از نهضت ملي شدن نفت تا كودتا
از نهضت ملي شدن نفت تا كودتا
پس از دستگيري خليل طهماسبي به اتهام قتل رزمآرا، «يك اعلاميه از طرف نواب صفوي (رهبر فداييان اسلام) صادر شد كه در بالاي آن «هوالعزيز» نوشته شده بود. اين اعلاميه خطاب به شاه صادر شده بود» و «قاطعانه به شاه دستور ميداد كه بايد فرمان آزادي قاتل رزمآرا را صادر كند، و براي هرگونه آزاري كه وي در زمان بازجويي توسط پليس ديده است، از او عذرخواهي نمايد.» 8 آيتالله كاشاني در مصاحبهاي نظرش را چنين ابراز داشت: «اين عمل به نفع ملت ايران بود و اين گلوله و ضربه عاليترين و مفيدترين ضربهاي بود كه به پيكر استعمار و دشمنان ملت ايران وارد آمد. قاتل رزمآرا بايد آزاد شود; زيرا اين اقدام او در راه خدمت به ملت ايران و برادران مسلمانش بوده است.» 9 بنا به خاطرات سيدمحمد واحدي از اعضاي برجسته فداييان اسلام و حاج مهدي عراقي، رهبران جبهه ملي براي جلوگيري از اقدامات رزمآرا و حتي احتمال كودتا توسط وي، از فداييان اسلام درخواست ميكنند كه رزمآرا از سر راه نهضت ملي برداشته شود. 10 در جلسهاي با حضور نواب صفوي، بقايي، فاطمي، نريمان، آزاد، حائريزاده، سنجابي، شايگان و مكي از طرف جبهه ملي حضور پيدا ميكنند و دكتر فاطمي تأكيد ميكند كه من اصالتاً از طرف خودم هستم و وكالتاً از طرف مصدق (چون كسالت داشت) و ايشان گفتهاند هر تصميمي كه در اين جلسه گرفته شود «براي خود من هم لازمالاجرأ است.»11 نواب صفوي طي دو جلسه طولاني به شرط اجراي احكام اسلام در صورت به قدرت رسيدن جبهه ملي، پيشنهاد اعدام انقلابي رزمآرا را پذيرفت و جبهه ملي نيز متعهد شد كه در صورت موفقيت، خواستههاي فداييان اسلام را عملي نمايد. 12 همچنين نواب صفوي در اين مورد با آيتالله كاشاني نيز ملاقات و گفتگو كرد و آيتالله كاشاني هم قول داد كه «بگذار مرحله اول رزمآرأ برود، بقيه كارها درست ميشود.» 13 در سندي كه متن بازجويي از خليل طهماسبي در سال 1334 را نشان ميدهد، وي صريحاً به جلسات مزبور با رهبران جبهه ملي و آيتالله كاشاني اعتراف كرده است ولي از اشخاص فقط نام بقايي و مكي و كاشاني و فاطمي را ذكر كرده است و نسبت به بقيه با عنوان «وكلاء اقليت كه نامشان در خاطرم نيست» پاسخ داده است. 14 در دادنامه دادستان ارتش مورخ 18/10/34 عليه فداييان اسلام پس از بازداشت گسترده به دليل سوءقصد ناموفق به حسين علاء، به سابقه ترور رزمآرأ با معاونت «بعضي از نمايندگان اقليت در دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي» اشاره شده است. 15 و پاي آيتالله كاشاني، بقايي، حائريزاده، مصدق و شايگان نيز به ميان كشيده شد ولي با اعدام نواب صفوي، خليل طهماسبي و چند تن از فداييان اسلام پرونده بسته شد و در مورد ديگران هم موضوع پيگيري نشد. 16 هيكل روزنامهنگار شهير مصري مينويسد: بعداً شوهر اشرف (پهلوي) به من گفت وقتي كه خبر ترور رزمآرا را به شاه دادند، گيج شد. او نميتوانست باور كند كه نخستوزيرش بدين طريق از صحنه محو شده باشد. شاه بعد از شنيدن خبر گفت: «نميتوانم باور كنم، نميدانم چه كار بكنم»; و سپس ادامه داد: «من كاملاً تنها هستم، هيچ كس مشكلات مرا درك نميكند. هر كسي عليه من در حال توطئه چيني است بعضي از آنها سنجيده اين كار را ميكنند و بعضي ناآگاهانه. اما اين من هستم كه ناچارم تاوان پس بدهم.» 17
فرداي قتل رزمآرا، روز 17 اسفند 1329 كميسيون نفت پيشنهاد ملي كردن صنعت نفت را تصويب و اعلام كرد. 18
«در همان روزي كه رزمآرا به قتل رسيد، امير اسدالله علم شتابزده به سفارت انگليس رفت و از جانب شاه با مقامات سفارت راجع به دولت آينده مشورت كرد: دولت آينده آيا بايد قوي باشد يا بيآزار»؟!19 انگليسيها، به رغم ميلشان به سيد ضيأالدّين طباطبايي، رضايت دادند كه دولتي روي كار بيايد كه نقشي بينابيني بازي كند. شاه و مشاورانش، حسين علاء را كه به گفته آبراهاميان، «مورد قبول جبهه ملي بود»،20 و «وزيرانش را به توصية مصدق انتخاب ميكرد»،21 به عنوان محلل برگزيدند22 تا مخالفت كمتري برانگيخته باشند.
