عینیت و نسبینگری
تأثیر حقیقت و روش در شکلدهی به نقاط عطف و بزنگاههای هرمنوتیک معاصر تنها زمانی به تصور درمیآید که در نظر بگیریم چگونه طی چهل سال گذشته، بحث هرمنوتیک فلسفی، روی همرفته، حول محور کار گادامر چرخیده است.
نویسندگان: بیورن رَمبرگ و کریستین گسدال
ترجمهی: مهدی محمّدی
ترجمهی: مهدی محمّدی
تأثیر حقیقت و روش در شکلدهی به نقاط عطف و بزنگاههای هرمنوتیک معاصر تنها زمانی به تصور درمیآید که در نظر بگیریم چگونه طی چهل سال گذشته، بحث هرمنوتیک فلسفی، روی همرفته، حول محور کار گادامر چرخیده است.
یک نمونه امیلیو بتّی (1) است. بتّی با انتشار نظریهی تفسیر (2) در سال 1964 از دیدگاهی غیرهستیشناختی به هرمنوتیک نزدیک میشود و آشکارا به میراث شلایرماخر و دیلتای میپیوندد. بتّی بر آن است که هرمنوتیک باید خود را محدود به مسائل شناختشناسانهی تفسیر کند و درگیر ژرفترین شرایط هستی انسان نشود. حرف بتّی این است که سخن و متون بازنمودهای عینیتیافتهی نیتهای انسانی هستند. تفسیرِ معنای آنها دمیدن حیات در این نیتهاست که به وساطت نمادها بیان میشوند. این کار شدنی است، زیرا اگرچه فردیت مفسر و فردیت بیان شده در متن ذاتاً متفاوتند، مفسر میتواند بر دیدگاه خود غلبه کند تا معنای متن را به چنگ آورد. قضیه تلاش برای بازآفرینی فرایند اصلی آفرینش است: نه برای رسیدن به حالتِ یا محتوای روانی مؤلف، بلکه برای دست یافتن به معنای درست و یگانهی متن.
نقدی هم که اریک د. هرش (3) در نیمهی دوم دههی 1960 آغاز کرد خواستههای مشابهی دارد. کتاب اصلی هرش به نام اعتبار در تفسیر (4) (1967) در پی آن است که مفهوم محوری گادامری امتزاج افقها را ابطال کند. هرش نیز مانند بتّی به سراغ این ایده میرود تا نسبینگری شناختیِ مسئلهداری را مجسم کند. حرف هرش این است که بدون مفهومی از اعتبار هیچ تفسیری پذیرفتنیتر از تفسیر دیگر نخواهد بود؛ شناخت و عینیت در قلمروِ هرمنوتیک محال خواهد شد. اما معرفت و عینیت از نظر وی دقیقاً چیزهایی هستند که علوم انسانی را تعریف میکنند، حتی اگر این علوم بر پایهی تفسیر بنا شده باشند نه تبیین.
مقایسهی اعتراضهای بتّی و هرش با نقدی که از دیدگاهی دیگر، یعنی دیدگاه مکتب فرانکفورت، بر حقیقت و روش وارد شده است، در این بحث روشنگر و راهگشاست. انگیزهی این نقد، که یورگن هابرماس و کارل- اوتو آپل آن را نمایندگی میکنند، نیز نگرانی از نسبینگری بالقوهی هرمنوتیک هستیشناختی است. اما هابرماس و آپل معتقدند که این مشکل به هیچ وجه راهحل بسنده و شایستهای نزد بتّی و هرش نیافته است.
پینوشتها:
1- Emilio Betti.
2- Teoria della interpretation.
3- Eric D. Hirsch.
4- Validity in Interpretation.
رَمبرگ بیورن، گسدال کریستین؛ (1393)، هرمنوتیک، ترجمهی مهدی محمدی، تهران: نشر ققنوس، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}