نویسنده: بهروز حاجی‌محمدی




 

شوهر، تاجری پیر و سرشناس با روابط گسترده تجاری، در بستر بیماری است. راوی برای انجام دادن مذاكرات تجاری به ملاقات او رفته است. همسر كوچك اندام و فعالش دائم مراقب اوست و در عین بی‌توجهی به حاضران در اتاق، همسرش را با مهربانی تر و خشك می‌كند. پالتوی او را از تنش بیرون می‌آورد و لباس خواب بر تنش می‌كند و ظاهراً پس از آنكه از هوش رفته و در آستانه مرگ قرار می‌گیرد، به او جانی دوباره می‌بخشد. رفتار او نسبت به پیرمرد، به مراقبت‌های گئورگ بنده‌مان از پدرش در داستان «داوری» شباهت دارد. راوی كه در این خلوت، نقش مزاحم دارد، صرفاً معانی حركات زن را حدس می‌زند و از درك واقعیت نقش او بی‌خبر است. وقتی كه زن دست همسر به ظاهر مرده‌اش را می‌بوسد راوی به این فكر می‌افتد كه این حركات، یك نوع بازیگوشی بین دو همسر است، هرچند كه این صحنه را می‌توان نوعی مراسم آیینی تلقی كرد كه در آن، مرده‌ای را دوباره جان می‌بخشند. كل استنباط راوی، آن هم به شكلی ناقص، به جهانی تحت سلطه شخصیت مذكر (پیرمرد تاجر) محدود می‌شود. پیشكار، كه رقیب تجاری راوی است و همزمان با او در كنار بستر پیرمرد حاضر است، نماینده‌ای دیگر از جهانِ تحت سیطره‌ی مردان است. پزشك و پسر بیمار نیز بخش دیگری از این جهان مردانه‌اند. سوءتفاهم، اشتباه و درك غلط، بر هر دو بخش این جهان، بر این دو نظام مردانه حاكم است. در نوع روابط این زوج، قدرت و تسلط جنس مذكر به تمسخر گرفته می‌شود. این زن و شوهر، با تفاوت‌ها و نابرابری‌های موجود، مكمل یكدیگرند: زن برای شوهرش زندگی می‌كند و حیات شوهر نیز به زنش وابسته است. آن دو ظاهراً به گونه‌ای رمزآمیز و عارفانه به هم پیوند خورده‌اند. شوهر، صرفاً‌ به دلیل لمس همسرش، از كام مرگی محتمل باز می‌گردد. این رخداد، تأثیرات حسیِ نخستین بخش داستان را كاملاً دگرگون و نابود می‌كند؛ بخشی كه سلطه‌ی جنس مذكر و تبعیت كامل جنس مؤنث را نشان می‌دهد. این داستان،‌ صرفاً تخصص پزشك را زیر سؤال نمی‌برد، بلكه تلویحاً می‌گوید كه زندگی قوی‌ترین مردان نیز به وجود زنان وابسته است؛ زنی ظاهراً ضعیف و بی‌اهمیت، به نیرویی بدل می‌شود كه صحت و نشاط و حیات مردان به او بستگی دارد.
توصیف دقیق فعالیت‌های روزمره زن هیچ نكته‌ی رمزآمیزی را در وجود او نشان نمی‌دهد. اما ظاهراً این زن ریزنقش و پر جنب و جوش، نیرویی فوق‌العاده دارد. كافكا این زن را در نقشی سنتی و همچون ستونی ارائه می‌دهد كه تمامیت آن كاشانه و زندگی بر آن استوار است. این داستان حتی به منبع اقتدار زنانه، به عنوان مقوله‌ای متفاوت با اقتدار مردانه، ماهیتی روحانی می‌بخشد. در واقع زن همچون مادری دلسوز و الهه‌ای نگهبان ظاهر می‌شود كه قدرتش در بقای همسر نهفته است. بقای شوهر نیز توفیق خود اوست. موقعیت او را می‌توان با موقعیت دربان در داستان‌های دیگری از كافكا به نام «جلوی قانون» قیاس كرد. انتظار مرد روستایی در مقابلِ در برای ورود، بدون حضور دربان معنا ندارد. از آن سو نیز وجود دربان ماهیتاً و قهراً به وجود مرد روستایی وابسته است. در این داستان وجود خود زن نیز، كه مستمراً مراقب و دلمشغول همسر است، كاملاً به وجود شوهرش بستگی دارد.
منبع مقاله :
حاجی‌محمدی، بهروز، (1393)، شخصیت‌های اصلی در آثار كافكا، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول