نویسنده: جمعی از مؤلفان





 

الف) تاریخ

تصوف در شبه قاره‌ی هند در قرن دوم و سوم ظهور یافت. درباره‌ی دیدار ابوعلی سِندی با بایزید بسطامی (متوفی 261 یا 264)، (1) سفر تبلیغی حلّاج (متوفی 309) به هند، (2) احتمالاً اقامت اولین صوفی یعنی شیخ صفی‌الدین کازرونی (متوفی 398) به دستور مرشدش شیخ ابواسحاق کازرونی (ابراهیم بن شهریار) در منطقه‌ی سِند در ناحیه‌ی اُچ، (3) سفر شیخ حسین زنجانی (متوفی ح‍ 420) به پنجاب و اقامت وی در آنجا برای ترویج تصوف و تربیت اهل سلوک، و سفر علی بن عثمان هُجویری به پنجات به دستور مرشدش ابوالفضل خَتْلی گزارش‌هایی وجود دارد. (4) هجویری در لاهور خانقاه ساخت و به تعلیم و ارشاد مشغول شد و در همان‌جا نیز درگذشت. (5)

ورود سلسله‌های صوفیه به شبه قاره‌ی هند

ورود این سلسله‌ها به شبه قاره‌ی هند تقریباً معاصر با فتوحات غوریان (حک‍: 543-612) بود. در قرن ششم برخی از صوفیان آسیای مرکزی به هند مهاجرت کردند. اولین سلسله‌ها در این دوره چِشتیه (6) و سهروردیه بودند. چشتیه بیشتر در اَجْمیر و برخی نقاط پنجاب و دهلی و اوتارپرادش و بهار / بیهار، و سهروردیه در سند و ملتان / مولتان و پنجاب تبلیغ می‌کردند. سلسله‌های مهم بعدی نقشبندیه، قادریه و شطاریه بودند. (7)
ابتدا خواجه معین‌الدین حسن سجزی چشتی (8) (متوفی 633)، از سلسله‌ی چشتیه، در 561 در اجمیر ساکن شد. جانشین وی قطب‌الدین بختیارِ کاکی (متوفی 634) و جانشین کاکی، فرید‌الدینِ گنج شکر (متوفی 664) مشهور به بابافرید، این سلسله را در دهلی و پنجاب گسترش دادند. (9) مهم‌ترین خلیفه‌ی بابافرید در هند، شیخ نظام‌الدین اولیا (متوفی 725) بود و سلطان المشایخ خوانده می‌شد. دو شاعر پارسی‌گوی، امیرخسرو دهلوی و امیرحسن سجزی، که از مریدان نظام‌الدین بودند، سبب اشتهار نظام‌الدین اولیا در تصوف ایران شدند. (10) مهم‌ترین خلیفه‌ی نظام‌الدین اولیا، شیخ نصیرالدین محمود معروف به چراغ دهلی (11) (متوفی 757) بود. (12) وی در دورانی می‌زیست که شاگردان ابن تیمیّه فشارهای مذهبی و سلطان محمد بن تغلق فشارهای سیاسی بر صوفیه وارد می‌آوردند. او مریدان خود را به رعایت مبادی شریعت ملزم کرد و توانست سلسله‌ی خویش را از تعرض مصون بدارد و به همین منظور بعضی رسوم صوفیه، نظیر زمین‌بوسی، را منسوخ کرد. (13) سلسله‌ی چشتیه در زمان دو شیخ بزرگ، یعنی نظام‌الدین اولیا و نصیرالدین چراغ دهلی، از طریق شیخ سراج‌الدین (متوفی 758) تا بنگال و از طریق سید محمد گیسودراز (متوفی 825) تا گلبرگه (از شهرهای قدیمی شیعی در هند) گسترش یافت. دیگر عرفای چشتی در مالوِه و گجرات مقیم شدند. (14)
سلسله‌ی چشتیه در هند دارای چند شاخه‌ی مهم، نظیر نظامیه منسوب به نظام‌الدین اولیا و صابریه منسوب به شیخ‌علی صابر (متوفی 690)، است. هر کدام از آنها نیز زیرشاخه‌هایی دارند. (15)نماینده‌ی برجسته‌ی شاخه‌ی صابریه، شیخ عبدالقدّوسِ گُنگوهی (متوفی 945) بود که این شاخه را در قرن نهم در هند ترویج نمود. (16) اساس تعلیمات این شاخه، ذکر جلی، رابطه‌ی قلبی با شیخ، چله‌نشینی همراه با نماز و روزه، قلّت طعام و کلام و منام (خواب) و مواظبت بر وضو بوده است. (17)
مشایخ چشتیه از پذیرفتن هدایای سلاطین خودداری می‌کردند و فقط «فتوح» (هدایای مردم) را می‌پذیرفتند. بعضی از صوفیان چشتیه به آباد کردن زمین‌های بایر می‌پرداختند و گاه نظیر راهبان بودایی و هندو با زنبیل خانه به خانه گدایی می‌کردند، اما پس از گسترش چشتیه در ولایات، کمتر به زهد روی آوردند و دیگر از قبول هدایای حکام ابایی نداشتند. به علاوه، داشتن شغل یا کسب روزی از طریق خدمت دیوانی را برای مریدانی که در مراتب پایین بودند، جایز می‌دانستند. (18) چشتیه در طول قرون متمادی بانفوذترین طریقت شبه‌ قاره بوده است. (19)
سهروردیه، منسوب به ابونجیب عبدالقاهرین عبدالله سهروردی یا منسوب به برادرزاده‌ی وی، شهاب‌الدین عمربن محمد سهروردی، دومین سلسله‌ی مشهور صوفیه در شبه قاره‌ی هند است. مروج آن در هند بهاءالدین زکریا (متوفی 661)، معاصر معین‌الدین چشتی، بود. تلاش‌های وی برای گسترش اسلام در پنجاب بسیار مؤثر بود. وی در ملتان اقامت داشت و خانقاهش مرکز نشر معارف صوفیه بود و در پنجاب و سند مریدان فراوانی پیدا کرد. (20) پس از او، پسرش صدرالدین محمدعارف (متوفی 684) و پس از صدرالدین، پسر او رکن‌الدین عالم (متوفی 735) خلیفه شدند و حفظ و نشر سهروردیه را برعهده گرفتند. پس از رکن‌الدین، خلافت سهروردیه بین خویشان و منسوبان وی دوام یافت. (21) سید جلال‌الدین سُرخپوش بخاری و نوه‌ی او جلال‌الدین مخدوم جهانیان، سلسله‌ی سهروردیه را در اچ توسعه دادند. جلال‌الدین مخدوم جهانیان شاخه‌ی جلالیه را به نام پدربزرگش رواج داد. (22) جلال‌الدینِ تبریزی (23) (متوفی؟ 642)، یکی از مشایخ سهروردیه و شاگرد ابوحفص عمر سهروردی، در قرن هفتم به بنگال رفت و به ترویج این طریقت پرداخت و در همان‌جا درگذشت. سلسله‌ی سهروردیه هنوز در بنگال وجود دارد. (24) میر سید عثمان، مشهور به لعل شهباز قلندر (متوفی 650)، نیز یکی دیگر از خلفای بهاءالدین زکریاست. وی دارای تمایلات وحدت وجودی بود و سلسله‌ی سهروردیه را با مشرب قلندری درآمیخت. (25)
