « من این نامها (اشاره به یازده نام) را از ماندابها به عاریه میگیرم که کتاب نامها است» (همان، ص 589). لیکن چند صفحهی بعد میگوید: «ماندابها، کتاب هیچ است» (همان، ص 608) تناقضگویی ظریف، یا بازگشت مجدد به موضوعی که یک یا چند بار بررسی شده است، از صناعات انتقادی و از فنون برجستهی بارت است تا ضمن نشان دادن علاقهاش به آن موضوع باز به آن مطلب، ولیکن از زاویهی دیگری، بپردازد (همان، ص 133).
اما بارت از هنگام نوشتن «یادداشتهایی دربارهی آندره ژید و دفتر ایام»اش، که به مضامین این اثر ژید توجه نشان داده بود و به گفتهی خودش از طریق مطالعه آن به قطعهنویسی (همان، صص 333 و 793) روی آورد و رولان بارت به قلم رولان بارت (1975) را به سبک آن نوشته بود) همان، صص 166، 167 و 170)، باز به گفتهی خودش آثار دیگری همچون اسطورهشناسیها (1957)، امپراتوری نشانهها (1970)، S/Z (1970)، لذت متن (1973)، قطعاتی از یک گفتار عاشقانه (1977)، اتاق روشن (1980) و حتی دفتر ایام (1979) (همان، ص 1004) خویش را با الهام از قطعهنویسی ژید نوشت. پس ژید تا آخرین روزهای عمرش در کارش حضور داشت، آنهم حضوری پرثمر.در سال 1913، یکی از جراید پاریس از ژید میخواهد که بین رمانهای فرانسوی ده عنوانی را که ترجیح میدهد معرفی کند، وی نیز مقالهای تحتعنوان «ده رمان فرانسوی که....» نوشته و در آن به معرفی ده رمان برتر خود میپردازد، مقالهای که بعداً در مجموعهی برخوردها (1924) هم چاپ میشود (تی یری، 1968، ص 166). ژید حدس میزد که این نوع تمرین درسی را به هنگام تحصیل در کلاس معانی و بیان انجام میداد و ظاهراً بانی آن نیز ژول لومتر(30) بود (ژید، 1377، ص 187).
بارت نیز، در سال 1969، با تقاضای نسبتاً مشابهی روبرو میشود و روزنامهای از او میخواهد که دلایل نوشتن خویش را تحتعنوان ده دلیل نوشتن بنویسد (بارت، 1994، ج2، ص 541).
اما آنچه که متن ژید را به متن بارت ربط میداد، فقط عنوان نسبتاً شبیه آنها نبود، بلکه در اصل مقالهای است که بارت در تابستان 1933 و تحتعنوان «کریتون»(31) نوشته بود، ولیکن آن را در سال 1974 با عنوان در حاشیهی کریتون منتشر کرده بود، آن هم با ذکر جزئیاتی از دروس دوره دبیرستان، بهویژه تفسیر کریتون و نیز ذکر نام ژول لومتر. این منتقد و نویسندهی بزرگ کتابی تألیف کرده بود و در آن به صلاحدید خود پایان آثار بزرگ کلاسیک را، آنهم با هجو مؤلف اصلاح میکرد و کاری را که بدینسان انجام میداد در حاشیهی کریتون ... مینامید. اما مقالهای که بارت نوشته بود هجویه علیه لومتر بود که خود به هجو افلاطون پرداخته بود. مخلص کلام اینکه کاری که انجام میشد هجو در هجو بود: لومتر به هجو افلاطون میپرداخت و بارت به هجو لومتر (همان، ج3، ص 27).
قطعاً مقالهی ژید موجب شده بود تا بارت هم به ذکر جزئیاتی دربارهی لومتر، که از نویسندگان دست راستی بود، پرداخته و انگیزهی نوشتن نخستین مقالهاش را با انگیزهی ژید برای نوشتن مقالهاش از طریق او یادآور شود.