سرانجام در روز 24 اسفند 1329، در پي تظاهرات عظيم مردم در خيابانها، مجلس شوراي ملي به اتفاق آرا، اصل ملي شدن صنعت نفت را تصويب كرد. مجلس سنا نيز در 29 اسفند ـ به اتفاق آرا ـ اصل مذكور را تأييد نمود. در روز 5 ارديبهشت 1330 كميسيون نفت قانون 9 مادهاي طرز اجراي ملي شدن صنعت نفت را به اتفاق آرا تصويب كرد و مجلسين نيز در روزهاي بعد آن را تأييد نمودند; حسين علاء نيز از نخستوزيري استعفا كرد و سمت سابقش، وزارت دربار، را مجدداً بر عهده گرفت. در محافل سياسي آن زمان شايع شده بود كه سيدضيأ به نخستوزيري خواهد رسيد; كه ناگهان جمال امامي، از نمايندگان مخالف مصدق، و واسطة دربار پيشنهاد كرد مصدق نخستوزير شود. «از 90 نفر عده حاضر در جلسه خصوصي (مجلس شورا) 79 نفر به دكتر مصدق رأي تمايل دادند.» 23 مصدق خود در مورد پذيرش پيشنهاد نخستوزيري، در تقريرات زندانش، چنين مينويسد: ... كابينة (علاء) جنبة محلّل داشت و زمينه را براي نخستوزيري سيدضياالدّين طباطبايي مهيّا ميكرد تا بيايد و مسئلة ملي شدن نفت را به سبك خود منتفي سازد. به همين دليل متوليان مجلس به اين اميد كه من ـ نظير دورة چهاردهم ـ نخستوزيري را نخواهم پذيرفت، در جلسة خصوصي، به زمامداري من ابراز تمايل كردند، در حالي كه در همان موقع سيد ضياالدّين در دربار منتظر بود تا فرمان به نامش صادر شود. اما من كه نهضت را در خطر ميديدم، رأي تمايل را بلافاصله با شرط تصويب قانون طرح اجراي ملي شدن صنعت نفت پذيرفتم. 24 سفارت انگليس پيشبيني ميكرد كه مصدق «در زمان كوتاهي شكست خواهد خورد و لاجرم نيست خواهد شد».25
اجراي قانون ملي شدن نفت
مسلّم بود كه ديگر نميتوان دولت ايران را از تحقق ملي شدن نفت باز داشت. در آغاز نخستوزيري دكتر مصدق، هيئتي از جانب شركت نفت به رياست «بازيل جكسون» به ايران آمد; مذاكرات به نتيجهاي نرسيد و هيئت انگليسي بازگشت. «انگليسيها در خرداد 1330 فرمول «نوعي ملي شدن» را تصديق كرده بودند. يك ماه بعد نيز هيئت نمايندگي شركت نفت به رياست استوكس، اصل ملي شدن را از جانب دولت انگلستان و شركت نفت به رسميت شناخت. در مذاكرات بعدي كه امريكاييها نيز مداخله داشتند اصل ملي شدن تأييد شده بود... (دكتر مصدق و همكارانش) فرمول و پيشنهادهاي انگليسيها و آمريكاييها را زير پوشش «نوعي ملي شدن» مغاير با قانون ملي كردن ميدانستند و معتقد بودند كه بايد ايستادگي كرد و حتي براي مدتي از صدور و فروش نفت به خارج و تحصيل عوايد آن چشم پوشيد.» 26 «اورل هريمن» نمايندة تامالاختيار امريكا نيز با موافقت دكتر مصدق براي ميانجيگري به ايران آمد. «حزب توده» كه در اين زمان جنبش ملي را رقيب خود ميدانست، تظاهرات بزرگي به راه انداخت و دكتر مصدق را به عنوان «عامل امپرياليسم امريكا» مورد حمله قرار داد. نتيجة تظاهرات 25 كشته و 250 زخمي بود. 27 نشريات وابسته به «حزب توده» حملات خود را به دكتر مصدق تشديد كردند. پس از «هريمن» يك هيئت انگليسي به رياست «ريچارد استوكس» در مرداد 1330 به تهران آمد; كه با دست خالي به انگلستان بازگشت. انگليسيها، كه در تلاشهاي ديپلماتيك ناكام شده بودند دست به تحريكهاي مختلف در داخل ميزدند. رهبر نمايندگان مخالف مصدق، جمال امامي، كه با سفارت انگليس رابطه داشت، «ضد كمونيستي دو آتشه و محافظهكاري طرفدار غرب بود و مؤثرترين شيوة مبارزه با كمونيسم را توسل به سركوب و اختناق ميدانست.» 28
«در شهريور ماه، كه شركت نفت تكنسينهاي خود را خارج و تأسيسات نفتي را تعطيل كرد، دولت انگليس هم نيروي دريايي خود را در خليج فارس تقويت و عليه ايران به شوراي امنيت سازمان ملل شكايت كرد.» شكايت انگليس به شوراي امنيت، فرصت مغتنمي بود تا از ايران در يك مجمع جهاني دفاع شود و تبليغات انگليسيها خنثي گردد. «مصدق، در مهر ماه، براي اقامة دعوا در شوراي امنيت به نيويورك رفت، براي دستيابي به كمك مالي بانك جهاني به تلاش ناموفقي دست زد و با متهم كردن انگليس به مداخله در سياست داخلي ايران، همة كنسولگريهاي اين كشور را تعطيل كرد. بدين ترتيب، در اواخر پاييز 1330، مصدق در يك انقلاب بزرگ ديپلماتيك درگير شده بود.» 29 كاتم در مورد موضع امريكا در قبال دولت مصدق چنين مينويسد:
«از ديپلماسي ايالات متحده در نخستين سال زمامداري مصدق و نيمة اول دورة حكومت وي چنين برميآيد كه بسياري از مقامهاي امريكايي، موافق ناسيوناليستها بودهاند. گفته ميشد كه امريكا با اعمال فشار فراوان بر بريتانيا مانع از مداخله نظامي آن كشور در ايران شده و انگلستان را به مذاكره با مصدق تشويق كرده است. از ديگر نشانههاي سياست مساعد امريكا نسبت به ايران، تمديد مهلت اقامت هيئت نظامي امريكايي در ايران و اجراي برنامه اصل چهار با كمك 23 ميليون دلار سالانه بود.» 30
انتخابات مجلس هفدهم در راه بود و همة نيروهاي سياسي غنيمت ميطلبيدند. به رغم همة محدوديتها و زمينهها و ريشههاي تقلّب و اعمال نفوذ، انتخابات به نحوي برگزار شد كه همة نيروها در مجلس نماينده داشتند.