سلسله‌ی کبرویه منسوب به نجم‌الدین کبری، در هند دارای دو شاخه‌ی مهم است: یکی همدانیه و دیگری فردوسیه. همدانیه، شاخه‌ی کشمیری از رکنیه (شاخه‌ی خراسانی سلسله‌ی کبرویه) و منسوب به میر سید علی‌بن شهاب همدانی (متوفی 785) است. (26) میر سید علی همدانی طی چند سفر به کشمیر، سبب رواج کبرویه در آنجا شد. او همچنین زمینه‌ساز رواج زبان فارسی و هنر ایرانی در کشمیر بود. وی شاگردانش را برای تبلیغ به جاهای گوناگون کشمیر می‌فرستاد و نوشته‌اند که او در کشمیر 37،000 تن را مسلمان کرد و در دوره‌ی او مساجد و خانقاه‌های بسیاری در آنجا به نام «حضرت امیر» ساخته شد. (27) میر سیدعلی در کشمیر کتابخانها‌ی تأسیس کرد و کتاب‌های فراوانی به عربی و فارسی به آنجا برد. (28) فرزند وی سید محمد همدانی نیز برای تبلیغ اسلام به کشمیر رفت. مرید دیگر میر سیدعلی همدانی، اشرف جهانگیر سمنانی (متوفی 808)، نیز شاخه‌ی اشرفیه از سلسله‌ی کبرویه را تأسیس کرد. (29)
نام شاخه‌ی فردوسیه از رکن‌الدین فردوسی، از مشایخ کبرویه، گرفته شده است. این شاخه در بهارِ هند گسترش یافت. (30) از بزرگان این شاخه، شرف‌الدین احمد بن یحیی مِنْیَری (متوفی 782) بود که نزد سلاطین تغلق محترم بود و سهم مهمی در رواج نثر صوفیانه در شبه قاره و همچنین شناساندن مشایخ ایران به هند داشت. (31)
قلندریه سلسله‌ی دیگری بود که در قرن هفتم در هند رواج یافت. حکومت مغول در آسیای مرکزی و ایران زمینه‌ی حرکت قلندرها را از ترکیه به هند فراهم کرد. اغلب مشایخ قلندری با چشتیه یا سهروردیه ارتباط داشتند، مثلاً لعل شهباز قلندر ابتدا از سهروردیه بود و بعد به قلندریه پیوست. گروهی از مریدان صدرالدین راجو قِتال، برادر جلال‌الدین حسین بخاری (از مشایخ سلسله‌ی بخاری، متوفی 785)، نیز به قلندری – سهروردی مشهور شدند. برخی قلندران نیز نسب معنوی خود را به شاه نعمت‌الله ولی (730 یا 731-834) می‌رساندند. تعدادی از قلندران این سلسله، معروف به نعمتی – قلندری، از قرن نهم تا یازدهم در هند اهمیت داشتند. (32)
از جمله اشخاص مهم قلندری، شاعری به نام محمدسعید سرمد کاشانی بود که داراشکوه از او حمایت می‌کرد. سرمد در حال وجد برهنه می‌شد و اورنگ زیب (حک‍: 1068-1118) وی را به جرم بدعت اعدام کرد. (33) واژه‌ی قلندر امروزه در شمال هند تنزل معنا پیدا کرده و به معنای گدا یا شخص آواره‌ا‌ی است که هزینه‌ی زندگی خود را از طریق نمایش دادن با اسب یا الاغ تأمین می‌کند. (34)
حیدری‌ها شاخها‌ی از قلندریه‌اند. مشهورترین حیدری هند، شیخ ابوبکر توسی حیدری بود که در قرن هفتم در دهلی می‌زیست. پس از وی، شاخه‌ی حیدری به سبب فقدان مشایخ و اقطاب زوال یافت، اما افرادی منسوب به این سلسله تا چند قرن فعالیت داشتند. (35) میان آداب و اعمال رایج در این شاخه با شاخه‌ی رفاعیه شباهت‌هایی وجود داشت. (36)
مداریه سلسله‌ی دیگری است که بدیع‌الدینِ قطب المدار، مشهور به شاه‌مدار، آن را بنیان نهاد. وی اهل سوریه بود و در قرن نهم به هند رفت. پیروان این سلسله مدعی ارتباط با چشتیه بودند، اما آداب و عقاید آنان تلفیقی از تصوف اسلامی و آیین هندو بود. پیروان این طریقت لباسی مانند لباس مرتاضان هندی می‌پوشیدند و به تن خود خاکستر می‌مالیدند. گفته می‌شود که آنان حشیش می‌کشیدند و نسبت به نماز خواندن و روزه گرفتن بی‌اعتنا بودند. (37) به اعضای این سلسله به سبب حمل طبلی کوچک، «دَفْلی» می‌گفتند. این سلسله تا قرن سیزدهم وجود داشت. (38)
شطاریه، سلسله‌ی منسوب به عبدالله شطاری است. وی این سلسله را در قرن هشتم در جونپور و مالْوه شناساند. برجسته‌ترین صوفی شطاریه، سید محمد غوث گُوالیلری (متوفی 970) بود که شطاریه را در گجرات گسترش داد و توجه ظهیرالدین بابر و همایون و اکبرشاه (حک‍: 963-1014)، فرمانروایان مغول، را جلب کرد. (39) با توجه به مراسم و ریاضت‌های رایج در آن، احتمالاً این سلسله بیش از سلسله‌های دیگر از آیین هندو تأثیر پذیرفته است. (40)
صوفیان نعمت‌اللهیه از زمان حیات مؤسس آن، شاه نعمت‌الله ولی، در هند فعالیت داشتند. شاه خلیل‌الله (پسر شاه نعمت‌الله ولی) و میر نورالله (نوه‌ی شاه نعمت‌الله) به دعوت سلطان شهاب‌الدین احمد اول (از بهمنیانِ دکن (41)) به دکن سفر کردند. در آنجا بین سلطان و میر نورالله پیوند خانوادگی پدید آمد و آنان مقیم دکن شدند و به این ترتیب سلطان از این سلسله حمایت کرد. (42)
حضور پیروان نعمت‌اللهیه در دکن سبب کاهش تأثیر پیروان گیسودراز بر مردم شد و زمینه را برای تغییر مذهب سلاطین دکن فراهم نمود. (43) از اوایل ظهور صفویه (حکـ ‍: ح‍ 906-1135)، نعمت‌اللهیه در هند دارای پایگاه محکمی شد و شاخه‌ی هاشمشاهیه‌ی آن، منسوب به میرهاشم جهانگیر، در دهلی به وجود آمد و دوام یافت. (44)
قادریه را یکی از اعقاب عبدالقادر گیلانی به نام محمدبن شاه‌میر (متوفی 923)، مشهور به میان‌میر، به هند برد. جانشین وی، ملاشاه / شاه‌محمد بدخشی (متوفی 1072)، مرشد داراشکوه بود. میان‌میر در اچ خانقاه قادریه را بنا نهاد. (45) برخی اشخاص مهم این سلسله عبارت بودند از: بهاءالدین جنیدی (متوفی 921)، شیخ قمیص (متوفی 992) از اعقاب عبدالقادر گیلانی، (46) ملاشاه و علامه مُحب‌الله الله‌آبادی (متوفی 1058)، که هر چهار تن تحت تأثیر ابن‌عربی بودند. (47) این سلسله در روزگار اورنگ‌زیب موقتاً از رونق افتاد، اما در مجموع، از دیگر سلسله‌ها محبوب‌تر است. (48)
