... شكايت كجا بريم؟
... شكايت كجا بريم؟
منبع:ماهنامه موعود
آب و جاروي مساجد و تكايا در ماه شعبان به سر نيامده و در اولين شب ماه مبارك رمضان كه همة خلق مسلمان چشم به آسمان، رؤيت هلال را چشم ميدارند تا شايد از يومالشّك به يوم اليقين وارد شوند؛ بر سفرة گستردة ماه رحمت و مغفرت بنشينند؛ در حوض رمضان طهارت جسم و جان بيابند و مؤدب به ادب آسمانيان شوند، بساط غفلت، لهو، سرگرمي و تفنن با آميزهاي از بازي، تظاهر، دروغ و لودگي پهن ميشود.
اين امر، شايد از سر غفلت و ندانم كاري باشد و شايد هم از عدم توجه به معنا و مفهوم آنات و ايام و همة آنچه كه حضرت خداوندي از روي حكمت و شفقت براي خلق عالم تقدير نموده تا شايد به هر لطايف الحيل و دستِ كم به بهانة ماه رمضان كه در آن باب ورود به ساحت آسمان گشوده و دست شيطان بسته است، متذكر شوند و از دارغرور به دار سرور ره يابند و به فلاح برسند.
بيگمان جملة سحرخيزان ماه مبارك، دستِكم براي يكبار هم كه شده، از وراي شيشه تلويزيون بخت نشستن پاي درس حكيم فرزانه، استاد حسنزادة آملي را يافته و كلام ايشان را شنيده باشند. برنامهاي بسيار كوتاه كه ظرف مدت چهار، پنج دقيقه ارائه و ختم ميشود. در همين مدت جناب استاد حسب تشخيص اين عبارت لطيف را بيان ميكنند: «مساجد و هيآت كلاس اكابرند» و بيادبان جافي و خطاكار را متذكر ميشوند كه مگر به اين كلاسهاي اكابر نرفتهايد؟ و مگر واعظ و معلم نداشتهايد؟
مجالس ذكر و وعظ مساجد و هيآت در نزد ايشان، پلكان اول تربيت عموم مردم است. جايي كه شاگردان، الفباي سير و سلوك ميآموزند تا به راه بيفتند. از اينجا تا رسيدن به مقام عالي استادي، فاصلهاي است ميان نوجواني كه پاي وعظ مينشيند تا مقام عرفاي نامي؛ همچون حسين قليخان همداني، ميرزا جواد ملكي تبريزي، امام خميني(ره) و ... امّا، تا اين كلاس نباشد، شاگردان متذكر و مؤدب نميشوند تا در طي طريق و سير، به مدارج عالي كمال برسند. بگذريم... .
آن سالها كه جماعتي بساط فرهنگسراها را در شهر بيدر و دروازة تهران ميگستراندند و با تأسي به «ژرژ پمپيدو» كه براي اولين بار قصابخانهاي را در شهر پاريس به فرهنگسرا بدل كرد، قصابخانة حاشيه شهر را مبدل به فرهنگسرا ميكردند و در ميانة بافت سنتي و مذهبي شهر يعني «زايشگاه انقلاب اسلامي» كه جملة مردم آن متذكر جايگاه مسجد و منبر و وعظ بودند، دكههاي فراخ و رنگين و پر زرق و برق را ايجاد ميكردند تا مردم را مؤدب به ادب جديد كنند و خوي سنتگرايي را از سرآنها بيرون سازند، تني چند در روزنامهها لب به شكوه گشودند كه چرا به جاي پرداختن به مساجد و حفظ همة مواريثي كه اتصال به هويت حقيقي را سبب ميشود، رنگينخانهها را رقيب و بديل مساجد و تكايا ميسازيد؟ چرا هنر و علم و فن و ادب را منفك از دين و مسجد و آنرا در عرض ساير فنون معرفي ميكنيد و زمينههاي سكولاريزه كردن اخلاق و دين و سنتها را فراهم ميآوريد؟ در پاسخ و براي خاموش كردن اعتراض تأسيس فرهنگسراهايي مزين به نام مبارك دين و قانون و اهل بيت(ع) را به رخ كشيدند و اين نقد دلسوزانه را حاصل كج فهمي و آموزههاي عهد عتيق و نخنما تلقي كردند.
البته اين سخن به معناي انكار تلاش بسياري از مردان و زنان صميمي كه طي سالهاي اخير با حضور خود حيثيت معنوي و مذهبي به اين اماكن بخشيدند نيست.
