نویسنده:سیدمهدی موسوی
 
قرآن كریم هدف عمده انبیاء و اولیای الهی را، هدایت بشر و بیدار نمودن فطرت خداجوی انسان دانسته است. قرآن كریم روش های انبیای الهی و بزرگان دین را در امر هدایت و دعوت به سوی حقیقت، بر پایه ادب و احترام و بیدار نمودن فطرت ها برشمرده است؛ از جمله این روش ها ارسال پیام و نگارش نامه بوده است؛ كه نامه حضرت سلیمان(ع) به ملكه سبأ از نمونه های این سنت حسنه است كه قرآن به آن اشاره نموده است. [1] پیامبر اكرم(ص) نیز به سران كشورها مكتوباتی را ارسال داشته و آنها را به دین اسلام دعوت نموده است. [2]
از نمونه های این گونه دعوت در عصر حاضر می توان به نامه امام خمینی(ره) به گورباچف اشاره كرد. به نظر می رسد كه نامه امام به گورباچف نیز بی تأثیر از نامه نگاری پیامبر(ص) به سران دولت های بزرگ عصر خویش نبوده است؛ امام(ره) خود می فرماید: «خود رسول اكرم(ص) به طوری كه مكتوبشان در صحیح بخاری مضبوط است و آن طوری كه تاریخ ضبط كرده است، ایشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، یكی ایران، یكی روم، یكی مصر، یكی حبشه؛»[3]
قرآن كریم می فرماید: مثل كلمه پاك توحید مثل درخت پاك و سالمی است كه در زیر زمین ریشه دوانیده و شاخه هایش سر به آسمان كشیده است. این درخت، همیشه میوه ده و ثمر بخش و همیشه بهار است؛ در همه فصل ها و همه روزها میوه فراوان دارد كه تمام شدنی نیست.[8] زیرا با توحید، اخلاق و امنیت اجتماعی حاكم و اصلاح رفتارهای انسانی سامان و بر بنیان محكم مستقر می گردد. در ادامه همان سنت، نامه امام(ره) به گورباچف- رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی- در شرایطی نگاشته شد كه تحلیل گران سیاسی جهان در تردید كامل، تنها نظاره گر تجدید نظرطلبی و آغاز تحولات دنیای كمونیسم بودند و قادر به اتخاذ موضعی روشن نسبت به رخدادهای در حال وقوع بلوك شرق نبودند. امام(ره) با بینش برخاسته از مكتب وحی و فراتر از وقایع روزمره و اتفاقات سیاسی به تحلیل این رویداد مهم پرداخت. پیش بینی شكست قطعی ماركسیسم در میدان عمل و فروپاشی نظام الحادی كمونیسم، هشدار جدی نسبت به فروغلتیدن در دام قطب دیگر استكبار جهانی و نظام سرمایه داری غرب، تحقق وعده های الهی و بازگشت نهایی جامعه انسانی به فطرت خداجوی خویش، از جمله نكات برجسته این پیام بود كه حضرت امام(ره) با دریافتی قرآنی، آن را چند سال قبل از فروپاشی گوشزد نمودند.
این پیام در چهاردهم دی ماه سال 1367ش، توسط هیئتی كه سرپرستی آن را حكیم متأله و مفسر قرآن، حضرت آیت الله جوادی آملی بر عهده داشتند، به هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی سابق (آقای گورباچف) ابلاغ گردید. [4] نگاه امام به شوروی سابق یك نگاه چند بعدی و اساساً قرآنی و مبتنی بر عقلانیت دینی بود كه آن را با بیانی نافذ به گورباچف منتقل كردند؛ این نامه نشان می دهد كه ما اهل منطق، استدلال و فكر و عقلانیت هستیم، نه زور می گوییم و نه حرف ناحساب می زنیم.
این پیام تاریخی كه برخاسته از حكمت و دوراندیشی برآمده از مكتب وحی بود، دارای جنبه های مختلف و از منظرهای متعدد می توان به تحلیل و بررسی آن پرداخت. در این مقاله در محورهای پنج گانه به تحلیل قرآنی از جنبه های فلسفه سیاسی این نامه تاریخی پرداخته می شود. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