خاستگاه نقشبندیه آسیای مرکزی بود. احتمالاً استقرار این طریقت در هند از طریق باقی‌بالله (متوفی 971) و در زمان اکبرشاه بوده است. (49) بابُر (حکـ ‍: 899-937) از این سلسله حمایت می‌کرد. مشهورترین صوفی نقشبندی، احمد سِرهِندی (متوفی 1035) معروف به مُجَدِّد اَلْفِ ثانی بود. او مرید باقی‌بالله و سخت پیرو سنّت بود و تصوف و علوم کشفی را فقط در صورتی می‌پذیرفت که مطابق کتاب و سنّت باشد. سرهندی پیروان خود را نیز به تبعیت کامل از سنّت و مخالفت با بدعت دعوت می‌کرد. (50) وی از مخالفان نظریه‌ی وحدت وجود ابن‌عربی بود و عقیده‌ی برخی مشایخ را مبنی بر برتری ولایت بر نبوت، خلاف شریعت می‌دانست. (51) البته گفته‌اند که وی در آخر عمر با نظریه‌ی ابن‌عربی موافقت کرد. (52) او نامه‌های بسیاری برای شخصیت‌های سیاسی زمان خود نوشت و توانست بسیاری از اشراف و درباریان را در مخالفت با روش دربار تیموریان هند (نزدیک کردن آیین هندو به دین اسلام) با خود هم عقیده کند. (53) در این دوره، مشایخ نقشبندیه برای جدا کردن عقاید هندو از عقاید اسلامی، در مقابل وحدت وجود، که به آیین هندو نزدیک بود، وحدت شهود را مطرح می‌کردند. (54)
یکی دیگر از اشخاص مهم نقشبندی، شاه ولی‌الله دهلوی (متوفی 1176) بود. وی در صدد بود که میان شریعت و تصوف سازگاری ایجاد کند. او در نامه‌هایش، مقامات حکومتی را به اصطلاحات مالی و سیاسی سفارش می‌کرد. مدرس‌های که او تأسیس نمود، مرکز نهضت احیای تفکر دینی شناخته می‌شد و محققان از جاهای گوناگون هند به آنجا می‌رفتند. (55)
به‌طور کلی نقشبندیه در هند می‌کوشیدند که مسلمانان را از تأثیرات آیین هندو دور نگه دارند، (56) هر چند مظهر جان‌جانان (محمدشمس‌الدین حبیب‌الله جان‌جانان، صوفی و شاعر نقشبندی، متوفی 1195) تحت تأثیر آیین هندو قرار گرفت و از آن اقتباس‌هایی کرد. (57) مظهر جان‌جانان و خلیفه‌اش، شاه عبدالله غلامعلی دهلوی، در خارج از هند هم طرفدارانی یافتند، به‌طوری که به تدریج این سلسله در آناطولی نیز رایج شد. (58) مولانا خالد نقشبندی نیز این سلسله را در میان کُردها و عرب‌ها گسترش داد. (59)
نقشبندیه دارای شاخه‌هایی است، از جمله: باقیه منسوب به باقی‌بالله، مجدِّدیه منسوب به احمد سرهندی، مظهریه منسوب به مظهر جان‌جانان، اَحسنیه منسوب به آدم‌بن اسماعیل بَنوری، علائیه منسوب به ابی‌العلاء‌بن ابی‌الوفا حسینی اکبرآبادی که طریقت نقشبندیه را با چشتیه درآمیخت. علائیه دارای شاخه‌هایی چون محمدیه و منعمیه و افضلیه است. (60)
تعالیم عَیْدروسیه، منسوب به سید عفیف‌الدین عبدالله عیدروس کبیر، براساس احیاء علوم‌الدین غزالی است. از مشاهیر این سلسله، عبدالقادر عیدروسی (متوفی 1038)، نوه‌ی عفیف‌الدین، بود که از علما و عرفای گجرات به شمار می‌آمد. این سلسله از طریق نوادگان عبدالله عیدروس در گجرات و اغلب شهرهای دکن گسترش یافت. (61)
بخشی از تاریخ تصوف در هند متعلق به اولیای غازی (عارفان جنگجو) است. از اوایل قرن هشتم داستان‌هایی درباره‌ی آنان به وجود آمد. نخستین فرد از این دسته، سالار مسعود غازی مشهور به غازی میان (متوفی 555) بود. گفته‌اند که او از غازیان (جنگجویان) پادشاهان پنجاب یا از لشکریان غزنوی بود و در جنگی با هندوها به شهادت رسید. مزار وی در شرق اوتارپرداش، زیارتگاه است. شهادت غازی‌میان سبب پیدایی داستان‌هایی درباره‌ی سوانح زندگی او به خصوص در دوره‌ی سلطان محمد تغلق شد. در این داستان‌ها، او به قهرمانی اسطوره‌ا‌ی یا یکی از اولیای بزرگ بدل شده است. (62) وی از اولیای منطقه‌ی شرق هند به شمار می‌آید و هنوز هم هدایایی به مزار او تقدیم می‌کنند. عُرس (مراسم سالگرد وفات) او از دوازدهم تا چهاردهم رجب است. مقبره‌هایی به نام او از اوتارپرادش غربی تا بنگال وجود دارد و کسانی که قادر نیستند به زیارت مزار اصلی او بروند، این مکان‌ها را زیارت می‌کنند. (63)
شیخ جلال سیْلهِتی (متوفی 748) از اولیای غازی بنگال بود. گفته‌اند که او از سلسله‌ی خواجگان بود و در جنگی علیه هندوها در سلهت / سیْلهِت شرکت کرد. سیلهتی در پی حمله‌ی مغولان به مولتان و سپس به اچ رفت و احتمالاً در آنجا به سهروردیه پیوست و سپس به بنگال بازگشت و در همان‌جا درگذشت. مزار وی در بنگال است. (64) گویا وی همان کسی است که ابن‌بطوطه او را شیخ جلال‌الدین نامیده و در بنگال وی را ملاقات کرده و تحت تأثیر کرامات بسیار او قرار گرفته است. (65)
شیخ بدرالدین بدر عالَم یا پیر بدر (متوفی 844)، از اولیای غازی در بنگال شرقی ساکن بود. سلطان محمدبن تغلق، پدربزرگ او، شیخ شهاب‌الدین حق‌گو را به جرم اینکه با سلطان درشتی کرده بود، اعدام کرد. پیر بدر به دعوت یحیی مِنیَری به بهار رفت و در آنجا اقامت گزید و در همان‌جا وفات یافت. آرامگاه او را «درگاه کوچک» می‌نامند. (66) درباره‌ی زندگی و نحوه‌ی سلوک او افسانه‌هایی ساخته شده، از جمله اینکه وی بر رودخانه فرمان می‌رانده است. او را حافظ ملاحان نیز می‌دانستند. قایق‌رانان اشعاری می‌خوانند که متضمن استمداد از روح وی است. آرامگاه‌هایی نیز به‌طور نمادین در کنار رودخانه‌ی بنگال شرقی برای پیر بدر بنا کرده‌اند. محل چله‌نشینی او در بنگال شرقی، زیارتگاه است. هندوها و بودایی‌ها نیز به او احترام می‌گذارند. (67)
برخی سلسله‌های صوفیه‌ی هند، به خصوص چشتیه و نقشبندیه، از مرزهای هند فراتر رفتند. این امر از دو طریق صورت گرفت: یکی از طریق اروپاییانی که به دیدن صوفیان می‌رفتند و به تعالیم آنان علاقه‌مند می‌شدند، از جمله تعالیم عنایت‌خان (از مشایخ طریقت چشتیه، متوفی 1306 ش / 1927) از طریق پیروانی چون ربیعه مارتین و مارتین ساموئل لوئیس به اروپا و امریکا راه یافت و دوم از طریق دانشجویانی که از جنوب آسیا به اروپا و امریکا می‌رفتند و این امر موجب تأسیس شاخه‌هایی از چشتیه و نقشبندیه در آنجاها شد. (68) برخی از اروپاییان و امریکایی‌هایی که مسلمان شده بودند، به این شاخه‌ها پیوستند؛ مثلاً، خلیفه‌ی ذوقی‌شاه در پاکستان، شخصی انگلیسی به نام شهیدالله فَریدی (متوفی 1357 ش / 1978) بود. آثار فردی به زبان اردو در کراچی چاپ شده است. (69)