آبراهاميان مينويسد:
«در شهرهاي بزرگ، جبهه ملي بيشتر كرسيها را صاحب شد. در تهران كه مجموع آرا دو برابر انتخابات پيشين بود، جبهه ملي همه دوازده كرسي را به دست آورد. ولي در اكثر حوزههاي ديگر استانها بويژه نواحي روستايي، مخالفان موفقتر بودند... مصدق با پي بردن به اينكه جناح مخالف، اكثريت قابل توجه كرسيهاي استاني را به دست خواهند آورد، پس از اينكه انتخاب شوندگان به حدنصاب لازم رسيدند (79 نماينده)، انتخابات را متوقف كرد...از 79 نماينده، 30 نفر، يا وابستة به «جبهة ملي» بودند و يا موضعي بسيار نزديك با آن داشتند... 49 نمايندة ديگر، كه بيشتر از زمينداران بودند، 31 به دو فراكسيون سلطنتطلب و طرفدار انگليس تقسيم ميشدند».32
نجاتي نيز مينويسد:
«نتيجه انتخابات دوره هفدهم برخلاف انتظار دكتر مصدق بود. همه مخالفان دولت در مجلس شانزدهم كه با دربار بستگي داشتند، از شهرستانها انتخاب شده بودند.» 33 دكتر مصدق طي پيامي راديويي گفت: «مداخلات بعضي از مأمورين دولتي و ثروتمندان متنفذ محلي در شهرستانها و آزادي بيسابقه انتخابات موجب گرديد بعضي از انجمنهاي نظارت سوءاستفاده كنند.» 34 معالوصف «وي در عين حال اظهار اطمينان كرد كه هشتاد درصد نمايندگاني كه به مجلس ميروند، نماينده حقيقي ملت خواهند بود.» 35
پس از دو ماه كشمكشها و درگيريهاي فراوان در مجلس بر سر تصويب اعتبارنامههاي نمايندگان و رسميت يافتن مجلس هفدهم، 53 نفر از 66 نماينده حاضر رأي تمايل به ادامه نخستوزيري دكتر مصدق دادند. 36
استعفاي مصدق، انتصاب قوام، قيام سي تير
مصدق از مجلس تقاضاي شش ماه اختيارات تام كرد و از شاه خواست كه «وزارت جنگ» را ـ با همة اختيارات ـ به وي بسپارد; شاه نپذيرفت و مصدق «روز 25 تير بدون اطلاع دوستان، همكاران، مشاوران يا وزيران كابينه استعفا كرد...» 37 و حتي «براي مردم يك پيام راديويي نفرستاد.» 38 همايون كاتوزيان با تأكيد اضافه ميكند: «ظاهراً ميخواسته است نفس راحتي بكشد. روز بعد خبر كنارهگيري مصدق و انتصاب قوام به نخستوزيري اعلام گرديد. همه حيرتزده شدند.» 39 دكتر مصدق بعدها در «خاطرات و تألمات» مينويسد:
«اكنون اعتراف ميكنم كه راجع به استعفا خطاي بزرگي مرتكب شدم. چنانچه قوامالسلطنه آن اعلاميه كذايي را نميداد و با مخالفت صريح مردم مواجه نميشد و دولت خود را تشكيل ميداد و قبل از اينكه دادگاه (لاهه) اعلام رأي كند دولتين ايران و انگليس روي اين نظر كه اختلاف در صلاح دولتين نيست دعواي خود را از ديوان لاهه پس ميگرفتند و كار به نفع دولت انگليس تمام ميشد و زحمات هيئت نمايندگي ايران به هدر ميرفت.» 40
فرايند اين مخالفت و استعفا، عامل تازهاي را در جريان مبارزات ملت ايران وارد كرد: وارد شدن شاه به ميدان جنگ. آبراهاميان در تحليل خود از اين مسئله مينويسد:
پس از پنج ماه كشمكشهاي پارلماني، در 25 تير ماه 1331 مصدق بناگاه با استفاده از حق قانوني نخستوزير در تعيين وزير جنگ، كشمكش را به يك بحران مهم ملي تبديل كرد. هنگامي كه شاه فرد مورد نظر مصدق را نپذيرفت، 41 وي بدون توجه به نمايندگان و با نوشتن استعفانامهاي، مستقيماً به مردم متوسل شد. مصدق در استعفانامة خود به اين موضوع اشاره كرده بود كه چون به وزير جنگ مورد اعتمادي نيازمند بود و شاه هم فرد مورد نظر را نپذيرفت، استعفا ميدهد تا اعليحضرت فرد مورد اعتماد و مجري سياستهايش را به نخستوزيري تعيين كند. براي نخستين بار يك نخستوزير آشكارا از شاه به دليل نقض قانون اساسي انتقاد ميكرد، 42 دربار را به دليل مقاومت در برابر مبارزة ملي محكوم مينمود، و جسارت ميكرد تا مشكل قانون اساسي را مستقيماً براي ملت مطرح سازد. 43
شاه و نمايندگان هوادارش در مجلس، در برآورد ميزان جدّي بودن نهضت ملي و نفوذ رهبران آن، دچار اشتباهي بزرگ شدند. در 26 تير 1331 مجلس در غياب نمايندگان عضو «جبهة ملي»، به نخستوزيري احمد قوام (قوامالسلطنه) رأي تمايل داد و شاه نيز فرمان نخستوزيري او را صادر كرد. شاه، در اين فرمان، قوام را با لقب «جناب اشرف» مخاطب ساخته بود كه به دنبال حوادث آذربايجان ـ عملاً ـ پس گرفته شده بود. قوام پس از دريافت فرمان، اعلامية شديداللّحن و تندي صادر كرد. «دو تن از زيردستان قوام به سفارت انگليس اطلاع داده بودند كه او خيال دارد مثل يك ديكتاتور عمل كند و بسياري از مخالفانش را به زندان بيندازد و مجلس را منحل سازد.» اعلامية قوام حاكي از قصد او بود ولي به جاي ترساندن مخالفان، آنها را تحريك كرد. 44 تعبيراتي چون «واي بر حال كساني كه در اقدامات مصلحانة من اخلال نمايند و در راهي كه در پيش دارم مانع بتراشند يا نظم عمومي را بر هم زنند. اين گونه آشوبگران با شديدترين عكسالعمل از طرف من روبهرو خواهند شد» و يا «به عموم اخطار ميكنم كه دورة عصيان سپري شده است و روز اطاعت از اوامر و نواهي حكومت رسيده است»،45 مردم را خشمگينتر ساخت.
