صلح مسلح!

نويسنده:رامتين روشن
منبع:روزنامه رسالت – شماره 6270
در قرن 21 و درست در زمانى که رسانه به‌عنوان عامل قدرت در اجراى سياست‌هاى يک سيستم فکرى يا نظامى به ميدان مبارزه با مخالفان خود مى‌تازد به وضوح خواهيم ديد که از تمام رقباى در ظاهر با قدرت خود به آهستگى پيشى گرفته و جهان را به يک جنگ خاموش فرا مى‌خواند.رسانه در مفهوم کلمه به هر عاملى که سبب رسيدن يک پيام از فردى يا گروهى به مخاطب خود که يک فرد يا يک گروه است، اطلاق مى‌شود که در معناى عام در انواع رسانه‌هاى نوشتارى مانند روزنامه و مجلات و ژورناليسم نوشتارى است و از سوى ديگر با پيشرفت تکنولوژى راديو و تلويزيون و ماهواره و... را نيز در ابعادى با گستردگى مخاطب بيشتر دربر مى‌گيرد. امروزه رسانه به‌عنوان عامل انتقال تفکر و قدرت و نوعى رساناى يک ايدئولوژى بر مذهب و تفکرات ديگران شناخته شده و در واقع قدرت رسانه همواره مى‌تواند در جهت اعتلاى بشريت کارسازتر از هر ارگان بشردوستانه و يا حتى برخلاف آن در جهت تخريب يک ايدئولوژى مهاجم‌تر از هزاران بمب اتم عمل نمايد. رسانه ريشه را موردتوجه قرار مى‌دهد و قادر است در صورت نياز، ريشه‌ها و تفکرات قومى را به‌صورتى آرام و متوالى موردهجوم قرار داده و کم‌کم آن تفکر را دچار مرگى خاموش نمايد. چنانچه امروزه در بسيارى از کشورهاى جهان سوم به تعداد اين قربانيان افزوده مى‌گردد و نوعى عدم وابستگى به سنن و عقايد سياسى و مذهبى و حتى مليتى را نيز با خود به همراه دارد. قدرت رسانه بويژه رسانه‌هاى ديدارى به حدى است که مى‌توان به جرات مدير يک رسانه را به عنوان يک سناتور در تحقق اهداف يک سيستم فکرى ديکته شده و يا تفکرات شخصى قلمداد نمود. پس مديريت رسانه در اکثريت کشورها پستى استراتژيک و کاملا سياسى بوده که بهره‌مندى از آن لازمه اجراى درست مبانى تفکرات همان سيستم است. رسانه آنقدر زيبا، هجومى و علنى در ذهن همگان جاى مى‌گيرد که گاهى سرمايه‌گذارى در آن پرسودتر از ساخت سلاح و پرمنفعت‌تر از لشکرکشى‌هاى آن‌چنانى موردتوجه قدرت‌طلبان عمل مى‌نمايد.
در يک سوى دنيا شخصى به مقدسات يک ملت توهين مى‌نمايد. مردم از اين توهين آشفته شده و برحسب فرهنگ خود واکنش نشان مى‌دهد. رسانه‌ها به‌عنوان بازتاب خبرى سريعا به محل تجمعات اعزام مى‌گردند و در اينجا يک سناريو شکل مى‌گيرد که بدين‌صورت به آن مى‌پردازيم؛ در جريان ترسيم تصاوير موهن از رسول‌اکرم(ص) در کشور دانمارک بر ضد تفکرات اسلام‌گرايان بايد به اين نکته اشاره نمود که چرا اين پديده در کشورى انجام پذيرفت که تا به حال مجرى مخالفت‌هاى فرهنگى و اعتقادى نبوده و کمتر در بازى‌هاى سياسى شرکت کرده؟ چرا رسانه‌ها در نشان دادن فيلم‌هاى جمع‌آورى شده از تظاهرات مخالفان اين حرکت، آن دسته از تصاويرى را انتخاب نموده‌اند که بيشتر متعلق به کشورهاى ضعيف حوزه خاورميانه همانند پاکستان، افغانستان و عراق بودند؟