عرض ميكردم آب و جاروي مساجد در ماه شعبان تمام نشده و از اولين روز ماه مبارك كه ماه رونق مجالس وعظ و تذكر است، به ناگاه سيل بنيانكن برنامههاي تفريحي و سرگرم كننده در عموم شبكههاي تلويزيوني به راه ميافتد. با چنان برنامهريزي دقيقي كه جملة بينندگان در فاصله پخش يكي دو آگهي از شبكهاي به شبكه ديگر رهنمون ميشوند. تا جملة دروس و تذكار معلمان مدرسه نرفته، واعظان وعظ نشنيده و مرشدان ره نپيموده را در قالب انواع سريالهاي طنز آنهم سرشار از درسهايي براي بهتر دروغ بافتن، بهتر به مسخره گرفتن خلق روزگار، بهتر آدم ربودن و بهتر خنداندن دريافت كنند. و متذكر انواع سرگرمي و تفنن و تفريح در بهترين ساعات و آنات پس از افطار (قريب به پنج ساعت در روز) شوند.
مضامين يكدست و مشابه، البته و اتفاقي و ناخواسته سريالها و پخش آنها از طريق بزرگترين و مؤثرترين رسانة ملي طي مدت سي شب ماه مبارك رمضان (به جز شبهاي قدر) موجب شد كه اين حقير از روي احساس تكليف و به جهت امر به معروف و نهي از منكر ـ آنهم از طريق مجلهاي بيمشتري و بياثر كه با كاغذهاي دم دستي كاهي منتشر ميشود ـ عباراتي چند قلمي كند تا شايد براي چند نفري از خوانندگانش كه آنها هم غير روشنفكر و بيخبر از سياستهاي رسانهاي و ضرورتهاي برنامهسازي ملي و منطقهاي و به شيوة عهد بوق لب به گلايه ميگشايند حجتي داشته باشد. تا مبادا «موعود» را كه موسوم به نام مبارك حضرت ولي عصر(ع) است، غافل و بيتفاوت در صحنة مناسبات اجتماعي و ديني تلقي كنند. وگرنه ساحت جملة برنامهسازان و كارگردانان و توليدكنندگان و امضاء كنندگان منزه از سهو و خطا و اشتباه است و بر اين گفته خدا هم گواه است.
در شرايطي كه لقمههاي مسخرگي و لاقيدي را همزمان با نان و پنير و خرماي افطار در دهان نفس ضعيف و روح خام ميگذاريم ديگر چه مجالي براي متذكر شدن، وعظ شنيدن، دست نياز به سوي آسمان داشتن؟ در هنگامهاي كه جمعي واعظ لامتعظ، نوجوانان، جوانان و عموم مردم را با آخرين شيوههاي لودگي آشنا ميسازند و سرگرمشان ميسازند، نَفَس كدام واعظ و ذاكرِ نشسته در كنج مسجد و هيأت و تكيه كارگر ميافتد؟
شايد برخي ارائة نتايج مثلاً اخلاقي پايان سريالها را كه با گرفتار آمدن آدمربايان در چنگ پليس و پاي سفرة عقد و ازدواج نشستن بازيگران به نمايش درميآيد، ناظر بر انجام «رسالت» رسانه و سلامت و صحت عمل و نظر ميشناسند. اين هم خود سخني است. اميدواريم كه چنين باشد.
در سالهايي كه غلبة خشونت و تبهكاري بر پردة سينما در غرب برخي را به ستوه آورد، استراتژي «حلقة دهم» فيلمسازان را از بنبست و انفعال خارج ساخت. آنها همة آنچه را كه ميخواستند در نه حلقه به نمايش ميگذاشتند و حلقه دهم را براي جبران مافات به نتيجهگيري و ورود پليس به صحنه اختصاص ميدادند.
چه كسي ميتواند تأثير انتشار سي شب ادبيات مستهجن، مضامين سخيف و فرهنگ لمپني مانده از دوران پخش فيلمهاي گنج قارون و امثالهم را در آخرين شب از ذهن و زبان و جان مردم بزدايد؟
چه كسي ميتواند شبهاي ماه مبارك را كه شبهاي كلاس اكابر براي عموم مردم و رونق مساجد و مجالس وعظ و ذكر است برگرداند؟
چه كسي ميتواند شبهاي قدر درك نشده، گناهان بخشوده نشده، مغفرتهاي حاصل نيامده را جبران كند؟
چه كسي ضامن بقاي عمر هفتاد ميليون انسان تا سال آتي و درك رمضاني ديگر است؟
چگونه است كه هيچ مرجعي و مصدري براي بررسي و مطالعة سوژهها و فيلمنامهها وجود ندارد؟
چگونه است كه ميلياردها تومان سرماية ملي كه جملگي متعلق به امام زمان(ع) است در اختيار برخي برنامهسازان مبتدي، بيذوق، عاري از درك و فهم ژرف فرهنگي و مذهبي گذاشته ميشود؟
چگونه است كه براي تدارك مطالب و مضامين مورد نياز و شبانهروزي هفت شبكههاي تلويزيوني هيچ مركز علمي، تحقيقاتي و مطالعاتي بهوجود نيامده و هيچ تمهيدي براي تربيت برنامهسازان و توليدكنندگان و كارگردانان فرهيخته، مسلمان، متذكر، آگاه و دردمند فراهم نيامده است؟
چرا مديران و برنامهسازان رسانة ملي به جاي آنكه از سر تأمل و در فرصت يك ساله به تدارك فيلمها و سريالهاي مورد نياز ايامي مانند ماه مبارك رمضان بپردازند، از سر شتاب و در يكي، دو ماه باقي مانده به اين ماه و حتي همراه با فرارسيدن ماه اقدام به ساخت برنامههاي نمايشي ميكنند، بيآنكه هيچ مجالي براي بازبيني و كنترل آنها باشد.
آيا هيچگاه مجال بررسي آنچه رفته و تجديدنظر در آنچه ميرود فراهم نيامده است؟
هركس دو واحد درس روزنامهنگاري و زبان و ادبيات رسانههاي مدرن را مرور كرده باشد ميداند كه امكان مبدل كردن تلويزيون به راديو و يا انتقال كاركرد مسجد و منبر به سيما نيست با اين حال، هيچ انديشمندي واگذاري منصب و مقام مردان مرد از قبيله تعليم و تربيت را به برنامهسازان و برنامهسازي سست و ضعيف روا نميداند. جاي تأمل در اين باره بسيار است و طريق اصلاح امور بسيار
اين همه، تنها بيان صميمانه همة مرداني است كه امر به معروف و نهي از منكر را شايسته و تكليف رسانهها ميشناسند. تا شايد عزيزاني متذكر محاسبة ميلياردها دقيقه و ساعت از عمر ميليونها انسان مسلمان ساكن در جغرافياي ايران اسلامي شوند. مردان و زناني كه در اين ايام ميهمان ماه خدايند.
اين امر، شايد از سر غفلت و ندانم كاري باشد و شايد هم از عدم توجه به معنا و مفهوم آنات و ايام و همة آنچه كه حضرت خداوندي از روي حكمت و شفقت براي خلق عالم تقدير نموده تا شايد به هر لطايف الحيل و دستِ كم به بهانة ماه رمضان كه در آن باب ورود به ساحت آسمان گشوده و دست شيطان بسته است، متذكر شوند و از دارغرور به دار سرور ره يابند و به فلاح برسند.
بيگمان جملة سحرخيزان ماه مبارك، دستِكم براي يكبار هم كه شده، از وراي شيشه تلويزيون بخت نشستن پاي درس حكيم فرزانه، استاد حسنزادة آملي را يافته و كلام ايشان را شنيده باشند. برنامهاي بسيار كوتاه كه ظرف مدت چهار، پنج دقيقه ارائه و ختم ميشود. در همين مدت جناب استاد حسب تشخيص اين عبارت لطيف را بيان ميكنند: «مساجد و هيآت كلاس اكابرند» و بيادبان جافي و خطاكار را متذكر ميشوند كه مگر به اين كلاسهاي اكابر نرفتهايد؟ و مگر واعظ و معلم نداشتهايد؟
مجالس ذكر و وعظ مساجد و هيآت در نزد ايشان، پلكان اول تربيت عموم مردم است. جايي كه شاگردان، الفباي سير و سلوك ميآموزند تا به راه بيفتند. از اينجا تا رسيدن به مقام عالي استادي، فاصلهاي است ميان نوجواني كه پاي وعظ مينشيند تا مقام عرفاي نامي؛ همچون حسين قليخان همداني، ميرزا جواد ملكي تبريزي، امام خميني(ره) و ... امّا، تا اين كلاس نباشد، شاگردان متذكر و مؤدب نميشوند تا در طي طريق و سير، به مدارج عالي كمال برسند. بگذريم... .
آن سالها كه جماعتي بساط فرهنگسراها را در شهر بيدر و دروازة تهران ميگستراندند و با تأسي به «ژرژ پمپيدو» كه براي اولين بار قصابخانهاي را در شهر پاريس به فرهنگسرا بدل كرد، قصابخانة حاشيه شهر را مبدل به فرهنگسرا ميكردند و در ميانة بافت سنتي و مذهبي شهر يعني «زايشگاه انقلاب اسلامي» كه جملة مردم آن متذكر جايگاه مسجد و منبر و وعظ بودند، دكههاي فراخ و رنگين و پر زرق و برق را ايجاد ميكردند تا مردم را مؤدب به ادب جديد كنند و خوي سنتگرايي را از سرآنها بيرون سازند، تني چند در روزنامهها لب به شكوه گشودند كه چرا به جاي پرداختن به مساجد و حفظ همة مواريثي كه اتصال به هويت حقيقي را سبب ميشود، رنگينخانهها را رقيب و بديل مساجد و تكايا ميسازيد؟ چرا هنر و علم و فن و ادب را منفك از دين و مسجد و آنرا در عرض ساير فنون معرفي ميكنيد و زمينههاي سكولاريزه كردن اخلاق و دين و سنتها را فراهم ميآوريد؟ در پاسخ و براي خاموش كردن اعتراض تأسيس فرهنگسراهايي مزين به نام مبارك دين و قانون و اهل بيت(ع) را به رخ كشيدند و اين نقد دلسوزانه را حاصل كج فهمي و آموزههاي عهد عتيق و نخنما تلقي كردند.
البته اين سخن به معناي انكار تلاش بسياري از مردان و زنان صميمي كه طي سالهاي اخير با حضور خود حيثيت معنوي و مذهبي به اين اماكن بخشيدند نيست.
عرض ميكردم آب و جاروي مساجد در ماه شعبان تمام نشده و از اولين روز ماه مبارك كه ماه رونق مجالس وعظ و تذكر است، به ناگاه سيل بنيانكن برنامههاي تفريحي و سرگرم كننده در عموم شبكههاي تلويزيوني به راه ميافتد. با چنان برنامهريزي دقيقي كه جملة بينندگان در فاصله پخش يكي دو آگهي از شبكهاي به شبكه ديگر رهنمون ميشوند. تا جملة دروس و تذكار معلمان مدرسه نرفته، واعظان وعظ نشنيده و مرشدان ره نپيموده را در قالب انواع سريالهاي طنز آنهم سرشار از درسهايي براي بهتر دروغ بافتن، بهتر به مسخره گرفتن خلق روزگار، بهتر آدم ربودن و بهتر خنداندن دريافت كنند. و متذكر انواع سرگرمي و تفنن و تفريح در بهترين ساعات و آنات پس از افطار (قريب به پنج ساعت در روز) شوند.
مضامين يكدست و مشابه، البته و اتفاقي و ناخواسته سريالها و پخش آنها از طريق بزرگترين و مؤثرترين رسانة ملي طي مدت سي شب ماه مبارك رمضان (به جز شبهاي قدر) موجب شد كه اين حقير از روي احساس تكليف و به جهت امر به معروف و نهي از منكر ـ آنهم از طريق مجلهاي بيمشتري و بياثر كه با كاغذهاي دم دستي كاهي منتشر ميشود ـ عباراتي چند قلمي كند تا شايد براي چند نفري از خوانندگانش كه آنها هم غير روشنفكر و بيخبر از سياستهاي رسانهاي و ضرورتهاي برنامهسازي ملي و منطقهاي و به شيوة عهد بوق لب به گلايه ميگشايند حجتي داشته باشد. تا مبادا «موعود» را كه موسوم به نام مبارك حضرت ولي عصر(ع) است، غافل و بيتفاوت در صحنة مناسبات اجتماعي و ديني تلقي كنند. وگرنه ساحت جملة برنامهسازان و كارگردانان و توليدكنندگان و امضاء كنندگان منزه از سهو و خطا و اشتباه است و بر اين گفته خدا هم گواه است.