خبر انتصاب قوام و مخالفت قاطع آيتالله كاشاني و فراكسيون جبهه ملي در مجلس شورا با وي، تهران را در ناآرامي و تظاهرات اعتراضآميز فرو برد و از همان روز 26 تير بين مردم و قواي نظامي برخوردهاي پراكندهاي رخ داد. وحدت و هماهنگي مردم در برابر دربار، كه بازتابي از اتحاد رهبران مذهبي و سياسي بود، برگ ديگري بر قهرمانيهاي مردم ايران افزود. روز 26 تير يك روز پس از استعفاي مصدق، اعلاميه شديداللحن و قاطع آيتالله كاشاني خطاب به ملت در مخالفت با قوام و حمايت از دولت دكتر مصدق انتشار يافت. در اين اعلاميه كه صلابت انقلابي و عزم ملّي در آن بارز بود، چنين آمده بود: احمد قوام بايد بداند: در سرزميني كه مردم رنجديدة آن، پس از سالها رنج و تعب، شانه از زير ديكتاتوري بيرون كشيدهاند نبايد رسماً اختناق افكار و عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دستجمعي تهديد نمايد. من صراحتاً ميگويم: بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در اين جهاد اكبر كمر همت بربندند و براي آخرين مرتبه، به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطرة گذشته محال است. 46
همايون كاتوزيان مينويسد:
«كاشاني ضمن نشر و توزيع پاسخي به قوام، از او با جملات تحقيرآميز ياد كرد و از مردم خواست در برابر او پايداري به خرج دهند. قوام پيشنهاد سازش داد و به كاشاني پيغام داد نيمي از پستهاي كابينه را در اختيار او قرار ميدهد به شرطي كه با دولت وي همكاري كند. اما پيامرسانان او ـ دكتر علي اميني و حسن ارسنجاني ـ از نزد آيتالله دست خالي بازگشتند. شاه وزير دربار را با همان مأموريت نزد كاشاني فرستاد، اما او هم نتيجهاي نگرفت و اوضاع را بدتر كرد، چون كاشاني از طريق علاء به شاه پيغام داد «اگر در بازگشت دولت دكتر مصدق تا فردا اقدام نفرمايند دهانه تيز انقلاب را با جلوداري شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد.» 47
در روز 28 تير قوام «براي اعاده امنيت» از شاه تقاضاي اختيارات فوقالعاده كرد، ولي در واقع اشرف و عليرضا ـ خواهر و برادر شاه ـ «عملاً زمام قدرت نظامي و انتظامي كشور را در اختيار گرفته بودند و با فراميني كه صادر ميكردند، سركوبي مردم را از نيروهاي انتظامي خواستار بودند».48 از اولين ساعات بامداد 30 تير 1331 تهران در محاصرة نيروهاي نظامي و انتظامي و تانكها و زرهپوشها قرار گرفت ولي مردم بيمحابا به حركت درآمدند. اصناف و بازاريان، كارگاهها، مغازهها و حجرههاي خود را از روز پيش بستند و از صبح 30 تير به همراه ديگر مردم، از بازار به سوي مجلس به راه افتادند. كارمندان دولت، كاركنان راهآهن و رانندگان وسايل نقلية عمومي دست از كار كشيده به تظاهركنندگان پيوستند. دانشجويان دانشگاه تهران و دانشآموزان كلية مدارس نيز به صف مردم درآمدند و مقاومت هر زمان بيشتر اوج ميگرفت. همة نيروها به قيام پيوسته بودند; پس از آيتالله كاشاني و «جبهة ملي» كه از همة مردم خواسته بودند تا در روز 30 تير به اعتصاب دست زنند، «حزب توده» نيز ـ هرچند دير، و در صبح همان روز ـ مردم را به اعتصاب عمومي و راهپيمايي سراسري فرا خواند. مطابق نوشته نجاتي به نقل از مطبوعات آن زمان، بسياري از هواداران حزب توده نيز پيش از فراخواني حزب و «به ابتكار خود به صفوف مردم پيوسته بودند و با تجارب و آزمودگي كه در زد و خوردهاي خياباني داشتند، در نبرد با نيروهاي انتظامي شركت كردند.» 49 حقيقت اين است كه مردم در پيشاپيش گروههاي سياسي قرار داشتند و آنها را به دنبال خويش ميكشيدند. 30 تير تبلور وحدت و هماهنگي مردم و نيروهاي عمدة سياسي بود. 50
نبرد نيروهاي شاه با مردم، در نيمه راه مجلس، قريب پنج ساعت به طول انجاميد. «پس از پنج ساعت تيراندازي، فرماندهان نظامي كه از ميزان وفاداري نيروهايشان نگران بودند دستور دادند تا افراد به پادگانها باز گردند و شهر را در اختيار تظاهركنندگان قرار دهند. يك كميتة پارلماني بررسي كنندة حوادث سي تير، در آن هنگام، اعلام كرد كه خونينترين برخوردها در چهار محلة شهر روي داده است: بازار بويژه بازار فرش فروشان، عطاران و آهنگران ـ كه مردم با فرياد «ياحسين» به شدت با ارتش درگير شده بودند; مناطق كارگرنشين(جنوب) تهران بويژه اطراف تأسيسات راهآهن و كارخانهها; مسير دانشگاه تا مجلس; و ميدان بهارستان كه از قديم محل گردهمآيي تظاهركنندگان بود.» 51 اعلام شد كه 29 تظاهر كننده در تهران كشته شدند كه از جملة آنها چهار كارگر، سه راننده، دو صنعتگر، دو شاگرد مغازه، يك دستفروش، يك خياط، يك دانشآموز و يك آرايشگر بودند. 52
دورة دوم دولت ملّي
قوام استعفا كرد و گريخت. شاه هم، زير فشار قيام مردم، مجدداً فرمان نخستوزيري دكتر مصدق را صادر كرد. طرفداران قوام خانهنشين شدند و مردم پيروزي قيام 30 تير را جشن گرفتند. «در شب سي و يكم تير ماه خبر اعلام رأي ديوان داوري لاهه مبني بر عدم صلاحيت آن دادگاه در رسيدگي به شكايت دولت بريتانيا راجع به مسئلة نفت به تهران رسيد و اين رأي، كه حقّانيت مردم ايران را در مبارزه با استعمار به ثبوت ميرساند، پيروزي مردم را تكميل كرد.» 53
از 63 نماينده حاضر در جلسه مجلس شوراي ملي پس از 30 تير، 61 نفر به نخستوزيري دكتر مصدق رأي تمايل دادند. در مجلس سنا نيز از 41 سناتور حاضر در جلسه، 33 نفر رأي تمايل دادند و حكم نخستوزيري توسط شاه صادر گرديد. 54
وي، كابينة جديد و برنامة 9 مادهاي اصلاحاتش را به مجلس معرفي كرد. برنامة او شامل: اصلاح قوانين انتخاباتي، مالي و اقتصادي و پولي، اصلاحات اداري، قضايي، اصلاح قوانين مطبوعاتي، و اصلاح خدمات آموزشي و بهداشت و ارتباطات بود. 55
