نویسنده: محمد حنیف




 

ابتدا باید و رسانه‌ی رادیو و تلویزیون و خصوصیات آن دو را بشناسیم تا بتوانیم در مورد تعامل قصه‌گویی و رسانه سخن بگوییم. باید به یاد‌داشت که قصه‌گویی به صورت حضوری، تجربه‌ای است که پیشرفته‌ترین فنآوری‌ها هم نمی‌تواند جای آن را پر کند، زیرا قصه‌گو و مخاطب هر دو در یک زمان به آفرینش دو جانبه دست می‌یابند، آفرینشی که به قول چمبرز بر اساس کلمه‌ها و تخیل بنا شده است. علاوه بر این، بسیاری مخالف اطلاق لفظ قصه‌گویی بر قصه‌گویی رادیویی و تلویزیونی هستند، آنان بر این اعتقادند که به قصه‌گویی نمی‌توان به صورت تجاری و با هدف تولید انبوه نگریست، زیرا در حقیقت مخاطبان برنامه‌های زنده‌ی قصه‌گویی، قصه‌گو را در آفرینش یک فرایند یاری می‌دهند، یعنی قصه‌گو با مشاهده‌ی تأثیرات کلام و حرکات خود بر مخاطبان، تغییرات لازم را در برنامه‌ی قصه‌گویی به وجود می‌آورد و این همان روندی است که قصه‌گوی رادیویی و تلویزیونی قادر به انجام دادنش نیست، اما در هر حال با توجه به دامنه‌ی وسیع تأثیرات رادیو و تلویزیون و گرایش مردم، خصوصاً کودکان و نوجوانان به آن، لاجرم باید به قصه‌گویی در این دو رسانه‌ی مهم توجه خاصی مبذول داشت.
بی‌شک شناخت رسانه و کشف راه صحیح استفاده از آن با تأثیرگذاری شگرفی همراه خواهد بود. امروزه انواع برنامه‌های قصه‌گویی و حتی شبکه‌های رادیویی با هدف قصه‌گویی و نمایش تأسیس شده اند. رادیو دراما، رادیو شکسپیر، رادیو داستان و رادیو فابل و ... از جمله رادیوهایی هستند که در جای جای جهان، فقط با تکیه بر قصه و متون داستانی به کار خود ادامه می‌دهند. رادیو جن‌ئی (در زبان ولفی به معنای جوان) هم اکنون در کشوری چون سنگال هر عصر شنبه برنامه‌ایی پنجاه دقیقه‌ایی پخش می‌کند که طبق آمار پانصد هزار کودک و بزرگسال سنگالی را به خود جذب کرده است. این برنامه که محورش قصه‌گویی است، کاملاً غیرحرفه‌ایی است و پنج نوجوان آن را تهیه می‌کنند.
هانری دیوزد رییس بخش روش‌ها، سواد و فنون آموزشی یونسکو که در پاریس، نقش رسانه‌های ارتباطی و آموزشی را در آموزش و پرورش کشورها، به ویژه در کشورهای رو به توسعه بررسی می‌کند، معتقد است: انگیزه‌ی بنیانی تغییر، وجود این حقیقت است که مدرسه و مدیر و معلمش حق انصار دانش را در برابر تکنولوژی‌های ارتباطی جدید از دست داده‌اند، بنابراین نقش‌های جدیدی را باید تقبل کنند. (1)
مک لوهان تلویزیون را رسانه‌ایی سرد و رادیو را رسانه‌ایی گرم می‌داند. وی در توضیح این اصطلاحات می‌نویسد: یک تفاوت اصلی میان رسانه‌های گرمی چون رادیو و سینما با رسانه‌های سردی مانند تلفن یا تلویزیون وجود دارد. زمانی که رسانه‌ایی بتواند یکی از حواس انسانی را امتداد بخشد و حساسیت بالایی نصیب آن سازد، به آن رسانه گرم می‌گویند. منظور از حساسیت بالا، ارایه هر چه بیشتر داده است. از نظر دیداری یک عکس دارای حساسیت بالایی است، اما یک داستان مصور و نقاشی شده، حساسیت کمی ایجاد می‌کند، چون اصولاً حس شنوایی حجم کمی از اطلاعات را جذب می‌کند و شنونده باید مقداری بر اطلاعات داده شده از طریق کلام بیفزاید تا آن را کاملاً درک کند. اصولاً رسانه‌های گرم برعکس رسانه‌های سرد جای خالی چندانی برای مخاطبان خود باقی نمی‌گذارند تا پر کند، در نتیجه باید گفت رسانه‌های گرم، تشریک مساعی چندانی را ایجاب نمی‌کنند و از این لحاظ مخاطبان خود را سرخورده می‌کنند، در حالی که رسانه‌های سرد عکس این حالت را پدید می‌آورند. با این تفاصیل می‌توان چنین ادعا کرد که تأثیر رسانه‌ی گرمی چون رادیو بر مخاطبان کاملاً با تأثیر رسانه‌ایی سرد همانند تلفن، فرق می‌کند ... رسانه‌ی گرم، کمتر از رسانه‌ی سرد تشریک مساعی را طلب می‌کند. درست مانند یک کنفرانس در برابر یک جلسه‌ی مذاکره، یا یک کتاب در برابر گفت‌و‌گو. (2)
مک لوهان ضمن برشمردن خصوصیات رسانه‌های گرم و سرد و ذکر این نکته که رسانه‌ی گرم مخاطب را با موضوع درگیر نمی‌کند، به میزان تأثیرگذاری رسانه‌ها بر جامعه نیز اشاره می‌کند.
«در مورد رسانه‌های گرم و تأثیرات آنها اختلافات اساسی از آن جا ناشی می‌شود که این رسانه‌ها در فرهنگی «سرد» یا فرهنگی «گرم» به کار گرفته شده باشند. بهره‌گیری از رسانه‌ی گرم رادیو در فرهنگی سرد یا جامعه‌ایی بی‌سواد، عکس‌العمل‌های شدیدی را باعث می‌شود که کاملاً مغایر با عکس‌العمل آن در فرهنگ کشورهایی چون انگلستان یا آمریکاست، زیرا در این کشورها رادیو را وسیله‌ایی تفننی تلقی می‌کنند، در صورتی که در جوامع سرد که سطح سواد در آنها پایین است، رادیو، سینما و اصولاً رسانه‌های گرم، کمتر جنبه‌ی تفریحی و تفننی دارند. به عبارت دیگر، اثر دگرگون کننده‌ی این نوع رسانه‌ها خیلی شدیدتر از رسانه‌ی «سرد» تلویزیون در فرهنگی سوادآموخته است.» (3)

تاثیری که رادیو در جوامع کم سواد دارند بیشتر از تأثیری است که تلویزیون بر جوامع باسواد می‌گذارد. بنابراین بهتر است از قصه‌گویی رادیویی برای پیشبرد اهداف آموزشی در شبکه‌های استانی بیشتر از قصه‌گویی تلویزیونی استفاده شود. استفاده از قصه‌گویی در رادیو و تلویزیون در استان‌های مختلف بستگی به میزان گرایش مردم این استان‌ها به فرهنگ شنیداری و دیداری دارد.

«در سینما که رسانه‌ای گرم است، افراد باید خیلی جدی نمایان شوند، اما در رسانه‌ی تلویزیون افراد جدی حالت سرخوردگی در تماشاگران پدید می‌آورند، زیرا همانطور که گفته شد این رسانه جایی برای تشریک مساعی آنان باز نمی‌گذارد و اجازه‌ی ایفای نقشی به آنها نمی‌دهد.» (4)
با این مقدمه درمی یابیم که قصه‌گویی تلویزیونی نسبت به قصه‌گویی رادیویی باید انعطاف بیشتری داشته باشد. اگر قرار باشد از دو قصه‌گوی بشاش و جدی، یکی برای تلویزیون استفاده شود، اولی را باید انتخاب کرد.
اما کودک کدام نوع قصه‌گویی را بیشتر می‌پسندد؟ آیا برای او صدا و آهنگ مناسب‌تر از حرکت و صداست؟ درست است که قصه‌گویی رادیویی در مجموع نسبت به قصه‌گویی تلویزیونی، کمک بیشتری به رشد قوه‌ی تخیل کودک می‌کند، اما آیا کودک خود نیز این مسئله را می‌فهمد، یا جاذبه‌های رنگ و نور او را به دنیای تلویزیون بیشتر نزدیک می‌کند؟ رادیو با تکیه بر حس شنوایی، این حس را از حواس دیگر مجزا کرده است، اما به گفته‌ی دیوید اولسون هرچند این خصلت از نظر موسیقی عالی است و مخاطبان موسیقی نیز از دیرباز موسیقی را از اجرای آن به صورت تصویری جدا کرده‌اند، اما در مواقعی که از صدا در وضعیت‌های نمایشی استفاده می‌شود، میل فرهنگ به چشم نیز شدت می‌گیرد. حقیقت این است که در رادیو گفتارهای منطقی و دقیق نیز به همین وضع دچار می‌شود. اولسون فیلم را اساساً یک وسیله‌ی داستان‌گویی بر می‌شمرد که باعث تقویت فردگرایی می‌شود. (5)
شعاری‌نژاد رادیو و تلویزیون را در دو کمک مکانیکی آموزش و پرورش می‌نامد و اهمیت این دو وسیله‌ی ارتباط جمعی را به مثابه‌ی وسیله‌ی آموزشی غیرمستقیم، مهم‌تر از محیط‌های تربیت مستقیم چون مدرسه می‌داند. او هم چنین می‌نویسد: «اگر میدان اطلاعات و تجارب هر فرد را نسبت به حواس او مقایسه کنیم، می‌بینیم که دو سوم یا بیشتر آنها از راه چشم و گوش یا به وسیله‌ی دو حس بینایی و شنوایی کسب کرده است. به همین سبب، این دو حس در آموزش جدید اهمیت و ارزش خاص دارد و توجه به تربیت آنها از مهم‌ترین وظایف معلمان است. علت عمده‌ی لزوم استفاده از وسایل سمعی و بصری در آموزش همین است که کودک بتواند از گوش و چشم خود به قدر کافی و لازم استفاده کند و دقیق شنیدن و نگاه کردن را یاد بگیرد. چنانچه داوری‌های نادرست مردم درباره‌ی بعضی از افراد یا اشیا را بررسی کنیم. در می‌یابیم که علت اساسی آنها نداشتن دقت در شنیدن و نگاه کردن است.» (6)
شعاری‌نژاد با این مقدمه می‌گوید که یکی از فواید استفاده از رادیو و تلویزیون در امر قصه‌گویی، آموزشی گوش دادن و نگاه کردن است. تلویزیون نسبت به رادیو، جذابیت بیشتری برای کودکان دارد. هم چنین دانش‌آموزان ضعیف، بیش از دانش‌آموزان خوب و قوی به تلویزیون مایل می‌شوند، اما کودکان پس از رسیدن به مرحله‌ی نوجوانی رادیو را به تلویزیون ترجیح می‌دهند.
تلویزیون باعث می‌شود کودک از انجام بازی با همسالانش باز ماند و بدین صورت مهارت‌هایی را که معمولاً در بازی با همسالان به دست می‌آید، از کف بدهد. هم چنین تماشای فیلم‌های نامناسب آثار نامطلوب فراوانی بر روحیه‌ی کودک می‌گذارد و باعث عصبانیت و ترس او می‌شود. با این حال تلویزیون تأثیرات مفیدی نیز بر کودک می‌گذارد که برخی از آنها از این قرار است:
- بعضی از کودکان را به فعالیت بیشتر بر می‌انگیزد.
- کودکان را به سوی زندگی واقعی رهبری می‌کند.
- کودک را به مطالعه‌ی چیزهایی که قبلاً نخوانده است، تشویق می‌کند.
- کودک را با انواع مهارت‌ها آشنا می‌سازد.
- مجال اندیشه و بینش کودکان را گسترش می‌دهد.
- والدین و کودکان را به سوی خانه می‌کشاند.
- کودکان را با بعضی از اصول و قوانین اجتماعی آشنا می‌کند. (7)
رادیو به خاطر سهل‌الوصول‌تر بودنش نسبت به سینما و تئاتر، آسان‌تر در دسترس کودکان قرار می‌گیرد. ارزان بودن رادیو باعث می‌شود که جوامع فقیر، از این وسیله بیشتر از تلویزیون و سینما استفاده کنند. به همین دلیل اگر برنامه‌های مناسب کودکان در زمان مناسب از این رسانه پخش شود و والدین نیز نسبت به استفاده‌ی کودکانش تشویق شوند، تأثیرات غیرمستقیم مفیدی از طریق آموزش غیرمستقیم به کودکان و نوجوانان ارایه خواهد کرد.
شعاری‌نژاد تأثیرات این رسانه را این گونه بر می‌شمرد:
- کودک را در خانه سرگرم می‌کند.
- به کودک انگیزه‌ی در خانه ماندن می‌دهد.
- معلومات کودک را درباره‌ی تاریخ، حوادث جاری، جغرافیا، ادبیات و سایر موضوع‌ها افزایش و گسترش می‌دهد.
- معلوماتی را که کودک در مدرسه یاد می‌گیرد، تکمیل می‌کند.
- با گسترش دایره‌ی کلمات، موجب اصلاح سخن‌گویی کودک می‌شود و به درست‌گویی او کمک می‌کند.
- عقاید و نظریات مطلوب را رشد و گسترش می‌دهد.
- درک و قدردانی از ارزش‌های زیبادوستی را می‌افزاید.
- کودکان را به تفکر و تدمل وامی دارد.
- کودک را به خواندن تشویق می‌کند.
- با پخش داستان‌های مفید، عواطف کودک را بر می‌انگیزد. (8)
با وجود اینها، قصه‌گویی رسانه‌ای، معایبی نیز دارد که شناخت این عیوب پیش از پرداختن به مباحث بعدی، ضروری است.
بتلهایم با اشاره به این نکته که امروزه پدران و مادران رفته رفته دیرتر پیر می‌شوند، در حالی که نوجوانی فرزندان زودتر از پیش پدید می‌آید، به پیدایش رقابت میان مادر و دختر و پدر و پسر پرداخته و معتقد است که در گذشته کودکان با استفاده از روش‌ها و آیین‌های سنتی برای ورود آگاهانه به مرحله‌ی بالاتر سنی آماده می‌شدند و در این زمینه قصه‌گویی در کانون گرم خانواده نقش مهمی داشت. وی قصه‌گویی را از عوامل مهم رشد روانی کودک می‌شمرد و با ابراز تأسف از جایگزینی تلویزیون در خانواده‌ها به جای قصه‌گویی، تلویزیون را مرگ تخیل می‌داند. تلویزیون که ادعا دارد کودک را در خیال‌پروری و خیال‌پردازی یاری می‌دهد، در حقیقت نیروی خیال‌پردازی و خلاقیت فکری او را سلب می‌کند، چون شخصیت‌ها و چهره‌های داستان و افسانه‌هایی که به صورت فیلم‌های تلویزیونی ارایه می‌شوند، آن قدر در نظر کودک واقعیت ملموس پیدا می‌کنند که نه تنها کودک به خیال‌پروری درباره‌ی آنها تشویق نمی‌شود، بلکه از همانندسازی خویش با آنها نیز که پیامد اندیشه و تفکر و تداعی‌ها و بازاندیشی‌های بسیار است، باز می‌ماند.
از سوی دیگر هنگام تهیه‌ی فیلم‌های تلویزیونی، قصه‌ها را دستکاری می‌کنند و از روی بی‌اطلاعاتی و یا به تصور زیباسازی و آرایش آنها، معنی و مفهوم واقعی آنها را از میان می‌برند و از همه بدتر می‌کوشند تا برای مسائل پیچیده‌ی زندگی و هستی، پاسخ‌های ساده ارایه دهند، در حالی که در زندگی واقعی آدمی، راه حل‌های ساده وجود ندارد. در نتیجه می‌بینیم که هم پدران و مادران و هم کودکان، نومید و سرخورده می‌شوند و با این همه هیچ کدام تقصیر ندارند، بلکه عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم بویژه مسائل و مشکلات بلوغ و نوجوانی را شدت و حدت بسیار بخشیده است. (9)
پیش از این کودکان همراه با شنیدن افسانه‌ها به هنگام آیین‌های تشریفاتی و جشن‌هایی که اصطلاحاً آیین‌های گذار خوانده می‌شوند، برای ورود به مرحله‌ی سنی بالاتر آماده می‌شدند. به خاطر همین آیین‌ها بود که کودک در هر مرحله از رشد خویش امکان می‌یافت تا در گیرودار جهان پرآشوب با آمادگی لازم و با چشم و گوش باز و با آرامش درون، جای شایسته‌ی خویش را به دست آورد. کودک با شنیدن مکرر قصه‌ی «کلاه قرمزی» از مادر یا پدر، درمی یافت که نیکی و بدی یا خیر و شر در این جهان پا به پای هم وجود دارد و چه بسیار آدمی ممکن است به توالی، هم بسیار خوب و هم بسیار بد باشد. کودک با شنیدن قصه‌ی «سه بچه خوک» می‌فهمید که کار و کوشش با زحمت و رنج توأم است، اما کوشش سرانجام مزد و پاداش مناسب خود را به دست می‌آورد. به علاوه کودک در طول یکسال، رسیدن جشن‌ها و اعیاد سالیانه‌ی سنتی را که در جامعه و خانواده جا افتاده بود، به گونه‌ایی شاد و شوق‌آمیز پا به پای مادر و پدر انتظار می‌کشید و همین انتظار پر شور و شوق در کانون خانوادگی باعث می‌شد که کودک خود را مورد توجه و محبت والدین احساس کند و خود را مطلوب پدر و مادر و نه مطرود آنان بداند و آرامش خاطری که از این رهگذر به دست می‌آمد، نه تنها رفتار و کردار او را در خانواده بلکه در محیط زیست بیرون از خانه نیز تحت تأثیر قرار دهد. (10)
هرچند بلتهایم تأثیر این افسانه‌ها در رشد روانی کودک را در ارتباط مستقیم با خانواده‌ی متعالی و پدر و مادرانی می‌داند که خود دارای شخصیت هماهنگ باشند و صلاحیت پرورش کودک را داشته باشند، با این حال به هم خوردن ارتباط زمانی افسانه‌ها، آیین‌ها و سنت‌ها سبب می‌شود که این بخش از تأثیر قصه‌گویی در رشد روانی کودک، کم‌رنگ شود.
اکنون با درج گزیده‌ایی از آرای قصه‌گویان مختلف جهانی به تفاوت‌های قصه‌گویی برای رادیو و تلویزیون می‌پردازیم.
کیمبرلی گوزا (11) معتقد است که در قصه‌گویی رادیویی باید صدا جانشین حرکاتی شود که در شکل بصری می‌توانست با صدا همراه شود، ولی در قصه‌گویی تلویزیونی می‌توان از حرکات صورت و بدن برای تکمیل هنر قصه‌گویی استفاده کرد.

کوچا (12) قصه‌گوی آمریکایی نیز ضمن تأکید بر تبادل انرژی بین قصه‌گو و مخاطبانش به خلأ بزرگی که در قصه‌گویی رادیویی و تلویزیونی با غیبت مخاطب حادث می‌شود، اشاره می‌کند و می‌نویسد: در قصه‌گویی رادیویی و تلویزیونی به علت نبودن مخاطب و غیرزنده بودن قصه‌گویی، قصه‌گو انرژی بیشتری مصرف می‌کند. ضمن آنکه در تلویزیون حواس پرتی و گیجی ناشی از محل قرار گرفتن دوربین و نیز دستوراتی که کارگردان برای تغییر زاویه‌ی دید قصه‌گو به او تحمیل می‌کند مزید بر علت است.

چارلز باری‌گلد (13) می‌گوید: شما در قصه‌گویی برای رادیو از حرکات مربوط به صورت و بدن استفاده نمی‌کنید و فقط با صدایتان داستان را نقل می‌کنید و هم چنین نمی‌توانید به عکس‌العمل مخاطبانتان پاسخ دهید و همراه واکنش‌های آنها داستان را جلو برید.
هلن مکی (14) در پاسخ به سؤالی در مورد تفاوت‌های قصه‌گویی رادیویی و تلویزیونی می‌گوید: می‌خواهم جواب شما را با یک سؤال روشن بدهم و آن این که فکر کنید چه تفاوتی بین قصه‌گویی دیداری و قصه‌گویی شنیداری هست؟ وی با طرح این سؤال اصلی‌ترین خصوصیت دو نوع قصه‌گویی؛ یعنی وجه شنیداری و دیداری هر یک را طرح می‌کند.
استیواتو می‌گوید: قصه‌گو در رادیو مجبور نیست زاویه‌ی دیدش را با توجه به چرخش دوربین‌ها تغییر دهد؛ در نتیجه تمرکز بیشتری دارد.
هارلین گیسلر (15) تفاوت این دو شیوه‌ی قصه‌گویی را در عنصر دیداری قصه‌گویی تلویزیونی می‌داند، به همین دلیل وی هنگام قصه‌گویی برای رادیو سعی می‌کند از قصه‌هایی که احتیاج به حرکات تصویری دارند، دوری کند.
رابرت‌ای جونز () در مورد تفاوت قصه‌گویی در رادیو و تلویزیون می‌گوید: قصه‌گویی برای رادیو به نوشتن یک داستان کوتاه و یا یک زمان شباهت بسیاری دارد، چون در قصه‌گویی برای رادیو همه‌ی صحنه ها، زمان و مکان، پوشش بازیگران و شخصیت آنها باید در قالب کلمات، توصیف و تشریح شوند، اما در قصه‌گویی تلویزیونی احتیاجی به توصیف خیلی از چیزها نیست. زیرا بیننده می‌تواند خودش چگونگی صحنه‌ها، شخصیت‌ها و نوع پوشش شخصیت‌ها را تماشا کند.
دکتر جوزف‌سوبل (17) قصه‌گویی را به دو صورت کلی قصه‌گویی برای رسانه و قصه‌گویی زنده تقسیم می‌کند. وی با طرح این نکته‌ی مهم که در قصه‌گویی زنده، مخاطب با قصه‌گویی در جریان قصه‌گویی سهیم است، از به کار بردن لفظ قصه‌گویی برای شکل‌های الکترونیکی قصه‌گویی خودداری می‌کند.
رادیو قدرت تخیل را بر می‌انگیزد (چون شنونده را وا می‌دارد تا برداشت بصری خود را به کار اندازد). هم چنین می‌تواند مخاطبان وسیعی داشته باشد، یا از راه پخش واحد یا به صورت متوالی و از طریق تکرار پخش، سطح وسیعی از مخاطبان را جذب کند و بالاخره رادیو وسیله‌ی سرگرمی است و از نظر روانی برای اکثر شاگردان قابل قبول است، در حالی که تلویزیون رسانه‌ایی بصری است که در آن امکان استفاده از شیوه‌ی تولیدی خلاقه و هم بستگی کامل با سایر وسایل کمک آموزشی بصری وجود دارد. این رسانه، رسانه‌ایی تفریحی و سرگرم کننده است که از نظر روان‌شناسی مورد قبول اکثر دانش‌آموزان، بویژه در سطوح پایین تحصیلی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. اولسون، دیوید: رسانه‌ها و نمادها؛ صورت‌های بیان، ارتباط و آموزش، ترجمه‌ی محبوبه‌ی مهاجری، 1377، سروش، ص 33.
2. هربرت مارشال مک لوهان: برای درک رسانه‌ها، ترجمه‌ی سعید آذری، مرکز تحقیقات و مطالعات سنجش برنامه‌ای، 1377، ص 24.
3. همان، ص 34.
4. همان، ص 390.
5. اولسون، دیوید: پیشین، ص 34 به بعد.
6. شعاری‌نژاد، علی‌اکبر: پیشین، ص 120.
7. همان، ص 125.
8. همان، ص 122.
9. بتلهایم، برونو: پیشین، ص 13.
10. همان، ص 14.
11. kimberly Goza
12. kocha
13. charles Barry Gold
14. Helen Mckay
15. Harlynne Geisler
16. Robert E. Janes
17. Joseph sobol

منبع مقاله :
حنیف، محمد؛ (1389)، قصه‌گویی در رادیو و تلویزیون، تهران: انتشارات صدا و سیما، چاپ دوم