اجتماعات صوفیه در شبه قاره‌ی هند

زندگی صوفیه در هند در خانقاه‌ها و جماعت‌خانه‌ها و زاویه‌ها سپری می‌شد. پیروان سلسله‌ی چشتیه جماعت‌خانه‌ها را ساختند که اساساً محل زندگی مشایخ و محل آموزش و انجام داد مراسم بود. مشایخ اولیه‌ی چشتیه، از جمله گنج شکر، با این‌گونه تشکیلات موافقت نداشتند و پس از گنج‌شکر، نظام‌الدین به ساده بودن جماعت خانه‌ها توصیه می‌کرد، ولی سهروردیه خانقاه را پدید آوردند و مردم به تدریج جماعت‌خانه را نیز خانقاه نامیدند. (70)
ابن‌بطوطه (71) در قرن هشتم از وجود خانقاه در هند خبر داده است. وی در کالیکات / کالیکوت خانقاه بزرگی را دیده بوده که شیخ‌ شهاب‌الدین کازرونی آن را اداره می‌کرد، و نذری‌هایی از هند و چین به آنجا می‌رسید. زیارتگاه‌های صوفیه در هند همواره اهمیت داشته است. علاوه بر مردم عادی، امرا نیز به زیارت قبور مشایخ می‌رفتند تا از روح مشایخ برای توسعه‌ی قدرتشان مدد جویند. مزار معین‌الدین چشتی در اَجمیر، مزارات بلبل شاه کشمیری و حمزه مخدوم (متوفی 984) در سَرینگر، (72) آرامگاه احمد سرهندی در شرق پنجاب، مزار غازی میان در شرق اوتارپرادش، مزار شاه‌مدار در کانپور، مزارات احمد بن یحیی مِنَیری (مشهور به «درگاه بزرگ») و بدرالدین در بهار، از جمله زیارتگاه‌های مردم‌اند. (73)
در این مزارات، مراسم عُرس برگزار می‌شود که از مهم‌ترین مراسم صوفیه در شبه قاره است. در هند و پاکستان، روزهای عرس اولیا در برخی تقویم‌ها ثبت شده است و نزد بسیاری از مردم، زیارت مزار اولیا تقریباً هم‌ارز سفر به مکه است. (74) برخی از این روزها، مانند روز عرس عبدالقادر گیلانی و شاه‌مدار و گیسودراز، آن‌چنان اهمیت دارد که انگلیسی‌ها هم در دوره‌ی حاکمیت بر هند، این روزها را به سپاهیان مسلمان ارتش هند مرخصی می‌دادند. (75) در این روزها صوفیه، به خصوص صوفیه‌ی چشتی، مراسم سماع برگزار می‌کنند. (76)

تصوف و سیاست در شبه قاره‌ی هند

صوفیه در شبه قاره‌ی هند از سال‌های اولیه‌ی حکومت مسلمانان در آنجا، نفوذ داشتند. در برخی دوره‌ها، نظیر عصر مغول، بر اثر نفوذ فقها تا حدی از تأثیر آنان کاسته شد. (77) به سبب محبوبیت مشایخ نزد مردم، عموماً سلاطین در جلب‌نظر آنان می‌کوشیدند، اما بسیاری از صوفیه نظیر مشایخ چشتیه از نزدیک شدن به دربار سلاطین اجتناب می‌کردند. (78)
صوفیه خود را مسئول سعادت معنوی مردم می‌دانستند و به موازات حکومت سیاسی سلاطین خود حکومت معنوی قائل بودند؛ مثلاً، معین‌الدین چشتی حکومت معنویِ ناحیه‌ی دهلی را به مریدش، بختیار کاکی، اختصاص داد. (79)
همچنین برخی سلسله‌های صوفیه، اولیای خود را حامی حاکمان مسلمان می‌ دانستند. عبدالرحمان چشتی معتقد بود که چشتیه، محافظان حیات شاه و مسئول حفظ و بقای حکومت او هستند. (80)
سلاطین نیز به صوفیه احترام می‌گذاشتند. قطب‌الدین آیبَک (اْلْتْتمِش) ضمن استقبال گرم از قطب‌الدین بختیار کاکی، به او مقام شیخ‌الاسلامی داد، اما او نپذیرفت. (81) البته گاهی میان صوفیه و حکام اختلافاتی هم به وجود می‌آمده است؛ مثلاً، سلسله‌ی چشتیه در عصر خلجی‌ها بسیار گسترش یافت و در عین حال نسبت به آن سوءظن وجود داشت. محمد‌بن تغلق به همان اندازه که به صوفیه حرمت می‌نهاد و به زیارت قبور معین‌الدین چشتی و سالار مسعود می‌رفت، از نفوذ روزافزون صوفیان، به خصوص چشتیه، بیمناک بود. (82)
از دوره‌ی بابر به چشتیه توجه شد. چشتیه نیز با فرمانروایان مغول پیوند نزدیکی برقرار کردند و این مشی با بی‌اعتنایی آنها نسبت به حاکمان ناسازگار بود. (83) در زمان اورنگ‌زیب برخی مشایخ صوفیه در قدرتمندان محلی نفوذ کردند؛ از جمله، خواجه نورمحمد (شیخ طریقه‌ی چشتی نظامی) تأثیر بسیاری بر بهاءالحق، حاکم بهاولپور، نهاد و همچنین با سیکها مبارزه کرد. (84)
سهروردیه،‌ برخلاف وضع و مشی اولیه‌ی چشتیه، در امور سیاسی دخالت و با حکمرانان مناسبات دوستانه‌ا‌ی برقرار می‌کردند. سید نورالدین مبارک غزنوی مقام شیخ‌الاسلامی را از شهاب‌الدین غوری پذیرفت. در سِند بهاءالدین زکریا ملتانی، شیخ‌الاسلام بود. وظیفه‌ی شیخ‌الاسلام مراقبت از امور معنوی حکومت بود. (85) بهاءالدین زکریا در آزاد کردن ملتان از محاصره‌ی مغولان تأثیری بسزا داشت. اعضای سلسله‌ی سهروردیه، به سبب مناسبات خوبشان با حکام، در قرن هشتم به عنوان سفیر در دربارهای خارجی حضور می‌یافتند. (86)
سهروردیه در کشمیر نیز در حکمرانان نفوذ داشتند، تا حدی که رِنْچَن‌شاه تحت تأثیر بلبل شاه کشمیری، از آیین هندو به اسلام گروید و پس از او، صدها تن از مردم کشمیر مسلمان شدند. (87)
قادریه از دخالت در امور حکومتی اجتناب می‌کردند، اما نقشبندیه بیشترین اعتبار خود را به سبب فعالیت‌های سیاسی کسب نمودند. (88) نقشبندیه برای مصلحت خلق، ارتباط با حاکمان را جایز می‌دانستند و به همین دلیل تأثیر آنان، از جمله تأثیر احمد سرهندی و شاه‌ولی‌الله دهلوی، در احوال و اعمال حاکمان هند بسیار بود. (89) قلندریه نیز با دربار لودی‌ها (حک‍: 855-932) مناسبات بسیار داشتند. (90)
مشایخ صوفیه در تحولات دوران معاصر نیز مؤثر بوده‌اند؛ از جمله، امدادالله فاروقی تهانوی (متوفی 1317)، از طریقت چشتیه صابریه، در مبارزه با انگلیس بسیار فعال بود (91) و شاه عبدالعزیز (متوفی 1239)، فرزند شاه‌ولی‌الله دهلوی، با فتوایی علیه انگلیسی‌ها، هند را «دارالحرب» نامید. (92) همچنین برخی صوفیه، مانند صوفیان مکتب بریلوی، (93) حامیان جدّی و قاطع نهضت ملی‌گرایی پاکستان بوده‌اند. (94)