دعوت به توحید و طرد الحاد

جناب آقای گورباچف!
باید به حقیقت رو آورد؛ مشكل اصلی كشور شما مسئله مالكیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشكلی كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشیده و یا خواهد كشید. مشكل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
قرآن كریم توحید و خداپرستی را مهمترین نیاز بشر معرفی كرده و راز انسانیت انسان را در توحید مداری دانسته است[5] و به گونه ای كه هر كس از حریم توحید به درآمد و به حضیض شرك یا الحاد افتاد از مرز انسانیت به دور افتاده است.[6] ادیان ابراهیمی همواره بشر را در پرتو كمال مطلق تعریف كرده و حد تام او را در خداپرستی و خداشناسی دانسته اند و آن كس كه خدا را نشناخت خود را نشناخته است و هر كس خود را نشناخت در خسران ابدی است.[7] بنابراین هیچ نعمتی بالاتر از توحید و هیچ خطری بدتر از شرك نیست. توحید حق محض و شرك، باطل صرف است و در باطل هیچ سودی نیست. توحید جامع همه آرمانها و هدفهای عالی انسان در مسیر كمال است.
قرآن كریم می فرماید: مثل كلمه پاك توحید مثل درخت پاك و سالمی است كه در زیر زمین ریشه دوانیده و شاخه هایش سر به آسمان كشیده است. این درخت، همیشه میوه ده و ثمر بخش و همیشه بهار است؛ در همه فصل ها و همه روزها میوه فراوان دارد كه تمام شدنی نیست.[8] زیرا با توحید، اخلاق و امنیت اجتماعی حاكم و اصلاح رفتارهای انسانی سامان و بر بنیان محكم مستقر می گردد.
قرآن آنگاه مثل دیگر ذكر می كند و می فرماید: اما مثل سخن ناپاك و بی حقیقت مثل درختی است كه ریشه ای نداشته باشد، قرار و ثبات و آرامشی نداشته باشد، اندك بادی آن را از ریشه می كند.[9] امام خمینی(ره) مشكل ماركسیسم را در عدم بنیان محكم و اساسی برای برقرار كردن جهانبینی بر آن می داند.
در قرآن كریم موانع راه یابی به حریم توحید بیان شده كه یكی از آنها «حس گرایی» و تعلق خاطر به زمین خاكی و چشم بر روی حقیقت عالی فرو بستن است؛ [10] مشكل عمده مادیون و ملحدان در حوزه معرفت شناسی این است كه معیار و میزان معرفت را فقط حس دانسته اند و هر آنچه را كه با حواس مادی خود درك می كنند واقعیت پنداشته و مافوق محسوس را موجود نمی دانند. امام(ره) با اشاره به همین مسئله خطاب به گورباچف می نویسد:
لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خود را حس دانسته و چیزی كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را كه ماده ندارد، موجود نمی دانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یكسره افسانه می دانند.
جاهلیت قدیم با تمسك به تقلید از بزرگان خود [11] و ادله واهی به ماده و حس گرایش داشتند و از درون خود غافل بودند. [12]
دراین عصر نیز كمونیسم و برخی مكاتب فكری و سیاسی غرب با جهل مدرن خود در علم گرایی صرف و نفی هرگونه امر متعالی و مابعدالطبیعه چشم به روی حقایق عالم بسته اند و هرچه حقیقت است را در حس خود می جویند غافل از آنكه «آنچه را نپاید، دلبستگی را نشاید». [13]
قرآن كریم برای انسان ارزش و جایگاه مهم و بلندی را ترسیم نموده(28) و هدف غایی خود را هدایت انسان و راه سعادت بشر معرفی كرده است. (29) قرآن به بررسی عمیق ترین زوایای وجودی انسان پرداخته و برای آن اصول پایدار تنظیم نموده است. قرآن كریم، هستی را در عالم ماده و محسوس خلاصه نمی كند و انسان را به ایمان به غیب و موجودات برتر از محسوس سفارش می كند. [14] در هستی شناسی قرآنی جهان دارای مراتب نزولی و صعودی است كه عالم محسوس در پایین ترین مرتبه آن قرار دارد و مافوق آن عالم برزخ و عالم ملائكه قرار دارد كه از ماده و اوصاف آن مجرد است و در رأس این هرم هستی خداوند متعال قرار دارد كه از نواقص ماده بری است. [15] لذا امام خمینی(ره) می نگارد:
درحالی كه معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از حس و عقل می باشد و چیزی كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی كه ماده ندارد می تواند موجود باشد و همانطور كه موجود مادی به مجرد استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متكی است. قرآن مجید اساس تفكر مادی را نقد می كند و به آنان كه براین پندارند كه خدا نیست وگرنه دیده می شد (لن نومن لك حتی نری الله جهره ) [16] می فرماید: (لا تدركه الابصار و هو یدرك الابصار و هو الطیف الخبیر). [17] از قرآن عزیز و كریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم كه از نظر شما اول بحث است.