در شرايطي كه لقمههاي مسخرگي و لاقيدي را همزمان با نان و پنير و خرماي افطار در دهان نفس ضعيف و روح خام ميگذاريم ديگر چه مجالي براي متذكر شدن، وعظ شنيدن، دست نياز به سوي آسمان داشتن؟ در هنگامهاي كه جمعي واعظ لامتعظ، نوجوانان، جوانان و عموم مردم را با آخرين شيوههاي لودگي آشنا ميسازند و سرگرمشان ميسازند، نَفَس كدام واعظ و ذاكرِ نشسته در كنج مسجد و هيأت و تكيه كارگر ميافتد؟
شايد برخي ارائة نتايج مثلاً اخلاقي پايان سريالها را كه با گرفتار آمدن آدمربايان در چنگ پليس و پاي سفرة عقد و ازدواج نشستن بازيگران به نمايش درميآيد، ناظر بر انجام «رسالت» رسانه و سلامت و صحت عمل و نظر ميشناسند. اين هم خود سخني است. اميدواريم كه چنين باشد.
در سالهايي كه غلبة خشونت و تبهكاري بر پردة سينما در غرب برخي را به ستوه آورد، استراتژي «حلقة دهم» فيلمسازان را از بنبست و انفعال خارج ساخت. آنها همة آنچه را كه ميخواستند در نه حلقه به نمايش ميگذاشتند و حلقه دهم را براي جبران مافات به نتيجهگيري و ورود پليس به صحنه اختصاص ميدادند.
چه كسي ميتواند تأثير انتشار سي شب ادبيات مستهجن، مضامين سخيف و فرهنگ لمپني مانده از دوران پخش فيلمهاي گنج قارون و امثالهم را در آخرين شب از ذهن و زبان و جان مردم بزدايد؟
چه كسي ميتواند شبهاي ماه مبارك را كه شبهاي كلاس اكابر براي عموم مردم و رونق مساجد و مجالس وعظ و ذكر است برگرداند؟
چه كسي ميتواند شبهاي قدر درك نشده، گناهان بخشوده نشده، مغفرتهاي حاصل نيامده را جبران كند؟
چه كسي ضامن بقاي عمر هفتاد ميليون انسان تا سال آتي و درك رمضاني ديگر است؟
چگونه است كه هيچ مرجعي و مصدري براي بررسي و مطالعة سوژهها و فيلمنامهها وجود ندارد؟
چگونه است كه ميلياردها تومان سرماية ملي كه جملگي متعلق به امام زمان(ع) است در اختيار برخي برنامهسازان مبتدي، بيذوق، عاري از درك و فهم ژرف فرهنگي و مذهبي گذاشته ميشود؟
چگونه است كه براي تدارك مطالب و مضامين مورد نياز و شبانهروزي هفت شبكههاي تلويزيوني هيچ مركز علمي، تحقيقاتي و مطالعاتي بهوجود نيامده و هيچ تمهيدي براي تربيت برنامهسازان و توليدكنندگان و كارگردانان فرهيخته، مسلمان، متذكر، آگاه و دردمند فراهم نيامده است؟
چرا مديران و برنامهسازان رسانة ملي به جاي آنكه از سر تأمل و در فرصت يك ساله به تدارك فيلمها و سريالهاي مورد نياز ايامي مانند ماه مبارك رمضان بپردازند، از سر شتاب و در يكي، دو ماه باقي مانده به اين ماه و حتي همراه با فرارسيدن ماه اقدام به ساخت برنامههاي نمايشي ميكنند، بيآنكه هيچ مجالي براي بازبيني و كنترل آنها باشد.
آيا هيچگاه مجال بررسي آنچه رفته و تجديدنظر در آنچه ميرود فراهم نيامده است؟
هركس دو واحد درس روزنامهنگاري و زبان و ادبيات رسانههاي مدرن را مرور كرده باشد ميداند كه امكان مبدل كردن تلويزيون به راديو و يا انتقال كاركرد مسجد و منبر به سيما نيست با اين حال، هيچ انديشمندي واگذاري منصب و مقام مردان مرد از قبيله تعليم و تربيت را به برنامهسازان و برنامهسازي سست و ضعيف روا نميداند. جاي تأمل در اين باره بسيار است و طريق اصلاح امور بسيار
اين همه، تنها بيان صميمانه همة مرداني است كه امر به معروف و نهي از منكر را شايسته و تكليف رسانهها ميشناسند. تا شايد عزيزاني متذكر محاسبة ميلياردها دقيقه و ساعت از عمر ميليونها انسان مسلمان ساكن در جغرافياي ايران اسلامي شوند. مردان و زناني كه در اين ايام ميهمان ماه خدايند.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}