نقد تصوف در شبه قاره‌ی هند

از تصوف هند در گذشته و حال انتقادهایی کرده‌اند. ظهور قلندرهای بی‌مبالات نسبت به عبادات شرعی، رواج نوشیدن مسکرات و سماع، شیوع اعتقادات خرافی و توسل به تربت قبور برای شفا، برخی از زمینه‌های انتقاد از صوفیه بوده است. (95) از جمله مخالفان تصوف، حاجی شریعت‌الله (مؤسس نهضت اسلامی «فرائضیه»، متوفی 1256) بود. او از تعالیم شاه‌ولی‌الله دهلوی و وهابیان تأثیر پذیرفته بود. فرائضی‌ها در بنگال علیه برخی اعمال صوفیان، که آنها را بدعت می‌شمردند، قیام کردند. (96) از دیگر مخالفان تصوف، سید احمد شهید بَریلوی (97) (از علمای «نهضت مجاهدین»، متوفی 1246) بود که در پنجاب با برخی آداب صوفیه و همچنین با سیک‌ها مبارزه کرد. (98) ابوالاعلی مودودی (متوفی 1358 ش / 1979)، مؤسس جماعت‌‌الاسلامی که در خانواده‌ا‌ی از پیروان طریقت چشتیه به دنیا آمده بود، (99) تصوف را یکی از عوامل انحطاط مسلمانان می‌دانست. اقبال لاهوری نیز در کتاب احیای فکر دینی در اسلام آخرت‌گرایی صوفیه را سبب غفلت از وجود اجتماعی اسلام دانسته است.

ب) مناسبات

تصوف و آیین هندو

محققان میان عقاید و اعمال صوفیه با پیروان آیین هندو مشابهت‌هایی یافته‌اند؛ از جمله، اشتغال به مراقبه و تفکر، خدمت به پیر، روزه گرفتن، ذکر و تساهل درباره‌ی پیروان مذاهب و ادیان و شفقت به خلق. (100) ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند (101) برخی ریاضت‌های صوفیه را که در جهت اشتغال به حق و ضبط نفس انجام می‌دهند و همچنین اقوالی را که درباره‌ی اتحاد دارند، مشابه با تعالیم پاتَنْجَلی دانسته است.
برخی، گیاهخواریِ عده‌ا‌ی از متصوفه‌ی هند، نظیر حمید‌الدین ناگوری (متوفی 673)، را به تماس با زهاد هندو نسبت داده (102) و آرای عبدالقدّوس گنگوهی را نیز متأثر از نات‌یوگی‌ها (ریاضت‌کشان هندو) دانسته‌اند. (103) گفته‌اند که بنیان‌گذار غوثیه (شاخه‌ا‌ی از شطاریه)، برخی اعمال این شاخه را از مکتب یوگا گرفته است. (104) همچنین گفته‌اند که ترکیب اعتقادات صوفیه با آرای یک کشمیری شیواپرست به نام لالا یوگیش‌واری به تأسیس سلسله‌ا‌ی مشهور به ریشی انجامید. مؤسس این سلسله، نورالدین ریشی (متوفی؟ 842) بود. تعالیم وی را در اشعار کشمیری‌اش با اشعار لالا بسیار شبیه دانسته‌اند. (105)
ترجمه‌ی برخی کتاب‌های دینی و حِکْمی هندوها توجه صوفیان را به خود جلب کرد. فیضی (متوفی 1004)، شاعر و حکیم دربار اکبرشاه، مهابهاراتا را از سنسکریت به فارسی ترجمه کرد. داراشکوه نیز قسمتی از اوپانیشادها را از سنسکریت به فارسی ترجمه کرد. او در رساله‌ی فارسی مجمع‌البحرین توافق عقاید هندوها را با آرای صوفیه نشان داده است. جوک باشِست و چند کتاب دیگر هندوها نیز به دستیاری و تشویق داراشکوه به فارسی ترجمه شد. (106) تأثیر جوک باشست چنان بود که میر ابوالقاسم فندرسکی (متوفی 1050)، حکیم و عارف عصر صفوی، بر آن تعلیقه نوشت و منتخبی از آن فراهم آورد. (107)
به اعتقاد برخی محققان، تأثیر آیین هندو بر تصوف اسلامی، نه در دوران اولیه‌ی شکل‌گیری تصوف، بلکه در دوران متأخر صورت گرفته است. (108)
تصوف اسلامی نیز بر آیین‌های شبه قاره‌ی هند تأثیر گذاشته، از جمله آثار و خدمات صوفیه در شبه قاره، گسترش اسلام بوده است. به عقیده‌ی اغلب پژوهشگران، هر چند مسلمانان در حدود 92-94 سند را گرفتند و در زمان سلطان محمود غزنوی (389-421) مناطقی از هند را فتح کردند، اما صوفیه یکی از عوامل مهم تبلیغ اسلام در آنجا بوده‌اند. (109) محبوبیت مشایخ صوفیه در بین مردم، برگزاری مجالس وعظ و سماع به زبان فارسی و زبان‌های محلی هند و اعتقاد به برابری همه‌ی انسان‌ها، اسباب موفقیت صوفیه در این امر بوده است. (110) فعالیت‌های مشایخ چشتیه و نقشبندیه و شطاریه در تبلیغ اسلام میان هندوان و اقوام مالزی بسیار بود. مواعظ ساده‌ی مشایخ، به خصوص درباره‌ی محبت به خداوند و دوست داشتن همسایه، سبب جذب هندوان، خصوصاً جذب افرادی از طبقه‌ی پایین وحتی افراد بی‌طبقه‌ی هند (نجسها)، شد. (111) صوفیه‌ی کشمیر، از جمله میر سیدعلی همدانی و بلبل شاه کشمیری، در گسترش اسلام در این منطقه بسیار مؤثر بوده‌اند. (112) به گفته‌ی تاراچند رسوخ تعالی اسلامی، مانند توحید و تساوی آدمیان، در هند از طریق صوفیه موجب پدید آمدن مکتب بکتی / بهکتی (113) (طریقه‌ی عبادت عاشقانه) شد. (114)
کار دیگر صوفیان، ترویج زبان فارسی بود. میر سیدعلی همدانی و فرزند و اخلافش به ترویج زبان فارسی در کشمیر پرداختند، تا حدی که این زبان، زبان دربار شد. (115)
نگارش متن اصلی اجازه‌نامه‌ی خلافت برخی صوفیان به زبان فارسی از گذشته تاکنون، حاکی از نفوذ زبان فارسی در شبه قاره است. صوفیان شجره‌نامه‌ی طریقت خود را تا چند سال قبل به نظم و به فارسی می‌نوشتند. امروزه، قوالان در عرس اشعار فارسی می‌خوانند. (116)

تشیع و تصوف در شبه قاره‌ی هند

صوفیان سهروردیه و چشتیه گرچه اهل تسنن بودند، به اهل بیت و دوازده امام علیهم‌السلام ارادت می‌ورزیدند. برخی مشایخ چشتیه، مانند نظام‌الدین اولیا و نصیرالدین چراغ دهلی و خواجه محمد گیسودراز، حضرت علی علیه‌السلام را در عظمت روحی و جوانمردی از سه خلیفه‌ی قبل بالاتر دانسته‌اند. (117) سید جلال‌الدین بخاری، از مشایخ سهروردیه، نیز با آنکه مخالف تشیع بود، به اهل بیت ارادت بسیار داشت و علاقه به اهل بیت از ویژگی‌های مهم خانقاه او در اچ بود. در قرن نهم برخی از شاگردان مخدوم جهانیان، (118) به ویژه در گجرات، به مذهب شیعه‌ی دوازده امامی گرویدند. (119)
شاه‌ولی‌الله دهلوی نیز با آنکه تشیع را قاطعانه رد کرده، در ملفوظاتش برای حضرت علی و اهل‌بیت علیهم‌السلام، به خصوص امام جعفر صادق علیه‌السلام، مقام و عظمت بسیار قائل شده است. (120)
قلندرها نیز آوازها و اشعاری را که در مدح حضرت علی علیه‌السلام بود دوست داشتند. لعل شهبازِ قلندر، در مدح حضرت علی و اهل بیت علیهم‌السلام اشعاری به فارسی و سندی سروده است. قلندرها به تدریج مروّجان دوستی و عشق به اهل بیت علیهم‌السلام شدند. (121) با آمدن مریدان علاءالدوله سمنانی و میر سید علی همدانی و همچنین شاگردان شاه نعمت‌الله ولی به هند، تصوف شیعی در هند و کشمیر تقویت شد. (122)

رابطه‌ی تصوف در شبه قاره‌ی هند با تصوف در ایران

مؤسسان سلسله‌های مهم و معروف تصوف در هند، یعنی چشتیه و سهروردیه و قادریه و نقشبندیه و همدانیه (شاخها‌ی از کبرویه)، ایرانی بودند. (123) همچنین بر کتاب‌های عرفانی ایرانی مانند لَمعات عراقی، مثنوی مولوی و عوارف سهروردی بارها شرح نوشته‌اند و این کتاب‌ها در مدارس دینی هند تدریس شده است. (124)
به‌طورکلی، تصوف ایرانی از سه طریق بر تصوف هندی تأثیر نهاد:
1) از طریق صوفیان ایرانی، نظیر هجویری و معین‌الدین چشتی و سید علی همدانی و جلال‌الدین تبریزی، که برای تبلیغ اسلام به هند عزیمت کردند.
2) از طریق آن دسته از صوفیان ایرانی که گرچه به هند نرفتند، افکارشان به‌طور غیر مستقیم بر مسلمانان هند تأثیر گذاشت؛ کسانی چون ابوسعید ابوالخیر، باباطاهر، خواجه عبدالله انصاری، سنایی، عطار و مولوی.
3) از طریق صوفیانی چون ابن‌عربی که ایرانی نبودند، اما بر اندیشه‌ی متصوفه‌ی ایرانی تأثیر نهادند و افکارشان از طریق ایرانیان به هند رسید. (125)
از اواخر قرن نهم، افکار و اندیشه‌های ابن‌عربی در هند نفوذ بسیار یافت؛ شروح متعددی که بر فصوص‌الحکم نوشته شده، مؤید این مطلب است. (126) محب‌الله الله آبادی، از مشایخ چشتیه، از جمله کسانی بود که فصوص‌الحکم را به فارسی و عربی شرح کرد. (127) عبدالقدّوس گنگوهی نیز از صوفیانی بود که بسیار تحت تأثیر نظریه‌ی وحدت وجود ابن‌عربی قرار گرفت. (128)

ادبیات صوفیانه در شبه قاره‌ی هند

یکی از دستاوردهای مهم صوفیه در شبه قاره‌ی هند، ادبیات صوفیانه است که بسیاری از این آثار به فارسی و بقیه به زبان‌های محلی هند است. (129)
برخی از آثار صوفیه‌ی هند عبارت‌اند از:
1) شروح و حواشی بر کتب مهم صوفیه نظیر فصوص‌الحکم، مثنوی مولوی، رساله‌ی قشیریه، و التَّعرُّف. (130)
2) تألیف کتاب‌هایی در معارف صوفیانه و سیر و سلوک، نظیر کشف المحجوب هجویری و طوالع الشموس قاضی حمیدالدین دهلوی ناگوری (متوفی 641) و سلک‌السلوک ضیاءالدین نخشبی (متوفی 751). (131)
3) تألیف تذکره‌های منظوم و منثور در شرح احوال مشایخ صوفیه، از جمله سِیَر‌الاولیاء اثر سید محمد بن مبارک کرمانی معروف به میرخورد (متوفی 770)، سِیر‌العارفین از حامدبن فضل‌الله جمالی دهلوی (متوفی 942)، اخبار الاخیار فی اسرار‌الابرار از عبدالحق محدّث دهلوی (متوفی 1052)، تذکره گلزار ابرار از محمد غوثی شطاری (حدود قرن یازدهم)، سفینةالاولیاء و سکینةالاولیاء هر دو از داراشکوه، حضرات القدس از بدرالدین سرهندی (متوفی 1094). (132)
4) آثاری با عنوان «مکتوبات»، مشتمل بر پاسخ‌ها و توصیه‌ها و توضیحات کتبی مشایخ درباره‌ی سیر و سلوک یا امور دینی و اجتماعی. بعضی از مکتوبات مهم عبارت‌اند از: مکتوبات حمیدالدین صوفی ناگوری، مکتوبات سرهندی، مکتوبات ابوعلی قلندر علی پانی‌پتی (133) و مکتوبات شرف‌الدین یحیی منیری (134) آثاری با عنوان «ملفوظات»، که مجموعه سخنان مشایخ در مجالس خاص با مریدان است. ملفوظات پاسخ‌های شیخ به پرسش‌هایی درباره‌ی مسائل دینی و اجتماعی و عرفانی بود (135) که پس از چندی یکی از مریدان آن را مکتوب می‌کرد. برخی از ملفوظات مهم عبارت‌اند از: انیس الارواح (ملفوظات خواجه عثمان هارونی، متوفی 617)، دلیل العارفین (ملفوظات معین‌الدین حسن سجزی چشتی)، فوائد الفؤاد (ملفوظات نظام‌الدین اولیا) که امیرحسن سجزی آن را مکتوب کرده است. (136)
بخشی از ادبیات صوفیانه‌ی هند به زبان‌های محلی است. ملاداود (متوفی 772) و محمد شَگْهیر در بنگال، صوفیانی بودند که به زبان محلی شعر می‌گفتند. (137) در پنجاب و سند نیز شاعرانی نظیر عبداللطیف بیتابی (متوفی 1752) و بّلهی‌شاه (138) به لهجه‌ی پنجابی و سندی شعر می‌گفتند. مظهر جان‌جانان و خواجه میردَرد (متوفی 1199) نیز از شاعران بزرگ اردوزبان بودند. (139)

پی‌نوشت‌ها:

1. عزیر احمد، ص 51.
2. شیمل، 1983، ص 67.
3. اکرم، ص 72.
4. رضوی، ج 1، ص 112؛ رحمان‌علی، ص 59.
5. رحمان‌علی، همان جا.
6. درباره‌ی این سلسله ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «چشتیه».
7. تریمینگام، ص 64؛ لال، ص 123.
8. درباره‌ی او ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «چشتی، معین‌الدین».
9. شیمل، 1983، ص 345-347.
10. غلام سرور لاهوری، ج 1، ص 328، 338؛ زرین‌کوب، 1362 ش ب، ص 218.
11. درباره‌ی او ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «چراغ دهلی».
12. غلام سرور لاهوری، ج 1، ص 338.
13. زرین‌کوب، 1362 ش ب، ص 220.
14. <دایرةالمعارف دین> (The Encyclopedia of religion)، ج 7، ص 394.
15. حسنی، الثقافة‌الاسلامیة، ص 181.
16. عزیز احمد، ص 57.
17. حسنی، الثقافة‌الاسلامیة، ص 180.
18. عزیز احمد، ص 53، 57.
19. شیمل، 1983، ص 351.
20. ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بهاءالدین زکریا».
21. زرین‌کوب، 1362 ش ب، ص 215-217.
22. شیمل، 1983، ص 354؛ <دایرةالمعارف دین>، همان‌جا.
23. درباره‌ی او ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «جلال‌الدین تبریزی».
24. شیمل، 1983، ص 351.
25. زرین‌کوب، 1362 ش ب، ص 216.
26. تریمینگام، ص 56-57.
27. حکمت، ص 341-342؛ ریاض، ص 48-50، 58، 60.
28. ریاض، ص 59.
29. مظهر، ص 35؛ تریمینگام، ص 56-57.
30. عزیز احمد، ص 62-63.
31. ر.ک. مطیع الامام، 1372 ش.
32. رضوی، ج 1، ص 304-306؛ عزیز احمد، ص 66.
33. عزیز احمد، همان جا.
34. همان جا.
35. رضوی، ج 1، ص 307، 309.
36. همان، ج 1، ص 310.
37. ر.ک. همان، ج 1، ص 318-319؛ عزیز احمد، ص 67.
38. عزیز احمد، همان جا.
39. <دایرةالمعارف دین>، همان‌جا؛ عزیز احمد، ص 63.
40. عزیز احمد، همان جا.
41. درباره‌ی آنان ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بهمنیان دکن».
42. رضوی، ج 2، ص 57؛ تریمینگام، ص 101-102.
43. همان جاها.
44. زرین‌کوب، 1362 ش ب، 215.
45. حسنی، الثقافةالاسلامیة، ص 180؛ عزیز احمد، ص 61-62؛ رضوی، ج 2، ص 57.
46. حسنی، الثقافةالاسلامیة، همان جا.
47. عزیز احمد، ص 62.
48. همان جا.
49. همان، ص 59.
50. فرمان، ص 399-400، 405؛ عزیز احمد، ص 60.
51. فرمان، ص 409؛ عزیز احمد، همان‌جا.
52. فخری میلاپوری، ص 221-222.
53. ر.ک.د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 129؛ فرمان، ص 399.
54. چودهری، ص 23.
55. اسمیت، ص 206؛ تریمینگام، ص 128.
56. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص 578.
57. عزیز احمد، ص 61.
58. همان جا.
59. ر.ک. نقشبندی، ص 36، 40-41.
60. حسنی، الثقافة‌الاسلامیة، ص 182-183.
61. همان، ص 186-187؛ رحمان علی، ص 129.
62. رضوی، ج 1، ص 313؛ لال، ص 126-127.
63. رضوی، ج 1، ص 314.
64. همان، ج 1، ص 314-315.
65. ابن‌بطوطه، ج 2، ص 624-625.
66. رضوی، ج 1، ص 316-317.
67. همان، ج 1، ص 317؛ برای تفصیل ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بدر (پیر)».
68. د. اسلام، چاپ دوم، ج 10، ص 336-337.
69. همان‌جا.
70. ارنست، ص 132.
71. ج 2، ص 575.
72. شیمل، 1376 ش، ص 435؛ آفاقی، ص 69، 73.
73. رضوی، ج 1، ص 314، 317، 319.
74. شیمل، 1376 ش، ص 199؛ عزیز احمد، ص 68.
75. شیمل، 1376 ش، ص 200.
76. عزیز احمد، همان جا.
77. د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 128.
78. ر.ک. ارنست، ص 191-194.
79. عزیز احمد، ص 52.
80. رضوی، ج 2، ص 367.
81. شیمل، 1368 ش، ص 65، 68.
82. همان، ص 70، 72.
83. همو، 1983، ص 359.
84. د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 129.
85. حسنی، نزهة‌الخواطر، ج 1، ص 155؛ شیمل، 1368 ش، ص 68.
86. رضوی، ج 1، ص 192.
87. ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بلبل شاه کشمیری».
88. د.ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 128.
89. زرین‌کوب، 1362 ش الف، ص 174.
90. رضوی، ج 1، ص 310-311.
91. حسنی، نزهة الخواطر، ج 8، ص 70-72.
92. اسمیت، ص 207.
93. ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بریلْوی، احمدرضا».
94. د. اسلام، چاپ دوم، ج 10، ص 335.
95. ر.ک. عزیز احمد، ص 66-70.
96. اسمیت، ص 209-210.
97. درباره‌ی او ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بریلوی، سید احمد شهید».
98. همان، ص 208-209.
99. د. اسلام، چاپ دوم، ج 10، ص 336.
100. مودودی، ص 58.
101. اقبال لاهوری، ص 172-173.
102. چودهری، ص 24-26.
103. ج 1، ص 59-64.
104. ر.ک. شیمل، 1983، ص 358.
105. ر.ک. رضوی، 1978-1983، ج 1، ص 334-340.
106. تریمینگام، ص 197.
107. رضوی، 1978-1983، ج 1، ص 349-351.
108. زرین‌کوب، 1369 ش، ص 367-368.
109. مدرس تبریزی، ج 4، ص 358.
110. ر.ک. شیمل، 1983، ص 359.
111. همان، ص 344-346؛ نصر، ص 96.
112. شیمل، 1983، ص 345-346؛ نیز ر.ک. رضوی، 1978-1983، ج 1، ص 291-292، 326-327.
113. Bhakti
114. اکرم، ص 193-194؛ زرین‌کوب، 1362 ش الف، ص 164؛ شیمل، 1983، همان جا.
115. مظهر، ص 35؛ اکرم، ص 375؛ آفاقی، ص 72.
116. تاراچند، ص 288.
117. مظهر، ص 35، 305؛ زیدی، ص 209.
118. زیدی، ص 210-211.
119. رضوی، 1376 ش، ج 1، ص 249-250.
120. ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «جلال‌الدین حسین بخاری».
121. همان، ج 1، ص 251-252.
122. ثبوت، ص 55.
123. رضوی، 1376 ش، ج 1، ص 252.
124. ر.ک. همان، ج 1، ص 261، 264، 276.
125. زیدی، ص 203.
126. ثبوت، ص 4، 17، 33-34.
127. چودهری، ص 4.
128. شیمل، 1983، ص 357.
129. حسنی، ج 5، ص 335.
130. شیمل، 1983، همان جا.
131. تفهیمی، ص 13.
132. ر.ک. همان، ص 17؛ منزوی، ج 3، ص 1639-1652، 1742-1744.
133. تفهیمی، ص 15-16.
134. ر.ک. تفهیمی، ص 41.
135. درباره‌ی او ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «پانی‌پتی، قلندعلی».
136. همان، ص 17-18)-5.
137. همان، ص 18.
138. همان، ص 18-19؛ منزوی، ج 3، ص 1294.
139. شیمل، 1376 ش، ص 281.