زوال باطل و استواری حق

حضرت آقای گورباچف!
ممكن است شما اثباتاً در بعضی جهات به ماركسیسم پشت نكرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنید، ولی خود می دانید كه ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به كمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیكر آن نواختید. امروز دیگر چیزی با نام كمونیسم در جهان نداریم ولی از شما جدا می خواهم كه در شكستن دیوارهای خیالات ماركسیسم گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا كنید كه آخرین لایه های پوسیده هفتاد سال كژی جهان كمونیسم را از چهره تاریخ و كشور خود بزدایید. امروز دیگر دولت های همسو با شما كه دلشان برای وطنشان و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منافع زیرزمینی و روزمینی كشورشان را برای اثبات موفقیت كمونیسم- كه صدای شكستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است- مصرف كنند.
در فلسفه سیاسی اسلام، نبرد حق و باطل ریشه در اعماق درون آدمی دارد و سپس این تضاد درونی میان عقل و هواهای نفسانی به جامعه كشیده می شود و در گروه های اجتماعی و نظام های سیاسی خودنمایی می كند. [18] در طول تاریخ جوامع سیاسی همواره با دو بینش در مقابل یكدیگر صف آرایی كرده اند؛ بینش الهی و توحیدی با بینش مستكبرانه و شرك آلود. حق و باطل همیشه درحال جنگ بوده اند و قرآن می فرماید: «ما روزهای شكست و پیروزی را به نوبت بین مردم قرار می دهیم.» [19] ولی وعده پیروزی نهایی حق را بر باطل بشارت داده است. باطل طفیلی و فرع بر حق است و زاهق است؛ [20] یعنی یك چیز رفتنی و طفیلی و فرعی است. [21]
قرآن در سوره رعد مثال جالب و پرمعنایی را در استواری حق و زوال باطل بیان داشته است، در آیه 17 می فرماید: «خداوند آبی از آسمان نازل كرد و [ براثر ریزش این باران بر كوه ها و بلندی ها] از هر دره و رودخانه به اندازه ظرفیتشان سیلابی جریان یافت و سپس سیل بر روی خود كفی حمل كرد، همانگونه كه وقتی فلزی را روی آتش می گذارند تا از آن زیور یا وسیله ای بسازند چنین كفی در سطح آن آشكار می شود و مواد اصلی ته نشین شده و مواد زائد روی آن را می پوشانند، خدا حق و باطل را چنین مثل می زند، و اما كف به كنار افتاده نابود می شود، ولی چیزی كه به مردم سود می دهد در زمین می ماند، خدا مثلها را چنین می زند». [22]
پس در واقع باطل كف روی آب است. باطل برای مدتی بر نیروی حق سوار می شود و روی آن را می پوشاند اما این نظام حق است كه در سراسر تاریخ روبه پیشرفت و تعالی است. [23] انبیای الهی همواره منادیان بینش توحیدی بوده و مردم را به توحید و پرستش واحد متعال می خوانده اند و آنها را از شرك و تباهی و استكبار بر حذر می داشته اند. بینش توحیدی كه مطابق فطرت و ذات انسان است تنها دژ محكم برای رهایی از اسارت های شیطانی و مستكبرانه و پناه بردن به وادی ایمن است. قرآن به ما می گوید دیدتان را وسیع كنید و آینده نگر باشید و ببینید كه باطل فقط برای چند صباحی غلبه ظاهری بر نیروی حق دارد و مدتی خداوند به آنها مهلت می دهد و در عذاب و شكست آنها تسریع نمی كند اما در نهایت باطل به شكست می انجامد. [24] این سنت قطعی خداوند متعال در تاریخ است و سنت خداوند را هیچ كس نمی تواند تغییر دهد. [25] لذا با این مبانی قرآنی است كه امام(ره) زوال و نابودی كمونیسم را به سران كاخ كرملین تذكر می دهد چون آن گاه كه دولت های كمونیستی به زور شمشیر و قتل و كشتار سرزمین هایی را از دین خالی كردند و آن را افیون توده ها و مخدر اجتماع دانستند و بر اریكه قدرت مادی و پوشالی سوار شدند؛ این وعده حقه قرآن در گوش و جان موحدان عالم ندا می داد كه روزی این قدرت پوشالی به نابودی كشیده خواهد شد. [26] بر طبق همین سنت قطعی زوال باطل است كه امام(ره) گورباچف را از افتادن در دام غرب بر حذر می دارد؛ چرا كه آنها نیز پاسخ گوی نیازهای واقعی اجتماع و فطرت كمال طلب انسان نیستند بلكه باید برای خلاصی از مشكلات به خویشتن خویش بازگشت و نیاز اصلی آدمی را یافت.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است كه از این پس كمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو كرد، چرا كه ماركسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست چرا كه مكتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت كه اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد.
بنابراین باطل رفتنی و حق ماندنی است و بانگ اذان بر مناره های مساجد كشور كمونیسم نشانه تحقق وعده های خداوند متعال است.
آقای گورباچف!
وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از هفتاد سال بانك الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) به گوش رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی(ص) را از شوق به گریه انداخت.

انسان شناسی سیاسی (27)

اصولا میل نداشتیم شما را در پیچ و تاب مسایل فلاسفه اسلامی بیندازیم. فقط به یكی دو مثال ساده و فطری و وجدانی كه سیاسیون هم می توانند از آن بهره ببرند بسنده می كنیم:
این از بدیهیات است كه ماده و جسم هرچه باشد از خود بی خبر است. یك مجسمه ی سنگی یا مجسمه ی مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در صورتی كه به عیان می بینیم كه انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است؛ می داند كجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است. پس در حیوان و انسان چیز دیگری است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میرند و باقی است. انسان در فطرت خود هر كمالی را بطور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید كه انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی كه ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.
هر مكتب سیاسی كه ادعای عرضه عالی ترین بینش فكری، منش و روش زندگی و تعیین تكلیف سیاسی برای انسان را دارد ضرورتا باید انسان را معنی كند و به سوالاتی كه درباره ابعاد وجودی او مطرح است پاسخ گوید. نداشتن یك جهان بینی صحیح و فقدان یك دیدگاه درست درباره خدا، جهان، انسان و تعلیم و تربیت و همچنین عدم آشنایی با ساختار وجودی انسان از دیدگاه وحی، سبب بروز بحران شدیدی در ارزش ها و ناهماهنگی فراوان در فرایند نظام سیاسی و مناسبات اجتماعی در جهان گردیده است.
قرآن كریم برای انسان ارزش و جایگاه مهم و بلندی را ترسیم نموده(28) و هدف غایی خود را هدایت انسان و راه سعادت بشر معرفی كرده است. (29) قرآن به بررسی عمیق ترین زوایای وجودی انسان پرداخته و برای آن اصول پایدار تنظیم نموده است. از منظر قرآن كریم شناخت انسان از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ لذا انسان موجودی بی سر و ته مطرح نمی شود كه نه گذشته او معلوم نباشد و نه از آینده آن خبری، بلكه شخصیت انسان در مبدا و معاد مطرح می شود و در این صورت است كه معنا پیدا می كند.(30)
با تامل در آیات قرآن، در می یابیم كه انسان تنها موجودی مادی نیست، بلكه دارای وجودی ماورایی است كه بعد از مرگ در نشئه طبیعت نیز باقی می ماند و حیاتی جاوید و سعادت یا شقاوتی ابدی خواهد یافت. در واقع حقیقت و انسانیت انسان به روح اوست و جسم، تنها به منزله ابزاری برای فعالیت و مركبی برای سیر و حركت روح در این دنیا تلقی می گردد. (31) سرشت خاكی و جنبه مادی انسان، همواره وی را به طرف خاك و ارزش های فانی سوق می دهد و فطرت و بعد ملكوتی، او را به سوی جنبه های روحی و ارزش های معنوی و عالم ملكوت می خواند. (32)
نگاه ویژه امام(ره) به انسان، نگاهی است برآمده از متن قرآن كریم و براهین استدلالی حكمت متعالیه و افق وسیع انسان شناسی قرآنی است. از دیدگاه امام(ره) كرامت و ویژگی اصیل انسان نسبت به دیگر موجودات در فطرت او نهفته است. ایشان در نقد اندیشه هایی كه انسان را فقط در بعد طبیعت انسان محدود می داند می فرماید: «اینها فقط این حیوان یك سر و دو گوش را می بینند و این طبیعت و این سطح طبیعت، نه عمق طبیعت، این سطح طبیعت را می بینند.» (33) اما خود امام(ره) با توجه به اصل فطرت و جنبه الهی و آسمانی انسان منظری وسیع از همه انسان ترسیم می كند و معتقدند كه فطرت، منشا حركت و تكاپوی دایمی انسان به سوی كمال است. انسانی كه به دنیا می آید، حیوانی است كه درونش استعداد انسان شدن را دارد، و رو به سوی كمالات مطلق دارد و در نهایت غایت اصلی استعدادهای فطری او، لقاءالله است. (34)
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم انسان می خواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه ی وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.

نقش دین در مناسبات سیاسی و اجتماعی

جناب آقای گورباچف!
اكنون بعد از ذكر این مسایل و مقدمات از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص كنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، كه به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است كه می تواند وسیله ای راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممكن است شما را برای همیشه از مساله ی افغانستان و مسایلی از این قبیل در جهان نجات دهد... با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید كه دیگر این گونه فكر نمی كنید كه مذهب مخدر جامعه است.
از دیدگاه قرآن كریم دین، عنایت خداوند متعال به انسان از طریق وحی بر طبق مقتضای فطرت و ذات بشر است كه هدف آن سعادت و كمال یابی انسان است.(35) دین اسلام برای تمام ابعاد فردی و اجتماعی انسان دارای برنامه جامع است(36) و با آموزه های مطابق فطرت وتعبیه عنصر عقلانیت و اجتهاد مستمر، حقانیت خود را برای بشریت تا پایان جهان به اثبات رسانده است. (37)
براساس آموزه های قرآن كریم نیازهای اصولی و دغدغه های اساسی بشر در اسلام نهفته است و با تمسك به این رحمت واسعه حق تعالی وصراط مستقیم می توان به سعادت مطلق رسید. (38) دین اسلام تنها راه نجات بشریت از هوای نفسانی و رهایی از اسارت های ظاهری و باطنی(39) و وصول به بارگاه امنیت و آسایش (40) است. و از برنامه های اصلی قرآن تحقق قسط وعدالت برای همه بشریت است (41) و بواسطه این دین توحیدی، انسان كرامتمند و دارای عزت فردی و اجتماعی است كه سر در مقابل شرق و غرب فرو نیاورد و با اتكا به منبع لایزال الهی طریق سعادت را بجوید.(42) قرآن كریم دینی را كه این آثار را نداشته باشد و پاسخگوی نیازهای اصیل فطری انسان نباشد دین سامری می نامد كه به سوی آتش در سقوط هستند.(43)
امام خمینی(ره) خلأ انسان امروز را خلأ اعتقادی می داند و راه نجات كشورهای غربی و شرقی را در بازگشت به دین معرفی می كند. ایشان با تفكر قرآنی خویش خط بطلانی بر هر دو شعار «جدایی دین از سیاست» و «افیون توده ها و مخدر اجتماع» كشید و درمرحله نظر و عمل مدعای قرآنی خود را كه دین توان اداره امور جامعه را دارد به اثبات رساند. ایشان در مرحله نظر با تالیفات متعدد و در باب اندیشه های سیاسی و اجتماعی اسلام و بیانات گرانبها و نامه ها و پیام های پرمغزی همچون نامه تاریخی به گورباچف و همچنین در مرحله عمل باایجاد نظام جمهوری اسلامی برپایه دین اسلام به همه جهانیان نشان داد كه دین اسلام همواره زنده است و توان هدایت و اداره امور انسان را در ابعاد فردی و اجتماعی به سوی سعادت و تعالی را دارا است.
امام خمینی(ره) دین اسلام را منشأ آزادی خواهی و رهایی از اسارت های مادی و معنوی و تحقق عدالت در ایران می داند كه به كسب استقلال و حفظ سرمایه های مادی و معنوی و خروج از سیطره قدرت ها و ابرقدرت ها منتهی گردید.
راستی مذهبی كه ایران را درمقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی كه طالب اجرای عدالت درجهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟! آری مذهبی كه وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی كشورهای اسلامی و غیراسلامی دراختیار ابرقدرتها و قدرتها قرارگیرد و بر سر مردم فریاد كشد كه دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلكه مذهبی است كه مردم ما آن را مذهب آمریكایی می نامند.
بنابراین با این پشتوانه نظری و عملی است كه امام (ره) درپایان نامه خویش به رئیس جمهور ابرقدرت شرق می نویسد: درخاتمه صریحا اعلام می كنم كه جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت كشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.

دفاع از مظلومان و پابرهنگان

نگرش جدی به اسلام ممكن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسایلی از این قبیل درجهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریك می دانیم.
قرآن كریم یكی از سنت های انبیای الهی را در دفاع از حقوق مستضعفین و حفظ پابرهنگان معرفی كرده است، آنگاه كه زراندوزان و ثروتمندان هر قومی به پیامبر خود می گفتند: پابرهنگان و ضعفا را از خود دور كن. پیامبران می فرمودند: ما هرگز این مؤمنان ستمدیده را ازخود طرد نمی كنیم (44) بلكه وظیفه خود می دانستند كه با تمام قدرت از آنها دفاع كنند. همچنین از وظایف مهم انبیاء اجرای عدالت و قسط درسطح جامعه است، و بر همه مومنان است كه حقوق دیگران را رعایت و به دفاع از حق مظلومان و ستم دیدگان برآیند. (45)
امام (ره) نیز به عنوان رهبر مسلمین جهان، همچون انبیای الهی و با تأسی به سنت ایشان به دفاع از حقوق مؤمنان و موحدان عالم برخاست و دراین نامه به دفاع از موحدان شوروی برآمد كه بیش از 70 سال از ابتدایی ترین آزادی های مشروع خود منع بودند و همچنین مسئله افغانستان و مردم ستمدیده آن دیار را خاطرنشان می كند و وظیفه خود می داند كه از آنها دفاع كند.
پی نوشت ها در سرویس معارف روزنامه کیهان موجود است.

منبع:کیهان / ش18990