توجه بارت به ژید مستمر بود و تمامی زمینههای ادبی و زندگی شناخته شدهاش را در بر میگرفت. در کتابها و تتبعاتش و به مناسبتهای گوناگونی همچون نگارش سنتی در ادبیات سنتی فرانسه، علاقه به نویسندگان بزرگ قرن بیستم، نویسندگانی که همانند او دوست داشتند در تعطیلات به مطالعه بپردازند و عکسهای آنها در روزنامهها نیز معرف گفتار آنها بود و نوینسدگانی که گفتار آنها نوعی تعهد را به دنبال داشت (سارتر)؛ از شهرتش در ژاپن، آنهم در سال 1938، که فیلمی از آهنگ روستایی(32) (1919) او در این کشور تهیه شده بود (بارت، 1993، ج1، ص 27؛ مارتن، 1974، ص 188)، از اسطورهشناسی آثار او (همان، ص 31) و علاقهاش به آثار کلاسیک نویسندگان فرانسه و نیز نویسندگان آلمانی و روسی، پیوسته یاد کرده و به ذکر بعضی از مباحث آنها میپرداخت. بارت از مقدمهنویسی ژید بر آثار دیگران، خاطرهی خوبی داشت و بههمینروی به نوشتن مقدمههای وزینی میپرداخت، مثل مقدمه بر چاپ ایتالیایی آزیاده، اثر پی یر لوتی (همان، ج2، ص 1401)، بهعلاوه ژید علاقهی وافری داشت که کتابهای خود را به دوستان نزدیک و به مناسبتهای گوناگون اهدا کند و بارت نیز، که این خصلت را دوست داشت، دقیقاً به اقدام مشابهی دست میزد.
این علایق مشترک، که ناخواسته با مسلول بودن ژید و معافیت او از نظام وظیفه (مارتن، 1974، ص5 و 10) به هنگام جنگ جهانی اول همراه بود، نوعی الفت نیز در بارت بهوجود آورده بود، چونکه وی نیز مسلول بود و در طول جنگ جهانی دوم بستری شده بود و همگان از ترس واگیر بودن بیماریاش، به او نزدیک نمیشدند، لیکن سرانجام با پرتودرمانی مداوا شد (بارت، ج3، ص 814). الگوی ژید برای او اصیل و پیوسته الهامبخش تتبعاتش بود.
نتیجه گیری
آندره ژید سوپ ادبی یا قوت روزانهی رولان بارت بود، این حقیقت از هنگام نوجوانی وی و با انتشار نخستین، مقالات وی آشکارا بیان شده بود. لیکن تأثیر آن در سالهای بعدی، سالهای اوج و افتخار و انتشار آثار بزرگ و کوچک، همچنان استمرار مییابد. در سال 1975 بارت دین خود را به ژید ادا میکند و رسماً از تأثیر او در آثارش حرف میزند و حتی مواردی را مورد تأکید قرار میدهد که تا آنوقت کسی متوجه آن نشده بود. تأثیرپذیری او از ژید، از طریق قطعهنویسی در اغلب آثارش دیده میشد و خود نیز به صراحت از آن یاد میکرد، در آخرین سالهای عمرش با نگارش دفتر ایام (ژورنال) پیگیری میشود، اما این دفعه حاصل کار به هیچوجه همانند حاصل کار ژید نیست و بارت نیز خود به این حقیقت معترف است.منابع تحقیق:
1- Barthes, R., Oeuvres complètes, tome 1, 1941-1965, Ed. établie et presentée, par Eric Marty, Paris, Ed. du Seuil, 1993; t,2, 1966-1973, t.3,1974-1980, 1995.
2- Gide, A., Les Nourritures terrestres et les Nouvelles Nourritures, extraits par Claude Martin, Paris, Bordas, 1971.
3- ...., Prétextes, Paris, Mercure de France, 1963.
4- Martin, C., Gide, Paris, Ed du Seuil, 1974 (Ecrivain de toujours).
5- naville, A., Bibliographie des écrits de André Gide, Paris, Guy Le Prat, 1952.
6- Thierry, J. J., Gide, Paris, Gallimard, 1968 (pour une bibliothéque idéale).
7- ژید، آندره، بهانهها و بهانههای تازه، ترجمهی رضا سیدحسینی، تهران، نیلوفر، 1377.
8- .........، مائدههای زمینی و مائدههای تازه، ترجمهی حسن هنرمندی، تهران، زوار، 1350.
پینوشتها:
1- پیرامون تأثیرپذیری رولان بارت از آندره ژید، پژوهش زبانهای خارجی، شمارهی 24، تابستان 1384، صص 45-56.
2- Ménalque
3- Werther
4- René
5- Roger Martin du Gard
6- Daniel de Fontanin
7- Pierre Emmanuel
8- Fragment= Ecriture courte
9- Uzès
10- Rouen
11- Normandie
12- Languedoc
13- Alsace
14- Gascogne
15- Bayonne
16- H. F. Amiel
17- Numquid et tu...?
18- S. Mallarmé
19- Mlle de Goecklin
20- M. Allégret
21- Ch. Panzera
22- A. Techiné
23- W. Thackeray
24- Onomastique
25- Ursuppe
26- Abgrund
27- Fond premier
28- با تشکر از توضیحات دوست و همکار بارت، فیلیپ آمون (Philipp Homon).
29- Paludes
30- Jules Lemaitre
31- Critone
32- Symphonie pastorale
پژوهش زبان خای خارجی، شماره 24، تابستان 1384، صص 46-56
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}