لايحه اختيارات قانونگذاري شش ماهه ـ كه همان زمان و بعدها موضوع مناقشات و اختلافاتي در درون نهضت ملي گرديد ـ در فضاي بعد از 30 تير و افزايش اقتدار دولت دكتر مصدق در جلسه 12 مرداد همراه با طرح اعلام مفسدفيالارض بودن قوام و مصادره اموال وي، تصويب گرديد. 56 همايون كاتوزيان مينويسد:
«به فاصله يك ماه لايحه تفويض اختيارات از مجلس سنا و شورا گذشت و به توشيح شاه رسيد. قدرت به «جناب دكتر محمد مصدق نخست وزير» تفويض شده بود. دولت اجازه يافت در قوانين انتخاباتي مجلس و انتخابات شهرداري تجديدنظر نموده، نظام مالي و پولي را اصلاح كند، در دستگاه اداري و نظامي اصلاحاتي صورت دهد و دامنه اصلاحات به دستگاه قضايي، بهداشت و آموزش و پرورش همگاني كشانيده شود. در دي ماه 1331 بار ديگر مجلس، تفويض اختيارات را براي يك سال ديگر (و به دنبال بحثي داغ در مجلس و خارج از آن) تمديد نمود.» 57
آبراهاميان تأكيد ميكند كه بعد از سي تير «مصدق پيروزي خود را با حملههاي شديد عليه شاه، ارتش، اشراف زميندار و مجالس سنا و شوراي ملي دنبال كرد... از هر اقدامي عليه روزنامههاي تودهاي كه دربار را «مركز فساد، خيانت و جاسوسي» معرفي ميكردند خودداري كرد. در واقع، سرانجام، خود مصدق هم دربار را به دخالت در سياست متهم كرد و يك كميته ويژة پارلماني را مأمور نمود تا مسائل قانوني ميان كابينه و شاه را بررسي كند. در گزارش اين كميته آمده بود كه قانون اساسي سرپرستي و ادارة نيروهاي مسلح را در صلاحيت دولت قرار داده است نه شاه. بدين ترتيب، شاه در ارديبهشت 1332 همة قدرت و اختياراتي را كه از شهريور 1320 به خاطر آن جنگيده بود و دوباره به دست آورده بود، از دست داد.» 58 همچنين وي در مورد اقدامات بعدي مصدق چنين مينويسد: «مصدق با افسران ارتش هم به شدت برخورد كرد... پانزده درصد از بودجه نظامي را كاهش داد... 136 نفر از افسران ارتش، از جمله پانزده ژنرال را از ارتش بيرون كرد و با گماردن تني چند از افسران مورد اعتماد به پستهاي مهم، حكومت نظامي را عليه مخالفان سياسي خود به كار برد... حمله عليه مخالفان غيرنظامي نيز شديد بود... با گذراندن قانوني از مجلس شوراي ملي مبني بر كاهش دوره مجلس سنا از چهار سال به دو سال، آن را منحل كرد. همچنين، هنگامي كه نمايندگان مخالف در مجلس شوراي ملي جرئت مقاومت پيدا كردند، همه نمايندگان وابسته به جبهه ملي يكباره استعفا دادند... در واقع، مجلس هفدهم را منحل كردند. مصدق در مرداد 1332، براي مشروع ساختن اين انحلال ـ با پشتيباني حزب توده ـ خواستار برگزاري همهپرسي ملي شد. زيرا به نظر او در چنين مواردي تنها مردم حق قضاوت داشتند... چون قوانين براي مردم است و نه بر عكس، آنها ميتوانند در مورد قانون اظهارنظر كنند و در صورت تمايل آن را تغيير دهند. مصدق، حقوقدان كاملاً آشنا به قانون اساسي كه آن را با دقت و ظرافت بسياري عليه شاه به كار برده بود، اكنون بدون توجه به همان قانون، به نظريه اراده عمومي متوسل ميشد. اشرافي آزاديخواهي كه در گذشته روي سخنش اغلب با طبقه متوسط بود، اكنون به طبقات پائين متوسل ميشد. اصلاحطلب ميانه رويي كه سلب حق رأي از بيسوادان را توصيه كرده بود اكنون براي جلب رضايت و تحريك تودهها تلاش ميكرد. براي اطمينان از پيروزي در همهپرسي، صندوقهاي رأي مثبت و منفي در مكانهاي (جداگانه) گوناگوني قرار داده شد.» 59
كودتاي 28 مرداد؛ توطئة مشترك انگليس و امريكا
انگليسيها، تلاش داشتند امريكاييها را هم متقاعد كنند كه وجود مصدق باعث سلطه و استيلاي كمونيستها بر ايران خواهد شد. امريكا نيز هماهنگيهايي نشان ميداد كه از نمونههاي آن، پيام مشترك «چرچيل» ـ «ترومن» به مصدق بود كه پيشنهاد ميكردند موضوع پرداخت و ميزان غرامت به شركت نفت، به حكميت بينالمللي واگذار شود؛ كه با مخالفت ايران و پافشاري انگليس بر ادامة اقداماتش عليه ايران، دولت ايران روابط خود را ـ در همة زمينهها ـ با انگليس قطع كرد. «قطع رابطه با انگليس، به روابط ايران و امريكا هم لطمه زد و پيروزي حزب جمهوريخواه در انتخابات رياست جمهوري نوامبر 1952 زمينه را براي همكاري نزديكتر انگليس و امريكا آمادهتر ساخت و انديشة توسل به كودتاي نظامي را قوت بيشتري بخشيد.» 60
دربار و ايادي استعمار در به هم زدن جبهة متحد ملت موفق شدند و در اين ميان نقش كساني چون دكتر مظفر بقايي كرماني و برخي اطرافيان مشكوك دكتر مصدق و همچنين برخي از اطرافيان آيتالله كاشاني بارزتر بود.
با تمهيدات دشمنان نهضت ملي، و زمينهسازي مطبوعاتي همچون فرمان به مديريت شاهنده، شاهد به مديريت بقايي، آتش به مديريت ميراشرافي و مانند آن، كه همگي در دشمني با مردم و نهضت ملي همپيمان شده بودند، متّحدان سابق، رودرروي همديگر قرار گرفتند; روزنامههاي طرفدار دولت مانند باختر امروز به مديريت دكتر فاطمي، توفيق، نيروي سومبه مديريت خليل ملكي، شورش به مديريت كريمپورشيرازي، جبهه آزادي و مطبوعات وابسته به حزب توده نيز از موضع حمايت از دولت دكتر مصدق به حملات شديد و تحريك كننده عليه آيتالله كاشاني و ساير منتقدان و مخالفان دولت دست ميزدند و آنان را همدست دربار و عامل انگلستان توصيف ميكردند. 61 تا آنجا كه از ابتداي بهار 1332 مطبوعات طرفدار دولت، هماهنگ و در كنار مطبوعات چپگرا و تودهاي62 بر شدت حملات خود بر مخالفان ميافزودند و چنين بود كه بخشهاي مهم و تعيين كنندهاي از بدنة جامعه، سردرگم و مأيوس شدند تا كودتاي امريكايي ـ انگليسي 28 مرداد به ثمر رسد.
داستان كودتا معروفتر از آن است كه در اينجا نياز به شرح داشته باشد. كودتا، پس از فرار شاه از ايران، در دو مرحله (25 و 28 مرداد) ـ كه در پي هم «پيشامد» كرد و مرحلة نخستين آن شكست خورد ـ روي داد و فضلالله زاهدي با فرماني كه از پيش نوشته شده بود، به نخستوزيري رسيد.