در نگاه يک اروپايى متمدن و متفکر، زاويه دوربين تصويربردارى شده گزارشات تلويزيونى با چنان مهارتى تنظيم شده بود که حس وحشى‌گرى و بى‌تمدنى و خونخوارى اين مردم را بيشتر از حس نوعدوستى و کمک در جهت احترام به حقوق آنها قرار مى‌داد. عموما تصاوير از روستاها وشهرهاى کوچکى برداشته شده بود که ارتباطات و نحوه مخالفت با تفکرات مهاجم نه از راه مصالحه بلکه مجادله باب بوده است. حرکت و زاويه دوربين بر روى چهره‌هاى خشمگين و توجه عميق مخاطب به کلمات و ناسزاهاى آنها و سوزاندن پرچم آن کشور به همراه پرچم آمريکا و اسرائيل زمينه‌اى را در اذهان يک مخاطب اروپايي، آمريکايى و حتى آسيايى به‌وجود مى‌آورد که مقدمه لازم را جهت نشان دادن مسلمانان به‌عنوان مردمى متوحش و بى‌فرهنگ فراهم نمود. چرا که هميشه اين سوال در ذهن مخاطب مطرح مى‌گشت که چرا پرچم اسرائيل و آمريکا را به آتش مى‌کشند، در صورتى که اين اهانت از سوى کشورى ثالث انجام پذيرفته و اين دو کشور هيچ دخالتى در اين موضوع نداشتند؟ اين در حالى است که در کشورى همانند ايران، همين مخالفت‌ها به صورتى کاملا هوشيارانه و سازمان‌يافته انجام پذيرفت اما رسانه‌هاى خارجى در بازتاب آن کوتاهى کردند.با اين وجود امروزه يک شهروند اروپايى و يا آمريکاى لاتين تفاوت ميان يک ايرانى و يک پاکستانى و عرب را به خوبى متوجه نمى‌شود و در واقع ايران و هند و پاکستان و افغانستان را از نژادعرب و يک مجموعه با يک تمدن، زاييده تفکرات غيرمتمدنانه و متوحشانه مى‌شناسد و آن هم برگرفته از يک نظام قوى رسانه‌اى مى‌باشد.
چه بسا در قرن 21 هم زمانى که در اروپا يک فيلم از آسيا و يا کشورهاى عربى پخش مى‌شود غالبا در تيتراژ شروع آن يک کوير خشک و يک کاروان شتر که در افق در حال حرکت هستند، به نمايش مى‌گذارند. تمام اين مخالفت‌ها و تظاهرات و تحريمات مراوده‌اى با کشور دانمارک صورت پذيرفت اما ريشه اصلى آن يک سال بعد سر از خاکستر کينه آن روزها برآورد.
قدرت رسانه در تخريب اذهان عمومى آنچنان آهسته و پرنفوذ عمل نمود که نمايش فيلم 300 تنها با بهت مردم ايران توجه همگان صورت پذيرفت و اين با توجه به تجربيات گذشته ما در مقابل فيلم‌هاى غيرايرانى همانند اسکندر که در گذشته اکران شده بود همراه بود. فيلم 300 با زمينه فکرى يک کاريکاتوريست و مخالفت مسلمانان در دفاع از تفکرات عميق و پاک دينى خود تصاويرى را خلق نمود که جاى هيچ‌ نگاه حقوق بشرانه را در جهت حمايت از کهن‌ترين تمدن بشرى با قدمت 10000 ساله باقى نگذاشت.
اين فيلم در مقايسه با فيلم‌هاى چندصد ميليون دلارى آمريکايى با هزينه اندک چند ميليون دلارى توانست صدها ميليون نفر را به مدت 2 ماه آنچنان به خود مشغول و مبهوت نمايد تا هيچ تفکر انسان‌گرايانه و متعهد به اخلاق نيز نتواند در زمان مقرر در قبال تحريکات آمريکا و کشورهاى مدافع وى در خصوص عدم استفاده ايران از انرژى هسته‌اى به حمايت از خواسته برحق کشورمان بپردازد.
حال آنکه رسانه‌هاى غربى که يک سکولاريسم فکرى را به دنبال خود دارند سعى بر آن داشته تا از همين تفکر در کشورهايى متدين و متمدن همانند ايران استفاده نموده، سکان هدايت مردم را از کانون خانواده توسط پخش فيلم، موزيک، اخبار و... به‌دست بگيرند.