منابع تحقیق :

صابر آفاقی، «صوفیان کشمیر و نقش آنان در نشر فرهنگ و ادبی فارسی»، هنر و مردم، دوره‌ی جدید، ش 112 و 113 (بهمن و اسفند 1350).
ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407 / 1987.
محمد اقبال‌لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه‌ی احمد آرام، [تهران 1346 ش].
محمد اکرم، آب کوثر، لاهور 1990.
ممتازبیگم چودهری، «تأثیر صوفیان ایران در تصوف شبه قاره‌ی پاکستان و هند»، در تأثیر معنوی ایران در پاکستان، تألیف جعفر قاسمی، لاهور: اداره‌ی اوقاف پنجاب، 1350 ش.
عبدالحی حسنیع الثقافة الاسلامیة فی‌الهند، چاپ ابوالحسن‌علی‌حسنی ندوی، دمشق 1403 / 1983.
ـــ، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، حیدرآباد دکن، ج1، 1382 / 1962، ج 8، 1402 / 1981.
علی اصغر حکمت، «از همدان تا کشمیر»، یغما، سال 4، ش 8 (آبان 1330).
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران 1367 ش -، ذیل «اسلام. اسلام در شبه قاره‌ی هند و پاکستان» (از فتح‌الله مجتبائی).
دانشنامه‌ی جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حدادعادل، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1375 ش-
رحمان علی، تذکره‌ی علمای هند، لکهنو 1914.
محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میر سیّد‌علی همدانی، اسلام آباد 1370 ش.
عبدالحسین زرین‌کوب، ارزش میراث صوفیه، تهران 1362 شالف.
ــــ، دنباله‌ی جستجو در تصوف ایران، تهران 1362 شب.
آنه ماری شیمل، تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، تهران 1376 ش.
ـــ، «ظهور و دوام اسلام در هند»، ترجمه‌ی حسن لاهوتی، کیهان اندیشه، ش 23 (فروردین و اردیبهشت 1368).
عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه‌ی نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران 1367 ش.
غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیا، کانپور 1332 / 1914.
عبدالقادر مهربان فخری میلاپوری، اصل الاصول فی بیان مطابقة‌الکشف بالمعقول و المنقول، چاپ محمد یوسف کوکن عمری، مدراس 1959.
محمد فرمان، «شیخ احمد سرهندی»، ترجمه‌ی نصرالله پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمد شریف، ج 2، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1365 ش.
سید مطیع الامام، شیخ شرف‌الدین احمد بن یحیی منیری و سهم او در نثر متصوفانه‌ی فارسی، اسلام آباد 1372 ش.
محمد سلیم مظهر، «بررسی احوال و آثار پارسی‌گویان ایرانی در شبه قاره از دوره‌ی غزنوی تا آغاز سده‌ی دهم هجری قمری»، پایان‌نامه‌ی دکتری ادبیات فارسی، دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، 1376 ش.
خالد نقشبندی، نقشی از مولانا خالد نقشبندی و پیروان طریقت او، تحقیق و تصحیح و ترجمه‌ی مهیندخت معتمدی، تهران 1368 ش.
The Encyclopaedia of Islam, new ed., Leiden: Brill, 1960- , s.v. "Tasawwuf. 7: In Muslim India" (by C. Ernst).
The Encyclopedia of religion, ed. Mircea Eliade, New York 1987, s.v. "Islam. Islam in South Asia" (by Peter Hardy).
Carl W. Ernst, Eternal garden: mysticism, history, and politics at a South Asian Sufi center, Albany. N.Y. 1992.
K. S. Lai, Early Muslims in India, New Delhi 1984.
Abul A'la Mawdudi, A short history of the revivalist movement in Islam, tr.
Al-Ash’ari, Delhi 1992.
The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world, ed. John L. Esposito,
New York 1995, s.v. "Sufism and politics" (by J. E. A. Johansen).
Athar Abbas Rizvi, A history of sufism in lndia, New Delhi 1978-1983. Annemarie Schimmel. Mystical dimensions of Islam, Chapel Hill, N. C. 1983. Wilfred Cantwell Smith, On understanding Islam: selected studies, Delhi 1985. J. Spencer Trimingham, The Sufi orders in Islam, London 1973.

صابر آفاقی، «صوفیان کشمیر و نقش آنان در نشر فرهنگ و ادب فارسی»، هنر و مردم، دوره‌ی جدید، ش 112 و 113 (بهمن و اسفند 1350).
ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج 1، ترجمه‌ی منوچهر صدوقی سها، تهران 1362 ش.
محمد اکرم، آب کوثر، لاهور 1990.
تاراچند، «نفوذ اسلام در هند»، مهر، سال 8، ش 5 (مرداد 1331).
ساجدالله تفهیمی، «نگاهی کوتاه بر تاریخچه‌ی زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره»، ترجمه‌ی علی محمد مؤذنی، در مجموعه‌ی سخنرانیهای نخستین سمینار پیوستگیهای فرهنگی ایران و شبه قاره، ج 2، اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1372 ش.
اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگی ایران در آنها. [دهلی نو: رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، 1376 ش] (جزوه‌ی تکثیر شده).
ممتازبیگم چودهری، «تأثیر صوفیان ایران در تصوف شبه قاره‌ی پاکستان و هند»، در تأثیر معنوی ایران در پاکستان، تألیف جعفر قاسمی، لاهور: اداره‌ی اوقات پنجاب، 1350 ش.
عبدالحی حسنی، نزهة‌الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، حیدرآباد دکن، ج 5، 1396 / 1976.
اطهر عباس رضوی، شیعه در هند، ترجمه‌ی مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی (واحد ترجمه)، ج 1، قم 1376 ش.
عبدالحسین زرین‌کوب، ارزش میراث صوفیه، تهران 1362 ش.
ـــ، در قلمرو وجدان: سیری در عقاید، ادیان و اساطیر، تهران 1369 ش.
شمیم محمود زیدی، «زبان فارسی و صوفیان شبه قاره»، در مجموعه‌ی سخنرانیهای نخستین سمینار پیوستگیهای فرهنگی ایران و شبه قاره، ج 2، تهران: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1372 ش.
آنه ماری شیمل، تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، تهران 1376 ش.
محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، تهران 1369 ش، 8 ج در 4 مجلد، 1374 ش.
محمد سلیم مظهر، «بررسی احوال و آثار پارسی‌گویان ایرانی در شبه قاره از دوره‌ی غزنوی تا آغاز سده‌ی دهم هجری قمری»، پایان‌نامه‌ی دکتری ادبیات فارسی، دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، 1376 ش.
احمد منزوی، فهرست مشترک نسخه‌های خطی فارسی پاکستان، اسلام آباد 1362-1370 ش.
حسین نصر، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه‌ی مرتضی اسعدی، تهران 1374 ش.
Athar Abbas Rizivi, A history of Sufism in India, New Delhi 1978-1983.
Annemarie Schimmel, Mystical dimensions of Islam, chapel Hill, N.C. 1983.
J. Spencer Trimingham, The sufi orders in Islam, London 1973.

منبع مقاله :
جمعی از مؤلفان؛ (1388)، تاریخ و جغرافیای تصوّف، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.