تحليل كودتا، از زواياي گوناگون
تحليل زمينههاي وقوع كودتا و ارزيابي نقش و ميزان تأثير برخي اشخاص و جريانها در اين واقعه، از ديدگاههاي متفاوت صورت پذيرفته است و معمولاً با جانبداري از يك جناح و مطلقانگاري مواضع و عملكرد آن تلاش ميشود تا همه تقصيرها متوجه جناح ديگر شود. برخي با نگاه مصدق محوري همه اشتباهات و خيانتها را به پاي آيتالله كاشاني و جداشدگان جبهه ملي گذارده و كساني نيز با نگاه كاشاني محوري، از ابتدا ماهيت، نقش و عملكرد دكتر مصدق و همفكران وي را زير سؤال برده و آنان را مسئول زمينهسازي و موفقيت كودتا بر ميشمارند. البته در هر دو نگاه، انگليس و امريكا طراح و برنده ماجرا برشمرده ميشوند و مقصران را نيز در اردوگاه آنان قرار ميدهند. بديهي است كه تحليل يكسونگرانه و افراطي آنان كه وقايع و اشخاص را سياه و سفيد ترسيم ميكنند و با اغماض، از قصورها و تقصيرهاي بارز و آشكار جناح مطلوب خويش عبور ميكنند، نميتواند بيانگر همه ابعاد واقعه باشد، و باب مناقشات و اختلافات را با حدّت و شدّت بيشتري باز ميگذارد. بويژه آنكه اهداف و اغراض سياسي و مسلكي و حزبي باقيمانده از دوران نهضت ملي در نسبت با شرايط روز، كماكان با تعصب و حرارت احيأ شده و تداوم يافتهاند. در اين مقال نميتوان و بايسته نيست كه نسبت به نگرشهاي متعارض موجود در باب كودتاي 28 مرداد به داوري نشست. پيچيدگيها و ابهامات ناشي از تاريخنگاريهاي مرامي و مسلكي و حزبي چنان دامنه مباحث را گسترده ميسازد كه شايد نتوان در آيندهاي نزديك به خاتمه اين اختلافات و جدلها اميد داشت. حتي تحقيقات و تحليلهاي مدعي نگرش صرفاً علمي و آكادميك نيز نتوانستهاند خود را از دايره علايق و دلبستگيهاي پيشيني خارج سازند. تا آنجا كه پژوهشگران خارجي نيز بسته به موضع و وابستگيهاي سياسي آشكار و نهان خويش در اين وادي قدم نهادهاند.
از اين رو تنها ميتوان كلياتي تقريباً مورد توافق را در زمينه كودتا به عنوان مخرج مشترك ديدگاههاي موجود ارائه نمود. و البته كماكان اين حق براي هركس محفوظ است كه مطابق عقايد و آرا و سلايق فكري و سياسي خويش، به گونهاي، يا تركيبي از گونههاي مشابه، در تحليل موضوع، گرايش داشته باشد.
مضافاً اينكه صرفنظر از چگونگي توصيف و تبيين وقايع، طبيعي است كه «داوري ارزشي» درباره نقشآفرينان نهضت ملي شدن نفت، امري است غيرقابل اجتناب و متناسب با «نظام عقيدتي و ارزشي» داوري كننده، اساساً خارج از محل چون و چرا و مجادله است. در اين مورد، اختلاف در جزئيات امور و وقايع اهميتي ندارند و عمدتاً مبادي و غايات مواضع و عملكردها در معرض سنجش قرار ميگيرند تا به حكمي كلّي منتهي گردد؛ سپس مهم آن است كه بنيادهاي نظري و بينشي اين گونه سنجشها تا چه ميزان نزد مخاطب، مقبول باشند.
ليك از حيث پديدهشناسي، جمعبندي مشتركي از رويدادها و تحولات منجر به كودتا بدون اشاره به موارد مناقشهانگيزي چون لوايح اختيارات و انحلال مجلس هفدهم، ميتوان به اين شرح ارائه داد: 1ـ در اكتبر 1951/آبان 1330 دولت «كلمنت اتلي» رهبر حزب كارگر، سقوط كرد و «وينستون چرچيل» به نخستوزيري رسيد. سران دولت «حزب كارگر» با «دخالت مستقيم در ايران مخالف بودند، و ميل داشتند مشكل را از راههاي آشتيجويانه حل نمايند.» 63 طرح كودتا در دولت «حزب محافظهكار» به طور جدي پيگيري شد.
2ـ بخشي از نخبگان حاكم در ايران، كه منافع و موقعيت خود را در خطر ميديدند و از ترس مردم ساكت بودند، به تشويق عوامل انگليس و امريكا تدريجاً اميدوار شدند و به ميدان آمدند. 3ـ در صفوف نهضت ملي تفرقه و تشتت روي داد و برخي از مهمترين رهبران درجة دوم نهضت (مكّي، بقايي، حائريزاده و...) از دولت جدا شدند. در اين ميان، اختلافات بين دكتر مصدق و آيتالله كاشاني ـ رهبران نهضت ملي ـ لطمة زيادي وارد كرد.
4ـ شكست «حزب دمكرات» در انتخابات رياست جمهوري امريكا و روي كار آمدن «حزب جمهوريخواه»، كه به طور سنّتي بيش از «حزب دمكرات» در دفاع از منافع سرمايهداران و كمپانيهاي بزرگ به شيوه مداخله آشكار و خشونتبار عمل ميكرد، در نزديكي و هماهنگي انگليس و امريكا فوقالعاده مؤثر بود. 64
5ـ استفاده از حربه خطر كمونيزم با بهرهگيري از تبليغات سياه و جنگ رواني شبكه بِدامَن در بستر اشتباهات تاكتيكي دولت در قبال نيروهاي چپ و اقدامات خائنانه و دسيسهگرانه حزب توده. 65 در اينكه «حزب توده» يكي از عوامل مؤثر در شكست جنبش ملي ايران بود ترديدي نيست; چرچيل و ايدن، نخستوزير و وزير امور خارجة انگليس، براي نگران ساختن افكار عمومي در امريكا اين نظريه را تبليغ ميكردند كه ادامة زمامداري مصدق، موجب نيرومندتر شدن حزب توده و توسعة نفوذ كمونيستها در ايران خواهد شد. دكتر مصدق نيز از حزب توده به عنوان «مترسك كمونيسم» استفاده ميكرد; با اين تفاوت كه دخالتهاي شركت نفت و بريتانيا را در ايران موجب فقر و فساد و عامل پيشرفت حزب توده و گسترش نفوذ كمونيستها ميدانست. 66 در همان زمان با اقدامات كميته رسيدگي به عمليات عناصر ضدامريكايي به رياست سناتور مك كارتي، فضاي ضدكمونيستي شديد و گستردهاي در افكار عمومي و نخبگان امريكا ايجاد شده بود. در واقع تقارن «مك كارتيسم» با ماههاي آخر نهضت ملي، فرصت مناسبي براي كارآمدي تبليغات انگليسيها در مورد خطر كمونيزم در ايران، فراهم آورده بود. 67
سپهر ذبيح در مورد سياست دولت دكتر مصدق در قبال حزب توده چنين مينويسد: «موضوع ديگري كه در سقوط رژيم دكتر مصدق مؤثر افتاد عبارت بود از طرز برخورد وي با حزب توده... ابهام و ترديد زيادي در سياست مصدق نسبت به حزب توده و دولت شوروي (حامي حزب توده) وجود داشت. دكتر مصدق يك سياستمدار بورژوا ـ ليبرال بود، شخصاً هيچگونه علاقهاي به تودهايها نداشت، حتي در چند مورد در گذشته، به مبارزه با تودهايها پرداخت. از جمله، هنگامي كه تودهايها از قرارداد نفت شمال، جانبداري ميكردند. با اين حال، به نظر برخي از سياستمداران ايراني چنين ميرسيد كه حكومت مصدق به هيچ اقدام قاطعي براي پاسخگويي به مبارزهطلبي حزب توده دست نزد. پرواضح است كه قدرت حزب توده در دوران دكتر مصدق به اوج خود رسيد، در حالي كه اين حزب هنوز غيرقانوني به شمار ميرفت. حزب توده در كارمندان دولت، ارتش و قشر بزرگي از قضات دادگستري رخنه كرد، به طوري كه وقتي يك سال بعد، شبكه نظاميان حزب توده كشف شد، حتي رهبران بسيار ديرباور جبهه ملي نيز، به راستي، از فعاليت حزب توده به وحشت افتادند.» 68 انگليسيها، در جلب پشتيباني دولت امريكا، كوششهاي موفقيتآميزي براي قدرتمند نشان دادن حزب توده به عمل آوردند. عوامل آنها، در شوراي رهبري حزب توده و ديگر نهادهاي آن، نفوذ كردند؛ حتي موفق به سازماندهي گروههاي «بدلي» به نام حزب توده شدند و براي ترساندن امريكاييها و نگران ساختن مردم ايران، به خصوص روحانيون و قشرهاي مذهبي، آنها را به تظاهرات ضدّملي و ضدّ مذهبي واداشتند. شبكه وسيع گروهها و تشكلهاي اجتماعي و كارگري حزب توده در كنار مطبوعات متعدد و تأثيرگذار وابسته به آن با كارآيي و موفقيت، طرحهاي تشنجآفرين و بحرانساز عليه نهضت ملي را به اجرا در ميآوردند. البته حزب توده با ايفاي نقش دوگانه، تا قبل از قيام سي تير در موضع كاملاً مخالف دولت دكتر مصدق، و پس از آن به مرور به عنوان مدافع و در ماههاي آخر در قالب مؤتلف و متحد دولت دكتر مصدق، ظاهر شد. دقيقاً برعكس نقشآفريني افرادي مانند بقايي، زاهدي، شمس قناتآبادي، مكي و... كه در دولت اول دكتر مصدق از حاميان و متحدان وي و جبهه ملي بودند، اما از سيتير به بعد در صف مخالفين قرار گرفتند و در كودتا مشاركت و يا سكوت كردند.
6ـ تندرويها و تشنجآفرينيهاي احزاب و مطبوعات موافق و مخالف دولت در كنار ساير زمينهها و عوامل موجود، در تضعيف توان جنبش ملي نقش بارز و آشكاري داشت. ادبيات تحريكآميز مطبوعات و اقدامات خشونتبار گروههايي مانند حزب ملت ايران، حزب زحمتكشان، سپس نيروي سوم و حتي حزب ايران كه در اغلب مواقع در واكنشهاي نسنجيده و گاه مشكوك عليه اقدامات مخالفين بويژه حزب توده، صورت ميگرفت، بهانههاي فراواني جهت تداوم تنشآفريني و ايجاد انفعال در بخشهاي وسيعي از مردم براي دسيسهگران فراهم ميساخت.
7ـ به نتيجه نرسيدن مذاكرات مربوط به نفت و لاينحل ماندن آن و مشكلات اقتصادي و اجتماعي ناشي از عدم صدور نفت و مسدودسازي ذخاير ايران در انگليس و خودداري شوروي از پرداخت مطالبات ايران نيز از عوامل مؤثر در تضعيف نهضت ملي و زمينهسازي كودتا محسوب ميشوند.
8ـ برخي خطاهاي بارز در انتصابهاي سياسي و اداري و نظامي توسط دولت، اشتباهات تاكتيكي و عدم قاطعيت در عمليات ضدكودتاي دولت در خلال 25 تا 28 مرداد 32 نيز از اهميت برخوردارند. به تعبير نجاتي «در آن سه روز سرنوشتساز كه آينده سياسي ايران تعيين ميشد، مسئولين مملكت و رهبران احزاب سياسي در انجام وظايف خطيري كه به عهده داشتند غفلت كردند... فرصتهاي گرانبهايي از دست رفت.» 69 همو درباره روز 28 مرداد چنين مينويسد: «مردم شهر تهران، كه چند بار توطئههاي عليه نهضت ملي را با قيام خود و پشتيباني از دولت مصدق خنثي كرده بودند، صبح روز 28 مرداد، بدون رهبر و فرمانده، شاهد ترديد و تزلزل رهبران نهضت ملي و خيانت و سهلانگاري چند تن از فرماندهان نظامي و رؤساي سازمانهاي انتظامي بودند. پيروزي سريع كودتاچيان در روز 28 مرداد نه تنها براي ملت ايران بلكه براي كرميت روزولت و سردمداران كودتا، باور كردني نبود.» 70
پانوشتها:
1ـ مكي، حسين، استيضاح حسين مكي، بقايي، حائريزاده از دولت ساعد، تهران، اميركبير، چ 3، 1357ش، ص 8.
ـ2 دهنوي، م، مجموعهاي از مكتوبات، سخنرانيها و پيامهاي آيتالله كاشاني، تهران، چاپخش، ج، 1361ش، ص 57.
3ـ عراقي، مهدي، ناگفتهها، تهران، رسا، 1370ش، صص 41ـ38; نجاتي، غلامرضا، جنبش ملي شدن صنعت نفت و كودتاي 28 مرداد 1332، تهران، شركت انتشار، 1366ش، ص 90.
4 ـ جنبش ملي...، ص 90.
5 ـ حسينيان، روحالله، بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381ش، صص 104ـ100، به نقل از مطبوعات سال 1329 و روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت; تركمان، محمد، نقدي بر مصدق و نبرد قدرت، تهران، رسا، 1371ش، صص 28 و 32 و 65ـ45.
6 ـ نقدي بر...، ص 28; بيست سال...، صص 100 و 101.
7ـ ايراني، ناصر، بحران دمكراسي در ايران، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1371ش، صص 83ـ82.
8ـ هيكل، محمدحسنين، ايران: روايتي كه ناگفته ماند، ترجمه حميد احمدي، تهران، الهام، چ 3، 1363ش، ص 112.
9ـ همو، ايران كوه آتشفشان، ترجمه سيدمحمد اصفياي، تهران، بينا، 1358ش، ضمائم، ص 184.