ارمغان سياستمردان و رسانه‌هاى غربى با يک تجربه‌زدگى افراطى در امر دين براى کشورى سنت‌گرا و ريشه‌دار همانند ايران، پدر خوانده‌اى خواهد بود‌ آماده شليک که در 24 ساعت شبانه‌روز در فاصله‌اى به ميانگين 5 مترى افراد يک خانواده قرار دارد.
قدرت انتقال تفکر از رسانه‌ها به قدرى است که دردهه اخير ميزان ازهم گسيختگى کانون خانواده‌ها، دين‌زدگى جوانان، عدم احترام به حقوق يکديگر و عدم اعتقاد به ميهن‌پرستى و... را با خود به همراه داشته و اين در حالى است که همچنان رسانه‌هاى غربى در قالب ماهواره، سينما، تلويزيون و راديو مشغول انجام وظيفه سياسى خود در خانه‌هاى يکايک ما مى‌باشند.
امروزه رسانه و بازى‌هاى سياسى آن فقط ابزارى جهت ايجاد تشنج در ميان مردم بوده و بيشترين هدف خود را در وهله اول به‌وجود آوردن بحران اقتصادى و فرار سرمايه‌گذارى داخلى و خروج ارز از کشور و سپس تشنج سياسى منطقه در قالب چپاول بيشتر آن کشور به وسيله کشورهاى مشترک‌المنافع و يا به‌صورت غيرواسطه‌اى و مقتدرانه دنبال مى‌کنند. رشد بى‌رويه استفاده از رسانه‌ها و تاسيس شبکه‌هاى رسانه‌اى غربى همراه با پس زمينه‌اى که در بيشتر آنها تفکراتى غير دينى و گاه اهداف سياسى غيرايرانى وجود دارد، همچنان‌ رو به رشد بوده و اين در حالى است که تلويزيون با 95درصد مخاطب بهترين راه ارائه تفکرات به تمام نسلها بوده و خواهد بود. روايت علنى نومحافظه‌کاران آمريکا و در راس آن رئيس‌جمهورى آمريکا جرج بوش بر حمايت کمپانى‌هاى فيلمسازى آمريکايى که ريشه در تفکرات صهيونيستى دارند به حمايت از سازندگان فيلم‌هايى عليه مسلمانان بويژه ايرانيان نقاب سياسى مخالفت را کنار زده و به يک فراخوان عمومى تبديل گرديده است. با اين اوصاف چگونه مى‌توان در صداقت شبکه‌هاى خبرى تلويزيونى 24 ساعته همانند BBC و CNN که عمرى برابر با عمر تشکيل دولت جمهورى اسلامى ايران و دارند و در مصاف با مسائل و واکنش‌هاى سياسى ايران به‌وجود آمدند ايمان داشت در حالى که در اختيار کامل دولتمردان غربى و سياست‌هاى فرسايشى آنها مى‌باشند.
اين روايت، نياز تربيت مشاوران و مديران متخصصان و متعهد در امور رسانه‌اى را جهت انجام وظيفه در مراکز راديو، تلويزيونى وامور بين‌المللى و حتى در گستره‌هاى خبرگزارى و همچنين در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى و وزارت اطلاعات دوچندان نموده تا به‌عنوان مديران استراتژيک تبليغات و رسانه همواره در مقابل اين واکنش‌هاى نژادپرستانه و تهديدآميز چاره‌انديشى نموده و اقدامات متقابل را به‌صورت غيرمستقيم اعمال نمايند. در حال حاضر رسانه ملى مى‌تواند به‌عنوان ابزارى در جهت رويارويى سياسى در مقابل تهديدات و کنش‌هاى بيگانه قدرتمندانه به مبارزه‌اى خاموش بپردازد. بايد بدانيم ساختن موشک‌ها با برد چندهزار کيلومتر و ساختن بمبها با قدرت تخريب بالا و طراحى و پياده‌سازى امکانات نظامى و تدافعى در کشورها بيشتر به يک دوئل بدون شليک سياست‌هاى نافذ خود بر اهداف بلندمدت‌شان مى‌باشند که اين خود نشان از حوصله و صبر بسيار زياد استعمار است.