10ـ ناگفتهها، صص 77ـ72; خواندنيها، س 16، ش 'ُ 17 (9/8/1334). با توجه به زمان انتشار خواندنيها برخي مطالب خاطرات واحدي با ايهام و كنايه ذكر شده است; خوشنيت، سيدحسين، سيدمجتبي نواب صفوي، انديشهها و مبارزات و شهادت او، تهران، منشور برادري، 1360ش، ص 51.
11 ـ ناگفتهها، ص 72. در خاطرات واحدي آمده است كه «حائريزاده گفت من به نمايندگي از دكتر مصدق آمدهام.» 12ـ همان، صص 75ـ72. بيست سال...، صص 109ـ108 و ص 304.
13ـ ناگفتهها، صص 77ـ75.
14ـ بيست سال...، صص 307ـ305; گلمحمدي، احمد، جمعيت فدائيان اسلام به روايت اسناد، ج 2، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، صص 669ـ666.
15ـ سفري، محمدعلي، قلم و سياست، ج 1، تهران، نامك، 1371ش، صص 422ـ 421.
16ـ همان، ص 422.
17ـ ايران: روايتي...، صص 113ـ112.
18ـ جنبش ملي...، ص 126.
19ـ بحران دمكراسي...، ص 82.
20ـ آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، ترجمه گلمحمدي ـ فتاحي، تهران، ني، 1377ش، ص 327.
21ـ همان جا.
22ـ تقريرات مصدق در زندان، تهران، سازمان كتاب، 1359ش، ص 121. تعبير «محلل» براي كابينه علا توسط مصدق نيز به كار رفته است اما وي آن را مقدمه نخستوزيري سيدضيأ توصيف ميكند در حالي كه برخي ديگر با توجه به ارتباطات جبهه ملي با وي، آن را زمينهساز حكومت مصدق ميدانند. ناگفتهها، صص 87 و 95.
23ـ قلم و سياست، ج، ص 445.
24ـ تقريرات...، ص 121.
25ـ بحران دموكراسي...، ص 84.
26ـ جنبش ملي...، صص 161ـ 160.
27ـ بحران دموكراسي...، ص 84; ايران بين دو انقلاب، ص 393.
28ـ بحران دموكراسي...، ص 85.
29ـ ايران بين دو انقلاب، ص 330.
30ـ كاتم، ريچارد، ناسيوناليسم در ايران، ترجمه احمد تدين، تهران، كوير، چ 3، 1383ش، ص 267.
31ـ روزنامه دنيا در 4 خرداد 1331 مشاغل نمايندگان دوره هفدهم را ذكر كرده است كه طبق آن پانزده نفر از آنان ملاك و زميندار بودهاند. به نقل از قلم و سياست، ج 1، ص 585.
32ـ ايران بين دو انقلاب، صص 332ـ 331.
33ـ جنبش ملي...، ص 219.
34ـ همان جا. به نقل از روزنامه كيهان، مورخ 1 فروردين 1331.
35ـ همان جا.
36ـ قلم و سياست، ج، ص 606.
37ـ كاتوزيان، همايون، مصدق و نبرد قدرت، ترجمه احمد تدين، تهران، رسا، 1371ش، ص 233.
38ـ همانجا.
39ـ همانجا.
40ـ خاطرات و تألمات مصدق، به كوشش ايرج افشار، تهران، علمي، چ 10، 1381ش، ص 259.
41ـ دكتر مصدق در استعفاي خود خطاب به شاه تصريح ميكند كه درخواست وي آن بوده كه «پست وزارت جنگ را فدوي شخصاً عهدهدار شود». به نقل از جنبش ملي...، ص 222.
42ـ در استعفانامه مصدق هيچ اشاره و يا استدلالي به نقض قانون اساسي نشده است.
43ـ ايران بين دو انقلاب، ص 333. «چون در نتيجه تجربياتي كه در دولت سابق به دست آمده، پيشرفت كار در اين موقع حساس ايجاب ميكند كه پست وزارت جنگ را فدوي ـ شخصاً ـ عهدهدار شود و اين كار مورد تصويب شاهانه واقع نشده، البته بهتر آن است كه دولت آينده را كسي تشكيل دهد كه كاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منويّات شاهانه را اجرا كند. با وضع فعلي ممكن نيست مبارزهاي را كه ملت ايران شروع كرده است، پيروزمندانه خاتمه دهد. 25 تيرماه 1331 ـ فدوي دكتر محمد مصدق.» به نقل از جنبش ملي...، ص 222.
44ـ بحران دموكراسي...، ص 87.
45ـ اين اعلاميه در اكثر مطبوعات آن روز چاپ شد; جنبش ملي...، ص 223.
46ـ مطبوعات 26 تير 1331; جنبش ملي...، صص 226ـ225.
47ـ مصدق و نبرد قدرت، ص 234.
48ـ سميعي، احمد، سي و هفت سال، تهران، شباويز، چ 4، 1367ش، ص 26.
49ـ جنبش ملي...، ص 227.
50ـ بحران دموكراسي: ص 87; ايران بين دو انقلاب، ص 334.
51ـ ايران بين دو انقلاب، ص 335.
52ـ همانجا، به نقل از تهران مصور، 24 تير 1332.
53ـ سي و هفت سال، ص 27.
54ـ قلم و سياست، ج 1، صص 642 و 646.
55ـ بحران دموكراسي، ص 87.
56ـ قلم و سياست، ج 1، ص 651.
57ـ مصدق و نبرد قدرت، ص 244.
58ـ ايران بين دو انقلاب، ص 336.
59ـ همان، صص 3377ـ336.
60ـ بحران دموكراسي...، ص 88.
61ـ بررسي نقش مطبوعات در بسترسازي كودتاي 28 مرداد، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، 1384ش، صص 19ـ18 و 44 و 102 و 99 و 115ـ111; بيست سال...، صص 204ـ203.
62ـ در مورد تغيير موضع مطبوعات تودهاي در قبال نخستوزير، ريچارد كاتم مينويسد: «بعد از 30 تير حمله به مصدق در نشريههاي حزب توده متوقف گرديد.» به نقل از ناسيوناليسم در ايران...، ص 280.
63ـ ا.بيل، جيمز، شير و عقاب، ترجمه فروزنده برليان، تهران، فاخته، 1371ش، ص 103.
64ـ بحران دموكراسي...، صص 165 ـ164.
65ـ شهبازي، عبدالله، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، تهران، اطلاعات، چ 16، 1382ش، صص 186ـ178.
66ـ جنبش ملي...، صص 176ـ175.
67ـ همان، صص 176ـ175.
68ـ ذبيح، سپهر، ايران در دوران مصدق، ترجمه رفيعي مهرآبادي، تهران، عطايي، چ 3، 1381ش، ص 207.
69ـ جنبش ملي...، ص 415.
70ـ همان، ص 439.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}